در این فایل استاد عباس منش با ذکر مثالهای بسیار کلیدهایی اساسی توضیح می دهد درباره:
- شیوه ذهن برای شکل دهی باورهای محدود کننده؛
- و راهکار سازنده برای متوقف ساختن آن باورها در همان ابتدای روند؛
آگاهی های این فایل را بشنوید و در مثالها تعمق کنید. سپس برای درک و اجرای این کلید حیاتی در زندگی روزمره خود، در بخش نظرات این فایل، تجربیات خود درباره موارد زیر را بنویسید:
الف) بنویسید کجاها ذهن شما به خاطر یک اتفاق نامناسب توانست بنیان باوری شما را بر اساس آن ناخواسته شکل دهد، امیدواری و خوشبینی را از شما بگیرد و شما را به این نتیجه برساند که از این به بعد قرار است همین نتایج بد رخ بدهد. سپس به خاطر این باور، هیچ قدمی برای بهبود آن روند بر نداشتید؟
ب) بنویسید کجاها با اینکه اوضاع خوب پیش نرفت و نتیجه ناخواسته رخ داد اما شما افسار ذهن را در دست گرفتید و توانستید به ذهن خود بگویید:
“درست است که این بار اوضاع خوب پیش نرفت اما 100 ها بار اوضاع خوب پیش رفت. در نتیجه این اتفاق هیچ معنایی ندارد و قرار نیست دوباره این ناخواسته رخ دهد. تنها کار من این است که: ایراد کارم را پیدا کنم، بهبودها را ایجاد کنم تا نتایج حتی بهتر از قبل ایجاد شود” و به این شکل خوشبینی و امیدواری خود را همچنان حفظ کردید؛
ج) درباره تجربیاتی بنویسید که: به خاطر باورهای محدود کننده ای که داشتید، مدتها یک روند ناخواسته را تجربه می کردید اما به محض ایجاد تغییرات اساسی در باورهای خود، در همان مسیر، نتایج متفاوت و خوشایندی گرفتید؛
به عنوان مثال:
رابطه عاطفی نامناسبی تجربه می کردی و به این نتیجه رسیده بودی که: رابطه همین است، زندگی پر از دعوا و مشکلات است، عشق و مودت در رابطه، خواب و خیال است و… اما وقتی تغییرات اساسی در شخصیت خود ایجاد کردی، همان رابطه عاطفی تبدیل به زیباترین رابطه عاطفی ممکن شد؛
یا درباره کسب و کار نیز مرتباً درگیر مسائل تکرار شونده ای بودی، سود و رونقی نداشتی و به این نتیجه رسیده بودی که در این شغل، پول نیست. اما وقتی تغییرات اساسی را در باورهایت ایجاد کردی، همان کسب و کار به ظاهر بی رونق، تبدیل به کسب و کاری پر رونق شد.
د) با توجه به آگاهی های این فایل، بنویسید در موارد مشابه آینده:
چه راهکارها یا نگرشی به شما کمک می کند که حتی با وجود یک تجربه ناخوشایند، افسار ذهن را در دست بگیرید به گونه ای که: نه تنها خوشبینی و امیدواری شما نسبت به آینده حفظ شود، نه تنها از قدم برداشتن نترسید، بلکه آن تجربه باعث شود ایراد کار را پیدا کنید و با حل آن، بارها رشد کنید.
منتظر خواندن پاسخ ها و تجربیات تأثیرگذارتان هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد298MB41 دقیقه
- فایل صوتی چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد39MB41 دقیقه
به نام یگانه خالق هستی
باسلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته و دوستان خوب سایت ……
بنویسید کجاها ذهن شما به خاطر یک اتفاق نامناسب توانست بنیان باوری شما را بر اساس آن ناخواسته شکل دهد، امیدواری و خوشبینی را از شما بگیرد و شما را به این نتیجه برساند که از این به بعد قرار است همین نتایج بد رخ بدهد. سپس به خاطر این باور، هیچ قدمی برای بهبود آن روند بر نداشتید؟
مثلاً همین امروز توباشگاه داشتم تمرین میکردم
به خاطر مصدومیت سرشانم مجبورم تمرینات بالاتنه رو خیلی با وزنه پایین بزنم یا حتی بعضی حرکات رو نزنم …
چرا چون توی حرکات سرشانه دچاراسیب شدم ذهنم منو خیلی میترسونه .نه تودیگه خوب نمیشی این سرشانه تو دیگه خوب نمیشه
کم کم حجم عضلاتت میریزه بهم
نه توبلد نبودی سرشانه بزنی یا العان دیگه ول کن سرشانه کلا کارنکن ….
و..راستش العان چندوقته که این آسیب باعث شده خوب تمرین نکنم ….
و همین یه آسیب کوچیک باعث شد از ،رژیمم هم غافل بشم انگار انگیزمو کم کرده ….
امروزم توباشگاه داشتم بهش فکر میکردم وازخودم داشتم ناامید میشدم …
اما العان که این فایل رو گوش کردم انگار یه تلنگر خوردم وبازم آگاهانه سعی کردم ذهنم رو آرام کنم
ونزارم دیگه ادامه بده …..
با خودم گفتم خوب ok من العان آسیب دارم اشکال نداره
این همه وقت تمرین کردم سرشان زدم نمیدونم پرس سینه زدم یک بارمشکل پیدا نکردم
حالایه بار این اتفاق پیش آمده
چیکارکنم دیگه تکرار نشه برام چیکارکنم ؟
گفتم اولین و بهترین کار اینه دهنمو کنترل کنم
خودمو آرام کنم
من العانم خیلی عالیم اشکال نداره رژیمو رعایت نکردم
دوباره شروع میکنم .
توتمریناتم سعی میکنم حتی اگه بلدم بازم ازخدا هدایت بخوام که خدایا تو بگو امروز این حرکتو چطور بزنم تاثیر بیشتری داشته باشه واسیب کمتری ببینم ….
وسعی میکنم بازم باتمرکز وصحیح تمرینات رو انجام بدم
نه تنها تمرینات بالاتنه بلکه کل بدنم رو …
وچقدر خوب خدایا شکرت این فایل اصلا منو از خواب بیدار کرد واقعا چندروز بود ذهنم داشت ازخودم مایوسم میکرد واسه یه آسیب کوچیک سرشانه که اونم به زودی خوب میشه …..
خوب توی زندگیم این مسأله زیاد پیش آمده …
مثلاً دیروز عصر رفتم پیاده روی و تنها بودم خیابان تقریبا خلوت بود …
من خیلی اتفاقی یه داستانی رو شنیدم در مورد یه اتفاق ناجالب برای شخصی که اصلا برای خیلی وقت پیش بود …
اما همینکه تواون خلوتی خیابان رسیدم ذهنم شروع کرد به چرت وپرت گفتن….
منم به خودم گفتم من این مسیرو چندین بارامدم ورفتم وتازه منی که دارم روخودمکارمیکنم وایمان دارم خدا حافظ ونگهدارمنه وقدرتی بالاترازقدرت خدانیست وحتی اگر ناخواسته ای باشه بازم درهرصورت من وجه خوب وخیریت اون اتفاق رو میبینم ..
پس ساکت شو وادامه نده هیچ اتفاقی پیش نمیاد ومن راحت برگشتم خونه
ویا بارها شده توی روابطم با همسرم یه موضوعی پیش آمده ومن حالا دیر رسیدم خونه ذهنم شروع میکنه به حرف زدن وخیلی از اتفاقات تلخ گذشته رو برام میاره …
اما من یادگرفتم بهش اجازه ندم ادامه بده چون میدونم اگه بهش اهمیت بدم اتفاقات بدتری رخ میده ومیگم من ارزشمند ولایقم لایق یک رابطه پراازصمیمیت وعشق...
بعدشم هیچ اتفاقی رخ نمیده حرفی زده نمیشه چون من همیشه سرتایم به کارم میرسم واصلا حتی دیرم بیام خونه همسرم با روی خوش ازم استقبال میکنه باید بتونم احساس لیاقت وارزشمندی خودم رو بیشتروبیشترکنم ونزارم ترسهای گذشته تجربیات تلخ گذشته منو مغلوب خودش کنه و،وقتی ذهنم رو آرام میکنم نه تنها اتفاقات خوب پیش میره بلکه پیش آمده همسرم دیرتر ازمن به خونه برگشته و واقعا من خیلی وقتها آگاهانه مراقب این نجوای ذهنم هستم و خداروشکر هم تا حالا هیچ اتفاقی که ناخوشایند باشه تواین مدت توروابطم رخ نداده …
حتی توی رابطه با یکی ازدوستانم یه سوتفاهم براش پیش آمد یه کم ازم ناراحت شد
فردا رفتم باشگاه رفتم خودم پیشش سرصحبت رو باز کردم براش توضیح دادم وگفتم اگه نتونستم خوب همون موقع توجیهت کنم معذرت میخوام …
ذهنم داشت منو میخورد که تونباید بری وبگی چون ممکنه دعوابشه توبلد نیستی توارتباطات با بقیه درست حرف بزنی …چرا میگفت چون درگذشته من ازاین تجربه ها داشتم و واقعا بلد نبود چیکارکنم …..
اما بهش گوش نکردم وبهش گفتم من دارم رو خودم کارمیکنم شهامت حرف زدن دارم ازهیچ کسی هم نمیترسم ..
واصلا این توجه به نکات مثبت اطرافیان یه شاه کلید برای برقراری ارتباط حتی بابدترین آدمها وگندترین اخلاقهاست ….
درکل رفتم وازخودم راضی بودم وخیلی عالی همه چیز پیش رفت تازه چقدر اعتماد به نفسم بالاتر رفت خداروشکر….
اینم بگم
من قبل اینطور نبودم اصلا نمیتونستم حرف بزنم
چون اونقدر اعتمادبه نفس پایینی داشتم که تمام بدنم میلرزید وممکن بود به جروبحث وحتی به جاهای باریک بکشه ……
یا بمونه تودلم نگم به طرف بشه کینه و کدورت …
ولی خداروشکر اینا روتوخودم دارم خوب حل میکنم
و هرروز به درک بهتری از کنترل ذهن میرسم خداروشکر
خدارو هزاران بارشکر تواین مسیر اینقدر من تغییر کردم وهرباردارم به درک بهتر وعمیق تر به شناخت قوانین جهان میرسم …
وخدارو شکر که به شناخت بهتر خودم دارم میرسم
و همینطور شناخت خدای درونم
ازشما سپاسگزارم استاد مثل همیشه تومان مناسب ودرمکان مناسب شما آگاهی نابی دراختیارمن قراردادین
در پناه خدا باشد شاد سلامت و سعادتمند درهردو دنیا باشید