چگونه «مسیر رسیدن به اهداف» را فراموش نکنیم - صفحه 24 (به ترتیب امتیاز)

378 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سحر گفته:
    مدت عضویت: 1249 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و بقیه دوستان

    من وقتی داشتم این فایل رو گوش میکردم در حین صحبت های استاد درباره مسیراهداف و فراموش کردن مسیری که رفتیم تا به این نتیجه یا هدف رسیدیم یهو این جمله از کتاب اثر مرکب توی ذهنم یاداوری شد که دارن هاردی میگه : ( هیچ چیزی مثل موفقیت، رو به نابودی نمی رود) و داستان یک رستورانی رو میگه که تازه افتتاح شده بوده و خدمات خیلی خوبی داشتن غذای خیلی با کیفیت و رفتار خیلی خوب با مشتری ها ولی بعدا که به موفقیت زیادی رسیدن این موفقیت رو مسلم فرض کردن و از اون مسیر دور شدن یعنی خدمات و غذاشون دیگه اون کیفیت رو نداشت و حتی رفتارشون هم با مشتری ها مثل قبل خوب نبود و در نتیجه موفقیتشون از بین رفت و یجورایی برشکست شدند و دقیقا بعدش دارن هاردی این جمله رو میگه که (آنها بخاطر موفقیت شان شکست خوردند آن هم به این خاطر که از انجام کارهایی که در ابتدا باعث موفقیت شان شده بود دست کشیدند موفقیت شان روی چشم اندازشان سایه انداخت و انها از تلاش کردن دست کشیدند.)

    و این دقیقا کاریه که خیلی از ماها انجامش میدیم و اون یه مسیری رو میریم به یک موفقیتی میرسیم و فکر میکنیم دیگه اون ابدیه و از انجام اون کارایی که مارو به اون موفقیت رسوند دست میکشیم و اون مسیر رو فراموش میکنیم و بعد اون موفقیت رو هم از دست میدیم

    من درباره خودم میگم خب من دقیقا همینجوری بودم مثلا میومدم روی مسائل مالی تمرکز میکردم تمرین میکردم و…. به یه سطحی میرسید یجورایی از مسیر میومدم بیرون باز دوباره به مشکلات مالی میخوردم و باز دوباره و یجایی دقیقا همین چندماه پیش بود که البته خوندن همین کتاب اثرمرکب هم اگاه ترم کرده بود که باخودم تصمیم گرفتم که اگه من میخام واقعا پولدار باشم یا فلان کسب و کار رو داشته باشم باید متعهدانه حرکت کنم واقعا و الان خوشحالم در مدار گوش دادن این فایل قرار گرفتم تا آگاهیم بیشتر بشه و بتونم ثابت قدم تر باشم

    و دقیقا توی بحث کم کردن وزن من 15 کیلو وزنم اضافه بود و نمیتونستم کم کنم و دقیقا اول مهر 1401 من باخودم گفتم حالا یجور گفت و گو باخودم بود که ببین اصلا نیازی نیست طوفانی حرکت کنی چون کاری بودکه میکردم یهو رژیم سخت برو فلان دکتر باشگاه هر روز و چند کیلو کم میکردم دوباره ول میکردم برمیگشتم سرخونه اول و به نظرم دلیل اینکه بعد یه مدت از مسیر میایم بیرون استارت طوفانی زدن هست و با خودم گفتم هیچکدوم از اونها نیازی نیست من یکسری تغییرات کوچیک رو شروع میکنم و بعد کم کم بهترش میکنم خب اول مثلا چربی رو کاهش دادم غذاهای کم روغن یا حتی بی روغن و بعدچون خیلی شیرینی دوست داشتم باخودم گفتم میتونم به جای کیک و بستنی و… از چیزایی که قند طبیعی تر داره مثل خرما ، عسل و… استفاده کنم که کالریشم خیلی کمتره و باشگاهمو از سه روز در هفته شروع کردم الان شده 4 روز و من الان بعد 4 ماه با همین شیوه 10 کیلو کم کردم و هی سعی میکنم بهترش کنم تغدیمو سالم تر کنم و اصلا هم گشنگی نمیکشم یا اذیت نمیشم اصلا حالا بماند نتایج دیگم اینکه من کبدم گرید 2 بود الان نرمال شده یکسری مسائل هورمونی بدنم بهم ریخته بود الان شکر خدا کاملا خوب شده و چقدر سرحال تر و انرژیم بیشترشده خوابم کمتر و با کیفیت تر شده حتی تیروئید داشتم خود به خود خوب شد

    و میخام یه نکته خیلی مهم رو بگم که اون هدفی که انتخاب میکنید خیلی تعیین کننده هست که چقدر تو اون مسیر پیش برید من روزی که هدفمو میزاشتم میخام مثلا فلان قدر وزن کم کنم وقتی به اون وزن میرسیدم انگار دیگه چیزی نبود بخوام ادامه بدم بخاطرش ولی الان میخام برای تمام سالهایی که قراره زندگی کنم سالم و سلامت باشم و تناسب اندام داشته باشم و هر روز بهتر از قبلم بشم واسه همون این مسیر رو ادامه میدم و هر روز سعی میکنم بهترش کنم با تغییرات کوچیک نه تغییری که بزرگ باشه و از پسش برنیام

    و این برنامه رو برای روابط،! مسائل مالی و حتی تنظیم ساعت خوابم که بتونم صبح ها زودتر بیدار بشم و… هم دارم ولی با قدمهای کوچیکی که مداوم باشه و اگه قانون تکامل و مدارها که بارها استاد عباسمنش توهمین فایلهای رایگان گفتن رو درک کنیم خیلی راحت تر حرکت میکنیم و ادامه میدیم و اون اندازه هدفمون که مثلا من میخام فقط 5 کیلو کم کنم یا میخام تناسب اندام، سلامتی و بانشاط بودن و… برنامه همیشگی زندگیم باشه هم خیلی تعیین کننده هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سید محمد رضا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 655 روز

    سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات و خالق آفرین من ،،..

