سوال:
یکی از مسائلی که انرژی زیادی از من می گیرد و من را در احساس بد نگه می دارد، تهمت هایی است که دیگران به من می زنند یا دروغ هایی است که درباره من می گویند. استاد شما با اینکه فرد مشهوری هستید، با چه نگاه یا باوری، ذهن تان را در مقابل سنگ اندازی های دیگران یا دیدگاه های بر علیه شما کنترل کرده اید. سنگ اندازی هایی مثل توهین، غیبت یا حتی تهدید های دیگران؟
چه باوری باعث شده از اینکه تهمت های دیگران، روی اعتبار یا روی کسب و کار شما تاثیر منفی بگذارد، نترسید؟
چه باوری به ما کمک می کند تا حرف مردم در زندگی مان کم اهمیت شود؟
در قسمت اول از این فایل استاد عباس منش درباره شرایط زیر که ممکن است هر کدام از ما در زندگی در چنین شرایطی قرار گرفته باشیم، صحبت کرده اند. همچنین راهکارهایی برای کنترل ذهن، بهبود شخصیت و ساختن باورهای توحیدی در هر کدام از این شرایط ارائه داده اند که عمل به آنها موجب خوشبختی در دنیا و آخرت می شود:
1) افرادی که عمداً خود را در معرض اتهام و شایعه سازی قرار می دهند تا توجه جلب کنند که این روزها در دنیای مجازی بسیار شایع است. اساس این رفتار احساس بی ارزشی است و نتیجه این جنس از فرکانس، قطعا احساس بی ارزشی بیشتر است؛
2) افرادی که به صورت ناخواسته، در معرض اتهام و دروغ قرار می گیرند و راهکارهایی درباره اینکه چطور در این مواقع می توانند از عهده کنترل ذهن برآیند تا نه تنها آسیبی نبینند بلکه همه چیز در نهایت به نفع آنها نیز تمام شود؛
3) افرادی که آگاهانه یا ناخودآگاه، خودشان حلقه ای از زنجیره ای هستند که این اتهامات، شایعات یا دروغ ها را پخش می کنند و بی خبرند از اینکه: کمترین ضربه ورود به این مدار این است که: فرد نادلخواه ترین وجه آدمهای روابط خود را برانگیخته می کند. به طوریکه این گروه از آدمها معمولا روابط نامناسب و پر از تشنجی را تجربه می کنند، آدمهای محبوبی نیستند، درد سر مرتباً به دنبال این افراد روانه است و خودشان هم نمی دانند چرا. ضمنا راهکارهایی ارائه شده که چطور جزو این زنجیره نباشیم و همواره از این مدار خارج بمانیم؛
در قسمت دوم از این فایل، که در روزهای آینده بر روی سایت قرار خواهد گرفت، استاد عباس منش آیاتی از قرآن را توضیح می دهد که در این آیات خداوند راهکارهایی جامع دارد برای خارج شدن از این مدار، کنترل ذهن و چگونگی پرورش ویژگی های شخصیتی خداگونه و توحیدی.
آگاهی های توحیدی قسمت 1 را با دقت بشنوید. از آنها نکته برداری کنید سپس درس هایی که گرفته اید را با ما به اشتراک بگذارید.
مفاهیمی که استاد عباس منش در قسمت 1 توضیح داده اند:
- ضعف های شخصیتی ای که باعث می شود اصولاً یک فرد به دیگران تهمت بزند یا درباره آنها دروغ بگوید؛
- مهم ترین باور برای کنترل ذهن در مواقع قرار گرفتن در معرض تهمت و دروغ؛
- رفتار هماهنگ با قانون در زمانی که با فردی همنشین می شویم که در حال غیب کردن یا تهمت زدن است؛
- رفتار هماهنگ با قانون، وقتی فردی به شما تهمت می زند یا درباره شما دروغ می گوید؛
- چه اصولی برای خود انتخاب کنیم تا به صورت ناخودآگاه در این مواقع، رفتار درست را داشته باشیم؛
- به هر آنچه توجه کنی، اساس آن جنس از توجه را در زندگی ات گسترش می دهی؛
- ارتباط “واکنش نشان دادن به حرف مردم” با “شرک”
- باورهای توحیدی برای کنترل ذهن و کم اثر کردن حرف مردم در زندگی؛
- ممکن است دیگران آب را گل آلود کنند اما اگر به جای دست و پا زدن در این آب، آرام شوی و طبق اصول درست خودت حرکت کنی، به زودی آب آرام و شفاف می شود؛
- ویژگی های شخصیتی قوی در خود بساز که برایت مهم نباشد دیگران از شما خوششان بیاید یا نه. آنوقت دیگر از اساس نگران نیستی که نکند دیگرن با تهمت یا دروغ، اعتبار من را نزد سایرین از بین ببرد یا وجه ام را خراب کنند؛
- شما کنترلی بر اینکه دیگران درباره شما چه حرفی بزنند نداری، اما کنترل کاملی بر واکنش خودت درباره آن گفته ها داری و آن واکنش ها، نتیجه نهایی را مشخص می کند نه حرفهای دیگران؛
- کانون توجه شما، مهم ترین سرمایه شما برای خلق تجربه هایت است. شما این سرمایه را در کدام مسیر خرج می کنید؟ خلق خواسته ها؟ یا خلق ناخواسته ها؟!
- مراقب باش اولاً آگاهانه خود را در معرض شایعات دیگران قرار ندهی؛ ثانیاً تمام تمرکز خود را صرف مسیر اهدافت کن؛
- هرآنچه از معرض “کانون توجه” شما خارج شود، از “فرکانس های” شما خارج می شود و هر آنچه از فرکانس های شما خارج شود از “دنیای تجربی” شما خارج می شود؛
- ویژگی شخصیتی که ساختن آن، حرف مردم را در زندگی ما کم اهمیت می کند و نتیجه ی پرورش این ویژگی شخصیتی در زندگی مان؛
- راهکارهایی که باعث می شود به جای واکنش نشان دادن به رفتارهای دیگران، بر مسیر خواسته های خود متمرکز بمانیم و از مسیر منحرف نشویم؛
منتظر خواندن نوشته های تأثیرگذارتان هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 1296MB48 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 146MB48 دقیقه
به نام خالق یگانه گیتی آفرین آن که هدایت میکند خیر وشر را
سلام ، خدایا سپاس گزارم سپاس گزارم برای همین لحظه برای عشقی که در قلبم قرار دادی برای همین مقدار باوری که به قانون بهم هدیه دادی و باعث شدی تا اینجا پیش بیام برای این که تغییر دادی اصلاحش کردی و گرفتی از من بخش بزرگی از عجله و شتاب را برای این که گفتی همه چی همین لحظه همین فایل هست به همین گوش کن نکته برداری کن و هدایت های من دریافت کن و عمل کن بقیهاش رو هم خودم بهت میگم. خدایا احساس میکنم اینجا در این پروژه من هستم و تو و حرفهای استاد و ردپای دوستانم برای ادامه دادن در این مسیر توحیدی من هستم و عشق و نور و امید خدایا شکرت صدها هزار مرتبه شکرت یارب تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم
قلب ها با نام و یاد تو آرام میگیرد. سبحان الله رب العظیم و بحمد/ الحمدالله رب العالمین/ سبحانک لااله الا انت سبحانک انی کنت من ظالین
استاد شما گفتید در این مسیر نسبت افرادی که تهمت زدن وسنگ اندازی کردن به نسبت افرادی که بهتون محبت کردن و عشق ورزیدن و دوست تان داشتن یک به تیلیاردر هم نیست، من رو به فکر فروبرد و باعث شد یک لیست از آنچه که احساس بهتری بهم میدهد و من را از زندگی راضی میکند بنویسم و این لیست از ظاهرم شروع شد کلا 10 مورد شد که 5 تاش در مورد بهبود اندام و سلامتی قسمتهایی از پوستم و… بود و 4 مورد در مورد روابطم و استقلال مالی و زمانی بود و یک مورد حسی که میخواستم داشته باشم.
از طرفی لیستی مقابلش تهیه کردم( چی دارم که به خاطرش احساس رضایت میکنم.) که با بدبینانه ترین حالت ممکن 68 مورد شد و 20 موردش مربوط به جسمم بود یعنی قشنگ قفل کردم دیدم اینهمه احساس بد و ناامیدی و بیقراری تنها به خاطر این 10 تا هست که به سراغم میاد و از طرفی این 68 تا ویژگی خوب فقط همین 68 تا اگه یکیش نباشه و زندگیم به شدت سخت میشه و چقدر مهم هستند این 68 مورد این که من در خانه و شهر و دانشگاه خودم احساس امنیت میکنم بینهایت بارزش هست.این که میبینم و میشنوم این که میتوانم حرف بزنم و درخواست کنم به راحتی با همه بدون هیچ زحمتی بارزش هست این که ستون فقرات و اسکلت بندی سالمی دارم باارزش هست و …..
وقتی منطقی نگاه میکنم میبینم خداییش خیلی مسخره و مضحک هست کاری که اغلب عادت به انجامش دارم ندیدن آنچه که دارم و خواستن آنچه که ندارم مثل کودکی که دنیایی اسباب بازی دارد اما باهاشون بازی نمیکند و اون توپ که فلان رنگ و سایز هست اون اسباب بازی خاصه که خودش نداره می خواهد برای این که خوش حال و بشه و گریه نکند. به همین اندازه مسخره و غیر منطقی هست. اما خوش حالم از این که ربم هدایتم کرد به سمت مقایسه این دو لیست به شدت حالم را بهتر کرد الان احساس آرامش دارم.
ذهن دوست دارد، عملکردش این طوری که بگرده و بگرده آن چه که نداری، نکات منفی، افکار و شرایط و اتفاقات و آدم ها و موقعیت ها و خلاصه هرچی که فکرش بکنید و نکنید که در شما احساس بد ایجاد میکند حتی اگه به اندازه سرسوزنی هم باشه چنان بزرگش کند که از غصه دق کنیم و فلج بشیم جوری که افسردگی بگیریم، استاد شما مثال ویژگیهای فردی زدید من از سلامتی میگم. از 32تا دندان 29 تاش سالم هست و دوتا ندارم و یک دندان هم باید بکشم بعد این ذهن گیر داده این 3 تا و چنان بزرگش کرده که احساس بیارزشی کنم.
یک مثال دیگه الان در کرج برق میره نگاه کردم از 24 ساعت در بدترین حالت ممکن که نیست 20 ساعت برق داریم حالا ما اون 20 ساعت رو ندید میگیریم و شروع میکنیم به ناله و شکایت به خاطر 4 ساعت به لطف ذهن بزرگوار که همش دنبال این که نشان بده چقدر شرایط بد و ناجور هست و واقعا هم شیطان هست. که چی بشه؟ که احساس ما بد بشه و ما شروع کنیم به ناشکری…..خدایا پناه میبرم برتو از شر شیطان رانده شده از شر نجواهای ذهن.
به خاطر همین که میگوییم باید حواسمان به آنچه که در ذهنمان میگذره باشه و ببینم چه فکری چه احساسی در ما ایجاد میکند چون این افکار هستند که باعث میشند ما حرکت کنیم یا از فرت یاس و ناامیدی بیحرکت باقی بمانیم یا از روی ترس دست به کارهایی بزنیم که شرایط را برایمان بد و بد و بدتر کند.
برای همین که استاد شما تاکید دارید باید در این مسیر استمرار داشت و مدام ورودی های مناسب به ذهن بدهیم و کنترل کنیم مدیریت کنیم افکارمان را.
برای همین که باید جوری تمرینها را انجام بدهیم و آگاهی ها را مرور کنیم که به احساس بهتری برسیم چون حس بهتر کاملا مخالف حسی که ذهن در ما ایجاد میکند.
چون آگاهیها و هدایت های خداوند مخالف آن چیزی هست که این ذهن به طور اتوماتیک میخواهد به خورد ما بده باید باید باید افسار این ذهن و کشید و کنترل رو به دست گرفت نه که رهاش کنم به حال خودش. تنها خدا که میتواند در این مسیر به من کمک کند.
پس الان که این الگو فهمیدم باید حواسم جمعتر باشه الان بهتر متوجه میشم که چرا میگویید شناسایی باورهای محدود کننده و الگو های تکرار شونده مهم هست.
تا این جا که متوجه شدم
الگو ذهن: نشان دادن شرایط و اتفاقات و موقعیتمان در زندگی به شکلی که احساس یاس و بیارزشی و ناامیدی کنیم احساس کمبودکنیم. در واقع ذهن بلده چه جوری از کاه کوه بسازه از اون کوه ها که کمرمان در زندگی دلا بشه و زیرش له بشیم از ترس لز نگرانی از بیقراری از حس بیکسی و نداری و …..
.
از طرفی شیطان در روز قیامت میگوید خدا به شما وعده داد من هم وعده دادم اما وعده خدا حق بود. و ما خودمان خواستیم حرفش رو گوش کنیم. شیطان همان ذهن هست. چرا که در دل ما ترس و نگرانی و غم و بیقراری ایجاد میکند.
خدا خودش مگه تو قرآن نگفت بر بندگان من تسلطی نیست و ربت کافی هست برای همه چی.
پس من یا تسلیم خدای وجودم هستم و در آرامش و حرکت میکنم با هدایتهای رب العالمین و بهشتم میسازم به لطف او و حمایت های او بادست های او
یا اسیر نجواهای ذهنم هستم اسیر ترس ها و نگرانی ها و قدرت دادن به عوامل بیرونی و دیگران = شرک و سقوط میکنم به سمت جهنم زندگیم.
ذهن یک ذربین یا بهتر بگم یک میکروسکوپ میگیره دستش و جوری حواست رو معطوف آن چیری که فعلا در زندگیت نیست میکند که کاملا تمام آنچه که هست رو اصلا نمیبینی انگار دنیای تو محاصره شده با آن تضاد و قدرت حرکت رو به همین راحتی از دست میدهی.
افرادی که تهمت میزنند به خاطر خلا درونشان هست. چون خودشان به جایی نرسیدند افراد موفق رو دزد میکنند. مریم این خلا و ضعف از کجا میاد؟
از تبعیت کردن از نجواهای ذهن از اسیر و بنده نجواهای ذهن بودن چون ذهن تو را به سمت نداری به سمت ندیدن آنچه که داری آنچه که هست سوق میدهد و آنها را برای تو به واقعیت های زندگیت بدل میکند. خودش هم بهانه تراشی میکند برای این نداشتنها به حقیقت که بر چشم ها و قلل ها و گوش هایشان پرده افکندهاند.
اگر تو هم تبعیت کنی از این نجواهای ذهن ، (آره اینها اگه یه بلایی سرمن بیارند اگه آبروی من رو ببرند و….. ) توهم وجودت خلا احساس میکنی تو هم سقوط میکنی اما اگه تسلیم خدا باشی و به قولی بگی آخیش همه چی رو سپردم به تو و توجه ای بهشان نکنی همه چی خودش درست میشود. من خالق زندگیم هستم با انتخابم این که تسلیم خدا باشم و به گفتهها و هدایت های ربم که من رو پر میکند از عشق از آرامش از لذت، تبعیت کنم یا دور بشم ازش و از نجواها تبعیت کنم و روز به روز در تاریکی بیشتری فرو برم و خالی بشم از آرامش از نشاط از سلامتی و عشق.
خدایا خودت هدایتم کردی به سمت این آگاهی ها خودت هدایتم کن حمایتم کن بهم یاد بده تا عمل کنم به اینها خودت بهتر از هر کسی میدونی اگه تنها یک ذره بیشتر عمل کنم و ایمان بیارم به آنچه که گفتی زندگیم از این رو به اون رو میشود خدایا خودم رو به خودت سپردم. ریش و قیچی دست خودت خیالم راحت راحت خودت من رو در این پروژه آوردی خودت یادم دادی و میدهی خودت کمکم کردی تا این قدم بیام و بنویسم و یادبگیرم و در حد توانم عمل کنم بقیهاش هم خودت درست میکنی و ذهنم هم غلط کرده که میخواهد تو دلم رو خالی کند و هی چرت و پرت بگه بشینه سرجاش سماقش رو بمکه بچه پرو.
یا حق
به نام خالق هدایتگر زیبا آفرین سلام.
استاد این فایل یک عالمه آگاهی داخل خودش دارد و تازه دارم منظور شما رو از این که گفتید به طرق مختلف اصل رو تکرار میکنید میفهمم و همه چی اصل هست این مدت به کارکردن روی اصل …فراوانی…احساس لیاقت و دوست داشتن خودم….عصبانی نبودن از دیگران….کسب درآمد هدایت شدم و میگفتم آخه خدایا چه جوری تمرکزم بزارم روی همه اینها؟! حقیقتش گیج و سردرگم بودم تا امروز که بعد از بارها و بارها گوش کردن این فایل در این مدت و یادآوری قانون به طرق مختلف یه جورایی با چنگ و دندون نگه داشتن خود در مسیر حتی وقتی احساس بی حوصلگی و… میکردم خدا جونم هدایتم کرد به سمت درک تازهای از فایل انگار تازه دارم میشنوم چی میگید و به درک کوچکی ازش رسیدم. فعلا تا همین جا نکته برداری کردم و دوست داشتم به اشتراک بزارم. خدایا به امید تو
نحوه برخورد با تهمت و تهدید
هر اتفاقی که میافته خیر هست همان خوب است چرا؟
خوب اگه این جوری نگاه نکنی و نگران بشی و به خودت غر بزنی چیزی درست می شود؟ بر اساس قانون نه چون من با افکار و فرکانسم دارم جهانم رو خلق میکنم و نشانه این که من در مسیر درست هستم یا نه احساس من هست. هرفکری که مخالف هر اتفاقی بیافته همان خوبه هست باشه در من احساس بد ایجاد می کند باعث می شه تمرکزم از دست بدهم و وقتی این اتفاق می افته من نمیتوانم کارم رو درست انجام بدهم هرچقدر هم که تلاش کنم تلاشم بی نتیجه چون ایراد کار نمیفهمم اگر هم بفهمم نجواها میاد که تو از عهده این کار برنمیای و کم کم کلا میزارمش کنار و منفعل میشوم. من هیچ وقت حرکتی نمیکنم که منجر بشه به پیروزی و پیشرفت درواقع من به قدرت الله و وعدههای ربم بیتوجهم و به نجواهای شیطان گوش کردم و دور شدم از مسیر مستقیم و خودم رو وارد چرخه سختی ها و نشدنهاو دور از آسایش کردم.
بزرگ ترین موضوع که انرژی بسیار ازت میگیره عدم احساس لیاقت و ارزشمندی( عدم دوست داشتن خود اونجوری که هستی و عدم باورکردن تواناییهات = کفر به رب العالمین چون خالق همه اینها ربالعالمین و بارها گفته این جهان و ما عبس و بیهوده آفریده نشدیم= ارزشمند / وقتی چیزی بیهوده و عبس باشد پس یعنی ارزشمند و مهم نیست .)
حالا اگه ریشه لیاقت نباشه چی میشود؟ 1. از تهمت میترسیم چون خودمون لایق نمی دانیم و نگرانیم دیگران را از دست دهیم چون با خودم حال نمیکنم و به دیگران تکیه کردم . وقتی هم این دیگران برند من اصلا جایگاهی ندارم تکیه گاهی ندارم یاد مثل خانه عنکبوت در قرآن افتادم و چه سست جایگاه و تکیه گاهی هست هر لحظه امکان فروریختنش وجود دارد و مُدام باید بترسی که چه اتفاقی با هر تهمت و غیبت در موردت میافته و یا تهدید.
حالا اگه تکیه گاهت دیگران نباشند چی؟ اگه پناهت خدا باشه و خودت رو خالق زندگیت بدونی تمام تهدیدها و تهمت ها و دروغ ها مقابلت مثل آب در هاونگ کوبیدن میماند کاملا به نظرت مضحک میاد و میگی ببین هرکاری دوست دارید بکنید اصلا برام مهم نیست و افراد برات شبیه مگس هایی میمانند که تنها کاری که از دستشان برمیاد ویز ویز کردن هست آن هم از پشت شیشه چون تو با بیتوجهی به آنها از مدارشون دور و دورتر شدی.
چیزی که در این جا جالب هست این که انقدر فرکانس های تو با اعراض از این افراد خوبه چون میدونی خالق زندگیت هستی که وقتی حتی تو رو از نظر خودشان در آتش هم بندازند آتش برات گلستان میشود و این باور قدرتمند از ایمان به ربوبیتِ خداوند میاد، از توکل به رب العالمین تنها منبع قدرت جهان که خیر هست.
اعراض کردن از دروغها و تهمتها و حرف و تفکر مردم نسبت به خودمان مَثَل سرش رو مِثلِ کبک در برف کرده نیست؟
نه چون من با این تفکر که خالق زندگی خودم هستم با افکار و فرکانسم به موضوع نگاه میکنم چون گفتیم اگه یک ذررررره راه را برای ورودیهای منفی باز بزاریم نجواهای شیطان( باورهای محدودکننده) جوری حمله میکند که ما از درون متلاشی میشیم، قادر به حرکت کردن نیستیم و قدرت تفکر خودمان را از دست میدهیم مثل این که خشکمان زده باشه در حالت خوبش، یا بدتر دیوانه میشیم و کارهایی انجام میدهیم که شرایط رو بدتر و بدتر میکند و ما بیشتر در لجنزار فرومیرویم مثل این که در مرداب گیرکردی و هرچی بیشتر دست و پا بزنی مرداب بیشتر تو رو در خودش فرو میبره. دفاع کردن در مقابل دیگران یا به فکر حرف دیگران بودن و بر اساس آن رفتارکردن به جای اعراض دقیقا همانند مَثَل فرورفتن در مرداب هستش.
قبول دارم در جامعه ای بزرگ شدیم که همه کارها و رفتارهامون براساس حرف مردم بود—–> خود این جمله نشان دهنده این که من سرم را در برف نکردم من از محیط اطرافم آگاهم/ من میدانم که در جامعه همه چی گل و بلبل نیست و در زندگی مادی همه چی دو قطبی هست هم بالا هم پایین هم تعریف هم توهین اماااااااا از طرفی از قانون این جهان هم خبر دارم قانونی که میگوید تمام اتفاقات زندگی شما بدون استثنا نتیجه فرکانسهای شما هست فرکانسهایی که از ورودی های شما به عبارت دیگه کانون توجه شما نشات گرفته پس من خیلی هم هوشیار و باهوش هستم که به قولی سگ محل میزارم نسبت به این حرفها.
آقا به قولی این کار انجام میدهم نه به خاطر این که تمرکز بالایی دارم نه چون میدونم اگه تمرکزم بردارم از روی ویژگیهای مثبت ام از روی خودم و بزارم روی حرف های صدمن یه غاز مردم، برای این که دوباره به این نقطه برگردم باید انرژی زیادی صرف کنم باید تلاش زیادی انجام بدهم چون خاصیت ذهن این که دنبال این ایرادها و نجواهای شیطانی رو بگیره و گسترشش بده. و من رو به قعر چاه فروبرد.
هدفت چقدر برات مهم؟ چقدر برات مهم که در مسیر هدفت حرکت کنی؟ و اگر انقدر برات مهم که حرف مردم در مقابلش برات کم اهمیت میشود پس از همین الان باید باقدرت ادامه بدهی و تکلیف خودت رو روشن کنی آیا برات مهم که مردم درباره ات چه فکری میکنند؟
تابوت شکستن و هنجارشکنی برای جلب توجه( نیاز به توجه کردن دیگران) این چرا دیگه اشتباه هست؟
چه زمانی نیاز به توجه داری؟ وقتی خودم رو ارزشمند و دوست داشتنی نمیدانم و داری به چی توجه میکنی؟! به ناخواسته پس حست مزخرف هست —> نتیجه: طبق قانون، زندگیم جهنم میشه یک جهنم همیشگی و من میخواهم مدام از خودم دفاع کنم و خودم رو قربانی معرفی میکنم و برو تا آخر پس در اصل ته تهاش رو نگاه کنی میرسی به این نقطه:
1.من به خالق بودن خودم 2.قانون اصلی جهان که تمام اتفاقات این جهان بدون استثنا نتیجه فرکانس ها و افکار من هست باور ندارم اصلا
باریکلا دخترباهوش
چه جوری مغز من رو فریب میدهد؟!
سوال خوبی پرسیدی ببین وقتی که ازت تعریف میکنند چی میاد تو ذهنت؟! مسخرهات میکند یا الکی میگه و حسم بد هست از طرفی از سرزنش ها و ایرادهایی که دیگران گرفتن یا خودم نسبت به خودم داشتم میگه و حالم رو بدتر میگیره….. میبینی این بازی و فریب مغزهست، کارش این که حالت رو بد کند عین علف هرز دوست داره رشد کند و گسترش پیدا کند. همان وعده شیطان.
برای همین که میگم باید مراقب ورودی هات باشی و ببینی هر فکر چه احساسی در تو ایجاد میکند آیا از جانب الله یاشیطان که الان این الگو فهمیدیم باعث دور کردن تو از مسیر مستقیم میشه چون حس بد در تو ایجاد میکند. فکری که از جانب رب به تو احساس آرامش و امید میدهد در تو زندگی جریان پیدا میکند و غرق در شوروشوق میشوی…..
یاحق