راهکاری برای ایجاد باور قدرتمندکننده‌ی «فراوانی»

ذهن تو به خاطر سالها تمرکز بر محدودیت‌ها و مشاهده‌ی کمبودهای زندگی آدمهای اطرافت‌ و «تقلای پایان ناپذیرشان» برای کسب نانی بخور و نمیر‌، نا آگاهانه‌ برنامه ریزی شده تا بدترین سناریوی ممکن را درباره‌ی سهمی بچیند که می‌توانی از فراوانی‌ بی‌ انتهای نعمت‌های جهان تجربه کنی.

ذهن تو ناآگاهانه کدنویسی شده‌، تا بدبینانه‌ترین نگاه را به دستاوردها و کیفیت زندگی افرادی داشته باشد که‌، احتمالا تجارب‌شان هیچ سنخیتی با کمبودها و محدودیت‌هایی که با آنها دست به گریبان هستی‌، ندارد.

اما آنچه که باید برایت چالش برانگیز بشود‌، تلاش برای نادیده گرفتن‌، جعلی‌ دانستن‌‌ و حقیقت نداشتنِ  این مدارک و شواهد‌-که فقط فروانی نعمت‌های جهان و امکان پذیریِ تجربه‌شان را برای تو شهادت می‌دهد‌- نیست، بلکه باید به دنبال عواملی بگردی که بین تو و آن نعمت‌ها سدّ ساخته و این تفاوت را در نتایج‌، بوجود آورده است. عاملی که بیرون از تو و خارج از دسترسِ تو نیست. بلکه درون تو و کاملاً تحت امر و کنترل آگاهانه‌‌ی توست.

باید به عنوان موجودی که «همتا و مانند خداوند‌» است‌‌، آگاهانه‌ ذهن محدودت را از مدار خارج کنی و قدرت و سلاحی را به خدمت بگیری که برای خلق آگاهانه‌ی زندگی‌ات در وجودت نهادینه شده‌ است.

این سلاح-که قدرتش مافوق تصورات بشری است‌، کنترل ذهن و کنترل کانون توجه نام دارد. همان که قرآن آن را تقوا می‌نامد و عامل برتری آدمیان نسبت به یکدیگر برمی‌شمارد. زیرا حقیقت این است که‌، میزان موفقیت هر فرد‌، به میزانِ توانایی‌ او در کنترل ذهنش است.

حقیقت این است که میزان تجربه‌ی هر فرد از نعمت‌ها و برکت‌های بی انتهای این جهان‌، به اندازه‌‌ای است که می‌تواند فراوانی نعمت‌های جهان را باور کند.

‌اما ذهنی که سالها در محاصره‌ی محدودیت‌ها و کمبودها بوده‌، چگونه فراوانی نعمت‌ها را باور می‌کند؟!

پاسخ ساده است.

باید «برعکس عمل کردن» و «وارونه رفتار کردن» نسبت به شیوه‌ها و عادت‌های کهنه‌ی قبلی را شروع کنی و با صدّق بالحسنی شدن‌، عملاً بر علیه باورهای محدودی کننده ی قبلی‌ات بشوی.

باید به جای حسادت‌ به دستاوردهای دیگران‌، تحسین آن نعمت‌ها را بر‌گزینی؛

باید از کذّب بالحسنی بودن دست برداری و به جای برچسب زدن‌ به آن دستاوردها‌‌ یا جعلی‌، غیر انسانی و دروغ پنداشتن‌شان‌، آنها را به عنوان سند و شاهدی در ذهنت نگه بداری که «فراوان بودن نعمت‌ها و فرصت‌ها» و «امکان پذیری تحقق خواسته‌هایت» را به تو نوید می‌دهد.

باید از تمرکز بر نشانه‌های کمبود‌‌، روی بر‌گردانی و با تأیید کوچکترین نشانه‌های فراوانی‌، به آنها قدرت ببخشی؛

باید شروع به لیست کردنِ افرادی نمایی که در هر دقیقه با پیوستن به جمع ثروتمندان‌، پایان ناپذیر بودن نعمت‌ها‌، فرصت‌ها و بازارها را شهادت می‌دهند؛

اینها همان کدهایی است که آرام آرام‌، ذهنت را برای فراوانی برنامه ریزی می‌کنند و درهای نعمت و برکت را به روی زندگی‌ات باز نگه می‌دارند.

«باور به فروانی» یعنی‌، تغییرِ آرام آرامِ ریشه‌‌های محدودکننده‌ای که افکار‌، رفتار‌، راهکارها‌، ایده‌ها و نگاه محدودکننده‌ات را درباره پول و ثروت‌ شکل داده‌ و تو را در مدار تجربه‌ی کمبودها و احاطه شدن با محدودیت‌ها قرار داده و شرایط نادلخواه کنونی را برایت ساخته است.

«ساختن باور فراوانی» یعنی‌، برپا کردن جهادی اکبر برای تغییر برنامه‌ای که تو را به این باور رسانده که: «همه‌ی چیزهای خوب‌، کم و ناکافی‌اند»

جهادی اکبر که رفتارهایت را از کنترل ذهن خارج و تحت رهبری‌ و هدایتِ قلبت قرار می‌دهد. یعنی اساس آن رفتارها را از باور به کمبود به «باور به فراوانی» تغییر می‌دهد تا‌:

به جای تلاش برای پایین کشیدن دیگران و جعلی و بی ارزش پنداشتن دستاوردهای‌شان به منظور بالا نگه داشتن خودت‌،  «نگاهِ ارزشمندانه و کاربردی» به علائقت را یاد بگیری و با تمرکز بر علائقت‌، خودت را رشد دهی.

و به جای رقابت سرسختانه با دیگران‌ و کپی کردن ایده‌های آنها‌، پتانسیل منحصر به فرد علائقت را درباره خلق ثروت‌، ببینی و باور کنی، فارغ از اینکه دیگر افراد موفق‌، از چه راهی چنین دستاوردهایی را ساخته‌اند.

جهاد اکبر‌، به معنی سختی و رنج بیشتر نیست‌، بلکه به معنای تعهد جدّی‌تر برای کنترل ذهن و برای گماردن نگهبانی تا دندان مسلح برای ورودی‌های ذهن است که اجازه‌ی ورود هر نگرش‌، فکر‌، ایده‌‌، خبر‌، باور و نگاهی را نمی‌دهد.

نگهبانی از جنس ایمان به امکان پذیر بودن تحقق رویاهایت است. ایمانی که آنقدر سریع عمل می‌آورد که فرصتی برای دوباره فکر کردن و سنجیدن محدودیت‌ها یا کمبودها‌، نمی‌ماند.

نگهبانی از جنس‌: «بیش از نیاز نوع بشر عشق‌، سلامتی‌، ثروت‌‌، فرصت و خوشبختی وجود دارد»

«نگهبانی از جنس ایمان به فراوانی» که خودش را در تحسین‌ دستاوردهای دیگران نشان می‌دهد و کوچکترین نشانه‌های فراوانی را ارج می‌نهد و به عنوان سندی در ذهنش نگه می‌دارد که به او امکان پذیر بودن رویاها و تحقق خواسته‌هایش را یادآور بشود.

حقیقت این است که‌ فروانی نعمت‌ها‌، ثروت‌ها‌، فرصت‌ها‌، آدمها و … طبیعتِ این جهان است. فقط  این ما هستیم که باورها و نگرش‌های متفاوتی درباره‌ی «رفاهِ در حال گسترش این جهان» داریم و همین تفاوت‌، سهمِ ما از میزان تجربه‌ی این رفاه را تعیین کرده است.

حقیقت این است که‌، برای افراد موفق فرقی ندارد که دستاوردهایشان تحسین شود یا دروغ و جعلی سنجیده شود‌، اما وقتی به جای تحسین‌، حسادت را برمی‌گزینی و بخل می‌ورزی و به جای تأیید و آشکار ساختن آن نعمت‌ها‌، پوشاننده‌ی آنها می‌شوی‌، دنباله رو محدودیت‌های ذهنت می‌شوی و با طناب او به چاه محدودیت‌های بیشتر می‌روی و با کمبودهای بیشتر احاطه می‌شوی.

حقیقت این است که‌، با برچسب زدن به موفقیت‌های دیگران و جعلی دانستن ثروتشان‌، نعمت‌ها و ثروت‌ها از آن افراد گرفته نمی‌شود. اما ماندن در این فرکانس‌، آنچنان به شما ضربه می‌زند و در مدار محدودیت‌ها نگه می‌دارد که‌ به سختی از عهده‌ی تأمین نانی بخور و نمیر برمی‌آیی.

حقیقت این است که‌، نگاه حسادت‌، آمیز‌، محال و ناباورانه به نعمت‌ها و امکاناتی که دیگران در زندگی‌شان تجربه می‌کنند‌، باور کمبود را در ذهنت می‌کارد و ذهنت را برای تجربه‌ی کمبودهای بیشتری از سلامتی‌و خوشبختی و رفاه‌، کدنویسی می‌کند.

پس قبل از اینکه ذهن فرصتی برای حسادت یا انکار آن نعمت‌ها و ثروت‌ها بیابد‌، به خودت لطف کن و با کلام‌، نگاه و باور خودت‌‌، به خودت ظلم نکن و خودت را از اینهمه فراوانی‌ و رفاهی که جهان را در برگرفته‌، محروم نکن.

بلکه‌ با تحسین‌‌ و سپاسگزاری‌‌، وجود نعمت‌ها و فراوانی را تأیید و باور کن تا به سمت تجربه شان هدایت بشوی. این الگوریتم ورود ثروت به زندگی است.

آگاهی‌ها و تمرینات دوره روانشناسی ثروت 1‌، اجرای جهاد اکبری را در عمل به ما یاد می‌دهد که آرام آرام این نگهبان را در وجود‌مان می‌سازد و بر سردر ذهن‌مان می‌گمارد تا از عهده‌ی کنترل ذهن‌مان بربیاییم و به این وسیله‌، در مدار تجربه رفاهِ بیشتر‌، سلامتی بیشتر‌، عشق بیشتر قرار بگیریم و سطح عالی‌تری از کیفیت را نه فقط در وضعیت مالی‌مان-بلکه در تمام جنبه‌های زندگی‌مان تجربه کنیم.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    462MB
    31 دقیقه
  • فایل تصویری راهکاری برای ایجاد باور قدرتمندکننده‌ی «فراوانی»
    142MB
    31 دقیقه
  • فایل صوتی راهکاری برای ایجاد باور قدرتمندکننده‌ی «فراوانی»
    14MB
    31 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

907 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمیه» در این صفحه: 2
  1. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 2044 روز

    به نام❤ حضرت دوست ❤

    که هر چه دارم از اوست…

    سلام و هزار سلااااااام به عزیزانم در این خانواده ی بزرگ و دوست داشتنی🤩

    پریروز یه تجربه ی به ظاهر خییییلی ساده اما به نظرم خیییلی مهم داشتم و دوست دارم براتون بگم تا اونایی که مثل من باهاش درگیرن شاخکاشون تیز بشه و این باور منفی ریشه دار رو بشناسن!نمی دونستم که کجا بنویسمش که اومدم و از دسته بندی حرفه ای خانم شایسته عزیز هدایت شدم به این صفحه.

    پریروز رفته بودیم خرید کفش برای بچه هام (من سه تا جیگر گوشه دارم مریم جان😘 و علی جان😘 و محمد صابر جان😘)

    قبلاً ما همه ی نیازمندی هاشون رو یکجا می گرفتیم و خب بالطبع چون گزینه های خرید زیاد بودن و هزینه خیلی بالا می رفت ما ناخودآگاه ❌جنس های ارزون تر❌ رو انتخاب می کردیم تا بتونیم تمام چیزایی که نیاز داشتن رو تهیه کنیم،از وقتی یادمه همیشه هم از خریدن جنس های بی کیفیت عذاب وجدان داشتم اما انجامش می دادم و درس عبرت نمیشد برام و یادمه که هر وقت که جنس خوب می خریدم احساس لذتش برام خییییلی زیاد بود😍.خلاصه چون یه جا خرید میکردیم اون ماه تمام برنامه هامون بهم می ریخت و تا آخر ماه به سختی میگذروندیم و یه جورایی خریدا کوفتمون میشد! بارها هم می گفتیم از این به بعد هر ماه پولش رو میذاریم کنار تا یهو تا این حد اذیت نشیم و هیچ وقت هم این ایده عملی نمیشد. تا این که دو هفته ی پیش وقتی که داشتم یکی از جلسات “روانشناسی ثروت ۱” رو گوش می کردم به بحث شیرین 🤩پر کردن آی ویش ها (……..I wish)🤩 رسیدم و با همسر جانم تصمیم گرفتیم که هر ماه این برنامه رو از سطح کوچیک شروع کنیم و خب یکی از اونا همین خرید پوشاک هست که آدم دوست داره بخره و حقیقتاً هم لذت بخشه مخصوصاً تماشای هیجان و شادی بچه ها تو خرید.خلاصه وقتی همسر جان حقوق گرفت رفتیم که برای بچه ها کفش بگیریم.با خودمون گفتیم که کفش محمدصابر جان که کاملاً خوبه الان نگیریم براش!!! و برای اون دو تا کفش بگیریم و محمد صابر شلوار و لباس خونگی نیاز داره براش می گیریم و…با جزئیات میگم چون باورای منفی توش موج میزنه! وقتی داشتیم کفش می گرفتیم مریم جان و علی جان که تو ذوق انتخاب بودن و هی این کفش رو تست می کردن و اون کفش رو… و محمدصابری هم با فکر این که قراره براش لباس گیریم خودبخود خودش خوشحال بود و با لذت بهشون نگا می کرد. یهو هدایت الله گفت چند وقت دیگه کفش اون یکی هم کوچیک میشه و باید بخری چرا الان نمی گیری؟ منم زود خم شدم و کفش پاش رو چک کردم دیدم آره! به همسرم گفتم !ایشون هم اوکی داد ! جالب بود وقتی به فروشنده گفتم که برا پسر کوچیکه هم یه کفش خوب میخوام هر سه تا جیگر گوشه ام یهو خوشحال تر شدن و هیجانشون چند برابر شد! و ما سه تا کفش خیییلی خوب براشون خریدیم . ضمن اینکه خرید این بارمون با خریدای قبلاً خیلی متفاوت بود.دختر عزیزم (تو ۱۲ساله)خیلی راحت به فروشنده می گفت نه آقا اینو دوست ندارم و چند تا کفش فروشنده آورد و دخترم همچنان می گفت این اینجاش اینجوریه من نمی خوام و من میخوام ساده باشه و … برام جالب بود که من اصلاً احساس بدی نداشتم در صورتیکه قبلا اینقدر عزت نفسم پایین بود که فکر می کردم زشته که این همه فروشنده کفش بیاره و آخرم نخریم چی؟!🤣 وای خدا!!! خلاصه دخترم تو همون مغازه کفش دلخواهش رو خرید و جالبه که من این بار ناخودآگاه بر خلاف دفعه های قبل اصلا اول قیمت نمی پرسیدم و فقط می گفتیم جنس خوب میخوام که در برابر بارون مقاوم باشه ، آب نفوذ نکنه بچه هام راحت باشن و … الان یادم اومد وقتی قبلاً از استاد می شنیدم که می گفتن سال هاست که دیگه price tag اجناس رو نمی بینن با خودم می گفتم مگه میشه؟! و من این بار به این زودی اینو تجربه کردم و خییییییلی هم لذت بردم .خدایا شکررررت ! فروشنده که خیییلی هم آقای فهمیده ای بود و خیییلی هم تو کارش صداقت داشت و خداوند خووووب جایی ما رو هدایت کرده بود (ما یک سال و نیمه که به شمال کشور مهاجرت کردیم)فروشنده متوجه شد ما می خواهیم لباس هم بگیریم گفت طبقه پایین یه خانم هست که جنس عالی داره، ما هم رفتیم خانمه گفت برای سن پنج سال فقط دو تا شلوار دارم آورد من خوشم نیومد و گفتم نمی خوام .ما ماشینمون خراب بود و بدون ماشین رفته بودیم مطمئنم که اگه چند ماه قبل از این تو این شرایط قرار می گرفتم می گفتم خب ماشین که نداریم کجا برم دیگه همین رو بگیرم فعلاً!!! از پاساژ اومدیم بیرون به همسرم گفتم بریم همون فروشگاهی که چند ماه قبل برای بچه ها خرید کردیم خیلی خوب بود. اونجا دو کورس تاکسی فاصله داشت با اینجا.یه تاکسی گرفتیم و رفتیم اونجا و بازم من ناخودآگاه بدون پرسیدن قیمت دنبال کیفیت خوب بودم و چون قرار گذاشته بودیم خرید لباس مورد نیاز بچه ها رو تو پروسه سه ماهه انجام بدیم حالا برامون راحت تر بود.فقط یه تیکه برا هر کدومشون گرفتیم.درسته که همه چیزایی که نیاز بود هنوز نگرفتیم اما هم جنس عالی گرفتیم و هم فوق العاده هم لذت بردیم. وقتی برمی گشتیم پیاده از یه خیابون گذشتیم و من تو اون خیابون چند تا گالری لوازم هنری کنار هم دیدم ، دخترم نقاشی و طراحی می کنه، ما توو این مدت از هر کی می پرسیدیم که کجا لوازم هنری متنوع دارن دو سه جا به ما آدرس دادن که هم الکی خیییلی گرون بودن و هم متنوع هم نبودن.تا اینکه چند وقت پیش به خدا گفتم مگه میشه بابل گالری لوازم هنری نداشته باشه ؟!خودت ما رو هدایت کن! و الله اکبر و قتی دیدم چند تا مغازه پایه بوم و … بیرون مغازه چیدن و …. مبهوت شدم ! تازه چند تا مغازه لوازم التحریر عااااالی هم کنار هم همون جا بودن و من به همسرم گفتم که خودکار می خوام ،من و دختر جانم از پله بالا رفتیم و من چهار رنگ خودکار که همیشه مورد استفاده ام هست رو برداشتم جالبه نجوا می گفت خودکارات که هنووووز تموم نشده ،یه کم جوهر مونده هنوز!!! الان شما یک میلیون و نیم خرید کردین بذار تموم شه بعداً میگیری دیگه!!!گفتم نه! دوست دارم بگیرم و گرفتم اتفاقاً مارکی که اطراف ما خیلی کم پیدا می شد رو و یه عالمه مارک های دیگه داشت و با قیمت خییییلی مناسب تر! بعد یه بسته کامل برگه A۴ و یه بسته کامل A۵ و… هم گرفتم!همش با هم شد فقط ۱۴۵هزار تومن و اونوقت نجوا برای چه مقدار پول داشت من رو “گمراه” می کرد به سمت باور کمبود انگار قرار بود من چند میلیون خودکار بخرم🤣🤣🤣 و تو همین فاصله که خرید می کردم دیدم چقدددددددددددر این مغازه خییییلی بیشتر از اونی که ما نیاز داشتیم لوازم التحریر داره و و اتفاقا گاهی بعدازظهر روزهای جمعه هم بازن(اینجا روال اینه که روزهای تعطیل بسته ان که البته من کیف می کنم از این که می بینم که اینقددددر فراوانی هست که مردم مجبور نیستن روزهای تعطیل هم بیان سر کار و از بودن با خانواده هاشون لذت می برن)…جالبتر اینکه ما که ماشین نداشتیم و می خواستیم اسنپ بگیریم ، همون جا جلوی فروشگاه لباس کودک هم می تونستیم اسنپ بگیریم اما هدایت الله یکتا بود به همسر جان ،که پیاده از خیابون بغلی رفتیم و اون همه فروشگاه هایی که ماه ها از این و اون پرسیده بودیم و می گفتن مردمای اینجا خیلی تو این فازا نیستن!!! و از این گالریا اینجاها نیست!!! که اتفاقاً دیدیم هم مردمان اینجا هنرمندن و هم از اون گالری لوازم هنر های دلبرررر اینجا هم هست تازه یه کافی شاپ توپ هم دیدیم تو همون خیابون که قراره برای تفریح این ماهمون بریم اونجا😋😋😋🤩🤩

    شاید مسخره به نظر بیاد اما الان که داشتم با همون خودکارها شکرگزاری ام رو می نوشتم احساس خوبی داشتم ، جالبه نجوا می گفت ببین حالا که خریدی اونارو تموم کن بعد اینارو باز کن🤣🤣🤣 ول کن نیست این نجوا خخخخخخخ!😅منم اون قبلیا رو گذاشتم برای کیفم که هر بار که میرم بیرون نیاز نباشه خودکار بردارم …. این مثال خییییلی سطح پایینه اما من با خودم یه لحظه احساس کردم معلووووم نیست چقددددر از این نگیرها و نخور ها و نخر ها و نرو ها تو ذهن منفی من بوده و هست!نجوایی که سر خودکار که ۳۵۰۰ تومن بیشتر نیست با من چک و چونه میزنه حتماً میگه تو که کیف داری دوباره نخر ! تو که کفش داری دوباره نخر!و یا همین که میگفت محمدصابر کفشش خیلی خوبه الان نخر!یه لحظه تصور کنید اگه گمراه میشدیم و تو مغازه هم هدایت الله رو نمی فهمیدم و براش نمی خریدیم ؟!ما که قراربود یکی دو ماه دیگه بگیریم خب الان هرسه تاشون خوشحال ترن!……..و همین نجواست که بهم میگه تو که سه ماه پیش رفتی قم دیدن پدر و مادرت! الان نرو! و در مقیاس بزرگتر قطعاً میگه تو که ماشین داری چرا میخوای یکی دیگه داشته باشی ؟ همینطوری برید بالاتر و بالاتر…😐🤨( یه چیزی یادم اومد سر اینترنت، اینقد با من کل کل میکنه!🤣دیروز برای یه قضیه ای نشانه امروز من رو زدم، نجوا بهم گفت بسته ات دیگه آخراشه کامنت بچه ها رو بخون می فهمی داستان چیه،منم اولش گمراه شدم و یه کامنت خوندم بعد یهو گفتم نه! من میخوام دانلود کنم ! گفت الان ۴۴۰مگه بسته ات تموم میشه! گفتم بشه! بعد خواستم دانلود کنم یادم اومد به خاطر فایلای خام آموزش خیاطیم تبلت پره! گفتم من نمی دونم من باید امشب این فایل رو ببینم که یهو یادم افتاد که گوشیم حافظه داره اتصال میزنم و تو گوشی دانلود می کنم! وقتی دانلود کردم و احساس خوبی پیدا کردم!همین لحظه یه حسی تو قلبم گفت همسرت که تازه حقوق گرفته و همین روزا مثل همه ی ماه های دیگه بسته ی یک ماهه میخره برات و تو نگران چی بودی ؟؟؟!!! حقیقتاً یه لحظه خجالت کشیدم از خدا🥺نجوای کمبود تو همون لحظه از یادم برده بود که اصلاً الان وقت گرفتن بسته ام رسیده! تصمیم گرفتم این ماه یه کم بیشتر نت بگیرم هر جا که نیاز شد با خیال راحت دانلود کنم و چقددددددر هم این فایل زیباااا بود حتما ببینید فایل ۱۵۳ زندگی در بهشت……) خلاصه که همینطور به فراخور وضعیت ما نجوا هم متفاوت تر و بزرگتر میشه ….و ما هم باید حرفه ای تر بشیم علف های هرز همیشه هستن حتی یک لحظه هم رشدشون رو رها نمیکنند پس ما هم رها نکنیم و رو خودمون کار کنیم و …

    البته منظورم این نیست که اینقدرررر بی محابا خرید کنیم که بعد احساس بیچارگی کنیم ! نه! با یه کم فکر و یه حساب کتاب ساده به نظرم باید بعضی جاها این مدلی نجوا رو ساکت کرد و طعم شیرین فرااااااوانی رو چشید! مثلا ما که در طول ماه قراره مایحتاج بگیریم ، خورد و خوراک و لوازم بهداشتی و … چرا خورد خورد بخریم؟! ماه گذشته به همسرم گفتم یه لیست کامل از هر چه نیاز داریم می نویسم و همه رو یکجا بگیر و فوق العاده حس خوبی بود! وقتی همه ی خرید رو یه جا انجام داد و آورد خونه بچه ها خییییلی خوشحال بودن و من هم بسیااار راضی و راحت بودم و جالبه با این که طبق نیاز مون بود انگار برکت عجیبی کرد و تازه بعضی هاش اضافه اومد🤣که اینجا نجوا بهم گفت دیدی بیخودی زیاد گفتی حروووم شد! بابا مگه یه کم نخود و سویا و تایت … قراره بپوسه؟! میگم یه کم واقعا یه کمی هستا! شاید دویست گرم هم نباشه و تایت یه بسته اضافه اومده فقططط! ای خداااااا! منم به نجوا گفتم نخیر من همون لیستی که ماه قبل دادم همون رو میدم ! ما قبل از این ماهی سه تا سس کچاپ می خریدیم یعنی یکی یکی می خریدیم اما تو این خرید کلی همسر جانم دو تا سس کچاپ بزرگ عالی گرفته بود که اتفاقاً دیدم به لحاظ قیمت مناسب تر هم شده بود و یکیش تموم شد و از دومی هم یک سومش موتده اما من باز میخوام بگم که از همین سس دو تا بگیره!…. (این باور محدود کننده رو بعد از اینکه کامنتم رو فرستادم کشف کردم و الان فقط ۶ دقیقه وقت دارم بگمش یادم اومد ما قبل از بچه دار شدن یه جا خرید خونه رو انجام می دادیم و از بعد از بچه دار شدن خورد خورد خرید کردیم چرا؟؟!!چون می گفتیم اگه یک جا خرید کنیم بخش زیادی از پول مون خرج میشه و اگه بچه ها مریض بشن چی کار کنیم؟؟؟!!! و باید بگم که همیشه هم پول لازم و بیچاره تر میشدیم یا بچه ها مریض می شدن یا اجناس خونه می سوخت یا ماشین تعمیر سنگین داشت!!! خدایاااااا اغفرلی برای این شرک بزرگ برای اون ذهن محدود.تو حافظ مایی تنها تو حافظ مایی ! خوشحااااالم بی حد خوشحااااالم که از اون جاهلیت محض بیرون اومدم به سمت تو نزدیکتر نزدیکتر میشم …. به آغوش امن تو به آغوش امن و آرام تو 😘😘😘❤❤❤)

    تمرین و لمس فراوانی به نظرم از همین سطوح پایین شروع میشه حالا هر کس به فراخور وضعیت مالی خودش!

    ممنون که کامنتم رو خوندی عزیزم!هرررر چی آرزوی خوووووبه مال من و باز هررررر چی آرزوی خووووبه برای تو عزیز!و برای همه ی ما❤

    و باز هم میرسم به❤ خدایی ❤ که از رگ گردن به من نزدیکتر است….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 2044 روز

    سلام آقا میلاد عزیز!

    ممنونم که کامنتم رو خوندین.ممنونم که احساس قشنگتون رو برام گفتین و ممنونم که باعث شدین که من کامنت خودم رو بخونم و خووووب یادم بیاد که نه تنها یکباره خرید کردن مایحتاج خونه ما رو کم پول نکرد بلکه به طرز عجیبی برکت و ثررروت زیاااادتر شد، یکیش این بود که همسرجانم دوباره افزایش حقوق داشت ،دقیقاً چند روز بعد از اینکه ما خرید یک ماهمون رو یک جا انجام دادیم ، با اینکه تازه حقوق گرفته بودن رئیسشون شخصاً براش یک میلیون تومان واریز کرد و گفت این پول اضافه بر حقوقت رو خودم شخصاً هر ماه برات واریز می کنم جالبتر اینکه به همسرم گفته حسابدار و بقیه متوجه نشن ! چون اونا همیشه تقاضای افزایش حقوق داشتن ازش و ایشون میگفته الان نمی تونم! همسرم که یک باااار هم نگفته و فقط داره رو باورهاش کار میکنه ، الان این سومین ماهی هست که رئیسشون براش شخصاً اضافه تر پول واریز میکنه و این بار هم که یه تومن هم دوباره افزایش حقوق زده براش! حالا بماند ورودی های مالی حیرت انگیز دیگه ای که برامون اتفاق افتاد! سبحان الله تعالی عمّا یصفون!

    همین دیروز خرید این ماهمون رو یکجا انجام دادیم و اون فروشگاه پنجاه هزار تومن جایزه خرید آزاد بهمون داد. اصلاً حیرت زده ام که جانا! بار الها! تو چنین خووووووب چراااااایی؟!این همه محبووووب چراااااایی؟! عاااااااااااااااشقتممممممم ربّ العاااااالمین زیبای من! تازه دیروز هم دقیقاً وقتی همسرجانم و بچه های عزیزم هنوز در حال خرید مایحتاج خونه بودن یه عزززیز دلی که عاااااشقشم برای دخترم ۳۰۰هزار تومن عیدی واریز کرد!

    باز هم از شما ممنونم دوست عزیز❤🙏🌹خییییلی حال خوشی پیدا کردم این کامنتم رو دیدم و دوباره یاد اون شب قشنگ افتادم و اون هدایت ها و باورها برام مرور شد.شاااااد و سلامت و ثررررروتمند و سرمست از عشق ربّ العالمین باشی دوست عزیز🤲

    راستی داشت یادم میرفت ممنوووووووووون از دعاااای قشنگتون ،خییییییلی انرژی گرفتممممم مررررررسی دوست عزیز.بههههههترین ها رو در بههههترین مکان و بههههترین حالت و بهههههترین زمان براتون آرزو دارم🤲💎💎💎

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: