چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 40
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-18 07:31:352024-07-18 07:33:31چگونه ذهنمان ما را فریب می دهدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به دوستان بسیااار خوبم،استاد عباسمنش بزرگوار و استاد شایسته عزیزم.
استاد همین ذهن که میگید اینقدر چموشه حتی نمیذاره من کامنت بنویسم.خخخ
همش وراجی میکنه.
والا به خدا.
دیگه وقتشه افسارشو دستم بگیرم.
استاد اتفاقای خوبی داره اطرافم میفته.
شاید به نظر کوچک باشه.
ولی من همیشه میگم برای خدا کوچک و بزرگ معنایی نداره.فقط کافیه بگه باش.
میشه.
مثلا چند روز پیش با مادرم از جلو غوره فروشی رد شدیم ،من فقط به مادرم گفتم احتمالا بیام از اینجا غوره بخرم اب بگیرم.
همین و تمام.
و فردای اون روز مادرم بدون اینکه من بگم رفت برام غوره خرید،پاک کرد،شستش،ابش گرفت،صافش کرد.گذاشت گازش خارج بشه،
رفت بطری خرید.
ابغوره ها رو ریخت تو بطری!!!!
و من وقتی رسیدم خونشون که فقط بستن سر بطریها مونده بود.خخخ
خب اینجا ذهنم میخواد گولم بزنه.
بگه هه.این که چیزی نیست بابا.
چرا اینقدر ذوق میکنی؟
ولی من که سعیده قدیم نیستم.منو اشتباهی گرفته.اتفاقا خدا رو شکر میکنم تا ادم بشه خخخ.
یا چند روز پیش دوتا پسرهام رو برده بودم ترامپولین.
تایم بازی 20 دقیقه هست.
پسرای من وقتشون که تموم شد قبل از اینکه مسوول ترامپولین صداشون بزنه خودشون اومدن بیرون.
مسوول ترامپولین گفت بچه ها چرا اومدید بیرون؟
در حالی که خیلی حواس جمعه و خیلی از بچه ها رو بیرون کرده بود!!!
ولی دلش میخواست بچه های من بیشتر بازی کنن.
ایا این غیر از لطف و نگاه ویژه ی خداست؟
شیطان میخواد اینا رو نبینیم.
ولی دیگه حریف ما عباسمنشی ها نمیشه.خخخ
برو خدا روزیتو جای دیگه بده.
و خیلی اتفاقای خوب دیگه مثل دعای خیر و موفقیت راننده تاکسی و ون برای مسافرهاشون!!!
مثل وجود همکاری که اگه یه صبحی خواب بمونی میگه من جای تو میرم دفتر تا تو بیای.
میگه هرکاری داری با خیال راحت انجام بده.نگران نباش.
میگه هر روز نتوتستی بیای دفتر فقط کافیه خبر بدی.
همکاری که حتی یک ماه هم نیست باهاش اشنا شدی ولی طوری رفتار میکنه که انگار یک ساله با هم دوستیم.
مادری که بدون اینکه ازش درخواست کنم صبح زود خودش زنگ میزنه، میگه سعیده شماره ملیت رو بفرست دارم میرم برات نوبت چشم پزشکی بگیرم.
اینکارا رو ادمها انجام میدن یا خدا؟؟؟؟؟
معلومه که الله.
یا مثلا دیشب در حالی که کارت عابربانک خالی همسرم دستم بود گفتم خدایا فردا یه مشتری بفرست تا شماره این کارت رو بدم برای واریز پول.
هنوز این حرف از دهنم بیرون نیومده بود پسر ده سالم گفت ماماااان اینطوری نگوووو.
خدا هزاران راه داره که به تو پول بده.
وقتی ذوق منو دید از این حرفش ادامه داد و
گفت: مامان مگه خودت همیشه نمیگفتی خدا هزاران راه داره،نباید بگیم چطوری!!!
منو میگید!نمیدونید چه حالی داشتم اونموقع.
چقدر خوشحاااااال بودم که پسر عزیزم،با این سن کمش صحبتهای منو(البته اموزشهای استاد عزیزم) فهمیده،
به ذهن سپرده و قبولش کرده!!!
اینجایی که داشت یادم میرفت و داشتم برای خدا تعیین تکلیف میکردم برای رسیدن به پول،
خدا خودش از زبون بچه 10 سالم باهام حرف زد!
نذاشت از مسیر خارج بشم.
واقعا اینا جای شکر نداره؟!
خدایا من نمیتونم راه برم منو روی دوشت سوار کن.
خدایا بی نهایت بی نهایت ازت ممنونم.
سلام دوست عزیز .سپاس از کامنت زیباتون.چقدر عالی گفتید که شیطان حریف عباسمنشی ها نمیشه خیلی جمله پررنگ بود که در ذهنم باید بارها وبارها تکرار کنم وعشق کنم. منم فکرم مشغول پول بود که پسر گلتون از زبان خالق جوابم را داد از هزاران راه خداوند پول مورد نیازمان را به آسانی میرساند.ممون از یاد آوری تون که سپاسگزار تر باشیم.در کنار خانواده محترم در آرامش وشادی وسلامتی روزهای عالی را تجربه کنید.
سلام دوست خوب و توحیدی من.
برات ثروت بی نهایت ارزومندم.
خدا رو شکر که پاسختون رو از خالق خودتون دریافت کردید.
من مدت کوتاهی هست که دیدم رو به خدا تغییر دادم.
قبلا فقط از خدا میخواستم از راه های منطقی خودم،فقط راه هایی که ذهنم بلده به پول برسم.
مثلا میگفتم خدایا یه مشتری برسون.
خب این کارم دست خدا رو میبست. خدا رو محدود میکرد که پول فقط از طریق مشتری بهم برسه.
در حالیکه خدا بی نهایت راه بلده که به من پول و ثروت بده.
الان اول میگم خدایا یه مشتری از در بیاد تو.
بعد میگم نه خدا.
حتما نیاز نیست از در بیاد تو.از هر راهی که بلدی مشتری بیاد.
بعد میگم خدایا نه.حتما نمیخوام مشتری باشه.
از هرررررر راهی که خودددددت بلدی بهم پول بده.
خیلی حس خوبی داره این گفت و گو با رب.
ادم سبک میشه.رها میشه.
در پناه رب العالمین شاد و ثروتمند باشید دوست خوبم.
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربان
ی مثال میخام از فریبهای ذهن خودم بزنم ک همیشه بارها و بارها تکرار شده و میشه ولی ی بار ک باز این نجواها خاست شروع بشه، مچشو گرفتم و نزاشتم دیگه ازارم بده
اینکه همیشه وقتی خودم یا همسرم یا بچه هام آزمایشی باید انجام بدن، مثلا دکتر میرن و دکتر برای چکاب یا. . . ی آزمایش مینویسه.
از زمانی ک من یادم میاد من وفتی صحبت آزمایش دادن و گرفتن جواب آزمایش میشه، ذهن من مدام فکرای منفی میکنه ک اگر چیز بدی تو ازمایش بود چیکار کنم؟ اگر مشکلی باشه چی؟ اگر. . . . ؟؟؟؟؟
و خداروصدهزار مرتبه شکر تا الان یک مورد هم نبوده ک جوابهای ازمایش خوب نباشه.
خداردصدهزاررر مرتبه شکر
ولی
چرا همیشه ولی پای ازمایش ها و جوابش میومد ذهن من شروع میکرد؟؟
چون اصلا بلد نبودم کنترلش کنم ذهنمو و تا چندد روز تا جواب ازماش برسه، اذیت میکردم خودمو
تا اینکه باز اخر ک صحبت دکتر و ازمایش شد، ب خودم گفتم: وایسا ببینم ، مگه تا الان تو خاطره بد داشتی؟ یا چند بار شده ک ازمایش دادین و بعد خودت دبدی ک همه چی خوب بوده. نرمال بوده.
پس چرا انقدر هربار اذیت میکنی خودتو؟؟
بعد ب خودم گفتم: اگر اینبار هم مثل قبلنا جواب ازمایش خوب بود چی؟؟
اگر مثل قبل با داروی ساده درمان شد چی؟ و . . . . .
ی کتابی خوندم در مورد روش کار ذهن ک خییلی بهم کمک کرد و دیگه با ذهنم نمیجنگم
البته سعی میکنم
خیلی بهتر شدم از قبل
چون ساز وکار ذهن رو فهمیدم.
و با ی مثال شروع کرد و گفت: همونطور ک وظیفه ی کبد اینه ک آنزیم ترشح کنه و یا همونطور معده وظیفهش اینه ک غذرو تجزیه کنه و خوردشون کنه و بفرسته ب سمت روده و . . . .
“” وظیفه ی ذهن هم اینه ک فکر تولید کنه””
وظیفه شه . کارشه.
این جمله خییلی منو اروم کرد ک دیگه کمتر بجنگم باهاش
و گفت ک فکرها میان تو ذهن و باید یاد بگیری ک اگر حالتو بد میکنه، جاخالی بدی تا رد بشه
اینجوری فکر، میاد و میره
اگر ک تو یاد بگیری جاخالی بدی؛ توجه نکنی بهش و بهش قدرت ندی.
ممنونم بخاطر این فایل
بنام آنکه نعمتش بی انتهاست
سلام و صلوات بر استاد و عوامل ارزشمند سایت و دوستان فردوس برین
از زره به دریا
مچکرم …
به خاطر بالهام،
بله ذهنم با باورهای پیر به بنده می گفت:
تو کیستی و چیستی ؟
مانندت که و چه !!!!
و به که و چه می مانی؟
…. بلکه بر باور پیری چون تو برترم و بر باور جوانی چون خود کمترم.
نه بازنده ای ناتوان و نه مطرودی از یاد رفته،
نه برنده ای کهن و نه اطمینانی صریح،
نه مایوسی ناچار و نه متکبری بی نیاز،
نه گستاخی سمج و نه تحفه ای برتر،
استاد باوفایم مچکرم
کسی که بالهام را بار کرد
به خاطر نعمتی به این عظمت از یار و یاورم مچکرم،
…که توان پرواز در نسلم بوده مچکرم،
مچکرم
و …
و اما شما یاران،
“پرواز کن حتی اگر بیش از جوجه کرکسی نباشی”
دنیایتان به کام و آخرتتان به تام
دوستدارتان زره
به نام خدای سمیع و بصیر خدای هدایتگرم که هر لحظه منو هدایت میکند به مسیری که من با افکار و باورهام میسازم خدایا منو هدایت کن به مسیری که بتونم شخصیتمو تغییر بدهم هر روز افکار و باور درست بسازم تا از این طریق به خواسته هام برسم خدایا من هر چه که دارم همه از آن توست خدایا من تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
سلام به دو فرشته زیبا استاد عباس منش و مریم خانم عزیزم
سلام به دوستان همدارم و بهشتیم در این بهشت زیبا
وقتی به تمیزی هر وسیله ات توجه کنی و مرتب نگهش داری و سپاسگزاری کنی جهان هم فراوانی رو وارد زندگیت میکنه
مریم جان من از شما یاد گرفتم قدر وسایل رو بدونم ناشکری نکنم بجاش شکر بجا بیارم
من از سریال زندگی در بهشت یاد گرفتم شکر گزاری به زبون نیست
شکرگزاری باید با احساس خوبه درونی باشه
در هر دو سریال خیلی دیدم استاد و مریم جان از داشتن هر چیز کوچکی شکر میگوین و خداوند همپاداش این شکر گزاری رو بهشون داده
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمتت از کف برد
وقتی من شکر میکنم که امروز خداوند به من فرصت زندگی کردن داده پس عملا هواسم باشه سر هر چیز کوچیک ناراحت نشم ارزش برای خودم قائل بشم احساسمو خوب نگه دارم و فقط زیبایبها رو تحسین کنم کنترل ذهن داشته باشم
خدایا من شکر گزارت هستم که به خواسته هام دارم میرسم
خدایا من شکرگذارت هستم که با شناخت قدرت و عظمت تو زندگیم روانتر و آرامشم بیشتر شده
خدایا شکرت که عضو سایت هستم و هر روز میام و هدایتم میکنی به مسیر درست و ایده تازه
خدایا شکرت که با ایمان زیاد کارهامو به تو میسپارم و از تو میخواهم برام به راحتی و آسانی انجام دهی
خدایا شکرت سپاسگزارتم
استاد من سخت و متعهدانه با آموزشهای شما و به لطف خداوند جلو میرم تا رشد و پیشرفت کنم
و سعی دارم هر روز روی بهبود شخصیتم کار کنم تا موفق بشوم
یاد گرفتم خواسته ای اگه دارم از خداوند خواستم بهش بگم و ایمان داشته باشم که برآورده میشود و بعد رها میکنم و احساسمو خوب نگه میدارم و از مسیر لذت میبرم و میبینم خواسته ام بر آورده شده و اونموقع ست که با اشک شوق سر به سجده میگذارم
خدایا شکرت که کنارمی
خدایا دستمو بگیر امروز
خدایا از هر خیری که از تو به من برسه من فقیرم من نیازمندم
خدایا شکرت سپاسگزارتم
استاد و مریم جان به خداوند یکتا میسپارم تون
سلام به اساتید عزیزم دو فرشته آسمانی ،
استاد عباسمنش و بانوی شایستگی ها مریم جان
و همه دوستای خوبم در این باغ بهشتی
من زیاد توی فایلها و کامنت ها شنیده بودم ک باید احساس لیاقت درونی داشته باشیم تا رفتار جهان به صورت تکاملی با ما عوض بشه
توی سریال زندگی در بهشت شنیده بودم از استاد ک مریم جان چقدر منظم هست چقدر به تمیزی اهمیت میدن
فهمیده بودم ک شکرگزاری فقط به این نیست ک مثل ملا بنویس دفترها سیاه کنم از خدایا شکرت
فهمیدم ک باید شکرگزاری هام همراه با احساس خوب باشه
فهمیدم ک نوشتن شکرگزاری و داشتن احساس خوب کافی نیست برای رسیدن به خواسته هام بلکه باید عملی هم شکرگزار باشم.
یادگرفتم ک علاوه بر اینکه در تمرین ستاره قطبی مینویسم ک خدایا شکرت به خاطر ماشینم ، پس سعی کنم حسم رو به خاطرنعمتش خوب نگه دارم و البته مراقبش باشم به موقع سرویس ببرمش ..روی سرعت گیرها ، سرعتم رو کم کنم تا آسیب نبینه به موقع بشورم و تمیزش کنم .
سالها به بهانه اینکه سرکار همش روی صندلی نشستم پس دوس دارم توی خونه روی زمین بشینم و از مبل استفاده نمیکردم.بعد میدیدم همون مبلی ک من اینقدر مراقبش بودم ک مثلا اسفنجش نرم نشه ، مهمون میاد و یه هفته روش خوابیده و من حرفی نمیزنم چون احساس میکنم اون لایق هست و من نه
تصمیم گرفتم خودم رو لایق استفاده از مبل خونه م بدونم
تصمیم گرفتم وقتی برای خودم چای میارم دستمو توی قندون نکنم یه قند دس بگیرم و بیام بشینم روی زمین و چای بخورم
یادگرفتم چای و قندون رو بزارم توی سینی به خودم احترام بزارم .
روی زمین چراااا؟؟
راحت روی مبل لم بدم و کیف کنم
یاد گرفتم پیراهنی رو ک چون جنس نخی وخنکی داره توی ماشین لباسشویی میندازم چروک میشه ، روهمونطوری نپوشم ..قبلش اتو بزنم چون من لایق یه لباس مرتب هستم
یاد گرفتم هر شب بدون استثنا مسواک بزنم با دقت چون من لایق داشتن دندانهای تمیزم
یاد گرفتم اگر بخاطر بچه هام شاکر هستم ، وقتی دارم فایل گوش میدم داد و بیداد نکنم ک ساکت باشید من دارم فایل گوش میدم بلکه با روی گشاده جواب بچه رو بدم و توی چشماش خدا رو ببینم
یادگرفتم از داشته هام لذت ببرم شکرگزاری کنم زبانی و نوشتاری و عملی
یاد گرفتم صبح تا شب شنیدن فایلهای استاد معجزه نمیکنه بلکه باید تکون بخورم و عمل کنم به دانستنیهام .
یادگرفتم برای خودم ارزش قایل بشم و خونه ای ک توش زندگی میکنم رو تمیز نگه دارم بعد شکرگزار باشم تا خونه بهتر و بزرگتر بهم داده بشه
از جایی ک هستم لذت ببرم تا به جاهای بهتر هدایت بشم
شاید اینها مثالهای کوچیکی باشه
نکات پیش پا افتاده ای باشه ولی توی قرآن از خدای خودم شنیدم ک :
إِنَّ اللَّهَ لا یَستَحیی أَن یَضرِبَ مَثَلًا ما بَعوضَهً فَما فَوقَها فَأَمَّا الَّذینَ آمَنوا فَیَعلَمونَ أَنَّهُ الحَقُّ مِن رَبِّهِم وَأَمَّا الَّذینَ کَفَروا فَیَقولونَ ماذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثیرًا وَیَهدی بِهِ کَثیرًا وَما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الفاسِقینَ
همانا الله، شرم نمی کند که (برای هدایت و آگاهی بندگانش) به پشه و یا (به موجوداتی) کوچکتر از آن مثال بزند.مؤمنان میدانند که این مثال ها حقیقتی از سوی پروردگارشان است؛ اما کافران میگویند: هدف پروردگار، از این مثال چیست؟ الله با این مثال ها بسیاری را گمراه و بسیاری را هدایت می کند؛ و تنها فاسقان را با این مثالها گمراه میگرداند
البقره(آیه: 26)
خدایا راضی ام ازت راضی باش ازم
دوستتون دارم
سلام به شما نجمه خانم عزیزم ، خواهر بزرگوار و گرامی ، امیدوارم الان که داری پاسخ زیبای من رو می خوانی حالت عالیِ عالی باشه
خدای مهربانم رو شاکرم به خاطر دوست های خوب و ارزشمندی مثل شما توی زندگیم ، این سایت و بودن درونش و تعامل داشتن با دوستای عزیزم … توی این برههی زمانی زندگیم یعنی اواسط تابستون 403 شده بزرگترین تفریح زندگیم
به نظرم از 100 تا شبکهی اجتماعی اینجا بهتره
هم آگاهی بخشه ، هم آدم های فوقالعاده ارزشمندی داخلش هستند که من از معاشرت داشتن باهاشون هم لذت می برم و هم چیز یاد می گیرم
نجمه خانم این تکنیک کامنت نوشتنت رو خیلی دوست دارم …
واقعاً زیباست …
یاد گرفتم …
به نظرم نگارش این جملهها رو پاراگراف پاراگراف پشت سر هم رو ادامه بده
این شکل از نوشتن و تکرار کردن این روند باعث تثبیت این آگاهی ها در ذهن و بعد ایجاد عادت های خوب درون شما میشه
مثلاً عادت قشنگ شستن ماشین و حرف زدن باهاش و تشکر کردن ازش ، مرور کردن خاطرات قشنگ دو نفرتون ، جاهایی که با هم رفتید و دیدید ، اینکه چقدر ماشینت با معرفت بوده تو سرما بهت بخاری میداده و توی گرما کولر با باد خنک …
آره … چرا که نه … این درسته اون آهنه و احساس نداره ، ولی موضوع خود ماشین نیست ، موضوع انرژی ای که ما اون رو خدا نامیدهایم
abasmanesh.com
و اون انرژی در این ماشین هم جریان داره
خیلیییی از این دیدگاهت حس خوبی گرفتم ، دمت گرم که داری متفاوت از اکثریت جامعه فکر می کنی
دمت گرم که داری روی رشد شخصی خودت کار می کنی
دمت گرم که هر روز داری قلبت رو پاک می کنی برای حضور خدا در درونش ، مواضبش باش ، این بزرگترین سرمایهگذاری زندگیته توحید …
نجمه خانم عزیزم ، خواهر گرامی خودم می خواهم از دو باب بهت تبریک بگم و این پیام زیبا رو به اتمام برسونم
1- به طور ملموس من دارم رشد شما و مدار بالاترت رو از دل نوشته هایت حس می کنم ، تبریک میگم
2- قدم گذاشتن در مسیر «قانون آفرینش» رو بهت تبریک میگم ، پیشاپیش زندگی جدید و رویاییای که با درک قانون ، خلقش می کنی مبارک :)
احتمالاً به زودی تو دوره می بینمت
سلام و عشق خدا به قلب پاک و مهربون داداش محمد حسین تجلی
یا
بهتره بگم به قلب پاک و مهربون کسی ک ستوده شدن و نیکو بودنش آشکار و هویداست
قرآن رو باز کردم گفتم خدایا جواب کامنت رو بدم یا نه ؟؟
ببین چی اومد ..میخکوب شدم
سوره اعراف آیه 154
و هنگامی ک خشم موسی فرو نشست ، الواح را برگرفت و در نوشته هایش برای کسانی که از (مخالفت با فرمانهای) پروردگارشان میترسند، هدایت و رحمت بود .
ممنونم ازت ک برام نوشتی
میبینی منم دارم تکاملم رو طی میکنم
بلاخره پا روی ترسم گذاشتم وبا نام و فامیل خودم وارد سایت شدم
میدونی این مدتی ک دارم آموزش میبینم خب
اولا همش توی هپروت بودم ..توی یه حالتی ک انگار فقط میخوام آموزش ببینم حتی وقتی برای عمل کردن نداشتم مدام میخواستم ببینم خب دیگه چی داره این قانون ..فوت کوزه گری ش چیه ..رمز و رازهای موفقیت چیه …
مدام فایل گوش میدادم
از یه جایی به بعد دیدم انگار پر شدم از یه عالمه آگاهی ک طبقه بندی نشدن
یه عالمه تمرین انجام نداده دارم
اونجا بود ک گفتم بابا یکم صبر کن
ریلکس ریلکس ریلکس تر
بزار شیرینی انجام یه تمرین به جوونت بشینه
لذتشااا ببری بعد برو بعدی ..اونجا بود ک زندگی روی خوشترش رو هم بهم نشون داد ..بزار دیتیل تر بگم برات تا مروری هم برای خودم بشه
من با 42 سن و بیست سال سابقه از بیمارستان بازنشسته شدم در اصل یه طرح اومد ک خانومها با 20 سال سابقه و 42 سال سن ، با بیست روز حقوق اگر بخوان میتونن بازنشستگی خودشونو اعلام کنن..منم از خدا خواسته با این طرح بازنشسته کردم خودمو
وقتم آزاد آزاد بود
دیگه استرس نرسیدن به سرویس رو نداشتم
دیگه سروکله زدن با همراه بیمار رو نداشتم
بله قربان گوی ریس و مدیر و مسول بخش نبودم آزاد و رها شدم
..هدایت شدم به دوره های استاد عرشیان فر
کم کم آگاهیم بیشتر شد اومدم تو مدار استاد عباسمنش
اون هم کاملا هدایتی با یه کامنت از آقای عطار روشن توی یه کانال تلگرامی
خلاصه افتادم تو ظرف عسل
اومدم تو سایت استاد
خودمو بستم به فایلهای رایگان ..کم کم شرایط تغییر کرد
همسرم پایگاه نظامی کار میکنه شش صبح میره سر کار ..من روی خودم کار میکردم ایشون رفتاراش عوض شد
علاقه مند شد به اشپزی توی خونه
دست پختششششش عالی شد رفته رفته
ببین جوری پیشرفت کرد ک یه مهمونی بیست نفره رو صفر تا صدش رو انجام داد به راحتی
فقط به من گفت شما خونه رو مرتب کن ..گردگیری کن کاری به هیچی نداشته باش ..از خرید خوراکی گرفته ..تا آماده کردن سالاد .دو نوع غذا ..عجب ته دیگ هایی درست میکنه ..انگشتاتو میخوری
همه انگشت به دهن کیف میکنن توی مهمونی
هر دفعه یه چیزی رو میکرد ..مرغ شکم پر ..پیتزا ..انواع غذاها رو براحتی درست میکنه
دیگه خلاصه یه روز به من گفت ببین تو دیگه ناهار درست نکن .برای ناهار یه چیز دم دستی بخوریم ..من از سر کار میام خودم برای شام آشپزی میکنم.اینطوری من دیگه آزاد آزاد بودم ..فقط صبحا یه صبحونه به بچه ها میدم ..ناهار حاضری میخوریم
شام هم یه غذای فوق العاده خوشمزه
.هر روز توی تمرین ستاره قطبیم مینویسم ک خدایا دوس دارم یه غذای خوشمزه روزی ما باشه .
محمد حسین فکراشااا بکن ..طرف خلبان ارتش ..مهندس پرواز ..صبح میره سر کار ..خسته کوفته میاد ..میگه من خودم شام آماده میکنم تو دست نزن …اینها اگر معجزه نیس چیه ؟؟؟
خدا رو هزار مرتبه شکر خیلی توی زندگی و کارهای خونه کمکم میکنه ..از خرید خونه ..آشپزی ..تکالیف و درس و مشق بچه هاا …
یه خاطره بگم ..یادمه شیفت بودم بیمارستان ..مدرسه دخترم جلسه گذاشته بودن ..حضور والدین الزامی بود ..منم شیفت عصر بودم ..همسرم به داداشم گفت تو برو مدرسه بهار ..جلسه دارن ..داداشم رفته بود .خلاصه معلمشون فرداش از دخترم پرسیده بود مامانت چرا جلسه نیومد ؟؟دخترم گفت مامانم شیفت بود..گفت خب بابات چرا نیومد ؟؟گفت بابام داشت شام درست میکرد برای ما ..کلی خندیده بود معلمشون و گفته بود باریکلا به بابات
بعدها هم ک با هم آشنا شدیم میگفت ببین توی همکارای همسرت ، کسی نیست دختر منو بهش معرفی کنی ..میخوام اخلاقش مثل همسر خودت باشه البته
محمد حسین اینهااا همه نبوده ..بخدا قسم اوایل ازدواج ما کلی بحث داشتیم سر کوچکترین چیز …این تغیرات کی اتفاق افتاد ؟؟موقعی ک من تمرکز گذاشتم روی خودم ..
حتی یادم میاد یه زمانی یه فایل پلی کردم از استاد تو خونه برای اولین بار…همون شب خواهرم اینا خونه ما بودن ..اونقدر همسرم مقاومت داشت و با خشم به من نگاه کرد ک اینااا چیه گذاشتی ؟؟؟ ک بعدها دخترم میگفت مامان من فکر کردم بابا الان میخواد دعوات کنه از بس عصبانی شده بود …
الان این اقااا خودش یه عباسمنشی شده ..و با کوچکترین تضادی میگه ما باید توجه نکنیم به ناخواسته ها ..ببین کارهای خدا رو …
اینها معجزه نیست چیه پس؟؟
کارت خرید از اتکا دارن نظامی ها
هر ماه یه مبلغی شارژ میشه ک خرید رایگان داشته باشیم از فروشگاههای اتکا ..این روزی بی حساب نیس؟؟؟
دو ماهی هست یه مبلغی شارژ میشه برامون ک میتونیم از رستورانها خرید کنیم..ما بهارستان اصفهان هستیم ..از بهارستان تا اصفهان یه ربع بیست دقیقه توی اتوبان باید بریم
خدا همین راهم از جلوی پای ما برداشته …همکار همسرم ک دو تا کوچه بالاتر از ما هستن ..هر دفعه ک خودش بخواد بره شام بگیره ..به ما هم زنگ میزنه ک کارتتونو بدید من بگیرم بیارم …این روون شدن چرخ زندگی نیست پس چیه ؟؟
دخترم امسال میره کلاس دهم ..همسرم کلی مقاومت داشت برای کار کردن بچه ..دخترم رشته ش رو گرافیک رایانه انتخاب کرد ..اول تابستون گفت من دوس دارم برم کافی نت کار کنم تا تجربه داشته باشم .گفتم مامان روی دوازده قدم کار کن هدایت میشی و خدا بابا رو راضی میکنه
..محمد حسین بچه از درامد صفر رسید به یک میلیون …به تضادی بر خورد از اون کافی نت اومد بیرون
هدایت شد جایی دیگه با درآمد چهار میلیون
…ادمین پیج همون کافی نت هم شد ..درآمدش شد هفت میلیون …
چقدر بچه م اعتماد به نفس گرفته ..چقدر رشدکرده تو کارش …بخدا اینها رو هر بار فکر میکنم میگم خدایا اینها معجزه هستن …معجزات قانون بی نقص خدااا …
از یه خونه 87 متری ده پونزده سال ساخت ..هدایت شدیم به خونه 150 متری سه خوابه صفر نوساز کلید اول توی محله عالی ..اینها رو من چطوری نادیده بگیرم …خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم ..
هر دفعه ک میرم بیمارستان ، همکارا میگن بخداا خوب رفتی ..نیستی ببینی چقدر سخت گیر تر شدن ..اون قانون هم جمع شد رفت …چقدر جوان تر شدی …چقدر سرحالی ..
بانک هم ک میرم کاری داشته باشم کارت ملیم رو میدم ..چندین بار کارمند بانک گفته خانم اصلااا بیست سال با عکس کارتت تفاوت سنی داری و جوان تر شدی ..اصلا انگار کارت ملی خودت نیست
..بخداا اینها رو من وقتی بهشون فکر میکنم میگم خدایا هزاران بار شکرت ک قوانینی آفریدی ثابت ..
خیلی حرف زدم طولانی شد کامنتم ..ممنونم ک تحسینم میکنی ..ممنونم ک باعث شدی یبار دیگه اتفاقات خوب زندگیمو مرور کنم و انرژی بگیرم
راستی یادم رفت بگم همسرم موافقت کرد ک برای بیمارام تزریقات در منزل انجام بدم و در کنار حقوق بازنشستگی یه درآمد دیگه هم داشته باشم و هر روز خدا کسایی ک به خدمات پرستاری در منزل نیاز دارن رو به سمت من هدایت میکنه . تماس میگیرن ومن میرم توی خونه خودشون تزریقاتشونو انجام میدم ..جالبه بیمارام هم میگن خیلی انرژیت مثبته ..ما حتی قبل از تزریق احساس میکنیم حالمون بهتر داره میشه ..خدارو هزاران مرتبه شکررر
خدایا راضی ام ازت ، راضی باش ازم
در پناه نور الله ، رب ..ثروتمند و سلامت باشی ..
پس از 4 ماه و 14 روز ، سلام گرم من رو از شهر زیبا و تاریخی قم ، شهر فرش ابریشم ، شهری اصیل با مردمانی فوق العاده خون گرم ، تو یک عصر زیبای زمستونی که آفتاب حسابییی فضای شهر رو دلنشین کرده برای پیاده روی پذیرا باش :))
سلام و درودی گرم خدمت شما نجمه خانم گرامی… میگم تا حالا کسی توی پیام یا تلفنی یا حضوری اینقدر گرم باهات سلام و علیک کرده بود ؟؟ یا من اولین نفر بودم :))
از هر چه بگذریم سخن دوست خوش تر است .. دختر چه کردی با من
من تو قسمت پاسخ های دریافتیم از شما دوستای بهشتیم داشتم دنبال یه پاسخ خاص می گشتم ، هنوز اون رو پیداش نکردم ، ماشاالله تعداد پاسخ ها هم زیاده ولی خب اومدم چند تا از پاسخ ها رو خواندم ، و دیدگاه خودم هم خواندم که …
وقتی رسیدم به این پیام گرم و دلنشین شما با ااااااین حجم از تغییراتی که شما در زندگیت نوشتی به وجد اومدم ، بابا دمت گرم کارت خیلی درسته
چقدر خوبه که شما همسرت می توانه پیتزا درست کنه :)) اتفاقاً خیلی وقت هستش پیتزا خانگی نخوردم همین الان موشک آرزو هاش ارسال شد یعنی خواستم رو به جهان ارسال کردم
حالا وقتی خود پیتزا رو هم دریافت کردم ، در آینده به شما اطلاع رسانی می کنم که بدونی چقدر قانون دقیق عمل می کنه :))
خلاصه دوست داشتم تو این ارتباط برادر و خواهری و گرم دوستانهای که داریم هم به شما خدا قوت بگم و انرژی مثبت بدهم ، خوشحالتون کنم
هم از شما درخواست کنم که لطفاً باز هم بیا از مثبت ها ، از اونجاهایی که فوقالعاده از قانون نتیجه گرفتی بگو …
تا ایمان هممون قوی تر بشه و مصممتر ادامه بدهیم این مسیر زیبا رو …
اگر براتون مقدور هست از طرف من سلام به دختر خوشگلتون هم برسونید و بگید آقا محمد حسین خیلییییی خوشحال از نتایجت شنید
ماشاالله آفرین به این غیرتت آفرین به این توانایی ها و قدرت های درونت
دختر شما دقیقاً من رو یاد خواهر زاده خودم ستایش می اندازه ، ستایش هم کلاس دهم هستش ، خیلی خیلیییی توی هنر با استعداد هستش عزیزم
در پناه خدای رزاق و وهاب شاد باشید و امیدوارم اصفهان ببینمتون
سلام وقت بخیر
اقای عباسمنش عزیز و مریم خانوم گرامی
و همه عزیزانی که این پستو میخونن
مدتیه دارم برنامه روزانه مینویسم و جلو میرم و برای خودم چالش گذاشتم که زبان فرانسه و انگلیسی رو یاد بگیرم زبان فرانسه که همیشه برای عجیب و غریب بود و بعد از حدود 80 روز تقریبا پشت سر هم روزی 10 دقیقه تایممو میگیره و الان شده یه زبان شیرین و خوشمزه برام و البته به قول شما استاد عباسمنش که دوست دارم خودم رو به چالش بکشم و کنجکاو باشم
دارم این کارو روی وجودم انجام میدم و همچنین 10 تا 15 دقیقه تایم میزارم که انگلیسی رو قوی کنم
و همچنین دارم اقتصاد کلان کشورهای پیشرفته رو بررسی میکنم که چه قدر برایم عجیب بود و گفتم یا خود خدا چه قدر خوب میشه پول ساخت
و دارم کار توی بازار طلای آتی ایران رو شروع به یادگیریی میکنم
شکر گزار تر هستم زندگیم با برنامه تر شده
بیشتر خدا داره خودشو نشون میده دمش گرم
از وجودش متشکرم به خاطر این زندگی خوشبختی که دارم
مطمئنم میلیارد های انسان که توی این دنبا زندگی میکنن دوس دارن جای الان زندگی من باشن
این موضوع دهنم من رو میبنده از گلایه و شکایت به درگاه خدای مهربان
خدایا منو بشناسون به خودت امیدوارم بتونم خیلی خوب تو رو بشناسم آمین
خدا همه ما ها رو به راه راست هدایت کنه
لایق بهترین هستیم
بنام خدایی که برایم کافی است
خدایی که نسبت به بندگانش ریوف و مهربان است
خدایی که دهنده است
خدایی که عاشقانه مرا دوست دارد
خدایی که قوانین ثابت رو وضع کرده
/ سوره بقره / آیه 25
و بَشِّرِالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُواالصّالِحاتِ اَنَّ لَهُمْ جَنّاتٍ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَاالْاَنْهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَهٍ رِزْقَاً قالوُا هذَاالَّذى رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَ اُتُوا بِهِ مُتَشابِهَاً وَ لَهُمْ فیها اَزْواجٌ مُطَهَّرَهٌ وَ هُمْ فیها خالِدُونَ.
و به کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند، مژده بده که براى آنان [در بهشت ] باغهایى خواهد بود که از زیر [درختان ]آنها نهرها روان است. هرگاه میوه اى از آن [باغها] روزیشان گردد [و بهره مند شوند]، مى گویند: «این همان است که پیشتر [نیز] روزى ما بوده». و همانند آن [نعمتها] به آنان ارزانى شود؛ و در آنجا همسرانى پاکیزه خواهند داشت؛ و در آنجا جاودانه خواهند بود
سلام به استاد عزیزم وهمه دوستان بهشتی
امیدوارم از زندگی لذت ببریدوخوش باشید
چگونه ذهنمان مارا فریب میدهد
وقتی صحبت های شما رو گوش دادم استاد یاد عروسی خودم افتادم که یکسری بحث هایی شد آخر مجلس وروز بعد از عروسی هم درگیری های لفظی بوجود آمد که برای من خیریتی هم شد که من یک خونه مستقل بگیرم توی شهر دیگری بدور از خانواده خودم وهمسرم که اون بحث ها دیگه جمع شد وما هم رفتم سر خونه زندگی خودمون
هر وقت عروسی ای میشه توی ذهنم هست عروسی من توش بحث وجدل بودوبزرگتر ها مقصر بودن یا به خودم میگفتم همه عروسی های خانواده اینطوریه وهی دلیل میارم که اصلا همه عروسی ها بحث داره شاید برای اینکه ذهن خودم رو قانع کنم که فکر میکنم همون فریب ذهن هست در صورتی که همه عروسی ها توش شادی و خنده ولذت بردن هست حتی من عروسی سه تا از خواهر هام بسیار عالی مجلل وشاد بود فریب ذهن هست
چون عروسی ام که البته از نظر خیلی ها خوب بود توش بحث بود پس در آینده که عروسی نزدیکان ام هست هم باید بحث وجدل باشه
اگر جهان قانون بما کانوایعملون هست ،بما قدمت ایدیهم هست اتفاقات بواسطه آنچه که از پیش فرستادم هست ومسیول همه کارهام خودم هستم بیام از همین جا درست کنم من فرکانس های خوب بفرستم تا اتفاقات خوب رو درو کنم
البته من یه باگی رو بهش رسیدم دیروز این ترمز رو کشف کردم به رییسمون گفتم نیرو کمکی میخوام واسشون هم دو نفر رو برام فرستادند و کارها خیلی سریع انجام شد چیزی که جالب بود اینکه رییس قسمت بارها از من تشکر کردند که قبلا اینجوری نبود واقعا خدا رو شکر
با همکاران سر مسایل کاری حرف میزدیم که این کار مربوط به حسابرس نیست وهمکارم قبول نکرد من یهو صدام رو بلند کردم و یه سکوت حاکم شد … و کار به همون جا ختم شد و حاشیه ای نداشت خدارو شکر
این الگو برای من بارها تکرار شده ودوست دارم حلش کنم حس میکنم مثل آشغالیه که دارم زیر فرش قایمش میکنم
دنبال دلیل این کارم هستم چرا اگر مشکلی رو بخوام حل کنم صدام رو میبرم بالا بجای اینکه با صحبت کردن ودلیل آوردن کارها رو پیش ببرم
قبل از آشنایی با استاد توی شهر دیگری بودم واقرار میکنم هر دو ماهی یه بحثی با دیگران داشتم که خدارو شکر الان بالای دو سال هست که این طور نشده ومن رشد داشتم خدا رو شکر
دلیلش رو دقیقا نمیدونم شاید باورهای گذشته من باشه
باورهایی مثل مردم باید ازت حساب ببرند ،اگر جواب نداد دعوا راه بنداز ،سر وصدا کن تا کارت پیش بره یادمه یکی ازعموهام که رفته بود یکی از اداره جات دولتی وکارش انجام نشده بود و شروع کرده بود به سر وصدا کردن خیلی زود کارش رو انجام داده بودند و میگفتند اگر کارت انجام نشد سرو صدا کن واز زور استفاده کن
انگار الگوی ذهنی شده برام که برای هر کاری از زور ،دعوا وبحث استفاده کنم در صورتی که کارهایی که پروسه ها داره با صحبت کردن ولذت بردن خیلی راحت برام انجام شده
خیلی از افراد هستند که به مشکل میخورند واز سرو صدا کردن استفاده نمیکنند نارضایتی واوقات تلخی براشون پیش نمیاد اتفاقا کارشون خیلی راحت وآسون انجام میشه کما اینکه خیلی از اوقات هم برای خودم پیش آمده وفریب ذهن همون شیطان که راه سخت رو پیش روم قرار میده
کلام از زور استفاده کن باعث شده کارهام رو با زور بخواهم انجام بدهم تا از روش صحبت کردن
این باورها ی مخرب کارها رو برام سخت تر کرده و جایگزین این باور ها رو که در دوره دوازده قدم بارها گوش دادم که خیلی بهتر شدم وبا تغییر باورهای داره چرخ زندگیم نرم تر میشه
جهان سرشار از مردمانی نازنین مهربان ودوست داشتنی است که از هر لحاظ به من کمک میکنند
نسبت به گذشته روابطم ولحن صحبت ام با اطرافیان و همکارانم بهتر شده خدارو شکر
مورد دیگه که الگوی خوب هست برام اینکه از هرخونه ای به خونه دیگه رفتم خیلی راحت وبه آسانترین روش نقل مکان کردم حتی خونه ای رو گرفتم که نوساز در محله بالای شهر امن تمیز همسایه های خوب جاپارک زیاد کوچه پهن پارکینگ دار که از نظر خیلی از دوستان من خوش شانس هستم ودلیلش همین باور هست که همیشه اوضاع بهتر میشه ومیدونم با اطمینان میگم سال دیگه که انشالله نقل مکان داشته باشم به خانه خودم از این خونه ای که هستم هم بهتر هست
الگوی دیگر که ذهنم منو فریب میده اینکه در جابجایی ها یه نارضایتی ای بوجود میاد و با شکر گذاری روزانه ویاد آوری اتفاقات خوب تلاشم اینکه که ذهنم رو کنترل کنم واتفاقات خوب برای من رقم میخوره چون فرکانس های خوبی رو ارسال میکنم ودارم به ذهنم القا میکنم اگر فلان اتفاق برام افتاده به خاطر باورها و فرکانس های قبلی من بوده پس من کنترل ذهن میکنم لاجرم اتفاقات خوب برام رخ میده من نسبت به گذشته فرق کردم صبور تر ، زیبابین تر ،آرام تر شدم ونحوه حرف زدنم ولحن کلامم فرق کرده
دیروز داشتم توی دیوار دنبال خونه میگشتم که با پول من مطابقت داشته باشه دخترم اومد کنارم گفت بابا این خونه خوشگل رو بیار ببینیم تا خونه خوب بخریم .حس کردم این کلام خدا بود که داشت زبون دخترم میگفت ، قرار کارها رو خدا انجام بده پس دنبال زیبایی ها باش ولذت ببر خدا همه چیز رو درست میکنه تو طرف خودت رو انجام بده از زیبایی ها لذت ببر حالت رو خوب نگه دار تا اتفاقات خوب لاجرم برات اتفاق بیفته استاد این عین کلام شماست دوره دوازده قدم که تو ذهنم حک شده خدایا شکرت
خدایا مارو هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای
سلام استاد خوبم
میخام از فریب ذهنم بگم و دلم میخاد استاد درموردش صحبت کنید
استاد من خیلی خیلی خیلی فایل گوش دادم و غیر از دوره های شما دوره تهیه کردمو کتاب خوندم حدودا 7 سالی میشه خودشناسی میکنم
و باهمه اینها
اخیرا تونستم مچ ذهنمو بگیرم
استاد من توی یه خانواده مذهبی و معتقد بزرگ شدم و بعد خودشناسی و… کلا از اون فضا فاصله گرفتم
و فک میکردم که رشد کرده شخصیتم ولی اینطور نبود
استاد من معتاد فایلای شمام و هر روز ساعتها گوش میدادم و میتونم ادعا کنم که کلی دانش دارم و کلی اطلاعات ولی انگار هیچ وقت نتونستم از دانشم استفاده کنم
چون فقط و فقط تمرکزم روی یادگیری بود نه از این جهت که عملگرا نباشم نه از این جهت که وسواس فکری شکل عمل میکردم
استاد اینکه گفتم از خانواده مذهبی بود و ربطش به دانشمندی و عقل کل بودنمو میخام بگم
توی مذهب و خانواده ای که بودم اگه یه تار موت بیرون بود یعنی تو گناه کردی و از مسیر خارج شدی اگه نمازت اول وقت نبود دیگه فایده نداشتو ثواب نکردی اگه در حین وضو گرفتن حرکت میکردی و از شیر آب فاصله میگرفتی وضوت باطل بود و باید مجدد وضو میگرفتی و هزاران وسواس توی فرعیات
و منه مریم توی اجرای قانون هم این شکلی بودم و فک میکردم که تغییر کردمو دارم شدیدا به قانون عمل میکنم
استاد اینقد دچار وسواس فکری بودم و حتی شاید هنوزم هستمو فعلا پی نبردم که اگر کوچیکترین رفتاری میکردم که بنظرم خلاف قانون بود به خودم برچسب مشرک میزدم و حس گناه میکردم
استاد اخیرا درحدی وسواس گونه عمل میکردم و دنبال یادگیری بودم و هی شرایط من داشت بدتر میشد و من هی میگفتم خدایا من که دارم عمل میکنم پس نتیجم کوووو که تبدیل شده بودم به یه آدم پرهیزکاری که داره حتی ریاضت میکشه و من چه ظلمی درحق خودم کردم استاد اینقد مراقب ورودیای ذهنم بودم که باهمه قطع ارتباط کرده بودم اگه یه ذره دلم میخاست مثلا جلب توجه کنم یا سهون اینکارو میکردم انگار مشرکترین آدم روی زمینم و برای جبرانش میشستم و ساعتها تمرین میکردم تا شخصیتمو درست کنم انگار ناپاکم و باید خودمو اصلاح کنم
اینقد درگیر اصلاح خودم شدم که یادم رفت که مریم تو یه ادمی و طبیعیه که یه جاهایی اشتباه کنی طبیعیه که گاهی حس ترحم و یا حس توجه دیگرانو دلت بخاد جلب کنی ونباید باهاش بجنگی ولی منه کمالگرا میخاستم صده صد قانونو عمل کنم تا سریعتر نتیجه بگیرم و چه خوش خیال بودم و نمیدونستم که همین که این همه تمرین میکنی برای رسیدن به نتیجه یعنی داری فرکانس مخالف جهت خواسته هات میفرستی استاد همه مثلا میرن سرکار و از کارشون لذت میبرن و یه روال خیلی معمولی رو دارن ولی من میرفتم سرکار انگار میخام برم جنگ انگار میخام برم قله اورست رو فتح کنم میرفتم که بترکونم اینقد جدی گرفته بودم داستانو و بارها و بارها خودم ترکیدم و نمیفهمیدم که اتفاقا نباید جدی بگیری بابا لذت ببر اینقد جدی گرفتن یعنی خیلی داری سخت میگیری و کسیم که سخت بگیره جهان بهش سخت میگیره … استاد واقعا تغییر شخصیت جهاد اکبر میخاد و چقد شما برام قابل تحسینین و هر بار که میرم جلوتر و یه ذره تغییر میکنم پی میبرم که شما چه کار بزرگی انجام دادین چون واقعا تغییر شخصیت جهاد اکبر میخاد و با تمام وجودم و از ته دلم میخاد تحسینتون کنم که استاد دمت گرم لامصب تو چقد خفنی مرد
استاد عاشقتونم مرسی که تغییر کردین و جهانو جای بهتری کردین گاهی بخودم میگم مریم خسته نشو و ادامه بده و میگم ببین اگه استاد خسته میشد و ادامه نمیدادو تغییر نمیکرد چه همه انسانی محروم بودن از داشتن همچین آدمی توی زندگیشون پس توام تغییر کن و سرجای خودت قرار بگیر تا جهان گسترش پیدا کنه ….
هدف لذت بردنه اونم درلحظه حال و این کل ماجراست
سلام دوست گرامی خانوم مریم عزیز
چقدر این صحبت هایی که کردید حرف دل منم بود چون دقیقا منم مانند شما این پاکدامنی احساس این که اگر گناه کنم از خدا دور میشم رو داشتم و الان هم چون مثل شما کاملگرا هستم کافی خطایی کوچک باشه..ولی از وقتی که با دوره عزت نفس استاد آشنا شدم خودم رو راحت تر میبخشم و به قول استاد خطا کردن جزئی از روند زندگی هست
و من نباید خودم رو شماتت کنم
باید به عنوان بهترین مخلوق خدا که ممکنه خطاهایی هم هرچند زیاد بکنه ببخشم چون خطا یهنی بد بودن نیست
حالا باید روی عزت نفسم بیشتر کار کنم تا حال خوبی که استاد داره رو لمسش کنم حالا میفهمم چرا انقدر همه چی رو خوب نگاه میکنند..در هر صورت ممنونم بابت این که آدم های خوبی مانند من و شما وجود دارند و به فکر پیشرفت جهان هستند خدارو صد هزار مرتبه شاکرم برای این سایت و دوستان خوبی مانند شما ..موفق باشید
سلام بر سید حسین عباسمنش عزیز
و سلام بر مریم خانوم شایسته عزیز
امیدوارم مثل همیشه حالتون خوب باشه
خدا رو شکر به خاطر وجودت
خدا رو شکر به خاطر روز های عالی که دارم میگذرونم پیشرفت لذت و شکرگذاری
شکر گذاری معجزه میکنه معجزه
خودمو رها کرده بودم شده بودم بنده شیطان
قلبم گرفته بود
درحالی که خدا همینجاس
خدایا منو ببخش که چه قدر کفر ورزیدم
سید جان دیروز اولین بار رفتم پیش روانشناس
تهش گفتم توی ذهنم امیر حسین عزیز درمان درد تو الله هستش خدا رو فراموش کردی خدای پلاستیکی رو کردی خدای خودت
خدای مهربان الله زیبا خودتو بهم نشون بده حال کنم با وجودت
خدایا من نمیشناسمت کمکم کن بشناسمت
خدایا منو بشناسون به خودت یا رب العالمین
در پناه حق
سلام به استاد عزیز ومریم جان نازنین
الان که این فایل را شنیدم تمام اون حرکت نکردن های زندگیم را دلیلشا پیدا کردم بزرگ کردن یک اتفاق ،بزرگ کردن یک اتفاقی که شاید حتی برای تو رخ نداد،یادمه خیلی سال پیش قبل اینکه 18سالم بشه با پدرم میرفتم تمرین رانندگی و گفتم بعد 18سالگی گواهینامه بگیرم وچند وقت بعدش یکی از فامیل هامون توی رانندگی یک اتفاق ناگوار براش افتاد و این توی ذهن من اینقدر بزرگ بود که اجازه نمیداد من سمت رانندگی برم وحتی باعث شد که من نتونم بعد 10-12سال گواهینامه هم بگیرم وحتی بااینکه برای رفتن به سرکارم باید ماشین بگیرم وکلی طول میکشه توی گرما و سرما باید وایسم ( با اینکه پدرم دوتا ماشینم داره)،و این رنجه هنوز باعث نشد که من از ترس واهی که خودم هم میدونم یک ترس پوچی هست که وقتی واردش میشی هیچی نیست بتونم عبور کنم وحتی بعضی وقتها این ترس به شکل های مختلف میادمثل: اینکه کسی که بتونه خوب آموزش بده نیست ،ماشین باید از خودت باشه اونم 206سفید(تازه باید206 هدیه بگیرم) وباید حتی قبل اینکه بری آموزش خودت باید کلی امتحان کنی و باید خیلی خوب رانندگی کنی و بعد بری پیش کسی که میخاد آموزش بده ،یاحتی باید اونقدر قوی باشم که توی رالی ها شرکت کنم ونفر اول هم بشم،یا کلی چیزهای دیگه که میدونم منشاش همون ترس پوچی هست که ننشستم با خودم حلش کنم .
یا مسئله ازدواج یکی از دوستانم یه پسری را دوست داشت و باهاش در ارتباط بود و این پسر به پسر عموی این دختر گفته بود که با هم توی رابطه هستن و باعث شد توی خونه ی دختره دعوا ومشکلات خانوادگی پیش بیاد و این اتفاق باز اینقدر توی ذهن من بزرگ و غیر قابل هضمِ که نه تنها من ازدواج نکردم ،بلکه حتی در حد آشنا شدن اولیه هم اجازه نمیدم کسی وارد زندگیم بشه و بدون هیچ دلیلی میگم نه ،و این در حالیکه دوستم با همون پسره ازدواج کرده و یه بچه هم داره ،ولی ذهن من اون تایمی که اینا دعواشون بود و توی خانواده روزهای سختی داشت با خانوادش را هنوز به یاد من میاره
ولی خداراشکر من دوره روانشناسی ثروت 1را گرفتم وبا استفاده از اهرم رنج و لذت دارم ذهنم را تغییر میدم و خداراشکر برای گرفتن گواهینامه دارم اقدام میکنم و همچنین دوره ی عشق و مودت را هم گرفتم که بعد از دوره ی ثروت حتما بهش عمل کنم إن شاالله