بررسی حجاب در قرآن | قسمت 4

این قسمت ادامه ی بررسیِ آیاتی با ریشه ز ی ن است تا بتوانیم از طریقِ جمع آوری کلیدهایی که هر کدام از این آیات به ما داده است‌، به مفهومی قابل درک درباره زینت برسیم تا بتوانیم فکر خداوند را درباره ی کلمه زینت‌ در قرآن‌، بخوانیم؛

فایل صوتی و تصویریِ این قسمت‌‌، هر کدام از آیات را  مفصلا توضیح داده است. می توانید با گوش دادن به  فایل‌ صوتی یا تصویری، از هدایت های این آگاهی ها بهره مند شوید؛ و کلیدهای راه گشا برای سعادتِ دنیا و آخرت خود‌، پیدا کنید.

چند نکته ی قابل تأمل در این قسمت:

در ادامه ی بررسی ریشه زیبنت در قرآن‌، ما به آیه ای رسیدیم که از ویژ‌‌گیِ شخصیتی ای منفی صحبت می کند که برای عده ای از آدمها زینت داده شده است. این آیه (سوره یونس آیه 12) به صورت واضح‌، منظور خداوند از «اسراف کنندگان» را برایمان مشخص کرده است:

طبق توضیحات این آیه‌، اسراف کنندگان کسانی هستند که:

چون زیانى به آدمى برسد، در هر حالت که باشد- به پهلو خفته یا نشسته و یا ایستاده- ما را به دعا مى‏خواند، اما وقتى رنج او را برطرف کردیم چنان مى‏رود که گویى هرگز براى دفع مشکل خود ما را نخوانده بود، بدین گونه کردار مسرفان در نظرشان زینت داده شده است.

در این قدم‌، ما به مفهومی درباره اسراف پی بردیم که هیچ ارتباطی با کم مصرف کردن یا کم خواستن ندارد. بلکه روی صحبت خداوند با آدمهای ناسپاسی است که نسبت به خداوند و مددها و هدایت هایش بی معرفت هستند.

و به قول قرآن‌، وقتِ درماندگی به شدت از خداوند درخواستِ حل مسائل شان را دارند. اما به محض اینکه مسئله شان حل می شود‌، آنچنان هدایت‌های خداوند را از یاد می برند و آنچنان اعتبار را به خودشان می دهند که به قول قرآن گویی هرگز برای رفع مشکلشان خداوند را نخوانده بودند.

خداوند انسانهایی با ویژ‌‌گیِ قدرناشناس بودن را در گروه مسرفان جای داده است؛

کلید بعدی‌، آیه ی 60 از سوره نور است که نکته ای قابل تأمل درباره مفهوم زینت بیان کرده است:

زنان یائسه‏ اى که امید به ازدواج ندارند در صورتى که زینت نمایى نکنند گناهى بر آنها نیست که لباس خود را واگذارند و اگر خود را بپوشانند بهتر است، خداوند شنواى داناست. (60)

این آیه از 2 نظر قابل تأمل است:

1. ً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناح‏: اولین کلید‌، احساس گناه در قرآن و نگاه خداوند به این موضوع است.
مهفوم احساس گناه در آیات قرآن با واژه جُناح بیان شده است. کلمه جناج در قرآن جمعا 25 بار تکرار شده و در تمامی موارد به صورت منفی آمده است
این مفهوم‌، مفصلا در دوره عزت نفس توضیح داده شده است

2. این آیه به وضوح مشخص کرده است که «زینت»‌، چیزی جدا از موی سر یا اندام انسان است.

در هر صورت ما باید تمامی آیات با ریشه ز ی ن‌، بررسی کنیم و سپس با کنارِ هم قرار دادنِ تمامی آن آیات‌، به یک مفهوم کلی درباره زینت برسیم.

می توانید ادامه ی بررسیِ ریشه ز ی ن را در قسمت های بعدی پیگیری نمایید…

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.


بررسی حجاب در قرآن | قسمت 1

بررسی حجاب در قرآن | قسمت 2

بررسی حجاب در قرآن | قسمت 3

بررسی حجاب در قرآن | قسمت 5

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    408MB
    26 دقیقه
  • فایل صوتی بررسی حجاب در قرآن | قسمت 4
    24MB
    26 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

142 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعیده شهریاری» در این صفحه: 2
  1. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1297 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    وَإِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ ﴿٨٣﴾

    و به راستی ابراهیم از پیروان نوح بود،

    إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ ﴿٨4﴾

    هنگامی که با قلب سلیم به سوی پروردگارش آمد.

    ========================================================================

    سلام به حمید حنیف عزیزم،این کامنت حاوی بینهایت ذوق زدگی،اشتیاق و عشق و مودت و رحمت الله مهربانم

    و احتمالا کمی طولااانی میباشد قربه الی الله :)

    همون اول کار :)

    حمییید،بالاخره خووووونه گرفتمممممممم پسر!باورت میشه؟؟؟

    انقدر ذوق زده م که خدا میدونه!!!

    دیشب که زیر قرار داد رو امضا زدم،اثر انگشت و تاریخ 15/3/1403!

    چند ثانیه به امضای خودم و تاریخ و قرار داد خیره شدم…با لبخند تا بناگوش…

    گفتم خدایا راضیم ازت…راضی باش ازم…

    چی بگم حمیدجان؟از کجا بگم؟؟؟

    دیدی به خیال خودت یک موضوعی رو به خدا میسپاری ولی هی کرم میریزی وسطش بعد میگی پس چرا کار پیش نمیره؟خو بابا کرم نریز دیگه!کرم نریزی پیش میره!

    کار ساز ما به فکرکار ماست فکر ما در کار ما آزار ماست

    15 روز هرچی خونه دیدم،یا جاش خوب نبود،یا رهن و اجاره ش به دخل و خرج من نمیخورد،یا وسیله نداشت،یا وسیله داشت آسانسور نداشت،یا محله ش خوب نبود!یا صابخونه ش مورد داشت …

    منم هی توی قلبم تکرار میکردم رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبَارَکًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ و میگفتم بالاخره درها باز میشه،وعده ی خدا حقه،بالاخره خدا کمک میکنه.

    بِبببببیییییین!!!!

    برام خونه پیدا شد،توی محله ی خوب،با امکانات کامل و مبله،با آسانسور،صابخونه ی عالی،رهن و اجاره ی عالی….شاید باورت نشه که میدونم میشه حتی اون مشاور املاکشم به شدت انسان شریف و آرومی بود،پر از فرکانس مثبت،یعنی همه چیز هماهنگِ هماهنگ

    دیشب با فرشتگان خدا رفتیم برای معامله،بهم گفت اینجا توی کیش باید چندتا چک بابت اجاره هم بدی،من گفتم من دسته چک ندارم،پسرداییم گفت اصلا نگران نباش،من برات چک میکشم ازش تشکر کردم ولی توی قلبم به خدا گفتم خدایا تا اینجاشو خودت درست کردی،میشه اینم خودت هندل کنی؟من نمیخوام کسی جای من چک بده…

    باورت میشه دیگه نه؟

    من فقط به مشاور املاک گفتم من بهتون این اطمینان رو میدم که اجاره ی خونه یک روز به تاخیر نمیفته،حتی اگر بخواید من اجاره ی یک ماه رو از پیش میدم(تو قلبمم میگفتم خدایا روتو حساب کردما،جیب خالی،پز عالی:)) )ولی لطفا اگر میشه چک نگیرید!

    یک چند ثانیه مکث …بعدشم انگار خدا تسخیرش کرد…گفت باشه خانم…حله…

    اینجاست که الله میگه:فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ

    هیچی دیگه…ایزی ایزی تامام تامام:)))

    به امید خدا از هفته ی بعد تو خونه ی خودم مستقر میشم،سرپناهی که خداوند برام فراهم کرد.

    دیشب دخترخاله میگفت الان که دارم فکر میکنم اگر جای تو بودم و تنها میرفتم یک شهر غریب و خونه اجاره میکردم و…حتی فکر کردن بهش برام وحشتناک و ترسناکه…

    بعد چشم های من شده بود مثل همون بزغاله ی پادشاه…که چیش وحشتناکه؟مگه میشه خدا کنارت باشه و از چیزی بترسی؟

    نمیگم من نترسیدم،نگران نشدم اما همیشه ندای امید بخش فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ همرام بود،ترس و نگرانی من برای پیدا نشدن خونه ی مناسب بود،نه اینکه از مسیر بترسم.

    چند روز دیگه فامیلمون برمیگردن شمال برای تعطیلات تابستون و من عملا توی جزیره تنهام،بعد این بندگان خدا همه ش میگن ما دلمون پیش توعه،چه جوری بزاریمت بریم؟

    میگم بااابااا بیخیال …برید به سلامت،من اصلا نه میترسم نه مشکلی با تنهایی دارم.(دیگه نگفتم اتفاقا از تنهایی استقبالم میکنم:))) خیلی هم بهم خوش میگذره :)) )

    راستی یک نکته ی مثبت دیگه درمورد خونه،یک چیزی رو متوجه شدم که اکثر خونه ها اینجا سرویس بهداشتی و حمومش یکیه!حتی همین خونه ی فامیلمون که هم ویلاییه،هم توی یکی از محله های عالی کیش هست،ولی خونه ای که خدا برام پیدا کرد،نتنها این دوتا بزرگوار از هم جدان که اتاق خوابش مستر هست…اینجاست که شاعر میگهههه:کارخوبه خدااا درست کنه،سلطان محمد خر کیه؟؟؟

    ========================================================================

    چقدر حرف دارم بزنم:) انقدر موضوع توی سرم میچرخه که دارم سبک سنگین میکنم مهم ترهاشو بگم :)

    بِبین…خداروصدهزارمرتبه شکر اوضاع داره کم کم تحت کنترل درمیاد.

    هر بار هم میشینم با خدا سر میز مذاکره:

    میگم خدایا فلان موضوع؟ میگه:قَالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمَا.

    میگم اون یکی چی؟میگه:قَالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمَا.

    میگم پس اون داستان؟ میگه:قَالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمَا

    دیگه از بس با این آیه جوابم رو داده که اخر بهش گفتم پسر من موسی نیستما:)اشتباه نگرفتی یک وقت؟

    بعد میگه:قَالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمَا

    مدرسان شریفی شده برای خودش :)))

    خلاصه که ارباب همه ش وعده ی اجابت داده،منم میگم چَشم،من با چشمِ سر نمیبینم،اما تو علیم و بصیری و میدونم که وعده ی تو حقه و من بهت اعتماد میکنم و تموم تلاشم رو میکنم در مسیر درست استقامت بورزم.

    راستی یک خبر خوب دیگه اینکه دیشب محل کارم بودم پیش یک خانم بی نهایت ثروتمند و بینهایت مهربون و توحیدی(تو روانشناسی ثروت ازش کامنت گذاشتم کاش بهش دسترسی داشتی و میخوندی)بعد یک بحث درمورد یک موضوعی پیش اومد که شرکت داره یک کار بزرگتر توی کیش انجام میده،ایشون بهم گفت میدونستی آقای ….(مدیرعاملم)داره ی روی شما سرمایه گزاری میکنه برای اون بیزنسش؟منو داااری….گفتم نه…به من چیزی نگفتن،گفت ولی به من گفته…گفتم خیره انشالله…هرچی خدا بخواد.

    توی قلبم به خدا گفتم من میدونم تو همیشه بهترین پلن هارو برام داری،من بهت اعتماد میکنم و اجازه میدم قدم به قدم هدایتم کنی.شنیدن این موضوع خیلی برام ذوق داشت ولی درنهایت مدیرعامل زندگی من تویی،سکان دست تو!ببینم چی میکنی…

    خلاصه که به نظر میرسه اوضاع داره میفته روی غلطک…هروقت نتیجه ی اصلی حاصل شد حتما توی سایت ازش مینویسم،به امید الله مهربانم.

    ========================================================================

    الان حدود یک ساعته نشستم پای لپ تاپ…این همه نوشتم باز انگار هیچی ننوشتم :)

    همین الانم همون خانم ثروتمند بهم مسیج داد صبح فروشگاه نمیام،این یعنی همون دوساعتی که صبح میرفتم سرکار هم امروز نمیرم:))

    صدای من رو میشنوی از مدار آسونی ها…جزیره ی زیبای توحیدی کیش…:)

    حمید پسر،ولی اجازه بده ازت شکایت کنم،شما به عنوان رفیق جنوبی من،باید قبل از اومدنم یک سری اخطارهارو بهم میدادی،این چه وضعیتیه؟

    چند روز پیش لباس شسته هارو پهن کردم توی ذل آفتاب،شب رفتم جمعشون کنم دیدم هنوز خیسند،جیییغ زدم یعنی چییی این آفتاب مغز منو سوزونده،چرا لباس هارو خشک نکرده؟

    بعد فامیلمون گفت خشک کرده بابا:) دوباره شرجی زده لباس ها خیس شدن:)))

    آقااا چه خبرتونه؟؟؟؟چه خبرتووونه؟؟؟

    ما شمالی آدمیم،عادت نداریم به خدا،این چه بساطیه؟

    شما جنوبی هستی یک وساطت کن بلکه خدا یکم شعله ش رو کم کنه!

    این رسم مهمون نوازی نیست به خدا :)))

    ========================================================================

    یک چیز دیگه بگم و بخدا دیگه میرم رد کارم :)))

    وقتی میخواستم برات تلگراف تبریک تولد بفرستم،گفتم اگر بزارم 15 هم،ممکنه کامنت ها با تاخیر تایید بشه،بزار 14 هم بنویسم…15 هم به دستت برسه،بعد چه اتفاقی افتاد؟دوسه ساعت بعد ارسال کامنتم،تایید شد و به دستت رسید!

    گفتم عه،کاش میزاشتم همون 15 هم مینوشتمش،بعد خدا گفت وقتی روی عقل خودت حساب میکنی اینجوری میشه! حتی واسه کامنت نوشتن هم فقط روی من حساب کن!

    از من بپرس کی بنویسی،کی بفرستی.

    دیر و زود برای عقل انسانی توعه!

    من همیشه آنلاین و آن تایمم

    ========================================================================

    به تاریخ 16 خرداد 1403،طومار تلگرافیم رو به امید خدا به پایان میرسونم.

    دیگه اگر وقتتو گرفتم،حوصله ت رو سر بردم،سرتم درد گرفت،همینه که هست :)))یک عدد شمالی در اثر گرمای جنوب فیوز پرونده،شما جنوبی ها باید تحملش کنید:)

    ببین وقتی میخواستم برات بنویسم،آیه ی قلب سلیم ابراهیم اومد،الانم بهش گفتم با کدوم آیه تلگرافم رو تموم کنم که با نور خودت بسته بندی بشه؟سوره ی نسا اومد!!!

    پسر توی کدوم مدار سیر میکنی؟

    باز مثل موشک از کنار ما رد شدی و بوق نزدی؟

    آهاا راستی گفتی موشک ها بوق ندارند:)))

    یادم رفته بود،اوکی حله،توی هرمداری که هستی دعا میکنم غرق نور الله باشی و حال دلت عالیِ عالی.

    و بهترین ها نصیب قلبِ سلیمت.

    به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ازت.

    در پناه خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ

    یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا کَثِیرًا وَنِسَاءً ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ ۚ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا

    ای مردم! از پروردگارتان بپرهیزید، آنکه شما را از یک تن آفرید و جفتش را [نیز] از [جنس] او پدید آورد و از آن دو تن، مردان و زنان بسیاری را پراکنده و منتشر ساخت. و از خدایی که به نام او از یکدیگر درخواست می کنید، پروا کنید و از خویشاوندان بپرهیزید. یقیناً خدا همواره بر شما حافظ و نگهبان است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 104 رای:
  2. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1297 روز

    بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    ذَٰلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ ۚ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ ﴿١٠٢﴾

    این است خدا پروردگار شما، جز او معبودی نیست، آفریننده همه چیز است؛ پس تنها او را بپرستید، و او کارساز هر چیز است.

    لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ ۖ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ ﴿١٠٣﴾

    چشم ها او را در نمی یابند، ولی او چشم ها را درمی یابد، و او لطیف و آگاه است.

    ==============================================================

    سلام به آتشنشان ابراهیم نشان،برند سایت عباسمنش دات کام،حمیدِ حنیف

    سلام و سلامتی و نور و عشق ورحمت ومودت الله مهربان رو از روشنی قلبم پیچیده در گرما وشرجی جنوب برات میفرستم،قربه الی الله…

    ازت سپاسگزارم که برام نوشتی و سپاسگزارتم که طولانی نوشتی،قبل اینکه بخونمش یک اسکرول کردم گفتم آخ جون،ازینا که تموم نمیشه :) دنیای دیوونگی هم عالمی داره:)

    اگر به کسی میگفتم الان بخاطر طولانی بودن کامنت ذوق زده م میگفت واقعا گرمای جنوب مغزت رو سوزونده:)

    با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

    تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

    احساسم من رو کشوند سمت نوشتن پاسخ کامنت برات تا تمرین ستاره ی قطبی امشبم به بهترین شکل انجام بشه،از خداوند طلب هدایت میکنم که به خستگی ذهن من بباره تا بتونم تمرین درستی انجام بدم.

    ==============================================================

    یادمه از بچگی خیلی بی دلیل جنوبی ها رو دوست داشتم،همیشه هم شنیده بودم جنوبی ها آدم خونگرمی هستند اما الان دیگه خودم به یقین رسیدم.از لطف و محبت بی دریغت ممنونم برادر عزیزم،اگر لازم باشه یک روزی توی این شرکت توحیدی برای شما کاری پیدا بشه،قطعا شما مشاور اعظم این مدیرعامل توحیدی هستید شایدم جایگزین مدیرعامل،شما با این همه علم و دانش و استعداد وخلاقیت هرجا باشی اون شرکت مثل موشک رشد میکنه میره بالا …

    خلاصه از مودت قلبِ سلیمت بی نهایت ممنونم.در این روزهای پر از نجوا،هر نقطه ی آبی،نور و برکت و رحمتی از سمت الله مهربانمه که گوشه ای از قلبم رو آروم میکنه.

    اصلا اینکه من امشب برخلاف دیشب که فقط با خوابیدن تونستم رشته ی افکار منفی رو قطع کنم،حالم خوبه و به فرکانس کامنت نوشتن برای شما،دسترسی دارم از برکت نقطه های آبی پربرکت امروزه،خداروصدهزااار مرررتبه شکر.

    ==============================================================

    حمید یک جمله ی خیلی قشنگی آقای ظاهری بهم یاد داد که با رسیدن به خواسته شماتکرار میشی،هرچیزی که هستی.امروز رفتم لب ساحل،خدا میدونه چه غروب زیبایی بود…شایدم خودت از یک زاویه ی دیگه ای به تماشاش نشسته بودی….خلاصه من فارغ از آدم های اطرافم نشستم لب ساحل،غرق تماشای غروب آفتاب،همزمان اسماالحسنی گوش میدادم،یاد این جمله افتادم.

    اون موقع که فریدونکنار بودم،همیشه میرفتم لب ساحل و قرآن و اسماالحسنی گوش میدادم،هروقت شیفت بودم میرفتم ته باغِ بیمارستان بازم قرآن گوش میدادم…یادمه سوره ی سجده گوش میدادم بعد برای سجده ش سرمو به یک درختی تکیه میدادم و ذکر سجده با عشق تکرار میکردم.

    وقتی اومدم گرگان هم همین…اون چیزی که حال دلم خوب میکرد و بهم آرامش میداد قرآن بود،شاید دیوونگی بود اما میرفتم ته قبرستون تو تاریکی مینشستم و بازم به سوره ی سجده گوش میدادم.

    وحالا اینجا…توی کیش.

    من همون آدمم…

    هنوز اون چیزی که حال دلم رو تغییر میده و قلبم رو باز میکنه،قرآنه.

    فرقی نکرد:چه تو icuچه تو اورژانس کودکان،چه تو مراکز تجاری کیش،من هنوز تا وقت خالی گیر میارم قرآن میخونم…

    واقعا این قرآن چه معجزه ای که هرچقدر بیشتر میخونیش،بیشتر تشنه میشی؟

    یک وقتایی دلم میخواد با اشتیاق به همه بگم تورو خدا ازین کتاب که مثل شهد عسل شیرینه غافل نشید،ولی باز یاد قانون میفتم و سکوت میکنم.

    نتنها با اونایی که قرآن نمیخونند،که حتی اونایی که به این کتاب اعتقاد دارند هم نمیتونم حرف بزنم،اون شهد شیرینی که من با آموزش های استاد عباسمنش از قرآن دریافت کردم با هیچکس جز بچه های سایت نمیشه حرف زد….

    با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

    تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

    ==============================================================

    امروز با مشاور املاک برای تحویل زودتر خونه صحبت میکردم،میدونی چی گفت؟گفت تا قبل از آشنایی باشما،برام مثل مشتری بودید ولی به خدا الان احساس میکنم دارم به خواهر کوچیکم این خونه رو میدم،من میتونم الان کلید خونه رو بهت بدم اما اجازه بدید همه ی کارهاش رو برات برسم بعد.

    یکسری کارها که واقعا توی شرح وظایفش نیست حمید جان،همیشه اینجور مواقع یاد ایه 96 مریم میفتم:

    إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَٰنُ وُدًّا

    همانا آنان که به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند خدای رحمان آنها را (در نظر خلق و حق) محبوب می‌گرداند.

    اصل و اساس دوره عشق و مودت هم همین آیه ست،خودتو با خدا هماهنگ کن،خدا جهانت رو هماهنگ میکنه…

    من این آقای شریف و توحیدی رو فقط یکبار دیدم،اونم تو جلسه ای که با پسرداییم رفتم،نه حرف خاصی بین ما رد وبدل شد نه من خواهشی ازش کردم،نه ازم چک گرفت برای اجاره،نه هنوز پول رهن رو کامل گرفته،فردای روز معامله بهش گفتیم آقا شماره شبا بده ما پول رهن رو بریزیم،گفت حالا عجله ای نیست،این قوانین مال قبل اشنایی من با شما بود،هروقت کلید رو بهتون تحویل دادم میگم پول رو بریزید.

    این هماهنگی مدار ها کار کیه؟از کی برمیاد به غیر از الله؟

    بعد با این همه فکت،منِ انسان کفورِ لجوجِ عجول…درگیر نجواها میشم و نمیتونم حال خوبم رو حفظ کنم،خدایا منو ببخش و از من بگذر و از رحمت خودت مارو در پناه خدا حفظ کن.

    ==============================================================

    صدای تلویزیون خیلی زیاده،عملا داره تمرکز من رو میگیره،خیلی از چیزهایی که میخواستم برات بنویسم یادم رفت…

    فرشتگان خدا که به کمک من اومدن تا مهاجرت من آسونتر پیش بره،به شدت اهل فیلم و تلویزیون و گوشی و اینستاگرامند…

    من توی این چند روزی که کنارشون هستم تازه دارم متوجه میشم چقدر دنیای من با دنیاشون متفاوته…

    امروز دخترخاله م بهم میگه تو خیلی اراده داشتی اینستا رو گذاشتی کنار،خیلی کار بزرگی کردی،قیافه ی من شده بود همون بزغاله ی معروف پادشاه…

    بهش گفتم ببخشید ولی به نظر من اصلا اینستاگرام بو میده،تو وقتی کنار من نشستی میری تو اینستا،من بوی بدش رو میگیرم،چطور متوجه ی این همه سنگینیش نمیشی؟

    یادمه روز های اولی که اومدم کیش چندتا استوری ازم گذاشت بهش گفتم ازت خواهش میکنم هیچ چیزی از من در اینستا نگو،ببین من نمیدونم چرا انقدر حساسیت من بالا رفته نسبت به اینستا،برام شده حکایت فیلم او یک فرشته بود،یک نور قرمز خفقان آوری داره …

    وای به حال روز اونایی که هنوز اونجا بین استوری ها و پست ها و …دارند وقت میگذرونند…

    خداوند همه رو ازین فضا نجات بده،الهی آمین

    ==============================================================

    خب خداروشکر یک مورد یادم اومد،ضمن اینکه توی کیش رنگ مراکز آتش نشانی و ماشین و لباس فرمشون زرده،چند روز پیش از کنار یک ایستگاه رد شدم دیدم چندتا آتشنشان دارند تو حیاط محوطه با چه انرژی و اشتیاقی ورزش میکنند توی این گرما و شرجی…

    هم ناخودآگاه یاد شما افتادم هم یاد کامنت شما که نوشته بودی با این حجم از کار سنگین،باز هم توی پالایشگاه الحمدلله آتشنشان ها از همه فعال ترند و از نیرو های اداری سالم تر هم هستند..

    خداروصدهزار مرتبه شکر

    ==============================================================

    نجوای ذهنم میگه کلا کامنت رو پاک کنه بره،از بس صدای تلویزیون آزار دهنده ست،احساس آرامشم رو هم از دستم دادم،جریان هدایتم گم کردم ولی واقعا حیفم میاد ….

    تنها خیری که الان میتونم توی تضاد پیدا کنم اینکه،هرگز و هرگز و هرگز نمیخوام به این شیوه ی زندگی برگردم،هرگز و هرگز و هرگز

    انقدر جریان هدایت رو پیگیری میکنم و ادامه میدم و ادامه میدم و ادامه میدم تا بالاخره به سرمنزل مقصود برسم.

    دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

    به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد

    در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران

    به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

    ازت سپاسگزارم حمیدِ حنیف عزیزم،رفیق توحیدی کار درست که نزدیک به 2 ساله دارم از کامنت هات درس توحید میگیرم و بیشتر با نورِ قرآن آشنا میشم.

    قانون نانوشته شروع کامنت با هدایت قرآنی،به انتهای کامنت هم رسیده،خیلی هم خوب،تا باشه قرآن،تا باشه هدایت قرآنی…

    دعا میکنم این نقطه ی آبی در بهترین زمان و مکان به دستت برسه،ببخشید که ناموزون و ناهماهنگ بود،پارازیت ها زیاد بود.

    به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازت،درپناه نور باشی همیشه.

    التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ

    اینان همان از گناه پشیمانان، خداپرستان، حمد و شکر نعمت‌گزاران، روزه‌داران، نماز با خضوع گزاران، امر به معروف و نهی از منکر کنندگان، و نگهبانان حدود الهی‌اند، و مؤمنان را بشارت ده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 85 رای: