بررسی حجاب در قرآن | قسمت 2

سلام خدمت استاد عزیزم

چقدر خوبی تو آخه. چقدر خوبی تو استاد. نمیدونی چقدر حالم رو خوب کردی با این فایل استاد عزیزم. میخوام ی داستانی رو بگم از بچگیام. زمانی که ده یا یازده سالم‌ بود چون پدرم هیچوقت من رو اجبار به پوشیدن روسری و چادر ازین چیزا نکرده بود به راحتی با موهای باز و بدون روسری تو کوچه‌با دوستانم بازی میکردم. ی همسایه داشتیم به شدت مذهبی ازینایی که از بچگی دختر بچه ها رو عادت میدادن به چادر پوشیدن. ی دختز همسن‌وسال من داشت که با چادرو روسری میومد گاهی تو کوچه. هیچوقت یادم نمیره کنار جدول نشسته بودم داشتم بازی میکردم که همین دختر همسایه مون گفت میدونستی اگه بمیری بعدش میری جهنم بعد خدا از دونه دونه موهات آویزونت میکنه! من که شاخ دراورده بودم گفتم چرا؟ مگه چیکار کردم خدا همیچن کاری با من بکنه. گفت تو ۹ سالت تموم شده و باید الان تمام مو و بدنت رو بپوشونی. من که موهای بلندی داشتم ی آن تصور کردم از موهام آویزونم. وای خدای من. گفتم چی داری میگی تو از کجا میدونی. گفت مگه نمیبین من با حجاب بیرون میام چون به سن تکلیف‌ رسیدم. اگه حجاب نداشته باشی از موهات تو اون دنیا آویزونت میکنن. بعدم شروع کرد دلیل آوردن و حسابی مغز منو شستشو داد.‌ که‌خدا از گناهات نمیگذره و فلان. خدا بگم‌جیکارش کنه. من با تمام بچگیم سرم رو گذاشتم رو دیوار جلوی درب خونه و های های گریه کردم. چقدر اونروز گریه گردم . مادرم که هاج و واج مونده بود اومد دید دارم‌گریه میکنم‌هر جی گفت دختز چت شده چرا گریه میکنی. هیجی نگفتم فقط گریه کردم. چشمام باد کرده‌بود. بعدم با مادرم رفتم خونه و روزها به این خدای وحشتناک فکر‌میکردم. چند باری با اکراه روسری سرم‌گردم ولی همون موقع از حجاب متنفر شدم. با اینکه پدرم کاری ب حجاب من‌نداشت ولی بردارهام خیلی حساس بودن رو حجاب و کلی تو دوران نوجوانی اذیت شدم.‌ ولی همیشه با حجاب به‌معنایی که اینها میگن‌مشکل داشتم. خلاصه میخواستم یگم چقدر میتونیم تاثیر بگیریم از اطرافیان و چقدر اون دختر کوجیک که‌این حرفها رو ب من زد باورهای وحشتناکی داشت ک ب من هم‌سرایت کرد. اون دختر همسایه ما با همون دیدگاهها بزرگ شده و ازدواج‌کرده ولی همچنان ب شدت چسبیده تر به چادرش و معتقد به حجاب فاطمی‌ داره زندگی‌میکنه. خدا رو شکر که خدا شما رو سر راه ما قرار داد. خدا رو شکر که اینقدر زیبا و ساده همه جیز رو میگی استادم. خدا رو شکر که اومدی گفتی بابااااااا جرا باور نمیکنید همه چی ساده ست. من خودم از خوندن قران ترس داشتم. چون فکر میکردم هیجی نمیفهمم ازش. عربی میخوندم ی وقتایی واسه ثوابش ولی گه گداری هم ترجمه میخوندم درک نمیکردم. چون با این بکگراند میخوندم که من که سوادشو ندارم نمیفهمم جی میگه. خدای من چقدر نادان بودم. چقدر خوبی تو آخه استاد. به قول شاعر تو چنین خوب چرایی!

کاش میتونستم ماچت کنم انقدر که خوبی استاد. مرسی به خاطر اینکه اینهمه آگاهی رو ساده و روان به ما‌ میدی. مرسی به خاطر وجودت. خدا رو شکر به خاطر وجودت استاد عزیزم. دوستتون دارم خیلی زیاد.