در این فایل استاد عباس منش با ذکر مثالهای بسیار کلیدهایی اساسی توضیح می دهد درباره:
- شیوه ذهن برای شکل دهی باورهای محدود کننده؛
- و راهکار سازنده برای متوقف ساختن آن باورها در همان ابتدای روند؛
آگاهی های این فایل را بشنوید و در مثالها تعمق کنید. سپس برای درک و اجرای این کلید حیاتی در زندگی روزمره خود، در بخش نظرات این فایل، تجربیات خود درباره موارد زیر را بنویسید:
الف) بنویسید کجاها ذهن شما به خاطر یک اتفاق نامناسب توانست بنیان باوری شما را بر اساس آن ناخواسته شکل دهد، امیدواری و خوشبینی را از شما بگیرد و شما را به این نتیجه برساند که از این به بعد قرار است همین نتایج بد رخ بدهد. سپس به خاطر این باور، هیچ قدمی برای بهبود آن روند بر نداشتید؟
ب) بنویسید کجاها با اینکه اوضاع خوب پیش نرفت و نتیجه ناخواسته رخ داد اما شما افسار ذهن را در دست گرفتید و توانستید به ذهن خود بگویید:
“درست است که این بار اوضاع خوب پیش نرفت اما 100 ها بار اوضاع خوب پیش رفت. در نتیجه این اتفاق هیچ معنایی ندارد و قرار نیست دوباره این ناخواسته رخ دهد. تنها کار من این است که: ایراد کارم را پیدا کنم، بهبودها را ایجاد کنم تا نتایج حتی بهتر از قبل ایجاد شود” و به این شکل خوشبینی و امیدواری خود را همچنان حفظ کردید؛
ج) درباره تجربیاتی بنویسید که: به خاطر باورهای محدود کننده ای که داشتید، مدتها یک روند ناخواسته را تجربه می کردید اما به محض ایجاد تغییرات اساسی در باورهای خود، در همان مسیر، نتایج متفاوت و خوشایندی گرفتید؛
به عنوان مثال:
رابطه عاطفی نامناسبی تجربه می کردی و به این نتیجه رسیده بودی که: رابطه همین است، زندگی پر از دعوا و مشکلات است، عشق و مودت در رابطه، خواب و خیال است و… اما وقتی تغییرات اساسی در شخصیت خود ایجاد کردی، همان رابطه عاطفی تبدیل به زیباترین رابطه عاطفی ممکن شد؛
یا درباره کسب و کار نیز مرتباً درگیر مسائل تکرار شونده ای بودی، سود و رونقی نداشتی و به این نتیجه رسیده بودی که در این شغل، پول نیست. اما وقتی تغییرات اساسی را در باورهایت ایجاد کردی، همان کسب و کار به ظاهر بی رونق، تبدیل به کسب و کاری پر رونق شد.
د) با توجه به آگاهی های این فایل، بنویسید در موارد مشابه آینده:
چه راهکارها یا نگرشی به شما کمک می کند که حتی با وجود یک تجربه ناخوشایند، افسار ذهن را در دست بگیرید به گونه ای که: نه تنها خوشبینی و امیدواری شما نسبت به آینده حفظ شود، نه تنها از قدم برداشتن نترسید، بلکه آن تجربه باعث شود ایراد کار را پیدا کنید و با حل آن، بارها رشد کنید.
منتظر خواندن پاسخ ها و تجربیات تأثیرگذارتان هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد298MB41 دقیقه
- فایل صوتی چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد39MB41 دقیقه
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَىٰ مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»
ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻋﻴﺴﻲ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻛﻔﺮ ﻛﺮﺩ ، ﮔﻔﺖ : ﻛﻴﺎﻧﻨﺪ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺧﺪﺍ ؟ ﺣﻮﺍﺭﻳﻮﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻣﺎ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺧﺪﺍﻳﻴﻢ ، ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ ; ﻭ ﮔﻮﺍﻩ ﺑﺎﺵ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻫﺴﺘﻴﻢ(5٢)
«رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ»
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ، ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩﻱ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻳﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﺮﺩﻳﻢ؛ ﭘﺲ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﺮﻩ ﮔﻮﺍﻫﺎﻥ ﺑﻨﻮﻳﺲ(5٣)
(آل عمران)
—————————————————————————
سلام و درود به انسان زیبا و نورانی و اهل ایمان ، سعیده نورانی پروردگارم. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه و این نقطه آبی که هنوز نمیدونم چی میخوام بنویسم در بهترین زمان و مکان و شرایط به دستت برسه. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود ارزشمند و نورانی شما که هر روز با مکتوب کردن اتفاقات فوق العاده روزمره تون برامون این موضوع رو یادآوری میکنید که مسیر توحید همیشه جواب میده و خوندن کامنتای شما ایمان ما رو بیشتر میکنه.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
راستی تا یادم نرفته، عکس پروفایلت خیلی زیباست، بینهایت تحسینت میکنم.
—————————————————————————
تبلیغ مدرسان شریف رو یادته توی تلویزیون پخش میشد…
الان حکایت کامنت های شماست ، بالاترین امتیاز محصولات؟ «سعیده شهریاری» ، بالاترین امتیاز دانلودیها؟ «سعیده شهریاری» ، بالاترین امتیاز آخرین فایلها؟ «سعیده شهریاری» نفر اول؟ «سعیده شهریاری» ، نفر دوم؟ «سعیده شهریاری» ، نفر سوم؟ «سعیده شهریاری» در جریانی الان فقط خودتی که داری با خودت رقابت میکنی ،یه کم بیشتر تلاش کنی میتونی رکورد قبلی خودتو بشکنی.
با اینکه تحسین کردن من اصلا مهم نیست ولی بینهایت تحسینت میکنم هر چند شما پاداشت رو از رب وهاب عالم داری دریافت میکنی.
—————————————————————————
نامبرده پس از یه دوره تاریکی مطلق دوباره داره تلاش میکنه کامنت بنویسه. یه وقتایی سکوت و تاریکی حاکم میشه، ولی باید ادامه داد درحالیکه میدونی هیچ راه دیگه ای جز توحید و بندگی خداوند وجود نداره و به رغم تاریکی و قطع ارتباط باید بازم یادم بمونه که همین الان توی دل تاریکی میلیون ها نعمت توی زندگیم دارم و اینکه من از بیرون تاریکی بی خبر هستم ولی خداوند از دل تاریکی خبر داره. بازم یاد فیلم Gravity میافتم. وقتی دکتر استون تمام مدت داشت مرکز کنترل رو صدا میزد ولی صدایی دریافت نمیکرد …
Huston in the blind, this is Dr. Stone reporting from ISS … MAYDAY MAYDAY…
ولی دریغ از دریافت پاسخ …
ولی به محض ورود به زمین هیوستون صداش میزنه دکتر استون رادارهای ما ورود شما به زمین رو شناسایی کردن و تیم نجات اعزام شده تا چند دقیقه دیگه خودشون رو به محل فرود میرسونن.
«أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ أَلَا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ» خداوند همیشه وعده نجات میده ولی ما چون از بیرون از تاریکی خبر نداریم ناامید میشیم. چون توی تاریکی قرار میگیریم از روشنایی بیرون بیخبر میشیم، و پاسخ ها رو دریافت نمیکنیم. یاد شعر «پیرمرد مسکین» پروین اعتصامی می افتم؛ «زان به تاریکی گذاری بنده را ؛ تا ببیند آن رخ تابنده را»
یه بیت شعری از مولانا هست استاد بارها توی فایلها بیانش کرده. «درجهان هر چیز چیزی جذب کرد ، گرم گرمی را کشید و سرد، سرد»…
این شعر در واقع یه شعر 111 بیتی هست که سرآغاز دفتر دوم مثنوی معنوی مولاناست.
یه جایی از این شعر در مورد گناه آدم و رانده شدن از بهشت میگه :
«یک قدم زد آدم اندر ذوق نفس ؛ شد فراق صدر جنت طوق نفس» «همچو دیو از وی فرشته میگریخت ؛ بهر نانی چند آب چشم ریخت» «گرچه یک مو بُد گنه کو جسته بود ؛ لیک آن مو در دو دیده رسته بود» «بود آدم دیدهٔ نور قدیم ؛ موی در دیده بود کوه عظیم» «گر در آن آدم بکردی مشورت ؛ در پشیمانی نگفتی معذرت»
معنی کلی اون اینه که گناه آدم اونقدر ها گناه عظیمی نبود، ولی چون آدم نور چشمی خدا بود همون یه ذره باعث تاریکی قلبش شده بود. ارتباطش رو با خداوند قطع کرد. مثل تار مژه به اون کوچیکی که وقتی میافته توی چشم انگار یه سنگ بزرگ روی سرمون گذاشتن یا یه خار توی چشممون فرو رفته.
یه زمانی مثلاً من یه لباس کار میپوشم میرم خودمو درگیر کار فنی میکنم، خیس عرق میشم و یه سمت لباسم خاکی میشه یه سمتش روغنی میشه ، ولی نگران لباسم نیستم. میندازمش روی گیره لباس تا خشک بشه چرا چون دو ساعت دیگه بازم میخوام بپوشمش ادامه کارمو انجام بدم. ولی یه زمانی دوش گرفته و تمیز و مرتب لباس رنگ روشن و اتوکشیده پوشیدم میخوام برم یه جلسه کاری مهم یا یه مهمونی، وسط راه مثلاً یه قطره قهوه میریزه روی لباسمون، باید برگردیم خونه لباسمون رو عوض کنیم چون دیگه نمیتونیم بگیم این چیزی نیست همش یه قطره قهوه است. نه؛ همون یه قطره قهوه به اندازه یه کوه سنگینی میکنه. چرا چون لباسمون خیلی تمیز بود. ماهیت لباس کار اینه که نگران کثیفیش نباشیم، ولی لباس رسمی تمیز و اتو کشیده با کثیفی سنخیتی نداره.
قلبی که جایگاه خدا باشه دیگه حتی با یه فکر شرک آلود و کفر آمیز تاریک میشه. اما همین آدم در مدار گذشته ممکن بود نه تنها با افکار که با رفتار های شرک آلود هم راحت باشه و اذیت نشه.
جایی یه نکته ای از زندگی مرحوم رجبعلی خیاط (رجبعلی نکوگویان) شنیدم که یه فکر گناه آلودی یه لحظه به ذهنش میاد و بلافاصله استغفار میکنه و میره کمی جلوتر یه اتفاقی میافته و یه خطری از بیخ گوشش رد میشه. با خودش فکر میکنه که چرا این اتفاق برام افتاد من که توی مدار بدی نبودم. و میره توی یه خلوتی با خداوند مشغول نیایش میشه و توبه و استغفار میکنه که خدایا به من بگو چرا اون اتفاق برام افتاد. بهش الهام میشه بخاطر همون فکر گناه آلودی که یه لحظه اومد سراغت. میگه ولی من جلوش رو گرفتم نذاشتم وارد مدار گناه بشم. این پاسخ بهش الهام میشه که ما هم اون خطر رو ازت دور کردیم و نذاشتیم تو آسیب ببینی.
مورد مشابه این موضوع سرگذشت یونس پیامبر که بخاطر یه عصبانیت اونجوری مجازات میشه. درحالیکه ما هر روز و هر هفته بارها عصبانی میشیم ولی سر و کله هیچ نهنگی پیداش نمیشه که ما رو قورت بده.
حکایت همون لباس تمیزه است. هر چقدر تمیزتر و هر چقدر مراسمی که میخوایم توش شرکت کنیم مهمتر، رد آلودگی سنگین تر.
—————————————————————————
خلاصه ای بود از سرگذشت حمید قصه ما، که بخاطر افکار شرک آلود و گفتگو با افراد غیر توحیدی خودش رو در مدار تاریکی قرار داده بود و نمیتونست حتی یه کامنت پاسخ بده. این مدت خیلی تلاش کردم کامنت بنویسم یا کامنت دوستان رو پاسخ بدم. ولی ارتباط برقرار نمیشد. زیر فایل اول مهاجرت کامنت نوشتم جریان هدایت قطع شد، کامنت رو گذاشتم توی یادداشت های گوشی، که بعداً تکمیلش کنم، همون رو کپی کردم زیر فایل دوم مهاجرت ، اخرای کامنت دیدم خیلی دارم تقلا میکنم ولی گفتم هر جوری شده تمومش میکنم ولی کامنتم رو اشتباهی پاک کردم. و گفتم مهم نیست تو چی میخوای، باید نوشتن هدایتی باشه، در مورد این فایل دیگه تسلیم شدم و هیچ تقلایی نکردم. حتی مطمئن نیستم همین کامنت به سرانجام برسه. از بس قلبم زیر فشاره. از بس ذهنم درگیر نجواست که تو اونقدر ها خوب و توحیدی نیستی، تو آدم مناسبی برای نوشتن نیستی ، تو تو تو تو …
ولی میدونم اینها نجوای شیطانه، چون خداوند هیچوقت نمیگه فلانی تو بندگی منو نکن، تو آدم مناسبی نیستی برای بندگی، تو آدم مناسبی برای صلات نیستی ، تو آدم مناسبی نیستی که منو صدا بزنی و ازم درخواست کمک و هدایت کنی. تو آدم مناسبی برای هدایت شدن نیستی. نه به هیچ وجه ، خداوند میگه توی هر سطح و مداری باشی برگرد بیا من حمایتت میکنم.
—————————————————————————
چند دقیقه پیش بود که بخاطر یکی از نگرانی هام یه سوالی از خداوند پرسیدم و ازش خواستم بهم بگو ایراد کارم کجاست که توی فلان موضوع به نتیجه نمیرسم. هدایتم کرد به آیات 102 و 103 انعام.
«ذَٰلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ» ؛ «لَّا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»
(ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺷﻤﺎ ، ﺟﺰ ﺍﻭ ﻣﻌﺒﻮﺩﻱ ﻧﻴﺴﺖ ، ﺁﻓﺮﻳﻨﻨﺪﻩ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺍﺳﺖ ; ﭘﺲ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺘﻴﺪ ، ﻭ ﺍﻭ ﻛﺎﺭﺳﺎﺯ ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﺍﺳﺖ) ؛ (ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻤﻰﻳﺎﺑﻨﺪ ، ﻭﻟﻲ ﺍﻭ ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﻣﻰﻳﺎﺑﺪ، ﻭ ﺍﻭ ﻟﻄﻴﻒ ﻭ ﺁﮔﺎﻩ است)
دریافت من این بود، که رب العالمین داره بهم میگه: رب و صاحب قدرت منم ، تو و دیگران صاحب قدرت نیستین؛ دیگران هیچ قدرتی توی زندگیت ندارن تو هم خدای زندگی بقیه نیستی ، پاتو از کفش من دربیار اینقدر نقش خدا رو برای دیگران بازی نکن، بجاش بندگی کن، حرف گوش بده بچه جان. نهایتاً وکیل وصی همه منم ، تو نمیخواد نگران باشی. نه نگران دیگران باش و نه نگران خودت. تو منو نمیبینی ولی چشمتو بچرخونی من میدونم چه نجوایی به ذهنت خطور میکنه؛
و یبار دیگه دست تسلیمم رو بالا میارم و درخواست توبه و بازگشت میکنم به مدار توحید و بندگی. شرک فقط قدرت دادن به دیگران نیست ، توهم خود خدا پنداری در زندگی دیگران هم شرکه، احساس ترحم و دلسوزی برای بقیه هم شرکه.
—————————————————————————
نمیدونم چرا اینجوری شد ، نه اولش که نمیدونستم چی میخوام بنویسم و نه الان که این کامنتم اینقدر داره طولانی میشه، راستی اگه دیدی کامنتم خیلی طولانیه بعداً بخونش.
یه جوک برات تعریف کنم بخندی…
میگن یه آقای سرخپوستی توی ایالت داکوتای جنوبی رفت دانشگاه درس خوند و کلی با تفکر مدرن آشنا شد و عقاید سنتی قبیله رو فراموش کرد، بعداً که برگشت به قبیله این آقا رو گذاشتن رهبر قبیله. روزها گذشت و فصل پاییز داشت شروع میشد و مردم قبیله اومدن سراغ رهبر جدید که آقای رهبر جدید قبیله، بنظرت زمستون امسال چطوری خواهد بود. گفت خب من بزودی با روح اجدادیم یه ارتباط میگیرم و بهتون خبر میدم. رفت توی خلوت خودش دید هیچی از آیین سرخپوستی گذشتگان بلد نیست، نهایتاً به ذهنش رسید بگم برید برای زمستون هیزم جمع کنید بالاخره که هیزم جمع کردن ضرر نداره، هم اینا مشغول به یه کار مفید میشن و هم کمتر سوال میپرسن. مردم رو فرستاد کلی هیزم جمع کردن. بعدش دوباره ازش پرسیدن زمستون امسال چطوری میشه ، گفت بذارید من یبار دیگه با ارواح اجدادم ارتباط بگیرم . پا میشه زنگ میزنه اداره هواشناسی میگه زمستون امسال چطوری میشه ، بهش جواب میدن شواهد حاکی از اونه که زمستون سختی داریم. میاد به مردم قبیله میگه روح اجدادم گفتن که زمستان سختی در راهه، بازم هیزم جمع کنید … خلاصه سوال پرسیدن از رهبر قبیله و تماس با اداره کل هواشناسی ایالت داکوتای جنوبی چند بار تکرار میشه و نهایتاً از اداره هواشناسی میپرسه شما از کجا اینقدر مطمئن هستید که زمستان امسال خیلی سخت خواهد شد؟! میگه راستشو بخواین ما هم چیز خاصی بلد نیستیم ولی توی دوربین ایستگاه هواشناسی که نگاه میکنیم میبینیم سرخپوستان به طرز عجیب و بی سابقه ای در حال جمع آوری هیزم هستن، پس قطعاً زمستان سختی در راهه که اینجوری براش هیزم جمع میکنن.
—————————————————————————
خب خدا رو صد هزار مرتبه شکر.
به نظر میرسه کامنتم به انتها رسید و قراره ارسال بشه.
برای حسن ختام کامنت یه هدایت بگیرم از قرآن :
«قُلْ هَلْ مِن شُرَکَائِکُم مَّن یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ قُلِ اللَّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنَّىٰ تُؤْفَکُونَ»
ﺑﮕﻮ: ﺁﻳﺎ ﺍﺯ ﻣﻌﺒﻮﺩﻫﺎﻱ ﺷﻤﺎ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺭﺍ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﻧﻤﺎﻳﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ؟ ﺑﮕﻮ : ﻓﻘﻂ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺁﻓﺮﻳﻨﺪ ﺳﭙﺲ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯﻣﻰﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ، ﭘﺲ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻨﺼﺮﻓﺘﺎﻥ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ (٣4یونس)
در پناه رب العالمین همواره شادکام و سلامت باشی ، بر مدار نور و توحید اوج بگیری و همواره از نعمت هدایت متنعم باشی. بینهایت شاد و سلامت و ثروتمند باشی. بینهایت تحسینت میکنم و بهت افتخار میکنم.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَنَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ»
ﻭ ﺍﻭ ﻭ ﺧﺎﻧﺪﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﺠﺎﺩﺕ ﺩﺍﺩﻳﻢ.
«وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِینَ»
ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺫﺭﻳﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎﻗﻲ ﮔﺬﺍﺷﺘﻴﻢ
«وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ»
ﻭ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻳﻨﺪﮔﺎﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﻧﺎم ﻧﻴﻚ ﺑﻪ ﺟﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻴﻢ
«سَلَامٌ عَلَىٰ نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ»
ﺳﻠﺎم ﺑﺮ ﻧﻮﺡ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ.
«إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ»
ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﻲ ﻣﺎ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻣﻰ ﺩﻫﻴﻢ.
«إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ»
ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﺆﻣﻦ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ.
(76-81 صافات)
—————————————————————————
سلام و درود داش سعید گل، خوبی داداش ، الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه. چقدر از خوندن کامنتت لذت بردم. و چقدر تحسینت کردم. تو بینظیری پسر. تحسینت میکنم که به رغم تمام چالشها و مسائل پیش رو ، قدمهای شجاعانه ای برداشتی. و علیرغم موضع سختگیرانه و مخالف بقیه ، علیرغم تمام حرفهای منفی ، نه تنها تلاشت رو ادامه دادی و تسلیم نشدی بلکه توی کارت رشد و پیشرفت هم کردی. توی شرایط گذشته پیشنهاد های وسوسه برانگیزی وجود داشته که هر کسی جای شما بود میگفت چه فرصتی از این بهتر، فلانی و فلانی اعتبار منن، فلان بانک فلان وام فلان ضامن… ولی نه … شما همه این وسوسه ها رو زیر پا گذاشتی و الله رو انتخاب کردی . همون الله که گفته «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» آقا سرپرست و دوست شما منم، منم که شما رو از تاریکیها میارم سمت خودم، سمت نور.
سعید جان بینهایت تحسینت میکنم. تو الگوی اهل ایمان هستی. از خوندن کامنتت لذت بردم. وقتی از قرآن هدایت خواستم که چیزی رو برات بنویسم که مایه روشنی قلب نازنینت باشه، هدایت شدم به این آیات زیبا از سوره صافات که خداوند توضیح میده چطوری نجاتش رو برای نوح میفرسته و نه فقط برای نوح که برای همه اهل ایمان. آقا سعید گل ، وعده نجات رب العالمین نزدیکه، سلام خداوند بر اهل ایمان. خدا پشت و پناه و یاور شماست، خدا در قلب نورانی شماست. برات از درگاه خداوند نور مطلق رو میخوام. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلاااااااااااااااااام و دروووووود فراووووووون به علی آقای بردبار و عزتمند …
دمت گرم داداش خدا قوت، الهی که همیشه شاد و خندون باشی.
عکس پروفایلتو دیدم بی اختیار زدم زیر خنده ، گفتم دمت گرم علی جان ، چقدر عزت نفست بالاست.
چند وقت پیش بود داشتم توحید عملی گوش میدادم، حالم خیلی خوب بود، دقیقاً کره الاغ درونم ، مثل کره الاغ کدخدا یورتمه میرفت تو کوچه پس کوچههای توحیدی شهر … تو همون وضعیت یه سلفی گرفتم. گذاشتم عکس پروفایلم ، بعد دیدم، عه من هندزفری تو گوشمه ، گفتم الان بچه ها میگن این ندید بدید بازیا چیه درمیاری ، عکس رو عوض کردم…
یعنی در این حد نگران قضاوت دیگران بودم و حتی شاید کسی هم به این موضوع توجه نمیکردم. الان که عکس پروفایل شما رو دیدم چقدر تحسینت کردم که اصلا نگران قضاوت بچه ها نیستی و این عکس رو این شکلی گذاشتی ، بعد واکنش بقیه چیه ، نه تنها قضاوت نمیشی که تحسین هم میشی که علی آقا بردبار چقدر عزت نفس داره، و اینجوری با چهره خندون عکس پروفایل گذاشته.
الهی که همیشه همیشه حال دلت عالی باشه و کودک درونت در حال شادی و خنده باشه.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشی علی جان.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
سلام و درود به شما آقا مصطفی
الهی که در پناه رب العالمین حالت عالی عالی عالی باشه.
ازت متشکرم بخاطر کامنت ارزشمندت و خدا رو شاکرم که شیطنتهای کودک درونم توی کامنت ها باعث بهتر شدن حال شما شده. استاد عباس منش توی دوره دوازده قدم بارها میگه احساس خوب مساوی ست با اتفاقات خوب. میگه هر وقت منفی شدین دنبال راه حل اون مسئله حال حاضر تون نباشید. اول باید ذهنتون رو بذارید روی یه موضوعی دیگه. تا کمی حالتون عوض بشه، باید بتونیم هر بار کمی بهتر از قبل مون باشیم.
یادمه یه شب حالم یه کمی منفی بود، رفتم دنبال جوک های بیمزه اینترنتی. چندتا رو خوندم واقعاً بی مزه بود.
یکی شون بود از همه بی مزه تر اینقدر الکی الکی بهش خندیدم کلا حالم عوض شد.
جوکه این بود : به یکی میگن میتونی یه شعر بگی توش خیار داشته باشه ، میگه آره ؛ «خیار ، صد دانه یاقوت دسته به دسته …» عین دیوونه ها داشتم به این جوک میخندیدم.
حالا من زیاد در مورد جسم انسان چیزی نمیدونم، ولی میدونم اونیکه همیشه خندونه، بدنش عادت داره به ترشح هورمون های شادی آور مثل آکسی توسین و اندورفین و سروتونین ، اونیکه همیشه منفیه و افسرده است بدنش عادت کرده به ترشح هورمون کورتیزول و چیزای دیگه که باعث افسردگیش میشه.
یه ذره خنده ، یه ذره حال بهتر تاثیر هورمون های افسردگی رو خنثی میکنه، یه ذره خنده میتونه هورمون های شادی آور رو ترشح کنه و به کل حال شما رو عوض کنه.
من بارها تجربه اش کردم ولی بازم فراموشش میکنم.
فراموش میکنم هر روز کمی بخندم. بخدا این زندگی اونقدرها هم جدی نیست.
الهی که همیشه خندون و سلامت و ثروتمند باشی مصطفی جان.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»