چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-18 07:31:352024-07-18 07:33:31چگونه ذهنمان ما را فریب می دهدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به رفقای عزیزم
چه روز گرم خوبی! امروز هم خدا روی شهر ما دم کنی گذاشته و داریم با دمای فوق العاده 40 درجه مغز پخت میشویم… خدا را شکر! فکرش رو بکن! انجیرهای درخت سر کوچه، حسابی پخته میشوند تا من از زیر کولر خونه مون که حالا روی دور تند هست، عصری بلند شوم و بروم آن انجیرها را بچینم و میل کنم… چقدر مزه ی انجیر تر را دوست دارم!
چقدررررر عالی است که دیگر پای کوره پخت لاستیک در دمای 72 درجه رفت و آمد ندارم و توی محل کار جدیدم زیر اسپیلت خنک مینشینم و کار دوست داشتنیم را انجام میدهم….خدا را شکر!
چقدرررر خوب است که میتوانم با شماها که عشقم هستید با نوشتار در تماس باشم… این برای من، از رویا هم زیباتر است!
چقدر بودن با عزیزانم در خانه و محل کار جدید، مغتنم است… خدا را سپاس!
این فایل را با لذت گوش کردم و خیلی چیزها را نفهمیدم! درک نکردم! میدانید چرا؟ چون سالهاست که هر روز با تمرینهای 12 قدم همراه هستم….جزوی از زندگیم شده. حالا دیگر یادم نمیآید کی بود که یک شکست، مرا به ورطه ی نا امیدی کشاند! الله اکبر! همین برای علی بردبار نهایت معجزه است! منی که فقط دنبال بهانه میگشتم تا از انجام کار به بهانه اینکه: نمیشود! شانه خالی کنم، حالا به جایی رسیده ام که ناامیدی را یادم نمیآید! خدایا، سپاسگزارم!
خب، هنوز هم روزهای بد وجود دارند، ولی آسمان همه جا گسترده ست و در روزهای بد، بلافاصله به آسمان نگاه میکنم و رنگ و زیباییش را تحسین میکنم و اوضاع بهتر میشود…
هنوز از دیگران به دل میگیرم و گاهی اوقاتم گه مرغی میشود، ولی اعراض کردن را برای همین جاها گذاشته اند! از شما که این تکنیک را به من یاد دادید، ممنونم!
خیلی دوست دارم کامنتها بالا بیاید و آنها را بخوانم، چون در حال حاضر، چیز زیادی در رابطه با تکلیفی که استاد دادند، یادم نمیآید…اصلا ذهنم هم عادت کرده به ناخواسته ها فکر نکند!
آ، یادم آمد: من هنوز نتوانسته ام عکس پروفایل بگذارم! نمیشود! چند بار اقدام کرده ام، ولی یک جای کار خراب میشود و همه اش یک پیام ظاهر میشود که: دامنه های خود را انتخاب کنید…دامنم کجا بود بابا! من شلوارک میپوشم…مثل استاد گرانقدر خودم!:)))…خلاصه به این خاطر شما هنوز شمایل مبارکم را ندیده اید!
استاد عباسمنش در جایی میفرمایند: اگر کاری سخت انجام میشود، یک جایش ایراد دارد! اصلا سختی در کارهای ما نباید باشد! خب، منم با استناد به همین فرمایش گرانقدر که باید با زر نوشت، از سختی اعراض کردم! این فرمایش، مختص شیراز و فضای بهشتیش و اهالیش است، کاکو جونی!:))))
حالا….
بروم یک دور دیگر امتحان کنم! خدافظ!
سلام به سعیده رابینسون
به…. چه باحال! رفتی تو این مرکز خریدای کیش که خوراکی فروشیهای خارجی داره؟
اینجا خوراک من و ملیحه و ممد و مه تا بود. دسته جمعی میریختیم تو این مغازه ها و شکلاتهای تاریخ مصرف گذشته بهمون مینداختن!:)))
ولی چقدر خوشمزه بودن پدر سوخته ها! همون یه هفته ای که از تاریخ مصرفشان باقی مونده بود، برا ما کافی بود. همون دم در مرکز خرید، میشنسیم و همه ش رو میخوردیم، تامام! :))
مرسی. رفتم تو سایت gravatar, عکسه رو گذاشتم. مرسی که هستی.ببین، کار خوبه آسون درست بشه!! سعیده درستش کنه، ورد پرس خر کیه؟ :))
نیکا و نیلا رو ببوس. به زودی باهات تماس میگیرم چن تا کتاب شعر مال خودم رو برات میفرستم، اگه حال کردی، بده بچه ها بخونن. هنوز مجوز چاپ نیومده، ولی خودم خیلی دوستشون دارم، یک سالی هست که دارم رو ویرایش کار میکنم و ملیحه هم داره تصویرسازی میکنه…
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی.
سلام کاکو، مشرف فرمودید!
خیلی خوشحال شدم به خاطر کامنت گرانقدرتان. کلی ذوق کردم!
خدا رو شکر که کامنتم لبخند به چهره شما آورده.
خب، پس شما هم از طریق زن کاکاتون، گرین کارت شیراز رو دارید!:)) البته این گرین کارت، مختص همه ی مردم عزیز کشورم هست، شوخی کردم.
ممنونم که کامنتهام رو میخونید.زکات حال خوب، تسری اون هست و من، این حال خوب و قشنگ را مدیون آقای عباسمنش و اعضای گرانقدر سایتشون هستم…. معلومه که هر کاری میکنم تا حال همه، خوب بشه.
صبحی، از راهی که سعیده گفت، عکسم رو گذاشتم. ممنونم از ابراز محبت بی بدیل شما.
در پناه رفیقم، کاکوی گلی، خدای یکتام باشید.
سلام حسن کاکو!
قربون معرفتت برم عزیزوم، چقدر شومو با مرامی!
خیلی ذوق کردم که کامنت شما رو دیدم. گفتم اول جواب بدم، بعدش اون کاری که فرمودید رو انجام بدم…
خیلی خوشحالم که برنامه نویس معزز سایت، نظرش به کامنت من جلب شده. خدایا شکرت.
وقتی میون شماها هستم، حس میکنم بزرگترین و مهربانترین خانواده دنیا رو دارم.
من هم تیپ و استایل دانشمندی شما رو تحسین میکنم، کاکام!
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی، عزیزوم.
سلام به فاطمه بانو، مادر مقتدر!
چه عکس پروفایل قشنگی! گرما و بوی خوب نون ازش متصاعد میشه! چه کار جالبی دارید، مرحبا!
پس نان آور جامعه شدید، احسنت بر شما!
خواستم بگم من هم در 34 سالگی تازه گواهینامه گرفتم! تا قبلش، یک ترس مشابه شما، اجازه نمیداد که اصلا برم دنبال گواهینامه! تا اینکه محمد خواست به دنیا بیاد و خانمم گفت: من دیگه نمیتونم رانندگی کنم، خودت باید منو ببری اینور اونور، دکتر!
اینجا بود که رفتم و زودی گواهینامه رو گرفتم…. وگرنه، باور کن هنوز هم پیاده و با دوچرخه تو شهر تردد میکردم!
این ترس برای کسی که کنار کوره نان، چنان کار مهمی را انجام میده، هیچ چی نیست! انشالله زودی ماشین میخرین و شما راننده قابلی خواهید شد.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی.
سلام مجتبی جان
چه کامنت معرکه ای! چه خود افشایی قهرمانانه ای! چه شجاعتی! کیف کردم! به هر حال من همچین شجاعت و همچین حضور ذهنی نداشتم که دیتیل وار ایراداتم رو بنویسم… تحسین بر شما!
فکر میکنی خودت تنها هستی، مجتبی جان؟ این ایده آل گرایی، مکافات من هم هست. خانومها هم بهتر از هر کسی میفهمن که با یک ایده آل گرا سرو کار دارند…مثل زندگی خودم! خوب اومدی: تو که حواست به من نیست!! به چی فکر میکنی، مرد؟!!
اصلا از بچه گی عادت کردم… اگر اینطور نشد، پس همه چی سیاهه!! آقا، اینم شد طرز تفکر؟
خب، خیلی خوبه که این رو از خودم در آورده م… فهمیده م که ایراده!
تمرینهای روزانه سپاسگزاری و ستاره قطبی، خیلی خوبن…. خیلی!
کلی من رو درمان کرده ن… کلی بهتر شده م!
اصلا دلیل اینکه سال 84 ، پنجاه هزار تومن پول بی زبون، معادل 5 گرم طلا! دادمو رفتم کلاس شنا، همین ایده آل گرایی بود… خودم رو مجبور کردم و رفتم و الان هم هیچی بلد نیستم! چون همون موقع هم از فلوتینگ و دوچرخه، لذت نمیبردم! فقط رفتم که رفته باشم! بعد هم هی مینشستم و ایراد کار خودم رو میگرفتم و فکر میکردم این رفتار، باعث پیشرفت من میشه!
هنوز هم نمیدونم باید با زندگیم چه غلطی بکنم… ولی دم استاد عباسمنش گرم که تمرینهای دوازده قدم رو یادم داد….توصیه ای برای تو دارم؟ غلط بکنم! اگه طبیب بودم، سر خود دوا مینمودم!
ولی، یه چیزی، آهسته آهسته داره تغییر میکنه و این رو دوست دارم! فقط خواستم همین رو بگم…اینکه تو بینظیری و یه روز همه چی رو به بهترین شکل درست میکنی. چقدر این کامنت و این گفتگو لذت بخش بود، خدا را شکر!
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی.
سلام به دوست عزیزم
من یکی از پاشنه آشیلهام، همین بحث سلامتی یه. خیلی چیزها رو اینجا درست کردم، ولی بیماریهای صعب العلاج و طولانی….
خب، مکافاتی بود سر و کله زدن با اینا….تنها چیزهایی که کمی از بابتشون، گاهی احساس ضعف میکنم، همین ها هستند.
خیلی از کامنت خوبتان ممنونم.
شما یک تجریه از دست اول نقل کردید که قوت قلب و باعث قدرتمند تر شدن من شد. احساس خیلی خوبم در الان را مدیون این کامنت شما هستم.
بسیار متشکرم.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.
سلام به خانم صوفی عزیز
بسیار متشکرم از راهنمایی ارزنده شما، لطف کردید.
باعث افتخاره که در شیراز به شما خوش گذشته، کاکو.
اگر دقت بفرمایید، 2 روز مهم در تقویم وجود دارد که در شیراز، یادروز ملی و بین المللی برگزار میشود: روز سعدی، اول اردیبهشت و روز حافظ، بیستم مهر.
در هر دو این روزها، هوا در شیراز در نهایت اعتدال هست و مهمانان میتوانند از آن لذت زیادی ببرند. یعنی شما اگر بخواهید در برج مهر هم وضعیتی مشابه را در شیراز خواهید یافت، البته اردیبهشت به خاطر بهار نارنج ها و لطافت بهاری، یه چیز دیگه ست.
مردم اینجا، زیاد به خاطر انسان بودن و اهل نسیان بودن به خودشون سخت نمیگیرن….خب، توی این دوره زمانه، این یک رویکرد محبوب تر شده نزد مردم، امیدوارم همه مردم کشورم در سعادت و سلامت و خوشی باشند.
خدای کبریایی برای همه ما شادی و دلخوشی هدیه میدهد… امیدوارم که با تعالیمی که میگیریم، بیشتر این قضیه را باور کنیم…این ، دلخوشی و پشتگرمی عظیمی است.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.
سلام به فاطمه بانو، مادر مقتدر و باعث افتخار
باعث افتخار بنده ست که عکسم بالاخره توسط شما عزیزانم دیده شد!
آموزه این قسمت ، باعث شد که یکی از باگ های من، یعنی گذاشتن عکس پروفایل، با کمک دوستان عزیزم، رفع شود!
بودن توی این سایت، افتخار است، چون شادی مسری درونی، با دیدن اسامی و کامنتها، حال همه ما را خوب میکند.امیدوارم خنده از لب هیچکداممان کنار نرود.
من هم شاکر خداوند هستم به خاطر توجه بانوی قدرتمند و فوق العاده ای مثل شما که افتخار مادران این دوره هستید.
در کنار خانواده محترمتان، خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.
سلام دوست عزیزم
،شما خیلی به بنده محبت دارید و از ابراز لطف شما سپاسگزارم.
والله من خودم سالهای زیادی یک شغل نادلخواه را با روحیه خودم سازگار کردم و تحملش کردم و تحملش کردم تا به بازنشستگی 20 ساله رسید… و ازش در رفتم!
بنابراین در زمینه تغییر شغل و ران کردن شغل جدید، زیاد آدم قابل اتکایی نیستم و نمیتوانم برای شما کلاس بگذارم!
اما برای فهمیدن حل مشکلتان، میتوانید به قسمت عقل کل مراجعه کنید و سئوال بپرسید یا سئوال و جوابهای مشابه را بخوانید تا انشالله مشکل حل شود.
در پناه خدا، خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید عزیزم.