چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویم - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/11/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-11-23 04:47:072024-11-23 04:49:23چگونه به راه راست هدایت می شویم یا از آن دور می شویمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
یعنی مگه میشه؟
مگه داریم ؟
واقعا باور کردم که به مو میرسه ولی پاره نمیشه
دیشب من به مو رسیده بودم
و
امروز صبح بطور معجزه آسایی داشتم دنبال یه فایلی که قبلا دانلود کرده بودم و دنبالش میگشتم که کامنتها شو بخونم ، هدایت شدم به این فایل که انگار تازه از تنور در اومده و هیچ نظری روش ثبت نشده
و همزمان دارم گوش میدم و مینویسم چون معجزه رو باور کردم که فقط برای منه این فایل که توسط این دست مهربانش ، استاد عزیزم برای من ضبط و ارسال شده
دیروز تو همون لحظاتی که نجواها داشت من و به همون مویی که در حال پاره شدن بود میرسوند ، دقیقا عین آدمی که داره تو باتلاق غرق میشه و فقط دماغش بیرون مونده از باتلاق ، داشتم به هر چیزی چنگ مینداختم که برنگردم از این راه
فایل های توحید عملی یکی دو تاش و گوش دادم ، فایل 37 گفتگوی استاد با روزای عزیز با اون صدای آسمونی و داستان بسیار جذاب و واقعیش ، فایل میکس شده ی خدا از نگاه ملاصدرا که توسط شاگرد زرنگ کلاس استاد ، آقای عطار روشن تهیه شده و دلهای زیادی رو در اوج ناامیدی امیدوار کرده ، بارها و بارها گوش دادم تا بلکه باور کنم خدا برای من همه چیز میشود
انگار با اینهمه تلاش فقط تونستم تا گردن بیام بالا از اون باتلاق
و نجواها داشتن مثل موریانه مغزم و میجویدن و واقعا تو اون شرایط کنترل ذهن کار سختی بود
حالا چی بود داستان این نجواها ؟؟؟
بقول روزای عزیز اگه با من همراه بشید قول میدم داستان قشنگی از زندگی واقعیم تعریف کنم براتون
من حدود سه سال پیش در اوج ناامیدی از ضررهای بورس که حال بد اون ضررها مقدمه ی شکست های بعدی و بهم ریختن روابط و… شده بود از طریق یک فایل لایو استاد عباسمنش و آقای عرشیانفر به این بهشت الهی هدایت شدم
و تصمیم گرفتم کاری که فقط بخاطر شان و منزلت اجتماعی و حقوقش که بتازگی چند ماهی بود خوب شده بود تو شرایطی که تازه داشت پله های ترقی و پست های سازمانی عالی بهم پیشنهاد میشد در کمال ناباوری اطرافیان ، درخواست بازنشستگی پیش از موعد کردم و با شرایطی که سازمان برای بازنشسته هاش داشت که کلی از مزایای زمان شاغل بودن داشتیم حذف میشد و من 30 روز کامل هم حقوق نمیگرفتم اگر بازنشست میشدم ، همون 21 سال سابقه ای که داشتم 21 روز فقط سرفصل حقوق ثابت. و بقیه ی سرفصل های حقوق حذف تا ابد
و
همه یه جوری نگاهم میکردن که انگار دیوانه شدم و پشت پا زدم به همه چیز اونم بعد از اونهمه سال زحمت با وحود دو تا بچه کوچیک و تحصیل و… همزمان ،
و حالا که بچه ها بزرگ شدن و از آب و گل در اومدن و حساسیت های همسرم هم کمتر شده و تحصیلات عالیه رو هم تموم کردم و بعد از سالها ، طرح متناسب سازی حقوق انجام شده و حقوقمون تازه خوب شده ،
همه فکر میکردن این آدم ، اون بیرون ، چی سراغ داره که اینطور با اشتیاق دنبال این کاره
و
بماند معجزاتی که اتفاق افتاد که همون برهه فقط این قانون اومد که خانمها میتونن با 20 سال سابقه بازنشستگی پیش از موعد بگیرن
و دقیقا بعد از موافقت با درخواست من و چند خانم دیگه در سطح کشور و اوج بازنشستگی آقایون که 30 سال پیش استخدام شده بودن و همون سال تعداد زیادی به سن بازنشستگی رسیده بودن ، سازمان با کمبود نیرو مواجه شد و قانون رو با اینکه مصوبه ی دولت آقای رئیسی مرحوم بود ، سفت و سخت گرفتن و چنان سنگهای بزرگی جلوی چنین درخواست هایی گذاشتن که دیگه عملا با هیچ درخواستی موافقت نشد.
و یه معجزه ی دیگه اینکه درخواست من باید سلسله مراتب اداری رو رعایت میکرد و به ترتیب از رئیس مستقیم خودم امضا میشد تا معاون منطقه و رئیس فلان قسمت و معاون فلان بخش و رئیس حراست و بازرسی منطقه و استان و… بعد تهران و…. باید چندین و چند نفر. امضا میکردن
و این وسط تعداد زیادی مسئول سختگیر بودن که همه میگفتن همه امضا کنن آقای فلانی امضا نمیکنه
و اون آقای سختگیر که پست خیلی خیلی مهمی هم در منطقه ما که چند تا استان تحت پوشش مسئولیت ایشون بود ، طوری امضا کرد که خودش هم نفهمید ، و بعد از موافقت نهایی توسط تهران که داشت کارهای اداری ش انجام میشد ایشون برای بازدید دوره ای به محل کار ما اومدن و تا من بهشون گفتم من دارم بازنشست میشم ، چشماش داشت از حدقه در میومد از تعجب و نمیدونید با چه حالتی گفت:
منننننننننن چطوری امضا کردم ؟؟؟؟؟
واای استاد استیکر تعجب نمیتونم بزارم وگرنه هزار و پونصد تا میزاشتم که عمق تعجب این آدم رو درک کنید
کسی که چهره ش داد میزد سخت گیرترین مسئول عالمه
من گفتم آقای فلانی نمیدونم شما چطوری امضا کردید ، فقط،میدونم داره کارهای نهایی ش انجام میشه و چند روز دیگه من از خدمت شما مرخص میشم
همه میگفتن اون بیرون خبری نیست، میری پشیمون میشی ، مثل خانم فلانی و فلانی که اینهمه دنبال بازنشستگی یا استعفا بودن و بعد چندماه با گریه اومدن دوباره التماس کردن برگردن سر کار
و من با شور و شوقی که تو دلم بود میگفتم من دارم میرم دنبال کار مورد علاقه م
و چند وقت دیگه میترکونم ….
اومدم بیرون و دریافتی هام یک پنجم و حتی کمتر شد
بعد با تضاد شدید روابط عاطفی در زندگیم مواجه شدم که دیگه از اون سخت تر نمیشد
و با اونهمه درگیری و شرایطی که پیش اومد ، تا مرحله آخر رفتم و بعد بخاطر مسائلی بلاتکلیف موندم و برگشتم تو زندگی بدون عشق و با محدودیت و ….
کار مورد علاقه م که خوشنویسی بود رو پیگیری کردم و خیلی زودتر از کسانیکه 5 شیش سال متوالی دارن کلاس میان حتی بجای یک نوع خط ، 5 نوع دستخط رو به روشی ساده یاد گرفتم. و چند دوره آموزشی هم برگزار کردم هر چند تعداد کم بود ولی میگفتم اشکال نداره باید تکاملم طی بشه
و بعد دیگه همونم گذاشتم کنار چون استقبال چندانی تو شهرمون نشد. و تصمیم گرفتم حالا که حق طلاق با مننیست و قانونا نمیتونم طلاق بگیرم زندگیم و جدا کنم و تنهایی برم یه شهر دیگه که استقبال بیشتری از هنرم میشه و از این تضادها دور بشم
بعد چون دست خالی بودم و تمام اون پولهایی که بعنوان پاداش بازنشستگی که ثمره ی همون 21 سال زحمت شبانه روزی من و سختی کشیدن بچه هام بود ، سر یک اشتباه و دلسوزی بیجا و احساس عدم لیاقت و…. از دست داده بودم ، پولی نداشتم برای اجاره خونه و خرید لوازم ضروری ، و هر کار کردم بگم اشکالی نداره ، خیلی ها گفتن بادست خالی ولی با ایمان به خدا میشه دست خالی هم مهاجرت کرد، نتونستم این باور و این ایمان رو در خودم تقویت کنم و منصرف شدم
چون
از طرفی هم این حرف استاد که اگه تو رشد نکرده باشی و بخوای فرار کتی از تضادها شرایطت هیچ تغییری نمی کنه
و اون تجربه کار ناموفق بعد از بازنشستگی هم برام الگو شده بود که دیدی از کار به اون خوبی اومدی بیرون الان هیچی گیرت نیومد ؟؟
الان این منطقه امن زندگی که 26 سال براش زحمت کشیدی رو میزاری میری چهار روز دیگه مثل چی پشیمون میشی و دست از پا درازتر نه راه پس داری ، نه راه پیش
و بچه هات هم ضربه میخورن
از اونطرف استاد میگفت تو مثل ابراهیم بچه رو رها کن برو تا درها باز بشن
به سردرگمی زجر آور
و
از همه بدتر دیشب که کلی تا نصف شب اشک ریختم گفتم خب همه این حرفها درست، تو تقریبا تموم دوره های استاد رو با همون پول کار قبلی که از دستش دادی خریدی ، و چندین و چند بار گوش دادی ،
کو نتیجه؟؟
کو نتیجه؟؟
عزت نفس و احساس لیاقت و عشق و مودت و داری و بارها و بارها گوش دادی، چرا هنوز نتونستی تو رابطه ت تعیین تکلیف بشه و معلق موندی وسط زمین و آسمون با اونهمه حرمت هایی که شکسته شده و اونهمه خسارات مالی و آبرویی و جسمی رو روحی و روانی و سلب اعتماد و… که زده شده
و خلاصه بدتر شده که بهتر نشده
وضعیت مالی هم که یا استپ کامل یا پسرفت
ایمان به خدا هم که معلومه زور نجواها چقدر بیشتره برات
چی دستته بعد از سه سال ؟؟؟
اشک ریختم بی اختیار و به خدا گفتم : خدایا ببین : کامنتهای بچه ها رو بخون
نظرات هرکس رو میخونی میگن در عرض چند ماه حتی با فایل های رایگان یا اوایل دوره دوازده قدم کلی تغییر کرده. الان به درآمد میلیاردی رسیدن
یا حتی
خیلی ها که تو این فضا و این باورها نیستن چه پیشرفت هایی کردن
من چی؟؟؟
گفتم اینا رو هدایت کردی منم هدایت کن
با اینا حرف زدی با منم حرف بزن
درسته استاد گفته حتی پیش خدا هم گله نکن و از بدبختی هات نگو
ولی من الان که دلم شکسته و با تمام وجودم میخوام با یکی درد دل کنم و حرف بزنم کی بهتر از تو؟؟
به کی بگم که هیچکس جز تو نمیفهمه؟؟؟
و اینطور شد که صبح که از خواب بیدار شدم بعد از فایل روزای عزیز بطور عجیبی به یک فایل استاد که نمیدونم تو کدوم سرفصل سایت دسته بندی شده بنام empowering belief to relieve guilty که در مورد احساس گناه در مورد اشتباهاتمان بود و بعد این فایل جدید استاد در مورد مقایسه و ناسپاسی بود هدایت شدم
انگار خدا بهم گفت ببین ؛
مشکل تو ، ترمز تو ، همون احساس گناه و حال بدی هست که هر بار اون اشتباه از دست دادن اون پولها و قرض دادن به اون شخص بی لیاقت که در حد نفرین کردن از ته دل ازش عصبانی هستی که بخاطرش دلت میخواد حتی قطع نخاع بشه تا بفهمه بخاطر مال حرامی بوده که از تو گرفته
اون احساس بد داره باعث ناسپاسی تو میشه
و نمیزاره ببینی چه نعمت هایی بهت دادم
و
یادت رفته که همون شغل خوب رو توی چه شرایطی بهت دادم
تو شرایطی که از زیر خط فقر هم خیلی خیلی خیلی خیلی پایین تر بودی
و ب جای سرزنش خودت و غصه خوردن و نفرین کردن و… بگو خدا میخواست میلیاردها میلیارد ثروت به من بده
و با اون بذل و بخشش های الکی و دلسوزی های بیجا ، باعث شد بزرگترین درس زندگیم و بگیرم و میلیاردها ثروت دیگه رو از دست ندم و این باور در من تقویت بشه که هر کسی هر جایی هست جای درستش هست
و عدل خدا اشتباه نمیکنه
و
این درس بزرگ رو گرفتی که برای آدم خوب و برای آدم بد دلسوزی و بذل و بخشش تو نتیجه ای که نداره هیچ ، پشیمونی هم داره برات
پس دیگه هیچوقت نمیگی آقا اون آدمه بی لیاقت و کلاهبردار بود ، اگه به یه آدم خوب یا حتی به خواهر برادر خودم قرض بدم با اون ذهنیت که من کمکی بهش میکنم ، نتیجه که نمیگیری هیچ، اینقدر هم زجر میکشی. اون شخص رو هم تو باتلاق بدتری غرق میکنی
اگه در روابط هم نتیجه دلخواهت رو نگرفتی ، بخاطر همین احساس بد و خودسرزنشی هاست
و بیاد بیار من از چه شرایطی که هیچکس باورش نمیشد تو و برادرت رو به چه جاهایی رسوندم
بقول استادت اگه یه بار انجامش دادم ، باز هم انجامش میدم حتی بهتر از قبل
حتی بهتر از قبل
چون من خدای گسترش هستم
و هر بار دارم شرایط بهتری برای جهان خلق میکنم
و
از فضل خودم بهت می بخشم
و در آخر
خدا جونم خودت شاهد بودی این مدت چطور دوام آوردم ، چندین و چند بار شرایطی مهیا شد که شیطان خیلی راحت برای من میتونست کاری کنه که از راه نادرست به خیلی از خواسته هام اونم بسرعت برسم
و من صبر کردم
صبر بر گناه
که تو به وعده ت عمل کنی و از راه درست به من بدی
و بشِّرالصّآبرین
و حالا نوبت معجزات توست
تویی که حتی به شیطان هم علاوه بر پاداش 6هزار سال عبادتش، از فضلت هم بخشیدی
به من هم از فضلت بده
و به ناسپاسی من نگاه نکن
من بنده ام، خدا که نیستم
گاهی کم میارم ، تو به خدایی خودت ببخش و کمکم کن
ایّآک نعبد و ایاک نستعین
من تسلیم شدم
به وعده ت عمل کن و راهها رو باز کن
و این بیست دقیقه ی پایانی صحبت های استاد هم دقیقا شرح حال من بود
که میخواستم بگم خدایا من که اومدم سمت تو،و از تو هدایت و کمک خواستم اما تو کمکم نکردی
و این نکته هم برام جالبه که دقیقا همون آیه هایی که من طی این چند روز بهش هدایت شدم که
خدا در زمین همه وسایل معاش شما رو قرار داد
و
فبما اَغوَیتَنی….
که شیطان با کمال وقاحت میگه حالا که تو من و گمراه کردی فلان میکنم و چنان میکنم
استاد هم دقیقا همین آیه ها رو شرح دادن
و منم داشتم مثل شیطان همه چیز رو مینداختم گردن خدا
استغفرالله
خدا جونم ببخش
منم مثل سلیمان که گناه غفلت از تو رو مرتکب شد و صلاتش رو فراموش کرد ، از تو بخشش خواست و بلافاصله گفت من و ببخش و به من ملکی عطا کن که ….
منم میگم من و ببخش و به من ملکی عطا کن که حتی به سلیمان هم ندادی
چون اون گفت چنین نعمتی به من بده
تو که قبول نکردی
که اگه میکردی با عدل تو سازگار نبود
که به یه بنده ت چیزی بدی که به هیچ کس ندادی
اون دنیا اگه سرافکنده بشیم که ما مثلا مسلمان بودیم و افرادی مثل ایلان ماسک و …و… مسلمان نبودن اما بیشتر از ما به تو ایمان داشتن و حتی زندگی در مریخ برای میلیون ها آدم رو از تو خواستن و ایمان داشتن بهشون می بخشی ، چه حسرتی میخوریم
اینه که میگی قیامت ، یوم الحسرت هست
نشه که حسرت بخوریم چرا بیشتر و بیشتر و بیشتر نخواستیم از خدا
سلام به نگین عزیزم
کامنتت روخوندم چیزی که دقیقا خودم باهاش داشتم دست وپنجه نرم میکردم وبه لطف دوره احساس لیاقت ودوره کردن دوبتره 12قدم یه مقداربهترشدم، احساس گناه وخودسرزنشی که مدام وقتی درخواستی میکردم ازخداتوذهنم میومدکه مگه خدابهت نداد چطوربانادانی وبی فکری ازدستش دادی، تامیخواستم به خونه موردنظرم فکرکنم ذهنم میگفت بهش رسیدی ولی ازدستش دادی، آزادی مالی میخواستم تجسم کنم ذهنم میگفت داشتی بانفهمی خودت ازدست دادی، ودرونن داشتم به خودم تلقین میکردم که توهرچی داده بشه ازدست میدی لیاقت نداری، جوری این خودسرزنشی ها خودشودرهرلحظه باحسرت چیزایی که ازدست داده بودم برمن سوارکرده بودکه من اصلا نمیتونستم بپذیرم که همین چیزایی که هست نعمته توزندگیم وبایددوباره برگردم ازاول بازی روشروع کنم، من نشسته بودم مثل کسی که مسابفه روباخته کنارهمون زمین وحسرت میخوردم بلندنمیشدم برم ازاول تمرین کنم وبپذیرم که باتمرین بهترمیتونم قویترظاهربشم تومسابقه.. فکرمیکردم خداهم مثل معلم ابتدایی ام یه بارفقط بهم فرصت داده ودیگ حتی اگه املام رودرست هم بنویسم قبول نمیکنه امتحان بگیره دوباره ازم.. درصورتی که خدا بارها گفته من توبه پذیرومهربانم، ولی شیطان ذهنم نمیزاشت من همین کارساده روانجام بدم مهمین قانون ساده امتحان روعمل کنم اونم سپاسگزاری وقبول کردن اینکه نعمت دارم توزندگیم واگه مثل همون باراول توجهم روبزارم رونعمت ها بازم ازبینهایت راه رشدمیکنم، تا اینکه حدودیک ماه پیش ازخداخواستم ریشه ای ترین ترمزم روبهم بگه من هی چرا دارم درجامیزنم، خواب دیدم من دادرم میدوم میرم که خودموبرسونم به خونه ای که قبلا داشتم وفروختمش ومن بسختی ازکلی پله ها بالا میرفتم تابرسم به اون خونه ها، ظاهریاختمونارومیدیدم که داغونه وخیلی سطحی ظاهرشونودرست کردن، من یه جا وایستادم وتصمیم گرفتم برگردم.. ازخواب بیدارشدم، فهمیدم پاشنه آشیلم موندن توی گذشته واحساس گناه برای ازدست دادن چیزایی که داشتم هست، من اینهمه نعمت روکه دریافت کرده بودم کوروکربودم وناسپاس وبحساب نمی آوردم، تصمیم گرفتم روی این ضعغم کارکنم وبیشترنعمت هاموببینم وشکرگزارباشم وتوجهم روازدیگران بردارم چون یه وقتایی موفقیت افرادی که بامن شروع کرده بودن داشت منودق میدادازدرون وهی به حودم میگفتم ببین توعرضه نداشتی خودتوبکشی بالا، ودقیقا کاری که میکردم این بودکه میگفتم فلانی دوست پسرش براش فلان کرداگه اون نبوداینم عمرا پیشرفت نمیکردومن تکذیب میکردم وجهان هم آسانم میکردم برای سختی ها، چون آسانی ورشدروباورنداشتم، وهرروزجزو تمریناتم گذاشتم که تحسین کنم وتاییدکنم موفقیت کسانی که برام سخت بودقبلا تحسینشون، وهمینطورنعمت هایی که تواین مدت تجربه کردم روبه یادبیارم که قبلا درخواب هم نمیدیوم ولی له چه آسانی خداوندبه من بخشید ونشانه ها داره میگه درسته همین مسیرروادامه بوه، اما هنوزم سحتترین کاراینه که نعمت های خودموببینم وبراشون سپاسگزاری کنم چون احساس گناه داره هنوززورخودشومیزنه برای نگه داشتنم توگذشته، خواستم بگم دوست عزیزم تنهاراهش اینه که همون قامون ساده ای که هممون اولی که وارداین سایت شدیم روبی چون وچرا عمل میکردیم بایدهرروزبدون توجه به اینکه دست آوردی داریم یانداریم فقط عمل کنیم، چون تنها سلاح شیطان دادن احساس گناه ونگه داشتن مادرگذشته هست که مانع اجرا شدن اراده خداوندازطریق ما بشه ورشداتفاق بیفته
آرزومیکنم به نمام خواسته های قلبیت برسی وشادی واشتیاق قلب مهربانت روپرکنه دوست عزیزم
سلام شیرین عزیزم
واقعا نمیدونم چطور سپاسگزاری کنم از کامنت قشنگت که آبی بود روی آتیش وجودم
و
چطور از خدای بزرگم تشکر کنم بابت هدایت من به این آگاهی های ناب
این روزا دقیقا بر خلاف حالِ خرابِ چند روز پیشمم ، چنان آرامشی وجودم رو گرفته که واقعا عاجزم از سپاسگزاری ش
و همه اینها رو مدیون کامنت های ناب شما و دوستان دیگه ی این بهشت زمینی هستم
ممنونم ازت شیرینم بابت تجربه ی مشابهی که داشتی و در اختیارم گذاشتی
درسته ، منم مدتیه داشته هامو نمی بینم و میخوام انگار به زور به اون خواسته هام برسم و ظاهرا میگم ایمان دارم که خدا میده ولی در باطن همش به خدا میگم پس کِی؟ پس کو؟
روزی که تصمیم گرفتم از شغل خوب قبلیم بیام بیرون گفتم خدایا میخوام کارمند تو بشم
و الان انگار که منتظر معجزات بزرگ و باور نکردنی بودم و اتفاق نیفتاده، هی به خدا میگفتم پس کو ؟ اینطوری؟ این بود کارمندی تو ؟
و همش گله و گلایه و ناراحتی
ولی اون چه مهربانانه دستمو گرفت و هدایتم کرد به چه کامنتهایی
حال و روز این لحظه هام قابل وصف نیست
به پاس قدردانی از زمانی که برام گذاشتی و با انگشتان مهربونت برام انقدر زیبا و دقیق نوشتی لینک کامنت یکی از دوستان که در پاسخ به آقای رضا احمدی که قطعا می شناسیدشون، رو میزارم ، انشالله همون آرامش عمیق و تحولی که در وجود من ایجاد کرد ، در تک تک سلولهای شما هم رخنه کنه و لذتش و ببرید .
توصیه میکنم چند تا پرسش و پاسخ قبلشم بخونید تا متوجه اصل مطلب بشید که سوال شهلا خانم چی بود که به اینجا ختم شد
من که از دیروز تا الان درگیر هضم این جملات ناب بودم
یه جورایی شبیه نوزادی هستم که روز اول بهش کله پاچه یا روغن حیوانی دادن
انگار برام خیلی سنگینه
و گاهی یک جمله یا یک پاراگراف شو که میخونم باید گوشی رو خاموش کنم چند دقیقه چشامو ببندم و اجازه بدم جذب بشه تا بتونم درک کنم این حجم از آگاهی رو
من که سبکبال شدم واقعا با دونستن این مطالب
امیدوارم به جان شما هم بنشینه
abasmanesh.com
abasmanesh.com
لینک کامنت اول و آخر رو گذاشتم که راحت تر پیدا کنید
سلام و درود حضور گرم خواهرتوحیدیم نکین عزیز
بسیار لذت بردم از آگاهی که در کامنت شما و پاسخی که دوستان به کامنت شما دادن خیلی خیلی بکارم اومد این حس گناه کردن و درجا زدن لازمه که این وعده خدارو در درونمون تکرار کنیم که بنده من هزار بار گر توبه شکستی باز آی این یعنی نبایدددد احساس گناه کنیم هرگززرررر این یعنی خدا درو برای همیشه و همیشه باز گذاشت تا ما برگردیم البته این تا قبل مردن و رفتن به دنیای بعدی که اگه ازاین آپشن جهان استفاده نکنیم تا ابد در جهنم دنیا و آخرت ماندگار خواهیم شد.ممنونم خواهر گلم که خیلی چیز عالی بهم یاد دادی که هرچقدم گناه کردم اشتباه کردم تا زنده هستم وقت دارم برگردم چون این شیطان ذهن ماست که ایتجوری فکر میکنه و راه مستقیم رسیدن به خدا رو برامون مسدود کرده که اونم توهم ذهن ماست که ایمان مارو نشونه رفته الان فهمیدم هر مشکلی در زندگیمون هست بخاطر عذاب وجدان وواحساس گناه هست که مارو از شکرکزاری و خدا دور میکنه دمتکرررررم که آگاهترم کردی نگین عزیز درود برتو و بسیاااااار سپاااااس که چه هدیه نابی رو بهمون دادی لینک پاسخ رضای عزیز رضای نامبروان رضای توحیدی رضای باعشق و گذاشتی تا من مصداق این شعر شوم؛
همه مست می اند و من مست ساقی
مستی همه فانی و مستی من باقی
با این کامنت الهی آقا رضا ناک اوت شدم چقدددد آگاهیی تمام شدنی نبود البته من تمام کامنتهای بالاتر و پایین ترشو خوندم همه عالی بودن و جالب اینکه دقیقاااا این سوال ذهن من و چالش من بود که خدا بوسیله شما بهم جواب داد خلاصه دیروزمو خیلی نورانی کردی خدا قلبتو نورانی کنه.
سپاااااااس خواهرگلم
با سلام خدمت نگین خانم ایشلا خودت و بچهات سالم باشین
نگین خانوم لذت بردم و اشگ من در شد خدای چقدر مسیر تکاملی شما واسه من باور سازی کرد گه شما زن هستی شبانه روز گار گردی من گه یه مرد هستم باید محکم تر باشم برای عمل کردن خب
نگین جان فقط خیلی شیطان مرموزه خیلی نعمت های خدا رو از یادمون میبره اگه در لحظه در گمین هست به محض این که قافل شدی میری توی حال بدی پس باید از هر جای هستی سپاس گزاری دلی باشه نه شعار باشه باید جوری باشه اشگ شوق توی چشمات حلقه بزنه باید جوری این سپاس گزاری باشه گه هر گلمش انگار بمب اج تو آر توی قلب داره شعله ور میشه واین سپاس گزاری به ماها اهلام میگنه میگه برو نرو میگه اینو بخور یا نخور میگه بیا یا نیا میگه پوشش اینو یا نپوش خلاصه از بی نهایت بهمون میگه پس خدایا شگرت سپاس کزارم
یه جای از گامنتت حس امیدی فرگانستت رو حس گردم مگه همین استاد نبود همسرش جدا شد توی اتاق 12 متری بود توی بندرعباس کارگری میگرد چه عمل های داشته باید یعنی این مرد از 99 درصد افراد جدا هست حلا چطوریه این آدم هم آزادی مالی هم زمانی هم مجانی داره پس هر موقع این حس بد آمد سراغم میگم سعید بابا به خودت بیا احساس بد اتفاق بد حلا عمل گردن به این قانون مرد میخاد بیاد جلو بهشت میخاد بیاد جلو جهنم میخاد بر عقب بدبختی در به دری آشفتگی بیچارگی احساس های بد میخاد فقط بزنه دنده جسارت نباشه به خودم هستم فقط عمل گردن مرد میخاد زنو مردم نداره
خب بازم سپاس کزارم از کامنت زیباتون
نگین جان عزیز
نوشته هات رو خوندم و حست رو درک کردم
الان نصفه شب هست و رفتم توی سایت دیدم امروز 2141 روز عضویتم توی سایت هست.
با خودم گفتم امروز چه اتفاق های جالب و هیجان انگیزی قراره برام بیفته؟؟؟؟
اومدم کامنت ها رو بخونم گفتم ببینم اولین نفر باحال این فایل کیه؟؟
که با کامنت و داستان جالب شما مواجه شدم
موفق و پیروز باشی عزیزززمم
جالبه منم الان در آستانه 21 سال سابقه ام و چند ماهه خواهان و پیگیر بازخریدی و یا استعفا هستم.
همه میگن نمیشه بازخریدی که کلا منتفی هست. منم الکی بهشون ، آره میگم مهم نیست.. چاره ای نیست…
ولی در دلم ، دریافت مزایا و سنواتم رو حق خودم میدونم..
و به خودم میگم حقت یا از این طریق یا از جایی دیگه قطعا خدا بهت میرسه. تو کارمند خوب و کارایی برای سیستم بودی .
با خودم میگم این قوانین برای هر کسی هست اوکی... ولی برای من نیست.
تو دلم پوزخند میزنم میگم اگر خدا صلاح بدونه محدودیت ها برای من کار نمیکنه
هر چند چشم همه از تعجب بیرون بزنه.. نظر و برداشت بقیه مهم نیست.
اصلا این صحنه تعجب رو منم با خودم تصور می کنم.. که یک مدلی کار من ردیف میشه که خود اون کسایی هم که امضا زدن و دستور دادن بعدا تو کار خودشون در حیرت بمونن..
وااااوووو داستانت نگین جوون، منو به هیجان آورد . خصوصا این صحنه شوکه شدن
خیییلی کیف داره
باهات همزاد پینداری داشتم
منم سر یک طمع، دلسوزی و به قولا خربازی معادل 3 سال حقوق و مزایام رو از دست دادم. یعنی مقروض شدم که دیگه بدتر بود
ولی نمی دونم به فضل خداوند سریع خودمو جمع کردم و رفتم دنبال راه حل به جای مقصر کردن خودم یا دیگری
3 سالی ازش گذشت و منم بدهی ها رو کامل دادم..
بعد تمرکزم رفت رو اون آدم و پیگیر شدم که بخشی از مطالباتم رو بده و
متاسفانه افتادم توی دور باطل… و نتیجه هم نگرفتم.
دوسالی دور الکی زدم ولی بازم ترجیح دادم عبور کنم و مسیر رشد بعدیم از اینجا استارت خورد
با اینکه بیش از 5 سال هست عضوم ولی فعالیت و تمرکزم توی سایت کمی بیشتر از حضور شماست. یعنی بعد از عبور از اون جریان مالی و رها کردن دوباره و به خودم گفتم
این اتقاق کلی برات درس و برکت داشت. کلی توانمند شدی. کلی خودت رو به جالش کشیدی. کلی چیز یاد گرفتی…
اونم نمیده، خوب نده خودش میدونه و جهان خودش.. تو علاف کسی نباش
هرچند دلسوزانه بهش می گفتم بیااا ذره ذره فقط 5 درصد یا حتی 1 درصد از درامدت رو بهم بده .این کار گره های تو رو هم باز می کنه…
ولی خب نکرد .براش مسخره اومد … و بعد هم شاکی میشد که چرا به روم میاری…
منم بخشیدم و عبور کردم… ولی جهان نه.. کار خودش رو می کنه… و پس از اندک زمانی اونو به یک بهانه بی ربط انداخت زندان…
با اینکه خدا میدونه از یک جایی واقعا اصرارم برای پرداخت بدهی اش بیشتر و بیشتر به خاطر خودش بود .. چون من باور کردم حق من در. جهان محفوط هست. به یک طریقی بهم میرسه.. جهان عادل هست
ولی خب قبول نداشت و ظاهرا مسیر سخت تر براش جذابتر بود..
خلاصه از وقتی رو سایت کار کردم و از اون ضرر و داستان ها حودم رو رها کردم هدایت های خداوند و آگاهی ها بیشتر به سمتم اومد
و الانم که میخوام از کار ثابت اداری بزنم بیرون.. با اینکه مشکلات شما رو خوندم ولی خدا را شکررررررر اصلا ته دلم نلرزید که ای وااای نکنه منم پشیمووون شمممم؟؟
این برام یک گواه و نشانه خوبی هست که معلومه احساساتی و جوگیرانه دست به چنین تغییری نزده ام.. یک چیزهای عمیقی در من درونی شده که چنین تشابهی نگرانم نکرد. خدااای رو شکرررر
برام برکت باشه انشالله
با اینکه وقتی درخواستمرو دادم اصلا پلن بعدی مشخصی نداشتم.. و نمی دونستم قراره چی کار کنم؟؟ امورانم چی میشه؟؟
ولی ایمان دارم که این عبور برام لازمه و حتما خداوند هم هدایتم می کنه و تو زندگیم محاله در بمونممم.
فقط به خدا گفتم…
ببین خدا جووونممم خودت میدونی من الان رو مدار 35 تومن دیگه اوکی شدم..
مهر به بعد می خوام 50 میلیون رو تاج کنم… به دارم میام بیرون از کار و این داستان هاااا ربطی نداره.... خودتم میدونی. منم میدونم مدار مهمتره
داری می بینی که دارم رو خودم کار می کنم و خودم رو برای مدار 50 اوکی می کنم.. خودت پولش رو برسون
که خداااااا رو شکررررر به لطف و فضل خودش
از راه هایی بهم پول رسید که با حقوق خودم دیدم زد بالای 50
ای جااااااان
یک چیز دیگه.. این فایل رو شاید سه بار گوش دادم ولی اون 20 دقیقه آخر رو گفتی…
متوجه شدم تمام این چند بار تیکه های اخر من خواب رفتم. …
لازم شد برم دقت کنم بهش . شاید یک مقاومتی دارم بهش که روانم منو خوابوند..
جالب شد. این بار لازمه تصویری ببینم،
مرسی از صداقتت توی نوشته هات. پیروز و شاد و راضی بشی
لطف و برکت خداوندشامل شما و من و همه عزیزان این سایت باشه هر لحظه
و خدا به وجود استاد عباس منش عزیززز و مریم جان نازنین برکت و سلامت و فراوانی بده
سلام بر زهرای عزیز و زیبا و دوست داشتنی
چقدر عکس پروفایلت حس خوبی به آدم میده
اولا که انقدر نکته های عالی توی کامنتت بود که باید سیو کنم همه شو.
دوما میخوام بهت بگم واقعا آگه یکی دیگه بهم میگفت درخواستم انقدر راحت و در بهترین زمان امضا شد خودم باور نمیکردم
ولی اون روزا حالم خیلی خوب بود
تازه اومده بودم توی سایت و انگار تو بهشت وارد شده بودم و روی ابرا بودم
هر کدوم از همکارا میپرسیدن درخواستت به کجا رسید ؟… امضا کردن ؟؟؟…
با لبخند و اطمینان میگفتم : درست میشه و بحث و عوض میکردم چون میدونستم میخوان تو دلم و خالی کنن
ولی واقعا هر مسئولی که امضا کرد فکر میکرد منم امضا کنم بره زیر دست فلانی که بالاتر از منه ، اوننننننننننن امضا نمیکنه…
عمراً فلانی امضا کنه…
و در کمال حیرت همه شون امضا کردن
پس نگران نباش چون خدا در بهترین زمان ممکن این کار و انجام میده
استاد توصیه دارن زمانی که مثلا در محل کارتون با تضادهایی مواجه هستید که تصمیم به ترک کردن اون کار رو میگیرید، دلایل تون و اون تضادها رو بنویسید و نگه دارید
چند ماه یا چند سال بعد که همین حس پشیمونی بهتون دست داد برید و بخونید اون یادداشت ها رو تا یادتون بیاد تو چه جهنمی بودید و چرا چنین تصمیمی گرفتید
من به دلایلی این کار و نکردم که اشتباه کردم
ولی الان میتونم مقایسه کنم همین لذتی که از کامنت خوندن و نوشتن توی این سایت دارم میبرم اگر اونموقع بود اصلا و ابدا فرصتش و نداشتم
این رسیدگی هایی که به خودم و ظاهرم میکنم اون زمان اصلا فرصتش و نداشتم کا به خودم عشق بدم و انقدر لذت ببرم
و خیلی خیلی نکات مثبت دیگه
خدا رو شکر که به مدار 50 رسیدی ..انشالله مدار 500 به بالا رو هم رد کنی
خیلی خیلی خیلی ممنونم که صادقانه و دوستانه تجربه ی مشابهت رو نوشتی که شما هم چنین اشتباهی کردی
و
عزیزم
چقدر خیالم راحت شد که گفتی جهان کار خودش و انجام میده و اون طرف نتیجه ی کار اشتباه خودش رو می بینه و خدا به ما نشون میده
البته به توصیه استاد ، من به این نیت که بسپرم به جهان یا خدا که بزنه پس کله ش دل من خنک شه ، نمی بخشم
من بخاطر آرامش خودم و احساس خوب خودم و رد شدن از این مدار استپ مالی و… می بخشم، بخاطر رشد خودم می بخشم
و جقدر عالی بوداین جمله ت که گفتی :
[[ منم بخشیدم و عبور کردم…
ولی جهان نه.. کار خودش رو می کنه…
و پس از اندک زمانی اونو به یک بهانه بی ربط انداخت زندان…
با اینکه خدا میدونه از یک جایی واقعا اصرارم برای پرداخت بدهیش بیشتر و بیشتر به خاطر خودش بود ..
چون من باور کردم حق من در. جهان محفوظه.
به یک طریقی بهم میرسه.. جهان عادل هست]]
آخخخ که این جمله ی حق من در جهان محفوظه و از یک طریقی بهم میرسه من و تا عرش اعلی بالا برد
الهی خیر و برکت و شادی از در و دیوار برات بباره که این جملات عالی رو برام نوشتی
و واقعا نمیدونم چطور از خدا تشکر کنم بابت اینهمه آگاهی ناب که دوستان این سایت دارن با دستان مهربانشون بهم هدیه میدن
در پناه الله مهربان باشی عزیزم
سلام نگین عزیز
من اصولا بی دلیل فایلهای استاد حتی کامنتهای سایت هم نمیخونم یعنی الان استاد دوتا فایل جدید گذاشته و 100 ها کامنت.. ولی به خودم میگم من این فایل باز نمیکنم که ببینم عباسمنش چی میگه..
اما همیشه سر میزنم به سایت
هربارم یه فایلی شروع میکنم میگم اگر میخوای مقاومت کنی نپذیری همین الان قطعش میکنم دیگه ادامه نمیدیم برامم مهم نیست قبلش چه تعهدی دادی و اینکارم کردم.
مثلا چند روزی ،هر روز صبح در پارک روی نیمکت میشسنم و مشغول جستجو و نوشتن ایات قران با ریشه ع ذ ب بودم که امروز دفترم را نبردم گفتم دیگه دنبال نمیکنم من وقتمو از توی زباله نیاوردم که تو بیای ایه بنویسی و رد بشی نمیخوای درک کنی و جواب پیدا کنی همین الان دیگه جستجو ریشه ع ذ ب تمام.
همه اینا رو گفتم تا بگم که وقتی وارد این فایل شدم اول دستم خوردم به عدد 1 و بعد خورد به دیدگاهای من ،همون لحظه گفتم بذار ببینم چرا دستم خورد به عدد 1 برگشتم و کامنت شما رو شروع کردم به خوندن..
کامنتت خوندم و بدون هیج فکری توپم برداشتم و کفشام پام کردم و رفتم توی حیاط روپایی تمرین کردن، بی دلیل..
هرچند بر خلاف خودم تمرین ندارم و به قول استاد در فایل پس کی به خواسته هام میرسم؟
کار کردن روی ذهن از صدها ساعت فعالیت فیزیکی پرثمرتر و تأثیر گذار تر است و البته تجربه تمام ایده هام برای رسیدن به هدفم به شکست منجرب شده چون در تمام اونها تنها به اراده خودم تکیه کرده بودم و جسم من بخاطر اینکه در مسیر باورهای ناهم جهت با خواستم در رنج بود بر این شد که مدتی دست از تمرین بردارم و در ابتدای روز ساعتها در خلوت خودم بگذره، اما اینبار نمیدونم چیشد که ناخوداگاه بلند شدم و رفتم سمت توپم، منی کلی تلاش کرده بودم و میکردم، اراده من مثال زدنی بود و هست اما هر بار به شکست میرسید با هر بار استارت زدن
اینا رو گفتم تا بگم چی شنیدم بلند شدم و رفتم سمت توپم،
احساس گناه
از اونجا که داستان تو شباهت های با داستان من داره و مدتی هست که دارم روی ذهنم فوکوس میشم
و احساس گناه همون چیزی هست که مدتی دارم باهاش روبرو میشم و سعی میکنم هر روز لیرزی توجهم روش بردارم اما اینقدر که توجهم بر روی این موضوع بوده لعنتی یه روزه نمیشه کاری باهاش کرد قشنگ باید خرد خرد ادامه داد و تکرار و یاداوری کرد
من پاسخ اقا رضا و شهلا خانم خوندم
یادم افتاد وقتی چندسال پیش دقیقا مثل شما که از کارمندی انصراف دادی ،من کنکور و دانشگاه کنار گذاشتم
با پدرم رفتیم مغازه که کفش فوتسال بخرم، من مدلی انتخاب کردم رنگش توی دلم رفت پدرم گفت نمیخرم و ما برگشتیم دست خالی چند روز بعد من با مادرم رفتم همون مدل را برداشتم، مادرم بخاطر قیمت مخالفت داشت میگفت یک ارزان تر بردار چند دقیقه بعد یک بچه با پدر و مادرش اومدن داخل مغازه
بچه گفت فلان وسیله را میخوام والدینش مخالفت کردن خودش را انداخت روی زمین و شروع کرد به غلت خوردن و گریه و داد والدین با بی توجهی بلندش کردن و مخالفت کردن و رفتن من همون لحظه این بچه را دیدم یاد استاد افتاد که مثال بچها را میزد گفتم این نشونس از خواسته ات کوتاه نیا، و کوتاه نیامدم و همان کفش خوش رنگ
را خریدم و شب وقتی برگشتم باورتون نمیشه همون شب با اون کفشا توی بغلم خوابیدم
من پارسال شروع کردم گفتم میخوام برم لیگ برتر و با حرفه ای ها بازی کنم به تیم ملی برم
همه میگفتن نه دیگه دیره برو مربی شو
بیخالش شو دیگه نمیتونی
پارسال نشد
امسالم لیگ شروع شده و چندین ماه تا مسابقات جام ملتهای اسیا و انتخابی جام جهانی نمونده و من هنوز نرسیدم
اما بیخیالش نشدم
اونجایی که اقا رضا گفتن که اینقدر پشت در بایستید تا بالاخره پاسخت بگیری، در قسمتی از کامنتشون یه لحظه
با خودم گفتم مریم انگار مسیرت درسته، اولش وابستگی بسیار داشتم برای رسیدن ولی این وابستگی با پرسیدن سوالات خوب و رسیدن به اگاهی های لازم که مثل توشه راه توی یه سفر جدیدی میشن که شروع کردی هر روز کمتر میشه،
اونوقت یاد میگیری کمتر بپرسی : پس کی به خواستم میرسم ؟
و بیشتر بپرسی من باید چه ایرادی برطرف کنم که در مسیر خواستم باشم
ممنون که این کامنت را نوشتی اومده بودم که ازت تشکر کنم
بذار اخر کامنتم اینجوری تموم کنم روزی که تصمیم گرفتم دانشگاه و کنکور را سالها براش هزینه کرده بودم بذارم کنار
توی کاغذی بعد از نوشتن اهدافم
نوشتم یا میرسم یا میمیرم.
الانم میگم یا میرسم یا میمیرم.
سلام مریم زیبا و خوش قد و بالای من
چقدررر خوشحال شدم که کامنت من باعث شد یه عزیزی که به این راحتی کامتت نمیخونه و جواب نمیده به این سمت هدایت بشه و یه آجر به آجرهای این دیوار چین اضافه بشه
میدونی؟
همین الان مثال دیوار چین به ذهنم رسید
من برای ارتقای این سایت که بهش میگم بهشت زمین ، چون هر وقت میام توش ( البته اگر نرم تو دام مقایسه ) حالم خوب میشه
و
بهای این حال خوب رو بنظرم ماها باااااید با کامنت خوندن و کامنت نوشتن بپردازیم تا روز بروز قوی تر و مستحکم تر بشه این دژ الهی که بنیانگذارش استاد عزیزتر از جانمون بودن
خودمون نمیدونیم کامنت نوشتن حتی اگه بنظر. خودمون مهم نباشه اون موضوع و امتیاز زیادی هم نگیره ممکنه چقدر یک نفر دیگه رو متحول کنه و اصلا همون لحظه بدنبال جواب سؤالش اومده باشه و چه نور امیدی در دلش زنده بشه و این نور چطور به زندگی خود ما هم سرایت کنه بی آنکه بدانیم و بفهمیم
وقتی اثر بال یک پروانه در جهان کلی تاثیر فیزیکی و … میزاره مگر میشه که نوشتن بی تاثیر باشه؟؟
حالا درسته خدا در قرآن گفته ن والقلم. و مایسطرون
ولی
منظورش فقط قلم و دوات نبوده که
هر چیزی که باهاش مینویسن از ازل تا ابد
یه روزی تنها قلم که بشر داشت یک سنگ نوک تیز بود که روی سنگهای دیوار غار مینوشت
یک روزی یک تکه ذغال بود
یک روزی یک پر کبوتر بود
.
.
مدتها خودکار و مداد و…. بود
الان انگشتان زیبای ماست که مینویسه روی صفحه گوشی
و در نطر من نوشتن با انگشت حتی حس بهتری از نوشتن با قلم و خودکار داره چون انرژی مستقیم از دستان پرمهر ما با شوق به کلمات منتقل میشه و خودکار و قلمی این وسط واسطه نیست که کمی از انرژی رو بگیره،
و شاید سالها بعد دیگه همین خودکار و قلم هم مثل همون سنگ و زغال استفاده ش سخت باشه برای بشر آینده که کلی پیشرفت کرده. و فقط با نگاهش امواجی ار مغزش صادر کنه و به نگارش در بیاد
(اصلا یادم رفت چی میخواستم بگم، شگفت انگیزه، وقتی شروع میکنی به نوشتن چیا از ذهنت بیرون میریزه که اصلا قصد نوشتن شون رو نداشتی)
چند روز پیش در اوج ناامیدی و افسوس بخاطر زحمت های گذشته م که فکر میکردم به باد دادم و… داشتم به سختی هایی که کشیدم فکر میکردم
مریم جانم
بااااورت نمیییییشه
یهویی هدایت شدم از یه طریق نامعلومی که خودمم یادم نمیاد دنبال چی میگشتم ، به یک کامنت از خانمی بنام لعیا تو دوره روانشناسی ثروت 3
اصلا باور نکردنی بود
ایشون فقط و فقط همین محصول رو خریده بودن و تنها دو یا سه تا کامنت کلا توی سایت گذاشته بودن و دیگه خبری ازشون نبود
ولی
همین یه دونه کامنت بقدری صادقانه نوشته شده بود که از فرسنگها فاصله با تک تک سلولهات میشد فرکانس صداقتش رو دریافت کنی
خیلی دلم میخواد اگه اشکالی نداشته باشه اینجا کپی کنم کامنتش رو
از سختی هایی که کشیده بود و از 5 سالگی که مادرش مُرد و پشت دار قالی نشسته بود
12 سالگی که به زور پدرش و نامادریش با پسرعمه ش که دوسش نداشت ازدواج کرده بود. و توی 5 سال 3 تا دختر بدنیا آورده بود و با دستهای کوچیکش یخ حوض خونه ی حقیر مادرشوهر شو میشکست و کهنه های بچه هاشو میشست و …. تا اینکه بخاطر آرزوهای بزرگش هدایت شد به خرید بیل بکهو از شهرداری تا شوهرش که راننده شهرداری بود روش کار کنه و داستان ساخت خونه خودش با دست خالی و… اصلا باور نکردنی بود
و من
اونجا شرمنده شدم واقعا
لحظاتی قبلش داشتم به سختی هایی که کشیدم فکر میکردم
و خدا دست من و گرفت برد به اون کامنت قدیمی که همش 7 تا امتیاز بیشتر نگرفته بود و تو کامنتهای قدیمی دوره بود که من هیچوقت نمی خوندم
چی بشه من اون فکرها رو بکنم
و بیام پناه بیارم به سایت ( غار حرای خودمون )
و خدا دست من و بگیره ببره کامنتی رو بخونم که صد برابر من سختی کشیده و میگه من همیشه با اونهمه سختی خونه پدرم که خسیس بود و فقیر و تو سرمای زمستون 5صبح همون یه دونه چراغ نفتی رو خاموش میکرد که نفتش تموم نشه و 5 غروب برق ها رو خاموش میکرد و میگفت. بخوابید که هم برق مصرف نشه هم گرسنه تون نشه
و بعد اون سختی ها خونه شوهر و.. و. با اون حال میگفت من همیشه شاد بودم. و تو رویاهام لباسهای گرون قیمت میپوشیدم و خونه های لوکس داشتم و… و آزادی داشتم و بالاخره براحتی مدارم از همسرم جدا شد در حالیکه هیچی از قانون نمیدونستم
و همه این موفقیتها رو با حال خوب و رویاهام بدست آوردم
میگفت وقتی میخواستیم بیل بکهو رو که تنها بیل مکانیکی شهرمون بود از شهرداری بخرم ، شوهرم پیگیری نمیکرد، انقدر امروز و فردا کرد و من هی میگفتم چی شد؟ الکی میگفت پیگیرم، و خبری نمیشد آخرش خودم رفتم تو مزایده شرکت کردم و ماهها انقدر رفتم و اومدم که شهردار به همسرم گفته بود عجب خانم سمجی داری ها، ول کن نیست
و
بالاخره با دست خالی بیل و خریدیم و درآمد ما مثل جت هر روز بالاتر و بالاتر رفت
خیلی داستان جالبی داشت
امیدوارم هر جا هستن موفق باشن
ولی.
من فکر میکنم اونایی که سالهاست خبری ازشون نیست و کامنت هم مینویسی براشون جواب نمیدن ، یا با یه کاربری دیگه وارد سایت شدن
یا دور از جون فوت کردن
وگرنه کسی که یکبار طعم آرامش و آگاهی ناب این سایت رو چشیده حتی اگه مدتی لغزش کنه و دور بشه باز برمیگرده
من نمیدونستم فوتبالیست خانم هم توی سایت داریم
احسنت دست مریزاد دختر
کار شماها یکم سخت تره
ولی آفرین به همتتون.
مثلا من که بعد بازنشستگی خوشنویسی میکنم و کلاس میرم و.. همه حتی مادر خودم ازم ایراد میگیرن
میگن الان این خوشنویسی به چه دردت میخوره ؟
نون داره برات ؟؟؟
درآمد داره؟؟؟
باهاش جایی دوباره استخدام ت میکنن؟؟،
شغل به اون خوبی چش بود ول کردی اومدی دنبال این مسخره بازی ؟
لااقل با بجه هات کار کن خطشون خوب شه
تو دیگه میخوای از این بهتر شی که چی؟؟؟؟
و..و…و..…
اما من اهمیت نمیدم
لذتی که هنگام خوشنویسی میبرم تمام این سرزنش ها رو از یادم میبره
امیدوارم شما هم در کمال لذت زندگی کنید
سلام نگین عزیزم. امیدوارم حال دلت عالی باشه و هرآنچه خواهانش هستی را به بهترین شکل ممکن تجربش کتی، درکش کنی، هضمش کنی و لذتشو ببری عزیزم.
نگین جااانم برام کامنت گذاشته بودین ولی درون قسمت گزینه پاسخ نداشت به همین دلیل اینجا براتون نوشتم.
نگین عزیزم این دو روزه که کامنت شما بدستم رسید چندین بار براتون نوشتم ولی باز حذفش میکردم انگار اون حسی که دوست داشتم موقع نوشتن باشه نبود.
و درکل واقعا نمیدونستم چی بنویسم براتون. کاش این امکان وجود داشت که ویس فرستاد چون من واقعا عاجزم که منظور حرفمو با نوشتن بتونم برسونم.
نگین عزیزم سوالی که ازم پرسیده بودین را باورتون میشه بارها خودم از خودم پرسیدم که چی شد که این همه لذتو تونستی تجربه کنی؟ چی شد که این همه خدا عاشقته و دوست داره مستقیم باهات حرف بزنه و ندای قشنگش بدلت جاری بشه؟!! و نمیدونم و تنها جوابی که بخودم میدم اینه که همش از لطف و فضل خودش بوده. حتی اگر من مثلا بحالت تسلیم درمیومدم جلوش بازم از فضل خودش بوده که بتونم سرفرو بیارم.
نگین عزیزم نمیدونم اون کار خاص یا نحوه درخواست کردن که شما سوال کردین واقعا چجوری بوده
خیلی بهش فکرکردم آخه هرکسی به روش خودش میتونه با خدای خودش ارتباط برقرار کنه.
پراز حرفم و عاشق اینم که فریاد بزنم و بگمو بگم ازین خدا و اینکه چه قشنگ جواب میده ولی انگار دراوج اون فریادی که آدم دوست داره بزنه یکمرتبه دربرابر اون همه عشق اون فریاد تبدیل میشه به سرفرو آوردن و سکوت و فرو رفتن به درون خود. انگار آدم اینقدر مست اون همه عشق و انرژی میشه که نمیتونه حرفی بزنه دیگه و سکوت، اون لذتو بیشتر میکنه ولی عزیزدلم همینقدر میتونم بهت بگم در حد چندتا کلمه (اقرار کردن و اعلام عجز و ندونستن، اشتیاق شدید برای فهمیدن جواب و کار درست، درخواست هدایت، درخواست اینکه منو متوجه هدایتت بکن و عمل)
حالا برات مثال میزنم:
مثلا نجوا میومد سراغم یه ترسی تو دلم می انداخت که حد نداشت و حالمو بد میکرد سطح انرژیم میومد پایین دیگه اون موقع توکلو ایمانو… از وجود آدم میپرید ولی من واقعا باتمام وجودم میخواستم که نترسم میخواستم که بتونم توکل کنم میخواستم که حالم خوب باشه و اونموقع رو میکردم به خدا و تمام حالتی که داشتمو اقرار میکردم پیشش انگار دارم برای یدوست حرف میزنم و تعریف میکنم که چی شد چی نشد.
بهش میگفتم خدایا من ترسیدم نجوا بهم اینجوری میگه من نمیدونم چی باید بهش بگم من میخوام تو دلم توکل باشه امید باشه ولی دربرابر این نجوا درمونده شدم تو بگو چی بش بگم تو هدایتم کن. تو بگو چجوری به این شرایط نگاه کنم که به احساس خوب و توکل و امید برسم. هدایتم کن و منو متوجه هدایتت بکن. قشنگ حسش میکردم که حضور داره باعشق داره به حرفام گوش میده و خیلی سریع اون هدایت جاری میشد تو وجودم و هر چیزی که بهم میگفت را عمل میکردم.
البته فکرنکن هرچی میگفت را راحت همون لحظه میپذیرفتم و عمل میکردم. مدت زمان پذیرش کامل از طرف من و عمل کردنم بستگی داشت به میزان مقاومت و ترمزهایی که درونم بود. بعضیهاش راحتتر بود ولی بعضی هاش شاید ماهها طول میکشید که دیگه باتمام وجودم بپذیرمش و عمل کنم.
و حتی اونایی هم که طول میکشید بازم بهش میگفتم خدایا نمیتونم باور کنم چیزیکه بهم گفتی را ولی دلم میخواد درکش کنم بفهممش باورش کنم ولی نمیتونم تو بگو چجوری نگاه کنم بهش تا برام باورپذیرتر بشه و… و بازم خدا باعشق میگفتو میگفت حتی اگر صدبار بازم به شکل های مختلف شک میومد بازم بهش میگفتم که خدایا من بازم شک کردم بازم بگو بهم تااین شکها کامل برطرف بشه برام.
نگین جانم البته از یه قسمتی به بعد ازین چندسال به این شکل بود قبلش باز یجور دیگه بود.
یجورایی در دریافت هدایت هم اون تکامل باید طی بشه ولی بدون همواره هست اصلا قطع نمیشه اگر یجاهایی من دریافتش نمیکنم یعنی من تو در دیوارم.
اقرار کردنم و اعلام عجزم بحدیه که مثلا میخوام شکرگزاری کنم بعد اونجور که دلم میخواد نمیشه بعد میخوام ازش بخوام که کمکم کنه تا اونجور که دلم میخواد شکرگزاری کنم میبینم حتی نمیتونم از ته دل ازش بخوام کمکم کنه از ته دل شکرگزاری کنم. بعد بهش اقرار میکنم و میگم خداجون من حتی نمیتونم از ته دل ازت بخوام که کمکم کنی تا شکرگزاری کنم کمکم کن تا از ته دل ازت بخوام و بدنبالش کمکم کن تا اونجوری که دوست دارم شکرگزاری کنم.
نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه.
نگین عزیزم جز به جز زندگی من همین روند جاریه حتی برای یه جفت جوراب خریدن بهش میگم نمیدونم کجا برم از کی بخرم چه نمونه ای بخرم تو بگو..
نکین جانم حالا همیشه هم به شکل ترس مثلا چیزی نمیاد که بخوام این پروسه را انجام بدم یوقتایی خیلی شیک و لذتبخش میاد مثلا یه غروری میاد سراغم یه لذتی داره که نگو بعد بهش میگم خدایا غرور اومده تو وجودم خیلیم انگار لذت بخشه میگم خدایا اینقدر لذتش زیاده که حتی نمیتونم از ته دلم ازت بخوام هدایتم کنی ولی خدایا نمیخوام لذت این شکلی بچشمو….
نگین عزیزم من باتمام وجودم رسیدم به اینجا که من هیچ اعتمادی نه به عقل و انتخاب خودم دارم نه به دیگری.
تنها کسیکه بهش اعتماد دارم و باتمام وجودم میخوام که اون بگه تا من انجام بدم خودشه.
البته اصلا از اول اینجوری نبود خدا خودش منو رسوند به اینجا. تکامل طی شد. پشت سرهم بی وقفه بخاطر همینم خیلی عمیق شد و رسیده تا به اینجا و هر چی جلوتر اومدم میبینم هیچم حالا حالا کار دارم حس میکنم این تازه اول اون جریان هدایته و هدایت خیلی خیلی عمیقتر ازین حرفهاست.
من میبینم توی سایت یکسری از بچه ها شو اف راه میندازن قربون صدقه خدا میرن هی مینویسن مینویسن شاخو برگ میدن ولی چیزیکه من درک کردم اینه که وقتی اون عشقه اونقدر زیاد میشه باعث میشه آدم بیشتر سکوت کنه اون عشق آدمو میبره بدرون خودش نمیشه دیگه اون لحظه بشینی بنویسی شاخو برگ بدیو شواف راه بندازی.
اون همه اشتیاق و عشق فقط آدمو میبره به سکوت و به درون.فقط آدم ساکت میشه و سرشو پایین میندازه.
حالا نگین جانم یه تشبیهی که من همیشه ازین وضعیت خودم برای خودم میکنم این شکلیه که:
یادتونه قبلا زمان مدرسه، دبیرستان وقتی امتحان میگرفتن معلم خودمون به عنوان مراقب نبود و یه معلم دیگه از یه کلاس یا مدرسه دیگه به عنوان مراقب میزاشتن برامون
من اون مراقب جدیدو اون نجوا میبینم که هی داره میگه و میپرسه از درسا که ببینه یاد گرفتم یا نه و معلم خودمون را خدا میبینم.
یعنی تا نجوا میاد به این شکل میبینم که امتحان شروع شد داره سوال میپرسه داره میگه ببینه من چه جوابی میدم. یجاهایی چیزاییکه خدا بهم یاد داده را تند تند درجواب نجوا میگم ولی یحاهایی که کم میارم انگار یواشکی دارم بخدا پچ پچ میکنم که خدایا چی بگم بهش انگار از معلم خودمون دارم تقلب میگیرم و باورتون نمیشه همینطور که دارم جواب نجوا را میدم ازونطرف میگم خدایا چی بگم چی بگم. آنی خدا تقلب میرسونه.
اینقدر حال میده که نگو.
این نوع نگاه کردن به موضوع باعث میشه اصلا حسم ازون نجوا بد نشه چون به دید کسیکه اومده امتحان بگیره نگاهش میکنم و بسیار سپاسگزار خداوندم بخاطر وجود نجوا و شیطان که اگر اون نبود نمیومد نمیخوتد تو گوشو ذهنم من رو نمیکردم بخدا که ازش بپرسمو یاد بگیرم.
نگین عزیزم امیدوارم تونسته باشم مفید واقع بشم برات.
خیلی خیلی حرفو تجربه زیاده ولی نه امکان نوشتنش هست نه زمانش. نه به شکل نوشتن میشه مطرح کرد. امیدوارم روزی بتونیم در مدار رویارویی باهم قرار بگیریم.
درپناه خداوند باشین دوست عزیزم
شهلای عزیزم ، سلام و درود من رو از عمق جانم پذیرا باش
که واقعا نمیدونم چطور ازت تشکر کنم
اول از همه بگم منم الان واقعا نمیدونم چی بگم و چی بنویسم که گویای حال خوشی که خوندن کامنت زیبا و الهی تو دوست عزیزم نصیبم کرد ، باشه
و چطور میتونم در قالب کلمات بگنجونم، عمق احساس سپاسگزاریم رو ،
اونم منی که در نوشتار خیلی بهتر از گفتار هستم
واقعا عاجز شدم از چگونگی ابراز سپاسگزاریم،
حالا خوبه به قول خودت :
[[ عاجزی که منظور حرفت و با نوشتن بتونی برسونی.]]
وگرنه اگر عاجز نبودی چه غوغایی میکردی عزیزم
با وجود همین عجزی که اقرار کردی ، انقدر زیبا مطلب رو بیان کردی و خوب مثال زدی که فرسنگها مدار من و جابجا کردی و احساس میکنم ظرف من بارها بزرگتر و بزرگتر شده خدا رو شکر
واااای شهلا جان انقدر توضیحاتت و مثالهات ناب و بکر و بجا بودن که هی رفتم یه قسمتهایی شو برای خودم کپی کنم دیدم حریف نمیشم
همه شون طلایی و ارزشمندن.
1- اینکه گفتی :
“انگار در اوج اون فریادی که آدم دوست داره بزنه یکمرتبه دربرابر اون همه عشق ، اون فریاد تبدیل میشه به سر فرو آوردن و سکوت و فرو رفتن به درون خود.”
این احساس رو منم گاهی تجربه کردم و درک میکنم
انگار کسی جنس این احساس عاشقانه رو نمیفهمه ،
انگار اون مستی و مِی و شرابی که عرفا هم در اشعارشون میگفتن و مردم با نگاه سطحی فکر میکردن اینها شرب خمر میکردن. و شرابخوار بودن و… همه وصف الحال این عیش و نوش الهی بوده و کمتر کسی درک میکرده
و اون سکوت انگار نشان از یک انتظار عاشقانه ست که منتظری معشوق باز هم جلوه کنه
با صدهزار جلوه برون آمدی که من
با صدهزار دیده تماشا کنم تو را
2- اون قسمت که گفتی :
“من میخوام تو دلم توکّل باشه ؛ امید باشه، ولی دربرابر این نجوا درمونده شدم
تو بگو چی بهش بگم
تو هدایتم کن”
یک دنیا به من کمک کرد
اصلاً همین که گفتی(( وقتی نجواها میومد، رو میکردم به خدا و تمام حالتی که داشتم رو اقرار میکردم پیشش انگار دارم برای یه دوست حرف میزنم و تعریف میکنم که چی شد چی نشد.)) چنان بار سنگینی رو از دوش من برداشت که نگووووو
انگار ما همیشه میخوایم پیش خدا هم مثل مردم ریاکاری کنیم و پنهان کنیم اون چیزی که تو قلبم هست،
اونم خدایی که میگه من از اونچه که در قلبتون هم پنهان کردید آگاهم
انَّ الله یَعلمُ ما تُخفِی الصُّدور
ولی اینکه از تجربیات قشنگت گفتی که هر بار نجوایی میومد راحت باهاش حرف میزدی و کل خواسته ت و کشش اون نجواها رو باهاش در میون میزاشتی و اون چقدر قشنگ کمکت میکرد
و حتی باز زورت نمیرسید به نجواها و باز هم بدون استرس میرفتی پیشش و میگفتی بازم زور اونا از من بیشتره کمکم کن …
و
گفتی:
“حتی اونایی هم که طول میکشید بازم بهش میگفتم
خدایا نمیتونم باور کنم چیزیکه بهم گفتی رو ؛ ولی دلم میخواد درکش کنم، بفهممش ، باورش کنم ،
ولی نمیتونم
تو بگو چجوری نگاه کنم بهش تا برام باور پذیرتر بشه…”
خیلی به من کمک کرد.
چون من خیلی خیلی دلم میخواد طبق خواست خدا راه درست رو در زندگیم برم چون لبخند رضایت اون برام خیلی مهمه ، ولی بعضی وقتها برای رسیدن به بعضی خواسته ها ، شیطان یه راههای بظاهر میانبری رو نشون میده که انگار سریعتر. از راه راست بنظر میرسن ، و من واقعا زورم به اون نجواها نمیرسه، از طرفی کشش قلبی من به سمت خدا، نمیزاره با دل خوش اون راه اشتباه رو انتخاب کنم ولی… الانسانُ عجول،
و اینطور مواقع خیلی دلم میخواد به خدا بگم کمکم کنه ولی یه حس گناه یا عذاب وجدان یا عدم اعتماد و ایمان کافی به خدا باعث میشه به خودم بگم ، تو وسوسه شدی ، خودتم باید جلوی وسوسه هاتو بگیری، وظیفه ی خدا نیست که
اما این نحوه مکالمه ی قشنگ شما با خدا و نتایج خوبی که ازش گرفتی خیلی خیلی خیال من و راحت کرد، و منم یاد گرفتم من بعد با همین روش کارها رو برای خودم راحت کنم مخصوصا انتخاب های سخت بین خیر و شر
3-و اون قسمت که گفتی :
“مثلا یه ( غروری ) میاد سراغم
(یه لذتی داره که نگو )
بعد بهش میگم
خدایا (غرور) اومده تو وجودم
خیلی هم انگار لذت بخشه،
میگم خدایا اینقدر لذتش زیاده که حتی نمیتونم از ته دلم ازت بخوام هدایتم کنی
ولی خدایا نمیخوام لذت این شکلی بچشم و….”
این دیگه تیر خلاص و زد به من شهلا جان
یعنی جای اون (غرور) میشه (هر خطا یا گناه یا اشتباهی ) رو گذاشت
گاهی اوقات واقعا لذت یک غیبت یا یک گناه تو ذهن آدم انقدر زیاده که حریف اون نجواها نمیشی
اما
اگه فکر کنی که یه دوست تراپیست یا روانشناس یا نمیدونم مثلا یه عارف وارسته که چشم برزخی داره و کاملا بهش اعتماد داری که خیلی داناست و راهکارها رو میدونه و عاشقانه کمکت میکنه، هست
و به تو گفته هر وقت به هر مشکلی برخوردی و نتونستی حریف نجواهای شیطان بشی بیا صادقانه به من بگو تا من حربه های مقابله باهاش رو بهت یاد بدم و اگه نتونستی هم اشکال نداره ،،انقدر با هم تمرین میکنیم تا بهش غلبه کنی و پیروز بشی ، ما دیگه با خیال راحت اعتماد میکردیم
اینکه انقدر خدا مشتاقانه منتظر ماست که با هر نوع درخواست کمکی سمتش بریم و با آغوش باز ازمون استقبال میکنه ، دیگه برام لذت بخش شد
دیگه مثل قبل تصور نمیکنم تا یه نجوایی بیاد از این به بعد عزا میگیرم که چطور تنهایی به جنگش برم و مغلوبش کنم
الان دیگه یه یار مهربان دانا و صمیمی و عاشق رو در کنار خودم می بینم که انگار همه کار و زندگیش و رها کرده اومده دست منِ طفلِ نوپا رو بگیره تا قدم به قدم کمکم کنه راه رفتن رو یاد بگیرم
چه بار سنگینی رو از دوشم برداشتی شهلا جان
در آخر نمیدونم چرا یهو بهم گفته شد این تجربه رو اینجا بنویسم که شاید در ظاهر بی ربط به این مسائل باشه و خودمم نمیدونم چرا یکدفعه گفته شد بنویس ولی میگم سمعاً و طاعتا و می نویسم:.
خواهرم مدتها بود بعد از ازدواج دومش که دو بار با شکست عاطفی مواجه شده بود ، وارد رابطه ای شده بود که بقول استاد چون هنوز همون باورهای قبلی رو داشت ، این پارتنرش هم همون مسائل همسر دومش رو داشت
و فقط اسمش عوض شده بود
و
خواهرم که خیلی خیلی دل ساده و مهربونی داره و البته همیشه تشنه ی محبت ه چون احساس ارزشمندی خیلی کمی با وجود تمام ویژگیهای ظاهری و اخلاقی عالی و هنرهایی که داره و ارزش محسوب میشه در جامعه، خودش رو دست کم میگیره ، بشدت وابسته شده بود به پارتنر ش
و ایشون هم همون مشکل همسر سابق خواهرم رو داشت و اون وابستگی ها و عدم احساس ارزشمندی و عدم عزت نفس ، باعث شد خواهرم خیلی خودش رو اذیت کنه و شب و روز کارش گریه و برانگیختن احساس ترحمِ طرف و تعقیب و گریز و …این مسائل شده بود
و هر چی من باهاش صحبت میکردم تا مدتها فایده ای نداشت و اون راه خودش و میرفت
البته من خودم و خیلی درگیر مسائلش نمیکردم و فقط در حد نصیحت خواهرانه ی کوتاه ، و بعد رهاش میکردم که البته اقرار میکنم در همون حد هم که فکر میکردم در این حد درگیر شدت در حد نصیحت ، تاثیری روی روابط خودم نمیزاره ولی میزاشت
یعنی دوران کوتاهی که اون با پارتنر ش خوب و خوش بود و میومد از خوشی هاش میگفت ، من هم تو روابط عاطفیم همون جنس خوشی ها رو تجربه میکردم
و زمانهایی که میومد از شب تا صبح گریه کردن و خون تو چشمش افتادن و… تعریف میکرد و من به هوای خودم دلم براش نمیسوخت که تاثیر بزاره روی من ، و فقط از قانون بهش میگفتم که تو ارزشت خیلی بیشتر از اینهاست و رهاش کن تا یکی بهتر از این بیاد تو زندگیت و….
همون جنس تضادها رو در روابط عاطفی خودم هم تجربه میکردم
اما
بالاخره اون نصیحت ها و فرستادن چند کامنت از دوستانی که بعد از احساس ارزشمندی وتقویت عزت نفسشون چه روابط عالی رو تجربه کرده بودن ، خواهرم به هر زحمتی بود ، دیگه رابطه با اون پارتنرش که بی نهایت وابسته شده بود بهش رو گذاشت کنار
و دقیقا عدو شود سبب خیر … براش اتفاق افتاد
یعنی همون پارتنرش که اونهمه باعث عذابش شده بود بطرز عجیبی یکی از دوستان خودش رو به خواهرم معرفی کرد که اگر کسی رو می شناسی از دوستات که مناسب رابطه عاطفی با این دوستم باشه ، بهش معرفی کن
و
اتفاقا خواهرم و دوست اون پارتنرش خودشون به هم علاقمند شدن و رابطه ی رویایی قشنگی شکل گرفت
و بعد از مدتها عذاب کشیدن ، الان در حال تجربه روزهای بسیار بسیار شیرینی هست
و
به اون حرف های من ایمان آورد که میگفتم بابا بزار این آقا از زندگیت بره بیرون، بعد که قانون خلاء اجرا شد ، یکی بهترش جایگزین اون میشه
و همین هم شد
خدا رو شکر میکنم که بالاخره خواهرم هم کمی در مدار احساس لیاقت قرار گرفت و داره زندگی زیبایی رو تجربه میکنه.
امیدوارم هرکس هدایت میشه به خوندن این مطالب ، درس خودش رو گرفته باشه
بازم ازت بی نهایت ممنونم شهلای عزیزم.
و
بی نهایت خوشحال میشم اگه بتونی باز هم ما رو در تجربه عشقبازی های زیبا با معبود ، شریک کنی و راه و رسم عاشقی با چنین دلبر یگانه ای رو یادمون بدی.
سلام نگین عزیزم.
الهی صدهزار مرتبه شکر که حال دلت خوبه، شادی، پرانرژی هستی
امیدوارم لحظه به لحظه حال خوبت هزاران برابر بشه.
خیلی خوشحال شدم که برام نوشتی. اشکمو درآوردی. واقعا خیلی خوشحال شدم.
الهی صدهزار مرتبه شکر که تجربیاتم مفید بود برات.
نگین جااانم کلی لذت بردم ازین جمله ای که نوشتی: اون سکوت نشان از یک انتظار عاشقانست که منتظری تا معشوق دوباره جلوه کنه چقدر تعبیر زیبایی داشتی ازین سکوت. و درکل چه زیبا مینویسی.
چقدر حس خوبی بهم داد این حرفت. ممنونم ازت عزیزم.
نگین جااانم با خوندن کامنتت تصویر یه نی اومد جلوی چشمم و رد شد
یادمه یموقعی بخدا میگفتم خدایا من دلم میخواد نی تو باشم تا با من خوش بنوازی و حالا لذت بردم از اینکه خدا از طریق من خیلی چیزها را بشما گفت و با خوندن کامنت شما و نشون دادن تصویر اون نی منو یاد حرفی که بهش زده بودم انداخت.
باورت میشه یادم رفته بود یه زمانی چنین چیزی ازش خواسته بودم. و این خودش یه پیامه از جانب خدا که خدا به هیچ عنوان چشمشو رو خواسته ها و آرزوهای بنده هاش نمیبنده.
خیلی سپاسگزار خداوندم. الهی صدهزار مرتبه شکر.
واقعا نمیدونم چی بگم.
فقط میتونم دعای خیر هم برای خودت هم عزیزانت داشته باشم عزیزم.
منم مشتاقم و منتظرم تا خبرهای خوب ازت بشنوم عزیزم.
درپناه خداوند باشی دوست عزیزم
سلام و درود بر شهلای عزیز خواهرتوحیدیم
یکبار بوسیله نگین خانم شهد شیرین کامنت شمارو در طرح سوالی در فایل سفر دورآمریکاقسمت222 و جواب سوالتون بوسیله آفا رضا و بلعکس پاسخ شما رو چشیدم و خیلی خیلی بهم مزه داد و از نگین عزیز بسیار بابت لینک این پرسش وپاسخ تشکر کردم از شما هم اونجا تشکر کردم و الانم از نگین خانم تشکر مبکنم که یه کامتت عالی نوشت و چقد پاسخهای عالی و ناب بدنبالش اومد که یکیش کامنت الان شما دوست عزیزم هست که خیلییییی عالی برام کاربرد داره و چه ایده همصحبتی عالی و پیشنهاد دادین که حتی در درون نجوا هستی حتی در درون لذت گناه هستی از خدا کمک بخواه که من اینو نمیخوام منو هدایت کن بیرونم بکش و چقد این مشکل برام بود و الان یاد گرفتم راه آسانی را امتحان کنم وچقدددد مطمعنم جواب عالی وودرست بهم میده کامنتتون خیلی برام روشنگری داشت خیلی مدارمو بالاتر برد خیلی بزرگترم کرد هنوز امتحان نکرده ایمان دارم چه جوابی ازاین همصحبیتی ام با خدا بگیرم که چه ها شود و چه ها کند برایم ممنونم خواهرگلم بسیاااار محتاج این آگاهی بودم که خداوند از طرف شما بهم تزریق کرد ممنونم از خدای درونت که با خدای درونم یکی شده تا من نهایت بهره رو از کامنت شما و نگین جان ببرم چقد شروع مطالعه کامنت من در این فایل آگاهی نابی بمباران ذهنم شد دم استاد باعشقم گرم با این فایل بینظیرش که کمک کرده تا زیبایی از شما بزنه بیرون تا من دیروز ووامروز در آسمانها سیر کنم چالش مالی بدی دارم ولی به لطف استاد و کامنتای بینظیر شما حالم خوبه خداروشکررررر ناامید نیستم و میدونم چطور با نجواها ازین به بعد کنار بیام و رشد کنم بزرگتر بشم واقعاااا مممونم شهلا عزیز از نوشیدن این شراب ها سیر نمیشم ممنونم از شما و نگین عزیز
سلام به شما دوست عزیز.
الهی صدها هزار مرتبه شکر.
چقدر خوشحالم که حال دلتون عالیه. باورتون میشه دقیقا میتونم فرکانس شما را حس کنم؟!!
آقا مجید من مطمعنم مطمعنم که قراره بزودی خیلی تجربه های قشنگی تو خلوت خودتون با خدای درونتون داشته باشین و لذتهایی را بچشین که هرکدومش بشه سوخت و انرژی شما برای حرکت و ادامه دادن.
چون خودش این پروسه را براتون چیده. خودش ندای دل شما را شنیده متوجه عجز و درموندگیتون شده و گفته بزار یحال خوبی به این بنده خوبم آقا مجید بدم. تازه بعدا متوجه میشین چی شدو چی نشد. بعدا تا برمیگردین و پشت سرتون نگاه میکنید یه نگاه به بالا میندازین و فقط یه لبخند رضایت میشینه روی لبتون از کار خدا. لبخندی که یه دنیا حرف توش هست.
تجربه قشنگیه و باتمام وجودم درین لحظه که موقع اذان مغرب هست از خدا میخوام که بزودی چنین لذتهایی را تجربه کنید و حتما بشارتش را هم بمن بدین.
در پناه خداوند باشین دوست عزیز.
راستی میدونید من هنوز این فایل استاد را ندیدم و هنوز کامنتهاش را نخوندم ولی چقدر کامنت داخلش ردوبدل شده. جالبه. حتما این فایل و کامنت هاش برای شرایط الان منه و خدا ازین طریق حرفها داره برام. واین نشونست که برم حتما ببینمش و تمام کامنتهاش را بخونم.
سلام ودرود بر دوست گرامی و خواهرتوحیدی ام
باز انتهای کامنتتون گزینه پاسخ نداشت ایتجا اومدم تا ازت تشکر ویژه کنم که اول صبح پیام خدارو بهم دادی که داره برام کولاک میکنه در جواب کامنت فایل جدید استاد که دیروز بهم دادین ممنونم ازت شما فایل و گوش نداده بودین که جوابی به این زیبایی به نگین عزیز دادین که لذتشو بردم اگه به آگاهی نااااااب این فایل جدبد نزدیک شدن به هدایت یا دور شدن از آن، استاد و گوش بدی چی قراره بنویسی دمتگرم خلاصه این یکی دوروزی از هم صحبتی باشما مستحفیض شدم و لذت بردم از ایمانی که در کامنتتون جاریه ممنونم که موفق میشین تا نوری شوید برای ما و ما قراره نور شویم برای دیگری این هست افسانه زیبای زندگی .
بدرووووود دوست من شهلای عزیز .سپااااااس از پیام زیباتون که صبح مارو رنگین کردین با نورخدا.
حتما فایل گوش کن چون بی نهایت بینظیره ناک اوت کننده هست مخصوصا کامنتهایی که نوشته شد من البته تازه ص2هستم هر روزم دارم کامنتارو میخونم فعلا کامنت نگین عزیز و پاسخ شما بهش برام بهترین بود در پناه حق سالم و سلامت و صالح باشی همیشههههه.حتما از موفقیتم برات مینویسم همکار خوبم
سلام به شما دوست و همکار عزیز. امیدوارم حالتون عالی باشه و کسبو کارتون پربرکت.
آقا مجید هردو کامنتتون بدستم رسید و ممنونم از شما بخاطر لطفی که نسبت به بنده دارین. و واقعا بینهایت خوشحالم بخاطر حال خوبتون و قلبا شادو شاکر خداوندم. و اینو بدونید کلمه به کلمه مطالبی که مینویسین را درک میکنم انگار خودم حضور دارم خیلی واضح میبینمش.
آقا مجید در مورد جریان بچه شدن برای تحقق ارزو یچیزی میخواستم بگم.
آقا مجید کل این پروسه دریافت هدایت ها از خداوند برای من از یه هدف و آرزوی دنیایی شروع شد. همون هدف و آرزویی که در کامنتهای قبلیم عنوان کردم که خدا بشارت قرار گرفتنم تو مدار دریافتش را بهم داده.
از لحظه ای که این هدف و خواسته دروجود من شکل گرفت به اولین چالش بزرگ که بهش برخوردم که استارت دریافت اون هدایتهای خوشگل از اونجا برام زده شد انگار دیدم که پشت اون هدف و خواسته دنیایی من، یه مسیر دیگه هم شروع شده که من همش این چندین ساله باسم سفر درونی ازش یاد میکنم.
دقیقا میدیدمش و میبینمش البته نه با چشم فیزیکی.
خیلی مفصله و من واقعا از طریق نوشتن عاجزم برای توضیحش.
اینو میخوام بگم که درطول این سفر درونی که اول کار به عشق تحقق هدفم داشتم میگذروندمش، مرحله به مرحله با وجود اینکه با چالش های زیادی درین سفر روبرو میشدم مدام با ذوق بخدا میگفتم خب خداجون حالا بگو چکار کنم حالا بگو چکار کنم؟!! و پشت سر هم هدایتها بود که میومد که شاید 95 درصد هدایتهای خداوند تا به این لحظه انجام قدم های درونی بود تا انجام یکار فیزیکی. و من هرچقدر اون سفر درونی را پیش میرفتم شرایط تحقق هدفم بیشتر فراهم میشد(تکامل و طی مسیر).
درطول مسیر تحقق هدفم به یکی از هدایتهای خداوند توجه نکردم و وارد یه همکاری با یکی از بندگان خوب خدا شدم و پیامدش را هم دیدم. درون برهه خیلی درگیر حواشی شدم و از مسیر اصلی دور شدم. تااینکه خداوند دستمو گرفتو ازون شرایط منو آورد بیرون البته ظاهر خوبی نداشت پایان این همکاری و عمل نکردن به هدایت خداوند. ولی باوجود اینکه به هدایت خداوند توجه نکرده بودم ولی خدا تنهام نگذاشت دستمو گرفت کشوندم بیرون البته چگ و لگدشم خوردم.
یادمه اونموقع حال بدی داشتم و بخدا گفتم آخه چرا؟!! منکه چقدر صادقانه عمل میکردم منکه فلان منکه بهمان پس چرا اینطوری شد؟!! البته اون بنده خوب خدا کاری نکرد ولی شرایط همکاری یجوری شد که باعث شد همه چیز بهم بریزه.
یکمرتبه اون ندای زیبای خداوند بدلم جاری شد که باید ازین همکاری کنده میشدی تا مسیرتو کامل کنی!!!
وااای بخدا تا این ندا به وجودم جاری شد یکمرتبه آروم گرفتم تازه انگار پرده ها از جلوی چشمم رفت کنار که آره واقعا چقدر درگیر حواشی شده بودم چقدر درگیر حرفو نقل ها شده بودم و از مسیر اصلی که چه زیبا داشتم طی میکردم فاصله گرفته بودم.
و از بعدش باز پیوسته تمام تمرکزم روی اون سفر درونی و تحقق هدفم بوده تا به الان.
حالا اینارو براتون تعریف کردم که اینو بگم: دو روز پیش خیلی پررنگ همین هدایت خداوند که قبلا بهم گفت (باید ازین همکاری کنده میشدی که مسیرتو کامل کنی) باز خودشو بهم نشون داد و خیلی پررنگ یاد این هدایت خدا افتادم و همون لحظه بخدا گفتم خدایا آخر این سفر چیه؟!! چه مرحله ایه؟!! برام به این شکل خودشو نشون میداد که آخر این سفر هر چیزیکه باشه همونجا دیگه میشه به عینیت دراومدن ارزو
و فردا صبح زودش هدایت خداوند به وجودم جاری شد درباره اینکه چرا یه بچه پیله میشه برای چیزیکه میخواد که براتون در کامنت قبلی نوشتم.
و چیزی که تا به این لحظه درک کردم و منتظرم خداوند بازم هدایتم کنه اینه که: من همیشه فکر میکردم دیگه آخرین مرحله تحقق یه هدف و آرزو سپردن و رهاییه. فکر میکردم این دیگه ته داستانه. ولی این دو روزه حس میکنم آخرین مرحله، بچه شدنه.
یه بچه هیچ ترمزی توی وجودش نداره، اصلا بزرگی و کوچیکی اون چیزیکه میخواد براش فرقی نداره فقط میخواد، اصلا ارزون یا گرون بودن اون چیزیکه میخواد براش معنا نداره فقط میخواد، اصلا صبر حالیش نمیشه فقط میگه میخوام همین الانم میخوام، یه بچه به چگونه انجام شدنش هم کاری نداره فقط میخواد.
درکل یعنی هیچ ترمزی نباشه، ایمانو اعتماد باشه نسبت به تحقق هدف، زمان معنا نداشته باشه، چگونگی معنا نداشته باشه، آسودگی خاطر باشه و اشتیاقو ذوقو شوق تجربه کردن لذت اون خواسته و توی دست گرفتنش
فکرمیکنم آخرین مرحله همین بچه شدنه.
شاید بظاهر بچه شدن همون سپردن و رهایی باشه ولی من حس میکنم اینطور نیست.
بچه شدن یه مرحله بسیار عمیق از خواستن، اعتماد داشتن، اشتیاق داشتن و رهاییه.
کل جریان قدرت خلق کردن که خدا بما عطا کرده همون بچه شدنه.
برای همینم حضرت عیسی فرموده :تا مثل بچه ها نشین به ملکوت خدا دست پیدا نمیکنید.
بامید درک و عملکرد بیشتر داشتن.
درپناه خداوند باشین دوست عزیز
سلام بر دوست و همکار عزیزم
ممنونم که منو با کامنتات مستحفیض میکنی و باعث بالا بردن ایمان من و باعث دلگرمیم میشی ممنونم دوست خوبم خواهرگلم بسیاااار سپاسگزارم ازت که دوباره آگاهی نابی رو بهم تزریق کردی ک منو به خدا نزدبکتر کردی و دلمو گرم کردی به صبوری کردن و ادامه دادن همین راهی که در پیش گرفتم و هر روز مشتاق تر بودن برای حرف زدن با خدا و هدایت خواستن و راهکار خواستن خیلی خیلی از این آگاهی که بهم دادین لذت بردم ممنووووونم دوست خوبم تمام کامانتات پر از آگاهی و پیام الهی بود برام ممنووووونم .
بازم اون کامنت امروزت گزینه پاسخ نداشت اومدم اینجا جواب دادم.
شاد و خرم و پیروز و سلامت و زنده باشی و مانا دوست خوبم.
سلام استاد عزیزم .واقعا باورم نمیشه بیدار شدم حسی بهم گفت برو داخل سایت .با فایلی مواجه شدم که هنوز کامنتی نداره.مطمئنم فایل بسیار ارزشمندیه .میخوام با عشق گوش کنم .ممنونم از شما که دیدگاه منو به خدا و قرآن تغییر دادین و باعث شدین نگاه اکثریت جامعه رو نداشته باشم نگاهی که قدرت صددرصدی زندگیمو دستم میگیرم یعنی هر وقت میخوام شرایط روحی جسمی و کل زندگیمو تغییر بدم اون درخواسته که انجام میشه بعدش هدایته که پیش نیازش احساس لیاقت هست و باید خودم رو پیش خودم و خداوند انسان ارزشمندی بدونم میاد .خیلی لطف میکنید زحمت میکشید
بنام خداوند بخشنده و مهربان
این فایل 1:30 است ولی حجم به مراتب بالا و بالا تری از داده و آگاهی در خودش جا داده
سپاس گزارم ازت استاد برای تولید این و ضبط این آگاهی که درک مارا نسبت به جهان هستی و خداوند بیشتر میکنه.
در جواب اون قسمت که گفتید دولت امریکا سعی میکنه نسل بشر رو نجات بده و روی کره ماه بره واقعا زیبا گفتید و منم نظرم رو بگم که بشر از زمانی که روی این کره زمین آفریده شده به لطف خدا و این فضا بهش داده شده در حال پیشرفت است و به سرعت در حال کشف قوانین است حتی در زمان های گذشته حتی ده هزار سال قبل تا الان در هر شرایطی انسان توانسته که در برابر این شرایط دوام بیاره با اینکه ماشینی وجود نداشته ارتباطی وجود نداشته صنعتی وجود نداشته ولی الان بقول شما و قرآن این همه نعمت در دستانشان و زندگیشون است چون سپاس گزار نیستند نمیتوانند زندگی بهتری داشته باشند.
من واقعا با هر چیزی که برخورد میکنم برمیگردم به نسل گذشته بشر و میگم چطور اون تونسته من نتونم انجامش بدم.
اگر مواد غذایی بهم پیشنهاد میشه و میدونم بهم آسیب میزنه میگم در گذشته ایا وجود داشته اگر نبوده پس بدن من نیازی بهش نداره .
اگر باور مخربی از لحظ ثروت بخواد بهم وارد بشه آگاهی های روانشناسی ثروت 1 رو بیاد میارم و میگم چطور عباسمنش تونسته پس منم میتونم .
خیلی دوست دارم استاد امیدوارم در همیشه در بهترین حالت جسمی و روحی باشی
سلام مهدی جان
چقدر خوب نوشتی اینجا رو…
اگر مواد غذایی بهم پیشنهاد میشه و میدونم بهم آسیب میزنه، میگم در گذشته ایا وجود داشته؟ اگر نبوده پس بدن من نیازی بهش نداره.
میشه این دیدگاه رو به دریافت نعمت و ثروت هم تعمیم داد
مگه سلیمان و امام حسن و حضرت یوسف برای دریافت ثروت و نعمت تخصص خاصی داشتن که این همه نعمت دریافت کردن؟؟
اگه نداشتن پس ملاک دریافت نعمت و ثروت نیست
اگه اونا معیارهایی جز ایمان و توحید نداشتن، پس معیاری جز ایمان و توحید لازم نیست برای دریافت نعمت و ثروت.
دمت گرم پسر
حال کردم با کامنتت
شاد و سالم و ثروتمند باشی
آقا نوید عزیزم درودها بر شما دوست هم مسیرم، یه چیزی گفتی که چراغی در وجود من روشن شد و گفت همینه، ذهن من سالهاست که به من میگه بدون تخصص کامل در یک حرفه ای هرگز ثروتمند نمیشی، اینجا خدا داره از زبان تو بهم میگه مگه حضرت سلیمان و یوسف و امام حسن متخصص بودن؟! اونا ایمان داشتند به خدا و به خودشون و احساس لیاقت داشتند و بهترینها رو درخواست کردند از خدا و بعد به صورت تکاملی هی هدایت شدند به سمت خواسته ها و اهدافشون، خیلی خوشحالم که هدایت شدم به این کامنت زیبا و نکته ی مهمی در باورهای خودم رو کشف کردم، آره آقا محسن ذهنت داره گولت میزنه و داره تورو میفرسته دنبال نخود سیاه، به جای اینکه تمرکز کنی روی خودت و درونت و باورهای ایراددارت پیدا کنی و اصلاحشون کنی میگه اونا ول کن اونا اصلا مهم نیستن تو برو باز چند سال تمام انرژیتو بذار مهارت تعمیر گیربکس ماشین ها رو یاد و اصلا هم سراغ کار کردن با دوره هایی که خریداری کردی از سایت نرووووو، میگه چون اصلا تو ایراد نداری مشکل تو شغل توئه، شغلت رو عوض کن شرایط زندگیت بهتر میشه یا برو یه شهر بزرگتر کار کن از اینجور حرفها خدارو شاکرم که بهم گفت ول کن آقا محسن، اینا نیستن، داری اشتباه میری بیا پیش خودم، و بهم بگو چی میخوای فقط بگووووو نترس و خجالت نکش درخواست کن و زیاااااد هم بخواه اورجینال و اصل هم بخواه، از راههای آسان آسان آسان هم بخواه نه سخت و دشوار، آره عزیزم باور کن که میدم بهت اون چیزی رو که خودت باور کنی و بخوای از من، در صورتی که ایمان داشته باشی و بهم اعتماد کنی و عمل کنی به الهاماتی که به قلبت میکنم، مچکرم از استاد و مریم خانم عزیز و از تمام دوستان هم مسیر عزیزم، بابت وجود این سایت الهی هم خدارو سپاسگذارم و از این 4 تا فرشته هایی که کارهای این سایت رو انجام میدن کمال تشکر رو دارم و براشون بهترینها رو آرزومندم به امید روزهای بهتر، رد پای من در روز دوشنبه پنجم آذر 1403
بنام خدا
سلام آقا نوید عزیز
امیدوارم در بهترین حالت جسمی و روحی باشید .
خدا رو شکر میکنم بابت این کامنت زیبا و تاثییرگزارتون که وقت گذاشتید و تایپ کردید .
حقیقتش اینه که ما واقعا برنامه ریزی شدیم از طریق خانواده .جامعه .دوستان.اطرافیان و …
که ظاهربین باشیم و همیشه سطح بالایی اتفاق رو ببینیم و در عمق موضوع وارد نشیم که این اتفاق چه چیزی در ما تغییر داد که ما این نتیجه رو گرفتیم یا اینکه چه چیزی در من تغییر کرد که من این دستاورد رو داشتم .
خیلی خوبه که ما فراموش نکنیم یک ریشه ای وجود داره و باید مراقبش باشیم .
امیدوارم بهترین هایی خدا نصیبت بشه دوست من
نابینا کسی نیست که نمی بیند،بلکه نابینا کسی است که بصیرت آگاهی و بینش ندارد.پیامبر
درود خداوند بر دلهای پاک رهروان حقیقت
خداوند رحمان را سپاسگزارم که فرصتی داد در خدمت استاد عزیزم خانم شایسته وارسته و شما عزیزانم باشم.
با کسب اجازه از استاد عشق و آگاهی و اساتید محترم این سایت الهی دیدگاه خویش را از مطالب پر ارزش و گرانبها و گرانمایه و الهامات و تحلیل و برداشت و تحقیق و بررسی ایشان ازسوره های زیبای اعراف و نساء از کلام الله مهربان از کتاب قرآن یا فرقان به معنای جدا کننده حق از باطل یا همان اصل از فرع بیان نمایم.
سوال:
چه کسی شکرگزار ،با تقوا،صابر،فکور و مورد رحمت خداوند و کسانی که به آنها نعمت داده …است و عمل می کند به قوانین و در مسیر هدایت پایدار و مداوم و همیشگی قرار می گیرد تا هدایت شود؟
اگر به کلمه مبصرون همان ریشه ب ص ر
در قرآن توجه نماییم متوجه می شویم که برای درک قوانین خداوند و غره نشدن و مورد غضب الهی وگمراه نشدن تکبر غرور طمع و عدم سپاسگزاری و…خلاصه در مسیر ستمکاران و گمراهان قرار نگرفتن و در زمره ضالین قرار نگیریم باید به ناچار از بصیرت بینش آگاهی بهره ببریم.
ضالین و همان همراهان که از کسانی هستند که مانند بلعم باعورا که آیه هفتاد و پنج سوره زیبای اعراف به معنای شناخت و کسب معرفت و دلیل منطقی برای این شناخت که منتج به شناخت خداوند است ،بعد از اینکه به کشف و کراماتی رسیدند و خداوند آیات و نشانه هایش را برایشان آشکار کرد از مسیر هدایت تنزل به مسیر ضلالت کردند و تهی شدند از معرفت و بصیرت و بینش و آگاهی که خداوند به آنها داده بود به واسطه ناسپاسی و حق نشناسی و نمک نشناسی
بدیهی ترین جهالت ها این است که انسان در برابر دلیل و برهان لجاجت کند.
قانون الهی این است که خوب و بد و پاک و ناپاک از هم جدا شوند و نیت درونی آنها آشکار شود.
مثال برای بصیرت
هنگامی که یک ساختمان لوکس یا میوه خوشمزه یا ماشین جدیدی را می بینیم تفکر و اندیشه و حکمت و علت و دلیل منطقی پشت ظاهر آن که باعث شده این ویلا یا خوراکی یا ماشین آلاتی به وجود بیاید که اینچنین زیبا و کارا باشد را بصیرت گویند.
وقتی سطحی فکر کنیم عمیق و ژرف و با دقت دقیق نسنجیم و سنجیده و حساب شده و با بررسی و تحلیل عمل نکنیم و در دام شیطان که خود سالها در عرش برای خود کرسی داشت و تدریس می کرد و به خوبی به نقطه ضعفهای آدم و انسان آگاه است خسر الدنیا و آلاخره می شویم و از ضالین که نه نسیبی از دنیا دارند و نه از آخرت.
امیدوارم مثل همیشه بصارت شجاعت شهامت پذیرش تسلیم فروتنی ادب احترام آگاهی دانش نعمت برکت رحمت دانایی زیبایی نیکویی راستی و….نسیب و روزی شما باشد انشاءالله آمین یا رب العالمین.
خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه که نمیتوانم تغییر دهم
شهامتی که تغییر دهم آنچه را که می توانم
و دانش بصیرت آگاهی بینشی و بلند نظری دور اندیشی توکل و اعتماد و تسلیم و فروتنی و تواضع و آرامشی ژرف و عمیق و دقیق که
تفاوت این دو را بدانم.
ذهن انسان دارای تحلیل و مقایسه است
اما وای بر مقایسه ای که در آن بصورت نباشد .
ترسم که نرسی به کعبه ای اعرابی این ره که تو می روی به ترکستان است.
بنام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم خداروشکر برای حضور گرانبهاتون
ساعت 7صبح یک روز پاییزی ومن اولین کسی هستم که تا چشامو باز کردم اومدم اینجا ودیدم استاد عزیزم فایل جدید گذاشته
شکرگذاری بالاترین فرکانس ونزدیک شدن به خداونده
شکرگذاری یعنی دیدن نعمتهایی که بهت هدیه داده شده
شکرگذاری یعنی لمس خوبیهای خداوند ولطف خداوند هرگز باشکرگذاری هم قابل وصف نیست
یکی از شکرگذاری های من وجود استاد توزندگیمه ومسیری که توش هستم
خداروشکر برای این زمین خاکی که به صورت طبیعی ووفور همه نعمتها همواره درحال افزایش هست
طلوع خورشید ،تغییر فصل ها،گرمای خورشید،صدای پرنده ها،همه وهمه فقط بخش کوچکی از زیبایی های کره زمین
تمام آنچه که نیازه برای ما قرار داده مواد معدنی،کوهها،جنگل ها،دریاها هنوز نتونستیم ببینیم خیلی چیزهارو کشف کنیم
خدایا شکرت اخه چه جوری بااین کلمات میشه شکرگذاری کرد مگه میشه ؟؟
خدا خالق منبع بی نهایت انرژیه ،مگه میشه ندید مگه میشه توجه نکرد ؟مگه میشه ازشکرگذاری حرف زد مگه این همه زیبایی توی یک حرف میگنجه
خدایا بابت همه این امکانات وزیبایی وتنوع ازت بی نهایت سپاسگزارم
خدایا دنیا جای بسیار زیبایی واسه زندگیه که فرصت نمیشه حتی ببینیمش
خدایا بارون قشنگت ،افتاب زیبایی که خلق کردی ،شب وباهمه گستردگی،وهزاران نعمت دیگه سرسجده به جا می اورم وازت بی نهایت سپاسگزارم
خدا ازروح خودش درما دمیده که مارو ازهمه موجودات زنده ارج داده
دربالاترین جایگاه قرارداده ولی ما باور نمیکنیم چون ذهنمون مدام مارو گمراه میکنه
چند روز پیش دخترم گفت مامان ادم که افسرده میشه هیچ کدوم از نعمتهایی که داره رونمیبینه ها وقتی حالت خوبه میتونی ببینی چقدر خوشبختی
افسردگی یعنی باورکردن شیطان
وشکرگذاری یعنی باور کردن خداوند
حالا باید ببینیم کدومو توزندگی میخوایم
خدای مهربان ازت ممنونم بابت اختیاری که بهم دادی وقدرت خلق کنندگی ،وهم سوشدن باتو درمسیر خودشناسی
اخه توچقدر میتونی مهربون باشی نسبت به بندگانت
هروقت نگاهم میره سمت منفی های زندگیم خودمو ازنعمت ورحمت خدا دور میکنم وهروقت شکرگذاری میکنم نزدیک او هستم
میخام بگم نگاه حق شناسانه من یه نشونه ست که بفهمم الان توچه فرکانس ولولی نسبت به خدا هستم من میخوام هرلحظه بهش نزدیک ونزدیک تربشم چون او گفته من به شما نزدیکم واین ماییم که با ناسپاسی ونگاه منفی خودمونو دور میکنیم
من فکر میکنم وقتی نگاهت خدابینانه بشه همه چی زیباست وهیچ مشکلی ازارت نمیده ولی وقتی دیدی داری مشکلات میبینی وجز بدی نمیبینی یعنی از خدا روبرگردوندی
نگاه شیطان پراز توقع ،سوتفاهم،جنگ،نگرانی،ترس وغم نتیجه نزدیک شدن به تاریکی ندیدن نوره
خدایا شکرت برای خلق آدم های ناب که جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن مثل استاد
خدایا ازت میخوام همواره کمک کنی با نعمتهایی که بهم دادی فروتنانه شکرگذارت باشم چون هیچ کدوم از من نیست واز توست
خدایا هرآنچه که دارم از آن توست خدایا شکرت
خدایا همه زندگیمو به دستای توانگر تو میسپارم چون هرآنچه دارم از آن توست
جونم ،روحم،وجودم،زندگیم،توانایی هام ،نعمتها همه ازآن توست بامن کن وازمن ساز آنچه خود اراده کنی ازاسارت نفس رهایم کن تاانجام اراده ات رابهتر توانم
خدایا شکرت که هستی وهمه چیزو بهم بخشیدی بی منت بدون اینکه حتی ازت درخواست کنم
این فایل ساعتها حرف توی هرکلام استاد داره که اصلأ نکته برداری ازش هم واقعا کار سختیه
خدایا ازته قلبم میگم من ازت بی نهایت راضی ام خوشحالم وحس امنیت دارم ازوجودت توزندگیم
من بابت نفس کشیدنم ،که اگه اراده کنی میتونی تویک ثانیه ازم بگیری ازت ممنونم
من بابت بودنم تواین مسیر که هرچقدر بگم کمه ازالان تا قیامت اگر سرازسجده بر ندارم کمه
هروقت میام شکرگذاری کنم به اینکه چقدر کوچیکم وتو بزرگی پی میبرم وفقط در سکوت سجده میکنم
استاد عاشقتم ازت ممنونم بابت این فایل تأثیر گذار که بازهم یاداوری شد که شکرگذاری قفل همه درهای بسته زندگیرو باز میکنه حالتو خوب میکنه واگر صبح زود که چشاتو باز کردی شکر گذار باشی میتونی کنار خدا باشی وازهمه چیز لذت ببری وهیچ غمی ترسی تودلت نمونه
خدایا شکرت
بسم الله الرحمان الرحیم
الحمد الله رب العالمین
سلام خدمت استاد عزیزم وخانوم شایسته عزیز ودوستان گرامی
استاد چقد وقتی میبینم فایل جدید میاد خوشحال میشم وبه لطف خداوند از اون جایی که آدم سحر خیزی هستم وهروز تقریبا 4صبح از خواب بیدارمیشم وبعد از نمازوسپاسگزاری سریع میام سایت رو باز میکنم واولین کار هروز من بعد از ورود به سایت گوش دادن فایل های توحیدی است
الله اکبر الله اکبر از این فایل های توحیدی بخدا بعد از 4سال عضویت در این سایت الهی اصلا سیر نمیشم از گوش دادن به فایل های توحیدی از گوش دادن وخواندن قرآن استاد بخدا وندی خدا روزی نیست به خاطر فایل های توحیدی ووجود شما واین سایت الهی از خداوند تشکر نکنم بارها شد شیطان نجوا کرده البته همون اوایل که این استاد عباس منش راحت نشسته تو آمریکا وسر مردم کلاه میزاره اما به خداوندی خدا قسم که همیشه خداوند بهم واضح واضح میگه میگه دلیل پیشرفت استاد همین اجرای واقعی توحیددر عمل هست
استاد عزیز واقعا نمیدونم با چه زبانی تشکر کنم شما با این فایل های توحیدی زندگی منو زیرو رو کردین من اصلا یه آدم دیگه شدم اصلا تغیر کردم اصلا با اون محمد 3سال پیش کاملا غریبه هستم
امیدوارم تا روزی که خداوند بهم فرصت حیاط میده
بتونم مثل شما تو این مسیر الهی ثابت قدم بمونم
از صمیم قلبم به خاطر این فایل بی نظیر متشکرم
امید وارم یه روز از نزدیک ببینمتون البته خداوند این اتفاق رو رقم میزنه ایمان دارم
یا رحمان
سلام استاد
خدا رو شکر برای این لحظه
ساعت 4 صبح بیدار شدم که برم دنبال دوستم که اومده چند روزی رو اینجا باشه.
با اینکه شب ساعت 1 خوابیدم و 3 بیدار شدم، ولی اصلا خوابم نیومد و رفتم کنار ساحل ی قدمی زدم و اومدم خونه.
دراز کشیدم که بخوابم ولی ی حسی بهم گفت برو وضو بگیر
من اصلا وضو و نماز روتین زندگیم نیستااا
ولی نمیدونم چرا این و گفت!!!
منم رفتم وضو گرفتم و اومدم دوباره دراز کشیدم گوشی رو برداشتم و سایت و باز کردم دیدم فایل جدید اومده
هدایت…!!!
الله اکبر
شکرگزاری…!!!
الله اکبر
تکبیر و غرور…!!!
الله اکبر
امکاناتی که دارم
معیشتم
خلق شدنم
شکل و ظاهرم
ارزشمندیم، که فرشتهها در خدمتم هستن
نعمتهایی که نمیبینم
استغفرالله ربی…
هر آنچه که دارم از آن توست
هر آنچه هستم از جانب توست
اگه اندام زیبایی دارم، اگه صورت زیبایی دارم، اگه اعضای بدنم متوازن هستن، اگه قلبم داره دقیق میتپه، اگه استعداد خوبی دارم، اگه هوش خوبی دارم، اگه سلیقه خوبی دارم، اگه از بین این همه سایت، هدایت شدم به این سایت و هر آنچه که دارم از جانب توست
من خود بزرگبین بودم
الان که نگاه میکنم به گذشته، میبینم من خیلی خوب پول ساختم، ولی کردیتش رو همیشه به ذهن و هوش و سلیقه و زرنگی خودم دادم،
من باهوشم
من خوش سلیقهام
من زرنگم
من بازار و خوب میشناسم
من با استعدادم
آره….
همه اینایی که میگم رو هستم
همه هم همیشه اینو میگن بهم و این در من تکبر و غرور رو فعال نگه داشته.
ولی اینا رو کی بهت داده ؟؟؟
از کجا آوردی ؟؟؟
استغفر الله ربی …
به خاطر هوش خوبی که خدا بهم داده سپاسگزار نیستم بعد توقع دارم برای پول و ثروت سپاسگزار باشم؟؟؟؟
استغفر الله ربی …
من در طول زندگیم چندین بار بیزینسهای مختلفی رو شروع کردم، در کوتاهترین زمان ممکن رشد خوبی کردم، و بعد با کله خوردم زمین.
در حدی که پول نداشتم که نون بگیرمااااا
در این حد خوردم زمین، ولی نمیدونستم علتش چیه
الان که این فایل داره آگاهی رو در قلبم جاری میکنه میفهمم که غرور و تکبر منو از اون بالا انداخته پایین.
خدایا…
من اقرار میکنم که رسیدن به پول منو مغرور کرد
من اقرار میکنم که با رسیدن به پول متکبر شدم
باید سعی کنم با رسیدن به پول متواضع و خاشع بشم
رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَیۡتَنَا….
مقایسه…
چرا همش خودم و افراد رو مقایسه میکنم،؟
چه مقیاسی رو تو ذهنم ایجاد کردم که باعث میشه مقایسه کنم؟؟
پول و ثروت و جایگاه اجتماعی
بزرگترین مقیاسی که تو ذهنم شکل گرفته و باعث میشه دائما در حال مقایسه باشم همیناس
انگار یک معیاری تو ذهنم ساخته شده و به محض اینکه با شخصی برخورد میکنم که یکی از اینا رو داره، سریع مقایسه کردن فعال میشه.
همین مقیاس هم باعث میشه که وقتی خودم هم به پول و ثروت یا یک جایگاهی میرسم، متکبر و مغرور میشم دیگه. فکر میکنم مقام اولی رو کسب کردم و مغرور میشم و بازم خودم و با افراد مقایسه میکنم.
الله اکبر…
از دست این شیطان
وقتی شرایط مالیم خوب میشه، غرور و تکبر و خودبزرگبینی منو از مسیر خارج میکنه (احساسات مخالف قانون)
وقتی شرایط مالیم بد میشه، حسادت و افسوس و غبطه و خودکمبینی منو از مسیر خارج میکنه (احساسات مخالف قانون)
وقتی فردی رو میبینم که شرایط مالی خوبی داره، شروع میکنم به مقایسه کردن و قضاوت کردن و باز از مسیر خارج میشم (احساست مخالف قانون)
چشمم و ذهنم تنظیم شده روی دارایی و ثروت افراد، روی جایگاه اجتماعی افراد، و این باعث میشه دائما در حال مقایسه باشم
مقایسه باعث میشه قضاوت کنم و برچسب برنم
استغفر الله…
غافل بودم از اینکه اینا همه فرکانس ارسال میکنه و ثبت میشه
استغفر الله…
هر کسی هر جایی که هست، جای درستشه
خودش فرکانس این شرایط رو ارسال کرده.
خودم با غرور و تکبر و خود بزرگبینی و حسادت و غبطه و افسوس، فرکانس اشتباه میفرستم و باعث سقوط خودم میشم.
مقایسه باعث میشه یا تکبر و غرور بگیرم و این احساسات مثل یک پرتگاه عمل میکنه و منو از اون بالا پرت میکنه پایین.
قضاوت هم باعث میشه برچسب بزنم به موفقیت افراد و همون برچسب زدن، باورهای اشتباهی در من ایجاد میکنه و باعث میشه مثل یک بازدارنده عمل کنه و منو از خوشبختی دور کنه.
خودم دارم به خودم ظلم میکنم
شیطان تو مدار مستقیم نشسته و هر وقت که من وارد اون مدار شدم، منو از مسیر خارج کرده
با غرور، با تکبر، با حسادت، با خود بزرگبینی، با مقایسه
دقیقأ با همون صفاتی که خودش از درگاه خداوند خارج شده، منو از صراط مستقیم و مدار خداوند خارج کرده.
دقیقأ همین بوده هااااا
حالا که نگاه میکنم میبینم هر زمان که من استارت کاری رو زدم و بعد از مدت کوتاهی به نتیجه رسیدم، و رسیدم به جایگاهی که کسب و کارم تو بهترین حالت ممکن بوده، دقیقأ همون جا پرت شدم پایین.
و هر بار هم تعجب میکردم که چرا من یهو پرت شدم پایین؟؟؟
الان یادم اومد ی جا خونده بودم:
دقیقأ زمانی که در بهترین شرایط خودتون هستید، شیطان بهتر از همیشه به شما دسترسی دارد
خداوندا …
من به خودم ظلم کردم و الان عاجزانه ازت درخواست میکنم، فرکانسهای این جنسی، که ناآگاهانه ارسال کردم رو برام پاک کن و به جاش رحمتت رو جایگزین کن
إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
برای اینکه پاک کننده و رحمت دهندهای
خداوندا…
آرامشی عطا کن تا بتونم تسلیم تو باشم
کمک کن بتونم همواره نعمتهای زندگیمو از جانب خودت بدونم و آگاهانه شاکر باشم
کمک کن بتونم در بهترین شرایطم و در اوج نعمت و خوشبختی، نجواهای شیطان رو ایگنور کنم و با شنیدن نجوای شیطان بیام به سمت خودت
خداوندا…
سپاسگزارم بابت اینکه در این شلوغی جهان که هزاران تفسیر و مسیر اشتباه از تو ساختن، منو هدایت کردی به این سایت و این استاد.
استاد برات راضی بودن و خشنودی بیشتر خدا رو آرزو میکنم
هر چند که همین الان تو همین مدار هستی
به نام الله مهربان*
سلام به استاد عزیز و گرانقدرم
خدایا شکرت برای یک فایل جدید دیگه
خدایا شکرت برای وجود استاد عزیزم
خدایا شکرت برای مکانی که هستم
خدایا شکرت برای خونه ایی که داریم
خدایا شکرت برای سیاره زمین و و کمربند حیات
خدایا شکرت برای اینکه همه چی رو برامون فراهم کردی اونم بصورت طبیعی و بدیهی
خدایا شکرت برای این آگاهی ها این نگرش فراوانی
خدایا شکرت برای آزادی
چقدر سپاسگزار شما هستم استاد عزیزم برای اینکه دوباره، در آرامش در تمرکز بالا چنین صحبت های منطقی و نابی رو با ما به اشتراک میگذارید.
چرا چی شده که حتی یک آیه ساده رو هم ما جور دیگه برداشت میکنیم، بررسی آیه هایی از سوره اعراف و دلیل هبوط انسان روی زمین… قطعا علم برای رنج و زجر نبوده و این با عدالت خدا مغایر هست.
واقعا استاد جان چقدر قشنگ یاد آوری کردین که ما در چه کره ایی ساکن شدیم و سفر به ماه و مریخ و چشم انداز بشر برای سکونت در اونجا، چقدر حقیرانه است چقدر قانون اصلی خدا رو نمیشناسن چقدر کمبود توی این نگرش هست.
واقعا این علم و تکنولوژی میتونه انسان رو هم به راه راست هدایت کنه هم گمراه. چقدر من بیشتر متوجه میشم که اغلب وقتی علم بیشتر میشه نجواهای ذهن، ترس ها و نگرانی ها و دو دوتا چهارتا کردن ذهن بیشتر میشه. چقدر دارم اساتید دانشگاه رو میبینم که باورهای کمبود در اونها بیشتر ریشه گرفته به واسطه اطلاعات زیادشون، بخاطر غروری که درباره ی عقل و علم خودشون بصورت مخفی پیدا کردن و یادشان رفته که بابا ما قسمتی از خداوندیم همه جواب ها رو اون میدونه نه ما، اگر ما هم چیزی فهمیدیم و درک کردیم بخاطر فضل خدایت از جانب هدایت، طبق درخواست های ماست و فکر کردیم چقدر عالم شدیم، چقدر بلدیم چقدر میدونیم و حالا حتی بفکر تغییر محل سکونت خودمون هستیم چرا چون فکر کردیم حساب کتاب خدا اشتباه بوده، و حالا به دلایلی دیگه اینجا جواب همیشه موندن نیست.
استاد جان چقدر عاشق این تجزیه و تحلیل های منطقی تون هستم، بسط دادن ارتباط و خبرهای که با زاویه قانون بهش نگاه میکنید و اینجوری پازلی رو کامل کنید. اینکه اشاره کردین به شیل های حاوی نفت عالی بود کاملا درسته و از نطر علمی کاملا منطقی هست که بلک شیل ها یا شیل های سیاه حاوی مواد آبی و کربن دار هستن دیگه، همون ماده پایه ایجاد نفت و گاز…
خوشحالم اول هفته رو با صدای بهترین استاد دنیا با آگاهی های ناب شروع کردم و باید یادم بمونه هر چقدر علمم اضافه بشم باید بیشتر درک کنم من هرانچه دارم از ان خـــداســـت
به نام خدایی که مرا انسان آفرید،سلام بر استاد عباسمنش عزیز،
پیش از آنکه شادمانی رخ بنماید،
تو باید چون یک صخره یک پارچه شده باشی
انسانها چون شن هستند، هزاران تکه کوچک و درهم بر هم انسانها یکی نیستند
و شادمانی فقط زمانی رخ می نماید که تو یکی شده باشی
و گرنه شلوغی درون تو همچنان سر و صدا، کشمکش، تنش و نگرانی ایجاد خواهد کرد
لازم است همه این ازدحام به چیزی واحد تبدیل شود
زمانی که این یکپارچگی اتفاق افتد. پیامد آن، شادمانی رخ می نمایاند
شادمانی پیامد یکپارچه شدن درون است، و صخره مظهر یکپارچگی است
هر موجودی؛ یک سرود الهی است.
تنها راه کسب عشق؛ از طریق همین عشق میسر میشود
هرچه بیشتر ایثار کنی،
بیشتر میگیری،
والاترین انسان کسی هست که با عزمی شکست ناپذیر؛ انتخاب کند
هر موجودی؛ یک سرود الهی است. بی همتا؛ منحصر به فرد؛
تکرار نشدنی و غیر قابل مقایسه،
اگر بتوانی تماماً و یک دل عشق بورزی، از عمق دلت؛ زندگی تو سرشار از شادی و احساس میشود.
نه تنها برای خودت بلکه برای دیگران هم، اصلاً تو برای دنیا برکت و نشاط خواهی شد.
اگر عشقی احساس نمیکنی؛
تظاهر نکن، سعی نکن نمایش بدهی که عاشقی،
حتی اگر خشمگینی بگو که خشمگین هستی و باش
ولی حقیقی باش
زندگی یک مسابقه و رقابت نیست.
پس دلیلی هم برای مقایسه خودت با دیگران وجود ندارد
هیچکس نمیتواند تو را تغییر دهد.
تنها خودت قادر به تغییر خودت هستی
اصیل بودن و واقعی بودن،
نهایت زیبایی است.
اصیل بودن یعنی:
واقعی بودنِ خنده هایت، گریه هایت، نفرتت و عشقت و همه زندگیت باید واقعی باشد تا اصیل باشی
آنان که طمع کارند؛ برای پر کردن احساس تهی بودنشان، بارها و وزنه ها را با خود حمل میکنند.
به نام خدای روزی رسان بی حساب
سلام به استاد عباسمنش عزیز و استاد شایسته نازنین
قبل اینکه فایل را ببینم .ساعت تقریباپنج و نیم صبح 3 آذر هست.
چقدر انرژی می گیریم ،چقدر دیدن کلمه فایل جدید لبخند به لب می آوردبرای من وسایر دوستان توضیح ( جواب یکی از سوالهای مهم ذهنم در این فایل هست عین فال ،حتی اگر این آگاهی برای امروزم نباشد تا دو سه روز دیگر شدید به کارم می آید .)
تضاد کوچکی برخورده ام .البته اینکه آموزش های جنابعالی و همسر عزیزتان باعث شده تا حدودی قوانین را کم کم بیاموزم که اگر سال هاپیش بود تضاد هایم بسیار بزرگ می شد اگر که نمی دانستم .
سپاس و قدر دانی فراوان که آموختید به زبانی ساده و قابل فهم که فکر و فرکانس وباور چیست ،چگونه زندگی ام رقم می خورد .
قبل ها که نمی دانستم کنترل ذهن چیست و چه فواید بی نظیری دارد همیشه در تضادهای سال ها پیش می چرخیدم با اینکه خیلی کتاب می خوندم مقداری جدا می شدم و دوباره شروع می شد.
چند تضاد پشت هم باعث شده بود بعد سالها هم از زندگی لذتی نبرم انگار منتظر بودم ندانسته که حداقل یکی از آنها تکرار شود و استرس عجیب و ضربان قلب می گرفتم. وقتهایی که همه چیز عالی هم بود از ته دلم شاد نبودم و آرامش نداشتم.
خدا را بسیار شکر که هدایتم کرد از بنده خاص وبرگزیده اش آموزش ببینم.
بروم فایل جدددددددید ببینم. حس میکنم اختصاصی برای من آماده کرده اید.
اشکهایم نمی گذارد بیشر بنویسم.
سپاسگزارم، سپاسگزارم، سپاسگزارم.