خیلی از ما، خواسته هایی داریم که معتقدیم با اینکه باورهای لازم برای رسیدن به آن خواسته را ساخته ایم و حتی هر ایده ای که به ذهنمان رسیده را اجرا نموده ایم و از هیچ تلاشی فروگذار نکرده ایم، اما هنوز هم به آن خواسته نرسیده ایم و نمی دانیم اشکال کار کجاست!
خواه آن خواسته درباره ازدواج با فرد دلخواهت باشد یا رسیدن به استقلال مالی، کسب سلامتی و…
در واقع دلیل رخ ندادن اتفاق مورد انتظار ما، وجود یک یا چند مانع ذهنی است که مثل سدّی مانع جاری شدن نتیجه باورهای قدرتمند کننده ای شده است که ساخته ایم.
در دوره کشف قوانین ذهنی، ما نام این موانع ذهنی را “کدهای مخرب” یا “ترمز ها” نامیده ایم.
ترمز ها، همان موانع ذهنی پیش روی خواسته ها هستند که آنقدر نامحسوس در تار و پود وجودمان نفوذ می کند و آنقدر مخفی است که گاهی نه تنها چهره ی یک مانع را ندارند بلکه یک فضیلت هم به حساب می آیند.
تمرکز دوره کشف قوانین زندگی، آموختن نحوه شناسایی این موانع ذهنی و رفع آنهاست. زیرا به محض اینکه موفق به شناسایی این موانع می شوید و در جهت رفع شان اقدام می کنید، به یکباره ثمره ی باورهایی که ساخته اید و اقداماتی که در راستای آن باورها انجام داده اید، وارد زندگی تان می شود.
در همین راستا، تصمیم به طرح سوالی گرفتیم برای: «شناسایی و رفع ترمزهای ذهنی در برابر تجربه ثروت»
تفکر به این سوال، پاسخ به آن و مطالعه پاسخ های دوستانی که به این سوال در بخش نظرات پاسخ داده اند، به شما کمک می کند تا ترمزهایی را در ذهن خود پیدا و رفع کنید که درهایی از نعمت و برکت را در همه جنبه های زندگی بر روی شما می گشاید.
یک سوال به عنوان تمرینی برای «به شناخت رسیدن درباره ی ترمزهای ذهی تان درباره ثروت»:
ایده افراد زیادی برای ثروتمند شدن این است که، از خداوند بخواهند به آنها ثروت زیادی ببخشد تا آنها با مقداری از آن ثروت در جهت انجام کارهای خیر استفاده نمایند. مثلاً بیمارستان، مدرسه، خیریه، مسجد و … بسازند یا به پدر و مادرشان رسیدگی کنند یا مقداری از ثروت شان را صرف تأمین نیازهای بیماران سرطانی و … نمایند.
به عبارت دیگر، افراد زیادی در اولین قدم برای ثروتمند شدن، وارد چنین قراردادی با خدا می شوند که به آنها ثروت ببخشد تا آنها به افراد نیازمند کمک کنند.
در این موضوع و جملاتی که شرح داده شد، یک سری ترمزهای ذهنی در برابر خواسته ی “ثروتمند شدن” وجود دارد. به نظر شما آن ترمزها چه می توانند باشند؟ آنها را در بخش نظرات همین صفحه بنویس.
مهمترین نتیجه و پاداش انجام این تمرین:
پاداش انجام این تمرین و رسیدن به چنین حدی از شناخت درباره ی برنامه ریزی ذهن تان درمورد ثروت و تفکر و تأمل برای شناسایی موانع در ذهن تان -که تا کنون درهای برکت و ثروت را به زندگی تان بسته است- می تواند
تجربه استقلال مالی و آزادی زمانی برای انجام هر کاری و پرداختن به هر علاقه ای و زندگی در هر مکانی و هر شرایطی باشد.
رسیدن به خودشناسی و خداشناسی و باور خودت به عنوان خالق زندگی ات باشد.
خلق زندگی دلخواه ات، به کمک هماهنگی با قوانین خداوندی باشد که قدرت خلق زندگی ات را به تو بخشیده است. خداوندی که: سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولا «منزه است پروردگار ما که وعده هایش انجام شدنى است.»
و این جنس از به شناخت رسیدن درباره ی ذهنت، اولین و مهمترین گام برای باز کردن درهای نعمت و ثروت به زندگی ات است.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD0MB9 دقیقه
- فایل صوتی شناسایی «ترمزهای مخفی ذهن» درباره ثروت0MB9 دقیقه
این سومین پاسخ من به فایل از استاد که هر کدام به فاصله دوسال نوشته شدن!
یعنی اولین پاسخ من، در سال 97 زیر این فایل نوشته شد و دومنی پاسخ در سال 99، و سومین پاسخ که این پاسخ میشه در سال 1401!
خودم هم باورم نمیشه … ولی بعد از اینکا گزینهی “دیدگاههای من” رو زدم متوجه شدم و برام جالب بود و پاسخهای قبلیم رو هم مطالعه کردم.
اما امروز اومدم بنویسم، برای بچههای سایت، خیلی از ترمزهای مخفی دیگه واضح شده و یه جورایی همهی بچهها ترمزا رو ازبر شدن امااا
میخوام از یک شاهترمز اساسی صحبت کنم که به قول کپشن فایل، نهتنها اونو یک نکتهی منفی و ترمز نمیدونیم، بلکه اونو یک خصلت مثبت هم میدونیم!
شاید حواسمون نباشه ولی اگر به حرفا و مکالماتمون دقت کنیم، همش میگیم که …
خدایا به من ثروت بده، خدایا به من بیحساب بده، خدایا به من اونقدر بده تا فلان کنم و بهمان کنم، تا شادتر باشم و تا خواستههامو تیک بزنم و …
ولی حواسمون نیست که ما درست مثل یک بچهای که فلان چیزو تو ویترین مغازه دیده داریم از خدا میخوایم!
یعنی درست مثل بچهای که یه چیزی رو میبینه و هروز از باباش خواهش میکنه براش بگیره! هی اصرار و هی اصرار، حتی با گریه و زاری و تضرع!
چرا حواسمون نیست که ما خودمون کی هستیم و کجای این بازی قرار داریم؟!
چرا یادمون رفته که خوده خداوند گفته “فنفخت فیهه من روحی!”
من کی هستم؟!
کسی جز تجلی خداوند!؟
مگه من بخشی از روح خود خداوند نیستم که از روحش در من قرار داده؟
اصلا چه حکمتی در این ماجرا هست؟
آیا این یکی از اصلیترین آگاهاییهایی نیست که یادمون رفته و فراموشص کردیم؟!
خب اگر من روح خدا رو دارم، پس همهی صفات خداوند رو به صورت default دارم و به عبارتی خداگونه هستم! به شرطی که این موضوع رو فراموش نکنم و ایمان داشته باشم و درک کنم!
عایا این ایمان، همون ایمانی نیست که این همخ ازش حرف میزنیم؟
ایمان به این که من خدام و به میزانی که به خدای درونم نزدیکتر بشم، میتونم صفات خداگونهام رو کشف کنم و بروز بدم و به کار بگیرم!
چه رسالتی در این دنیا بر ما از این واجبتر؟!
این همون خود شناسی نیست که به خدا شناسی منجر میشه؟!
من فقط کافیه بتونم با کمتر کردن فاصلهی ذهن و روحم، با بهتر کردن و بهتر نگهداشتن احساسم، به خدای درونم نزدیک بشم و نزدیک بمانم تا بتونم چون خودش که خود منه، بگم کن فیکون!
حالا که اصل ماجرا اینه، چرا بیام خودمو یک مهرهی بیفایده فرض کنم و هرچی میخوام رو با اصرار از خدایی بخوام که درون منه و خود منه!؟
چرا نیام با نزدیک تر شدنم بهش، که درون منه، هر آنچه میخوام رو از خودم بخوام؟
وقتی میگم خودم، یعنی اونی که به خدای درونش نزدیک شده و نزدیک مانده و خودش شده!
حالا مگه فرقی بین او و من هست؟!
اینجاست که شاعر میگه …
از خود بطلب که هرآنچه خواهی تویی!
این اصلیترین و مهمترین و نهانترین ترمزی بود که یافتم … ترمزی که در قالب قانون برداشت ما از قانون رو اشتباه کرده و باعث شده خواستههامون رو از بیرون خودمون بخوایم!
دوست من وقتی تو با خدای درونت یکی بشی، به عبارتی خدا بشی، از چه کسی جز خودت توقع رسیدن به خواستههاتو داری!؟
رسیدن که چه عرض کنم، بهتره بگم خلق خواسته ها! چون در این حالت تو خودت خالق خواهی بود!
اصلا هدف از شکلگیری خواستهها چیه؟! صرفا رسیدن؟!
یا اینکه انگیزهای محرک باشه برات تا با نزدیکی به خودت، قوهی خلاقیتت رو به کاربگیری و با نزدیک شدن به خدات، خواستهت رو خلق کنی!
اینجاست که تو اگر اینو یادبگیری، به میزانی که خواستههاتو خلق کنی، ستاره بر شانهات میزنی و با افتخار، هر موقع از دنیا رفتی راضی هستی که با نزدیکی و شناخت خودت و خدای درونت نهتنها به این همه خواسته رسیدی، بلکه تمام این خواستهها گواه اقن خواهند بود که تو رسالت خودشناسی و خداشناسی و نزدیکی به خدای درونت رو در دنیای مادی به درستی انجام دادب و تونستی دنیا رو بهشت کنی برای خودت!
خودتو دست کم نگیر دوست من، تو خود اویی😄
گفتن نداره اما …
هدایتم به این فایل، الهام خودش بود. به قدری هدایتهاش برام بدیهی و طبیعی شده که واقعا گفتن نداره! چون اگه قرار باشه همه رو بگم، باید ثانیه به ثانیه رو بگم!
آخه حتی خودش که استاد برنامه ریزیهاست، زندگی منو برنامه ریزی میکنه!
جالبه …
همون اولش که گفتین “به من ثروت بده تا به فلانی کمک کنم و به بهمانی کمک کنم”، ذهن من Error داد!
اینکه چرا ارور داد، دقیقا جواب سوال استاده.
+ یعنی چی؟! چرا من بگم به من ثروت بده تا با اون ثروت، به دیگران کمک کنم؟!
سوال من اینجاست … چرا به دیگران؟!
چرا من خودمو لایق ثروت ندونم که بخوان بگم “به من ثروت بده تا خودم فلان چیزو بخرم یا خودم از زندگیم لذت بیشتری ببرم و آسایش داشته باشم؟!”
پس جمله رو اصلاح میکنیم ومیگیم:
خدایا به من ثروت بده برای خودم تا راحتتر زندگی کنم و آسوده خاطر باشم
اما بازم این جمله ایراد داره!
+ اصلا چرا من لایق ثروت بی حد و اندازه نباشم که بخوام برای دریافتش شرط بذارم و بگم که به من بده تا فلان کار و بهمان کار رو بکنم؟! حتی فلان کار برای خودم! منظورم اینه حتی اگه ثروت رو برای خودم بخوام، چرا بیام بگم بهم بده تا فلان چیزو بخرم؟! چرا نگم به من ثروت بی حد و حساب بده که نتونم اصلا حساب کتاب کنم؟!
پس جمله رو بازم اصلاح میکنیم و میگیم:
خدایا به من ثروت فراوان بده
تمام! نقطه سر خط! به من ثروت فراوان بده اونم بی چون و چرا ! باید بدی!
اما بازم جمله ایراد داره!
+ اصلا من چرا بیام با حالت خواهش و التماس از خدا بخوام؟! مگه انسانه و عواطف انسانی داره که بخواد دلش بسوزه و به رحم بیاد؟! یادمون میره خدا سیستمی عمل میکنه و این چیزا حالیش نیست؟ بهتر نیست بخوایم هدایتمون کنه؟
پس جمله رو بازهم اصلاح میکنیم و میگیم:
خدایا منو به سمت ثروت فراوان هدایت کن
اما بازم حس میکنم این جمله میتونه بهتر بشه!
+ ما چرا از خدا ماهی میخوایم و بهش میگیم ماهی رو از اون بالا بنداز سر سفره؟! چرا با ایمان ازش نخوایم که ماهیگیری رو ما به ما یاد بده و هدایتمون بکنه سمت چیزی که عاشقش هستیم؟!
پس میگیم …
خدایا منو به سمت مسیری هدایت کن که عاشقش هستم و میتونم ثروت فراوان بدست بیارم
الان درستتر شد! بازم کامل نیست اما ظرفیت من اینقدر تونست بیرون بکشه. امیدوارم فایل جواب این مسابقه رو پیدا کنم تا جواب کامل رو از استاد بشنوم.
حالا یه بار دیگه مرور کنیم ترمزها رو …
– اولین ترمز جمله، مربوط به احساس لیاقت ما بود! من وقتی خودم رو لایق ثروت برای خودم ندونم و ثروت رو برای کمک به دیگران میخوام، یعنی من خودم لیاقت ثروت برای خودم رو ندارم. به هزاران دلیل! مثلا اینکه اگه ثروت مند بشم از راه خدا دور میشم یا اینکه خدا مخالف اینه من ثروتمند بشم و ثروت رو برای خودم نمیده، اما اگه بگم برای کمک کردن میخوام، بهم میده.
_ مورد بعدی مربوط به عدم باور ما به فراوانی خداونده که بهش میگیم “بهمون بده، چون نیاز دارم فلان چیز رو تهیه کنم!” در صورتی که برای فرمانروای زمین و آسمان، هیچ کمبودی پیش نمیاد اگه به تو ثروت بیشتری بده! هیچی ازش کم نمیشه! اصلا یه لحظه با خودت فکر کن … تصور کن که تمامی مشاغل جهان متعلق به خداونده و اون ثروتی که هروز داره تولید میشه متعلق به خداست! اون موقع شاید بتونی قطره ای از ثروت خداوند رو درک کنی تا بفهمی برای او فرقی نداره که چقدر به تو ببخشه! اون دارا و غنی جهانه! هیچی ازش کم نمیشه و هروز در حال ثروتمندتر شدنه!
مثل اینه که تو از کسی طلبکار پولت باشی ولی برای درخواست پولت بهش بگی “پولمو بده چون میخوام فلان کار رو بکنم”! همونطور که کاملا بی معنیه تو پولت رو برای چیزی بخوای و این حق مسلم توعه، پس خواستهی تو از ثروتی که در زمین و آسمان جاری شده، حق مسلم توعه حتی اگه هیچ نیازی نداشته باشی! *دقت کردی افرادی که از لحاظ مالی پر میشن و هیچ نیاز مالی ندارن، چقدر ثروت بیشتری وارد زندگیشون میشه؟! خب اگه قرار باشه خدا بین افراد بر اساس نیازهای مالی اولویت بندی کنه که کل افریقا باید تا الان ثروتمند میبود! پس چرا روز به روز ثروت افرادی که بینیاز هستن در حال گسترشه؟؟
– مورد بعدی در مورد این بودش که موقع درخواست چیزی، مدنظر داشته باشیم که داریم با یک سیستم صحبت میکنیم نه با یک انسان با عواطف انسانی!
پس این ترمز، خودش باعث اختلال در تمام جوانب زندگی ما میشه که بخوایم خدا رو یک انسان بدونیم و سعی کنیم دلش رو بهرحم بیاریم! هر لحظه که خواستی مشکلاتت رو به رخ خدا بکشی تا دلش به حالت بسوزه، با خودت مرور کن که یک سیستم، هیچ عاطفه ای نداره و از قوانینش عدول نمیکنه! تو اگه میخوای توجه اون سیستم رو جلب کنی، با فرکانست جلب کن نه با دلسوزی پر از فرکانس نامناسبت! چون تنها چیزی که این سیستم از تو دریافت میکنه، فرکانسه و تبدیلش میکنه به شرایط تو!
– و مورد بعدی در مورد این بودش که به جای این که خوده ثروت رو بخوایم از آسمون بیبفته زمین، بخوایم هدایتمون کنه به سمت عشق و علاقه مون که به صورت طبیعی ثروت رو به ارمغان بیاره! نه اینکه به خاطر باور به خرافات، بخوایم یه گنجی سر راهمون پیدا بشه! بلکه بخوایم گنج سازی رو نشونمون بده تا با طی کردن تکامل خودمون گنج ساز باشیم.
از خداوند تبارک و تعالی سپاسگزارم که هرلحظه منو به سمت خواستههای ذهنم هدایت میکنه و من، به شرط اجرا کردنش، به خواسته ام نزدیک تر و نزدیک تر میشم.
حتم دارم این کامنت، در وهلهی اول به خود من سود میرسونه و منو پیشرفت میده.
و متشکرم از آموزگار زندگیم، استاد عباس منش که همیشه تمام کلامشون روی سایت، کلام الهامی بوده تا اینجوری از طرف خدا با ما سخن بگه.
شکر بودنم در این مسیر و شکر آگاهی های روزافزونم.
خداروشکر
سلام،
اجازه بدید بی مقدمه بگم…به محض اینکه فایل رو نگاه کردم و متوجه موضوع مسابقه شدم، یه چیزی با من و باورهای من جور نبود… در واقع خیلی چیزا تو ذهنم پیغام خطا رو نشون داد!
آخه چرا ما باید برای طلب ثروت و رزق و روزی بیشتر، شرط و شروط و تعهدی مبنی بر مصرف این پول برای کمک به دیگران داشته باشیم؟! من با بحث صدقه و احسان مخالف نیستم اما موضوع صدقه کاملا متفاوته با این موضوع!
صدقه یعنی من از ثروت و دارایی هام برای خودم استفاده میکنم و یه درصدی رو به فقرا بدم چون باور دارم ثروت نامحدوده و چندین برابر اون صدقه دوباره جایگزین میشه برام. خب این خیلی خوبه و ممانعتی هم نداره.
اما اینکه ما بیایم به خدا بگیم به ما ثروت بده تا فلان کار خوب رو انجام بدم و به فلانی کمک کنم و …. چنتا مشکل داره…. اصلا این درخواست به تنهایی از ریشه چنتا مشکل داره!
به جای اینکه از خدا بخوایم ثروتش رو اول از همه به خودمون بده تا قشنگ تر زندگی کنیم و بیشتر شکرش کنیم، ازش میخوایم که ثروت رو بده تا به دیگران کمککنیم….! این یعنی تصور ما بر اینه که خودمون شخصا لایق ثروت خداوند نیستم و حتما باید اون ثروت در راه کمک به دیگران مورد استفاده قرار بگیره….!
این یعنی باور ما بر اینه که ثروت اگه برای خودمون باشه بده و عخه و ممکنه آدم بدی بشیم! چون پول بده و باید سریع یه جای درست خرج بشه وگرنه ما آدم بدی میشیم. اصلا یعنی باور به بخشندگی خدا نداریم! باور نداریم که خدا از داشته هاش به بنده هاش میده! باور ما بر اینه که خدا در صورتی به ما ثروت میده که فقط قصد کمک به فقرا رو داشته باشیم و اگه ازش بخوایم ثروت رو به خودمون بده، خودخواهی کردیم و تا زمانی که چنین فقرایی باشن خدا به ما ثروت نمیده!
این باور اشتباه رو میرسونه که اگه ثروت رو برای خودمون بخوایم، خودخواهی هست چون خیلی از افراد هنوز در فقر به سر میبرند!
من با یه موضوع دیگه ای هم مشکل دارم…. چرا به خدا بگیم “پول”و “ثروت” بده؟ وقتی ازش میخوایم که به ما ثروت بده تا به دیگران کمک کنم، این باور رو میرسونه که ثروت و پول باید یکجا به دست مابرسه…. خب چرا از خدا نخوایم که ما رو در مدار ثروت قرار بده که به طور طبیعی و بدون شرط و شروط و التماس ثروت وارد زندگی ما بشه؟!
این یه باور اشتباه دیگه رو هم نشون میده که خدا ثروت رو به کسایی میده که ازش خوب استفاده کنند و اونو برای کارای خیر بخوان نه اینکه خودخواهانه برای خودشون بخوان!
این درسته که ما میتونیم به خانواده و اطرافیان کمک کنبم اما زمانی این کارو میکنیم و از ته دل رضایت داریم که خودمون پر شده باشیم! وقتی خوده من هنوز کلی خرج دارم چه طور بیام به دیگران کمک کنم؟!
باورهای نادرستی ریز تری هم داره که ممکنه من هنوز به درکش نرسیده باشم…
در هر صورت از خدا میخوام منو در مداری قرار بده که طبیعتا پول بیشتر و بهتر و راحت تری بسازم و با اون پول زندگی بهتر و زیباتری بسازم و خدارو بیشتر شکر کنم و بیشتر بندگیش کنم. چه اشکالی داره اگه مقداری از ثروتم رو ببخشم و انفاق کنم!؟ اما وقتی میتونم انفاق و صدقه ی درستی داشته باشم که اول از همه خودم اوکی باشم!
میرم که کامنت بقیه دوستان رو بخونم….
حتم دارم به نکات جدیدی دست پیدا میکنم.
فعلا
سلام مرضیه خانم،
خیلی متشکرم علیرغم اینکه نسبت به پذیرش کامنت مقاومت داشتین، اومدین و نوشتین!
این نشون میده علیرغم مقاومتی که درونتون احساس میکردین، ته قلبتون نسبت به این موضوع احساس خوبی داشتین و شما با اعتماد به همون احساس خوب بوده که شهامت به خرج دادین و نوشتین! ممنونم …
اما در پاسخ به سوال مهمی که پرسیدین “پس خدا چهکارست” باید بگم که …
خدا همون کسیه که این سیستم رو خلق کرد، قوانین رو وضع کرد و مرا به عنوان بازیکن و بازیگر اینجا قرار داد؛
و به من این امکان را داد که با شناخت دو قوهی نیرومند احساسات و الهامات، بتونم در مسیر آن چیزی که میخوام حرکت کنم!
درست مثل یک مسابقهی فوتبال؛ اگر میخوای گل بزنی و بازی رو ببری، نمیتونی داخل زمین گریه و زاری کنی و از مربی تیمت خواهش کنی که بهت پیروزی بده! چقدر غیرمنطقی به نظر میاد؟
برای پیروزی در بازی تو باید سعی کنی اولا قوانین رو خوب بلد باشی و دوما با اجرای درست قوانین و خوب بازی کردنت به صورت مستمر، بازی رو ببری!
این تویی که داری بازی میکنی نه مربی، نه مدیر، نه داور و نه هیچ کس دیگه! پس پیروزی رو از خودت بخواه و نه هیچ کس دیگهای …
بسیار طبیعی و بدیهیه که مربی بیشتر از من میخواد برنده بشیم، به همین خاطر هر سوالی بپرسم جواب میده و هدایت میکنه، حتی بهم میگه نقاط ضعفم چیه، ولی این منم که باید نقاط ضعفم رو برطرف کنم و هدایات رو اجرا کنم …
خودِ من، بازیگر نقش اصلی هستم! خوده من! به شرطی که با او باشم و نردیک او باشم و شنوای صدای او باشم و مجری هدایات او باشم؛ وگرنه من به تنهایی، هیچی نیستم!
سلام دوست و هممسیر من،
پرسیدین که اگر ما همهکارهایم پس چه لزومی به شکرگزاری هست …
من میگم اتفافا اگر درک کنیم که خودمان همه کارهایم، شکرگزاری ما از خداوند خیلی عمیقتر و واقعیتر خواهد بود چون؛
همانا اصلیترین و بالاترین شکرگزاری ما از خداوند، بابت این خواهد بود که سُکان کشتی زندگیمون رو به دست خودمون داده!
که هیچ عامل تاثیرگذار خارجی در زندگی ما تاثیر نخواهد داشت، مگر به اذن خودمان!
که این مدیر و مدبر، مسئولیت صد درصد زندگی خودم رو به خودم داده!
که این استادِ خلاقیت و نقاشی، این قدرت رو به من داده که تابلوی نقاشی زندگیام رو خودم بکشم، به سلیقهی خودم!
عایا من سپاسگزارتر نخواهم بود؟!
اما من کی میتونم مثل او یک خالق باشم؟
زمانی که به اون نزدیک باشم؛ یعنی یک بوم نقاشی سفید به من داده شده تا اونجوری که میخوام نقاشیش کنم، اما من زمانی میتونم یک نقاشی زیبا رو خلق کنم که به استادم نزدیک باشم، شنوای او باشم و هدایتاشو اجرا کنم!
او که درون منه، از جنس منه، خودِ منه!
پس من زمانی یک خالق خوب خواهم بود که به کسی که خلاقیت بلده نزدیک باشم! وگرنه بدون او و تنهایی هیچی نیستم و حتی قلم رو نمیتونم به تنهایی بگیرم! طبیعیه که احساس تنهایی کنم!
در آخر لازمه این نکته رو ذکر کنم که دوست من آگاهیهایی که به ما داده میشه، یک شبه تبدیل به مفهومی واقعی و درک عینی نمیشه؛
پس توقع نداشته باشیم یه آگاهی رو که شنیدیم، سریع تمام مقاومتهاش برداشته بشه و در ذهن ما جای بگیره و تبدیل به جزئی از شخصیت ما بشه!
امیدوارم پاسخ دو سوال شما دوست عزیز رو داده باشم.