    سلام و درود خدمت مثال بارز و آشکار انسان واقعی اشرف مخلوقات خداوند استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز ،،

    سلام به روی ماه تک تک دوستان گل خودم ،،،

    آره عزیز ،، آره قربون ،، آره فدات شم ،،

    اینه ،، اینه حال قشنگ ،، اینه شیرینی و حلاوت وصل شدن به انرژی مقدس خالق ،، به رب العالمین ،، خیلی های تِک و خیلی به روز بچه ها ،، الله اکبر الله اکبر الله اکبر ،،،

    چقدر لذت میبرم وقتی حالم انقدر خوب میشه انقدر دلم تازه میزه انقدر ذوق و شوق پیدا میکنم که آره آره پسر تک تک خواسته هام تیک خورده صد که نه کمه هزار درصد آره ،، خدایا صد هزار مرتبه شکرت ،، عشق بازی با خداوند ،، خیلی لول آپ میکنه آدمو خیلللللییییییی ،، فول انرژی به معنای واقعی کلمه ،،

    خوب آقا میدونی داستان چیه اصلا !!؟؟ این حال بی نظیر از کجا میاد !!؟؟ از جایی که انقدر به خالقت نزدیک بشی که از بی نهایت دستان مبارکش هم یاری و هدایتت کنه هم به وضوح و شفاف باهات حرف بزنه بابااااا ،،،

    قبلش ی چیزی بگم یادم نره من از همینجا اعلام میکنم عاشق طرز بیان ««« نه »»» گفتن استاد عزیزم هستم و به شدت هر چه تمام توی ذهن من این جملات استاد هک میشن هک هک ،،، آقا بنده سید محمد رضا موسوی ( برند نیو ) نوی نو با بدن پونزده سالگیم دارم براتون مینویسم عاشقانه عاشقانه عاشقانه از صمیم قلبم برای تک تکتون آرزو میکنم این حال فوق العاده یونیک دوره مقدس قانون سلامتی رو بچشید ،، این روند معکوس جوان شدن هر روز ب روز این انرژی عالیییییی این وایب دائم این شگفتی هایی که واقعاً تو خوابم نمیدیدم بدنم که سی سال نان استاپ با من بوده انقدر خاص و انقدر قدرتمنده باباااااا ،،، استاد عاشقتم به علی قسم عاشقتم ،،،، آره دوست گلم دوره مقدس قانون سلامتی ،،، اسمی که تا ابد هر وقت بشنوم اشک ذوق خواهم ریخت ،، ببین نتیجه من انقدر هیوج و انقدر معجزه وار که خودم توی شاک هربار که دوش میگیرم فقط میتونم اشک شوق بریزم و خدارو شکر کنم که اصلا ژنتیک بدن من تغییر داده و واقعاً بچه ها ایمان ایمان ایمان که نتیجه به قلب ما میده این دل قرص شدن از اینکه بعد از پونزده سال شد آره شد واو ،،، پس دم خدا گرم دم استاد گرم دم خودم گرم برو بریم برای ثروت برو بریم برای خلق تک تک خواسته ها آره چرا که نه ،،، چنان راه و خداوند متعال هموار کرد که تو فقط برو اون بالا مدت عضویتم بخون آره ،، آره عزیز ،، کار و بسپری دست خدا کار که برات نمیکنه ، شاهکار میکنه شاهکار شاهکار خدایا صد هزار مرتبه شکرت که توانستم به سلامتی و وزن ایده آلم رسیدم به یاریت ،،، خدایا صد هزار مرتبه شکرت که اینقدر حالم جذاب و اینقدر این سایت مقدس ات زندگیمو تغییر داده شرکت شکرت شکرت ،،

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت که توانستم زبان انگلیسی را کامل و روان یادگرفتم و صحبت کردم ،،،

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت که ثروووووتتتتمند و شااااااد و سلامت هستم ،،،

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت که لیاقت سجده و شکر گذاری عطا فرمودی ،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 909 روز

    به نام خدای مهربان و بخشاینده ام

    خدایا به من آنچه را بده که خودت میدانی درست ست و هدایتم کن

    سلام به استاد عزیزو توحیدیم

    انسان کلا فراموش کاره و تا زمانی یادش میمونه مطلبی رو که مدام تو ذهنش تکرار کنه و در زندگی روز مره عملی انجام بده اگر یکی دوروز دست بکشه نتایج هم کمرنگ میشه

    به همین راحتی این قانونه جهانه

    به نظر من یکی از راه‌های فراموش نکردن و به یاد سپردن قوانین همین کامنت نوشتنه وقتی میای ردپا از خودت میذاری هر روز

    بعد از مدتی این ردپاها رو که برمیگردی مرور میکنی تغییرات رو میبینی و بعد میفهمی از کجا به کجا رسیدی چکار کردی کدوم کار رو بیشتر انجام دادی تا به این اندازه الان زندگیت روان شده

    من خودم تعهد دادم هر روز توسایت بچرخم و دوسه تا کامنت بذارم و کلی کامنت رو بخونم این کار به من و تغییر کردن و رشدم خیلی کمک کرده به وضوح خودم میبینم اگه یه زمانی مسیر اشتباه رو میرم سریع میفهم و برمیگردم

    خب این خیلی عالیه و خدا رو شکر میکنم

    یکی دیگه از کارهای به یاد سپردن

    همین نوشتن اول صبح و آخر شب ستاره قطبیه کلی از خدا درخواست میکنی کلی تشکر میکنی و همین کار احساس خوب رو در درونت شعله ور میکنه و اون روز بهت انگیزه میده بخصوص وقتی میای آخر شب دفترتو باز میکنی و میبینی بیشتر درخواستهات اجابت شده

    این کار باعث میشه ایمانت به خداوند بالاتر بره و محکم تر بشه و با شور وشوق زیاد در مسیر خواسته هات قدم برمیداری و سوت زنان از زندگی لذت میبری اینه قانون زیبا و بدون نقص خداوند

    احساس خوب = اتفاقات خوب

    شکر گزاری زیاد به همان اندازه جهان بهت نعمت میده چه بسا بیشتر

    خدایا شکرت سپاسگزارتم که امروز به من این آگاهی و هدایت رو رسوندی که هواست باشه شکر گزاری زیاد کنی یادت نره

    خدایا هزاران هزار مرتبه شکرت

    خدایا از هر خیری از تو به من برسه من فقیرم من نیازمندم من بهت ایمان دارم

    ممنونتم استاد عزیزم برای آگاهی امروزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    الی گفته:
    مدت عضویت: 1921 روز

    سلام به خانواده بزرگ عباسمنش

    امشب که برای پیاده روی بیرون رفتم تا طبق عهدی که با خودم بستم برای هرشب به پیاده روی رفتن و با خدا صحبت کردن درمورد خواسته هام، تصمیم گرفتن مسیر کاریمو برای خودم مرور کنم، مسیری که وقتی بهش فکر میکنم ردپای توکل توش میبینم، به وضوح میبینم وقتی امیدم به خدا بوده فقط چه قشنگ برام چیده،

    خب شروع میکنم، سال 94 من دانشجو بودم، اما بخاطر تضادهای مالی که داشتم تصمیم گرفتم دنبال کار بگردم، با یکی از دوستانم شروع کردیم به گشتن اما یه حسی به من میگفت بریم و به جایی سر بزنیم ک خب جفتمون میشناختیم اونجارو، اما دوستم مخالفت داشت و میگفت مگه نیرو میخوان که میگی بریم، اما با اصرارای من (که این اصرار هم از عدم اعتماد به نفس میومد) بالاخره اومد، یادمه وقتی رفتیم اونجا با مدیرش راجب کار صحبت کردیم و بهمون گفت اتفاقا تا یکی دو هفته دیگه برای دفتر جدید نیرو میخوایم و شما تو این مدت روی کار با کامپیوتر تمرکز کنید، تقریبا یک ماه گذشت و با ما تماس گرفتن، فک کنم اون موقع تایپ من در حد صفر و کار با ورد و اکسل هم کاملا سطحی رو به پایین یا شاید صفر حتی، ولی رفتیم و شروع کردیم، حدود 20 30 نفر بودیم، یادمه اون دوستم هم که هم دانشگاهی من بود بخاطر تداخلش با دانشگاه فقط 1 جلسه اومد، ما شروع کردیم و اونا ورد و اکسل و تایپ سریع رو به ما یاد دادن و من چند ماه بعد بخاطر تضادهای مختلف از اونجا اومدم بیرون و دوباره شروع کردم به گشتن دنبال کار، توی خط تولید کار پیدا کردم و سه روز رفتم اما روز سوم بخاطر فشار زیاد به دستم، دستم به شدت ورم کرد و نمیتونستم دیگه کار کنم ( لازم به ذکره رفتارشون اصلا درست نبود و من نمیتونستم اون رفتارو بپذیرم چون اعتقادم به این بود که تو این دنیا بالاخره هرکی به هر نحوی داره برای دیگری کار میکنه و لزومی نداره کسی به خودش اجازه بی احترامی بده و از بالا به پایین نگاه کنه، که البته این ضعف تو خودمم بود گاهی ولی واقعا کمرنگ) از اونجا اومدم بیرون و مجددا باید کار پیدا میکردم، یکی از دوستان من که تو همون مجموعه اول باهاش آشنا شده بودم به من گفت خط تولید شرکتشون نیرو میخواد که یه فاصله مسافتی دو ساعته داشت با محل زندگی من، من به مصاحبه رفتم و پذیرفته شدم و قرار شد ساعت 5 و نیم صبح سوار سرویس شم برای رفتن به محل کار، کارش خیلی راحت تر از کار قبلی بود (کاری ک سه روز رفتم) ولی نمیتونستم بپذیرمش واقعا نمیدونم چرا، و روزی که قراردادمو با عنوان کارگر امضا کردم حالم فوق العاده بهم ریخت و به دوستم گفتم من اینجارو دوست ندارم ( دوستم تو قسمت اداری بود با مدرک کارشناسی و من با مدرک دیپلم در قسمت تولید( لازم به ذکره من ترم 6 از دانشگاه بخاطر یه سری اتفاقات انصراف داده بودم) دوست من بهم گفت کجا میخوای بری با مدرک دیپلم هیچ کاری پیدا نمیکنی بشین کارتو بکن ( منظورش این بود تو مدرک نداری و سطحت همینه پس نباید توقع داشته باشی) و من بهش گفتم من از اینجا میرم و مطمعن باش کار پیدا میکنم( نمیدونم چرا ولی یه حس قوی توکل شاید تو وجودم بود چون نگران نبودم) از کارم استعفا دادم و حقوق اون کار دقیقا روزی به حسابم واریز شد که من بهش نیاز داشتم واقعا ( خدایا شکرت)، اومدم بیرون و بعد از یه بازه زمانی شاید چندماهه شروع کردم دنبال کار گشتن، برای یه شرکت رزومه ارسال کردم که کارمند میخواست ولی زده بود مسلط به زبان درصورتی که زبان من اگه نگم صفر بود یک بوده، با من تماس گرفتن و گفتن برای مصاحبه بیا، روزی که میخواستم برای مصاحبه برم به شدت خوابم میومد و بین تمایل به خوابیدن و حسی که بهم میگفت برو مصاحبه، این مصاحبرو باید بری در جنگ بودم ولی اون حس و صدا انقدر قوی بود که من رفتم، و با وجود تعداد زیادی که برای مصاحبه اومده بودن 3 نفر قبول شدن و من نفر 4 بودم که اون سه نفر هرکدوم به یه نحوی یکی سفته تداد یکی راهش نزدیک نبود یا هرچی رفتن کنار و من شروع به کار کردم ( لازم به ذکره این اولین جایی بود ک وقتی رفتم مصاحبه حسم بهش خیلی خوب بود و مدام میگفتم کاش بشه و شد) چند ماه اول بعنوان کارمند فعالیت کردم و کمتر از یکسال کارفرمام صدام کرد و گفت تو خیلی باهوشی و حیفی برای این سمت و من میخوام تورو به کلاس آموزشی مرتبط بفرستم و برای کارشناسی فلان قسمت شروع کنی کارتو، من کلاس رفتم و با مدرک دیپلمممم شدم کارشناس شرکت و مدیر یک واحد ( نیرو جایگزین من کردن و مدیریت ایشون با من بود)، گذشت و من بعد از چندسال به تضاد برخوردم،( روحیه من هیچوقتتتت با کار کردن برای کسی سازگار نبوده هیچوقت و اینو با همه وجود حس میکنم) روزی ک میخواستم از اون کار بیام بیرون همکارانم مدام میگفتن کار نیست نرو پشیمون میشی، حتی کارفرمام به سدت اصرار داشت ک نرو چون اگه بری باید از صفر شروع کنی بخاطر مدرکت تا اونا توانایی تورو بفهمن (باور اون زمان خودم ک مدرک بی تاثیر نیست) اما من ایمانم ازقبل قوی تر بود و استعفا دادم و کار جدیدمو به فاصله چندماه که البته تمایل خودم بود فاصله بندازم شروع کردم ( شرکت قبلی در حیطه ای فعالیت داشت که در من این خواسترو ایجاد کرده بود که حیطه فعالیت شرکت جدید یه چیز خاصی باشه که تو ذهنم بود) و من کاملا اتفاقی کار جدیدمو که البته آگهیشو همون دوستم برام ارسال کرد شروع کردم و دقیقا فعالیت مجموعه توی همون حیطه فعالیتی بود که میخواستم، جالبه من بعنوان کارمند رفتم و کارمو در حیطه کارشناسی شروع کردم ( این که من بعنوان کارمند شروع میکردم از باور مخرب من میومد که تحصیلات خیلی مهمه و از اونجایی که من به تواناییم ایمان داشتم اما تحصیلاتشو نداشتم با خودم میگفتم من میرم تو اینکار اونوقت خودمو نشون میدم و پیشرفت میکنم و ارتقا پیدا میکنم)، خب من از سِمَت کاریم خوشم نمیومد همون سمتی ک شرکت قبل آموزش دیدم و توش با وجود عدم علاقه شدید نسبتا موفق بودم، دوست داشتم حسابداری شروع کنم چون دقت فوق العاده بالایی دارم و فکر میکردم توش موفق میشم و از چند نفر پرسیدم راجبش و میخواستم شروع کنم به رفتن به کلاس ( اما چون جهان میدونست این کار علاقه من نیست نذاشت هزینه کنم و  من به هردلیلی کلاس نرفتم تا بخاطر تضادهای مختلف و همینطور عدم پرداخت به موقع حقوق از اون کار اومدم بیرون ( لازم به ذکره که همه ی تضادها یا تو گوشی هایی ک میخوردم و برام سنگین بود همشون بهم میگفتن تو آدم کارمندی نیستی، تو باید کار خودت داشتی باشی)، قبل از اینکه من تصمیم به بیرون اومدن از این کار بگیرم یه همکاری که شرکت داشتن و بصورت پیمانکاری برای ما کار میکرد به من گفت من میخوام نیرو بگیرم برای شرکتم و شما فرد مناسب و محترمی هستی، فقط لطفا قبل از مصاحبه کمی حسابداری کار کن تا شریکم ایراد نگیره( بدون اینکه ایشون بدونن من تمایل به کار کردن در حیطه حسابداری دارم) و البته کارشون هم حسابداری نبود، کارمندی بود ک حسابداری بدونه ، و من بخاطر ایشون از یکی از دوستانم خواستم به من کلیت حسابداری بگه و ایشون تو نیم ساعت یه توضیح مختصر و مفیدی راجب سیستم سپیدار به من دادن (من گیرایی فوق العاده بالایی دارم و اینو همه تایید میکنن) و خب شریک آقایی ک به من پیشنهاد کار دادن کرونا گرفتن و دو هفته نیومدن و من تو اون زمان دنبال کار گشتم ( که البته بعدشم کلا پیداشون نشد) اعتماد به نفسم کمی راجب حسابداری بالاتر رفته بود، پس برای جاهایی ک کمک حسابدار میخواستن یا میگفتن آشنا به حسابداری رزومه میفرستادم، تا به شرکتی هدایت شدم که کارمند میخواست آشنا به حسابداری، من به مصاحبه رفتم (بعد از مصاحبه اینم از اون جاهایی بود ک با خودم میگفتم کاش بشه چون هم نزدیک بود هم حس خوبی داشتم و شد) و زمانی که من کارمو شروع کردم به مسیری رفتم که از همون اول شدم کمک حسابدار بدون هیچ آشنایی با حسابداری، من توسط مدیر مالی شرکت اموزش دیدم و در نهایت بخشی از کار حسابداری به من داده شد ( حسابداری صنعتی) و البته باز هم دیدم اصلا مورد علاقه من نیست و کم کم تضاد همیشگی سر و کلش پیدا شد و دوباره به من گفت تو آدم کارمند بودن نیستی   مرور مسیر برام جالب بوده، همیشه وقتی قدم برداشتم درها باز شده ( این باور درمورد کار همیشه داشتم ک تو اقدام کن، تو بگرد دنبالش، تو توکلت نشون بده من برات کار پیدا میکنم، اون کاری ک میخوای)، کارهایی ک رفتم چیزایی بود ک بیشتر از بقیه کارها دوست داشتم تجربه کنم، نوشتم تا مسیرم برای خودم بازم مرور شه، وقتی توکل کردم و با اطمینان اقدام کردم درها برام باز شده، هرجا که به حس درونم اعتماد کردم و انجامش دادم موفق بودم، من توانایی های خودمو نمیدیم و الان برام مرور شد که چقدر توانمندم که از خیلی از دوستانم که مدام به من بابت انصرافم از دانشگاه حس بد میدادن توی حیطه کار جلوترم

    به قول یکی از دوستانم کار همیشه دنبال منه و منو پیدا میکنه

    طولانی شد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    نسیم بابایی گفته:
    مدت عضویت: 1216 روز

    روزشما 140

    سلام به استاد فوقالعاده ام و مریم جان جانان و خانواده عباس منشی

    چقدر استاد تحسینتون میکنم برای پشتکارتون برای ایمانتون برای عمل کردن به قانون در مسیر بودنتون

    چقدر فوق العاده هستین استاد منم دوست دارم مثل شما عمل کنم با ایمان و در مسیر اهدافم باشم . من هر وقت که دارم نگاه میکنم که چقدر فوقالعاده عمل میکنین لذت میبرم خیلیییییی عالی هستین .خدایااا شکرت که در این مسیر فوقالعاده هستم کنار انسان های با ایمان و هدفمند…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    javad گفته:
    مدت عضویت: 1772 روز

    سلام خداقوت

    من اوایلی که با این برنامه اشنا شدم چقدر همچیز در کمتر از ۲۰ ردز عالی شد سال ۹۶ بود که یک دوست تمریناتی رو به من میداد و من رو تو سایت ثبت نام کرد چقدر عالی بود من ۱۶ کیلومتر راه میامدم هر هفته تا این آموزشها را یاد بگیرم بعد از چند روز یک وام ۴ ساله که برای کسی گرفته بودم طرف رفت و اقساط رو پرداخت کرد.

    کسب کار جدید هدایت شدم

    به شهر کرمان مهاجرت کردم

    انسانهای شریف و پاک‌ عزیزی اشنا شدم

    ولی مسیر رو فراموش کردم از یک‌خانه شیک‌ خوابیدن در انبار فروشگاه رسیدم

    همه دوستان رفتن

    تعهد داده بودم که هیچ وقت به عقب برنگردم ولی از عقب هم عقبتر رفتم همچیز از بین رفت مغرور خودخواه عصبی تنها و …

    من این مسیر رو همیشه داشتم دقیقآ این فایل برای من بود دقیقآ برای من از سال ۹۲ تا حالا میخوام زبان یاد بگیرم درسهای نصرت رو دارم تا ۱۰ جلسه میام و بعد دوباره ول میشه و دیگ کار نمیکنم

    بیشتر ۳۵ تا شغل رو تا ۵۰ درصد رشد گردم و بعد رهاشون کردم

    چند روزی هست یک‌کار سخت با کمی درامد بیشتر رو انجام میدم از خداوند رازی هستم میدانم چه را به این راه هدایت شدم چرا این اتفاق افتاد

    هر روز مثل امروز میگم چرا منی که میخوام تاجر زعفران باشم سفر کنم و لذت ببرم ولی اینجا هستم

    چون‌نخواستم وام بگیرم

    قرض کنم چک و سفته بدم نقد کار کنم میخوایتم مثل قبل و کسب کارهای درب داغون نشه

    الا سرکارم توی پروژه صنعتی همکارای خوبی دارم خوابگاه خیلی خوب یک خانه دوبلکس توی شهر محله خیلی خوب و ارام سرویس رفت برگشت خوب در طول روز کار خسته کنندس فشار و گرما و شرجی خیلی زیاده ولی هر بار که ذهنم چند دقیقه بیراه میره بهش میگم صبر کن همیشه اینطور نمیمونه تو هدف داری این بار مثل قبل نیست قبلا با یک ذهن بیمار و بسته تصمیم میگرفتی مغرور بودی

    میخواستی موفق بشی که به بقیه فخر بفروشی ولی این اتفاق نیوفتاد باید صبر کنی باید بهای موفقیت رو بپردازی

    من واقعآ پاشنهای اشیلم رو شناختم یک خط فکری در تمام این سالها زندگی من رو نابود کرده

    ۱.مغرور ۲. پرحرف ۳. عملکرد ضعیف۴.دلسردی۵ بی ایمانی ۶. شرک مطلق و دنبال ارث و میراث رفتن

    توجه به نکات منفی فوش دادن ایناها همش دست به دست هم داد تا این شد که همیشه در کسب کارم با همکارام به چالش بخورم و بعد از یک مدت دوباره کار جدید همکار جدید کمی بعد ی دعوا درگیری بحث و دوباره داستان از نو‌

    اما خدا میدونه تا زمانی که احساس خوب و توجه به نکات مثبت دنیای اطرافم دارم تا زمانی که رابطم با نیروی برترم خوبه همچیز مطلقآ همچیز خوب بوده

    مدرک دیپلم گرفتم

    گواهینامه گرفتم

    دورهای اموزشی ۵ تا رفتم و مدارک فنی حرفه ای گرفتم

    روابطم خوب بود انسانهای عالی تو مسیر زندگی من قرار گرفتن ولی وقتی خارج میزنم همچیز نابود میشه همچیز از بین میره همه امگار میخوان منو بکشن انگار ارث طلب دارم😂 به دولت به حکومت فوش میدم اصلا ی ادمی که مفتش گرانه

    پر از توقع طمع حرث

    خدایا شکرت بارت این فایل بابت این سایت بخاطر استاد عباسمنش عزیزم

    این رد پا از پن بمونه تا بعدآ بدونم از کجا اومدم

    این‌ نیز بگذرد.😍😘🤗😇😋😊😗😇🤗

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    لطیف حنضلی گفته:
    مدت عضویت: 3931 روز

    با سلام و احترام

    هدفگذاری بهترین عنصر برای موفقیت است ، بارها و بارها فراموش می شود ، اما تاثیرگذاری فراوانی دارد ، بارها در زندگی ام هدف مشخص کرده ام اما به آنها نرسیده ام ، بیشترین مواردی که یادم می آید در زمان درس و دانشگاه لوده که اگر لحظه به لحظه هدفم را دنبال می نمودم موفق می شدم و در آن درس ها نتایج بهتری بدست می آوردم.

    در زندگیم بیشتر حرکت کردم تا اینکه هدف مشخصی را دنبال نمایم و خدا رو شکر نتایج هم کوچک ولی ستودنی هستند چرا که بهترین تاثیرات را و راه درست را پیموده و بیشتر نتایجم خوب و عالی بوده اند .

    خداوندا بهترین شکرگذاری را بابت همه نعمت هایت می کنم . همین لحظه ای که دارم این متن را تایپ می کنم و احساس خوب و عالی دارم ، همین موبایل و لب تابی که دارم با آنها کار می کنم ، لحظه به لحظه نفس کشیدنم را شکر می گویم و این را آن زمان درک کردم که در بیمارستان برای عیادت پدرم رفته بودم ، واقعا” سلامتی نعمت بزرگی است ، من به خاطر تک تک اعضا و جوارحم ، خداوند را سپاسگذاری می کنم ، چشمانی که با آنها می بینم ، به خاطر آنکه در عمل آخری که سالها قبل داشتم ارزش دیدن را فهمیدم ، به خاطر پاهای سالمی که دارم شکر ، وقتی پایم در گچ بود و با عصا این طرف و آن طرف می رفتم ، فهمیدم نعمت راه رفتن با پای سالم چه لذتی دارد ، به خاطر گوش هایم شکرگزاری، چون دائما” چیزهای خوب از جمله کتاب های صوتی را می شنوم و به من احساس خوب می دهد ، خدایا سپاسگذارم به خاطر انگشت های سالمی که دارم و آن زمان قدر آنها را فهمیدم که از درد نمی توانستم آنها را خم و راست کنم ، خداوندا به خاطر قلبی که در تنم است تو راشکر می گویم ، تنها به خاطر اینکه افراد بسیاری هستند که بارهای به بیمارستان مراجعه می کنند و برای درمان اقدام می کنند از جمله آن ها برادر و پسر عمویم هستند که مشکل قلبی دارند و آرزوی سلامتی برای آنان دارم ، خدایا تو را شکر می کنم به خاطر نعمت کلیه های سالمی که دارم ، برای اینکه آشنایان بسیاری دارم که مشکل کلیه دارند از جمله پدر و مادر و … آرزوی سلامتی برای همه عزیزان ، اطرافیان و تمامی انسانها دارم ، یا من اسمه دواء و ذکره شفا🙏✅✅✅

    این متن شکرگزاری من تنها و تنها اشاره به داشته هایمان دارد که از آنها غافل هستیم و قدر آنها را زمانی می دانیم که از دست رفته باشند ، هر روز خدایم را سپاسگذاری میکنم ، فقط در صورتی که نعمت فراموشی آنها را پیدا نکنم ، موفق و پیروز باشید ، شکرگزار نعمت های الهی “لطیف حنضلی”

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    به نام هدایت الله

    با سلام خدمت استاد و خانم شایسته و تمامی دوستان خوبم

    خداروشکر که با یه فایل دیگه از استاد توانستن آگاهی ها و تجربیات زیادی رو کسب کنم و حال دلم رو خوب کنم

    نباید فراموش کنم که مسیر رسیدن به اهداف خودم را

    قطعاً اگر میخواهم به موفقیت های بیشتری را تجربه کنم نوشتن و رد پا گذاشتن از خودش است که بعد از مدتی می تواند آن را ببیند و برای آن باور پذیر باشد و احساس سپاسگزاری از این توجه به بهبود شخصیتی می تواند کمک زیادی برای من به وجود بیاورد و نباید فراموش کنم که در این مسیر چقدر تغییرات حاصل شده برای من

    باید بدونه از چه مسیری برای اهداف خودش رسیده که آن را ادامه بدهد اگر تمرکز روی پیشرفت باشد مسیر درست زندگی را هر روز می بینیم و با هدایت خداوند آن را ادامه میدهیم ایمان تعهد باور الگو های مناسب برای هدف های بزرگتر زندگی من در تمام ابعاد بهتر می شود

    تجربه من از قانون سلامتی این بود که اول به مسیر توجه نکردم و ناسپاسی کردم و ادامه ندادم بعد از مدتی دوباره آن را ول کردم اما بعد از مدتی با تعهد و ایمان جدی و باور های قوی و داشتن مسیر مثل عکس انداختن کامنت نوشتن برای خودم که رد پا توانستم دوباره بزارم به لطف خدا آن را انجام دادم آرام آرام در طی تکامل این مسیرِ درست را ادامه می‌دهم و نتیجه دارم میگیرم و ایمان من تا وقتی مسیر را ادامه می دهم موفق میشوم و هر روز بالاتر می رویم از این سلامتی و حال خوبیکه به من می‌دهد اعتماد به نفس را تحت هیچ شرایطی آن را دیگه خراب نمیکنم و به لطف الله دارم ادامه می‌دهم و حال من خیلی بهتر شده و انرژی میگیرم

    خانوم شایسته از شما ممنونم بابت فیلمبرداری و زحماتی که برای سایت می کشید

    همه دوستان خوبم را به خدای بزرگ مهربان میسپارم در پناه الله یکتا سلامت و ثروتمند باشید انشالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    مه‌تا عسگری گفته:
    مدت عضویت: 1706 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد عزیزم مریم جانم و همه‌ی اعضای خانواده‌ام در این سایت الهی

    استاد این فایل نشانه‌ی من بود و چه غوغایی در من بپا کرد

    سعی کردم تمرین رو با تمرکز کامل بنویسم و به یاد بیارم زمانی که درمسیر رسیدن به هدف‌هام بودم دقیقا چه حسی داشتم و چکار میکردم و چه عواملی باعث موفقیتم شده بودن

    برای 3تا از موفقیتهام اینکار رو انجام دادم

    وقتی تموم شد من مات و مبهوت مونده بودم از چیزهایی که نوشتم

    مسیر هر سه تاشون یکی بود

    3 تا هدف کاملا باهم متفاوت بود ولی مسیرشون مو نمیزد

    مسیر موفقیت من این بود:

    * تمرکز روی خواسته‌م و اصلا فکر نکردن به

    ناخواسته‌ها یا درنظر گرفتن plan B

    *احساس لیاقت 100٪

    *امیدواری و شجاعت

    *بودن در کنار افراد هم مسیر

    *تعهد جدی برای موفقیت

    *صحبت کردن درمورد خواسته و تجسمش

    *حس خوب و لذت بردن از مسیر

    *داشتن الگوی عالی

    *استمرار و تمرین هرروزه تحت هر شرایطی

    *باور به اینکه من میتوانم

    *نادیده گرفتن موانع

    حالا جالب اینه عواملی که باعث شدن من به هدف‌هام‌ نرسم هم یکسان بودن :

    *عدم باور به توانایی خود

    *درگیر حواشی شدن

    *عدم تمرکز روی خواسته

    *داشتن دوستان بی هدف و بی انگیزه

    *جدی نبودن و بیخیالی

    *باور به سخت بودن مسیر

    *تنبلی و امروز و فردا کردن

    *باور به بهتر بودن دیگران در مورد اون خواسته(عدم لیاقت)

    *برداشت اشتباه از قانون جذب (فکر میکردم فقط با فکر‌ کردن و تجسم و بدون هیچ حرکت و اقدامی از طرف من ، خواسته‌ی من محقق میشه)

    *ترس

    *نداشتن علاقه و انگیزه

    من با این تمرین دوتا نقشه بدست اوردم

    یک نقشه‌ی موفقیت قطعی

    و یک نقشه‌ی شکست و افسردگی قطعی

    استاد جالبیش این بود که من اکثر موفقیتهام قبل از اشناییم با قانون جذب بود! چون من مطمئن بودم باید خودم هم حرکت کنم تا نتیجه بگیرم ولی وقتی اشتباه قانون رو یاد گرفتم فکر میکردم فقط با نشستن و فکر کردن همه‌ چیز اوکی میشه و نیاز به کوچکترین حرکت از طرف من نیست

    من یاد نگرفته بودم برای رسیدن به هدفم باید قربانی کنم و اینو با فایل شما (حاضری برای هدفت چه چیزی رو قربانی کنی؟) فهمیدم و یه چراغ سبز تو ذهن تاریکم روشن شد و دیدم چقدر مسیر رو اشتباه داشتم میرفتم !

    استاد من با این تمرین فهمیدم چه موفقیت‌های بینظیری به دست اورده بودم و خیلی راحت برام عادی و بی اهمیت شده بودن

    درصورتی که بعد از گذشت چند سال هنوز بقیه منو بخاطر اون دستاوردها تشویق میکنن ،

    ولی من هیچ کردیتی بابتشون به خودم نمیدادم!

    الان به بزرگی و خاص بودنشون پی بردم و نمیدونید همین یاد اوری چه اعتماد به نفسی از دیشب بهم داده !

    فهمیدم من از پس چه کارهایی میتونم بربیام (بدون کمک هیچکس فقط با تکیه بر خدا و هدایتهاش ) چون در تمام موفقیتهام هیچکس به من کمک نکرده بود و فقط خودم بودم و خدا

    و خداوند انقدر زیبا و طبیعی دستانش رو سر راه من میاورد که من گاهی از شدت لطف و مهربونیش گریم میگرفت

    استاد یه کار خوبی که من انجام میدادم این بود که خاطرات اتفاق های خوبم رو مینوشتم تو دفترم و تمام مهربونی‌های خدا رو ثبت میکردم و گاهی تو کپشن پست هام تو اینستا مینوشتمشون و چقدر بازخورد خوبی میگرفتم از بقیه

    یکبار تنهایی رفته بودم یه شهر دیگه و هیچ جا رو بلد نبودم فقط از خدا خواستم هدایتم کنه

    به طور باور نکردنی بدون اینکه من از کسی سوال بپرسم مردم خودشون میومدن از من میپرسیدن کجا میخوام برم و بهم ادرس دقیق میدادن !!!

    من مات و مبهوت مونده بودم !!!

    خدای من !!! این پاداش شجاعت و حرکت و ایمان من بود !

    و باز هم حرف شما اینجا صدق میکنه استاد

    که “ خداوند به شجاعان پاسخ میده”

    آره درسته ، خداوند به شجاعان پاسخ میده !

    خدایااااا سپاسگزارم

    همه‌ی ما اگر منصفانه به گذشتمون نگاه کنیم رد پای هدایت های خدا رو در خیلی جاها میبینیم ولی فراموش کردیم

    و این خدا چقدر بزرگ و مهربونه که ما اگر هزار بار هم فراموش کنیم ولی باز ازش کمک بخوایم رو مونو زمین نمیندازه و خیلی قشنگ هدایتمون میکنه

    من این خدارو با تمام وجود میپرستم

    از شما استاد عزیزم هم بابت این تلنگر ، بینهایت سپاسگزارم و براتون از خداوند یکتا تمام خوبی‌های جهان رو خواستارم

    دوووستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      محمدرضا گفته:
      مدت عضویت: 1803 روز

      سلام دوست عزیز

      خیلی ممنونم از کامنتی ک گذاشتین

      منم دقیقا مث شما اکثر موفقیت هام واسه قبل اشنایی با قانون بود اون موقع یادمه چیزی و ک میخواستم بدست میاوردم یا حداقل تمام توان خودمو میزاشتم براش از شجاعتتون لذت بردم برای بیان این مسئله چون این فکر همش تو ذهنم میومد ک بابا تو قبل از اینکه اشنایی با قانون دستاوردهای بیشتری داشتی تا الان ولی همیشه خودمو گول میزدم میگفتم نه اینطور نیست یجورایی برام سخت بود ک بعد از این همهفایل گوش کردن چ رایگان چ محصول دستاوردهای کمتری نسبت ب قبل اشنایی با قانون داشته باشم در صورتی ک همون موقع هم داشتم از قانون استفاده میکردم ینی وقتی میخواستم ب ی خواسته ای برسم اول از همه برام باور پذیر میشد ک میتونم بهش برسم بعد تمام تمرکزمو میزاشتم روش ب قول شما ب موانع کمتر فک میکردم ادمهای مناسب درمسیرم قرار میگرفتن برای کمک ب من در مسیر رسیدن بخواسته و با اینکه اون چیزی ک میخواستم و تجسم میکردم و بااینکه تلاش فیزیکی زیادی میکردم اصا خسته نمیشدم ک هیچ لذتم میبردم و خیلی از عوامل دیگ بازم تشکر میکنم ازتون بابت کامنت عالی تون ک یسری چیزارو یاداوری کرد برام

      تشکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
      • -
        مه‌تا عسگری گفته:
        مدت عضویت: 1706 روز

        درود بر شما محمدرضای عزیز

        خیلی خوشحالم که کامنت من براتون مفید بوده و باعث یاداوری شده

        منم مثل شما قبل از اشنایی با قانون بطور ناخودآگاه ازش برای رسیدن به خواسته‌هام استفاده میکردم و در کنار عمل خودم ازش نتیجه هم میگرفتم ؛

        ولی مشکل از جایی شروع شد که من فکر کردم همینکه بشینی و تجسم کنی و رگباری باور بگی کافیه و نباید دیگه کار فیزیکی انجام بدی و همه‌ش ذهنیه !

        سره این کج فهمی من سالها درجا زدم و هیچ پیشرفتی نداشتم ولی تازه فهمیدم که ابوموسی نباشم (فایل ابوموسی نباشیم رو ببینید حتما) پا بذارم رو ترسم و از محدوده امنم خارج بشم ،

        یاد گرفتم اگر من قدم اول رو برندارم و قربانی نکنم ، جهان هم هیچ کاری برای من انجام نمیده و نهایتا یک آرامش موقتی نصیبم میشه که این آرامش هم کم‌کم از بین میره چون منطق من نتیجه‌ای ندیده که بخواد ارامش داشته باشه !

        و خلاصه واقعا به این نتیجه رسیدم “ ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است!!! “

        این تمرین خیلی به من کمک کرد که صادقانه با خودم مواجه بشم و یکی از بزرگترین پاشنه آشیل‌هامو پیدا کنم ، به شما هم ویشنهاد میکنم برای باورپذیرتر شدن این موضوع حتما انجامش بدین و برای خودتون مکتوبش کنین

        از خداوند یکتا بهترینهای دنیا و آخرت رو براتون خواستارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        گزارش نقض قوانین سایت
  10. -
    مجتبی کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 3345 روز

    به نام خداوند هدایتگر مهربان

    خدایا من هرآنچه که دارم از آن توست و از تو به من رسیده است

    سلام و درود و سپاس بر استاد عباس‌منش عزیز و سرکار خانم شایسته گرامی

    خداوند را بابت فرصت زندگی کردن و داشتن روزی جدید و بودن در این سایت الهی شاکر و سپاسگزارم

    روز 140

    وقتی که من در زندگی به لطف خداوند نعمت‌هایی را دریافت میکنم که تا قبل از آن جز آرزوهای من بوده است اگر که فراموش کنم که این نعمت‌ها همان رویاها و خواسته‌های من در زمان قبل بوده است و خداوند از سرلطف و بخشندگی‌اش اینها را به من عطا فرموده است، آنگاه ناسپاس میشوم و بخاطر داشتن آنها خداوند را سپاسگزاری نمیکنم و جز دسته اکثرهم لا یشکرون قرار گرفته و نعمت‌هایم را از دست میدهم

    امروز صبح برروی مبلمانی که سال قبل خریده بودم نشسته و مشغول نوشتن سپاسگزاری‌های صبحم بودم

    یاد صحبت استاد در یکی از فایلها افتادم که میگفت من با عزیزدلم در خانه‌ای کوچک زندگی میکردیم و چقدر سپاسگزار خداوند بودیم و مثلا یک ماهی‌تابه چدنی خریده بودیم و هر روز از دیدن آن و غذا درست کردن در آن ذوق میکردیم و لذت میبردیم و سپاسگزار خداوند بودیم

    با خودم فکر کردم این مبلمانی که من چندماهه خریدم و زینت‌بخش منزل من شده است و چقدر برروی آن احساس راحتی میکنم و چقدر زیباست، چرا برای من عادی شده و هرروز بخاطر آن سپاسگزاری نکرده و از دیدنش و راحت بودن روی آن ذوق و شوق نمیکنم

    همین مبلمان زیبا جز خواسته‌های من بود و خداوند از سرلطف و عنایت خویش آن را به من عطا فرمود، پس چرا برای من عادی شد و هیچ احساس شادی نسبت به آن ندارم

    بقیه نعمت‌ها زندگی‌ام نیز به همین شکل است، اینجاست که تفاوت نتایج من و استاد کاملاً واضح میشود که من هم که ادعای شاگردی استاد را میکنم و سعی دارم طبق آموخته‌های که ایشان در اختیار من میگذارد عمل کنم پس چرا همان نتایجی که ایشان گرفته در زندگی من مشاهده نمیشود،

    موضوع اینجاست که من فراموش کردم مسیری را که به این نعمت‌ها رسیدم

    من فراموش کردم که باید هرلحظه بخاطر لطفی که خداوند در زندگی به من داشته سپاسگزار باشم

    من فراموش کردم موقعی نعمت‌های بیشتری به من داده میشود که بخاطر داشته‌هایم سپاسگزار باشم

    من فراموش کردم که نعمت‌هایی که همینک در زندگی من هست روزی جزئی از خواسته‌ها و رویاهای من بوده است

    فراموش کردم که من بایستی تمرکز کنم روی داشته‌ها نه توجه کنم روی کمبودها

    فراموش کردم که احساس خوب مساوی است با اتفاقات خوب

    فراموش کردم که من بایستی مسیری را که به لطف خداوند متعال هدایت شدم به آن، متعهدانه و با جدیت ادامه بدهم و از مسیرم خارج نشوم

    و من باید این مسیر را فراموش نکنم و به یاد داشته باشم که هر روز بایستی بخاطر کوچکترین لطف خداوند سپاسگزار باشم و لذت ببرم از داشته هایم و همین مسیر را همواره ادامه بدهم اگر که دوست دارم نعمت های بیشتری را در زندگی ام دریافت کنم

    تمامی اعتبار این کامنت صرفا متعلق بخداوند است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: