چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد

در این فایل استاد عباس منش با ذکر مثالهای بسیار کلیدهایی اساسی توضیح می دهد درباره:

  • شیوه ذهن برای شکل دهی باورهای محدود کننده؛
  • و راهکار سازنده برای متوقف ساختن آن باورها در همان ابتدای روند؛

آگاهی های این فایل را بشنوید و در مثالها تعمق کنید. سپس برای درک و اجرای این کلید حیاتی در زندگی روزمره خود، در بخش نظرات این فایل، تجربیات خود درباره موارد زیر را بنویسید:

الف) بنویسید کجاها ذهن شما به خاطر یک اتفاق نامناسب توانست بنیان باوری شما را بر اساس آن ناخواسته شکل دهد، امیدواری و خوشبینی را از شما بگیرد و شما را به این نتیجه برساند که از این به بعد قرار است همین نتایج بد رخ بدهد. سپس به خاطر این باور، هیچ قدمی برای بهبود آن روند بر نداشتید؟

ب) بنویسید کجاها با اینکه اوضاع خوب پیش نرفت و نتیجه ناخواسته رخ داد اما شما افسار ذهن را در دست گرفتید و توانستید به ذهن خود بگویید:

درست است که این بار اوضاع خوب پیش نرفت اما 100 ها بار اوضاع خوب پیش رفت. در نتیجه این اتفاق هیچ معنایی ندارد و قرار نیست دوباره این ناخواسته رخ دهد. تنها کار من این است که: ایراد کارم را پیدا کنم، بهبودها را ایجاد کنم تا نتایج حتی بهتر از قبل ایجاد شود” و به این شکل خوشبینی و امیدواری خود را همچنان حفظ کردید؛

ج) درباره تجربیاتی بنویسید که: به خاطر باورهای محدود کننده ای که داشتید، مدتها یک روند ناخواسته را تجربه می کردید اما به محض ایجاد تغییرات اساسی در باورهای خود، در همان مسیر، نتایج متفاوت و خوشایندی گرفتید؛

به عنوان مثال:

رابطه عاطفی نامناسبی تجربه می کردی و به این نتیجه رسیده بودی که: رابطه همین است، زندگی پر از دعوا و مشکلات است، عشق و مودت در رابطه، خواب و خیال است و… اما وقتی تغییرات اساسی در شخصیت خود ایجاد کردی، همان رابطه عاطفی تبدیل به زیباترین رابطه عاطفی ممکن شد؛

یا درباره کسب و کار نیز مرتباً درگیر مسائل تکرار شونده ای بودی، سود و رونقی نداشتی و به این نتیجه رسیده بودی که در این شغل، پول نیست. اما وقتی تغییرات اساسی را در باورهایت ایجاد کردی، همان کسب و کار به ظاهر بی رونق، تبدیل به کسب و کاری پر رونق شد.

د) با توجه به آگاهی های این فایل، بنویسید در موارد مشابه آینده:

چه راهکارها یا نگرشی به شما کمک می کند که حتی با وجود یک تجربه ناخوشایند، افسار ذهن را در دست بگیرید به گونه ای که: نه تنها خوشبینی و امیدواری شما نسبت به آینده حفظ  شود، نه تنها از قدم برداشتن نترسید، بلکه آن تجربه باعث شود ایراد کار را پیدا کنید و با حل آن، بارها رشد کنید.

منتظر خواندن پاسخ ها و تجربیات تأثیرگذارتان هستیم.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد
    39MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

835 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «الهام سیاوشی فرد» در این صفحه: 1
  1. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 506 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم

    سلام عزیزان جان

    خدایا شکرت چقدر این روزها جهان داره به افکار و فرکانس های من عالی پاسخ میدهد

    الله و اکبر

    اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ﴿١﴾

    به نام خدا که رحمتش بی‌اندازه است و مهربانی‌اش همیشگی

    بی تردید مؤمنان رستگار شدند. (1)

    2

    الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ﴿٢﴾

    آنان که در نمازشان [به ظاهر] فروتن [و به باطن با حضور قلب] اند. (2)

    3

    وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ﴿٣﴾

    و آنان که از [هر گفتار و کردارِ] بیهوده و بی فایده روی گردانند، (3)

    4

    وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاهِ فَاعِلُونَ ﴿۴﴾

    و آنان که پرداخت کننده زکات اند، (4)

    5

    وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ ﴿۵﴾

    و آنان که نگه دارنده دامنشان [از شهوت های حرام] اند، (5)

    6

    إِلَّا عَلَىٰ أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ ﴿۶﴾

    مگر در [کام جویی از] همسران یا کنیزانشان، که آنان [در این زمینه] مورد سرزنش نیستند. (6)

    7

    فَمَنِ ابْتَغَىٰ وَرَاءَ ذَٰلِکَ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْعَادُونَ ﴿٧﴾

    پس کسانی [که در بهره گیری جنسی، راهی] غیر از این جویند، تجاوزکار [از حدود حق] هستند. (7)

    8

    وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ ﴿٨﴾

    و آنان که امانت ها و پیمان های خود را رعایت می کنند، (8

    استاد بخدا که معجزات پشت سر هم داره اتفاق می افتد.

    همزمانی ها با دورهای شما

    من چند روز هست که استپ کردم در قدم سوم جلسه سوم

    شما گفتین هر کجا مغز مقاومت داشت همونجا پاشنه آشیل شماست بمونی و حلش کنید .

    استاد یک هفته بیشتر هست که من بدرستی هنوز نتوانسته بودم من کلمات و جملاتشو درک کنم پاشنه های اشیلم را تا حدودی پیدا کرده بودم که هم درزمینه روابط باورهای محدود دارم و هم در زمینه مالی

    ولی لازم داشتم به آگاهی های بیشتر مرتب داشتم بخودم ورودی مثبت و کنترل ذهن و شنیدن فایلها و کامنت خواندن و در سایت مشغول بودن روی خودم کار میکردم و بلطف خداوند که این فایل بینظییییر امروز روی بنر سایت قرار گرفته تا من بخودشناسی بهتری برسم و اینکه خود افشایی کنم

    واقعا استاد هر جایی رو درست کنیم یه جای دیگه سرباز می‌کنه و خودنمایی می‌کنه و کار کردن روی خودم را تعهد داده ام و روزانه ثبت میکنم که استمرار م بیشتر و قوی تر شود تا آخر عمرم روی خودم روی بهبود شخصیتم کار کنم. به امید خداوند مهربانم

    خدایا شکرت

    استاد از صبح ساعت 7تا به الان چندین بار این فایل را گوش داده ام و صفحه ها پر کرده ام و چه چیزهایی به ظاهر ساده ای بوده که اینچنین دهان باز کرده و مرا عمیق در خودش فرو برده بود و من فقط داشتم زور الکی میزدم دست و پا میزدم و هر بار بیشتر فرو میرفتم در این باتلاق خودساخته

    قانون جهان:

    جهان مثله اینه تمام نمایی است که در هر لحظه به افکار و فرکانس ها و باورهای من پاسخ می‌دهد و آنچه که من با کانون توجه و افکار و باورهایم به جهان میفرستم به شکل اتفاقات شرایط افراد و موقعیت ها وارد زندگی ام میکند.

    اول اینکه من با تمام وجودم پذیرفتم هر اتفاقی بیوفته مرکزش منم خالق تمام اتفاقات زندگی ام خودم هستم و با گوشت و پوست و استخونم بدون هیچ مقاومتی میپذیرم . وسلام.

    استاد در مورد روابطم بگم براتون که خودم با کانون توجهم در زمان مجردی ام همسرم را جذب کرده ام

    من وقتی خانه پدرم بودم با توجه کردن خودم به پسرهایی که مشروب مصرف می‌کردند و وقتی اون حالت مستی شوم رو می‌دیدم بشدت دلسوزی میکردم با اینکه من در خانواده بشدت مذهبی بودم و هیچ کدام از افراد خانواده من تا بحال مصرف کننده الکل و ..‌ نبوده اند

    و من بشکل کاملا سنتی ازدواج کردم به یکی از اقوام پدری ام

    که اصلا هم شناختی من و همسرم از هم نداشتیم فقط ارتباط خانوادگی ما باعث این وصلت شد .

    خب از اونجایی که من دختر مذهبی بودم و نماز و روزه همه سر جاش بود و وقتی با همسرم آشنا شدیم وقتی خواستیم با هم صحبت کنیم من کلامم سلامتی همسرم از هر لحاظی بود اعتیاد نداشته باشه و از این جور چیزا ولی غافل از اینکه من با کانون توجهم شیرجه زدم توی چشمه الکل و خبر ندارم .

    خب خیلی سریع مراسم ازدواج ما بدلایل متعدد مهیا شد و خیلی زود وارد زندگی مشترک جدیدی شدم که زمین تا آسمون با زندگی در خانه پدری ام متفاوت بود .وارد یک جمع جدید شده بودم و کاملا بی‌خبر و نا آگاه

    مادر همسرم همون روز اول بهم گفت که ازت می‌خوام شوهرتون آدم کنی !

    من که کلا تو باغ نبودم گفتم مگه آدم نیست

    خلاصه خانواده همسرم خیلی توقع داشتند که چون من از خانواده مذهبی هستم و اهل نماز و روزه و قرآن پس من میتونم پیرسون رو تغییر بدم همون روز اول

    و اینا رفته رفته منم تازه وارد می‌دیدم هر روز با هم مشاجره و بحث و گفتگو دارند

    اصلا خواهر برادرها خیلی با هم خوب نبودن پدرو مادر هم اون وسط باید میانه روی میکردم ‌ اعصاب خرابی و دیگه کار بجایی میکشید که منم مقصر اتفاقات میشدم خب ما تو خونه پدر همسرم نزدیک چهار سال بودیم

    من اصلا تو بحث و دعواهاسون دخالتی نمی‌کردم و اونا که سکوت منو می‌دیدم بیشتر عصبی میشدم که چرا اینقدر بیخیالی و هیچ کاری نمیکنی

    یعنی انگار من اومده بودم برا جبهه گیری و کمک سنگر بودم

    همیشه از هر دری سعی می‌کردند که به من احساس گناه بدهند

    و من واقعا رفته بود تو وجودم که باید کاری بکنم من مسئول این آقا هستم و باید تغییر س بدهم

    و کم کم بحث ها بجایی کشیده شد که منم قذطب ماجراها میشدم

    با همسرم بحث و دعواهای سنگین داشتم

    همیشه احساس بد داشتم ‌ بعدشم که دیگه معلومه اتفاقات بد پشت سر هم

    یعنی چنان احساس گناه در من سنگینی می‌کرد که واقعا منو همسرم هم دیگه رو قلبذ دوست داشتیم ولی از بس افکار منم بیمار بود که حاضر نبودم مقاومت نکنم فکر میکردم اگت منم مثله بقیه دست و پا بزنم بلاخره دری باز میشه و معجزه ای رخ میده و همسرم از این رو به اون رو میشه

    چنان با افکار و کانون توجهشون به همسرم قدرت داده بودند که اسم هر جانی را روی همسرم گذاشته بودند. و همیشه هم همسرم را مقصر تمام اتفاقات زندگی سون میدونستند

    یعنی اگه مسافرتی می‌رفتیم چنان به رفتارهای بد همسرم توجه میشد که اون مسافرت زهر مار میشد اگه مجلسی تفریحی عروسی مهمانی دادن یا مهمانی گرفتنی بود کلا همه چی بر فنا می‌رفت .

    غافل از اینکه ما داریم با کانون توجه مون به این آدم اتفاقات را رقم می‌زنیم و خلق میکنیم .

    من با کوکه باری از احساس گناه و ناراحتی و عذاب وجدان و سرزنش و انتقاد و قضاوت مانده بودم و افسردگی گرفته بودم از حجم اتفاقات بدی که هر روز بیشتر میشد

    واااای استاد قلبم داره از سینم میزنم بیرون که به این آگاهی ها هدایت شدم و رها شدم وازاااااد

    آزاد شدم ننه ایشالله آزادی قسمت همه

    استاد همسرم بارها می‌گفت تو کاری با من نداشته باش زندگیتو بکن ولی من قبول نمی‌کردم از بس مشرک شده بودم و وابسته شده بودم و تر س از دست دادن داشتم با دوتا بچه

    و همیشه حرفهای خانواده همسرم مثه مته تو مغزم بود که تو میتونی همسرت رو درست کنی و من داشتم با عذاب وجدان و احساس گناه هر روز زندگی ام رو به فنا می‌رفت

    و این الگو تکرار شونده 13ساله که ازدواج کرده ام در زندگی ام هست تا 12سال زندگی مشترک هر روز و هر شب من سیاه و تاریک شده بود من در گمراهی مطلق بودم و همسرم بهار که نمیشد بدتر هم شده بود

    و من بیمارتر و فلج شده بودم ذهنم همیشه یاری ام میکرد می‌گفت اوضاع هیچ وقت درست نمیشه و من ترسو و پر از استرس و نگرانی شده بودم انگار این آدم باید تا لحظه آخر عمر م با من باشه و من هیچ وقت نخواستم که خانواده ام را در مسائلم دخیل کنم

    چون ته قلبم همیشه نوری بود که بهم امید میداد که همه چی درست میشه

    و همسرم خودش منو با شما از تلگرام آشنا کرد

    ما اول از کتاب راز شروع کردیم و در کنارش به فایلهای شما هم کم و بیش گوش می‌دادیم تا تقریبا دوسال پیش که با اکانت قبلیم وارد سایت شدم و خداوند منو انداخت دقیق وسط اقیانوسی از آگاهی

    استاد از وقتی تلاش کردم که توجهم را از روی همسرم بردارم همه چی به نفع من شده

    اصلا همسرم هم زمین تا آسمون تغییر کرد بلطف خداوند

    خودش هم از الکل خسته شده و هر بار تلاش می‌کنه که ترکش کنه و چندین بار هم طی یکسال گذشته چند ماه اصلا مصرف نمی‌کرده و من هر بار بخودم گفتم آفرین این نتیجه کار کردن روی خودته

    حتی زمستان گذشته از تلگرام وارد یک کانال شد مثله انجمن های گمنام تا چندین ماهم هیچ گونه مصرف نداشت و هم داشتم روی دوره احساس لیاقت کار میکردم و خیلی اوضاع خوبتر شده بود

    و همسرم که درآمد عالی داشت

    به تضاد مالی خورده بود و اونم سعی میکرد روی خودش کار کنه و کنترل ذهن کنه

    و من باز هم ترسی در وجودم بود

    ته ذهنم میگفتم همسرم باز هم می‌ره سمت مشروب و اینم هم برای من هم برای همسرم نیاز به طی کردن تکامل داره اینو بوضوح دارم متوجه میشم

    چون قبلاً هم همسرم هر چند وقت یه باری نمی‌خورد و دوباره می‌رفت سمتش.

    اینبار هم ذهنم می‌گفت بازم نمیتونه تحمل کنه

    یعنی ذهنم نمی‌خواست بپذیره که دیگه تموم شد و همسرم همیشه سالم هست

    خیلی تو مسیر با همسرم همراه و همدل شده بودم و خیلی با هم رفیق تر و صمیمی تر شده بودیم

    ولی هر از گاهی ترس و نگرانی ها بهم هجوم می‌آورند که اوضاع بدتر میشه

    تو هیچ کنترلی بر اوضاع نداری

    همسرت دوباره می‌ره سراغ الکل و جنگ و دعوا تا شروع میشه

    و وقتی نمیتونم ذهنم را بدرستی کنترل کنم

    دقیقا اون اتفاق می افتد که خودم ساخته بودم

    استاد اون چند وقت که همسرم زیر نظر انجمن بود واقعا عالی شده بود و اصلا قضیه الکل که با اون شدتی که بهش وابسته بود با کار کردن روی خودش محو ونابود شده بود . والان هر چند وقت یکباری که مصرف داره قشنگ خود هم متوجه عدم کنترل ذهن همسرم از تضاد مالی سنگینی که داریم شدم

    میفهمم که داره اشغال ها رو میزنه زیر مبل داره با خوردن الکل ذهنش رو برای یه مدت کوتاه کوتاه ببره سمتی که به بدهی ها توجه نکنه

    خودشم واقعا عذاب می‌کشه از این کارش

    منم همه چیو سپردم بخدا قدرت کل کیهان خداست همانطوری که منو در اون باتلاق نجات داده و الان جو آرامتر و بهتری داریم یقینا از این به بعد هم اوضاع به نحو احسنت پیش میرود و همه چی در نهایت به نفع من میشود

    و الان واقعا گذشته را رها کرده ام و خودم و بقیه را بخشیدم تا روحم در آرامش باشد

    همسرم ظهر که اومد خونه با اینکه مصرف کرده بود و متوجه شدم بدهکارها فشار آورده اند

    واقعا بهتون بگم سر سوزنی نگران نشدم از رفتار و کارهای همسرم باور کنید

    همین دیروز من متوجه تغییر خودم شده بودم

    مهمان داشتیم و همسرم بعد از ناهار عادت داره که استراحت کنه و هیچ سر و صدایی نباشه

    خب مهمانها خواستن ظرفهارو بشورن چند بار گفتم دوست دارم خودم ظرفها رو بشورم ولی اونا اسرار کردندو همسرم با صدای بلند گفت سر و صدا نکنید میخوا استراحت کنم

    مادر همسرم گفت الان شر بپا میشه

    گفتم نه عزیزم ایشون از ساعت 7صبح تا الان کت 3بعد از ظهره سر کار بوده و نیاز به استراحت داره

    و اونا هم دیگه مقاومتی نکردن و رفتند

    ولی اگه قبل از درک قانون بود که منم کلی بد و بیراه میگفتم و خودم را قربانی شرایط می‌دیدم و کلی اتفاق بد دیگه هم رخ میداد .

    و من هر روز با امید تر دارم زندگی میکنم و

    دارم به این درک از آگاهی میرسم

    وَلَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۖ وَلَدَیْنَا کِتَابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ ۚ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ﴿۶٢﴾

    و هیچ کس را جز به اندازه گنجایش و توانش تکلیف نمی کنیم، و نزد ما کتابی [چون لوح محفوظ] است که [درباره همه امور آفرینش و نسبت به اعمال بندگان] به درستی و راستی سخن می گوید، و آنان [در پاداش و کیفر] مورد ستم قرار نمی گیرند

    ومن دارم تربیت میشوم که بیشتر از تکلیفم گنجایش ندارم

    استاد بازهم اگه بخوام بدنیا بیام همین مسیر رو انتخاب میکنم چون واقعا از اون الهام گذشته دیگه خبری نیست هر چند خیلی می‌دونم که کار دارم باید مسمم تر و با قدرت بیشتری روی خودم کار کنم تکاملم را هر لحظه در نظر بگیرم

    بخودم زمان بدهم صبورتر باشم تا خداوند مرا آسان کند بر آسانی ها و آگاهی های ناب الهی

    استاد من چقدر با نا آگاهی هایم فرمانبردار ترسهایم شده بودم

    من کلی از باگهام رو بلطف دوره عالی احساس لیاقت پاک کردم احساس گناه را حذف کردم سرزنش و خودخوری و انتقاد و قضاوت ها بلطف خداوند از زندگیم رفتند بیرون

    بیشتر کنترل ذهن دارم هر جایی نمی‌رم ورودی هامو خیلی خوب کنترل میکنم

    جوری شده که همه با تغییرات من سعی میکنم صحبتهاشون رو از فیلتر رد کنند همه می‌دونم من هر حرفی رو نمیشنوم

    حتی اگه از افراد نزدیکمون هم مریض شدند من اصلا نشیندیم تا مدتها بعد

    استاد امروز با نوشتن و بیاد آوردن باورهایی که در وجودم قرار گرفته بودن و مثله زندان منو اسیر کرده بودن واقعا رها و آزاد شدم

    من هر بار میخواستم برم تفریح و مسافرت و مهمانی همیشه ترس اینو داشتم که همسرم مشروب میخوره و همه چی بهم میریزه و بهم خوش میگذره و واقعا اینو من باور کرده بودم و چقدر از لذت ها و شیرینی های سفر و تفریح و مهمونی را از خودم گرفتم که مبادا برامون اتفاقی بیوفته

    و یک بهونه دیگه هم که داشتم این بود که من در مسافرت حالت تهوع بهم دست میده و برام زجر آور بود و تجربه مسافرت را از خودم گرفته بودم .

    در صورتی که چندین بار رفته بودم و هیچ اتفاقی نیفتاده بود و فقط ذهن من بود که منو مترسوند ولی رفته بود تو وجود من و باعث رشد من شده بود

    و من ترس‌های واهی از حرفهای بقیه که منو توسونده بودن داشتم فقط ومنم کارم فقط توجه به منحرفات ذهنی بود ترس و نگرانی

    و در زمینه کسب و کار هم از وقتی که به تضاد مالی خوردیم همه چی به نفع من شد توجه همسرم از روی من برداشته شد و من با فایل های ثروت تونستم به مسیر هنری هدایت بسم و با قدرت ادامه بدم

    و چند باری هم از کارهام پول ساختم و به این باور عالی رسیدم که من توانایی پول ساختن رو دارم باور کردم که ثروت یک موضوع ذهنی است و من باید طرف خودم را درست انجام بدم

    و از اونجایی که مدتی درآمدی ندارم ذهنم می‌گفت دیدی نشد دیدی اوضاع داره بدتر میشه ولی من دیگه حواسم هست با تمرینات و توجه به نکات مثبت و زیبای ها و کارهایی که قبلاً انجام دادم و به درآمد رسیدم و تونستم پول بسازم از توانای هام ساکتش میکنم و میگم من بازم میتونم و باید توجهم رو بزارم روی باور فراوانی و باز هم تکاملم را طی کنم صبور باشم و با تعهد بیشتر روی خودم کار کنم

    و چقدر استاد الان آرامشم بیشتره و حس پشیمانی نمیکنم

    و خودم سپردم به جریان هدایت الهی تا از هدایت یافتگان درگاه الهی باشم

    چقدر خوشحالم که هیچ وقت خانواده ام را در گیر مسائلم نکردم

    اگر من تغییر کنم جهان هم خودش کارها را برام جلو می‌بره خودش برام کبوتر با کبوتر باز با باز را بوجود میاره

    بخدا که هر چقدر رو خودم کار میکنم و توجهم را روی نکات مثبت همسر و فرزندانم میبرم همه چی داره عالی پیش می‌ره

    از وابستگی هام خیلی کم شده ن کنترل میکنم کسی رو ن سخت میگیرم فقط و فقط تمرکزم روی بهبود خودم هست که الان بلطف خداوند اینجام

    الان هم توکلم بخداست در هر لحظه که اول از لحظه ام لذت ببرم در زمان حال زندگی کنم روی بهبود شخصیتم کار کنم دیدگاهم به اتفاقات بهتر شده

    هر اتفاقی بیوفته میگم الخیر و فی وقع و بخدا که به نفع من میشه در لحظه

    و الان بلطف خداوند الگوها خیلی کمتر داره تکرار میشه و ایراد از افزارهای نهادینه شده من است من هر چقدر با تمرکز بالاتری روی خودم و تغییر خودم کار کنم نتایج مطلوب تر میشود

    هر اتفاقی بیوفته ایراد از منه و من با توجه نکردن با اعراض مردم با توجه کردن به زیبایی ها با شکر گذاری با دیدن داشته ها و نعمت‌های زندگیم میتونم کنترل ذهن کنم و همه چی به نفع من بشه

    احساس خوب اتفاقات خوب

    قرار نیست شرایط اینجور که هست بمونه من که تغییر کنم همه چی تغییر می‌کنه

    چون قانون جهان همین بوده و هست و خواهد بود

    همانطور که با قانون سلامتی به نتایج دلخواهمدرسیدم و تونستم ذهنم را کنترل کنم از دیدگاه بقیه

    پس من میتوانم بقیه والش ها را هم براحتی بلطف خداوند حل کنم من توانایی حل مسئله را دارم و با گفتن جملات تاکیدی که در دوره احساس لیاقت ثبت کردم روی دیوارهای خونه حالم هر روز بهتر و بهتر میشود

    پس من میتونم در روابط هم عالی تر عمل کنم

    در مسائل مالی بهتر عمل کنم و خودمو بهبود بدم و آرام آرام تکاملمو طی کنم و با کردن روی خودم و عمل کردن به آگاهی ها و انجام تمرینات و احساس خوب و کنترل ذهن نتایجم مطلوبتر باشد

    این ردپا و خود افشایی از من باشد

    تا بعداً که اومدم از نتایج عالی و معجزات زندگی ام بنویسم یادم باشد که از چه مسیری اومدم و شکر گذار این مسیر هستم کن منو رشد دادو به سعادت و خوشبختی هدایتم کرد

    خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قراردارم

    انشاالله که هر کجا ذهنم خواست منو ببره ناکجا آباد سریع تر مچشو بگیرم و بیارم در مسیر سرسبز و جنگلی زیبای الهی

    کامنتم طولانی شد از چشمان زیبا بینتون سپاسگزارم

    بخدا هر چه از درونم بود اومد و من نوشتم

    و چقدر من سبک بال تر شدم

    کاری زهوار در رفته خیلی سبک سده و روغن کاری شده و چرخهای نو انداختم بهش و روان و آسان داره منو بن مسیر سرازیری هدایت میکند و با قدرت بیشتر حل میده رو بت جلو

    خدایا شکرت بینهایت سپاسگزارم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: