چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویم

در این فایل استاد عباس منش با توضیح آیاتی از سوره اعراف، مفهوم “هدایت” یا “گمراهی” را در عمل توضیح می دهد. گوش دادن به آگاهی های این فایل، از یک طرف ما را از افکار و باورهای محدود کننده ای آگاه می سازد که منجر به گمراهی ما از مسیر نعمت ها شده و به قول خداوند “برای سختی ها آسان کرده است” و از طرف دیگر، باورهای قدرتمند کننده ای را به ما می شناساند که پروراندن آنها در ذهن، موجب ورود به مدار خداوند، دریافت هدایت های این نیرو و ” آسان شدن برای آسانی ها ” می شود.

بخشی از سرفصل آگاهی های این فایل شامل:

  • مفهوم فروتنی در برابر خداوند و ارتباط آن با ” احساس خود ارزشمندی درونی “؛
  • مفهوم غرور مخرب و ارتباط آن با “گمراه شدن از راه راست”؛
  • “مقایسه”، دروازه ورود به مسیر گمراهی است؛
  • “مقایسه”، فرد را از صلح درونی با خودش خارج می کند؛
  • راهکاری برای کنترل افکاری که منجر به “حسادت” یا “مقایسه” می شود؛
  • چقدر از اینکه “چه افکاری منجر به ایجاد چه احساسی در شما می شود”، آگاه هستی؟!
  • چه جنس افکار، احساس خوب را ایجاد می کند و چه افکاری، منجر به احساس بد می شود؛
  • “حسادت”، از کدام باور محدود کننده نشات می گیرد و به چه شکل فرد را از مسیر دریافت نعمت ها خارج می کند؛
  • ریشه “حسادت”، احساس بی ارزشی درونی است و منجر به تصمیمات و رفتارهایی می شود که فرد را به احساس بی ارزشی بیشتر می رساند؛
  • کلیدهایی هدایتگر در آیه 32 سوره نساء؛
  • مفهوم “تسلیم بودن دربرابر خداوند” و نتایج این ویژگی شخصیتی؛
  • “مغرور بودن در برابر هدایت های خداوند” و عواقب این ضعف شخصیتی؛
  • ساختن چه ویژگی های شخصیتی، موجب تشخیص و دریافت هدایت ها می شود؛
  • چرا تسلیم بودن در برابر هدایت های خداوند، نه تنها ضروری بلکه “حیاتی” است؟!
  • نقطه شروع تحول زندگی فرد؛
  • شیطان همواره از در “ناسپاسی”، وارد می شود؛
  • ارتباط “ناسپاسی” با “گمراهی”؛
  • ارتباط “سپاسگزاری” با “هدایت به صراط مستقیم”؛
  • چگونه از مدار شیطان خارج شویم و وارد “مدار خداوند” شویم؛
  • تفاوت فرکانس ” احساس سپاسگزاری ” با سایر احساس های خوب؛

این فایل آگاهی بخش را بشنوید، در آن آگاهی ها تامل کنید، سپس درسهای سازنده آن را در بخش نظرات با سایر دوستان خود به اشتراک بگذارید.

منتظر خواندن نظرات تاثیرگذار تان هستیم


منابع کامل درباره آگاهی های این فایل:

آگاهی های دوره احساس لیاقت

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویم
    980MB
    94 دقیقه
  • فایل صوتی چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویم
    93MB
    94 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

882 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ناهید رحیمی تبار» در این صفحه: 3
  1. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1144 روز

    سلام و درود فراوان به استاد عزیز و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.

    امروز دوست داشتم در مورد سپاسگزاری صحبت کنم و اینکه بگم واقعاً چقدر سپاسگزار بودن ، تاثیرات مثبتی توی زندگی آدم می‌تونه داشته باشه.

    قانون سپاسگزاری رو از چن سال پیش یاد گرفته بودم هم تو فایلهای استادعزیز که تو دوره های مختلف زیاد صحبت شده هم اینکه تو فایلهای شهد و شکر با این قانون آشنا شدم.

    دقیقاً یادم نیست تو کدوم دوره‌ها ولی یادمه که استاد می‌گفتن ما به خاطر دیدن هر زیبایی و استفاده از هر چیزی از خداوند سپاسگزاری می‌کنیم .

    می‌گفتن با وجود اینکه سالها تو یه محل بودیم و حتی اون دوران از امکانات زیادی برخوردار نبودیم اما به خاطر استفاده از هر چیزی مدام خداوند رو سپاس می‌گفتیم و از زیبایی های اطرافمون لذت می‌بردیم .هیچ چیزی برامون تکراری نمیشد و همچنان از داشته‌هامون لذت می‌بردیم منم از همون جا استارد سپاسگزاری رو زدم .

    مدام صحبتهای استاد تو گوشم بود . سعی می‌کردم آگاهانه این تمرین رو داشته باشم اگه لباسشوییم روشن میشد می‌گفتم خدایا شکر می‌کنم لباس‌ها راحت شسته میشه .

    از هر ظرفی که برای پخت و پز استفاده می‌کردم بابتش خدا رو شکر میکردم . یاد گرفتم هرچی که می‌خوریم از اونجایی که من از خوردن کلاً خیلی لذت می‌برم بخاطرش سپاس بگم .

    یاد گرفتم هر خریدی که می‌کردیم از خداوند تشکر کنم .برای اینکه باور فراوانی رو تو وجودم تقویت کنم همیشه به خدا میگم خدایا ممنون و سپاس به خاطر برکتی که به مالمون میدی . حتی بابت استفاده از هر چیزی این جمله رو میگم : خدایا سپاس بخاطر برکتی که مثلاً به برنجی که می‌خوریم میدی و الی آخر….

    دقیقاً بخاطر دوش حمام ، استفاده از آب گرم و آب سردش و هر چیزی که قابل استفاده باشه از خداوند تشکر می‌کنم. خیلی وقتا یه چیزایی رو یادم میره سپاس بگم وقتی که به تضادی بر می‌خورم تازه یادم میفته بخاطر داشتنش سپاس بگم و قدر داشتنشو بدونم مثلاً شاید وقتی که سلامت هستیم فراموش کنیم لحظه به لحظه از خداوند تشکر کنیم اما وقتی بیمار میشیم فرقی نمی‌کنه یا خودمون یکی از اعضای خانواده تازه می‌فهمیم چ نعمت بزرگی رو داشتیم و قدرشو نمی‌دونستیم حتی اگه یه سرماخوردگیه جزئی باشه. حتی اگه یک سردرد جزئی باشه . حتی اگه یه پا درد یا دست درد جزئی باشه که هیچ چیزی قابل قیاس با سلامتی نیست حتی با دیدن یا شنیدن مرگ هر کسی، بخاطر زنده بودن خودمو و عزیزانم از خداوند سپاسگزاری می‌کنم.

    امروز خیلی خوشحالم که یاد گرفتم قدر داشته‌هامو بدونم .

    بخاطر دیدن هر زیبایی تو طبیعت از گل و درختای خوشگل بگیر تا دیدن ماشین و ابرای آسمون و ماه و خورشید بخصوص طلوع و غروبشون که معرکس .

    این فصلم که زیبایی های خودشو داره که آدم از دین این طبیعت زیبا سیر نمیشه .

    من که تو این فصل عاشق پیاده رویم .انقد از دیدن درختای پاییزی و برگهای رنگارنگشون لذت میبرم که دلم نمیاد با ماشین برم که بخاطر همین لذت بردن و حس خوب گرفتن از خداوند بی نهایت سپاسگزاری میکنم .

    خب تا اینجای کار رو شاید اکثریت یاد گرفتیم شایدم بلد بودیم این پرونده هیچ وقت بسته نمیشه و تا زنده هستیم باید بخاطر لحظه به لحظه زندگی کردنمون سلامت بودنمون شاد بودنمون سپاسگزار باشیم. در گذشته نمی‌دونستم لحظاتی که شاد هستم و لحظاتی که آرامش دارم و حالم خوبه نیاز به سپاسگزاری داره اما امروز یاد گرفتم بخاطر تمام لحظات قشنگم از خداوند ممنون باشم.

    تازه متوجه شدم که چرا الان عمیقاً و با جون و دل از خداوند تشکر و سپاسگزاری می‌کنم چون تازه فهمیدم اعتبار تمام لحظات خوب من به وجود خدای خوب و مهربونم برمی‌گرده . من هرچی دارم و ندارم از وجود پر برکت خداست .

    شاید در گذشته آگاهی نداشتم شاید خودخواه و مغرور بودم و اعتبار هر چیزی رو به خودم مید‌ادم از اینکه سطح آگاهیم بالا رفته هم از خداوند سپاسگزاری می‌کنم حتی یاد گرفتم از کسانی که به من درس زندگی میدن سپاسگزاری کنم حتی کسانی که درسهای تلخی ازشون گرفتم .

    حالا میفهم که باید این افراد تو زندگی ما باشن تا با دیدن رفتارها و کردارهاشون یاد بگیریم رفتارها و کردارهای درستی داشته باشیم همونطور که استاد عزیز همیشه عرض می‌کنن تضادها هستن و باید باشن تا ما رشد کنیم دقیقاً همینطوره.

    استاد عزیز همیشه میگن من اگه یه اشتباهی بکنم سعی می‌کنم اون اشتباه رو تکرار نکنم اما متاسفانه من از اون دسته آدمهایی بودم که همیشه از اطرافیانم ضربه و آسیب خوردم بعد یاد گرفتم که چطور باشم .

    خدا رو شکر هیچ وقت کسی آسیب جدی و ضربه شدیدی بهم نزده همیشه همه چیز سطحی بوده و در حد کلام بوده اما خب ‌میتونسته اونها هم نباشه.

    نمی‌دونم شاید سطح توقعم از خودم بالاست که اینطور میگم چون نمیشه خانواده‌ها رو با هم قیاس کرد . من تو خانواده ی پرجمعیتی بزرگ شدم اقوام و فامیلهای زیادی داریم که در حد تعادل با هم رفت و آمد داریم .خانواده ی همسرمم به نسبت پرجمعیت هستن و با اقوام اون‌ها هم در حد تعادل رفت و آمد داریم. به نظرم باید طبیعی باشه که با چنین مشکلاتی مواجه بشم یا اینکه دیر به نتیجه ی دلخواه خودم برسم و تغییرات اون طور که خودم میخوام شکل بگیره.

    با گذر زمان و روند طبیعی تکامل، خدا رو شکر که امروز بدون اینکه با کسی مشکلی داشته باشم می‌دونم با هر کسی چطور رفتار کنم و چ برخوردی داشته باشم.

    سپاسگزاری با ارزشی که تو این چن وقت اخیر یاد گرفتم و ازش خیلی نتیجه دیدم بابت دیدن ویژگیهای مثبت همسرم و قدردان و سپاس گذار بودن بابت تک تک محبتهاش نسبت به خودمه .

    اینکه بخاطر حضور و وجود و سلامت فرزندانمون همیشه سپاسگزار باشیم شاید طبیعی باشه اما اینکه تمرکزت روی سپاسگزاری از وجود همسرت باشه، کمی سخت‌تره . اونم به دلایلهای مختلف که خدا رو شکر بالاخره این مقاومتو شکستم.البته جهان هم خیلی چیزا بهم نشون داد و بهم یادآوری کرد که قدر همسرتو بدون . همسرت مرد خیلی خوبیه واقعاً مطابقش ندیدم اخلاق و خصوصیتهای بی‌نهایت خوبی نسبت به منی که همسرشم داره از اونجایی که همیشه وظیفش می‌دونستم هیچ وقت غرورم اجازه نمی‌داد نه تنها پیش خودش حتی تو خلوت خودم به خاطرش از خداوند ممنون باشم. الانی که دارم اینا رو می‌نویسم همینجوری اشک از چشام میاد یه جورایی شرمندشم . یکم از خدا خجالت می‌کشم از اینکه این همه لطف و عنایت خودشو نصیب من کرده بود بدون اینکه این بندش توجهی به این نعمتها داشته باشه.

    دلیلشم چیز ساده ای هستش

    بخاطر اینکه همیشه سطح توقعم از همسرم خیلی بالا بود. همیشه نگرشم این بود که ایشون باید منو به تمام خواسته‌ها و حال خوب برسونه . برای اینکه همیشه توجه و تمرکزم روی نداشته‌ها و ناخواسته‌هام بود. اینکه تمام فکرم مدام روی نقاط منفیش بود نقاطی که میتونست خیلی کمرنگ باشه.

    خیلی به خاطر این موضوع به خودم آسیب زدم حتماً به همسرو و فرزندام هم آسیب زدم .

    چون تو این چار دیواری تنها زندگی نمیکردم که ….

    صادقانه اعتراف می‌کنم هم خودمو خیلی اذیت کردم و هم اعضای خانوادمو.

    اگرچه ظاهرا همیشه فکر می‌کردم زنی هستم که مدیریت خوبی تو زندگیم دارم و به ظاهر از همه چیز راضیم و به خیال خودم چیدمان درستی تو زندگیم داشتم اگه عیب و نقصی می‌دیدم فقط ربطش می‌دادم به همسرم.

    حالا بعد از گذشت این همه سال تازه به این درک رسیدم که باید لحظه به لحظه هر وقت و زمانی که همسرم هر محبت یا توجهی بهم می‌کنه همون لحظه از خداوند تشکر کنم. غرورمو کنار بزارم حتی از خودش هم تشکر کنم همیشه فکر می‌کردم اگه از همسرم بخاطر کارای خوبش تشکر کنم به قول معروف روش زیاد بشه یا میگن طرف پرو میشه .

    می‌خوام بگم با وجود اینکه نسبت به بهش افکار خوبی نداشتم اما خیلی جاها هم ویژگیهای خوب و مثبتشو می‌دیدم اما نه به روی خودم میووردم نه به روی خودش .

    همیشه گفتم همسرم بخاطر وابستگی شدیدی که نسبت به من داشت، که الان خدا رو شکر تو این چن سال اخیر تغییرات خیلی خوبی حتی تو این زمینه داشته یعنی بدون اینکه ذره‌ای از حس دوست داشتن و علاقش نسبت به من کم بشه وابستگیشو کمتر کرده که اینم من میزارم پای اینکه میخواسته عشقشو به من ثابت کنه‌ . چون می‌دید من به خاطر وابستگیش خیلی جاها اذیت میشم ولی الان انصافاً به حد تعادل رسونده من آزادی و رها بودن خودمو تو زندگیم پیدا کردم اینم یکی از الطافی بوده که خداوند تو این چن سال اخیر شامل حالم کرده.

    میخوام اینو بگم، از وقتی که تمرکزمو روی سپاسگزاری بخاطر تک تک محبتهای همسرم گذاشتم بطور عجیبی احساسم نسبت بهش تغییر کرده. نمیگم الان دیوونه و شهیدش شدم اما حسم نسبت بهش خیلی بهتر شده. اینکه فهمیدم وجودش چقد باعث درست کردن خاطرات خوب زندگیمه .

    از اولم بخاطر این احساسم تقلای زیادی کردم ینی می‌دونستم که عیب از منه ، ولی با تقلاهام به نتیجه خاصی نرسیدم بعد رها کردم.

    نمی‌دونم چطور تعریف کنم فقط اینو می‌تونم بگم که پله پله ترقی کردم و تو این زمینه تغییر مثبتی داشتم هر بار سعی می‌کنم خودمو با چن ماه قبلم مقایسه کنم همین که می‌بینم یه کمی بهتر از چن وقت پیشم هستم برام خوشاینده و اینکه نشون میده به مرور دارم بهتر از قبل میشم .

    حالا یاد گرفتم چ وقتی باشه کنارم و چ لحظاتی که کنارم نیست مدام بخاطر رفتارها و ویژگیهای مثبتش از خداوند سپاسگزاری کنم شاید باورتون نشه بقدری گذشته ی وحشتناکی داشتم که تو این چن سال اخیر با وجود تغییرات جزئی جزئیم همیشه همسرم ازم تشکر کرده حالا که دیگه هیچی !!!!

    از اون دسته مردایی هستش که غریبه و آشنا براش فرقی نداره هرجا هر احساسی نسبت به من داره همونو سریع بیان می‌کنه. هیچ باک و ترس از قضاوتی از کسی نداره. با وجود اینکه از خودم به اندازه ی کافی راضی نبودم اما همسرم همیشه طوری در موردم حرف میزنه که انگار داره با یه فرشته زندگی می‌کنه .

    دقیقاً برعکس من برعکس این سالهای گذشته ی من ،همسرم همیشه قدر محبتها و ویژگیهای مثبت منو نسبت به خودش می‌دونست و از تغییراتم خوشحال و امیدوار میشد.

    جای سرزنش نیست نمیخوام خودمو سرزنش کنم شاید باید این اتفاقها میفتاد و من با خیلی از تضادها روبرو می‌شدم تا بفهمم و قدر همسرمو بدونم خدا رو شکر می‌کنم قبل از اینکه دیر بشه به این درک رسیدم حالا متوجه شدم همسرم تنها کسیه که بیشترین محبت رو نسبت به من داره. بیشترین عشق را نثار من می‌کنه .بیشترین نگاه لذت بخشش مال منه. بیشترین حس خوبش کنار منه . همیشه هم حسم بهم میگه و اینکه همیشه همسرم بهم ثابت می‌کنه که من تنها مونس و همدم و محبوبه قلبش هستم . این موضوع تو تمام زندگیم بهم ثابت شده منتهی من خیلی جاها بی‌تفاوت ازش می‌گذشتم. از این به بعد بخاطر تک تک این حسهای قشنگی که از همسرم دریافت می‌کنم از خودش و از خداوند سپاسگزاری کنم.

    همیشه دوست داشتم تو تمام لحظات زندگیم حس خوب از همسرم بگیرم در حالی که اون یه نفر همیشه کنارم بود ولی من نمیدیدمش . دلم میخواد از این به بعد هرچی نیست و هستم رو نثاره داشتن همچین همسری بکنم . همسری که هم در کلام بی‌نهایت اعتماد به نفس و عزت نفس بهم میده و هم در عمل نشون میده که چقدر دوستم داره.

    منظورم این نیست که اعتماد به نفس و عزت نفسمو از ایشون میگیرم منظورم اینه همیشه همه جوره توجه بهم می‌کنه و چیزی کمم نمیزاره.( نیازها و خواسته های یک زن )

    استاد جونم مرسی .

    مرسی ازت که هستی و هر بار با گوش دادن دوره‌های جدید و فایلهای جدیدت منو آگاه‌تر و بالغ‌تر می‌کنی.

    سالهاست بخاطر وجودت از خداوند سپاسگزاری می‌کنم از خداوند میخوام همیشه و در تمام لحظات ، دنیا به کامت باشه .

    عاشقتم خیلی برام عزیز و قابل ستایشی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
  2. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1144 روز

    سلام و درود فراوان به استاد عزیز و دوست داشتنی و گرانقدر خودم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.

    ممنون و سپاس از استاد عزیز که مثل همیشه وقت گرانبهاشونو در اختیار ما گذاشتن .

    قسمت اول این فایل اختصاص داشت به اینکه در مقابل عصبانیت چطور خشم خودمونو کنترل کنیم ؟ در واقع چ راهکاری برای چنین مواقعی وجود داره که استاد عزیز فرمودن طرف مقابل رو قضاوت نکنید. سعی کنید اون لحظه خشم خودتون رو کنترل کنید یا احساستونو به کسی که از دسش ناراحت هستید بگید یا اگه سوالی دارید ازش بپرسید و یا اینکه نظر اون شخص رو هم بدونید بهتره !

    این باعث میشه که عصبانیتتون بخوابه و درجه ی خشمتون پایین بیاد و اینکه حس بدی نسبت به طرف مقابل پیدا نکنید . حتی ممکنه باعث بشه ناراحتی بطور کامل از بین بره . اگه نتونیم در چنین مواقعی خودمونو کنترل کنیم حس بدمون به رنجش و کینه تبدیل میشه که باعث بهم ریختن آرامشمون میشه . زمانی که آرامشمون به هم بریزه افکار منفی و گفتگوهای ذهنی چنان از پا درمون میارن که به جسممون هم آسیب می‌زنیم ، مثلا سرمون شروع به درد گرفتن میکنه یا عصبای دست درگیر میشن یا طرف موقع خواب ضعف پا میگیره و خوابش نمیبره و بی‌خوابی میزنه به سرش . بنابراین کنترل نکردن خودمون در مقابل عصبانییتها آزار دادن خودمونه . نباید منتظر باشیم که از بیرون کسی بیاد و حال ما رو خوب کنه که به نظرم از این انتظارا خیلی کشیدیم و هیچ وقت به نتیجه مطلوبی نرسیدیم. این خودمون هستیم که تو این شرایط با کمی فکر کردن می‌تونیم به خودمون کمک کنیم. فقط کافیه تو چنین لحظاتی غرور شخصیتیمونو قاطی این مسائل نکنیم یه کم متواضع‌تر و فروتن‌تر باشیم تا بتونیم خودمونو به آرامش برسونیم .

    از قضاوت کسی نترسیم برامون مهم نباشه که دیگران یا بقیه و یا حتی خود طرف در موردمون چی فکر می‌کنن. فقط کافیه اون لحظه به این فکر کنیم که می‌خواهیم احساس خشممونو به بهترین شکل ممکن بیرون بریزیم که صحبت کردن ، بیان احساس ، نظر دادن ، نظر گرفتن همه ی اینها باعث میشه خشم ما فروکش کنه و به نتیجه ی مطلوبتری برسیم .

    منم دقیقاً در گذشته به خاطر ترسهایی که داشتم هیچ وقت نمی‌تونستم در مقابل موضوعاتی که از سمت دیگران باعث آزارم هستش حرفی بزنم یا احساسی بیان کنم . دقیقاً می‌ترسیدم اگه کشش بدم اوضاع بدتر بشه و همیشه به نفع دیگران کنار می‌کشیدم و سکوت می‌کردم و این در حالی بود که از درون داغون داغون میشدم و بقدری از طرف مقابلم رنجش می‌گرفتم که دوست داشتم خیلی محسوسانه و مرموزانه انتقام خودمو ازش بگیرم. گاهی موفق میشدم و خیلی وقتها هم ناموفق بودم و تا ماهها درد رو به جون می‌خریدم در حالیکه الان میفهمم میتونستم با گفتن احساسم یا سوال کردن از شخص مقابل که چرا اون برخورد رو با من داشت ؟ به این گفتگوهای ذهنی خاتمه بدم .

    عدم آگاهی و افکار و باورهای غلط گذشته ، منو اسیر خودش کرده بود که خدا رو شکر تو این چن ساله ، آروم آروم تونستم خودمو تغییر بدم و تا حدودی به تمام مشکلات این چنینیم خاتمه بدم. بالا رفتن اعتماد به نفس و عزت نفس آدما تاثیر بسزایی توی حل این مسائل و ترسهامون داره .

    به میزانی که حس خود ارزشمندیمو بالا بردم و شناخت بیشتری نسبت به خودم پیدا کردم و سعی کردم برای خودم ارزش بیشتری قائل باشم و به خودم احترام ویژه‌تری بزارم به همون میزان از این مسائل دورتر شدم .

    الان نمیگم از دست کسی ناراحت نمیشم بلکه یاد گرفتم وقتی می‌بینم کسی جایی عزت نفس منو زیر سوال میبره دیگه مثل گذشته تو خودم نریزم و این احساس منفی رو با خودم حمل نکنم . خیلی شجاعانه و با شهامت میرم نزدیکش و خیلی محترمانه احساسمو بهش میگم اگه نیاز باشه از خودم شناختی بدم اونم میگم تا طرف بدونه از این به بعد با من چ برخوردی داشته باشه .

    حتی پیش اومده با گفتن احساسم متوجه شدم سوء تفاهم بوده و طرف قصد و غرضی نداشته ، بنابراین همون لحظه از همون شخص عذرخواهی میکنم . همین باعث شده قبل از اینکه حرفی بزنم درست و صادقانه در مورد اون موضوع فکر کنم بعد ، اگر نیاز بود شروع به عمل کنم . چون ممکنه در عان واحد فکر کنم طرف مقابلم مقصر بوده ولی وقتی یکم فکر می‌کنم ، متوجه میشم خودم مقصر بودم حتی شاید خودم عامل اون موضوع ناراحت کننده بودم. اینجور وقتا کنار میکشم و اگه لازم باشه عذرخواهی می‌کنم.

    البته در مورد همسرم سخت تر عذر خواهی میکنم و بیشتر تو ذهنم تجربه کسب میکنم که تکرارش نکنم .

    و اما در مورد قسمت دوم این فایل که در مورد برتر دونستن خودمون بود ، باید بگم متاسفانه در گذشته به شدت این اخلاق رو نسبت به آدمهایی که در اطرافم بودن داشتم. همیشه مقایسه ی مغرورانه‌ای تو ذهنم نسبت به آدمای اطرافم داشتم که باعث میشد تو رفتارهام تاثیر بدی بزاره . طبق باورهای غلطم فک میکردم کسانی که پولدارترن یا خوشتیپ‌ترن و یا زیباتر و خوشگل‌ترن ارزش بیشتری دارن . متاسفانه تو اون دوران ظاهر برام خیلی ارزش داشت . دیگران رو از روی ظاهرشون قضاوت میکردم حتی این تفکر ،اون موقعشم به خودم خیلی آسیب میزد اما همچنان به این باور بها می‌دادم. آسیبی که میگم منظورم کوچیک کردن خودم و بزرگ کردن این دسته افراد بود .

    در اصل اگه بخوام بگم ندیدن خودم و بولد و بت کردن این افراد بود !

    که خب به مرور زمان به خاطر مقایسه و له کردن عزت نفسم آسیبهای زیادی ازش خوردم و آسیبهای زیادی به بقیه زدم . بازم خدا رو سپاس میگم بخاطر تغییراتی که تو این زمینه داشتم خدا رو شکر دیگه همچین احساس و همچین باوری نسبت به هیچ احدی ندارم و آدمها رو از روی ظاهرشون قضاوت نمی‌کنم و اینکه آدمها به خاطر ظاهرشون برام ارزشمند نیستن.

    ارزشهای خودمو کشف کردم و این نگاه غلط رو که خودمو از کسی برتر بدونم و یا اینکه خودمو در مقابل عده‌ای از آدمها کوچیک نشون بدم پاک کردم .

    یادمه خیلی سال پیش که می‌خواستم این تغییر رو صورت بدم تو مهمونی ها و دور همی ها از قصد و خیلی آگاهانه میرفتم سمت کسانی که اون نگاه اشتباه رو نسبت بهشون داشتم سعی میکردم احترام ویژه‌تری براشون قائل باشم تا جبران اشتباهاتمو کرده باشم.

    و اما در مورد رابطه با همسرم که همیشه پاشنه آشیلم بوده و هنوزم هس .

    نسبت به ایشون همیشه حس برتر بودن رو داشتم و هنوزم دارم . هم ب لحاظ ظاهری و هم به نسبت خلق و خو البته همه جا ادعا ندارم . تو زمینه ی روابطمون ینی چیزی که به روابطمون مرتبطه من ادعا میکنم که بیشتر از ایشون نقش برای دوام زندگی نقش داشتم که نمی‌دونم درست بوده یا نه ؟!!

    حالا اگه بخوام این حسو نسبت به چن سال پیش مقایسه کنم باید بگم تا چن سال پیش به شدت حس برتر بودن رو به خصوص به خاطر ظاهر و اندامم داشتم .حتی به خاطر این حس تمام احساسات خوبم نسبت به ایشون از بین رفتش و من شدم خنثی خنثی !

    عدم اعتماد به نفس و عزت نفس خودشم این حس منو بیشتر تشدید می‌کرد . متاسفانه خیلی سال با این حس زندگی کردم که چیزی جز جنگ و مشاجره های الکی و به هم ریختن آرامشم نداشت اگه بخوام صادقانه در رابطه این موضوع صحبت کنم خسارتهای خیلی زیادی به همسرم وارد کردم بارها و بارها پیشنهاد جدایی بهش دادم منتها به خاطر وابستگی شدیدش نسبت به من اکثر مواقع کوتاه میومد و هر آنچه من می‌گفتم می‌پذیرفت.

    اما تو این چن سال اخیر که دنبال تغییراتم بودم به مرور متوجه این اشتباه بزرگم شدم .همسرمم یکی دو سال روی خودش کار کرد به نظرم الان اعتماد به نفس و عزت نفس به نسبت خوبی پیدا کرده و از خودش احساس رضایت داره منم ظاهرا دیگه حس برتر بودن خودمو بهش نشون نمید‌م یعنی به مرور فهمیدم که حس برتر داشتن برای آدمای خودخواهه و آدمهای خودخواه به هیچ وجه دوست داشتنی و محبوب نیستن. آدمای خودخواه از درون خودشونو اذیت می‌کنن و از بیرون بقیه رو.

    کارکرد هر کدوم از دوره‌ها منو از این داستان دورتر و دورتر کرد و تا حدودی افکار منفی که به خاطر این حس بد داشتم از بین رفته.

    به هیچ وجه مثل گذشته برتر بودن خودمو به روی همسرم نمیارم شاید گاهی متوجه نشم و رفتارم اینطور نشون بده اما آگاهانه دیگه این کارو نمی‌کنم اما اگه بخوام صادقانه به صحبتهام ادامه بدم باید بگم که متاسفانه از درون این حسم هنوز از بین نرفته .همیشه کنترلش میکنم و سعی میکنم ورودیهای دیگه بدم یا تمرکزمو آگاهانه ببرم سمت موضوعات دیگه ، که اگه ندم با افکار منفی فقط خودمو اذیت می‌کنم .

    هر کسی یه سبک و روشی برای زندگیش داره .

    نمیشه تقلید کرد و حتی اگه روش کسی درسته بخای ادای کسیو در بیاری که بارها اینکارو کردم اما باز میر‌سم به احساسات و تمایلات و چیزهایی که خودم از درون دوسشون دارم و باهاشون شادم.

    من از استاد عزیز و دوستان عزیز خیلی چیزها یاد گرفتم و به خاطر این یادگیریها تغییرات زیادی داشتم. ظاهراً تونستم کنترل و غلبه به این حس برتر بودنم داشته باشم اما از درون همیشه با منه مثل کسی که نقاب زده باشه و بخواد خودشو یه طور دیگه نشون بده ، دقیقاً منم همچین حس و حالی رو دارم خیلی مشورت گرفتم حتی پیش تراپیستم رفتم همه با همه میگن توجه و تمرکزت به ویژگیهای مثبتش باشه .

    همسرم ویژگیهای مثبت زیادی داره با وجود اینکه حس علاقه و دوست داشتنش همیشه و همیشه بهم ثابت شده اما من چکار کنم که این ضعف رو تو درونم دارم . تنها کاری که تونستم بکنم اینه که نگاهمو تغییر دادم و دیگه نمیگم من از اون برترم حتی تو ذهنم و تو خلوت خودم تا جایی که بتونم این حسو از خودم دور می‌کنم ولی به خاطر توقعاتی که خودم از احساساتم دارم دوست داشتم مرد من یکی دیگه بود . بیش از میلیاردها بار جهان بهم نشون داده که قدرشو بدون . همسرت مرد خوبیه ویژگیهایی داره که خیلی از خانمها حسرت داشتنشو میخورن. می‌دونید به خاطر آموزه‌های استادم تا جایی که ‌تونستم تلاش کردم و میکنم طبق روش استاد پیش برم. خیلی جاها عقل و منطق و احساسات خودمو کنار میزنم که اتفاقات و احساسات مخرب تکراری را تجربه نکنم. چون واقعاً خودم از اون روش زندگی کردن خسته شده بودم.

    الان اوضاع قابل مقایسه با قبل نیست واقعاً نسبت به چن سال پیش اتفاقات خیلی بهتری توی روابطمون شکل گرفته خدا رو شکر از اون مشاجره‌ها و توقعات و خیلی چیزای دیگه دور شدیم . حس‌های خیلی بهتری نسبت به هم داریم البته که همسرم همیشه داشت باید بگم من بهتر شدم. به خاطر این نگاهم خیلی وقتا تو خلوتم تجسمات دیگه‌ای میکردم اما الان که بیشتر رشد کردم و شناخت بیشتری نسبت به خدا پیدا کردم و به قول استاد اینکه باور کردم هر کسی خودش قدرت خلق زندگی خودشو داره این احساس را کنار میزنم و سعی می‌کنم منطقی‌تر برخورد کنم ولی از درون خوب می‌فهمم که دارم این احساسمو سرکوب می‌کنم. امیدوارم که این حسم از بین بره و به مرور زمان تجربه‌های قشنگ‌تری کسب کنم. این داستان من ، ربطی به مقایسه کردن یا حس حسادت نسبت به کسی نداره . یه چیز کاملاً شخصیه که تو وجودم نهادینه شده در گذشته به روش غلط ازش استفاده می‌کردم که قبول دارم کاملاً منو فردی خودخواه کرده بود اما واقعاً الان با تمام وجودم سعی می‌کنم متواضعانه با همسرم برخورد کنم اینکه چقد موفق هستم یا نیستم رو نمی‌تونم با قاطعیت بگم. اما دارم سعی خودمو می‌کنم. همش به خودم یادآوری می‌کنم ناهید هر آنچه که تو زندگیت داشتی و نداشتی خودت خلق کردی نه خدا مقصر بوده و نه همسرت ! هرچی بوده و نبوده یه روزی انتخاب خودت بوده و اینکه تا الان این احساس رو با خودت یدک کشیدی بازم مقصر خودتی خودم می‌دونم اگه بیشتر رشد کنم ، این احساساتم از بین میرن .

    بابت این موضوع خیلی تلاش کردم همونطور که گفتم ظاهر قضیه رو درست کردم ولی از درون هنوز با خودم درگیرم ولی سعی می‌کنم هرچی بیشتر سمت خدا برم و هرچه بیشتر باورامون نسبت به خداوند قوی‌تر کنم تا به معنای واقعی تسلیم باشم . باور کنم که من جای که باید باشم هستم به قول استاد هیچ اشتباهی صورت نگرفته . من همون جایی که باید باشم هستم.

    دوست دارم تسلیم باشم . دوست به خدا و قوانینش اعتماد کنم. دوست دارم در لحظه زندگی کنم .دوست دارم فقط برای امروز زندگی کنم. نگران آینده نباشم همونطور که امروزم خیلی بهتر از روزها و سالهای قبلم هستش ، حتماً روزها و سالهای بهتری هم در پیش رو خواهم داشت .خیلی وقتا به خودم میگم همسرت حتماً هم فرکانس توئه که کنارته .

    و گرنه نباید کنارت می بود. اگه هست هم مدارید که هست .

    در طول روز بخصوص وقتایی که گفتگوهای ذهنی میخواد بهم حمله کنه مدام این تمرینات رو با خودم می‌کنم و به خودم این جملات تاکیدی رو یادآوری می‌کنم. خوب می‌دونم که بزرگ شدن و رشد کردن من ، تو سکوت کردنم و در لحظه شاد بودنم هستش.

    می‌پذیرم اگه تو زندگیم هر شری به من رسیده از جانب خودم بوده و صد درصد هر خیری رسیده از جانب خدای مهربون و قشنگم بوده‌.

    امروز بر این باورم که هیچ ظلمی به من نشده هیچکس در حق من ظلمی نکرده و مسولیت هر آنچه تو زندگیم بوده و نبوده خودم بودم و بس !!!

    سعی می‌کنم تمرکز و توجهم روی داشته‌هام ،روی نقاط و ویژگیهای مثبت همسرم باشه . سعی می‌کنم نعمتهای خدا رو ببینم و در هر لحظه بخصوص به خاطر سلامتی تک تک اعضای خانواده‌ام سپاسگزار خداوند باشم. تمرین می‌کنم ناسپاس نباشم نه به کلام بلکه در عمل هم سپاسگزار بودن خودمو نشون بدم .

    بزرگترین خواستم اینه که در هر لحظه تو مسیر خداوند و با هدایت خودش قدم بردارم .هر وقت خودم متوجه شم که اینطور عمل کردم چنان به حس خوبی میرسم که تمام احساسات و توقعات منو نه تنها نسبت به همسرم و اطرافیانم کمرنگ‌تر می‌کنه .می‌فهمم که بودن در مسیر خدایی بیشترین و بزرگترین و لذت بخش‌ترین لذتهای دنیاست . منم همینو میخوام دقیقاً خواسته ی منم همینه می‌دونم اگه لحظات بیشتری همچین حسی رو تجربه کنم از زندگی لذت بیشتری می‌برم .واقعاً به امید روزایی که درکم بالاتر بره و از این حس‌های قشنگ بیشتر تجربه کنم

    استاد جونم مرسی .

    مرسی که هستی.

    الهی که باشی همیشه .

    استاد جونم شما همیشه بهترین و قشنگ‌ترین و شگفت انگیزترین و زیباترین حسای دنیا رو بهم یاد دادید و یاد میدید.

    به امید درکهای بهتر و قشنگ تر و معنوی تر .

    بهترین لحظات نصیب قلب مهربونتون .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  3. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1144 روز

    سلام و درود به شما دوست عزیز .

    صحبتهای شما کاملا درست و متین .

    تقریبا 7 سال پیش دو دوره کلاس عرفان کار کردم که منو به این درک رسونده بود ولی متاسفانه به مرور زمان فراموشش کردم .

    یادمه اون دوران خیلی به این موضوع حساس بودم و نگاهمو به آدمهای اطرافم خیلی تغییر داده بودم بخصوص نسبت به کسانی که حساسیت‌های خاصی بهشون داشتم .

    ممنون از یاد آوری شما .

    خودم پذیرفتم که این ضعف تو وجودمه .

    طی این سالها با روند تکاملی سعی کردم نسبت به همسرم احساس بهتری داشته باشم . شاید هنوز عالی نشدم اما هر بار بهتر از قبل بودم .

    از اونجایی که مبحث استاد در مورد برتر دونستن خودمون بود ، خاستم اینجا به این نقصم اعتراف کنم تا به خودم یاد آوری بشه که باید بتونم غلبه به این احساس مخربم داشته باشم .

    توجه و تمرکز روی ویژگی های همسرم که از استاد عزیز یاد گرفتم خیلی تونسته کمکم کنه .

    این حس همیشه و در هر لحظه باهام نیس.

    گاهی بخصوص زمانهایی که به هر علتی از همسرم ناراحت میشم سراغم میاد.که باید در چنین لحظاتی کنترل داشته باشم و آگاهانه ورودی مناسب بدم تا کم کم این حسم از بین بره .

    بازم ممنون و سپاس از شما دوست عزیز .

    حتمن جملات طلایی شما رو ملکه ی ذهنم میکنم .

    موفق و موید باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: