در این فایل استاد عباس منش درباره ی اساسی صحبت می کند و کلید هایی را به دست شما می دهد که عامل اصلی در تحقق اهداف است. فقط باید این اصل را بشناسیم، آن را به خاطر داشته باشیم و برای تحقق سایر اهداف نیز همین اصل را آگاهانه تکرار کنیم.
برای اینکه بتوانی این موضوع اساسی را، جزئی از برنامه ذهنی خودت کنی، از شما خواسته شده تا این تمرین را انجام دهید.
ابتدا با تمرکز توضیحات استاد عباس منش را بشنوید و سپس این تمرین را انجام دهید:
تمرین:
هرگاه در زندگی خود توانسته ای یک هدف را محقق کنی به این دلیل بوده که مسیر هماهنگ با آن هدف را رفته ای و تا زمانی که در آن مسیر مانده ای و آن روند صحیح و هماهنگ با نتیجه مورد نظر را ادامه داده ای، نتایج شما نیز ادامه داشته است. اما به محض اینکه از مسیر درست خارج شدی، یا تعهد شما به آن مسیر کمرنگ شد، قطعا نتایج هم کمرنگ و حتی ناپدید شد. به همین راحتی!
برای اینکه بتوانی از دل تجربیات خود الگویی را بشناسی که هر هدفی را محقق می کند تا بتوانی آن نتیجه را دوباره تکرار کنی، به تجربیاتی که درباره رسیدن یا نرسیدن به اهداف مختلف در زندگی خود داشته ای فکر کن و مسیری که رفتی را به یاد بیاور.
سپس در بخش نظرات این جلسه:
اولا: بنویس درباره چه هدف هایی، مسیر درست و هماهنگ با آن هدف را رفتی و به خاطر اینکه مسیر درست را شناختی و در آن مسیر ثابت قدم ماندی و به آن مسیر تعهد داشتی، به نتیجه مورد نظر خود رسیدی.
ثانیا: درباره تجربه هایی بنویس که اصل را فراموش کردی، مغرور و ناسپاس شدی، از مسیر هماهنگ با هدف خود خارج شدی، آنقدر که باید به ماندن در آن مسیر و پیمودنِ آن متعهد نماندی و نتایج شما کمرنگ شد. به حدی که حتی آنچه ساخته بودی نیز از دست رفت و دوباره به نقطه اول بازگشتی و مجبور شدی دوباره از صفر شروع کنی!
یا بدتر آنکه آنقدر اعتماد به نفس خود را از دست دادی که دیگر بی خیال دوباره قدم برداشتن شدی.
فکر کردن به مسیرتان و شناختن این الگو، ایمان شما نسبت به این اصل قوی می کند که:
نتایج فقط تا زمانی می تواند ادامه داشته باشد و رشد کند که در مسیر هماهنگ با خواسته می مانیم. یعنی همان مسیری را دوباره تکرار می کنیم که نتایج قبلی را بوجود آورده است. همان تعهد و قطعیتی را عملی می کنیم که نتایج قبلی را بودجود آورده است.
همان ایمانی را در عمل نشان می دهیم که نتایج قبلی را بوجود آورده است.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD620MB21 دقیقه
- فایل صوتی چگونه «مسیر رسیدن به اهداف» را فراموش نکنیم42MB21 دقیقه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾
آیا سینه ات را [به نوری از سوی خود] گشاده نکردیم؟
وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾
و بار گرانت را فرو ننهادیم؟
الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾
همان بار گرانی که پشتت را میشکست.
وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿4﴾
و آوازه ات را برایت بلند نکردیم؟
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿5﴾
پس بی تردید با دشواری آسانی است.
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿6﴾
[آری] بی تردید با دشواری آسانی است.
فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾
پس هنگامی که از کار مهمّی فارغ میشوی به مهم دیگری پرداز
وَإِلَىٰ رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿٨﴾
و مشتاقانه به سوی پروردگارت رو آور.
=======================================================================================
خدای عزیز و شرین و دلبرم،صاحب و خالق و فرمانروای مطلق،صاحب نفس هایی که مفرح ذاته،صاحب نظمی که ضربان قلبم داره،صاحب بینایی چشم هام،اونیکه تو بهش نور ندی،هیچ وقت روشن نمیشه،اونیکه تو بهش پناه ندی،از نجوای شیطان در امان نیست،اگر شما نمیخواستی من امروز اجازه ی زندگی نداشتم،خدایا درسته من انسان بی ایمان و ناسپاس و عجول و کفورم….ولی همین که یکروز دیگه بهم اجازه دادی زندگی کنم یعنی هنوز بهم امیدواری،خدایا هیچ کس نباشه و تو باشی…اونجا حتما بهشته….خدایا همه باشن و تو نباشی،اونجا همون جهنمه،من به تو،به نور تو،به لبخند تو،به رضایت تو،به حمایت تو،به پرستش و عبادت و صلات تو،فقیر و محتاج و نیازمندم.خدایا خودت میدونی چقدر به این رد پاها نیازمندم ولی اگر تو کمکم نکنی،قادر به نوشتن یک جمله هم نیستم.پس….إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ…مثل همیشه از رحمت و فضل بی انتهات…دست بنده رو بگیر و کمکم کن.
=======================================================================================
سلام به استاد عباسمنش عزیزم،سلام به استاد شایسته جانم و درود خداوند بر قلب سلیمش که تموم فایل ها رو با الهاماتش انتخاب میکنه و دست خدا میشه برای هدایت ما …سلام به رفیق های نازنین غارحرای من….رفیق هایی که در دورترین حالت ممکن،از هرنزدیکی،نزدیکترند ….
خدایا شکرت،نتنها یک روز دیگه بهم فرصت زندگی دادی،که بهم اجازه دادی و بیام در جمع بندگان صالحت،یک نفس توحیدی تازه کنم…توحید…اصل و اساس زندگی ما انسان ها که هرجا به غیر ازین سایت رفتم همه در حال تلاش برای فرار از اصل و اصرار برای موندن در حاشیه بودند…فقط همین غار حراست که به آدم حس نشستن کنار چشمه ی کوثر میده …
لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِیمًا
إِلَّا قِیلًا سَلَامًا سَلَامًا
وَأَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ
درود خداوند بر اصحاب یمین….دوستون دارم از روشنی قلبم…
دلم میخواد به طولانی شدن این کامنت فکر نکنم و فقط بنویسم …بنویسم و بنویسم و اجازه بدم نور خداوند قلبم رو روشن وروشن تر کنه…از باز شدن قلبم…از سنگینی هایی که از روی دوشم برداشته…ازین عشقی که من رو احاطه کرده و جز رحمت خودش نیست…از آسانی هایی که با هر سختی اومد …
خدای قشنگم،الهی دورت بگردم،چه جوری از دست من خسته نمیشی؟بوست میکنم میخندی،سرت غر میزنم میخندی،باهات قهر میکنم میخندی،سرت داد میزنم میخندی…آخرشم دستاتو باز میکنی میگی بیا….بیا جات تو بغل منه ….بیا آرامش بگیر…وای ازون لحظه که دستاتو دورم حس میکنم…وقتی بهم میگی تو تنها نیستی سعیده…وقتی بهم میگی حواست بهم هست…وقتی بهم میگی تو حرکت کن،من خودم ازت محافظت میکنم…چه بلاها که ازم برگردوندی…چه اضطراب ها که ازم گرفتی…چه معجزه ها که برام رقم زدی…خدای قشنگم…من اندازه ی مشت خودمم ایمان نشون ندادم …ولی تو همیشه اندازه ی مشت خودت بهم بخشیدی…
آخه چرا؟ تو که این همه مخلوق داری…تو که میگی یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ چطور عاشق انسان شدی؟چطور به همه ی فرشته هات دستور دادی بهم سجده کنند،چرا شیطان رو بخاطر من از درگاهت روندی…؟هوم…؟چرا وقتی منو خلق کردی به خودت آفرین گفتی…؟هرچقدر فکر میکنم به نتیجه نمیرسم…عقل محدود من کجا و عشق بینهایت تو کجا …خدایا اگر میمردم و پیدات نمیکردم چه گمراهی بودم …خدایا ازت ممنونم خودت رو بهم هدیه دادی…خدایا هیچ عشقی شیرین تر از عشق تو نیست،وقتایی که قلبم رو باز میکنی،من بهشت رو توی همین دنیا تجربه میکنم…
شیرین ترین یار من….عزیز مهربونم،قدرتمندِ بخشنده ی سخاوتمند …
به همه ی ما کمک کن خشت به شخت زندگیمون رو با نور خودت بچینیم و همیشه غرق صلاتت باشیم..
خدایا خودت توی سوره انعام گفتی:فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا ۚ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ
پس از اراده و نور و قدرت خودت به ضعف ما ببار و ما رو با ثروت توحیدی،انسان های توحیدی،عشق توحیدی،زندگی توحیدی احاطه کن ….
به قول استاد جان…تو ربی…تو رب الربابی…تو دست بالای همه ای…نه اینکه قدرتت ازبقیه بیشتره …نه …بقیه اصلا قدرتی ندارند ….همه چیز به دست توعه فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
خدایا دفتر ها پرشد و خودکارها تموم شد ومن از عشق تو نوشتن و عشق بازی با تو سیراب نشدم…
این قشنگترین سفیدچال زندگیمه….که نمیخوام هیچوقت ازش دربیام…
خدایا خودت کمکمون کن مسیر رسیدن به هدف هامون رو فراموش نکنیم…
خدایا خودت یارو یاور و هدایتگر ما باش و کمکمون کن رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ
استاد عزیزم،برای صحبت های روحانی شما بی نهایت ممنونم،چقدر همه ی ما احتیاج داریم روزی هزار بار این حرف هارو بشنویم و تکرار کنیم تا ملکه ی ذهنمون بمونه …
به نظرم تسلط روی قانون،شبیه یادگیری زبان آلمانیه …
چون خودم تجربه ش کردم میدونم…زبان سختیه…و هیچ کس دورواطرافتم نیست باهاشون حرف بزنی تا ملکه ی ذهنت بشه…خودتی و یک کتاب و استاد و هم کلاسی هات …
انقدر باید تمرین و تکرار کنی با خودت تا بشه ملکه ی ذهنت …
تا زمانی که مهاجرتت درست بشه و بری توی محیط آلمانی زبان…اون موقع دیگه تسلط پیدا کردن روی زبان خیلی راحت تره…چون همه اونجا دارند آلمانی صحبت میکنند….
تو مثال قانون میشه…زندگی الان استاد مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ ۚ
هم ثروت توحیدی …هم زندگی توی بهشت…هم یار بهشتی …
اینا میوه ی این مسیره که استاد داره درمورد ریشه هاش باما صحبت میکنه …
اگر ما بتونیم همونجوری که استاد ریشه ساخته،با استقامت در مسیر قانون ادامه بدیم،لاجرم به این نتیجه میرسیم.
استاد الان که آخر ساله،وقتی برمیگردم به پشت سرم نگاه میکنم میبینم روزی توی زندگی من نگذشته که خدا برام معجزه نکرده باشه ….کجا عقل و ذهن محدود من یادش بیاد همه ی اون معجزات رو ….
اصلا اون 11 رو ماه بزارم کنار…همین یک ماه استاد…همین یک ماه …
من اندازه ی 11 ماه قبلی معجزه دیدم ….
عجیبه …غریبه….ولی واقعیه …
خدا میتونه همه ی آدم ها رو به تسخیر تو دربیاره….حتی بدون اینکه تو ازشون درخواست کنی…
فقط و فقط و فقط یک دستور العمل لازمه!
خودت رو با خدا هماهنگ کن،هماهنگی جهان اطرافت با خدا
خداییی که داره این کیهان و کهکشان هارو مدیریت میکنه،به نظرتون مدیریت زندگی ما براش سخته؟به خدا که خواسته های ما براش تیله بازی هم نیست! به قول جمله ی طلایی استاد تو دوازده قدم ما برای رسیدن به خواسته هامون نیاز نیست تلاش خاصی بکنیم،بلکه باید مقاومت هارو برداریم…اون وقت خواسته هامون راحت وارد زندگیمون میشه
خدا تو سوره عنکبوت میگه:
وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّهِ غُرَفًا تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ ﴿5٨﴾
و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند حتماً آنان را در قصرهایی رفیع و با ارزش از بهشت که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، جای خواهیم داد، در آنجا جاودانه اند؛ چه نیکوست پاداش عمل کنندگان.
الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ﴿5٩﴾
همانان که شکیبایی ورزیدند و همواره بر پروردگارشان توکل می کنند.
وَکَأَیِّنْ مِنْ دَابَّهٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ ۚ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿6٠﴾
چه بسیارند جنبندگانی که قدرت ندارند روزی خود را بر عهده بگیرند، خداست که به آنان و شما روزی می دهد، و او شنوا و داناست.
وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ یُؤْفَکُونَ ﴿6١﴾
اگر از آنان [که شرک می ورزند] بپرسی: چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را رام و مسخّر کرده؟ بی تردید خواهند گفت: خدا. پس چگونه منحرف می شوند؟!
اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿6٢﴾
خدا روزی را برای هرکس از بندگانش که بخواهد وسعت می دهد و یا تنگ می گیرد؛ یقیناً خدا بر هر کاری تواناست،
خداوکیلی این 5تا آیه رو روزی هزار بار با خودمون تکرار کنیم کمه!انقدر واضح! انقدر شیرین! انقدر دقیق!
قشششنگ خدا داره میگه: کجا؟؟؟؟دنبال چی میگردی بچه جان؟؟؟
زمین و آسمون و ماه و خورشید به تسخیر منه!منممم که دارم روزی میدم!من!
روی عقل پوک خودت حساب نکن!روی من حساب کن!
بزارید از خودم مثال بزنم که اسفند ماه چه اتفاقی افتاد:
دقیقا بعد از طی شدن 3 ماه ماموریت الهی من،وقتی به لطف و رحمت و نور خودش تونستم ازین امتحان روسفید بیرون بیام…
واقعا الان که برمیگردم به اون 3 ماه نگاه میکنم میبینم به من اگر بود من همون هفته ی اول ماموریت گیوآپ میکردم،یعنی همین 3 ماه رو هم با کمک خدا گذروندم و کلا تو بغل خودش بودم،از عقل وتوانایی و تحمل من اصلا برنمیومد…ی جاهایی استاد میگه من خودم برمیگردم به اتفاقات زندگیم نگاه میکنم تعجب میکنم چطور اون موقع ایمانم رو نشون دادم،من الان میفمم دقیقا استاد چی میگه…تموم این 3 ماه من روی دوش خدا بودم…اینو میگم که بدونید مسیر ترسناک هست ولی اصلا سخت نیست!چون نور خدا همیشه با شماست و اصلا تنهاتون نمیزاره….(امان از پرحرفی های سعیده…بگذریم….)
اواخر بهمن بود که خدا بهم الهام کرد،انصراف از کارت رو اعلام کن!
ترس ها منو احاطه کرده بود،نجواهای شیطان مثل موریانه مغزمو میخورد!ترس از آینده ی نامعلوم…
ولی هرچقدر به خدا نگاه میکردم با لبخند میگفت بپر سعیده…
نمیفتی نترس…من بغلت میکنم….تو فقط بپر…
تموم اطراف من رو ،ترس از بی پولی،ترس از خانواده،ترس از آینده و هزارتا تصویر وحشتناک پرکرده بود …اما من به نور خدا اعتماد کردم و پریدم ….
منطقی بود؟نه اصلا منطقی نبود!
قلبم آروم بود؟قلبم به شدت آروم بود!
من از 1 اسفند انصراف از کارم رو اعلام کردم و پریدم…ونتنها خدا بغلم کرد …که با یک حرکت منو دوباره گذاشت روی دوشش…
گفتم حالا چیکار کنم؟
گفت جلسه 3 قدم 7!
الان وقت رهاییه!
به هیچ چیز و هیچ کس فکر نکن و اجازه بده جریان هدایتت کنه!
خدا میدونه توی این ماه من چند بار به جلسه 3 قدم 7 گوش دادم!
به جرئت میتونم بگم اگر ده تا فایل از استاد رو بخوام جدا کنم برای تموم عمرم بهش گوش بدم،یکیش همین جلسه ست!
صدهزار بار بهش گوش بدی،بازم کمه …
رها بودن به شدت ایمان و توکل میخواد!به شدت زیرساخت های قوی میخواد،و یکی از بهترین بتون هایی که میتونید روش قانون رهایی رو بسازید برای خودتون،همین جلسه ست…
و منم تموم تلاشم رو کردم…نمیگم عالی عمل کردم…نه …
منم رفتم تو درودیوار…منم درگیر نجواها شدم…ترسیدم…گریه کردم…اما یک قدم از تصمیمم برنگشتم….
و درود خداوند بر استاد عباسمنش و کلامی که وحی منزله…
یکبار دیگه به قشنگی هرچه تمام قانون جواب داد
بدون اینکه من قدم از قدم بردارم ….از کسی درخواست کنم…به مسئولی مراجعه کنم…نامه بنویسم….
دقیقا در زمان عید که نتنها احتیاج به نیرو بیشتره که درخواست مرخصی ها از همه ی اوقات سال بیشتره…
خودِ مسئولین،به صورت خودش،به جای انصراف برای من مرخصی استحقاقی رد کردند….
یعنی این ماه بدون اینکه من یک ساعت شیفت برم!حتی بیشتر از ماه قبل حقوق گرفتم!!!
اینجاست که خدا میگه:
وَکَأَیِّنْ مِنْ دَابَّهٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ ۚ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
چه بسیارند جنبندگانی که قدرت ندارند روزی خود را بر عهده بگیرند، خداست که به آنان و شما روزی می دهد، و او شنوا و داناست.
اینجاست که خدا میگه:
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا
پس بی تردید با دشواری آسانی است.
خداروصدهزارمرتبه شکر برای قوانین بدون تغییر خداوند!خداروصدهزارمرتبه شکر برای هدایت شدنمون به بهترین استاد دنیا …واقعا چه کسی از خداوند به عهدش وفادارتر…؟
این سعیده و این 810 روز استمرار برای ساخت زیربنای زندگی توحیدی…برای جنگلِ زیبای رویاهایی که رویا نیستند.
و این مسیر ادامه داره …همون طور که برای پیامبر ادامه داشته…همونطور که برای استاد ادامه داره….
فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ
پس هنگامی که از کار مهمّی فارغ میشوی به مهم دیگری پرداز
مسیر موفقیت رو با ایمان و اراده و انگیزه و اشتیاق ادامه میدیم و میریم برای تیک زدن هدف های بعدی…
والبته یادمون نره…
وَإِلَىٰ رَبِّکَ فَارْغَبْ
و مشتاقانه به سوی پروردگارت رو آور.
یادمون نره:
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
اوّل و آخر هستی و پیدا و پنهان وجود همه اوست و او به همه امور عالم داناست.
یادمون نره :
الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۖ وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا
مال و فرزند، زینت زندگی دنیاست؛ و باقیات صالحات [= ارزشهای پایدار و شایسته] ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخشتر است!
خدای عزیز و شیرین ودلبرم،هرکی ندونه من میدونم که وقتی میخواستم شروع کنم به نوشتن،هیچی توی سرم نداشتم و فکر نمیکردم حتی بتونم یک خط بنویسم….تو کمکم کردی،تو جمله ها و آیه هارو آوردی…تو گفتی اینو بگو…اینو بنویس…
ازت سپاسگزارم که یکبار دیگه بهم سعادت صلات و هم نشینی با بندگان صالحت رو دادی.دوووستتت دارم و بوووسه به کله ت و عاششششقتم وجان منی وووو…. ازین حرفا… :)))
به امید دیدار یاران غارحرای من،در بهترین زمان و مکان…
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ ﴿١٧﴾
نوجوانانی همیشه نو جوان همواره [برای خدمت] پیرامونشان می گردند،
بِأَکْوَابٍ وَأَبَارِیقَ وَکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ ﴿١٨﴾
با قدح ها و کوزه ها و جام هایی از باده ناب و پاک،
لَا یُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا یُنْزِفُونَ ﴿١٩﴾
که از نوشیدنش نه سردرد گیرند، و نه مست و بی خرد شوند،
وَفَاکِهَهٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ ﴿٢٠﴾
و میوه ها از هر نوعی که اختیار کنند،
وَلَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ ﴿٢١﴾
و گوشت پرنده از هر گونه ای که بخواهند،
وَحُورٌ عِینٌ ﴿٢٢﴾
و حوریانی چشم درشت،
کَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ ﴿٢٣﴾
هم چون مروارید پنهان شده در صدف؛
جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿٢4﴾
پاداشی است در برابر اعمالی که همواره انجام می دادند.
لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِیمًا ﴿٢5﴾
در آنجا نه سخن بیهوده ای می شنوند، نه کلام گناه آلودی،
إِلَّا قِیلًا سَلَامًا سَلَامًا ﴿٢6﴾
مگر سخنی که سلام است و سلام،
وَأَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ ﴿٢٧﴾
و سعادتمندان چه بلند مرتبه اند سعادتمندان!
================================================================
حمید عزیزم سلام
سلام و سلامتی و نورو وعشق ورحمت الله رو همراه با نسیم بهاری شمال، با این تلگراف برات میفرستم الهی که در بهترین زمان به بلاد توحیدی عسلویه به دستت برسه …
از صبح که بیدار شدم انرژی زیادی منو دعوت میکرد برای اینکه برات تلگراف بفرستم،اولش زمان مناسب و تمرکز گیرم نیومد…بعد از ظهر که زمان آزاد شد،یک کامنت برات نوشتم،از سر کوچه مون تا خط تولید گاز پالایشگاه ….ولی نشد که ارسال بشه…
حالا الان …باز همون انرژی سر وکله ش پیدا شد که بیا و دوباره بنویس…
طبق رسم نانوشته ی ما،رفتم از قرآن برات هدایت بگیرم،این آیه هارو گذاشت کف دستم…
یعنی آیه ها یکی از یکی شیرین تر…مگه میتونستم از یکیش بگذرم؟بیشترش رو کپی کردم…مابقیش رو خودت بخونش…نتنها حسودیم شد!که تازه دوزاریم افتاد از صبح چرا به مدارت دسترسی ندارم!
شما و داداش اسدالله باهم سوار موشک شدید؟
کی از کنار مدار من رد شدید من نفهمیدم؟
آخرش موشک بوق داره یا نه؟
اگر بوق داشت و بوق نزدید،مدیون خون هزاران شهیدید،بخدا :/
چقدر غر زدم :))) یک کامنت غرغری هم برای داداش اسدالله فرستاده بودم :)))
خدا ازم راضی باشه :)))
بگذرریییییییم!
آقا عیدت مبارک!صد سال به این سال ها!
پارسال دوست،امسال آشنا!کجا بودی نبودی :)))
بازم خداروشکر که سال جدید چندتا نقطه ی آبی ازت دریافت کردم،دعا میکنم هرجا هستی حال دلت عالی باشه و غرق احساس خوشبختی بی قید وشرط….
میدونم شماهم دقیقا زمانی که اتصال قلبیت برقرار میشه،این جنس احساس رو تجربه کردی…واقعا اون لحظه آدم هیچ کمبودی احساس نمیکنه…انگار به تموم خواسته هاش رسیده …
به قول اون جمله ی طلایی استاد:
تموم خواسته های ما بخاطر اینکه ما به احساس خوب برسیم،وقتی ما خودمون به احساس خوب برسیم،درواقع به اصل خواسته مون رسیدیم…بقیه ش دیگه پاداش اکستراست…خودش وارد زندگیمون میشه.
حمید جان من هم مثل شما،سال های زیادی،عید و سال تحویل توی بیمارستان بودم،و این اولین عید نوروزی هست که من در آزادی کاملم…هیچ نگرانی ندارم که الان مرخصیم تموم میشه…مرخصی درکار نیست…زمان آزاد…هرچقدر دلم بخواد…
یک نکته ای به ذهنم رسید که بهت بگم،خودم با خوندن کامنتت متوجه شدم اونجا که نوشتی:
وقتی به پشت سرم نگاه میکنم و میبینم طی 11 سال گذشته 9 تا سال تحویل رو توی عسلویه بودم به فکر فرو میرم، آیا قرار بوده واقعاً زندگی اینقدر به سختی باشه؟
ببین من 8 سال توی شغل سخت پرستاری بودم،بیشتر از همه هم توی بخش های ویژه که بار استرس و فشار روانیش خیلی بیشتره…اون 6 سال اول که همه ش مدارهای داغون بود رو بزاریم کنار…برسیم به این دوسال آخرکه من دانشجوی استاد شدم و داشتم روی خودم کار میکردم،مخصوصا دوره مقدس دوازده قدم…
سال تحویل 1401،1402 رو من توی بیمارستان شیفت بودم،یادمه سال اول عصرکار بودم،سال دوم شبکار!جالبه که فیلم هردوتاشون هم مستند موجوده!
برای هر دوتا سال تحویل من سنگ تموم گذاشتم،بهترین سفره ی هفت سین رو وسط بخش icuچیدم…کلی ازین چراغ رنگی ها وصل کردم…باورت میشه؟وسط بخش icu…
بعد درحالیکه صدای شمارش معکوس ثانیه های آخر سال میومد،من محکم قرآن رو بغل کرده بودم و به پهنای صورتم میخندیدم و شاد بودم…
میدونی میخوام چی بگم؟استاد تو دوره عشق و مودت میگه: شما نمیتونید چیزی رو دفع کنید،فقط میتونید جذب کنید
یا به تعبیر قرآن: وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ۖ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ
یعنی اینکه من امسال سال تحویل رو نتنها خونه بودم بلکه کلا ازون محیط جدا شدم،بخاطر حال خوب و احساس خوشبختی و در صلح درومدن با محل کارم بود…
من انقدر با محل کارم در صلح درومدم…که اون محیط دیگه پاسخگوی شخصیت جدید من نبود….و جهان طبق قوانین بدون تغییرش همه چیز رو جوری چید که من از شغل سابقم جدا بشم.
باور کن خودم به این موضوع توجه نکرده بودم که چقدر قشنگ این قانون اجرا شده و من نفهمیده بودم اصلا….
استاد تو جلسه 4 قدم 6 میگه:
شما فقط روی خودتون کار کنید،جهان بیرون حتما عوض میشه…چه جوریش رو ول کن …
ببین ی چیزی الان یادم اومد ،رفتم گوگل درایوم رو چک کردم دیدم آره….
من سال تحویل پارسال کنار سفره ی هفت سین از خودم یک فیلم 40 ثانیه ای گرفتم و گفتم و این ویدئو رو میگیرم برای بعدا…به امید خدا،امسال آخرین سالی که من کارمندم…و میخوام به امید الله بیزنس خودمو داشته باشم…
باورت میشه…؟
به خدا…به الله…به رب…
هیچی نمیدونستم…که قراره چه اتفاقاتی بیفته…و چه جوری به خواسته م میرسم…
آره حمید…به لطف الله سال 1402 شد آخرین سال کارمندی من…
و چه کسی از خداوند صادقتر؟
وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا ۚ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا
خداروصدهزار مرتبه شکر برای همینجای زندگیم…
نشانه ها داره از چپ و راست میاد…
و من هربار از قدرت خداوند به سجده میفتم و میگم آره…آره…استاد راست میگفت…قانون جواب میده …
استاد تو دوازده قدم میگه دانشجوهای من،باید زودتر از من به نتیجه برسند…چون آزمون و خطاهای منو ندارند…
مگه چقدر گذشته از زمان دانشجویی ما…همه ش دوسال…دوسالی که از همون روز اولش پر از معجزه بود…
جاده ی جنگلی آسفالته ی دوره ی مقدس دوازده قدم ….
ازت معذرت میخوام اگر نوشته هام پیوستگی نداشت…یکم خواب آلودم …
این روزها تموم همتم رو گذاشتم از خوابم بزنم وبه درس و مشقم برسم…
باور کن همین امروز من یک قدم بیشتر برای اجرای توکل در عمل و تمرکز روی سایت برداشتم …خدا ی جوری برام معجزه کرد که من هنوز ناک اوتشم…
دوتا از بهترین رفیق هامون توی سایت..داداش رسول و فاطمه جان…امشب منو یکطوری شرمنده ی محبتشون کردند که من هنوز ناک اوتم…من کجا و این همه عشق من حیث لایحتسب کجا…؟
صبح توی تمرین ستاره ی قطبیم نوشتم،خدایا برام نشونه ی از رابطه ی هم مدار بفرست که ایمانم به مسیر بیشتر بشه…
میدونی حمید جان…؟
من اندازه ی مشت خودم از خدا خواستم…
خدا اندازه ی مشت خودش،این خانواده ی بهشتی رو برام فرستاد…
شگفت زده ی این عشق و صلح و آرامش بینشون شدم،این هماهنگی،این هم مداری،این توحید،این صلح درونشون…
اصلا دیوونه شدم…
گفتم خدایا…تو داری چه جوری با من حرف میزنی؟
خداوند حافظ و نگهدارشون باشه در هرثانیه از زندگیشون،و دعا میکنم از آسمون وزمین براشون برکت وثروت بباره …
یعنی یک ایمانی به قلب من امشب پاشیده شد که میتونه کوه هارو جابه جا کنه…
خداروصدهزارمرتبه شکر برای داشتن این غارحرا…برای این رفیق های بهشتی…
الهی نور خداوند بر خوشبختی هاشون بباره …
جالبتر ازون اینکه…بعد ازین تماس بین ما … قرآن این آیه ی شیرین رو بهم هدیه داد:
وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ ۚ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
و میان دل هایشان الفت و پیوند برقرار کرد که اگر همه آنچه را در روی زمین است، هزینه می کردی نمی توانستی میان دل هایشان الفت اندازی، ولی خدا میان آنان ایجاد الفت کرد؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است.
خداروشکر…خداروصدهزار مرتبه شکر…
اوه پسر :)) یادم رفت اول کامنتم بگم منتظر یک تلگراف طولانی باش…
ببخشید بازم پر حرفی های سعیده…
تازه کلی از چیزهایی که تو کامنت قبلی برات نوشته بودم رو نگفتم:))
انشالله با نقطه ی آبی بعدی…اگر عمری باقی بود…
عیدت مبارک برادر عزیز توحیدی راه دور من،آتشنشان ابراهیم نشان،حمیدِ حنیف
به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت.
در پناه نور آسمون ها وزمین باشی همیشه،خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ
به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ازت
قلبِ فراوانِ فراوان