چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 1

835 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مریم احدی» در این صفحه: 11
  1. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1008 روز

    بنام خدا

    سلام استاد عزیزم ودوستای گلم

    در ادامه چالش چگونه ذهنمان فریبمان میدهد

    به این نتیجه رسیدم که ذهن علاقه زیادی به بزرگ نمایی وفرافکنی یک مساله داره اینجوریه که میاد یه اتفاق ساده رو از دیدگاهی بررسی میکنه که حقیقت نداره ولی واقع شده

    مثال:همسرم میاد کاری رو نااگاهانه انجام میده ذهنم میاد میگه دیدی چه جنایتی کرد غیر قابل بخشش ومن میگم این یه فکت بزار بررسی کنم

    اوایلش انکار میکردم تا آسیب نبینم ،بعداحساس قربانی بودن میکردم بعد انقدر ذهنم تکرار میکرد باور میکردم بعد رفتارم نسبت بهش تغییر میکرد وتوی وجودم مجازات سنگینی براش ترتیب میدادم

    حالا دست ذهنو خوندم که میخاد از پاشنه آشیل من استفاده کنه من حق به جانب ازدید خودم به مشکل نگاه کنم وهیچ راه کاری هم نمیده اینجوری من میفتم توی سیکل رابطه سمی که تحمل میکنم سازش میکنم سرکوب میکنم ،باخودم کنار نمیام وووو…

    من بااین ذهن میجنگیدم به جای کنترلش وسعی داشتم متقاعد کنم اشنباه میکنه

    حالا میام به نجواهاش ری اکشن نشون نمیدم میدونم این همه ماجرانیست

    سهم ونقش خودمو درمیارم ازخدا هدایت میخوام اونم بهم میگه وقتی باخودم در صلح باشم کسی نمیتونه آزارم بده

    پس نتیجه میگیرم درگیر احساسات وهیجانات نشم وبا سوال پرسیدن ازذهن موضوع رو به نفع خودم عوض میکنم

    تمرین قدم دهم که چجوری بتونیم ذهنمون کنترل کنیم به این مساله از دیدگاه بهتری نگاه میکنم

    استاد عزیزم عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1008 روز

    بنام خدا

    سلام استاد عزیزم ودوستای گلم

    من اومدم یکی دیگه از ترفندها وبازی های ذهن براتون بگم

    من یه مدت که حسابی حواسم به ورودی ها کلامم بود ومدام کنترل میکردم که چیزی که نمیخوام وارد ذهنم نشه

    این بار ذهنم از طریق یک علاقه شدید وخواستن چیزی منو فریب داد

    اینجوری که من چند ماه پیش اقدام کردم برای جراحی بینی وکم کم داشتم به موعد عمل که یکی از بزرگترین خواسته هام بود نزدیک میشدم

    برنامه های زیادی داشتم همرو برنامه ریزی کرده بودم وتاریخش دقیقا همون چیزی بود که دوست داشتم حتی روزش وراجب این قضیه باکسی حتی خانواده م صحبت نکردم که نکنه نشه

    ولی یک روز به عمل توی ازمایشم مشکلی بود که من باید داروی خاصی مصرف میکردم

    وقتی این خبرشنیدم به شدت به هم ریختم

    وناراحت بودم پرازچرا چرا

    ومن اصرار داشتم حتما حتما همون تایم همون تاریخ باشه

    من قبلاً اشتباه بزرگی کرده بودم سراینکه اصرار میکنم حتما همون چیزی که من میخام ودوست دارم اتفاق بیفته همون مثال چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد

    هرچیزی که برنامه ریزی منو بهم بریزه ونشه من به شدت واکنش منفی نشون میدم حالا چه قرار باشه باکسی که کنسل بشه چه مساله دیگه

    این ذهن من بود که این باورو به خوردم داده بود واگر چیزی اون جوری که من میخواستم پیش نمیرفت دنیا روبهم میزدم

    من با دکترم کلی بحث کردم که نباید کنسل کنه واصرار داشتم من مشکلی ندارم

    خلاصه فردای اون روز که ب شدت توذوقم خورده بود ومن لج کرده بودم با همه وخودم وهیچی ارومم نمیکرد

    نشستم فکر کردم شروع کردم کارای روزمره مو که تااونجا تااون روز برنامه شو چیده بودم ازنو شروع کردم مثل ورزش برخلاف میلم غذا درست کردم کم کم الهامات اومد چون تسلیم شدم پذیرفتم نشستم نوشتم ویه صبح تا ظهر همه چیز برگشت جای اولش دیگه ناراحت نبودم من تسلیم نبودم من نسپرده بودم من میگفتم هرچی من میخوام باید بشه

    بعد دیدم دست دیگه ای هست واون دست خداست همونی که من ازش همیشه کمک خواسته بودم اینجا عین همون که استاد میگفت مثل بچه ای که میگه ولم کن خودم میرم وبعد میخوره زمین همین جمله توذهنم باصدای استاد پخش شد

    موسی تاوقتی که می‌گفت منم من میتونم اون اتفاقات افتاد وقتی تسلیم شد زندگیش عوض شد(قدم دهم) خلاصه که ذهنم داشت طغیان میکرد چون برنامه ش بهم ریخته بود

    ولی من ازقلبم کمک وهدایت میخوام واون پلن قشنگ تری میچینه باید به زمان بندی خدا اعتماد میکردم

    حالا چی شد من یک سری دارو استفاده کردم که باورم نمیشه مشکلی که همیشه منو رنج میداد وهیچ جوره حل نمیشد به واسطه همون ازمایش ودارو درمان شد من مدتها وماهها دنبال درمان جوش صورت بودم وهرکاری کرده بودم واز خدا هدایت خواسته بودم ولی درست نمیشد

    ولی وقتی اون ازمایش دادم که مشکلم مشخص شد دارو خوردم جوشام کاملآ رفت

    اونجا بود که سرتعظیم فرود اوردم واز خدا خواستم منو ببخشه که بدون اینکه بدونم ازیه طریقی مشکل منو حل کرد

    شیطان ازطریق ذهن درصدد فریب ماست خیلی هوشمندانه میاد نقش اجرا میکنه که اره تو بردی ومنو کنترل کردی ولی ازطریق یک خواسته میتونه حواستو پرت کنه ببره ناکجا آباد

    وانسان اگاه که تومسیر خودشناسی زود میفهمه داستان ومچشو میگیره

    خدارو شکر بابت این مسیر استاد دستاتونو میبوسم که اگاهی هردوره چراغ راهی توی تاریکی های زندگیمه

    خدایا شکرت عاشقتم که همیشه هوامو داری وبهم فهموندی وقتی توی کاری باتو همکاری میکنم نتیجه صدبرابر به نفع منه الخیر فی ما وقع خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1008 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم و دوستان گلم

    من چند وقتیه که روی موضوع ذهن تمرکز کردم ودارم روی کنترل ذهن واینکه ذهن چجوری بایه سری باورهای غلط مارو گمراه میکنه

    ویرای خودم این چالش گذاشتم که بیام اینجا بنویسم کجاها ذهنم بدون اینکه حتی خودم بدونم منو فریب داده ومن زمانی به این نکته پی بردم که ازمسیر دور شدم

    ودیدم خیلی از ادمهایی که توی مسیر درست درحال خودشناسی هستند با همین ترفند ذهن ازمسیر منحرف شدن

    من اسمشو میزارم بازی ذهن

    ودارم سعی میکنم بیشتر توجه وتمرکز کنم روی ورودی ها ،

    من راجب خودم دقت کردم دیدم بااینکه من علاقه ای به گذشته ندارم گاهی یه اهنگ یه اتفاق یه حرف منو میبره توی اون روز که خیلی هم قشنگ وخاطره خوبی دارم من اجازه میدادم اون حس خوب دوباره تجربه کنم همین اجازه دادن به فکر به ظاهر خوب بازخورد بدی داشته چون ذهن میاد میگه حیف شد دیگه اون شرایط نیست یامنو وادار میکنه برم اون خاطره رو تکرار کنم ،یا بهم حسرت میده من قبلاً که افکارمو نمیشناختم واجازه میدادم ازادانه هرفکری بیاد وبره بایک خاطره میرفتم توبازی ها وشماره اون ادم پیدا میکردم زنگ میزدم ولی این یه سراب بود وهرگز نمیشه یه روز رو دوبار زندگی کرد بعدها فهمیدم اون حس خوب برای اون لحظه بوده وتموم شده

    ومن پذیرفتم وگذاشتم بایگانی واون حسی که اون حرف بهم میداد رو از خاطره جدا کردم وفقط مثل یه فیلم نگاه کردم بهش

    نمیگم همیشه موفق بودم زمانی که اگاهانه توجهم رو میزارم روی امروز کمتر میرم به گذشته

    ذهن میتونه توی لحظه بره گذشته بره آینده ولی وقتی درزمان حال هستی وقتی خودت اگاهانه ذهنتو مدیریت کردی وبهش برنامه درست دادی ورودی غلط ندادی ذهن نمیتونه بازیت بده همه این خاطرات گذشته حسرت ها نشدن ها ای کاش ها انرژی مارو از ما میگیره

    به قول استاد فلج میشی درصورتی که باید باذهنت زندگیتو خلق کنی ایده بگیری پویا واکتیو باشی ولی…..

    هرروز صبح تمرین ستاره قطبی میاد خط مشی میده به ذهنم عبارات تاکیدی میاد ذهنو از نشخوار فکری نجات میده شکرگذاری میاد حستو خوب میکنه تا در مدار درست قرار بگیری دیدن فایلها نوشتن کامنت میاد حستو تثبیت وتشدید میکنه وتو میشی آهن ربای جذب خواسته ها

    ولی بااینکه مسیر بلدی به محض اینکه اتفاق ناخواسته میفته میری توی افکار منفی وبعد ذهن که دنبال راهی که از این محدودیت رها بشه میره توی منفی ها وهمین جوری اتفاق منفی میاد

    خدایا شکرت که من قدرت خلق زندگیمو دارم خدا گفته ما جهان را مسخر تو کردیم وخودش حمایت گر توئه به شرط ایمان ونگاه توحیدی

    استاد عزیزم عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1008 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم

    کامنت سوم

    چالش روز سوم چگونه ذهنمان مارا فریب میدهد

    من بااین فایل به یک هدایت رسیدم چون توی مغزم یک جرقه ایجاد شد

    اینکه دوستان بیاین فکر کنید چجوری ذهنمون به اشکال مختلف مارو ازمسیر دور میکنه

    باتوهم اگاهی ،با افکار پشت سرهم از وقایع گذشته وسعی داره نزاره تمرکز کنی اینا اسمش بازی ذهن

    یه جورایی باید بگم ذهنت برات بازی درآورده

    کی این اتفاق میفته زمانی که فکر میکنی کنترل دستته ونتیجه گرفتی حالا وقتشه یکم ازسایت وکامنت نوشتن فاصله بگیری این بزرگ ترین فریب

    توجه به دیگران احساس مسولیت شدید به اطرافیان باوجودیکه میدونیم این اشتباهه این بازی ذهنه

    وقتی همه چی داره به شکلی پیش میره که حس امنیت گرفتی این فریب ذهن

    همه اینارو استاد عنوان کرده وگفته که با تمرکز روی نکات مثبت میشه جلوی ذهن نجواگر گرفت

    درواقع استاد هرجایی که مچ ذهنشو گرفته و دقیقا خلاف چیزی که ذهنش گفته عمل کرده موفق شده وتونسته ذهنشو به اصطلاح کنترل کنه ودلیل موفقیتش انجام همین تمرین هرروز بوده هرلحظه هرساعت انقدر مثبت حرف زدن تمرین وتکرار کرده وبازی رو یاد گرفته وهروقت بازی ذهن یاد بگیری بردی

    حالا من دارم فعلآ حریف آنالیز میکنم که بدونم کجا باید چه حرکتی بزنم

    توی چالش خانه تکانی ذهن استاد میگه به جای اینکه هرروز دنبال یه روش جدید باشی همونی که اصل تمرین کن

    من وقتی دست ذهنمو بخونم میتونم راهکار یا ابزار مناسب بااون حرکت هوشمندانه رو آگاهانه مهار کنم

    اگر بتونم ذهن تحت کنترل خودم دربیارم واسم کارکنه بهترین خدمتکاره ومن تا وقتی متوجه این قضیه نشده بودم مدام سعی میکردم ندیده ونشنیده بگیرمش

    این چالش هرروز منه حواسم به این باشه که هرفکری میاد توسرم تحلیل کنم اگر مثبت بود راه بدم واگر نه نزارم ،من وقتی میخوام درجهت رشدوتعالی حرکت کنم در جهت مثبت ازاونجا که جهان جهان دوقطبیه من امتحان میشم ومدام یک سری مانع سرراهم قرار میگیره که ببینه چقدر متعهدم اون موانع دلسردی وناامیدی وکمالگرایی وندیدن پیشرفتاته دوستان دقیقا همون جا همون نقطه جایی که باید کم نیاورد مثل بدنسازی وقتی داری روی یه عضله کار میکنی فشار زیاد باعث ساخته شدن همون قسمت میشه وهرچی بیشتر دردت بگیره یعنی روی عضله داره کار میشه تنها ابزارش هم نگاه توحیدی وایمان داشتن به مسیره

    این تمرکز وتوجه صددرصد میخواد چون روزانه هزاران فکر درحال رفت وامد به ذهنم هستند چون ذهن اینجوری کار میکنه حالا من میاد میشم ناظر وخودم اگاهانه امور بدست میگیرم

    نتیجه مطمئنا شگفت انگیزه اینو تجربه کردم ولی خیلی کوتاه بود چون تا حس کردم بردم با یه ترفند زمین خوردم

    این چالش امروز من بود ذهن خیلی دوس داره هی تکرار کنه تکرارکنه من با تکرار تکرار جلوتر ازاون که صبح زوده میام نمیزارم اون بشینه پشت فرمون

    ابزارش هم چیه؟تمرین ستاره قطبی

    ونوشتن نکات مثبت هرروز واون وقت همه چی تحت کنترل من درمیاد اگه شب قبل خواب صبح اول روز وقت بزارم بازی اون روز بردم

    یه جا خوندم نوشته بود سعی میکنم فقط برای امروز زندگی کنم ومشکلات یاهمون مسائل زندگیمو به یک باره بردوش نکشم

    خدایا شکرت برای این اگاهی ها

    استاد عزیزم عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1008 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم و دوستان گلم

    من ازدیروز تصمیم مهمی گرفتم اینکه حواسم به ورودی های ذهنم باشه چون هرلحظه غافل بشم ذهنم منو فریب میده من میخام خالق زندگیم باشم میخوام آگاهانه افکارمو انتخاب کنم

    یادمه چند سال پیش توی کتاب چهار اثر از فلورانس (بازی زندگی وراه این بازی)

    خوندم که برسر راه افکارت پاسبان بزار منظور مراقب افکارت باش که تبدیل میشه به باور و با باورهات زندگیتو میسازی

    همین الان چشامو باز کردم وذهن بی معطلی شروع کرد به تولید هزاران فکر حالا نه بد نه گذشته ولی چیزهایی که من انتخابش نکرده بودم

    من یاد گرفتم افکاری که توی ذهنم تولید میشه کلی انرژی ازمن میگیره ومن باید انتخاب کنم که از افکارم به بهترین شکل استفاده کنم

    افکار من درسته منفی نیست من از ذهنم ممنونم که منو اگاه میکنه که حواسم باشه که فلان کار به من آسیب میزنه با تولید ترس میخواد جلوی اتفاقات بگیره ولی این درحالیه که اون افسار به دست گرفته ولی این منم که باید افسار ذهنمو بدست بگیرم

    اینکه هربار توهر موقعیتی میاد بهم یاداوری میکنه که این اتفاق قبلاً افتاده

    من دیروز که به شدت داشتم به عملکرد ذهن فکر میکردم دیدم من هم برای دخترم وکسانی که دوسشون دارم همین کارو میکنم مدام میگن فلان کارو نکنیا فلان میشه دیدی فلان روز فلان جا اون کارو کردی

    ذهنم حتی برای بقیه بقیه نقش حامی رو بازی میکرد

    ازدیروز تا الان چندین بار جلوی خودمو گرفتم وگفتم به من مربوط نیست

    انقدر ذهنم عادت کرده بود درحال همین کار مچ خودمو گرفتم وسط حرفام گفتم اهان اصلأ به من چه ربطی داره

    اینکه بیام تشخیص بدم کجا چه چیزی به من ربط نداره خیلی مهمه

    خیلی ادمها بااین افکار کاملآ راکد شدن ودیگه حرکت نکردن واون پویایی وخلاقیت ازدست دادن چون به ذهن اجازه دادن افسار بدست بگیره درست مثل پدرومادرهایی که به اسم دوست داشتن نذاشتن بچه ها به رسالت خودشون پی ببرن

    من یک چالش برای خودم ایجاد کردم که هرروز بیام اینجا وذهنمو با نوشتن کامنت رسوا کنم من با نوشتن کامنت میفهمم توی سرم چه فکریه

    من اسمشو گذاشتم افکار پنهان که به مرور باورای مخرب منو میسازه اشاره میکنم به همون علفهای هرز که بارشدشون جلوی جاده زیبا رو گرفتن

    من نمیتونم کاری کنم که فکر نیاد توسرم ولی من میتونم مانع افکار منفی ورشدشون بشم

    یه مثال بزنم از زمانی که ذهنم بهم گفت اینکارو نکن ولی من انجام دادم واون اتفاق عالی چقدر کمکم کرد

    اینکه من هربار یک موضوع رو تکرار میکردم دلیلش این بود که ازاون اتفاق درس نمیگرفتم تااینکه سری فایلهای استاد راجب الگوهای تکرار شونده منو آگاه کرد که چرا من مدام دارم هرچند وقت یک بار یه اشتباه رو تکرار میکنم

    من هربار که یک کار به شکل عادت انجام بدم بدون فکر همون نتیجه رو خواهم گرفت

    یه جاخوندم نوشته بود دیوانگی یعنی تکرار یک اشتباه و انتظار نتیجه متفاوت داشتن

    ولی گاهی ترسهای بازدارنده میاد منو ایمن نگه میداره اگر بهش بها بدم علت ندونم این عادت ایجاد میکنه

    من هربار که خونه مادرشوهرم میرفتم وشب اونجا به اجبار میموندم برخلاف میلم با حس بدم اگر حتی قرار نبود اتفاقی بیفته خودم اون اتفاق بوجود میاوردم چون چند بار اتفاق افتاده بود وبا ناراحتی ازاونجا اومده بودم همین الگوی غلط که ذهنم ایجاد کرده بود باعث شده بود من تکرار کنم الان بازم اون اتفاق میفته

    یه جایی نشستم به علتش فکر کردم باگفتگوی درونی خودمو اروم کردم وگفتم نه مریم قرار نیست هربار همون اتفاق بیفته چون تو تغییر کردی

    حالا سعی کن بهتر رفتار کنی تواون شرایط بعد ایده اومد که چیکارکنم که توی عمل انجام شده قرار نگیرم اگه موقعیت ندارم با حس خوب نه بگم من میخواستم همسرم راضی نگه دارم خودمو اذیت میکردم

    بعد نشستم فکر کردم لزومی نداره هم بمونم هم حال هردومون اپنجا خراب کنم ومنت بزارم من به خاطر تو اومدم بعدها با توافق رفتیم چون من ادمی هستم که اگه منو مجبور به کاری که دوست ندارم بکنن به شدت واکنش منفی نشون میدم جالبه همسرم اصلأ متوجه نبود که من اونجا خوابم نمیبره چون اونا هروقت میخواستن میخوابیدن وسروصدا بود تا نصف شب ومن خوابم مختل میشد وبد خلقی میکردم ازاونجا که هیچ کس متوجه رفتارش حرفاش کاراش نیست من فقط حرص میخوردم واونجا فضا رو بدتر تبدیل به جهنم میکردم

    اولا سهم ونقش خودمو دراوردم ،بعد دلیلشو فهمیدم ،بعد ایده اومد اجرا کردم وبعد توضیح دادم به همسرم وقانع شدالبته این روند خیلی طول کشید همسرم به راحتی قبول نکرد ولی من موفق شدم

    یا یه جایی همون ذهنم بایاداوری نذاشت اتفاق بد گذشته تکرار بشه اونم سر قضیه چک انقدر اذیت شدیم که من دیگه هرگز نرفتم سمت گرفتن چک حتی تو بدترین شرایط

    باید اگاه باشم به افکارم وورودی هام

    خداروشکربرای این آگاهی ها

    اسناد عاشقتم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1008 روز

    بنام خداوند هدایت گر

    سلام استاد عزیزم ودوستای گلم

    من امروز میخوام راجب این موضوع که تجربه ملموسی داشتم صحبت کنم

    خیلی وقتها توی توهم هستیم توی یه چرخه معیوب ودور باطل ولی فکر میکنیم که توی مسیر درست هستیم وخیلی وقتها فکر میکردم کنترل ذهنم خوبه

    من همیشه با خودم میگفتم که عاشق خودمم خودمو خیلی دوست دارم ازخودم مراقبت میکنم ذهن هوشمند من ازهمین مسأله استفاده کرده ازاونجا که من مطمئن بودم که آره همه چی اوکی و ظاهراً دارم اینکارو میکنم باعث اذیت وازار خودم شده بودم اونم به کررات ولی توهم داشتم که من خودمو اذیت نمیکنم

    اینو ازکجا فهمیدم دوست عزیز وخوبی توی دوره روان شناسی ثروت یک این موضوع رو توی جواب کامنتم بهم یاداوری کرد که داشتم یه مسأله ثابتی رو توجیه میکردم وبه نظر خودم داشتم ازدیدگاه متفاوت بهش نگاه میکردم

    امروز دوباره یه ویدیو دیدم به طور اتفاقی توی گوشی همسرم که چطور ذهنمون داستان میسازه وما باورش میکنیم

    اونجا مچ خودمو گرفتم مچ ذهنمو که هربار که شروع میکنه داستان سرایی کنه من دارم خودمو اذیت میکنم وعادت کرده بودم

    واسم این کارو گذاشته بودم واقع بینی افکار منفی راجب هرادمی هررفتاری میساخت برای من میخوند منم باور میکردم تکرار میکردم

    دیدم من کاملآ توی ذهن گیر کردم دارم منفی های همه چی رو میبینم دارم به دیگران دخترم همسرم مدام بکن نکن میگم نمیتونم شاهد وتسلیم وناظر باشم

    اینجا بود که فهمیدم من نشتی انرژی دارم خودمو گول میزدم که دوسش دارم

    یعنی توی ناخوداگاه من اینکه مدام به دیگران عیب ها ضعف هاشونو بگم نشانه دوست داشتن بود ریشه یابی کردم که در گذشته مادرم وخانواده ش پراز ایرادگیری وبدگویی بودن بعد میگفتن چون دوستت دارم میگم

    منم دوست داشتن توی گرفتن اختیار از دیگران میدیدم فلان کارخوبه فلان کار بد

    واااای خدای من این باور توذهنم مثل همون درختهای هرزی بود که استاد میگفت وقتی میومدم یکیشو اززمین جدا کنم میدیدم توی شاخه های دیگه تنیده شده

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا نمیدونم چی بگم

    اینکه ذهن خیلی زیبا بابرنامه تورو فریب میده وتو حتی متوجه اون نمیشی

    خدایا بابت اگاهی امروز که مثل یه گنجی میتونه منو کمک کنه توی روابطم عالی عمل کنم ممنونم

    بابت استاد که این سوییچ رو توذهنمon کرد ودوستای عزیزم که منو با کامنتاشون کمک میکنن نوشتن کامنت خیلی مهمه دوستان چون ذهنتو رسوا میکنی دستشو رو میکنی وقتی دیدگاه خودتو مینویسی وبقیه میخونن طرز فکرت کاملآ رو میشه واشتباهاتی که توی ذهنت پنهان شده مشخص میشه

    خدای من چقدر خوشبختم که توی مسیر الهی هستم

    همیشه ازت میخوام هدایت وحمایتم کنی بهم بگی درست وغلط وتو جواب درخواست منو میدی

    ترس توهمه ،افکار ناخوداگاه ذهنم توهمه ،اینده توهمه ،ذهن بااین بازی ها فریبمون میده

    استاد عزیزم ازت ممنونم از دوستان گلم

    برای همه شما بهترینها رو ارزو میکنم

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1008 روز

    بنام خدا سلام استاد عزیزم

    میخواستم راجب یه موضوع ومطلبی که ذهنمو درگیر کرده صحبت کنم

    من توی این دوره ها وآموزشها وتمریناتی که انجام دادم به کنترل ذهن و آرامش رسیدم سعی کردم دور باشم از همه چیز

    امروز ذهنم بدون هیچ دقدغه وفکری ،بدون هیچ چالشی درارامش داره روز میگذرونه

    الان واین لحظه ذهنم داره نجوا میکنه ومنو فریب میده باچی؟

    اینکه عادت کرده که توی چالش وترس ونگرانی باشه

    الان که همه چی خوب داره پیش میره اومده میگه که چی مثلاً ؟؟

    من همه چیرو به خدا سپردم ذهنمو اماده کردم برای ایده والهامات ولی این ذهن داره فریبم میده

    یاد این فایل استاد افتادم راجب چگونه ذهنمان مارا فریب میدهد

    اومدم تا بانوشتن هم ذهنم خالی بشه هم اینکه شاید تجربه خیلی از دوستان باشه که وقتی ذهن اروم میشه نمیدونن باید چیکار کنند

    من ازخدا هدایت میخام چون وقتی ذهن اروم میشه میتونم پیام خدا رو بشنوم

    من اماده بهره برداری از قدرت ذهن هستم

    چیزی که آرزو داشتم وازاول دوره ها بزرگ ترین دقدغه من به آرامش رسیدن بود

    خب حالا بهش رسیدم وخدا به شکل عجیبی همه چیرو برام چیده

    خدایا شکرت بانوشتن ذهنم باز شد فهمیدم چیزی که الان برام شاید عادی شده به جای لذت بردن ذهن داره فریب میده

    من امروز توی عبارات تاکیدی قدم نه همه امورو به خدا سپردم فهمیدم باید حرکت کنم ولی دست وپا نزنم

    فهمیدم اگر تمام اون مشکلات وچالش ها نباشن من راکد میشم وهیچ انگیزه ای ندارم

    امروز به اهمیت بعضی مسائل توزندگیم پی بردم

    که خیلی راحت بایه بشکن میتونه حل بشه

    ولی برای من لازمه

    باید یاد بگیرم ازطریق سازنده حلش کنم نه باهیجانات کاذب

    خدایا شکرت برای وجود استاد

    خدا منو دقیقا تو شرایطی قرار داده که بتونم روی خودم کار کنم

    خدایا من آماده ام منو هدایت کنی

    امروز اجازه هیچ فکر منفی رو برای ورود به ذهنم نمیدم

    استاد عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1008 روز

    بنام خدا

    سلام استاد عزیزم

    قانون جهان هستی به دنیا هرچیزی بدی همونو دریافت میکنی

    قانون هوشمند وبرای همه یکسان حالا من میام این فرمول میزارم روی مسائل زندگیم

    کجا ذهنم اومده وفوکوس کرده روی منفی ها

    اصلأ کارذهن همینه ازکاه کوه ساختن وانقدر اینو تکرار میکنه میشه باورمن

    یه ادم هایی توی زندگیم هستند که توی ذهن موندن ومدام یک اشتباه تورو تکرار میکنند وبهت گوشزد میکنن جالبه ذهن من زود فراموش میکنه

    مثال همسرم که من یک بار ناخواسته موقع بیرون اومدن از پارک زدم به دیوار وبعد یک سال وگواهینامه گرفتن وهزار بار درست روندن باز میگه تکرار میکنه ونگرانه

    قبلاً من میگفتم این بهانه ست بهم ماشین نده ولی همین رفتارو توی کوچکترین مسائل داره چون ذهنش توی اون اتفاق نشست کرده

    خب من اینطور نیستم وسعی میکنم دوباره اون کارو انجام بدم تا ذهنیت قبلی پاک بشه

    حالا من به همسرم میگم اون یک بار بود وقرار نیست دوباره تکرار بشه ولی متاسفانه ازپس ذهنش برنمیاد

    من بارها رانندگی کردم وچیزی نشده

    وجالبه ازیک ادم چند بار ضربه خورده باز اعتماد میکنه

    ولی خب من دیگه محتاط تر عمل میکنم وفاصله میگیرم این واکنش تدافعی ذهن ومغزه

    استاد چون نگاه مثبت اندیش داره میتونه اعراض کنه وتوجه نکنه واعتماد به نفس داره که اون اشتباه رو نادیده بگیره وازپس ذهنش بربیاد

    کنترل ذهن در هر شرایط ابزار مهمیه

    الان که دارم این کامنت رو مینویسم همسرم مدام داره نکات منفی رو گوشزد میکنه من برای کنترل ذهنم اومدم توی باغچه که تمرکز کنم روی صحبت استاد چون به هیچ عنوان نمیتونه صحبت نکنه بارها بهش گفتم ولی واقعا نمیتونه من قبلاً عصبی میشدم امروز دیگه مکان ترک میکنم واعراض میکنم

    توی مغز همه ما یک جایی تمام خاطرات ذخیره میشه وهربار که اتفاق مشابه میفته اونو به یاد میاره تا دوباره تکرار نکنه

    ولی بعدش کار ذهنه که ازاون خاطره ترس وناراحتی رو فوکوس می‌کنه

    نودونه درصد ادمها توی یک قسمت ازذهنشون خاطراتی رو سیو کردن که همون جا متوقف شدن این فرق مهم ادم موفق وادم معمولیه

    کار شیطان القا ترس ونگرانیه

    واین نکته فقط باایمان حل میشه اگر تسلیم خدا باشیم روی خودمون کار کنیم دیگه خودبه خود ترس از بین میره

    ازهر تجربه باید درس گرفت باید باورها رو تغییر داد

    ممنون استاد عزیزم ازطرح این موضوع،یک تجربه میتونه عامل رنج بشه یا تجربه بشه برات برای پیشرفت همگی به خودت بستگی داره اینجا تفاوت ادم موفق وناموفق مشخص میشه ومن معتقدم نباید بگیم من دیگه انجام نمیدم ولی بااحتیاط وتجربه عمل کنیم

    به امید موفقیت روزافزون برای همه دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1008 روز

    بنام خدا

    سلام استاد عزیزم چقدر خوشحالم برای ویدیو های جدیدی که بسیار اگاهی بخش

    به نظرمن میزان شدت اون اتفاق باعث میشه که تصمیم بگیریم وعقل میگه دیگه انجام نده چون ریسک وعلامت خطر

    ازجانب دیگه میشه توجهی به این قضیه نکرد وریسک کرد واز تجربه استفاده نکرد

    من اتفاقات زیادی رو تجربه کردم که گفتم دیگه اتفاق نمیفته وباز تکرار شده تجربه من کاملآ متفاوته با صحبت های استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1008 روز

    سلام ناصر عزیز،دوست عزیزم خوشحالم که کامنتم تونسته کمک کنه ،بله درسته اگر بخوایم مثل دیگران رفتار کنیم نمیتونیم ادعا کنیم داریم رو خودمون کار میکنیم

    تضادها گاهی خیلی کمک میکنند جالبه من از ایرادهای همسرم خیلی ناراحت میشدم بعدا باخودم گفتم ازکمالگرایی که خودمم دارم اگر اونم بااستاد اشنا میشد میدونست چی بگه ولی نمیدونه

    واینکه هربار که ازم ایراد میگیره باعث میشه من قوی تر بشم واینجوری ضعف هامو میتونم رفع کنم واین یعنی منو خیلی مهم وکامل میبینه ودوست نداره عیب داشته باشم

    اینجوری اصلأ واکنش نشون نمیدم وناراحت نمیشم واز تضادها به نفع خودم استفاده میکنم

    نکته بعد کامنتت توضیح کامل راجب مسائلی بود که تو زندگی متاهلی مشترکه وبااشتراک گذاشتن تجربیاتمون میتونیم بهم کمک کنیم

    ممنونم ازت وبرات از خدا بهترینها رو میخام منتظر کامنتهای پیشرفتت ونتایج عالی هستم چون میدونم ما لایق بهترین ها هستیم وخوشحالم دراین مسیر زیبا همسفر خوبی چون شمادارم که حرفامو میخونند وبهم انرژی میدن خداروشکر

    موفق باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: