بررسی حجاب در قرآن | قسمت 4

این قسمت ادامه ی بررسیِ آیاتی با ریشه ز ی ن است تا بتوانیم از طریقِ جمع آوری کلیدهایی که هر کدام از این آیات به ما داده است‌، به مفهومی قابل درک درباره زینت برسیم تا بتوانیم فکر خداوند را درباره ی کلمه زینت‌ در قرآن‌، بخوانیم؛

فایل صوتی و تصویریِ این قسمت‌‌، هر کدام از آیات را  مفصلا توضیح داده است. می توانید با گوش دادن به  فایل‌ صوتی یا تصویری، از هدایت های این آگاهی ها بهره مند شوید؛ و کلیدهای راه گشا برای سعادتِ دنیا و آخرت خود‌، پیدا کنید.

چند نکته ی قابل تأمل در این قسمت:

در ادامه ی بررسی ریشه زیبنت در قرآن‌، ما به آیه ای رسیدیم که از ویژ‌‌گیِ شخصیتی ای منفی صحبت می کند که برای عده ای از آدمها زینت داده شده است. این آیه (سوره یونس آیه 12) به صورت واضح‌، منظور خداوند از «اسراف کنندگان» را برایمان مشخص کرده است:

طبق توضیحات این آیه‌، اسراف کنندگان کسانی هستند که:

چون زیانى به آدمى برسد، در هر حالت که باشد- به پهلو خفته یا نشسته و یا ایستاده- ما را به دعا مى‏خواند، اما وقتى رنج او را برطرف کردیم چنان مى‏رود که گویى هرگز براى دفع مشکل خود ما را نخوانده بود، بدین گونه کردار مسرفان در نظرشان زینت داده شده است.

در این قدم‌، ما به مفهومی درباره اسراف پی بردیم که هیچ ارتباطی با کم مصرف کردن یا کم خواستن ندارد. بلکه روی صحبت خداوند با آدمهای ناسپاسی است که نسبت به خداوند و مددها و هدایت هایش بی معرفت هستند.

و به قول قرآن‌، وقتِ درماندگی به شدت از خداوند درخواستِ حل مسائل شان را دارند. اما به محض اینکه مسئله شان حل می شود‌، آنچنان هدایت‌های خداوند را از یاد می برند و آنچنان اعتبار را به خودشان می دهند که به قول قرآن گویی هرگز برای رفع مشکلشان خداوند را نخوانده بودند.

خداوند انسانهایی با ویژ‌‌گیِ قدرناشناس بودن را در گروه مسرفان جای داده است؛

کلید بعدی‌، آیه ی 60 از سوره نور است که نکته ای قابل تأمل درباره مفهوم زینت بیان کرده است:

زنان یائسه‏ اى که امید به ازدواج ندارند در صورتى که زینت نمایى نکنند گناهى بر آنها نیست که لباس خود را واگذارند و اگر خود را بپوشانند بهتر است، خداوند شنواى داناست. (60)

این آیه از 2 نظر قابل تأمل است:

1. ً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناح‏: اولین کلید‌، احساس گناه در قرآن و نگاه خداوند به این موضوع است.
مهفوم احساس گناه در آیات قرآن با واژه جُناح بیان شده است. کلمه جناج در قرآن جمعا 25 بار تکرار شده و در تمامی موارد به صورت منفی آمده است
این مفهوم‌، مفصلا در دوره عزت نفس توضیح داده شده است

2. این آیه به وضوح مشخص کرده است که «زینت»‌، چیزی جدا از موی سر یا اندام انسان است.

در هر صورت ما باید تمامی آیات با ریشه ز ی ن‌، بررسی کنیم و سپس با کنارِ هم قرار دادنِ تمامی آن آیات‌، به یک مفهوم کلی درباره زینت برسیم.

می توانید ادامه ی بررسیِ ریشه ز ی ن را در قسمت های بعدی پیگیری نمایید…

منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.


بررسی حجاب در قرآن | قسمت 1

بررسی حجاب در قرآن | قسمت 2

بررسی حجاب در قرآن | قسمت 3

بررسی حجاب در قرآن | قسمت 5

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    408MB
    26 دقیقه
  • فایل صوتی بررسی حجاب در قرآن | قسمت 4
    24MB
    26 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

142 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «طیبه» در این صفحه: 2
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 711 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    27 تیر

    حی علی الفلاح

    بشتابید به سوی رستگاری

    امشب وقتی تمرین رنگ روغنم رو انجام دادم و تموم شد اومدم نشستم تا با خدا حرف بزنم

    حس میکردم باید دوباره گوش بدم و ساکت باشم

    وقتی اذان گفته شد گوش میدادم به اذان تا اینکه

    گفت

    حی علی الفلاح

    یه لحظه پرسیدم فلاح یعنی چی؟

    راستش معنیشو دقیق نمیدونستم رفتم از گوگل نوشتم و دیدم رستگاری هست

    یه چیزی برای عجیبه البته عجیب که نه ، نمیدونم اسمشو چی بذارم ؟

    ولی الان که نوشتم نمیدونم ، یهویی به دلم افتاد و گفته شد نا آگاهی ،اسمش نا آگاهیه طیبه

    تو قبلا نه توجه میکردی و نه تلاشی برای تغییر

    البته تلاش داشتی و به زبون میگفتی دوست دارم تغییر کنم و از بعضی رفتارات ناراحت میشدی ولی از اعماق وجودت نمیخواستی تغییر کنی

    اون موقع تو 30 سالی که از خدا عمر گرفتم و بی هیچ آگاهی سپری کردم شده بود که سوال بپرسم ولی به این حد نبود که هی سوال بپرسم

    و خدا هدایتم هم میکرد ولی توجه نمیکردم

    خوشحالم از اینکه خدا بهم فرصت داد

    فرصت آگاه شدن

    فرصت اینکه تو این دنیای مادی خودم رو اصلاح کنم

    فرصت اینکه تلاش کنم تا خودمو بشناسم و خدارو هم بشنایم

    فرصت اینکه بدونم برای چی به این جهان هستی اومدم و رسالتم چیه

    و کلی فرصت های دیگه که خدا از وقتی آگاهم کرد و من بهش اجازه دادم تا هدایتم کنه ،از اون لحظه زندگیم متفاوت تر شد

    البته وقتی من پرسیدم فلاح چیه مطمئننا دونستن آگاهیش زمانش نرسیده بود و الان باید متوجه و درک میکردم این معانی رو

    و

    قربون خدا بشم که انقدر سریع پاسخ میده

    پرسیدم رستگاری چیه؟؟؟

    وقتی یه متنی رو آورد و معنی حی علی الفلاح رو خوندم نوشته بود که

    یک نمازگزار چگونه به رستگاری میرسد ؟

    برای من سوال شد که نماز که در اصل توجه کردن به خدا و باهاش حرف زدن و چشم گفتن بهش هست و هر لحظه ازش بخوام هدایتم کنه

    فلاح منظورش چیه؟

    این متن رو نوشته بود

    آن کسی که تزکیه نفس کرد و در پیشگاه پروردگار قرار گرفت و در این حالت اقامه نماز کرد.»

    اولین نکته اینکه از عبارت «تَزَکَّى» بر می‌آید «تزکیه» خود به خود حاصل نمى‌شود بلکه باید به سراغ آن رفت و این مسئله ملازم محضریت خدا و نماز است.

    نکته بعد اینکه تزکیه و محضریت پروردگار عالم از مقدمات نماز شمرده شده است؛ در واقع پس از دعوت به تزکیه و محضریت پرودگار، می‌فرماید چنین افرادی در این حالت نماز را اقامه می‌کنند. بنابراین بهره کسی که در این دو حالت نماز خود را اقامه می‌کند با کسی که این مقدمات را رعایت نمی‌کند، باید بسیار بیشتر و با کیفیت‌تر باشد. این بهره‌ی اهل تزکیه از نماز را خداوند با عنوان «فلاح» یاد می‌کند.

    نکته آخر اینکه قرآن در پایان برخى آیات مى‌فرماید: امید است رستگار شوید؛ «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»، اما درباره آن دست از تزکیه‌شدگان که در محضریت پروردگار نماز را اقامه می‌کنند، می‌فرماید چنین افرادی قطعاً رستگارند؛ «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى.»

    من معنی تزکیه رو نمیدونستم الان که اینجا نوشتم ، درموردش خوندم

    تزکیه در اصل اینه که با انجام دادن عمل خوب ،نفسمونو پاک کنیم

    اوایل جمله که گفت باید سراغ آن رفت …

    یه جورایی مثل این میمونه که استاد تو فایل رسالت من میگفت :

    همین که خودتون تصمیم بگیرید و از خدا هدایت بخواین و سراغ خدا برید و عمیقا درخواست هدایت بکنید ،خودش کمکتون میکنه

    و کنترل کنین ورودیای ذهنتون رو و آگاهانه مراقب اعمالتون باشید و فکر کنید که چرا من این عمل رو انجام دادم ؟ تا باورهای محدودتون رو بشناسید و سعی کنید اصلاحش کنید تا آروم و آروم تر بشید و در مسیر خدا ، با تکامل پیش برید

    و هرچقدر تلاش کنید که خوب باشید و حتی اگه شده یه ذره قدم بردارید خدا برای شما می افزاید

    و اینجوریه که با درخواستمون از خدا که اجازه هدایت رو بهش میدیم خدا هم بهمون کمک میکنه و در محضر خدا کلی کیف میکنیم و صداشو میشنویم

    و هرچقدر بیشتر سعی کنم بهش چشم بگم، بیشتر صداشو میشنوم

    من این رو از معنی تزکیه درک کردم

    و از آخر متن این رو متوجه شدم که اگر تلاشم رو بکنم و ادامه بدم و عمل بکنم به این اصل ها که همه اصل، خود خداست که هر لحظه همیشه ببینمش در همه حال ،

    و سعی کنم به یاد بیارم هر لحظه صاحب اختیارم رو و کمک هایی که بهم کرده

    و وقتی که من این مراحل رو بگذرونم و مهم تر از همه قدم بردارم و ایمانم رو در عمل به خدا نشون بدم به رستگاری میرسم

    و تازه من متوجه معنی حی علی الفلاح شدم

    وقتی ساکت شدم حس کردم یه چیزی هست که هنوز مونده و باید بفهمم و سعی کنم بهش عمل کنم

    بعد اون گفتم خدایا چیزی هست که باید درکش بکنم و بفهممش

    و یه لحظه دوباره به امام حسین و رفتاراش فکر کردم

    گفتم پس ببین امام حسین به رستگاری رسیده

    رستگاری که فقط با حرف زدن با خدا و نزدیک شدن بهش میشه رسید

    وقتی داشتم فکر میکردم یهویی این بیت شعر به زبونم جاری شد و اول از قلبم شنیدمش

    دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ

    ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

    دانی که بعد عمر چه ماند باقی

    مهر است و محبت است و باقی همه هیچ

    یه لحظه مکث کردم

    دوباره بیت رو خودم به زبون آورم و گفتم ، خدا دلیل اینکه این بیت رو بهم گفتی چیه؟؟؟

    شروع کردم یکی یکی گفتن اینکه

    دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ

    منظورش اینه که طبق آیاتش تو قرآن ، این دنیا بازیه و لحو لعب هست و هیچه ،به یک چشم به هم زدن تموم میشه

    ای هیچ منظورش منم که هیچم

    و برای هیچ منظورش اینه که هر آنچه که میبینی هیچن و توهمی بیش نیست که تو فکر میکنی هر چی تو این دنیا هست یه چیزیه که هست ولی توهمه و بازیه

    و در یک چشم به هم زدن عمر میگذره

    و برهیچ مپیچ رو که خوندم

    به خودم گفتم طیبه زیاد به این دنیا وابسته نشو و یا به چیزای دیگه هر چی هست برای خداست ، ازش لذت ببر ولی با خدا لذت ببر و بدون که ازت گرفته میشه یه روزی و اگر چیزی ازت گرفته شد بدون که خدا بهتر از تو آگاهه و علم داره

    و وقتی بیت بعدی رو برای خودم خوندم

    دانی که بعد عمر چه ماند باقی

    مهر است و محبت است و باقی همه هیچ

    داشتم به پرچم امام حسین نگاه میکردم

    نشسته بودم جلو پنجره اتاقم و رو به بیرون نگاه میکردم، پرچم امام حسینم میدیدم

    یهویی گفتم آره مهر و محبت میمونه

    امام حسین هم انقدر مهربون و با محبت بود که حتی با کسایی که دشمنش بودن هم خوب حرف میزد

    مهر و محبته که میمونه و مثل خدا بودنه که باعث میشه بعد گذشت این همه سال ، نامت بر زبان ها جاری بشه

    و ته ته همه اینا به فلاح میرسه رستگار شده

    به رستگاری رسیده

    چقدر خدارو دوست دارم که اینجوری کمکم میکنه تا بفهمم و درک کنم

    بعد که نمازمو خوندم و خوابیدم صبح بیدار شدم و با عشق نقاشی کار کردم و ظهر که شد به مامانم گفتم ،بریم برام کفش بخریم گفت باشه

    چون برای من سخت کفش پیدا میشه ، در نظر گرفته بودم که تا شب باید بگردیم

    البته کفش راحت پیدا میشه ،اما کفشی که مناسب پای من باشه و انگشتام راحت و آزادانه تو پام موقع راه رفتن اذیت نشن ،همچین کفشی تو بازار کم میدوزن

    چون هر جا رفتم بیشتر کفشا دوختای جلوی پاشون جوریه که کفش خیلی تنگه و موقع قرار گرفتن پا تو گفش انگشتا اذیت میشن

    من دنبال کفشی بودم که قسمت جلویی کفش پهن و آزاد باشه تا انگشتای پاهام راحت باشن

    ما وقتی رفتیم سپه سالار تو سعدی تهران ، چون سری قبلم از اونجا کفشی که میخواستم پیدا شد اینبارم رفتم اونجا

    همه جا رو نگاه کردم نبود هر مغازه ای میرفتیم فروشنده میگفت که خانم کفش رو ببر بعدا جا باز میکنه

    ولی قبول نکردم برای من راحتی پام و مراقب بودن از انگشتای پام مهم تر بود نه مدل کفش

    انقدر کفشای قشنگ و زیبا تو بازار بود که دلم میخواست بخرمشون ولی موقع پوشیدن میدیدم پام اذیت میشه و صرف نظر میکردم

    وقتی داشتیم برمیگشتیم گفتم من نمیدونم خدا باید بهم کفشی بدی که پام توش راحت باشه دیگه با خودته ، من از اینجا با کفش برمیگردم خونه

    وقتی داشتیم برمیگشتیم یهویی توجهم جلب شد به یه دختر، که کفش میپوشید و راه میرفت دیدم دقیقا کفشا همونیه که من میخوام و پهنه قسمت جلویی کفش

    وقتی زود از فروشنده پرسیدم شماره 40 دارین

    و گرفتم پوشیدم انقدر راحت بود و عالی که زود خریدمش

    خیلی خداروشکر میکنم که دیگه آخرین مغازه ها بود که کفشی که باید میخریدمو گرفتم

    حتی وقتی میخریدمش از خدا پرسیدم به نظرت خوبه؟؟ بگیرمش ؟؟ که حس کردم بخر و خریدم

    وقتی برگشتیم مامانم گفت طیبه بریم میدان هفت تیر که یه خیمه بزرگ باز کردن و مراسمه ،بریم اونجا و بعد برگردیم خونه

    وقتی رسیدیم اونجا و مراسم رو دیدیم برگشتیم خونه و دیر وقت رسیدیم شهرکمون

    من امروز یه حسی هم از اول صبح داشتم و اذیتم میکرد مدام از خدا کمک میخواستم میگفتم خدایا کمکم کن کنترل کنم ورودی ذهنم رو

    در مورد قضاوت مردم تو بیرون و بعد به مادرم تو ذهنم یه حرفی گفتم بلا فاصله انقدر بابت اون حرف اذیت شدم که چرا باید این حرفو میگفتم کلی از خدا معذرت خواهی کردم و بهش گفتم ،خدایا موقع حساب رسی آبرومو پیش مامانم نبریا بهش نشون بدی این حرفو گفتم

    و بعد یاد نامه 31 امام علی یادم اومد که به پسرش میگفت خدا انقدر مهربونه که اگر برم جهنم اونجا به همه میگم چقدر خدای خوبی دارم امید دارم به خدا

    و به خودم گفتم نه طیبه ،خدا انقدر خوبه که آبروتو نمیبره ،سعی کن بیشتر آگاهانه کنترل کنی ورودی های ذهنت رو

    از صبح این موضوع داشت اذیت میکرد نمیتونستم کنترل کنم خودمو و البته دلیلش رو میدونستم که سعی نمیکردم آگاهانه توجهم و تمرکزم رو روی نکات مثبت بذارم و از روی ناخواسته ها بردارم

    گفتم ببخش خدا نمیدونم چی شد به زبونم اومد و تو ذهنم گذشت

    خودمم واقعا داشتم عذاب میکشیدم که چرا اینجوری شد

    بعد حس کردم که دیگه تکرارش نکن و آگاه باش و سعی کن جبران کنی

    و هر کس رو دیدی سریع یادت بیار که پاره ای از وجود خودت هست و پاره ای از خداست انقدر تکرار کن تا یاد بگیری و یادت باشه

    وقتی که دیشب رسیدیم خونه از خدا خواستم کمکم کنه بگه چیکار باید بکنم

    رندم یه فایلی رو انتخاب کردم دیدم حجاب در قرآن

    قسمت 4

    گفتم خدایا چه ربطی به امروزم داشت

    ولی گفتم بذار گوش بدم ببینم حتما برای من یه حرفی داره که به امروزم مرتبط باشه

    وقتی گوش دادم آیه زینت رو گفت در مورد شیطان

    گفت که من زمین رو تزئین میکنم و همه رو گمراه میکنم

    گفت شیطان زیبا میکنه برای گمراه کردن یه عده ای

    یه عمل ناپسند رو زیبا میکنه که گمراه کنه

    یهویی یاد قضاوتای روزم افتادم و حرفی که تو دلم گفتم درمورد مادرم و فهمیدم که اون لحظات شیطان یه سری چیزارو زینت کرده بود اعمال نادرستو که گمراهم کنه

    از خدا طلب بخشش کردم و اعمالی که امروز انجام دادم رو به یاد آوردم و طلب بخشش کردم

    همیشه خدا تو این فایلای رندمی که بهم نشون میده دقیقا در مورد چیزی که لازمه یاد بگیرم بهم میگه

    و یادم میده

    بی نهایت ازش سپاسگزارم

    وقتی من کارم تموم شد تا ساعت 2 داشتم رد پاهامو مینوشتم تا بعد دوباره بخونمش و اگر نیاز بود چیزی اضافه کنم بعدا کپی کنم و تو سایت رد پام رو بنویسم

    بی نهایت براتو زیبایی و ثروت و عشق و شادی و سلامتی و آرامش از خدا میخوام و سعادت در دنیا و آخرت باشه برای همه مون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 711 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    164. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    تو درخواستتو بکن از آدما ،ولی تو دلت این باشه که اگر قبول کرد که چه بهتر اگر قبول نکرد خدا بی نهایت دست داره که از هزاران بی نهایت دستش تو رو به خواسته ات میرسونه

    امروز داشتم با خدا تمرین درخواست رو میکردم

    من قبلا از هر کسی میخواستم درخواستی بکنم ، ترسی داشتم و این شرک بود

    از این جهت شرک بود که میترسیدم میگفتم اگر قبول نکنه چی؟؟

    یا اینکه چجوری درخواستمو بیان کنم و…

    امروز و دیروز بارها از افراد مختلف درخواست کردم

    بعد یهویی متوجه شدم که چه جالب من دیگه اون ترسی که داشتم رو ندارم و وقتی درخواست میکردم اینو تو دلم میگفتم که خب الان من میگم قبول کرد که چه بهتر اگرم نه خدا از جای دیگه بهم عطا میکنه

    و اینم میگفتم که خدا من دارم از تو درخواست میکنم باوری بهم بده که قوی بشه و آرامش بده به قلبم

    من امروز پیام دادم به استاد داداشم ،و درخواست کردم تابلوهامو ببرم مراسمی که داشتن و جواب نه شنیدم و درسته یه لحظه خواستم ناراحت بشم ولی زود یادآور کردم به خودم که

    اینجا نشد خدا از یه جای دیگه که بهم میگه میبزم تابلو هامو میفروشم

    بعد من از اینستاگرام از پیجای نقاشی دیواری ،یه چند نفر پیام دادم و درخواست کردم که اگر برای همکاری ،همکار میخوان من باهاشون همکاری کنم

    و از یکی از نزدیکانم هم درخواستی کردم در مورد سفارش گرفتن و جواب نه بود

    ولی امید دارم ،من باید تلاش کنم

    قبلا درخواست نمیکردم و میترسیدم ولی الان طبق گفته استاد که میگفتن بالاخره باید با انسان ها در ارتباط باشیم و کار کنیم نمیشه که بشینیم بگیم خدا خودش میفرسته

    من باید درخواستم و تلاشمو بکنم که خدا هم برای من قدم برداره

    و من امروز متوجه شدم که این محدودیتم رو خدا داره ازم میگیره و داره تقویت میکنه ایمان و آرامشم نسبت به خودش

    بعد از ظهر یهویی یادآور شد بهم که تبلیغ پیجم رو و نقاشی هام رو ببرم بچسبونم به آسانسور ساختمونمون و انجام دادم

    امروز خیلی خدا باهام حرف میزد و من کیف میکردم

    مثلا میگفت اینو نخور یا اینو بعدا بخور

    میخواستم برم پیاز بردارم با غذا بخورم که یه حسی مانعم شد گفت نه برندار

    چشم گفتم و برگشتم دیدم مامانم اومد گفت طیبه من تو برنج پیاز گذاشتم اگه نخواستی برندار

    اونجا بود که فهمیدم خواص پیاز که در اصل وجود و انرژی خداست تو غذا هست و گفته شد دوباره برندار

    من امروز تمرین طراحی داشتم از آموزش طراحی نقاش چارلز بارگ که استادم گفته بود از طراحیاش یاد بگیریم

    خیلی حس خوبی داشت

    طراحیم خیلی قوی تر شده و همه کار خداست

    خوشحالم از اینکه تمام کارای منو خدا انجام میده و هر لحظه حامی من هست

    و بی نهایت ازش ممنونم که امروز کلی تو تمرین رنگ روغنم کمکم کرد و مراقب بود رنگام خشک‌ نشن

    چون اتاقم گرمه و تا میام نقاشیمو بکشم رنگ روغن خشک میشد ،بعد از ظهر گفتم خدا؟؟؟

    آتش رو چجوری برای حضرت ابراهیم اثرشو تغییر دادی

    الان برای منم گرمای زیادی که هست و کولرم نداریم ،برای من اثر گرما رو ببر تا بتونم نقاشی بکشم

    وقتی اینو گفتم بعدش نمیدونم اتاقم چی شد یا بدن من چی شد که اصلا گرما رو حس نکردم و نشستم و رنگ روغن کار کردم

    خیلی حس خوبی داشتم خیلی خوب بود

    وقتی بعدش طراحی میکردم و یه لحظه رفتم اینستاگرام و از اکسپلور مثل همیشه رفتم تیکه هایی از فایلای استاد عباس منش یا الهی قمشه ای رو ببینم ، ته دلم گفتم خدا اگه الان بخوای بهم یه حرفی بگی چی میگی؟؟؟؟

    از اکسپلور

    یه لحظه چشمم به طراحیم افتاد و گفتم آیا من میتونم زود پیشرفت کنم اگر شبا دیر بخوابم و بیشتر تمرین کنم؟؟

    بعد یه زمین فوتبال توجهمو جلب کرد و بازش کردم

    دیدم که نوشته گزارشگر گفته که :

    رونالدو چی فکر کرده که میخواد توپ رو از فاصله زیاد گل کنه

    و داشت نشون میداد که خیلی فاصله بود

    و حرکت کرد و رفت به توپ ضربه زد و توپ گل شد

    اولش گفتم خب خدا این یعنی چی متوجه نشدم چه ربطی به سوال من داشت چی میخوای بهم بگی

    دوباره که نگاه کردم متوجه شدم چی به چیه ،خدا میخواد چی بهم بگه ، گفته شد که ببین طیبه تو میتونی

    نه فقط نقاشی میتونی به هرآن چه که بخوای برسی

    کافیه که منو یادت باشه و کمک بخوای ازم و تمرینات رو مستمر و با تلاش زیاد برای پیشرفت در مهارتت انجام بدی تا مثل رونالدو که از این فاصله دور گل زد تو هم بتونی نقاشی های خوب بکشی و طراحیت قوی بشه

    پس فقط تلاشتو بکن میدونم که میتونی

    خیلی حس خوبی دارم وقتی خدا اینجوری حرفاشو بهم میگه

    خدایا بی نهایت شکرت ،سپایگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: