سوال:
یکی از مسائلی که انرژی زیادی از من می گیرد و من را در احساس بد نگه می دارد، تهمت هایی است که دیگران به من می زنند یا دروغ هایی است که درباره من می گویند. استاد شما با اینکه فرد مشهوری هستید، با چه نگاه یا باوری، ذهن تان را در مقابل سنگ اندازی های دیگران یا دیدگاه های بر علیه شما کنترل کرده اید. سنگ اندازی هایی مثل توهین، غیبت یا حتی تهدید های دیگران؟
چه باوری باعث شده از اینکه تهمت های دیگران، روی اعتبار یا روی کسب و کار شما تاثیر منفی بگذارد، نترسید؟
چه باوری به ما کمک می کند تا حرف مردم در زندگی مان کم اهمیت شود؟
در قسمت اول از این فایل استاد عباس منش درباره شرایط زیر که ممکن است هر کدام از ما در زندگی در چنین شرایطی قرار گرفته باشیم، صحبت کرده اند. همچنین راهکارهایی برای کنترل ذهن، بهبود شخصیت و ساختن باورهای توحیدی در هر کدام از این شرایط ارائه داده اند که عمل به آنها موجب خوشبختی در دنیا و آخرت می شود:
1) افرادی که عمداً خود را در معرض اتهام و شایعه سازی قرار می دهند تا توجه جلب کنند که این روزها در دنیای مجازی بسیار شایع است. اساس این رفتار احساس بی ارزشی است و نتیجه این جنس از فرکانس، قطعا احساس بی ارزشی بیشتر است؛
2) افرادی که به صورت ناخواسته، در معرض اتهام و دروغ قرار می گیرند و راهکارهایی درباره اینکه چطور در این مواقع می توانند از عهده کنترل ذهن برآیند تا نه تنها آسیبی نبینند بلکه همه چیز در نهایت به نفع آنها نیز تمام شود؛
3) افرادی که آگاهانه یا ناخودآگاه، خودشان حلقه ای از زنجیره ای هستند که این اتهامات، شایعات یا دروغ ها را پخش می کنند و بی خبرند از اینکه: کمترین ضربه ورود به این مدار این است که: فرد نادلخواه ترین وجه آدمهای روابط خود را برانگیخته می کند. به طوریکه این گروه از آدمها معمولا روابط نامناسب و پر از تشنجی را تجربه می کنند، آدمهای محبوبی نیستند، درد سر مرتباً به دنبال این افراد روانه است و خودشان هم نمی دانند چرا. ضمنا راهکارهایی ارائه شده که چطور جزو این زنجیره نباشیم و همواره از این مدار خارج بمانیم؛
در قسمت دوم از این فایل، که در روزهای آینده بر روی سایت قرار خواهد گرفت، استاد عباس منش آیاتی از قرآن را توضیح می دهد که در این آیات خداوند راهکارهایی جامع دارد برای خارج شدن از این مدار، کنترل ذهن و چگونگی پرورش ویژگی های شخصیتی خداگونه و توحیدی.
آگاهی های توحیدی قسمت 1 را با دقت بشنوید. از آنها نکته برداری کنید سپس درس هایی که گرفته اید را با ما به اشتراک بگذارید.
مفاهیمی که استاد عباس منش در قسمت 1 توضیح داده اند:
- ضعف های شخصیتی ای که باعث می شود اصولاً یک فرد به دیگران تهمت بزند یا درباره آنها دروغ بگوید؛
- مهم ترین باور برای کنترل ذهن در مواقع قرار گرفتن در معرض تهمت و دروغ؛
- رفتار هماهنگ با قانون در زمانی که با فردی همنشین می شویم که در حال غیب کردن یا تهمت زدن است؛
- رفتار هماهنگ با قانون، وقتی فردی به شما تهمت می زند یا درباره شما دروغ می گوید؛
- چه اصولی برای خود انتخاب کنیم تا به صورت ناخودآگاه در این مواقع، رفتار درست را داشته باشیم؛
- به هر آنچه توجه کنی، اساس آن جنس از توجه را در زندگی ات گسترش می دهی؛
- ارتباط “واکنش نشان دادن به حرف مردم” با “شرک”
- باورهای توحیدی برای کنترل ذهن و کم اثر کردن حرف مردم در زندگی؛
- ممکن است دیگران آب را گل آلود کنند اما اگر به جای دست و پا زدن در این آب، آرام شوی و طبق اصول درست خودت حرکت کنی، به زودی آب آرام و شفاف می شود؛
- ویژگی های شخصیتی قوی در خود بساز که برایت مهم نباشد دیگران از شما خوششان بیاید یا نه. آنوقت دیگر از اساس نگران نیستی که نکند دیگرن با تهمت یا دروغ، اعتبار من را نزد سایرین از بین ببرد یا وجه ام را خراب کنند؛
- شما کنترلی بر اینکه دیگران درباره شما چه حرفی بزنند نداری، اما کنترل کاملی بر واکنش خودت درباره آن گفته ها داری و آن واکنش ها، نتیجه نهایی را مشخص می کند نه حرفهای دیگران؛
- کانون توجه شما، مهم ترین سرمایه شما برای خلق تجربه هایت است. شما این سرمایه را در کدام مسیر خرج می کنید؟ خلق خواسته ها؟ یا خلق ناخواسته ها؟!
- مراقب باش اولاً آگاهانه خود را در معرض شایعات دیگران قرار ندهی؛ ثانیاً تمام تمرکز خود را صرف مسیر اهدافت کن؛
- هرآنچه از معرض “کانون توجه” شما خارج شود، از “فرکانس های” شما خارج می شود و هر آنچه از فرکانس های شما خارج شود از “دنیای تجربی” شما خارج می شود؛
- ویژگی شخصیتی که ساختن آن، حرف مردم را در زندگی ما کم اهمیت می کند و نتیجه ی پرورش این ویژگی شخصیتی در زندگی مان؛
- راهکارهایی که باعث می شود به جای واکنش نشان دادن به رفتارهای دیگران، بر مسیر خواسته های خود متمرکز بمانیم و از مسیر منحرف نشویم؛
منتظر خواندن نوشته های تأثیرگذارتان هستیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 1296MB48 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 146MB48 دقیقه
بنام خدای رحمان و رحیم
سلام ب همگی عزیزانم
ردپای روز 29 دی ماه
الهی صدهزار مرتبه شکر
امروز همه ش داشتم فک میکردم رو کدوم فایل کار کنم
و چطور سریع نتیجه بگیرم
چون الان متوجه شدم ک این فکر بخاطر مقایسه ی مدار فعلی خودم با دوستانی بود ک ماشاالله هرروز دارن بهتر از روز قبل رشد میکنم و از هم سبقت میگیرن
ک هدایت شدم ب فایل گفتگو با دوستان
ک هین نوشتن توضیحات استاد
متوجه شدم عععععع این دقیقا پاسخ سوال امروز من هست
و خداوند چقد قشنگ بهم گفت زکیه جان تغییراتی و باید ببینی و تایید کنی
از کوچک ترنشون شروع کن و هرروز ب خودت بگو ک در مسیر درستی ب میزانی ک تغییر کنی جهان تو هم تغییر میکنه
ی قسمت از توضیحات استاد و مینویسم:
چرا من مثل بقیه گول اینو نخوردم ک آقا من تغییر کردم چرا جهان تغییر نکرده؟؟؟
چون من از همون اول فهمیدم ک آقا من توانایی تغییر ب یک مدار خیلی بالاتر از مدار فعلی م و ندارم
من میتونم ی ذره تغییر کنم،بعد ی ذره روی خودم کار میکردم همون موقع مسافر بعدی ک سوار میشد یک درجه از مسافر قبلی بهتر بود
من راننده ی تاکسی بودم ،بعد من میدیدم اینو میگفتم آقاااا این مسافره همین الان ک دارم این افکارو با خودم تکرار میکنم سوارشد،
مسافر خوش اخلاق تری از مسافر قبلی بود…
الهی صدهزار مرتبه شکرت
ب محض اینکه من تغییر میکنم جهان تغییر میکنه شرایط تغییر میکنه
جهان داره تغییر میکنه کی؟؟؟همون لحظه ،ب اندازه ای ک فرکانس های تو داره تغییر میکنه
باورهات داره تغییر میکنه،ک البته تغییرات وقتی بزرگتر میشه ،در عملکرد تو و درشخصیت تو،در رفتار تو خودش و بروز میده
ب همون اندازه جهان در همون لحظه،جهان تو منظورمه ها،جهان تو ،جهان اطراف تو تغییر میکنه،همون لحظه ب همون اندازه تغییر میکنه
الهی صدهزار مرتبه شکر
حینی ک داشتم فکر میکردم ب این آگاهیا
تو عملکرد و افکار خودم دقیق شدم آیا من تغییر کردم ؟؟یا نه؟
یادم اومد ک دیروز یکی از خواهرهام ک پرسنل بیمارستانه ی جفت کفش پاشنه 5 سانتی آورد خونه و رو فرشها پوشید ک ببینه اگه خوبه بخره
همزمان ک داشت باهاشون راه میرفت گفت مامان اینا برای زکیه خوبن
برای توی خیابون
ک قدشو بلند تر میکنه
من همیشه پاشنه بلند میپوشم سرکار
(و مادر هم بهم گفت زکیییه چرا نگفتی تا اینارو برات بخرم)
همین ک اینا رو داشت میگفت با خودم فکر کردم واقعا ارزش داره خودتو اذیت کنه 8 ساعت این کفش ها رو بپوشی
ک از نظر بقیه خوش استایل و خوش پوش
و ب اصطلاح تیپ خانومانه بزنی؟؟؟
واقعا من همچین کاری میکنم برای اینکه بقیه خوششون بیاد بیام کفش این مدلی بپوشم.
عمرا اگه این کارو بکنم
بعد فک ک کردم من همیشه اسپرت پامه
چون راحتم باهاشون
ب هیچ عنوان تا حالا تو بازار کفش نپوشیدم
ب جز یکبار ک نصفه ی راه پشیمون شدم و دیر شده بود ک برگردم دیگه
چون نظر بقیه مهم نیست
راحتی خودم مهمه
این نشون میده ک من تغییر کردم
دو روز پیش ک دوست دوران راهنماییم و دیدم ک همسایه مون هم هست
الان ازدواج کرده ی شهر دیگه زندگی میکنه و ی پسر ناز خوشگل داره
خیلی وقت بود ندیده بودمش
بعد از کلی حال احوال اینا بحث رفت سر اعتکاف و اینا
گفت من ی روز روزه گرفتم بعدش ک اومدم خونه بابام دیگه نگرفتم
ولی خواهرم با بچه هاش این چند روز و رفتن اعتکاف تو مسجد و..
تو دلم گفتم خدایا شکرت ک هدایتم کردی ب این مسیر و برای اینکه خواسته ای داشته باشم نیاز نیست ک سه روز برم بست بشینم تو مسجد ک با گریه و زاری حاجتم و بدی
الان فهمیدم ک خودم خالق زندگیم هستم و با افکار و باورهام دارم شرایط و خلق میکنم
هرچند هنوز اینقدر باورهام قوی نشده
ولی حداقل ی آرامشی دارم ک ب هرچی ک بخوام میتونم برسم اونم با تغییر باورهام
خواهر دوستمم همراش بود
ی جمله ی قشنگی گفت داشت درمورد خواهرش حرف میزد ک خییلی ب خودش زحمت میده و کار میکنه وقتی مهمون میاد خونه شون
گفت من ی اعتقادی دارم ک آدم باید برای جسمش،روحش و سلامتیش ارزش قائل بشه.
هر چیزی ی حدی داره
تعادل خوبه
خییلی خوشم اومد از حرفش و تاییدش کردم
و ی چیز دیگه
اصلا خودم و باشرایط دوستم مقایسه نکردم
اینکه اون و خواهر کوچکتر از خودش
ازدواج کردن و هردو دوتا بچه 4 ساله دارن
و دختر عموم هم بعد چن دقیقه ب ما ملحق شد از من کوچیک تره و ازدواج کرده و الان 6 ماهش هست
خدا حفظش کنه
و اینکه امروز یادم اومد ک این چند روز عشق دریافت کردم از طرف خواهر زاده ام ثنا گلی بارها منو بوسید و بهم عشق
داد
منی ک قبلا هرکاری میکردم بقیه دوستم داشته باشن و تایید م کنن
ولی الان خییییلی کمتر شده این تلاش ها
و محبت بیشتری دریافت میکنم
مادر هم دیروز برام ی ساپورت صورتی خوشگل خرید ک دلم ضعف رفت براش خییلی نازه
الهی شکرت اینا همه نشون میده افکار من تغییر کرده و من عوض شدم
ولی تازه خیلی جای کار دارم
امروز تصمیم گرفتم باعشق ب مسیرم ادامه بدم
و تضاد دیروز درمورد خواهرم باعث شد با قدرت بیشتری ب مسیرم ادامه بدم و قدر این آرامشی ک دارم و بدونم خدایا شکرت
بدون هیچ عجله ای ب مسیرم ادامه میدم خدایی ک تا اینجا منو قدم ب قدم هدایت کرده
از این ب بعدم باعشق هدایتم میکنه
خدایی ک عاشق منه
منو دوست داره
در ذره ذره ی وجود من جاریه
هیچ برگی بدون اذنش از درخت نمی افته
همه چی تحت سیطره ی مالکیت و قدرت خداوند
خدایی ک بی نیازه
خدایی ک هرگز خوابش نمیگیره.
هرگز فراموش نمیکنه
خدایی ک ب اسرار قلب من آگاهه
خواسته های منو میدونه
و باعشق هدایتم میکنه
خدای وهاب ،غفور،رحیم ،غنی،هادی،رزاق
منشا تمام نعمتها و ثروتها و خوشبختی و عشق و آرامشه
خداوند دوست داره ک من موفق باشم
لذت میبره از اینکه زندگی زیبایی داشته باشم
از اینکه نعمت و فراوانی و خوشبختی بیشتریتو زندگیم باشه
خداوند همیشه درحال هدایت من ب مسیر درسته
الهی صدهزار مرتبه شکرت
سپاسگزارم ک بهم فرصت ی صلاه دیگه رو دادی
عاشقتممممم رب قشنگم
بنام الله رحمان و رحیم
سلام ب همگی عزیزانم
گام 13
نحوه ی برخورد با تهمت
خدارو صدهزار مرتبه شکر بخاطر این رزق پربرکت و این آگاهی های ارزشمند..
چقد همزمانی قشنگی رقم خورد برام تا پاسخ سوالاتم و دریافت کنم از استاد عزیزم بابت تضادی ک درگیرش هستم
الهی شکرت
این روزها خانواده ام بیشتر تحت فشارم میزارن و میخوان منو منصرف کنن از مسیری ک خداوند هدایتم کرده
دیگه امروز داشتم کم می آوردم و خسته شده بودم از این همه فشار آوردن هاشون
تهمت هایی ک بهم میزدن
سرزنش هایی ک میکردن
تحقیر هایی ک میکردن
امروز مادرم گفت عباسمنش چی داره ک عاشقش شدی
با تمسخر هاااا خخخخخ
حالا اصلا استاد و نمی شناسه ها
هیچ اطلاعاتی ازش نداره
ولی چون داداش کوچیکه ام هرسری کلی حرف میزنه ک عباسمنش رویا میفروشه
خدای من میدونی یاد چی افتادم
یاد اینکه ب پیامبر هم میگفتن این دروغگوعه
این ول معطله
داره مردم و گول میزنه
این دیوانه اس
و یادمه استاد تو ی فایلی میگفتن ک اوایل مسیر ک با هرکی از بچه های فامیل حرف میزدم قدرت تاثیرگزاریم اینقد بالا بود
ک با هرکی حرف میزدم جذب میشد ب حرفهام و باور میکرد
ک بزرگتر ها میگفتن ب بقیه ک با عباسمنش حرف نزنید،
نگردید ک گمراهتون میکنه
کافر میشد
و درمورد پیامبر اسلام هم هروقت کسی باهاش برخورد داشت سریع جذبش میشد
ب واسطه ی ایمانش
ب واسطه ی کلامی ک از درونش جاری میشد
و دلها رو نرم میکرد براش
بارها تو قرآن گفته تعقل کنید
بیاد بیارید.
و از آیین پدرانتون پیروی نکنید
از پیش فرضیایی ک بهتون دادن
امروز هدایت شدم ب ی آیه ک گفته بود
کسایی ک ب نور هدایت بیدار و آگاه کردیم
اگر بعد از اینکه هدایت یافتن
بیان تکذیب کنن آیات مارو
نتیجه ی عملشون و میبینن ک عذابه
حالا من بعد از اینکه هدایت شدم ب این مسیر اگه بخوام قانون و نادیده بگیرم
و بخوام برگردم ب مسیر باری ب هرجهت خودم و همچنان قدرت بدم ب بقیه و شرک بورزم
و آدم ها رو بزرگ کنم تو ذهنم
آیا پاسخ فرکانس من ب جهان چیزی جز عذاب خوار کننده اس؟
چیزی جز فراموش کردن قدرت خلق کنندگی هست ک خداوند بهم داده
خدایا شکرت بخاطر این آگاهی ها
من تعهد دادم با تمام وجودم متعهد باشم ب این مسیر الهی و ثابت خداوند
و ترسی ک تو وجودم بود از قضاوت بقیه از وجودم پرکشید و دلم گرم شد
امشب تصمیم گرفتم ب جای اینکه بشینم تو جمع خواهرهام و غیبت و فلان
برم تو غار حرای خودم و این فایلو نکته برداری کنم
سخت بود اولش بعد ک باخودم حرف زدم ک من باید ب تعهدم عمل کنم
رفتم و کار خودم و ک مهمتر و ارزشمند تر بود انجام بدم
الهی شکرت
درمورد تهمت و غیبت بقیه
سعی کنم بیتفاوت باشم
و .اکنش نشون ندم
و توجه هم رو بزارم رو کاری ک دارم انجام میدم
من دارم با افکارم زندگیم و خلق میکنم
نظر بقیه برای خودشون محترمه
و سگ محل شون کنم
خدایا شکرت
سلام ب ابراهیم عزیز و دوسداشتنی
آقا ابراهیم منم دوستون دارم
اصلا این حسه عجیییب فرق داره با تمام حسهای دنیا
انگار ک با پاره ای از وجود خودت
پاره ای از جنس نور
پاره ای از خداوند
عشق میدی
ی حس ناب فرا زمینیه
وقتی ک کامنتهای شما و دوستان عزیزم و میخونم دریافتش میکنم و تمام وجودم و در برمیگیره
الهی صدهزار بارشکرت
فیلم گاو چاه و سرچ کردم واقعا جالب و باور نکردنی بود
حتی این موجود نازنین فرکانس حس خوب و عشق و دریافت میکنه و باهاش قدم برمیداره
مرررسی بخاطر آگاهی های ارزشمندی ک نوشتی و ذهنم و بازتر کرد
چ مثال های خوبی زدی
وباعث شد منم یادم بیاد
ک این هفته ای ک گذشت 3 تا آجی هام ب همراه بچه هاشون خونه مون بودن
و خونه حسابی شلوغ بود من تمام تلاشم و کردم کمتر تو جمعشون حضور داشته باشم
چون همه اش دنبال غیبت و تهمت و..و برچسب زدن ب دیگران آن
باورت میشه هرکدوم تلاشش و میکرد ک ب دیگری بگه من ازت بهترم آشپزی من بهتره
تو هیچی نیستی
حتی کار ب جایی رسید ک یکی از خواهرهام ک توعمرش ندیدم تو خونه مون آشپزی کنه
وهمیشه بقیه در درخدمت شن
اینقد از غذای مادرم انتقاد کرد ک مادر گفت نهار و تو درست کن پس
آقا دهن مارو سرویس کرد تا درستش کرد خخخخ
آخرسر هم غذاش جا نیفتاده بود
ازم پرسید چطور بود
گفتم خوب بود ولی سری بعد بهترم میشه
گفت یعنی بد بوده!!!
نننننن همین الان عالیه خخخ
با شب مث همیشه شروع کرد ب تعریف کردن از خودش
و تحقیر بقیه
ک من ازهمه بهترم
من زرنگ بودم چ کارهایی ک نکردم
تو چیکار کردی تاحالا!!!
تازه نهار امروز و هم منننن درست کردم
تو امروز فقط ی ظرف شستی و خسته شدی
من سرم سوت کشید دیگه از دستش
گفتم تو چیکار کردی مگه 4 نفر فقط امروز جلو دستت بودن ک غذا رو درست کردی
حتی منم غذارو برات هم زدم چند بار
گفت من حداقل زرنگ بودم درسم خوب بوده
(کارمنده بیمارستانه هوشبری)
دیگ فهمیدم نباید ادامه بدم و زیپ دهم و کشیدم
هرچی این 5،6 روز کنترل ذهن کردم و اعراض میکردم ازشون
اینبار غافل شدم از کنترل ذهن
و ب سرعت حسم بد شد
ک بعدش باز ی درخواستی ازم کرد ک گفتم خودت ماشاالله زرنگی انجامش بده
والان ک فکر کردم ب این قضیه
کسی ک خودشو باور داشته باشه
و احساس ارزشمندی داشته باشه
و توانایی هاشو باور داشته باشه نمیاد ب بقیه بگه و حتی بقیه رو تحقیر کنه ک تو ب اندازه کافی خوب نیستی
کن خوبم
من پرفکت
من زرنگ
میدونی ،همین خواهرم 2 تا پسر داره ک پسر بزرگش کلاس اوله
و پسر کوجیکش 4 سالشه
همیشه ب مادر میگه تقصیر توعه ک من نمیتونم از پس کارهام بربیام
تو از بچگی ب من کار ندادی ک ترو فرز باشم
تقصیر توعه ک من تنبلم
اختلاف سنی ما 11 ساله هااا
ولی من بخاطر مسافرتهای مادر بارها مسئولیت خونه با من بوده
و خداروشکر ب راحتی از پس همه ی کارها برمیام چ مادر باشه چ نباشه ی پا کدبانو شدم واس خودم
بخاطر تضادی ک بهش برمیخوردم باعث شد مستقل باشم
امروز هم تونستم ی نه گنده بگم
فارغ از اینکه بقیه چ فکری در موردم میکنن
خواهر بزرگترم ک ازدواج نکرده میخواست بره خونه مجردی داداشم ک پرستاره و شب کاری داره
و ب من اصرار رر ک بیا بریم یک هفته میمونیم و بر میگردیم
من بارها باهاش رفتم و برگشتم بدون اینکه کاری داشته باشم فقط بخاطر خواهرم
چون از تنهایی میترسه
اینار گفتم من نیستم اگه میخوایی خودت برو
باور نکرد حرفم و باز تکرار کرد و ب مادر و پدر گفت ک منو راضی کنن
ولی من مصمم بودم وقتم و بزارم برای خودم
چون من مسئول تنهایی کسی نیستم
من نگهبان کسی نیستم
من مسئول حال خوب کسی نیستم
و پای تصمیمم موندم خداروشکر و الان همه رفتن خونه خلوت شده و من کییییف میکنم ازاین سکوت و آرامش
الهی صدهزار مرتبه شکرت
واقعا درست گفتی احساس لیاقت پایه ی همه چیزه
مقایسه کردن چقد ضربه میزنه واقعا آتشی بر خامنه
دیروز رفتیم خونه همسایه مون برای تبریک نامزدی وعقد پسر همسایه
چون ک همکلاسیم بود دوسداشتم برم و تو شادی شون شریک بشم.
آقا ما رفتیم ماشاالله عجب حیاط زیبایی عجب خونه و وسایل خونه شیک و نو همه چی عالی و تمیز
بعد از نیم ساعت برگشتیم
من ک همه اش تحسین میکردم و میگفتم ببین چقد فراوانی هست زکیه ببین تو روستا چقد وسایل عالی خریدن
مبلمان شیک tvبزرگ
فرشهای زیبا
پرده ی زیبا
و..
مادر ب محض اینکه اومدیم خونه شروع کرد ب مقایسه
ک فرشهای ما کهنه شدن.
ببین پرده مون از زمین فاصله داره
مبلامون کهنه آن و…
باید عوض کنیم وفلان و فلان و فلان
گفتم ببین همه ی اینا از مقایسه اس
وگرنه قبل اینکه ما بریم کلی مادر خوشحال بود و افتخار هم میکرد ب خونه و زندگیش
و الان با مقایسه حالش بد شه
و احساس بد هم اتفاقات بد و رقم میزنه
خدایا صدهزار مرتبه شکرت
بخاطر این آکاهی ها
مرسی ک بهم فرصت دادی ک یکبار دیگه کامنت بنویسم
و وصل بشم بهت
چقد حسم بهتر شد
آخیشششش
خدایا شکرت
مرررسی ازت ابراهیم جان
ممنونم ک باعث شدی دست ب قلم بشم
برات بهترینها رو میخوام از الله یکتا
و اینکه عاشقتمممم
مرسی ک هستی
و ممنون ک مینویسی
راستی عکستم خیییلی زیباست
نوش جونت سفرهای توحیدی قشنگت
سلام ب شما دوست خوبم آقا محمد عزیز
سپاسگزارم بخاطر کامنت زیبا و تاثیر گذارتون خیییلی ب من کمک کرد ک بتونم ذهنم و آروم کنم و یاد بگیرم
چ منطق های قشنگی گفتین برای ذهن :
من یه جمله معروفی دارم برای خودم و همیشه توی این مواقع با خودم تکرار میکنم (من خودمو درگیر طوفانهای زندگی بقیه نمیکنم)
یا مثلا یه بار یه جمله شنیدم که میگه (توی مسابقه گاو بازی کسی بیشترین امتیاز میگیره که بیشترین جا خالی میده و منم توی زندیگم این جور تهمتها و غیبتها رو گاوهای زندگی خودم تشبیه کردم و باید بتونم ازش جا خالی بدم )
این بندگان خدا قانون نمیدونن و اینطوری واکنش نشون میدن ولی منی که میدونم قانون چیه نباید خودمو درگیر کنم و هر کسی هم نتایج خودشو میگره
خییلی ممنونم بابت این آگاهی های ارزشمند
شاد و موفق و ثروتمند باشید
بنام الله مهربان فرمانروای قدرتمند هستی و کیهان
سلام ب شما دوست عزیزم آقا محمد عزیز
خیییلی ازت ممنونم بخاطر آگاهی های ارزشمند ی ک باهام ب اشتراک گذاشتین
الان اومدم تو سایت ک ردپای امروزم و بنویسم گفتم خدایا هدایتم کن ک کجا بنویسم ک یهو کامنت شما اومد روصفحه
خیییلی ازت ممنونم بابت لطفی ک ب من داشتید و تحسین زیباتون درمورد چهره ی زیبایی ک خداوند بهم هدیه داده
امروز داشتم گفتگوهای ذهنی مثبت جلسه 2 احساس لیاقت و گوش میدادم، وهدایتم ب کامنت زیبای شما ی نشونه اس برام ک جهان داره ب احساسم ارزشمندی نوپام پاسخ میده
خدایا صدهزار مرتبه شکرت
عصری یاد کامنت دوست عزیزم طیبه جان افتادم
ک نوشته بود ای دیوانه لیلایت منم
دیشب ک سرچ کردم متن شعر اومد بالا برام
خیییلی زیباست برات اینجا کپی میکنم
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
خییلی حس عجیبی داشتم این شعر و تا حالا نشنیده بودم و پیغام خداوند خیلی واضح بود برام ک
فقط روی خودم و باورهای توحیدی و رابطه ام باخدا خدا کار کنن
خدا منو رسما دعوت کرد ب مسیر توحید و عشق بازی باخودش
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
الهی صدهزار مرتبه شکرت
عصری یادم اومد گفتم چ خوب میشد آهنگش و میداشتم و گوش میدادم تا بهتر درکش کنم
ک رفتم سرچ کردم و خداروشکر آهنگش و هم پیدا کردم بارها گوش دادم اصن منو دیوااانه کرد داشتم تو حیاط راه میرفتم و آسمون و ابرها رو نگاه میکردم پرواز کنجشک ها و بلبل ها و آواز قشنگشون و هی تکرار میشد
دیوانه لیلایت منم در رگ پنهان و پیدایت منم
بعد یاد فایل تعریف خداوند افتادم ،خداوند انرژیه ک همه چی و دربرگرفته و..
خدا همه چیه
خدا زمانه
هرکس درک متفاوتی از زمان داره
خدا مکانه
خدا صداست
خدا تصویره
خدا حسه
هرلحظه داره مارو هدایت میکنه…
الهی صدهزار مرتبه شکرت بخاطر این آگاهی ها
من چقد خوشبختم ک درمدار دریافت این آگاهی ها و سایت قرار گرفتم خدایا شکرت
خدا نظمه،خدا تعادله
امشب با چشمای خودم دیدم نظم و تعادل و هدایتش رو الله اکبر
یادم آورد ک میخواستم مستند جهان ما رو ببینم
و سرچ کردم بالا اومد چقددد زیبا بود مستندش خدای من خیلی قشنگ داشت جریان هدایت
رو میگفت،هماهنگی ماه و چرخش زمین برای روزی رسوندن ب خرس داستان و بچه هاش
هدایت خرس ب غاری ک بالای ی کوه بود برای خواب زمستونی 6 ماهه
و کاهش ضربان قلبش
کوتاه شدن روز
خیلی جالب بود میکفت پشت پلک خرس ی سلول هایی داره وقتی زمستون تموم میشه گرمای خورشید و تغییر فصل و متوجه میشه و خرس بیدار میشه
حتی داشت توضیح میداد ک چطور ماهی های سالمون هدایت میشن ک برگردن ب جایی ک متولد شدن برای تخم گذاری
واین قضیه همزمان میشد با غذا خوردن خرس و بچه هاش
و حتی جذر و مد ماه هم باعث میشد روزی ب دست خرس برسه الله اکبر
همه چی تحت کنترل خداونده
همه چی خودشه
هیچ برگی بدون اذنش از درخت نمی افته
و خداوند رزق بیحساب میده ب کسی ک در مشیتش باشه
ما رمیت اذ رمیت
تو سنگ نزدی خدابود ک سنگ زد تیرانداخت
ی پیامی اومد رو گوشیم
نوشته
اعتماد
آنهایی که به بیداری خداوند اعتماد دارند،راحتتر میخوابند.
همون لاخوف علیهم و لا هم یحزنون
خدایا منو در این مدار زیبا قرار بده
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میخوام
من رو ب راه راست هدایت کن راه کسایی ک ب اونها نعمت دادی
امروز روز عالی بود برام تونستم ی حرکتهایی بزنم برای کارم و قسمتی از الگوی لباسم و بکشم
مث همیشه نشد ی کم غلط خوردگی داشت
از خودم پرسیدم چرا اینجور شده خوب ک فک کردم دیدم اینار با نام خدا شروع نکردم کار رو
و چون گونیای جدید گرفته بودم مطمئن بودم ک خوب میشه
یعنی من رو درستی گونیام حساب کردم و نتیحه این شد ک کلی خط خوردگی داشت کارم
خدایا منو ببخش ک فراموش کردم ازت کمک بخوام و روی تو حساب نکردم ،منو ببخش ک قدرت رو دادم ب ی گونیا
و گفتم خودم دیکه از پس این برمیام
ننننن !!
من بدون حمایت و هدایت خداوند از پس هیچ کاری برنمیآمد
من هیچم بی تو
من ناتوان و ضعیف هستم
در مقابل فرمانروای هستی
خدایا منو تسلیم فرمان خودت قرار بده و آسانم کن برای آسانی ها
سپاسگزارم دوست خوبم بخاطر اینکه وقت گذاشتی و برای من باعشق نوشتی.
مررسی ک هستی و داری روی خودت کار میکنی
عاشقتممممم:))
ردپای روز 4 اسفند 1403