چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد

در این فایل استاد عباس منش با ذکر مثالهای بسیار کلیدهایی اساسی توضیح می دهد درباره:

  • شیوه ذهن برای شکل دهی باورهای محدود کننده؛
  • و راهکار سازنده برای متوقف ساختن آن باورها در همان ابتدای روند؛

آگاهی های این فایل را بشنوید و در مثالها تعمق کنید. سپس برای درک و اجرای این کلید حیاتی در زندگی روزمره خود، در بخش نظرات این فایل، تجربیات خود درباره موارد زیر را بنویسید:

الف) بنویسید کجاها ذهن شما به خاطر یک اتفاق نامناسب توانست بنیان باوری شما را بر اساس آن ناخواسته شکل دهد، امیدواری و خوشبینی را از شما بگیرد و شما را به این نتیجه برساند که از این به بعد قرار است همین نتایج بد رخ بدهد. سپس به خاطر این باور، هیچ قدمی برای بهبود آن روند بر نداشتید؟

ب) بنویسید کجاها با اینکه اوضاع خوب پیش نرفت و نتیجه ناخواسته رخ داد اما شما افسار ذهن را در دست گرفتید و توانستید به ذهن خود بگویید:

درست است که این بار اوضاع خوب پیش نرفت اما 100 ها بار اوضاع خوب پیش رفت. در نتیجه این اتفاق هیچ معنایی ندارد و قرار نیست دوباره این ناخواسته رخ دهد. تنها کار من این است که: ایراد کارم را پیدا کنم، بهبودها را ایجاد کنم تا نتایج حتی بهتر از قبل ایجاد شود” و به این شکل خوشبینی و امیدواری خود را همچنان حفظ کردید؛

ج) درباره تجربیاتی بنویسید که: به خاطر باورهای محدود کننده ای که داشتید، مدتها یک روند ناخواسته را تجربه می کردید اما به محض ایجاد تغییرات اساسی در باورهای خود، در همان مسیر، نتایج متفاوت و خوشایندی گرفتید؛

به عنوان مثال:

رابطه عاطفی نامناسبی تجربه می کردی و به این نتیجه رسیده بودی که: رابطه همین است، زندگی پر از دعوا و مشکلات است، عشق و مودت در رابطه، خواب و خیال است و… اما وقتی تغییرات اساسی در شخصیت خود ایجاد کردی، همان رابطه عاطفی تبدیل به زیباترین رابطه عاطفی ممکن شد؛

یا درباره کسب و کار نیز مرتباً درگیر مسائل تکرار شونده ای بودی، سود و رونقی نداشتی و به این نتیجه رسیده بودی که در این شغل، پول نیست. اما وقتی تغییرات اساسی را در باورهایت ایجاد کردی، همان کسب و کار به ظاهر بی رونق، تبدیل به کسب و کاری پر رونق شد.

د) با توجه به آگاهی های این فایل، بنویسید در موارد مشابه آینده:

چه راهکارها یا نگرشی به شما کمک می کند که حتی با وجود یک تجربه ناخوشایند، افسار ذهن را در دست بگیرید به گونه ای که: نه تنها خوشبینی و امیدواری شما نسبت به آینده حفظ  شود، نه تنها از قدم برداشتن نترسید، بلکه آن تجربه باعث شود ایراد کار را پیدا کنید و با حل آن، بارها رشد کنید.

منتظر خواندن پاسخ ها و تجربیات تأثیرگذارتان هستیم.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد
    39MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

835 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زکیه لرستانی» در این صفحه: 5
  1. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1737 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام ب همگی عزیزانم

    روز22

    خواستم کامنت روز 22 و بنویسم ک هدایت شدم ب این صفحه

    الهی صدهزاررر مرتبه شکرت بخاطراینکه الان اینجام و میتونم کامنت بنویسم

    خدایا شکرت ک منو درمدار این بندگان توحیدی صالحت قرار دادی

    الهی شکرت بابت نعمت گوشی قشنگم و نتی ک دارم

    خدایا شکرت بابت چشمای سالمم ک میتونم ببینم ولذت ببرم

    الهی شکرت امروز بهم گفتی آسمونو نگاه کن وقتی سرمو بالا گرفتم دیدم رنگ آبی آسمون چقددد زیباست

    فقط زمستون این رنگی میشه خیییلی خوشگل بود قلبم و باز کرد

    خدایاشکرت بخاطر تیک خوردن درخواستهای ستاره ی قطبیم

    الهی شکرت بابت آگاهی هایی ک امروز دریافت کردم کامنت هایی ک خوندم

    و درک بهتری ک از قانون پیدا کردم

    اینکه من فقط با تغییر باورها و زاویه دیدم و کنترل ذهنم

    والبته تجسم خواسته هام ب راحتی ب خواسته ام میرسم

    خدایاشکرت بخاطر این مسیر زیبا و قدرت خلق کنندگی ک ب ما عطا کردی

    الحمدلله الهی صدهزار مرتبه شکر

    دیروز من منتظر ی تماس بودم برای کار

    ک هرچی منتظر موندم هیچ خبری نشد

    امروز دیگه رهاش کردم گفتم خدایا اگه قراره برم سر این کار و ب نفع منه خودت تا شب ی خبری برسون

    من هیچی نمیدونم تو میدونی

    خودت هدایتم کن من ب هرخیری ازسمت شما فقیرم و محتاج

    داشتم سریال تمرکز برنکات مثبت و ک دیدم بودم کامنت مینوشتم براش ک گوشیم زنگ خورد و تماس گرفته شد خداروشکر

    ولی زیاد خوشحال نشدم

    چون قبلش نیت کرده بودم

    برم دوره مجلسی ک تهیه کردم و کار کنم

    ک خودم برای خودم کار کنم

    و کسب و کار خودمو شروع کنم

    بعد ک فکر کردم دیدم ک من هنوز ابزار کارم و ندارم اگه هم بشینم تو خونه ک رو دوره کار کنم باید ی ورودی داشته باشم

    ک ابزار و بخرم و درکنار اون کار رو دوره مجلسی هم کار کنم

    و رو باور هامم بتونم کار کنم

    چون چندبار از استاد شنیدم ک خودتونو بیکار نکنید ک بشینید تو خونه رو باورهاتون کار کنید

    باید ی ورودی هرچند کم داشته باشید

    تا آروم آروم تکاملتونو طی کنید

    بعد ایده ها میاد

    بعد باید قدم عملی برداری

    و هدایت میشی تو مسیر

    خلاصه حسم بهترشد گفتم هراتفاقی بیفته ب نفع منه و باعث رشد من مبشه

    خدایا شکرت ک امروز هدایتم کردی ک کامنتهای احساس لیاقت وقدم2رو بخونم

    خودت ظرف وجودمو بزرگتر کن تا بتونم ازاین آگاهیا استفاده کنم درعمل

    خدایا تنها تورا میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم مارو ب راه راست هدایت کن

    راه کسانی ک ب اونها نعمت دادی

    ن کسانی ک براونها غضب کردی و ن گمراهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
  2. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1737 روز

    بنام خدای رحمان ورحیم ک صاحب فضل عظیم است

    سلام ب استاد شیرین سخن شیرین بیانم

    سلام ب مریم بانوی عزیزم

    و سلام ب دوستان قشنگم

    الهی صدهزاررر مرتبه شکرت

    چگونه ذهنمان مارا فریب میدهد

    خییلی راحت و آسون وقتی خودمون و رها میکنیم و افسار و میدیم دست ذهن چموش نجواگر

    خیلی راحت فریبمون میده از مسیر خارجمون میکنه

    همین الانم ک مبخواستم کامنت بنویسم میگفت ول کن بعدا بنویس تو ک چیزی نداری بنویسی

    ولی من بهش گوش ندادم

    گفتم من شروع میکنم خداوند هدایتم میکنه

    برای من بارها اتفاق افتاده مخصوصا تو خیاطی

    من بارها ک خواستم ی چیزی بدوزم

    با اینکه این همه کارای خوب دوختم و هرکدوم متفاوت بوده

    بهم گفته تو نمیتونی انجام بدی

    شانسی بوده قبلی

    بلد نیستی

    ولی من گفتم شروع میکنم خداوند هدایتم میکنه تو مسیر بهم میگه وهربار خداروشکر خییلی عالی شده اون کار

    یادمه خواهرم ی مدل کت اسپرت خواست ک براش بدوزم خیلی خوب دراومد ولی ی کم جذب بود

    خواهرم میگفت من میخواستم آزاد باشه مدلش چرا اینقد تنگ شده

    و بارها بهم گفت و تکرار کرد ک چیزی ک خواستم نشده با اینکه کارهای قبل خیلی خوب بودن

    ولی اینو میگفت

    و ذهن من هم 100بار تکرارش کرد با لحن خیلی بدتر

    ک باعث شد ک من اعتماد ب نفسم و ازدست بدم

    و آروم آروم از کارم فاصله بگیرم

    و همیشه میگفت تو دستت کنده و مقایسه میکرد با خیاط های با20سال سابقه کاری بعد من تازه 2سال بود کارمو شروع کرده بودم

    خلاصه الان ک بهش فک میکنم دلیل اصلی دورشدن من از خیاطی همین حرف ها و افکار بود ک ذهنم هم ب روش خودش بارها تکرارش کرد

    ی مورد دیگه ک چن وقت پیش برام اتفاق افتاد

    من موقعی ک سالن میرفتم عصری پیاده برمیگشتم خونه و مسیرم هم تو خیابون و کوچه های فرعی بود

    و خداروشکر هیچ وقت هیچ اتفاقی نیفتاد و ب سلامت میومدم خونه

    ی بار ک داشتم میومدم خونه تو خیابون ک خلوت هم بود ی مرد مسنی ک دم درخونه اش نشسته بود ی حرف ناجالبی بهم زد

    ک خیلی تعجب کردم و محلش ندادم

    بعد ک فک کردم ک چرا این اتفاق افتاد برای من

    منی ک این همه مدت تو این مسیر رفت و آمدم دارم وتاحالا همچین موردی پیش نیومده

    چ فرکانسی فرستادم

    بعد یادم افتاد دیروز تو بخش عقل کل یکی از بچه ها سوال پرسیده بود دومورد مشکلی ک داره تو روابط

    با اینکه زن داره چشش دنبال همکارهای زنش هست تو محل کار حتی زن های فامیل

    خلاصه من کل کامنت هارو خونده بودم

    و ناخودآگاه تجسم کردم

    و این فرکانس و این فکر و فرستادم ک گفتم خدای من این فرکانس چقد دقیقه کارش

    این نشون میده ک چطور افکار دارن فرکانس منو میفرستن هرچند نامناسب بود این فرکانس

    منو خیلی تحت تاثیر قرار داد

    و برای اینکه ذهنم و آروم کنم ک میگفت دیگه حق نداری توی اون خیابون بری

    حق نداری پیاده بیایی خونه

    گفتم ببین ذهن قشنگم من این همه تو این خیابون تردد کردم هیچ اتفاقی هم نیفتاده تا حالا

    الان این جریان هم ک پیش اومده بخاطر فرکانس دیشبم بوده

    ک نا آگاهانه فرستادم من خودم دارم با افکارم

    زندگیم رو خلق میکنم

    الان ک باورم قوی ترشد ب این که قانون جواب میده افکار پاسخ داده میشن

    بیشتر سعی میکنم ک رو فرکانسم کار کنم

    الهی صدهزار مرتبه شکرت ک منو خالق زندگیم قرار دادی

    ب من قدرت خلق کنندگی دادی

    ی مورد دیگه درمورد روابط:

    من بخاطر فرکانس نامناسب و احساس عدم ارزشمندی ک چند سال پیش داشتم

    وارد ی رابطه با شخصی شدم برای ازدواج،

    بدون هیچ شناختی چون برای خودم هیچ ارزشی قائل نبودم

    تو روزی ک رفته بودیم خرید عقد، من بودم و اون آقا و خواهرشون خیییلی ب من بی احترامی و توهین شد

    و خداروشکر خیلی سریع کلا مسیرمون جدا شد

    بعد اون جریان و تجربه ای ک داشتم من گغتم ازدواج نمیکنم یا اگه هم خواستم ازدواج کنم باید غریبه باشه

    خلاصه خیلی از خاستگارام و بدون اینکه بشناسم و فرصت بدم بهشون رد کردم

    و کلا باعث شد من برای تغییرخودم و شرایطم مصمم باشم و هدایت بشم ب این مسیر زیبا

    ک تقریبا یک هفته پیش با تجسم رابطه ای ک میخواستم دو کیس بهم معرفی شد

    اولی خود ب خود منتفی شد

    و دومی گفت ک من ریزه میزه هستممم خخخخ

    و خداروشکر تونستم ذهنم و کنترل کنم و ب خودم بگم ک این اتفاق دوتا نکته داشت برای من

    1.اینکه تجسم خواسته خیلی سریع پاسخ میده چون من نصف و نیمه کار کردم اشکال نداره یکی بهتر و عالی تر

    2.اینکه من احساس لیاقتم بیشتر شده چون خواهرم و مامانم بهم گفتن ک چرا کفش پاشنه بلند نپوشیدی یکی بگیر برای سری بعد

    من گفتم ک من همینجوری ک هستم خوبم و نیازی ندارم با اسپرت راحتترم

    من خودمو همبن جوری ک هستم قبول دارم و دوستدارم لازم نیست برای تایید بقیه خودمو تغییربدم

    بقیه هرجور ک دوسدارن فک کنن نظر بقیه برای خودشون مهمه

    مهم منم و خواسته های من و نظر من

    این منم ک باید انتخاب کنم

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    سپاسگزارم برای هدایتم ب ابن مسیر زیبا

    روز20

    زکیه لرستانی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای:
  3. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1737 روز

    سلام ب فاطمه ی عزیزم

    خداروشکر میکنم بخاطر حضور ارزشمند و نازنینت

    سپاسگزارم بخاطر کامنت زیبایی ک نوشتی

    و ب زیبایی روند رشد و تغییراتت و نشون میده

    الهی شکر ک همگی دراین مسیر زیبا هستیم و هرروز درحال رشد و پیشرفت

    واقعا کنترل ذهن چقد کمک میکنه ب ما مخصوصا وقتی ک نمیدونیم چ کاری باید انجام بدیم

    و چقد تحسبنت کردم ک خییلی خوب تونستی فضای خونه رو با کنترل ذهنت تغییر بدی و کلا برین بیرون لذت ببرین از دیدن زیبایی ها و احساستون و خوب کنید

    چقددد خندیدم اونجا ک گفتی

    صدای بلند این دستگاه باعث شد خیلی راحت خاموش کنه و بیاد تو پذیرایی رو مبل

    لم بده و یه نگاه کرد به من گفت

    این کار اونی نیست که فکر میکردم

    خیلی متفاوته

    قشنگ تجسمش کردم

    و برخورد زیبای شما عزیزم

    واقعا آدم و تحت تاثیر قرار میده

    دمت گرم عزیزم

    مافقط باید از مسیر لذت ببریم

    و قدردان داشته هامون باشیم

    همین ک آرامش داریم خودش مهم ترین نتیجه س

    و بقیه نتایج بهمراهش میاد

    مرسی ک هستی و مینویسی دوست گلم

    ان شاالله همبشه شاد باشین و موفق کنارهمدیگه

    عاشقتونممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1737 روز

    سلام ب شما درست عزیزم آقای رجبی

    سپاسگزارم بخاطر کامنت زیبا و فوق العاده ای ک نوشتین ذهن منو باز کرد

    و بهتر متوجه گفتگوهای ذهنم شدم

    و ی نکته ی خییلی زیبا ک اشاره کردین ک خداوند تو قرآن هم گفته ک:

    نوشتم راه حل: ذکر دائم

    موقع خوردن غذا، حموم، دستشویی، پیاده روی، تو اتاق، نشسته یا راه رفته یا دراز کشیده (جالبه بگم خود خداوند هم در قرآن فرموده موقع دراز کشیدن هم ذکر بگید اینو چند وقت پیش بهش برخوردم)

    و چیزی ک درک کردم از کلمه ی ذکر همون یادآوری نعمتها و قدرت خداوند هست

    ک بارها خداوند میگه ک بیاد بیارید بیاد بیارد ک کجا بودید چ نعمت هایی بهتون دادم

    کجاها نجاتتون دادم

    و…

    همون توجه ب زیبایی هاست

    دیدن نکات مثبت

    تایید وتحسین زیبایی ها حسن وجمال خداونده

    و ک البته تقوا و کنترل ذهن

    ک پاداشها براش درنظر گرفته

    الهی صدهزار بارشکرت

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1737 روز

    بنام رب هادی خدای عشق و زیبایی

    سلام ب شما دوست عزیزم آقا سیدعظیم عزیز

    خداروصدهزار مرتبه شکر بخاطر هدایتم ب این مسیر زیبای سرسبز

    و خداروشکرگزارم بخاطر وجود نازنین دوستان فوق االعاده توحیدی چون شما دوست خوبم

    نقطه ی آبی شما دربهترین زمان ممکن بدستم رسید واقعا نیاز داشتم ب این انرژی وعشقی ک برام فرستادین از طرف خدای وهابم ک بهم بگه زکی قشنگم من حواسم بهت هست ها

    فک نکنی ی وقت تنهایی من برات کافی هستم و هدایتت میکنم و عاشقتممم

    میدونید چی شد الان ک دارم براتون مینویسم شاید باورتون نشه

    چهارزانو نشستم تو کوچه ی دفتری کنار دبیرستان دخترانه هاجر تو یکی از خیابون های تهران خخخخخ

    دیروز عصرساعت 5از اندیمشک همراه خواهرم با قطار حرکت کردیم و امروز صبح ساعت 8رسیدیم تهران

    خواهرم و برای گزینش خواستن ب منم گفت ومنم همراش اومدم

    چون خییلی گیر میدن ب پوشش و اینا خواهرم گفت باید حتما مغنعه و چادر بپوشی ک باهام بیایی داخل

    منم گفتم اشکال نداره بخاطر خواهرم میپوشم

    تو اسنپ ک بودیم برگشت بهم گفت ببینم آستین لباست حواسم نبوده باید یاق دست میپوشیدی مغنعه توهم درست کن موهات بیرون نباشه

    من خندیدم بهش گفتم ول کن بابا من ک مغنعه پوشیدم و چادرم میپوشم

    ک کلی بهش برخورد گفت میخوایی بدبختم کنی الان ب خاطر تو ردم میکنن

    حسم خیییلی بدشد

    بهم گفت اگه میدونستم میخوایی اینجور کنی نمیاوردمت اشتباه کردم

    و باز بهم گفت عینک افتابی توهم بزار تو کوله نزنیش ک

    تو ی حرکت چادرو جمع کردم گذاشتم تو کوله و عینکم زدم ب چشم

    گفتم من باهات نمیام اصن خودت برو داخل و و حسمم خیلی بدشد

    گفت هرجا میری برو

    کاری باهات ندارم

    منم چون فقط 14تومن تو کیفم بود نجوا اومد گفت الان میخوایی چیکار کنی

    هیچ پولی هم همرات نیست ک برگردی

    گفتم خدا برام کافیه درهر صورت من چادر نمیپوشم

    چون دوست ندارم

    چون پوشیدن چادر یعنی ترس، ترسم از شرک میاد

    من نمبخوام مشرک باسم

    و تمرکزم و گذاشتم رو زیبایی های مسیر و حسم و بهتر کردم

    ی مسافت طولانی و رفتیم ک رسیدم ب دبیرستان هاجر آجیم گفت چادر و بپوش گفتم نمیخوام و کوله و وسایلو برداشتم اومدم سرکوچه نشستم کنار بوته های سرسبز کنار پیاده رو و گوشی و هنسفری و درآوردم

    داشتم جلسه3قدم دورو گوش میدادم ک حالم بهتر شد

    و بعد اومدم تو سایت گفتم خدایا ی نقطه ی آبی برام بفرست

    و رفرش سایتو زدم و باعشق برام فرستاده بود و بی مهری هایی ک دیده بودم و برام جبران کرد

    قلبم لبریز از عشق ونور شد و این عشق از چشام سرریز کرد و شد اشک شوق ک حس فوق العاده ای داشت

    سپاسگزارم ازشما دوست عزیزم چندباری کامنت های زیباتون و خوندم واقعا منو ب خدای درونم وصل کرد هر بار

    خداروشاکرم بخاطر وجود نارنین ووارزشمندت دوست قشنگم

    امروز متوجه ی تغییراتی درخودم شدم

    راننده ی اسنپ واقعا آدم فوق العاده ای بود خییلی مودب و متین و حواسش بود تا ما راحت باشیم دید من تو تونل شیشه سمت خودمو بالا زدم بقیه شیشه هارو بالازد و کولر وبرامون روشن کرد

    و صندلی خودشو ک عقب تا آورده بود برای راحتی من ک پشت سرش نشستم برد جلوتر

    و کلی آهنگ قشنگ ازاونا ک من عاشقشم گذاشت برامون و تو مسیر از ی جایی رد شدیم ک اسم های خدا رو نوشته بود

    حی

    رزاق

    رب

    حفیظ

    سلام

    اول

    آخر

    ظاهر

    باطن

    و حس بینهایت فوق العاده ای داشتم و قلبم وجودم لبریز از عشق شد

    الهی صدهزار بارشکرت

    بخاطر صدای زیبای این بلبل خوش صدا

    خدابا شکرت بخاطر نسیم خنکی ک داره میوزه

    الهی شکرت بابت سایه ی خنک درختی ک زیرش نشستم

    و ساختمان ب شدت زیبایی ک روش خییلی قشنگ نوشته کار آفریندقیقا روب روی کوچه س

    من اینو ی نشونه میدونم چون نیت کردم ک توکار خودم ک علاقه دارم کارآفرین بشم

    و روز قبل وشب قبل فایل آقا وحید وگوش دادم ک کارآفرین پوشاک شده بود

    و داره بهم میگه ک اغفال حرف های خواهرت نشو و بنده ی این مردم مشرک

    نباش

    ک میخوان خدارو اسلام و با پوشش خودشون گسترش بدن

    خواهرم دوروزه پیش داشت رو مخم کار میکرد ک بیا آزمون آموزگاری شرکت کن ک تضاد امروز بی حکمت نبود ک قیدشو بزنم کلا

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    امروز روز24چله تمرکز بر نکات مثبتم بود

    و درسهای بزرگی گرفتم اینکه همه چی و از خدای خودم بخوام

    خدایا شکرت بخاطر خنده های شیرین عابری ک از کنارم رد شد داشت با گوشی حرف میزد قلب من بازشد الهی شکرت

    خییلی جالبه انگار قبلا این جایی ک نشستم زیر این سایه ی درخت و قبلا دیده بودم چقد آشناست خخخخخ

    خدایا شکرت

    مرسی دوست عزیزم ممنون بخاطر انرژی ک بهم دادین

    و دعای شیرینی ک برام کردین

    ان شاالله 100000برابرش بهتون برگرده

    واینکه عاشقتمممم

    خدابا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میخوام

    مارو ب راه راست هدایت کن

    راه کسانی ک ب اونها نعمت دادی ن کسانی ک براونها غضب کردی و ن گمراهان

    ب خدای رحمان ورحیم میسپارمتون

    شاد وموفق باشید

    زکیه لرستانی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: