شناسایی «ترمزهای مخفی ذهن» درباره ثروت

به نام خدای بخشنده

باسلام خدمت استادعزیزودوستان گرامی

من اولین باره دارم کامنت میزارم وقتی استاد فرمودن حتمابه این سوال جواب بدید وکدهای مخرب وپیدا کنید ذهنم خیلی مقاومت داشت ولی گفتم مینویسم من تابه حال دوره ای هنوزخریداری نکردم وفایلهای رایگان وگوش کردم ولی نوشتم وچقدجالب که چه کدهای مخربی روشد وگفتم کامنت بزارم شاید به دوستان عزیزهم کمکی بشه .

من همیشه وقتی دعامیکردم امکان نداشت چیزی رو به تنهایی برای خودم میخواستم همیشه مردم وخانواده م یه پای ثابت خواسته هام ازخداوند بود انگاربرای خودم تنها خدااجابتی نمیکردوباید خلاصه یه نفرو لابه لای دعاهام وخواسته هام بخدامعرفی میکردم اگه اسم نمیبردم خدابهم میگفت خیلی خودخواهی پس بقیه بنده هام چیکارکنن اگه به توثروت بدم انگارمیخواستم خدارودوربزنم تا دلش بسوزه واحساساتیش کنم بگه دمت گرم مهدی حالا که به فکر بقیه هم هستی حالا یه کاری برات میکنم همیشه خدارو قسم میدادم که بخدا سرقولم هستم یه ترسی داشتم که هرروز بخدا یاداوری کن که به بقیه هم میدی اگه ثروتمند بشی خدایادش بمونه فراموش نکنه که چی گفتی وجالبه وقتی نوشتم این کدهارونوشتم

1.اگه من پولداربشم باید به بقیه هم کمک کنم چون به اندازه همه ثروت نیست وباید به همه تقسیم کنم چون خدابه همه نمیتونه به یه اندازه ثروت بده

2.میخواستم خدادلش برام بسوزه ودلش برحم بیادکه چه بنده ی خوبی دارم

3.وقتی برای خودم تنها بخام خداناراحت میشه که چرا به انسانهای دیگه نمیدم وخدا میگه چرا فقط به فکر خودت هستی پس بهم نمیده

4.میخام خداروتورودروایسی قراربدم که روش نشه بگه نه خجالت بکشه ازم

5.ترس داشتم که اگه تنهایی ثروت بخام ازم میگیره چندروز صبرمیکنه ببینه اگه به کسی ندادم ازم میگیره پس باید تااخرعمر هرچی پول درمیارم به همه بدم وگرنه ازثروت خبری نیست

6.خداخودش نمیتونه به بقیه ثروت بده باید قول بدم که به بقیه بدم که عدالت برقراره بشه

7.وقتی من فقط پول داشته باشم به تنهایی نمیتونم لذت ببرم وقتی بقیه مشکل دارن وپول ندارن پس اگه میخوام ازثروتم لذت ببرم بایدبقیه هم مثل من شادباشن وباهم لذت ببریم خداقهرش میاد من به تنهایی لذت ببرم

وقتی به این کدها نگاه میکنم میبینم که به قول استاد خدارو یه انسان قوی ترازخودم میدیدم ومثل انسانها احساساتی جرات نداشتم چیزی رو به تنهایی ازش بخام یه ترس عمیق ازخداوند ی درذهنم داشتم که به زبان بخشنده ومهربان میگفتم ولی درته ذهنم خبری از بخشنده گی وبزرگی وقدرتمندی نبود خدارو مثل پدری میدیدم که وقتی به من پول میداد اگه برای برادرهای کوچیک ترم هم خوراکی نمیخریدم بهم دیگه پول نمی‌داد وچقد تحقیرم میکرد که تو خودخواهی به فکر بقیه نیستی ودیگه بهت پول نمیدم وچه جالب مادرم هم ازبچه گی تا همین الانم هنوز همینجوری هست هیچ چیزو به تنهایی استفاده نمیکنه حتی اگه توسفر چیزی بخره باخودش میاره که به بقیه هم بده هیچ وقت هم آرامش نداره چون فقط به فکر بقیه هست وچقد درخواست‌های منم ازخداوند شبیه پدرو مادرم شده بود که هیچ چیز به تنهایی نمیتونی برای خودت داشته باشی باید باهمه تقسیم کنی

چقد خداروشبیه پدرم میدیدم وازش درخواست میکردم مثل درخواست به پدرم که اگه پولی ازش بخام باید به همه بدم وگرنه پولی درکارنیست باید همه رو راضی کنم تاتهش واسه خودم چیزی بمونه وبرای من خداوپدرم یکی بود یکی دیده می‌شد فیزیکی یکی دیده نمیشد متافیزیکی ولی قدرتشون واخلاقیاتشون وخصلتهاشون یکی بود

باسپاس ازخداوندکه هدایتم کرد به این سایت عالی وبینظیر وتشکرمیکنم ازاستاد عباسمنش دوس داشتنی وبزرگوار که من رو باخدای واقعی وقدرتمنداشناکرد

درپناه خداوند موفق و سلامت وشادوثروتمندباشید.