در این فایل استاد عباس منش با ذکر مثالهای بسیار کلیدهایی اساسی توضیح می دهد درباره:
- شیوه ذهن برای شکل دهی باورهای محدود کننده؛
- و راهکار سازنده برای متوقف ساختن آن باورها در همان ابتدای روند؛
آگاهی های این فایل را بشنوید و در مثالها تعمق کنید. سپس برای درک و اجرای این کلید حیاتی در زندگی روزمره خود، در بخش نظرات این فایل، تجربیات خود درباره موارد زیر را بنویسید:
الف) بنویسید کجاها ذهن شما به خاطر یک اتفاق نامناسب توانست بنیان باوری شما را بر اساس آن ناخواسته شکل دهد، امیدواری و خوشبینی را از شما بگیرد و شما را به این نتیجه برساند که از این به بعد قرار است همین نتایج بد رخ بدهد. سپس به خاطر این باور، هیچ قدمی برای بهبود آن روند بر نداشتید؟
ب) بنویسید کجاها با اینکه اوضاع خوب پیش نرفت و نتیجه ناخواسته رخ داد اما شما افسار ذهن را در دست گرفتید و توانستید به ذهن خود بگویید:
“درست است که این بار اوضاع خوب پیش نرفت اما 100 ها بار اوضاع خوب پیش رفت. در نتیجه این اتفاق هیچ معنایی ندارد و قرار نیست دوباره این ناخواسته رخ دهد. تنها کار من این است که: ایراد کارم را پیدا کنم، بهبودها را ایجاد کنم تا نتایج حتی بهتر از قبل ایجاد شود” و به این شکل خوشبینی و امیدواری خود را همچنان حفظ کردید؛
ج) درباره تجربیاتی بنویسید که: به خاطر باورهای محدود کننده ای که داشتید، مدتها یک روند ناخواسته را تجربه می کردید اما به محض ایجاد تغییرات اساسی در باورهای خود، در همان مسیر، نتایج متفاوت و خوشایندی گرفتید؛
به عنوان مثال:
رابطه عاطفی نامناسبی تجربه می کردی و به این نتیجه رسیده بودی که: رابطه همین است، زندگی پر از دعوا و مشکلات است، عشق و مودت در رابطه، خواب و خیال است و… اما وقتی تغییرات اساسی در شخصیت خود ایجاد کردی، همان رابطه عاطفی تبدیل به زیباترین رابطه عاطفی ممکن شد؛
یا درباره کسب و کار نیز مرتباً درگیر مسائل تکرار شونده ای بودی، سود و رونقی نداشتی و به این نتیجه رسیده بودی که در این شغل، پول نیست. اما وقتی تغییرات اساسی را در باورهایت ایجاد کردی، همان کسب و کار به ظاهر بی رونق، تبدیل به کسب و کاری پر رونق شد.
د) با توجه به آگاهی های این فایل، بنویسید در موارد مشابه آینده:
چه راهکارها یا نگرشی به شما کمک می کند که حتی با وجود یک تجربه ناخوشایند، افسار ذهن را در دست بگیرید به گونه ای که: نه تنها خوشبینی و امیدواری شما نسبت به آینده حفظ شود، نه تنها از قدم برداشتن نترسید، بلکه آن تجربه باعث شود ایراد کار را پیدا کنید و با حل آن، بارها رشد کنید.
منتظر خواندن پاسخ ها و تجربیات تأثیرگذارتان هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد298MB41 دقیقه
- فایل صوتی چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد39MB41 دقیقه
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم
و همه ی دوستای بهشتیم
خدایا شکرت هزاران بار شکرت
فایل جدید همزمان با دوسال عضویتم در بهشت..
استاد عاشقتم چقدر این فایل آگاهی داره
باید خیلی با دقت وتمرکز گوش داد و نوشت
نگرش جدید وتغییر زاویه دید من
دوهفته پیش اتفاق افتاد
یادمه وقتی رسول رفت دانشگاه حسابداری بخونه یا بعد رفت دوره عطاری ، بعد رفت تکنسین داروخانه ، بعد رفت کاراته ، بعد رفت دوره کامپیوتر و….
تو همه ی این کارها عالی پیش رفت
خلاصه این آدم متوقف نموند
تنبل بازی درنیاورد اما خودباوری نداشت !!!
در پایان این مسیرها من غر میزدم بارها
استعدادتو نخوایم کشف کنیم باید کی رو ببینیم ما ؟؟!!
چقدر هزینه باید بدیم تا بدونیم علاقه ت چیه ؟؟
یعنی خانواده ت نتونستن استعدات کشف کنن
ما باید تاوان بدیم !!
اینها جملات من بودن که تکرارمیشد
و حالا این مدت تو دوره طلاسازی وقتی نشست روبه روی من وگفت ببین این کارو خیلی دوس دارم و عاشقشم ولی گوهرتراشی احساس میکنم بیشتر علاقه دارم و چندتا کلیپ دیدم باحاله
خلاصه رفت دستگاه گوهرتراشی خرید
منم باهاش رفتم بدون مقاومت
بدون هیچ حرف وحدیثی
دستگاه با دقت تو یک ساعت ونیم با چندتا ویدیو از یوتیوب سرهم کرد
در پایان هم چندتا سنگ عقیق برد اتاق تا تراش بده
صدای بلند این دستگاه باعث شد خیلی راحت خاموش کنه و بیاد تو پذیرایی رو مبل
لم بده و یه نگاه کرد به من گفت
این کار اونی نیست که فکر میکردم
خیلی متفاوته
کلیپ هایی که دیدم همه تو کارگاه بودن نه تو خونه آپارتمانی و اصلا بهش توجه نکرده بودم
عملا نمیشه باهاش کارکرد
بعد سرش پایین انداخته بود ..
من اومدم چای بریزم تو آشپزخونه
دقیقا همون جمله تو ذهنم اومد که
اینهمه از این شاخه به اون شاخه پریدی
این همه هزینه و درپایان دوست ندارم
وای اینا قراره کی به پایان برسه ..
اما ذهنم متوقف کردم جمله هامو تغییردادم
اومدم و گفتم ببین فاطمه
این آدم خودش توفکر رفته و به خودش مربوطه این اتفاق اما
چه کاری از دستت برمیاد ؟؟؟
اومدم گفتم ببین رسول اینکه هرگز متوقف نشدی بلند شدی و دنبال ایده ها رفتی
نترسیدی و تجربه بدست اوردی
دمت گرم واقعا
میدونی تا امروز فهمیدی که حداقل به این چندتا کار علاقه نداری
ببین تونستی دستگاه گوهرتراشی و سیستم آب دستگاه وصل کنی اونم با چندتا کلیپ پس اینو ببین
اصلا بیا بریم کلی از نتایجت بنویسیم تو دفتر
از توانایی هایی که بدست آوردی خیلی خوب اما دوستشون نداشتی ..
فضای سنگین خونه تغییر کرد
و صدای خنده های انفجاری مون
خدایا منه فاطمه دارم میخندم
همونی که غر میزدم
همونی که ول کن ماجرا نبودم دارم میترکم ازخنده
خنده ها منجر شد به ویس دادن به سعیده جان
گفتم اگه دنبال الگو میگردی برای بی خیالی
بیا خونه ی ما
یه نمونه شیک ومجلسی اینجا نشسته رو مبل ..
از طرفی انقدر ذوق داشتم برای کنترل ذهن خودم
انگار چیزی کشف کرده بودم درونم که من توانایی کنترل ذهن درونم داره کم کم بیشتر میشه و عشق میکردم
بماند که چقدر اون روز خندیدیم اما در بین این شادی وکنترل ذهن
چندتا مورد در کنارش بود
فاطمه ای که توهرچیزی نظر میداد حالا برا خرید دستگاه نظر نداد و دخالت نکرد
این یعنی من رشد کردم یعنی نتیجه دیگه
فاطمه ای که غر نزد و اومد با تغییر نگاهش احساس بهتری گرفت پس دم خودم گرم که دارم رو خودم کارمیکنم
کنترل ذهن اون روز ما جوری شد که
دستگاه جمع کردیم و رفتیم بیرون از خونه تفریح کنیم و چقدر خندیدیم
رفتیم تو فاز بی خیالی ورهایی
لذت بردن از لحظه حال
از داشته هامون وشکرگزاری بیشتر..
رسول جان فردا برد دستگاه به فروشنده بده تا بذاره برا فروش اما دوست فروشنده که نمایندگی این دستگاه باهاش بود همزمان به فروشنده زنگ زد و فروشنده گفت همچین موردی هست و اونم پذیرفت دستگاه گوهرتراشی با لوازم جامع تر طلاسازی تعویض کنه و اوضاع بهترشد
خودبه خود حل شد …
از طرفی رسول ومن به این نتیجه رسیدیم که تمرکز رسول بیشتر تو این سالها روی سختی این کارها بود و تمرکز من رو نتیجه …
یا همین چندوقت پیش که ما شهرستان رفتیم دیدن مادررسول جان
همون مادری که یکسال خونه ما بود و من کلی کارمیکردم هلیسا نوزاد بود
اما نمیدید و وظیفه میدونست حالا من یه ظرف میشورم یا جارو میکنم
با اینکه تو خونه خودش هست
بارها تشکر میکنه
چه اتفاقی افتاده ؟!جز تغییر مدار!
حالا بارها میگه خدابهت سلامتی بده
شما خودت دوتا بچه داری کارخونه خودتم هست ..
این همون آدمی هست که یه زمانی بچه های من کوچیک بودن عین خیالش هم نبود فاطمه خسته شده …
پس استاد عزیزم من هرچی دارم رو خودم کار میکنم احساس ارزشمندی درونی
برای خودم میسازم این رفتارها ونتایج هم از راه میرسن ..
وقتی تعهد میدم که باید به حرفهای استاد عمل کنی ،انجام میدم بی برو برگشت
بدون چکوچونه زدن
مقاومت هامو کم میکنم
نظر دیگران کنارمیذارم
بارها میگم اگه استاد اینجا بود چیکار میکرد وهمون کار انجام میدم .
نمیشه فرار کرد
نمیشه قانون دور زد
نمیشه زیبا نوشت و زیبا عمل نکرد
جهان میفهمه فرکانس اصلی ما چیه!
بارها میگم اشتباه کردم اما میپذیرم وتمام .
از دل این اشتباه تجربه رو میکشم بیرون
دیگه شروع به خودسرزنشی نمیکنم
کاری که قبلا بایه اشتباه خودمو انقدر سرزنش میکردم که حد وحساب نداشت..
حالا وقتی کم کم یاد میگیرم
ارزش قائل باشم
برای گوشم که بهترین هارو بشنوه
برای چشمم که زیبایی باید ببینه
برای ذهنم که باید باور درست بسازم
برای زمانم و خودم و زندگیم
جهان هم برام ارزش قائل میشه
من کنترل ذهن الانم رو بزرگترین دستاورد میدونم
من آرامش درونی خودمو وقتی با گذشته مقایسه میکنم چنان انگیزه میگیرم برای ادامه دادن این مسیر که خدا میدونه.
من شکرگزاری از داشته هامو بالاترین
نتیجه از دوره های شما میدونم که با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست .
سپاسگزارم از شما وخانم شایسته مهربونم
خیلی دوستتون دارم وعاشقتونم
خدا حفظ تون کنه ان شاالله
سلام سعیده جان
رفیق قشنگم
یه چیزی توکامنتت ننوشتی
خواستم بهش اشاره کنم که سعیده
این مدت خوب فهمیده و چشیده
و یادگرفته که چشم بگه
به خدا وهدایت هاش
به استاد و اگاهی هاش
سعیده تکاملی داره قدمهاش برمیداره
اگه از کامنت بهار جان عزیز هدایت میشه به جلسه 13 دستیابی به رویاها
میره دنبالش مجدد گوش کنه تمرکز کنه و ببینه به چی باید عمل کنه
اگه من تو تماسم گفتم برو تکمیلی
جلسه سوم دوره لیاقت گوش کن
بی چون وچرا انجام دادی
بدون مقاومت …
این میزان پذیرش میتونم بگم در هر کسی نیست مگر اینکه خیلی رو باورهاش کارکرده باشه و انگیزه درست داشته باشه و بها داده باشه
سعیده این روزها با کنترل ذهن
جوری فنجون ذهنش خالی کرده که وقتی حتی از کامنت و پاسخ ها ،به جلسه یا دوره ای هدایت میشه قشنگ یه چشم جانانه میگه
وعمل میکنه ها
نمیگه من بلدم
اون جلسه مو به مو یادمه
اصلا اون دوره کاملا حفظ شدم
نه هرگز ,!!
میره و قشنگ انگار باراولش هست
گوش میکنه ومیبینه الان چیکارمیتونه بکنه همون قدم کوچیک برمیداره
پشت گوش نمیندازه
از همین تعهد و عمل گرایی
ایمان بیشتر ونتایج بزرگتر از راه میرسن .
قدمهای کوچیکی که بارها نوشتم درحکم سوخت ادامه ی مسیرهستن
شاید ظاهرا کوچیک باشن اما انگیزه درونی بهمون میدن
تلگرام من برای راحتی باخودت وصل بود و هم اینک بی چون وچرا قطع میشه بدون مقاومت ..
تماس ما بدون تلگرام برقراره و ساعتها میتونیم همچنان گفتگوهای
عالی و قانون مند داشته باشیم
پراز خنده پراز حال خوب
پراز دمت گرم گفتن ها
از نتیجه وهدایتها ونشانه ها گفتن و
خداروشکر برای وجود ارزشمندت .
یکی از درس های استاد عزیز هم ،
تعهد بیشتر وتمرکز روی اصل و به دور از حاشیه بودنه همونیه که بهش چشم جانانه گفتیم رفیق جان مون
بووووووووووس به روی ماهت
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشی و زندگی خوشگلت در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله .
سلام به آقا حسن عزیز و دوست داشتنی
سپاسگزارم از مهر ولطف تون
من و رسول جان هم بی نهایت دوستتون داریم و تحسینتون میکنیم همیشه رفیق جان مون.
خداروشکر برای اینکه کارموردعلاقه تون پیدا کردین و از خدا هدایتهارو دریافت کردین عالی وبی نظیرید
دمتون گرم
خداروشکر برای وجود ارزشمندتون دراین سایت بهشتی ..
ببین خیلی خندیدم به اینکه گفتی شب میخوابیدی وصبح بیدارمیشدی فکر میکردی رسالت شغلیت پیدا کردی
اما خداروشکر تو این مسیر شغلی رسول جان برای اولین بار واقعا خیلی عجیب و هدایتی پیش رفت که داستان طولانی داره ..
واقعیت یه کم خودخواهی کنم وبنویسم تو این داستان من بیشتر توجه م به خودمه نه مسیرشغلی رسول جان و بیشتر به این فکر میکنم که
شاید اگه فاطمه گذشته بودم خیلی بهم میریختم
اگه میگفت این کار هم دوست ندارم و توجه م میرفت به هزینه هایی که کرده یا زمانهایی که برای این کار گذاشته و هزارتا باورغلط دیگه
(هرچند فعلا اینکارو داره باعلاقه ادامه میده)
اما الان اوضاعم بهتره و احساسم خوبه
ذهنم آرومه و بی خیالم ومیخندم وشادم
یعنی فارغ از نتیجه ها
تلاش های رسول و موفقیتش در این کار بیشتر به چشمم اومده وتحسینش کردم
همین کنترل ذهن این روزهام مدیون آگاهی های دوره مقدس 12قدم و احساس لیاقت هست
مدیون همون آگاهی های جلسه تضاد وکنترل ذهن
همون داستان ایمان وهدایتهای خدا هستم .
احساس کودکی دارم که تازه راه رفتن یادگرفته
تازه دارم از کنترل ذهنم اونم در لحظه لذت میبرم
باقی مسیر شغلی به رسول جان مربوط میشه و
مطمئنم که از آگاهی های کامنت شما استفاده خواهد کرد صد درصد .
مثلا وقتی داشت یه دستبند کارتیه درست میکرد
سه ساعت زمان برد تو اتاق کارمیکرد و من داشتم دوره احساس لیاقت گوش میدادم
بعد رفتم اتاق دیدم حتی غذایی که واسش برده بودم نخورده یا چای بردم نخورده بود
اصلا متوجه زمان نشده بود و داشت با لذت کارمیکرد
بعدکه کار تموم شد خب خیلی زیبا ساخته بود
من نگاه کردم وگفتم قشنگه اما سه ساعت وقت گذاشتی براش …
خیلی زمان بر هست …
همینجا گند زدم خودم و
اومدم قشنگ قضاوتش کردم که اینکار مورد علاقه ت خیلی زمان بر هست …
یا گفتم اینکه نقره است چقدر باید با نقره کار کنی تا به کار با طلا برسی
پس تمرکز ذهن من رو زیبایی نبود اون روزها
باز هم کنترل ذهن رسول خوبه
خوبه که بی خیاله خداروشکر
و تحت تاثیر این نازیبایی های ذهن من نیست …
من اگه جای رسول بودم تو ذوقم میخورد اما رسول گفت دارم تکاملی پیش میرم فاطمه جان …
وقتی کارهاش بردیم تو یه مغازه طلافروشی که باهاش آشنا شدیم برای خرید طلا آب شده و اونجا
طلافروش با اینکه کارها نقره بودن
از تمیزی کار حیرت کرده بود!!
گفت تو هر چیزی از طلا بسازی من خودم ازت میخرم
ازبس تمیز جوش دادی وکارکردی
من تازه اونجا فهمیدم ارزش کاری که ساخته چیه!!
منظورم اینه که من با تعریف یه آدم که تو این شغل هست فهمیدم رسول پیشرفت وتکامل خودش داره به خوبی طی میکنه و….
تازه متوجه شدم چه راحت هم کارش قضاوت کردم
هم باور غلط خودمو هم بیان کردم که زمان بره …
اما تو این دوهفته پیش و تمرین اگاهانه کنترل ذهن
متوجه تغییرات وبهبودم هستم که حداقل تو خرید دستگاه و…..قضاوت نکردم و یا تونستم بیام و مهارت و توانمندی هاش ببینم ..
خیالتون راحت خیلی عالی متوجه پیام کامنت تون شدم و اصلا هم قرقاطی نبود ولذت بردم ..
بهترینها سهم دلتون و زندگی تون درخشان .
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره
ان شاالله
سلام آقای مولانی عزیزم
سپاسگزارم از لطف ومهرتون
خداروشکر برای وجود ازشمندتون در این سایت بهشتی .
واقعا کنترل ذهن خیلی نعمت بزرگیه ، اینکه دوست موفقی چون شما برای کامنتم پاسخ
نوشته خب نشونه میدونمش و سپاسگزار خدا و قدردان مهرشما هستم ،چون آدمهای موفق مهمترین ویژگی شون کنترل ذهن شون هست .
بگم که تا الان هشت بار نتایج شما وارد دفتر نتایج دوستان من شده و بارها منطق دادم به ذهنم که ببین فاطمه برای این دوستان اتفاق افتاده پس برا خودت هم اتفاق میافته اگر روخودت کارکنی .
امسال بهترین احساس هارو از این کامنت شما دریافت کردم
abasmanesh.com
دم شما گرم دوست ارزشمندم .
شما برای من و رسول جان الگوی بی نظیری هستین هم دررشد شخصیت و هم در کسب وکار
بی نهایت دوستتون داریم وعاشقتونیم.
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره
ان شاالله
سلام به شیما جان عزیزم
سپاسگزارم از لطف ومهرت رفیق
بریم سراغ کامنتی که برامنوشتی وباعشق خوندمش
کامنتی که واست نوشتم یه کم طولانی شد
اما همراه با کلی عشق و علاقه وبوس فرستادمش
باید آگاهانه رو ذهن وباورهامون کارکنیم و خب طبیعیه که زمان میبره و یه شبه اتفاق نمی افته
خواستم بگم اصلا تو دفترت نوشتی
چندبار شیما جان تونسته ذهنش کنترل کنه ؟ چندبارتونسته نجواهاش کنترل کنه ؟
چندبار خودش در آغوش گرفته و به مسیرش ادامه داده ؟
کجاها این شیما بانو با گل پسرش دنبال لذت بردن از داشته هاش بوده و فارغ از نگاه دیگران توجه به زیبایی ها کرده ؟
پاسخ به این سوالها معلومه که
خیلی جاها این شیما جان تونسته کنترل ذهن کنه اونم چقدر خوب اما شاید براش عادی شده
شاید مهم ندونسته
شاید راحت از کنارشون ردشده
شاید دنبال نتیجه بزرگتر بوده و نتیجه های خوشگل به ظاهر کوچیک خودش ندیده …
من کامنتهات خوندم بارها تحسینت کردم ومیکنم
اما انگار یه کوچولو باید کانون توجه ت از کارهای همسرت وچیزهای ناجالب برداری و بذاری رو خودت
وزیبایی های زندگیت
حتی همسرت هم درسته کاری که انجام میده مورد دلخواه شما نیست اما ویژگیهای خوبی قطعا داره توانمندی های خوبی داره بیا اونهارو بنویس وببین وتکرارکن آگاهانه و آگاهانه.
شما راه خودتو ادامه بده مطمئن باش با تغییر کردن خودت و نتیجه های دلخواهت ، به مداری بهتر هدایت میشی، هرچند اعتقاد دارم که یه مدت باید کنترل ذهن هایی که کردی بنویسی حتی تو یادداشت های گوشیت بنویس وبه ذهنت منطق بدی که تونستم ذهنم کنترل کنم وانگیزه بگیری .
قدم سوم جلسه چهارم هروقت فرصت کردی گوش کن با تمرکز خیلی بهت کمک میکنه آگاهی های این جلسه که پاشنه آشیل خودم هم بود .
حالا کامنت طولانی میشه اما بذا من مثال بزنم
ما 15ساله ازدواج کردیم واین شغل های رسول جان همه تو شش سال اول تقریبا اتفاق افتادن و تو بقیه سالها فعلا کارمندی رو داره والانم نه ماهه به سمت طلاسازی رفته و همچنان ورودی مالی از شغلش داره
اما من نتیجه اون شغلهای قبلی رو هم ندیده بودم یعنی مثلا دانشگاه رفت کلی عزت نفسش بهترشد
من ندیدم نه اینکه عمدی باشه اصلا بلد نبودم که ببینم و به چشمم نمی اومد وعادی بود
یا امدی اف کارمیکرد وکل سرویسچوب محمدحسن خودش ساخت اونم حرفه ای یا
کابینت خونه رو ساخت و عملا هزینه هامون هم کمتر میشد ،من وخودش خوشحال میشدیم اما خیلی به چشممون نمی اومد وعادی بود انگار
بعداز دوره لیاقت وقتی اینهمه توانمندی هاش نوشتیم باهم تازه متوجه شدم که هم من هم خودش اصلا اینها به چشم مون نمی اومدن و عادی تلقی میکردیم
اومدبم دیگه جنبه مثبت این کارها دیدیم و به چشم تجربه نگاهشون کردیم و به احساس بهتری هردو رسیدیم خداروشکر برای دوره احساس لیاقت..
هرچند هنوز هم من آگاهانه دارم تمرین میکنم سراغ افکار مثبت برم و دنبال لذت بردن وحال خوبم باشم و تغییرات کوچیک وفندوقی خودمو میبینم ومینویسم و همش به خودم میگم و نتیجه هم ازش تا دلت بخواد گرفتم خداروشکر .
مطمئنم بزودی میایی و از برنامه ها ونتایجت برامون مینویسی عزیزم
عااااااااشقتم رفیق جااااااانم
بوس به روی ماهت نازنینم .
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره
ان شاالله
سلااااااااام به سمیه جاااانم
عاشقتم من رفیق جااااانم
سپاسگزارم از لطف ومهرت نازنینم
اصلا میدونستی زیباترین و آرامترین و بهترین وارزشمندترین
و خوش فرکانس ترین رفیقمی
خبرداری که چقدر خودت خووووبی
چقدر نابی و چقدر نازی
چقدر مهربونی از تک تک حرفات میباره و درست میشینه به قلبم
خیلی برام عزیزی قشنگ ترینم .
بوس به روی ماه خودت و تینا جان ولیلین خوشگل وعروسک واقعی خودم ..
خیلی دوستتون دارررررم
خیلی ویژگیهای خوب ومثبت از شما یاد گرفتم و میگیرم
خداروشکر بخاطر وجودت
دوست ارزشمند وتوانمندم
همینکه داری در کنار مادری کردن رو خودت وقت میذاری وکار میکنی
در طول روز وشب حواست به افکارت هست من لذت میبرم و تحسینت میکنم
همینکه توهمون دوروز تعطیلی
دنبال تفریح وگردش هستین
من کیف میکنم و میدونم در حد توان داری عمل گرایی میکنی
بماند که شما این روزها با وجود زیبایی های لیلین عزیزم
یه کانون توجه حرفه ای دارین یعنی من از تو کامنتم معلومه
چقدرررررررررررررررررر زیاد زیاد
عاشق اون خنده هاشم
چشم تیله ای خودمه وبس.
وجودت غرق آرامش باشه
مامان سمیه جاااانم.
تینا جان هم که با اون صدای قشنگ و نازش
جای ویژه ای تو قلبم داره
چقدر دوسش دارم سرشار از ادب و آرامشه این دختر
ازطرف من بگو منتظرم کلی نقاشی دیگه برام بکشه
کلی حالمو خوب تر کنه .
در رابطه با شناخت خودم که گفتی
یاد حرف استاد افتادم که میگه بچه ها با خودتون روراست باشین خودتون گول نزنین
واقعا من تو گذشته تمرکز به زیبایی نداشتم
کنترل ذهن نداشتم نتیجه اش هم معلومه دیگه
یه فاطمه ی واکنشی بودم
که همه رو مقصر میدونست و بیشتر ناخواسته جذب میکرد تا خواسته ، حالا وقتی دارم کم کم رو خودم کار میکنم متوجه تغییرات هرچند کوچیک میشم و ذوق میکنم براشون و همش مینویسم و تکرار میکنم تا بیشتر انگیزه بگیرم
هرچند خود شما هم خیلی جاها توکامنتهات از خودت نوشتی خیلی راحت که قبلا چه باورهایی داشتی و الان واین روزها چه باورهای بهتری ساختی و همچنان هم باوردرست میسازی خداروشکر..
خداروشکر که همه درکنارهم در این مسیر بهشتی با کمک خدا و آگاهی های استاد عزیزمون
دنبال یادگیری و بهبود وپیشرفتیم .
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره
ان شاالله
کلی بووووووس از نوع چلوندن
و بافرکانس عشق ودوستی
فرستادم خدمت تون ..
سلام به زکیه جااااااانم
سپاسگزارم از لطف ومهرت عزیزم
میدونم که از همین کامنتم
فرکانس عشق و احترام و علاقه قلبی مو دریافت میکنی
خداروشکر که هم تو دوره لیاقت و هم تو دوره مقدس 12قدم
در کنارت هم کلاسی هستم و داری خوب رو خودت کارمیکنی
به امیداینکه تو قدم های سوم به بعد هم نتایج کنترل ذهن وموفقیت هات بخونیم عزیزم
خیلی دوستت دارم
روی ماهت میبوسم بهترینم
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره
ان شاالله
سلام به حسن عزیزم
اصلا میخوام بدونی و باورت بشه
که زیادی دووووست داریم
کلی هم از کامنتهات لذت میبریم و تحسینت میکنیم همه ی بچه ها درکنارهم داریم تو این سایت بهشتی رشد میکنیم
همه مستک استاد هستیم
شما تو فرکانس نقطه آبی زیاد قرار گرفتی خوش بحالته
وای چقدر با این کامنتت خندیدم آخه مگه میشه کامنتم منتشرشده الان چندتا هم امتیاز دادن ولی تو صفحه شما گم شده ونیست ..
من کامنت بنویسم حذف نمیکنم خیالتون راااااااحت
خیلی ممنونم بابت تموم لطف ومحبت ومهربونی هات
چقدر ذوق کررررردم
چشام قلبی قلبی شد
دمت گرم
رسول جان تو فرکانس دریافت نقطه آبی شما بیشتر از من بوده صد درصد .
کامنت قبلی مو مجدد کپی میکنم وتو همین قسمت واستون میفرستم با علاقه واحترام وانرژی ولبخندبیشتر
سلام به آقا حسن عزیز و دوست داشتنی
سپاسگزارم از مهر ولطف تون
من و رسول جان هم
بی نهایت دوستتون داریم و تحسینتون میکنیم همیشه رفیق جان مون.
خداروشکر برای اینکه کارموردعلاقه تون پیدا کردین و از خدا هدایتهارو دریافت کردین عالی وبی نظیرید
دمتون گرم
خداروشکر برای وجود ارزشمندتون دراین سایت بهشتی ..
ببین خیلی خندیدم به اینکه گفتی شب میخوابیدی وصبح بیدارمیشدی فکر میکردی رسالت شغلیت پیدا کردی.
اما خداروشکر تو این مسیر شغلی رسول جان برای اولین بار واقعا خیلی عجیب و هدایتی پیش رفت که داستان طولانی داره ..
واقعیت یه کم خودخواهی کنم وبنویسم تو این داستان من بیشتر توجه م به خودمه نه مسیرشغلی رسول جان و بیشتر به این فکر میکنم که
شاید اگه فاطمه گذشته بودم خیلی بهم میریختم
اگه میگفت این کار هم دوست ندارم و توجه م میرفت به هزینه هایی که کرده یا زمانهایی که برای این کار گذاشته و هزارتا باورغلط دیگه
(هرچند فعلا اینکارو داره باعلاقه ادامه میده)
اما الان اوضاعم بهتره و احساسم خوبه
ذهنم آرومه و بی خیالم ومیخندم وشادم
یعنی فارغ از نتیجه ها
تلاش های رسول و موفقیتش در این کار بیشتر به چشمم اومده وتحسینش کردم
همین کنترل ذهن این روزهام مدیون آگاهی های دوره مقدس 12قدم و احساس لیاقت هست
مدیون همون آگاهی های جلسه تضاد وکنترل ذهن
همون داستان ایمان وهدایتهای خدا هستم .
احساس کودکی دارم که تازه راه رفتن یادگرفته
تازه دارم از کنترل ذهنم اونم در لحظه لذت میبرم
باقی مسیر شغلی به رسول جان مربوط میشه و
مطمئنم که از آگاهی های کامنت شما استفاده خواهد کرد صد درصد .
مثلا وقتی داشت یه دستبند کارتیه درست میکرد
سه ساعت زمان برد تو اتاق کارمیکرد و من داشتم دوره احساس لیاقت گوش میدادم
بعد رفتم اتاق دیدم حتی غذایی که واسش برده بودم نخورده یا چای بردم نخورده بود
اصلا متوجه زمان نشده بود و داشت با لذت کارمیکرد
بعدکه کار تموم شد خب خیلی زیبا ساخته بود
من نگاه کردم وگفتم قشنگه اما سه ساعت وقت گذاشتی براش …
خیلی زمان بر هست …
همینجا گند زدم خودم و
اومدم قشنگ قضاوتش کردم که اینکار مورد علاقه ت خیلی زمان بر هست …
یا گفتم اینکه نقره است چقدر باید با نقره کار کنی تا به کار با طلا برسی
پس تمرکز ذهن من رو زیبایی نبود اون روزها
باز هم کنترل ذهن رسول خوبه
خوبه که بی خیاله خداروشکر
و تحت تاثیر این نازیبایی های ذهن من نیست …
من اگه جای رسول بودم تو ذوقم میخورد اما رسول گفت دارم تکاملی پیش میرم فاطمه جان …
وقتی کارهاش بردیم تو یه مغازه طلافروشی که باهاش آشنا شدیم برای خرید طلا آب شده و اونجا
طلافروش با اینکه کارها نقره بودن
از تمیزی کار حیرت کرده بود!!
گفت تو هر چیزی از طلا بسازی من خودم ازت میخرم
ازبس تمیز جوش دادی وکارکردی
من تازه اونجا فهمیدم ارزش کاری که ساخته چیه!!
منظورم اینه که من با تعریف یه آدم که تو این شغل هست فهمیدم رسول پیشرفت وتکامل خودش داره به خوبی طی میکنه و….
تازه متوجه شدم چه راحت هم کارش قضاوت کردم
هم باور غلط خودمو هم بیان کردم که زمان بره …
اما تو این دوهفته پیش و تمرین اگاهانه کنترل ذهن
متوجه تغییرات وبهبودم هستم که حداقل تو خرید دستگاه و…..قضاوت نکردم و یا تونستم بیام و مهارت و توانمندی هاش ببینم ..
خیالتون راحت خیلی عالی متوجه پیام کامنت تون شدم و اصلا هم قرقاطی نبود ولذت بردم ..
بهترینها سهم دلتون و زندگی تون درخشان .
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره
ان شاالله
سلام به آقا حسین ونرگس عزیزم
سپاسگزارم از لطف ومهرتون
وداستانی که از دخترخاله عزیز و خودتون نوشتین و خداروشکر که به مسیر وشغل مورد علاقه تون هدایت شدین و برام قشنگ و جالب بودن و خیلی هم تحسین تون کردم که یه جا ثابت نموندید و قدم برداشتین و بالاخره موفق شدین خداروشکر.
اون شغل های رسول جان همگی تو شش سال اول زندگی ما تغییرکردن و همچنان درکنار شغل اصلی خودش که ورودی مالی داره ، در حال تجربه طلاسازی هم هست .
این ویژگی رسول جان قبلا واقعا نمیدیدم و
نمی پسندیدم و اصلا به چشم یه مشکل نگاه میکردم
درصورتی که این مدت فهمیدم
خوبه که تو دل این کارها رفته هرچند علاقه بعدش ایجاد نشده
اما انجام داده وامتحان کرده و تجربه بدست آورده
این مدل فکر کردن تازه دارم بعداز دوره های استاد تو ذهنم ایجاد میکنم کمکم و ان شاالله بتونم بهترش کنم درکنار استاد و دوستان عزیزی مثل شما بزرگوارانم .
خیلی دوستتون داریم
زندگی خوشگل تون درخشان .
خداروشکر برای وجود ارزشمندتون در این سایت بهشتی مون
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره
ان شاالله .