مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 1 - صفحه 16
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/01/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-16 06:24:212025-01-19 00:57:40مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت – قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدا
باور مخرب همگانی
(حرف مردم مهمه، مردم چی میگن)
منم اعتراف میکنم هم در حال حاضر تو زندگی خودم و هم اطرافیان زیاد میبینم این باورو
مثلا من داداشم خودش عاشق یه دختریه و دوس داره باهاش زندگی کنه ولی باباممخالفه چرا چون دختره خیلی آزاد و بدون پوشش هست و بابام نگران حرف مردمه و داداشم چون حرف مردم براش مهمه بین خودش و حرف مردم مونده
تابو شکنی خوب نیست چون از نیاز به توجه میاد و ریشش همون باور مخرب حرف مردمه
ریشه تهمت این باوره که طرف فکر میکنه میتونه به یکی دیگه ضربه بزنه
باوری که باعث میشه جلو تهمت و توهین و حرف مردم ضد ضربه بشیم اینه(من خالق زندگی خودم هستم)
آدمی که تهمت میزنه آدم ضعیفی هست.
هر موقع ما در معرض تهمت قرار گرفتیم به قول قران اگه توجه نکنیم به نفعمون میشه ولی این نباید باعث بشه دنبال این باشیم که به ما تهمت بزنن تا به نفعمون بشه
باور قدرتمند کننده: هیچ کسی در زندگی من تاثیری نداره مگه این که من قدرت داده باشم
من خودم خالق زندگیم هستم، دیگران تاثیری در زندگی من ندارن ، تهمت ها به نفع من میشه، نیازی نیست حتی این تهمت ها را بشنوم و گوش بدم که بخوام پاسخ بدم
اگر به تهمت کسی بخوای پاسخ بدی این پیغامو میفرستی: شما تونستید منو تحت تاثیر قرار بدید، شما تونستید رو مخ من دست دراز کنید
دیگرانی وجود ندارند
بنام خدایی که خواستهای مارو مشنوه و برآورده میکنه اگر با ذهنمون جلوش رو نگیریم
بنام دهنده بی منت
سلام به استاد توحیدی و عزیزم و خانم مریم شایسته
خدا بی نهایت سپاسگزارم که در مسیر الهی و در سایت الهی هستم
زمانی که شروع به آموزهای استاد کردم و 12 قدم اولین محصول بود که خریداری کردم
همین که فایلها رو گوش کردم و همین طور کشف قوانین زندگی و شیوه حل مسئله و عزت نفس دیگه با گوش کردن فایلها و تمرین کردن و عمل کردن به لطف خدا هم هیچ گونه مقاومتی نداشتم و تمام اموزهای استاد رو با تمام وجودم پوست و گوشت استخوانم وحی منزل میدونستم و 100درصد باور کردم و میکنم که خودم خالق شرایط اتفاقات زندگی خودم هستم هرچیه که قبل از این اگاهیها داشتم کینه نفرت حسادت همه همه رو کسایی که تهمت زدن پشت سرم حرفی بوده همه رو از قلبم تو افکار م بخشیدم واز خداوند یکتا طلب آمرزش کردم که کینه و رنجشی نباشه و شروع کردم یک ورژن جدید ساختن با اموزهای استاد و این لنز دوربین رو رو خودم گذاشتم و در قدم 6جلسه 2 که استاد میگن تمرکز روی خودت بذار روی خودت کار کن نظر دیگران اصلا مهم نباشه با روحهای مجرد هستیم مجرد به دنیا اومدیم و مجرد هم از این دنیا میریم ما به این دنیا اومدیم خودمون رو تجربه کنیم و خدا روشکر سعی وتلاشم رو میکنم تمام تمرکز رو ی دورهای استاد و کامنتها و تو سایت باشم تو حاشیه نباشم هر چقدر من توجه ام به زیباییها و نکات مثبت و خوش بین بودن باشه خداوند منو هدایت میکنه به زیباییها به خواستها م و اگر هم مسئله ای حرف و حدیثی هم بشه که به ظاهر منفی باشه اعراض میکنم که 78 بار در قرآن هم اومده سپاسگزارم از استادعزیزم که هر روز یاد آور این قانون کیهانیست از هر زاویه هر دیدگاهی ما رو به این قوانین یادآور ی میکنه که تکرار تکرار بشه که ماهستیم که شرایط اتفاقات زندگی رو خلق میکنیم و نظر دیگران اصلا برامون مهم نباشه ما فقط روی خودمون کار کنیم و این انرژی رو بذاریم رو خودمون و به خواستهامون به احساس خوبمون به لذت بردن در لحظه زندگی وقتی ما خداوند یکی بشیم
اگه باورهای توحیدیمون رو تقویت کنیم اگه تمام جهان جمع بشند که ما رو از بالا بیارند پایین نمی تونند هیچ کس هیچ قدرتی تو زندگی ما نداره اگه کلا قرآن رو تو یک کلمه جمع کنیم اون کلمه توحید خواهد بود پس اگه خدا توحیدی باشی هیچ تهدید هیچ تهمتی هیچ قدرتی در من تاثیر نداره
بهترینها رو از خداوند یکتا براتون خواستارم پرانرژی باشید در هر شرایطی مجی انرژی کرج
بنام اللهریکتا که هرآنچه دارم از اوست
استاد عزیز بی نهایت سپاسگزار شما هستم برای انتشار این آگاهی ها
من اگه بخوام از تجربیات خودم راجب این موضوع یعنی نگاه پاسخگونه به تهمتها و غیبتها بگم میتونم ساعتها در موردش بنویسم ،من توی شهر خودم بخاطر اینکه توی حوزه کاریم که واقعا عاشقش بودم خیلی پر تلاش بودم و میشه گفت همیشه به عنوان یک الگو خودساخته ازم نام برده میشد طبیعتا یه عده از افرادی که حسادت میکردن همیشه دور ورم بودن و تا دلت بخواد راجبم غیبت یا تهمت میزدن ،اما بقول استاد که میگه لطف خدا همیشه شامل حال من بوده و یه عده حسود همیشه اطرافم بود باعث میشد برعوس اینکه درگیر این حواشی بشم ازشون انرژی بگیرم برای رسیدن به خواستهای دیگم ،البته نمیخوام بگم %100 درصد توی این کار موفق بودم ولی اکثر اوقات و مخصوصا از وقتی با قانون آشنا شدم توی این زمینه خوب عمل کردم
وقتی که به لحاظ مالی بدهکار شدم خیلی از اون افرادی که حسادت میکردن بصورت کاملا آشکار اینو به زبون آوردن که از این اتفاق خیلی هم خوشحالن و یه جورایی دلشون خنک شده بود ،چون من همیشه ازشون بهتر بودم توی زمینه پولسازی و همین موضوع خیلی روی مخشون بود ،اویل بدهکار شدنم که اصلا قانون نمیدونستم خیلی بهم ریختم و دلم میخواست یه جورایی به این افراد بفهمونم که نیتم خیرخوهانه بود و چندین ماه درگیر این بودم که بصورت مستقیم هر کس بهم تهمت میزد وارد عمل میشدم و طبق قانون هر روز توی منجلاب بیشتر فرو میرفتم ،ولی لطف خدا شاملم شد و خیلی زود فهمیدم که قانون چیه و من نباید نسبت به اسن افراد واکنش نشون بدم و برعکس باید کل انرژیمو بزارم روی خواستهام نه ناخواستهام
همینم شد و دیگه خودمو درگیر تهمتها نکردم و بقول استا بسیار از لحاظ ذهنی روی خودم کار کردم و قوی تر شدم و به اندازه قوی تر شدنم حرف مردم اهمیتشو برام از دست داد،بطوری که وقتی حتی طلبکاراهای من انگ کلاه برداری بهم میزدن خیلی راحت و حتی بدون واکنش در کمتر از چند ساعت خودمو آروم میکردم و این کلام استاد با خودم تکرار میکردم که این بندگان خدا قانون نمیدونن و اینطوری واکنش نشون میدن ولی منی که میدونم قانون چیه نباید خودمو درگیر کنم و هر کسی هم نتایج خودشو میگره
این افکار خیلی تونست باعث کنترل ذهنم بشه ،امروز توی این فاسل معنی درست اینکه استاد اجازه نمیده کسی دست بکنه توی مغزش رو فهمیدم و قشنگ برام جا افتاد که منی که قانون میدونم نباید بخاطر یه حرفی که اصلا هم راست نیست ،از دیگران روی من تاثیر بزاره و نباید خودمو درگیرش کنم و اجازه بدم منو به سمت انرژی خودش بکشونه ،یعنی در واقع اجازه ندم انرژی خوار من باشه ،اونم فقط با یه کار بسیار ساده و البته از لحاظ ذهنی خیلی سخت (بی توجهی کردن)
انصافا توی این موضوع تا حدود زیادی خوب عمل کردم و همین توجه نکردن به حرفهای دیگران باعث شده زندگی من خیلی خیلی آرمتر بشه
من یه جمله معروفی دارم برای خودم و هنیشه توی این مواقع با خودم تکرار میکنم (من خودمو درگیر طوفانهای زندگی بقیه نمیکنم)
یا مثلا یه بار یه جمله شنیدم که میگه (توی مسابقه گاو بازی کسی بیشترین امتیاز میگیره که بیشترین جا خالی میده و منم توی زندیگم این جور تهمتها و غیبتها رو گاوهای زندگی خودم تشبیه کردم و باید بتونم ازش جا خالی بدم )
بی نهایت سپاسگزارم از شما استاد عزیز و تمامی دوستان دوسداشتنی این سایت فوقالعاده که هقچ جا شبیهش نیست
سلام ب شما دوست خوبم آقا محمد عزیز
سپاسگزارم بخاطر کامنت زیبا و تاثیر گذارتون خیییلی ب من کمک کرد ک بتونم ذهنم و آروم کنم و یاد بگیرم
چ منطق های قشنگی گفتین برای ذهن :
من یه جمله معروفی دارم برای خودم و همیشه توی این مواقع با خودم تکرار میکنم (من خودمو درگیر طوفانهای زندگی بقیه نمیکنم)
یا مثلا یه بار یه جمله شنیدم که میگه (توی مسابقه گاو بازی کسی بیشترین امتیاز میگیره که بیشترین جا خالی میده و منم توی زندیگم این جور تهمتها و غیبتها رو گاوهای زندگی خودم تشبیه کردم و باید بتونم ازش جا خالی بدم )
این بندگان خدا قانون نمیدونن و اینطوری واکنش نشون میدن ولی منی که میدونم قانون چیه نباید خودمو درگیر کنم و هر کسی هم نتایج خودشو میگره
خییلی ممنونم بابت این آگاهی های ارزشمند
شاد و موفق و ثروتمند باشید
سلام خدمت شما خانوم لرستانی عزیز
من هر وقت عکس پروفیل شما رو میبینم با خودم میگم که این دختر چقدر با خودش در صلح و این ارامش توی چهرتون و لبخند زیباتون باعث انرژی گرفتن من میشه
چند روزه ک قدم هفتم جلسه دوم رو شروع کردم و دقیقا مصادف شده بود با این فایل بسیار ارزشمند استاد .جلسه دوم قدم هفتم راجب توجه صحبت میکنه و اینکه چطور بجای کلمه فکر از کلمه توجه استفاده کنیم .این جلسه واقعا بی نظیره و هر چقدر راجبش صحبت کنم کمه و جالب اینجاست با شنیدم این فایل که راجب نحوه برخورد با تهمت بود انگار قفلهای رو توی سرم باز کرد که دبا جلسه دوم قدم هفت تکمیل شد
تا قبل از گوش دادن به این جلسه منظور استاد از کانون توجه قشنگ درک نکرده بودم ولی با شنیدن این جلسه تازه میفهمم کانون توجه به چه معنی میتونه باشه .استاد توی این جلسه خیلی تاکید میکنه که بجای اینکه ما تمرکزمون روی ناخواستهای زندگیمون باشه بیام علی بی غم باشیم و اعراض کنیم از اون ناخواسته و هر کاری کنیم که از فرکانس اون ناخواسته بزنیم بیرون و کانون توجهمون رو آگاهانه به سمتی ببیریم که به ما احساس بهتری بده و با این کار اون مسلِه قطعا حل میشه با هزاران دستان خدا که توی زندگی همه ما هست
یا حتی در مورد اینکه چطور بخوایم دآمد خودمونو بیشتر کنیم هم این موضوع رو تاکید کردن که بجای تمرکز روی این موضوع که چطور درآمد خودمونو بیشتر کنیم بیام از لحظهای زندگیمون جوری استفاده کنیم که به احساس خوب برسیم و احساس خوب ریشه و پایه همه چیزهای خوب توی زندگی ماست و شامل پول میشه ثروت میشه حال خوب میشه روابط خوب میشه و ….
من اینطور برداشت کردم که وقتی من حتی اگر این سوال از خودم بپرسم که چطور درآمد خودمو بیشتر کنم به معنای اینکه من کانون توجهم و تمرکزم روی کمبود درآمد در شرایط فعلی منه و این کار باعث میشه که بهخ کمبودهای بیشتری هدایت بشیم طبق قانون
کل حرفهای استاد در اون فایل راجب احساس بود و ارتباط مستقیم احساس با کانون توجه توضیح دادن .وقتی قانون در مورد تهمت زدن افراد برسی میکنیم میبنیم که اگر من به هر دلیلی بخوام جواب کسی رو بدم که به من تهمت زده به این معناست که من روی کمبود هر احساسی که از اون تهمت زدن به من دست داده تمرکز کردم و طبق قانون از جنس کمبود بیشتری نصیبم میشه به همین سادگی .بخاطر همینه که استاد عزیز ما با درک صحیح این قانون میاد قبل از اینکه احساسی در وجودش شکل بگیره خیلی راحت اعراض میکنه و اینجوری از ریشه او فرکانس قطع میشه
بطور مثال وقتی من بدهکار بودم و بقیه به من تهمت زدن اولش احساس قربانی بودن کردم احساس ضعیف بودن و هزارتا احساس ناجور دیگه و فکر میکردم باید با مقابله باهاش و توضیح دادن راجبش به افرادی که به من تهمت زدن جلوی این کارو بگیرم و چه اتفاقی افتاد برام ….برعکس هر روز من مجادله داشتم با طلبکارا و آدمهای که حتی به ظاهر صلاح منو میخواستن و هر روز احساسم بدتر میشد .
به لطف الله الان چند وقته از اون احساس اومدم بیرون و جنس اتفاقات و آدمها خیلی فرق کردن و حتی دیگه به کسی اجازه نمیدم راجب این موضوع باهام حرفی بزنه که احساسم درگیر بشه .الان حس میکنم احساس لیاقتم خیلی بیشتر شده چون نتایجم هر روز داره بزرگتر میشه و بقول استاد با اینکه دیگه تقلام برای بدست آوردن پول کمتر شده ولی چرخ زندگیم رونتر شده و بوی پول رو دارم حس میکنم …الان حتی راحتر میتونم تجسم کنم و خودمو توی شرایط دلخواهم ببینم .الان میفهمم که وعدهای خداوند حقه
آیه 30 سوریه فصلت الان برام پررنگتر شده وزیباتر میتونم درکش کنم .ترجمش این میشه که
بی تردید کسانی که اعلام کردن صاحب اختیار ا خداست سپس استقامت ورزیدن فرشتگان پیوسته بر آنان نازل میشوند نترسید و اندوهگین نباشید و به بهشتی که وعده داده میشدید بشارت یابید
چقدر زیبا خداوند توی این آیه از ایمان و توکل به غیب و از تکامل و در مسیر درست با صبر قدم برداشتن حرف میزنه .اون روزهای که بدهکار بودم و همه جور تهمتی شنیدم و درگیر هزار جور اتفاقات بودم مثل درگیری و فوش و دادگاه فقط کار من شده بود تقلا برای خلاصی از اون بدهی ها .این آیها رو اون روزا فقط میخوندم که آروم بشم و میدونستم درسته ولی نمیتونستم به وضوحی که الان بهش رسیدم درکش کنم .الان به لطف خدا 80% بدهی های من صاف شدن درآمدم هر روز داره دبیشتر میشه درگیر قسط و وام بانکی نیستم منی که 15 سال کارم شده بود وام و قسط قرض الان مدتهاست سلامتم و هیچ داروی مصرف کردم .خوابم شده مثل بچهای کوچولو منی که 15 سال فقط با قرص خوابم میبرد
الان توی همون بهشتی هستم که خداوند بهم وعدشو داده بود و دنیای من هر روز داره زیبا تر میشه .دیگه ترسی از مرگ ندارم و بقول آیلار اکبری عزیز اگر کسی ازم بپرسه بزرگترین ترست چیه نمیگم مرگ بلکه میگم زندگی رو زندگی نکردن و از این فرصت کوتاه بدرستی استفاده نکردن
الهی شکرت برای این سایت و برای دوستان خوبی مثل شما خانوم لرستانی عزیز .ممنونم ازت دوست عزیزم که با کامنت زیبات من و به حرف آوردی خیلی حالم عالی شد
هر کجا هستی در پناه الله یکتا شادو خرم و سربلند ثروتمند باشی
بنام الله مهربان فرمانروای قدرتمند هستی و کیهان
سلام ب شما دوست عزیزم آقا محمد عزیز
خیییلی ازت ممنونم بخاطر آگاهی های ارزشمند ی ک باهام ب اشتراک گذاشتین
الان اومدم تو سایت ک ردپای امروزم و بنویسم گفتم خدایا هدایتم کن ک کجا بنویسم ک یهو کامنت شما اومد روصفحه
خیییلی ازت ممنونم بابت لطفی ک ب من داشتید و تحسین زیباتون درمورد چهره ی زیبایی ک خداوند بهم هدیه داده
امروز داشتم گفتگوهای ذهنی مثبت جلسه 2 احساس لیاقت و گوش میدادم، وهدایتم ب کامنت زیبای شما ی نشونه اس برام ک جهان داره ب احساسم ارزشمندی نوپام پاسخ میده
خدایا صدهزار مرتبه شکرت
عصری یاد کامنت دوست عزیزم طیبه جان افتادم
ک نوشته بود ای دیوانه لیلایت منم
دیشب ک سرچ کردم متن شعر اومد بالا برام
خیییلی زیباست برات اینجا کپی میکنم
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
خییلی حس عجیبی داشتم این شعر و تا حالا نشنیده بودم و پیغام خداوند خیلی واضح بود برام ک
فقط روی خودم و باورهای توحیدی و رابطه ام باخدا خدا کار کنن
خدا منو رسما دعوت کرد ب مسیر توحید و عشق بازی باخودش
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.
الهی صدهزار مرتبه شکرت
عصری یادم اومد گفتم چ خوب میشد آهنگش و میداشتم و گوش میدادم تا بهتر درکش کنم
ک رفتم سرچ کردم و خداروشکر آهنگش و هم پیدا کردم بارها گوش دادم اصن منو دیوااانه کرد داشتم تو حیاط راه میرفتم و آسمون و ابرها رو نگاه میکردم پرواز کنجشک ها و بلبل ها و آواز قشنگشون و هی تکرار میشد
دیوانه لیلایت منم در رگ پنهان و پیدایت منم
بعد یاد فایل تعریف خداوند افتادم ،خداوند انرژیه ک همه چی و دربرگرفته و..
خدا همه چیه
خدا زمانه
هرکس درک متفاوتی از زمان داره
خدا مکانه
خدا صداست
خدا تصویره
خدا حسه
هرلحظه داره مارو هدایت میکنه…
الهی صدهزار مرتبه شکرت بخاطر این آگاهی ها
من چقد خوشبختم ک درمدار دریافت این آگاهی ها و سایت قرار گرفتم خدایا شکرت
خدا نظمه،خدا تعادله
امشب با چشمای خودم دیدم نظم و تعادل و هدایتش رو الله اکبر
یادم آورد ک میخواستم مستند جهان ما رو ببینم
و سرچ کردم بالا اومد چقددد زیبا بود مستندش خدای من خیلی قشنگ داشت جریان هدایت
رو میگفت،هماهنگی ماه و چرخش زمین برای روزی رسوندن ب خرس داستان و بچه هاش
هدایت خرس ب غاری ک بالای ی کوه بود برای خواب زمستونی 6 ماهه
و کاهش ضربان قلبش
کوتاه شدن روز
خیلی جالب بود میکفت پشت پلک خرس ی سلول هایی داره وقتی زمستون تموم میشه گرمای خورشید و تغییر فصل و متوجه میشه و خرس بیدار میشه
حتی داشت توضیح میداد ک چطور ماهی های سالمون هدایت میشن ک برگردن ب جایی ک متولد شدن برای تخم گذاری
واین قضیه همزمان میشد با غذا خوردن خرس و بچه هاش
و حتی جذر و مد ماه هم باعث میشد روزی ب دست خرس برسه الله اکبر
همه چی تحت کنترل خداونده
همه چی خودشه
هیچ برگی بدون اذنش از درخت نمی افته
و خداوند رزق بیحساب میده ب کسی ک در مشیتش باشه
ما رمیت اذ رمیت
تو سنگ نزدی خدابود ک سنگ زد تیرانداخت
ی پیامی اومد رو گوشیم
نوشته
اعتماد
آنهایی که به بیداری خداوند اعتماد دارند،راحتتر میخوابند.
همون لاخوف علیهم و لا هم یحزنون
خدایا منو در این مدار زیبا قرار بده
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میخوام
من رو ب راه راست هدایت کن راه کسایی ک ب اونها نعمت دادی
امروز روز عالی بود برام تونستم ی حرکتهایی بزنم برای کارم و قسمتی از الگوی لباسم و بکشم
مث همیشه نشد ی کم غلط خوردگی داشت
از خودم پرسیدم چرا اینجور شده خوب ک فک کردم دیدم اینار با نام خدا شروع نکردم کار رو
و چون گونیای جدید گرفته بودم مطمئن بودم ک خوب میشه
یعنی من رو درستی گونیام حساب کردم و نتیحه این شد ک کلی خط خوردگی داشت کارم
خدایا منو ببخش ک فراموش کردم ازت کمک بخوام و روی تو حساب نکردم ،منو ببخش ک قدرت رو دادم ب ی گونیا
و گفتم خودم دیکه از پس این برمیام
ننننن !!
من بدون حمایت و هدایت خداوند از پس هیچ کاری برنمیآمد
من هیچم بی تو
من ناتوان و ضعیف هستم
در مقابل فرمانروای هستی
خدایا منو تسلیم فرمان خودت قرار بده و آسانم کن برای آسانی ها
سپاسگزارم دوست خوبم بخاطر اینکه وقت گذاشتی و برای من باعشق نوشتی.
مررسی ک هستی و داری روی خودت کار میکنی
عاشقتممممم:))
ردپای روز 4 اسفند 1403
سلام زکیه عزیز
دقت کردی چه فرکانس نابی در وکامنتت موج میزنه و میشه گفت با تمام کامنتهای که ازت خوندم متفاوت بود ،قشنگ بوی خدا میداد ،حرفهات حرفهای خدا بود و قشنگ مینشست در جای که باید منشست ،قلبم آرام شد با حرفات و گشایشی در قلبم حس کردم
همه چی رّب
وقتی که داشتی از زیبای های جای که بودی صحبت میکردی ،از ابرهای که توی آسمونه ،از پرندگانی که آزادانه در حال حرکت بودن و هماهنگی و نظمی که خداوند در اداره این جهان داره قلبم بی اختیار تایید میکرد حرفهاتو ،یادم به امروز صبح خودم افتاد که به محض بیدار شدن طبق روتین روزانم تمرین ستاره قطبیمو بین خواب بیداری انجام دادم و بلند شدم رفتم حیاط خونه بی اختیار چشمانم به آسمون و تکه های ابر که کلشو پوشونده بود افتاد رنگ آبی کمرنگش چنان زیبایی به آسمون داده بود که حس میکردم بین من و خدا فقط این ابرها وجود داره ،دیگه اتفاقات زیبا شروع شد دیدن گلهای که جلوی در خونمون سبز شدن و رنگ زرد پر رنگش هوش از سر من میبرد
الهی شکرت برای هر ثانیه بودن در این دنیای پر از شگفتی ،خدایا سپاسگزارم برای تک تک ثانیهای زندگی که بهم هدیه دادی و این فرصت کوتاه
خدایا سپاسگزارم برای بودن کنار دوستان بی نظیری مثل شما
سپاسگزارم از خداوند برای آشنایی با استاد عزیز و این مسیر رویایی
در پناه الله یکتا شادو خرم باشی دوست قشنگم
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استاد عزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم
وسلام به تک تک دوستانم
نمیدونم چطوری وبا چه زبونی شاکر الله مهربانم باشم که دستمو گرفت ومنو آورد به مسیری پر از خیر وبرکت…
مسیری که به آسانی می تونم درش به سعادت وخیر دنیا وآخرت دست پیدا کنم..
مسیری که بهم درش فرصت داد تا از جهل ونادانی دست بردارم وبه سمت شناخت خودم شناخت خودش و شناخت قوانین حاکم بر جهانش در حرکت باشم وهر روز با ورژن جدید وبهتر وراضی کننده تری از خودم روبرو بشم.
وقتی این فایل رو دیدم بزرگترین تهمتی که در عمر بهم زده شده بود وخیلی قلبم به خاطرش شکسته شده بود یادم اومد..
گفتم منکه با بچه ها ی اینجا واستاد حرف ناگفته و راز پنهونی ندارم بذار بگم داستان رو….
یادم اومدم سالها پیش که به خاطر مشکل شنوایی پسرم توی بیمارستان امیر اعلم تهران پرونده داشتیم…من پسرمو میبردم اونجا کلاس گفتار درمانی وتربیت شنیداری و از اونجا که پدرش به رحمت خدا رفته بود و تمام مخارج مهدی با من بود واقعا شرایطم اونقدر خوب نبود که بتونم هر هفته ببرمش کلاس وهزینه ی کلاسهاش رو پرداخت کنم برای همین تو خونه بیشتر باهاش تمرین میکردم …
جوری شد که از دفتر اون بخش بیمارستان منو خواستند وگفتند حالا که این بچه رو عمل نکردید حداقل کلاسهاش رو مرتب بیارید منم گفتم شرایطش رو ندارم هزینه اش زیاده برام..
خلاصه که از طرف بیمارستان معرفی کردند پسرم رو به موسسه ای که در ماه مقداری از هزینه های کلاسهای درمانیشو پرداخت کنند منتهی گفتند نماینده ومددکار اون موسسه باید بیاد برای بازدید از محل سکونت و ……
یه روز که سرکار بودم وپسرم هم دبستان بود تماس گرفتند ومن رفتم خونه ویه اقایی از طرف موسسه اومد برای بازدید وتحقیق؛ من ایشون رو راهنمایی کردم داخل خونه ودر خونه رو باز گذاشتم؛ ورفتم اشپزخونه که براشون ابی ؛ شربتی چیزی بیارم ایشون شروع کردند راه رفتن تو خونه وسوال پرسیدن بعد از حدودا 10 دقیقه ایشون در حالیکه من هنوز تو آشپزخونه پشت کانتر بودم رفتند در واحد رو بستند تا من بیام بگم چرا اینکارو می کنید اومد سمتم ودستش رو گذاشت روی دهنم؛ منم شروع کردم بهش مشت ولگد زدن؛ وتو دلم هی خدا رو صدا میزدم که کمکم کنه؛ چند ثانیه طول نکشید که یه دفعه دیدم این آدم منو رها کرد وبا اضطراب کیفشو برداشت وبه سرعت باد از خونمون رفت.
منم که انقدر حالم بد بود نشستم گریه وزاری …
یه هفته ای گذشت و از بیمارستان تماس گرفتند نتیجه تحقیقات چی شد منم گفتم باید حضوری بیام …
وقتی رفتم وبرای مددکار که یه خانم جوانی هم بود داستان رو تعریف کردم دیدم اون خانم سریع برگشت گفت ولی آقای فلانی چیز دیگه ای گفتند..
پرسیدم ایشون چی گفتند؟
گفت: اون اقا گفته خانم فلانی بهم پیشنهاد دوستی دادند که از این طریق حمایت بیشتری دریافت کنند برا همین ما پسر ایشون رو حمایت نمی کنیم!!!!!!!
حالا شما که این داستان رو میخونید فقط تصور کنید من چه حالی داشتم!!!!
من در نهایت بی گناهی نه تنها نمی تونستم حرفمو ثابت کنم بلکه بهم چنان تهمتی زده شده بود که دیگه همون ماهی دوبار هم نمی تونستم برم بیمارستان از ترس قضاوت پرنسل اون بخش((( البته بماند که اون داستان هم کلی درس وتجربه داشت برام وهم کلی خیر که بعدها فهمیدم)))
من حدودا 7و8 ماه پسرم رو بیمارستان نبردم تا اینکه باهام تماس گرفتند که نوبت تست شنوایی پسرم هست وباید حتما ببرمش….
با هزارتا فکر وخیال وخجالت و ترس از قضاوت رفتم بیمارستان؛ تا رسیدم به بخش مربوطه مددکار بخش با خنده صدام زد گفت: خانم فلانی بیا کارت دارم…
رفتم پیشش گفت: خبردار شدی چی شد؟ گفتم خبر از چی؟
گفت: اون آقاهه بود که اومد خونتون و اون داستان رو تعریف کرده بود در مورد شما، اون آقا از اون موسسه اخراج شدن گفتم چطور شد؟
گفت: ایشون در طی یکسال اخیر که تو اون موسسه استخدام شدند وهر جا میرفتند برای تحقیق منازل خانم های تنهایی مثل شما گیر می اوردند همون رفتار زشت رو تکرار میکردند چند نفری مثل شما گزارش دادند و دست اون آقا رو شد!!!!
من نمیدونستم بخندم یا گریه کنم؛ از صبری که کردم یا از دردی که کشیده بودم ورنجی که تحمل کرده بودم از بار تهمت؛ از اینکه نتونی حرفتو ثابت کنی و مورد تهمت وقضاوت قرار بگیری!!!!
خدا رو شکر اون روز اون دردها و اون خاطرات گذشت و امروز یه دفعه یادم اومد درسته یاد آوریش حالم رو بد کرد یه کم ولی حسن های زیادی داشت به یاد آوردنش؛ برای منی که امروز میدونم هیچ اتفاقی اتفاقی نیست!!!
دوستای عزیزم اصلا هیچ چیز در این جهان بیخود وبی جهت اتفاق نمی افته…
من اون زمان خیلی کم سن وسال بودم 26و27 سالم بود زیبا و جوان والبته تنها ….
وهمیشه این ترس در دلم بود که نکنه همچین اتفاقی برام بیفته یه روز…والبته که جذبش کردم
…
دوم اینکه من انموقعه خدا رو به این شکل نمی شناختم که؛ به عنوان مالک وصاحب اختیار وهمه ی کاره خودم وزندگیم برای همین من اون بخش درد ورنجش رو تحمل میکردم و خداوند سهمش رو به بهترین شکل انجام میداد در حالیکه من دارم تجربه میکنم رشد می کنم و درس میگیرم از جهان هستی ولی از روی لطف ورحمتش کاری میکرد من کمترین آسیب رو در این چرخه ی تغییر باورها وتغییر فرکانس ها و رشد خودم داشته باشم….
امروز یادم اومد که چقدر در گذشته به خاطر نداشتن عزت نفس واعتماد به نفس پشت سر هم جنس خودم بد گفتم و قضاوتش کردم وگاهی شاید یه جاهایی به صورت نامحسوس یه تهمتی هم به کسی زدم که مثلا دلم خنک بشه مثلا از چشم فلانی بیفته یا مثلا بگم من از اون بهترم!!!
تو دنیایی که من می تونم هر روز وسوسه بشم و از عرش به فرش برسم با از دست دادن کنترل ذهنم!!!
تو دنیایی که کافیه فقط چند دقیقه وچند ساعت اگه تکیه وتوکل واعتمادم برگرد از خداوند به سمت خودم و خود محوری کنم در جایگاه یه آدم قضاوتگرو تهمت زننده و مشرک قرار بگیرم؛ من هیچ ادعایی ندارم که بی عیب وبی نقصم واین فقط دیگران هستند که میخوان منو مورد قضاوت قرار بدند حالا یا راست میگن یا دروغ میگن…
یا درسته یا غلط….
فقط اینو میدونم از نظر منه مینا شیطانی وجود نداره…
فقط من هستم و فقط خدا…
هر جا من فقط من رو ببینم از من بپرسم با من مشورت کنم از من کمک بخوام یعنی باسرعت هرچه تمامتر دارم میرم سمت نابودی!!
چون من که قدرت وتوان وعقل و منطق وشعور و درک درستی نداره!!!
من اصلا به تنهایی هیچی نیست؛ پس من نمی تونه نجات دهنده کمک کننده رو به جلو برنده موفق کننده و در نهایت خوشبخت کننده باشه وجهنم جایی فیزیکی نیست!!!!
جهنم دقیقا همونجایی هست که من با خودش تنهامیشه و میشنه به خودش و کارهاش و ظلم به خودهاش نگاه میکنه….
امااااااا وقتی این من وصل میشه به اصل به منبع خودش؛ به کسی وچیزی و نیرویی که ازش پدیدار شده اونجاست که با یکی شدن با اون نیروی برترش می تونه کوه رو جابه جا کنه…
اونجاست که قدرت میگیره ونه کاذب؛ بلکه قدرتی که بهش امید میده انگیزه میده بهش اعتماد به نفس میده بهش عزت و ارزش میده بهش بزرگی میده و چون اینهارو از اصل ومنبع خودش گرفته از درون غنی میشه….
وقتی اختیارش رو میده به اون اصل کاری که صاحب خودش وتمام جهانیان هست واقعا نه ترسی در دل داره نه غمی…
به اسمش ورسمش قسم؛ که خداوند همه خیر هست وخوشی….
من بارها وبارها وبارها امتحان کردم با خودم به قول خانم فلورانس اسکاولشین این جمله رو تکرار کردم (( نه هیچ انسانی دوست توست ونه هیچ انسانی دشمن توست مینا جان؛ بلکه هر انسانی معلم توست))
اگر من در مسیر درست یکتاپرستی باشم واقعا چه چیزی وچه کسی وچه قدرتی از بیرون می تونه حال منو بد کنه وقتی من میدونم که تحت مراقبت الله مهربان فقط وفقط سعی کردم وسعی می کنم که با خودم وبا کل جهانیان در صلح باشم همه ی آدمها رو دوست داشته باشم خودم رو وهر کسی رو که در حقم بدی کرده یا میکنه که شکر خدا مدتهاست در زندگیم کسی وجود نداشته که بد باشه ؛ چون به این درک رسیدم که هر جی هست در درون من هست و حتی اون آدم به ظاهر بد واون شرایط به ظاهر بد اومده تا منو به ربم به پاکی به یکتاپرستی نزدیکتر کنه…
دیگه واقعا گله ای نیست!!!!
پذیرش وتسلیم….
هربار با خودم میگم به خدا میگم خدایا من خودم رو هر لحظه به تو میسپارم فکرم رو قلبم رو گفتارم رو اعمالم رو؛ تا مورد پسند تو باشه….
چون من وقتی تحت حمایت ونظارت تو هستم در امنیت و آرامش مطلقی به سر میبرم….پس حتی لحظه ای رهام نکن…
بخدا قسم اینی که دارم ادعا می کنم و میگم رو با تمام وجودم میگم…
نه تعریف وتمجید کسی منو به وجد میاره و نه بد گفتن و دشمنی و کینه و قضاوت کسی در حقم منو آشفته می کنه…
مدتهاست فقط نظاره گر شدم…بدون قضاوت..حتی سعی میکنم توی ذهنم هم اون ادم یا ادمها وشرایط به ظاهر بد یا خوب رو هی بالا پایین نکنم..
به جاش فقط این راز ونیاز رو با خدای خودم دارم که
(((خدایا من میخوام بنده ی پاک وخوب تو باشم، میخوام همواره در مسیر درست تو باشم وفکری بکنم که تو می پسندی حرفی بزنم که تو می پسندی، عملی انجام بدم که تو می پسندی، وکل امورات زندگیم لحظه به لحظه تحت نظر وخواست تو به انجام برسه..
پروردگار من از من بساز هر آنچه که میخواهی در نهایت امنیت وآرامش وشادی وثروت و صبر وامید وانگیزه وشوق سپاسگزاری…
من ومهدی و عزیرانم رو ببر به مسیر درست ببر به مسیری که پر خیر وبرکت هست)))
این دلنوشته دعا راز و نیاز خواسته؛ نمیدونم هر چیزی که میشه اسمش رو گذاشت تو گوشیم سیو هست هر روز هر چندبار که بشه میخونمش با تمام وجودم و رهایی عجیبی منو در بر میگیره…
استاد قشنگم؛ عزیزدلم؛ بدون شک خداوند تنها مالک وتنها صاحب اختیار ما وشماست، مثل همیشه در پناه امن خداوند باشید هر لحظه وهمیشه ان شالله.
سلامی که از جنس نام زیبای خداست؛
دردی که مرا نکشد قوی ترم میکند .
خواهر و همکلاسی خوبم با خوندن کامنت توحیدی شما ناخودآگاه این خرف نیچه به یادم اومد و واقعا هم درسته.
شما ایستادگی کردید و خدا کمکتون کرده ؛ شما جا نزدید و تسلیم غم و افسوس نشدید و خدا کمکتون کرده ،همه داستان همینه باور کنیم همینه.
رابطه ما با خدا یک رابطه دو سویه ست وقتی ما ایمان داریم و با برخورد با تضاد ها و ناخواسته ها از هم نمیپاشیم و خودمون رو جمع و جور میکنیم و به مدار الهی برمیگردیم قطعا خدا همونطور که در قرآنش وعده داده ( ببخشید و در بگذرید تا خدا فرمان خویش را بیاورد ) حتما فرمان خودش رو میاره که در مورد شما هم چنین کرده .
نگران نباشید
و ابدا به گذشته و با نگاه ملامت گرانه نگاه نکنید
خواهر گلم بهتون تبریک میگم بابت ذهن درست و پاکی که دارید.
سلام خدمت استاد عباسمنش دوست داشتنی و خانم شایسته و دوستان عزیزم
اون زمان ک اون شخص اون لایو رو گذاشت خیلی دقیق یادمه ک وقتی رفتم کامنت هاشو خوندم جالب بود ک با اینکه شما نبودید ولی هرکس شما رو میشناخت اون زیر بر علیه اون شخص میگف و از شما دفاع میکرد.اونجا عاشقتون شدم.چقد آدم باید درست عمل کرده باشه که هرکس پول داده و محصولاتش رو خریده بره ازش دفاع کنه و بگه اینجوری نیس.خیلی لذت بردم و فهمیدم راه درست بی نتیجه نمیمونه.ولی بعد اون اتفاق خیلی برام سوال بود ک شما چیجوری هیچ واکنشی ندادید و حتی قبل ترش کلا راجب اون هیچی نگفتید تا امروز ک جوابم رو گرفتم.بعضی وقتا آدم از یکی یه چیزی رو که میگ یاد میگیره اما من از شما همون موقع با عمل کردن یاد گرفتم ک نباید در مورد اتفاقاتی ک دوست نداریم صحبت کنیم.برعکس عموم مردم ک هرکسی رو میبینن براش تعریف میکنند.
اونجا بود ک فهمیدم تفاوت من که قانون رو میدونم و شما که به دونه دونه صحبت ها عمل میکنید چقدر زیاده.واقعا عمل کردن همه چیزه.مثلا شما در مورد تمرکز صحبت میکنید ولی من اینو تو عمل وقتی میبینم که شما حتی از خانم شایسته دور میشید که بیشتر تمرکز کنید و چندین ماه صب تا شب رو یه دوره کار میکنید.ولی من سالهاست نتونستم رو یه مورد حتی اینجوری تمرکز کنم.
یا مثلاً شما میگید نباید غمگین بود و آیه های حزن و لاهم یحزنون
ولی چقد ما میتونیم به این عمل کنیم؟
یا وقتی آیه :
وَ عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم):
و شاید چیزی را خوش ندارید و [درحالی که] آن برای شما خوب است و شاید چیزی را دوست بدارید و [حال آنکه] برای شما بد است!
رو میگید تو یه اتفاق بد آیا میتونیم به یاد بیاریم که شاید این برای من خوب باشد و الخیر فی ما وقع.
یا وقتی میخوام تجسم کنم و هی ذهنم میگ نمیشه آیا میتونم یاد آیه أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى
باشم ک خدا داره منطقی میکنه؟
یا وقتی میگید شکرگزاری همه چیزه و توجه رو از نداشته ها میاره رو داشته ها
آیا میتونم هر لحظه شکرگزار باشم؟
یا وقتی میگید شبکه های مجازی باعث حس بد و ایجاد مقایسه کردن و اتلاف وقت میشه آیا میتونم شبکه های مجازی رو حذف کنم؟
آیا میتونم حرف مردم برام مهم نباشه؟
میگید وابستگی بده ولی آیا با اینکه میدونیم بازم هر بار تو رابطه وابسته نمیشیم؟
میتونیم مث استاد وابسته هیچ کس چه خانواده چه دوست چه همسر و..نباشیم؟
میگید رو علایقتون کار کنید و کاری رو انجام بدید ک عاشقشید ولی باز برا پول کار میکنیم.
میگید غیبت نکنید و خوبی های بقیه رو بگید ولی آیا میتونیم؟
میبینید بچها همه اینارو میدونیم ولی کسی به نتیجه میرسه که تو عمل کردن به اینا حرفه ای بشه
و بتونه هر تضادی ک بهش رسید از زاویه ای بهش نگاه کنه که حالش رو خوب کنه.
امروز که یکم کنترل ذهن رو از دست دادم و به خودم اومدم دیدم یه حالت بدی گرفتم هم جسمی هم روحی بعد سریع یادم اومد ک آیا واقعا دنیا انقد ارزش داره که حالم بد بشه؟ یاد این جملتون افتادم ک دنیا مث اسانسوره و تو آسانسور ک موقته و چشم بهم زدنه کسی ناراحت نمیشه.
میدونید بچها بازی از یه جایی به بعد دیگ دونستن قانون نیس؛ مث استاد که دیگ از یه جایی به بعد کتاب جدید نمیخوند و رو عمل کردن به همون دانسته ها تمرکز داشت.مث یه کشتی گیر که یه فن رو خیلی خوب میزنه باید تمرکز کنیم رو همون اصل ها.مثلا غمگین نبودن..مثلا عمل کردن..مثلا تمرکز کردن..مثلا احساس خوب داشتن..مثلا امید و توکل داشتن به خدا.
همین آخری هر وقت آدم یادش میره و ذهنش نجوا میکنه احساس آدم بد میشه و…
ولی اگ بتونیم همیشه به خدا توکل کنیم و اون رو قدرت برتر بدونیم و نترسیم و غمگین نشیم حالمون عالی میشه.
مرسی استاد که با عمل بهمون قوانین رو یاد دادی نه با حرف…
از این به بعد سعی میکنم هر لحظه تو عمل به قوانین قوی تر بشم
کاش بتونیم تو رسیدن به کنترل ذهن که مجموعه ی این هاست حرفه ای بشیم.
در پناه خدا
سوره اعراف
به نام خداوند بخشنده مهربان
196)مرادوست ویاور به حقیقت خدایی است که این کتاب قران رافرستاده والبته اویارو یاور نیکوکاران است.
197)انهاراکه شماخدامی خوانید جزخدای یکتا هیچ یک قدرت بریاری شما بلکه بریاری خودندارند.
198)واگرانهارابه راه هدایت بخوانیدنخواهندشنید تومی بینی که انهادرتومینگرند ونمی بینند.
199)ای رسول ماطریقه عفو وبخشش پیش گیر وامت رابه نیکوکاری امرکن وچنانچه نپذیرند ازمردم نادان روی بگردان.
200)وچنانچه بخواهد ازطرف شیطان انس وجن درتو وسوسه وجنبشی پدیداید به خداپناه بر که اوبه حقیقت شنوا وداناست .
201)چون اهل تقوی را ازشیطان وسوسه وخیالی به دل فرا رسد هماندم خدا رابه یاد ارند وهمان لحظه
بصیرت وبینایی پیداکنند .
204)وچون قران قرائت شود همه گوش بدان فرادهید وسکوت کنید باشدکه مورد لطف ورحمت حق شوید.
205)خدای خود را باتضرع وپنهانی وبی انکه اوازبرکشی دردل خود درصبح وشام یادکن وازغافلان مباش یک دم ازیادخداغافل مشو.
سوره انفال
2)مومنان حقیقی انان هستندکه چون ذکری ازخدا شودازعظمت وجلال خدا دلهاشان ترسان ولرزان شود وچون ایات خدارا برانهاتلاوت کنندمقام ایمانشان بیفزایدوبه خدای خود درهرکارتوکل می کند.
3)ونمازراباحضورقلب به پامی دارند وازهرچه روزی انها کردیم علم وجاه ومال انفاق می کنند
4)انهابه راستی وحقیقت اهل ایمانندونزدخدامراتب بلند وامرزش وروزی نیکو علم وادب مخصوص انهاست .
5)چنان که خداتورا ازخانه خود به حق بیرون آورد
وگروهی ازمومنان سخت رای خلاف وکراهت اظهارکردند درامرانفال وغیران هم به خواهش مردم توجه مکن پیروامر خداباش وازخلق ابدا اندیشه مدار.
7)به یادآرهنگامی راکه خدابه شما وعده فتح بریکی ازدوطایفه رادادغلبه برقافله قریش یاکاروان شام وشمامسلمین مایل بودید که ان طایفه که شوکت وسلاحی همراه ندارندبی رنج وجهاداموالشان نصیب شماشود وخدامی خواست که صدق سخنان حق راثابت گرداندوازبیخ وبن ریشه کافران رابرکند.
بسم الله الرحمن الرحیم
وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِینًا
و آنان که مردان و زنان باایمان را به خاطر کاری که انجام ندادهاند آزار میدهند؛ بار بهتان و گناه آشکاری را به دوش کشیدهاند
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا
آنها که خدا و پیامبرش را آزار میدهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و برای آنها عذاب خوارکنندهای آماده کرده است.
●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●
سلام و نور خدمت استادان عزیزم و تک تک هم کلاسیهای گلم…
امیدوارم حال همگی کاملا خوب و در حصار نور الهی باشید•••
خب!!!
بریم سراغ کامنت نوشتن که هدف اصلیم کنترل ذهنم هست و به تجربه هر وقت کامنت نوشتم
پشت بندش احساسم عالی شده و انگار آروم آروم ،سبکه سبک میشم و به پرواز درمیام.
در مورد بهتان حرف زده شد
استاد من هم خیلی خوشبختم در این باره که هیچ وقت هیچوقت،حاضر نشدم بعضی حرفها بعضی کلیپا رو ببینم اصلا شده یه سری اتفاقات برای افراد حتی نزدیک پیش اومده ولی قلبم فرمان داده که نه انگار نخواستم ببینم نخواستم گوش بدم نخواستم حتی نظر بدم یعنی تمام تلاش بر این بوده رو یه سری موضوعات !!!
من وقتی وارد این بهشت شدم و شما فرمودین فضای مجازی تلویزیون اخبار و همچین چیزایی باید قیدشو بزنید ، واقعا بی میل شدو برا همشون اینستا فقط یه اکانت دارم موقع خرید گوشی حالا برنامه ها نصب شد (در این زمینه متشکر همسرم هم هستم) و هیچ وقت هیچگونه فعالیتی یا فالوری نداشتم و دیگه نخواستمش مابقی هم واتساپ دارم و ترجیحا سعیم رو میکنم استوریا رو نبینم ،اوایلش برا تلویزیون انگار نمیتونستم ذهنمو قانع کنم مقاومت داشتم ولی انگار تکاملی طی شد و پذیرفتم که هیچ چیز انچنان خوبی نداره با اینکه بچه ها باز میکنن ولی رغبت ندارم خودم تنها بودم بازش کنم و نخواستمش تقریبا…
و اما اصل ماجرا اینه که:
چشمتون روز بد نبینه حدود 40 روز پیش من رفتم یوتیوب دونبال مراقبه و از قضا اول صفحه به فایل بلند بالایی در مورد شما بود!!!استاد اون لحظه یادم میفته حس میکنم ذهنم میخواست مثل شمع منو ذوب کنه 24 ساعت یه حال خیلی بدی داشتم
اینکه اصن چرا من باید این ویدئو رو میدیدم من در چه فرکانسی بودم و از این حرفها…
حرفها همه خلاف گفته های شما بود و به قول خودتون بگذریم
اما من واقعا از خدا کمک خواستم استاد نشستم تمام حرفهای شما رو با حرفهای اون طرف به ذهنم گفتم و بهش گفتم بابا نتایجتو مقایسه کن اصن استاد متفاوته این استاد برخلاف همه که میگن برید قرض کنید کارتون رو شروع کنید یا دوره های منو با قرض بخرید خدا وکیلی هیچ کدوم رو نداره
و خدا شاهده گفتم و گفتم ذهنم خفه خون گرفت
استاد من خیلی ایه تصادفی از قرآن میخونم برای موضوعاتی که تو ذهنمه اما حقیقتا فعلا کم پیش میاد که ایه مطابق با موضوع من باشه استاد من به نیت این فایل و کامنتش زدم رو ایه تصادفی ببینید چی اومده اون بالا نوشتم .من ایستاده شما رو تحسین میکنم،شما نمونه یه انسان خودساخته شما به زندگی ما خیلیییی خیر رسوندی هزاران برابرش برگرده به زندگیتون …
شما با اطلاعات درستتون با حرفهای خوبتون
با دوره های بی نظیر تون با فایلهای هدیه فوق العاده تون رابطه منو با همسرم با خودم با خدای خودم شفا بخشیدین
شما بودی دستمو گرفتی گفتی دخترر دیگه بسه قرض کردن باید پول بسازی
استاد کلمات نمیتونن تشکر من رو از شما برسوننن
باید نتایجم عالی بشه تا با نتیجه در دست ازتون تشکر کنم …. آره استاد من تمام تلاشمو میکنم
من اهداف جدیدی در پیش دارم به قانون تکامل هم احترام میگذارم سمت خودم رو تلاش میکنم به نحو عالی انجام بدم و با اون طرف قضیه هم کار ندارم ….
●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●
استاد جانم اونجایی فایل که شما گفتین هدفت چقدر برات مهمهاستاد موهای تنم مور مور شد حالم عجیب شد
استاد من به لطف الله براساس تضادهایی که در من به وجود اومده در تلاشم که در مسیر قانون سلامتی قرار بگیرم هدفم اول سلامتی کامل و سپس تناسب اندام این هدف برام خیلی مهمه …
و طی این 11 روز نتایج خوبی رو دارم میگیرم به لطف خدای مهربانم با اینکه هنوز دوره رو ندارم
دیروز رفتم جایی خیلی جالبه برام پشمک آوردن و اصرار که بخور ،من یه لحظه از قضاوتها از متلک ها ترسیدم (البته من قبل آشنای با شما خیلییییییی خیلیییییییییی زیاد ترسو بودم اما بعد آشنایی با شما خیلی فرق کردم)
گفتم اگه این فرد بهم متلک بندازه بگه تو نمیتونی تو اراده نداری من ناراحت میشم و خدا شاهده دونبال این جواب بودم که اگه یه سری جاها بهم گفتن چرا نمیخوری ؟؟چی بگم!! جوابی نداشتم براش و خدا رو شکر اونجا به خیر گذشت و من بی توجه شدم
و اومدم الله اکبر دیدم شما فایل گذاشتین من دوستون بگردم اونور دنیا از کجا میدونین شاگرداتون دردشون چیه !!! مرسی استاد جانم مرسی
هدفم از اونجایی مهمه که من آرزو در 32 سالگی تا 17 دی 403
هر روز تمام بدنم درد میکنه ! اضافه وزن 30 کیلویی داره خفم میکنه ! اضافه وزنم باعث درد پاهام میشه ! اگه من کمرم بگیره فلج به تمام معنا و هیچ قدرتی حتی برای جابجایی شدن در رختخوابم نخواهم داشت ! من تقریبا نصف روز درخواب مابقی هم کسل و بی حوصله بی اعصاب !! خیلی جاها میگفتم پیرزن ها از من بهترن !!
دقیقا یه شکم بالای شکمم دارم نشانه کبد چرب !!
حتی خدا شاهده حوصله خونه تمیز کردن نداشت جوش صورت و بدن و خالها و همه و همه…
الان بعد از 11 روز من واقعا انرژی دارم اکثرا خونه ام تمیزه انگار یه انرژی مضاعفی خداوند بهم هدیه داده و انگار صبورتر شدم و خدا میدونه قراره چه اتفاقاتی بیفته …
حالا آرزو جانم جگر گوشه خدا تو نتیجه خودت برات مهمه ،برات مهمه که 5 سال دیگه در سلامتی کامل باشی بدون نیاز به دکتر بدون اذیت کردن اطرافیانت و در لذت و لذت باشی یا نه میخوای همیشه مریض باشی و کار به جایی برسه که حتی بچه هات هم بهت نرسن تو بمونی و یه عالمه درد و مریضی و بی پولی و بیکسی و و و
پس ما قراره این روند رو سبک زندگی بکنیم و من دیگه نباید به خاطر حرف دیگران خودمو در خطر بندازم من نباید به نظرشون اهمیت بدم…
سلامتی من از همه چیز مهمتره (من قبل از شروع این مسیر واقعا در عذاب جهنم بودم) از این فایل هم فهمیدم باید دربرابر افرادی که شاید در برابر منی که همش بخور بخور و بخواب بود تعجب کنند و یه سری حرف بگن حالا از روی محبت یا غرض هیچ اهمیتی ندم و ساکت باشم و هیچ توضیح اضافی ندم(سخته ولی با تمرین شدنیه وقتی هزاران نفر تونستن پسمنم میتونم و قرار نیست به خاطر حرف یه سری افراد، یه عمر مریضی رو با خودم به یدک بکشم )
خدایا در زمان و مکان مناسب من رو در مدار دریافت دوره قانون سلامتی قرار بده
خدایا از اراده کن فیکونت بر من ببار تا بتونم به آسونی مثل آب خوردن بتونم به هدفم برسم
خدایا با تو برام همه چی امکان پذیره عاشقتمممممم من عشق ابدیم…
●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●
خدایا شکرت که با شروع هدفم قلب انسانها رو برام نرم کردی
خدایا شکرت باشروع هدفم آروم و صبورم کردی
خدایا شکرت که به نحو عالی هر روز هدایتم میکنی
خدایا شکرت که استاد به این بی نظیری دارم
خدایا شکرت همسرم بدون اینکه من چیزی بهش بگم انگار تو مسیر هدفم باهام همراهه
خدایا شکرت به خاطر این همه فراوانی الهی و ربی صد هزار مرتبه شکرررت
بنام خدای یکتا ،خدای قادر،بنام او که هرچه دارم از اوست
سلام به استاد ارجمندم واستاد شایسته مهربانم ودوستان بهشتی ام
خدا جونم تو راهزاران هزار با شکر وسپاس بخاطر یه روز،دیگه ویه فرصت دیگه
تورا هزاران هزار بار شکر وسپاس که اینقدر بزرگی ،مهربانی ،عاشقمی وبیشتر از من دوست داری که من به خواسته هام برسم
توراشکر وسپاس بخاطر باران رحمتی که امروز روزی امان کردی
تورا شکر وسپاس بخاطر اشکهایی به عشق تو برصورتم غلت میخوره
تورا شکر وسپاس که شوری اشکام را با زبان میتونم حس کنم
توراشکر وسپاس بخاطر حس لامسه ام
تورا شکر وسپاس بخاطر قلبی که علاوه بر اینکه به من زندگی می بخشه جایگاه الهامات وصدای تو هست
خدایا هرچقدر بگم عاشقتم کمه ، هرچقدر بگم دوست دارم کمه ،هر لحظه اگر شکرگزار نعمتهایی باشم که به من عطا کردی کمه، چون شکر نعمتهایی که از لطف وکرمت به من بخشیدی از عهده من بر نمیاد ،خداجونم منو ببخش ،منو ببخش وهدایتم کن به مسیر درست، به مسیر کسانیکه به آنها نعمت داده ای ،خداجونم قلبم را پر کن از عشق خودت ،من به هر خیری از جانب تو سخت محتاجم
گام چهاردهم : نحوه برخورد با تهمت
من عاشقتم استاد شایسته عزیزم که همیشه بانی خیر وبرکتی عزیزم
خدای من ،وقتی داشتم فایل قبلی را گوش می دادم به خودم گفتم اگر الان این سوالات از استاد پرسیده میشد با توجه به مداری که الان دارند قطعا جوابهای متفاوت تری را به سوالات می دادند
وخدایی که من عاشقشم اینچنین دقیق با این فایل به سوالم پاسخ داد که هر جالازم باشد آگاهیهای جدید بر قلب استادم جاری میکند
ما در جامعه ای بزرگ شدیم که از بچگی به ما گفتند مواظب باشید مردم پشت سرتون حرف نزنند ویجوری رفتار کنید که مردم فکر بد نکنند و…
یعنی همه کارها را باید جوری برنامه ریزی می کردیم که مردم جور دیگه ای فکر نکنند وپشت سرمون حرف در نیاورند
خیلی از ماها بشدت زندگی میکردیم برای حرف مردم یعنی بچه رشته تحصیلی انتخاب میکرد که از دید مردم وجه خوبی داشته باشد نه رشته ای که علاقه دارد ،از طرز پوشش ،ازدواج که اگر باشخصی که میخواستیم ازدواج کنیم از دید مردم آدم مناسبی نبودبی خیال میشدیم ……
همه ما این باور را داشتیم که حرف مردم خیلی مهم است وباید جوری رفتار کنیم که مردم پشت سر ما حرف نزنند
وتقریبا پاشنه آشیل همه افراد بوده وهست وهمیشه باید با این باور محدود کننده مقابله کنیم
تمام عمل نکردنهای ما تمام ترس ونگرانیهای ما به خاطر حرف مردم بوده ،بخاطر حرف مردم 12 سال زندگی ای را تحمل کردم که فقط سختی وناراحتی ونگرانی برای من داشت ولی اگر من همان موقعه یه ذره فکر میکردم آیا خود من مهم ترم یا این مردمی که هر جور تو رفتار کنی آنها حرف برای گفتن دارند، آیا این فکر نکردن به این دلیل نبود که من دنبال تایید دیگران بودم ،به این دلیل که خدا را بعنوان قدرت مطلق باور نداشتم ،اینکه تسلیم آن شرایط شدم بخاطر بی ایمانی یا کم ایمانی ام بود ،بخاطر داشتن باور کمبود بود ،بخاطر بزرگ کردن آدمها در ذهنم بودمشخص است که نتیجه آن تحمل این زندگی رنج آور بود وبه محض اینکه قدرت را از آدمها گرفتم ودادم به خدای واحد ،به محض اینکه تسلیم شدم ،او نه تنها مرا از آن زندگی رقت بار به آسانی وعزتمندانه نجات داد بلکه مرا به مسیری هدایت کرد که هر چقدر بیشتر ایمان آوردم وعمل کردم آرامش ونعمت بیشتری را روزی ام کرد
اگر آدم خودش باشد ونیاز به توجه دیگران نداشته باشد نیاز نیست هنجار شکنی کند وخداروشکراز وقتی قانون را درک کردم هیچ موقعه برای جلب توجه دیگران دست به هنجار شکنی نزدم وهمیشه طبق میل وخواسته خودم عمل کردم ،حرف مردم خیلی برام بی اهمیت شده البته که هنوز نیاز به کار دارد وهرروز باید روی این باور محدود کننده کار شود
از وقتی در یکی از جلسات دوره قانون آفرینش از شما شنیدم که فرمودید اگر کسی غیبت شما را کرد خوشحال باشید واین به فکر کنید که چقدر من بزرگم که دیگران غیبتم می کنند سعی کردم هیچ موقعه در برابر غیبت دیگران عکس العمل نشون ندهم وقتی بعنوان مهندس ایمنی در یک شرکت خصوصی،مشغول بکار شدم خب آن موقعه من اولین زنی بودم که به یک شرکت خصوصی که حدود 400 کارگر مرد داشت وارد شد من در همان ابتدا یکسری اصول را برا خودم داشتم وبه شدت در کارم جدی بودم آنقدر که بعد از یه مدت مدیر عامل شرکت من وخواست گفت پشت سر شما حرفهایی می زنند(بداخلاق وجدی و..)گفتم اخلاق من در محیط کار همین جوری هست ولی دارم وظیفه ام را به نحو احسنت انجام میدم گفت بله ولی پرسنل ناراضی اند گفتم مشکلی نداره بفکر یه نیروی جایگزین باشید گفتند نه ما فقط خواستیم در جریان باشید منم تشکر کردم وآمدم از اتاق مدیر عامل بیرون وطبق همان رویه قبلم عمل کردم ولی می شنیدم که شکایت مرو نزد مدیر اداری یا مدیر عامل میبرند من اهمیتی ندادم بعد از چند وقت یه جلسه ای داشتیم مدیر عامل برگشت به من گفت شما یکی از پرسنلی هستید که برام خیلی قابل احترامی وخوشحالم که شما در مجموعه من مشغول کار هستید این همان، نتیجه این بود که اجازه ندادم دیگران روی من تاثیر بگذارند واحساسم به خاطر حرف ورفتار بقیه بد شود
از وقتی که یادم میاد خودم به کسی تهمتی نزدم وآخرین بار که یادم میاد به من تهمت زدند مربوط میشه به 5 سال قبل که این هم طرف جاری ام همسرش بود ولی خب یجورایی به منم ربط داده بود وقتی برادرشوهرم زنگ زد تا آمد حرف بزند عذرخواهی کردم وگفتم گوشی میدم به داداشت وهمسرم با آنها برخورد کرد ومن اصلا برام مهم نبود که جاریم چی گفته فقط گفتم طلا که پاک است چه منتش به خاک است
سعی کردم تا جاییکه میشه آگاهانه غیبت نکنم ،دیگران را قضاوت نکنم حتی در ذهنم ولی مواقعی پیش آمده که حواسم نبوده در جمعی که در مورد شخصی غیبت می کردند یا قضاوت میکردند وارد شدم وبه محض اینکه یادم آمده سکوت کردم دیگه در بحث آنها شرکت نکردم
باوری که به ما کمک می کند تا کمتر تحت تاثیر قرار بگیریم
که هر چه از لحاظ شخصیتی قوی تر شویم خیلی خیلی کمتر تحت تاثیر حرفهای دیگران قرار می گیریم
باور به اینکه من خالق زندگی خودم هستم من هستم که با افکارم زندگی خودم را رقم میزنم واصلا مهم نیست که بقیه در مورد من چه فکری می کنند ،که اگر به حرف بقیه توجه کنم ودر ذهنم اهمیت پیدا کند حرف بقیه در زندگی من تاثیر میگذاره نه به این دلیل که اونا تاثیر گذارند به این دلیل که من دارم به آن توجه میکنم وبه آن قدرت می دهم
آن کسی که تهمت میزند،غیبت میکند، آدم ضعیفی هست ،آدمی است که میخواد بی عرضگی وناتواتی خودش را اینجوری بپوشوند میخواد بگه که اگر من به جایی نرسیدم به این دلیل نیست که من آدم بی عرضه ای بودم به این دلیله که آن کسی که به جایی رسیده آدم دزد وکلاهبرداری بوده ،آدم نامناسبی بوده من اتفاقا آدم خیلی خوبی بودم که نخواستم از دزدی به جایی برسم همه اینها مکانیزم دفاعی ذهنشان هست تا ثابت کنند که آدم بی مصرفی نیستند ،بی عرضه نیستند
یعنی هروقت، هر موقعه کسی تهمت میزند به کس دیگری ،این نشانه ضعف وخلا وجودی است که در ذهن و روحش هست یه خلأ خیلی شدید که باعث میشه خیلی راحت پشت سر بقیه غیبت کنند وتهمت بزنند وبقیه راتمسخر کنند،بنابراین آدمهایی که اینکار را می کنند خیلی آدمهای ضعیفی هستند وخیلی خلأ دارند در زندگی ،ولی من نوعی اگر میخوام در زندگی پیشرفت کنم باید یاد بگیرم واین باور را در خودم تقویت کنم که این من هستم که دارم این اتفاقات را رقم میزنم فارغ از اینکه بقیه چه فکری در مورد من می کنند فارغ از اینکه بقیه چه نگاهی به من دارند واگر یه ذره ادامه بدهم متوجه میشم تهمتهایی که بقیه به من میزنند هیچ تاثیری در زندگی من ندارد بلکه به نفع من هم میشود هیچ وقت کار غیر منطقی برای جلب توجه انجام ندیم همه چیز تغییر میکند وقتی مهم نباشد که چه حرفهایی پشت سر ما گفته میشود
اصلا نیاز به دفاع نیست وسعی کنم بی توجه باشم وقتی من در مسیر درست حرکت میکنم حقیقت روشن میشود ممکن است آب را گل آلود کنند ولی حقیقت روشن میشوداگر کسی به من تهمت بزند این من هستم که دارم اتفاقات زندگی ام را رقم میزنم واین تهمتها به نفع من میشه وحتی اصلا نیاز نیست من بشنوم
اگر کسی به من تهمت بزند ومن پاسخ بدهم وبخوام از خودم دفاع کنم این پیغام را به آن طرف ودیگرانی که ممکن است بخواهند از این فرصت سوء استفاده کنند میدهم که من تحت تاثیر قرار گرفتم تونستند که مرا تحت تاثیر قرار دهند موفق شدند که دستشون را بکنند تو مخ من ولی وقتی بی محلی کنم این پیغام را به آن طرف می دهم که اصلا برا من هیچ ارزشی نداری که حتی من بخوام پاسخ بدم به تهمتهایی که به من می زنید اصلا برام مهم نیستید وآنها ممکن است چند بار امتحان کنند که آیا واقعا جواب نمیده ووقتی من عکس العمل نشان ندم اونا میفهمن که نتونستند دست تو مخ من کنند موفق نشدند مرا اذیت کنند
در موردمتلک پسرا همیشه بی اعتنا بودم اصلا برام مهم نبود البته که آن موقعه چون آدم ترسویی بودم نه بخاطر اینکه خیلی قوی بودم ولی الان که قانون را درک کردم که به هرآنچه توجه کنم اتفاقاتی از همان جنس را بیشتر وارد زندگی ام می کنم کلا بی اعتنا هستم به هر چیزی که در اطرافم به من احساس بدی بدهد
ما بایدآنقدر قوی بشیم که برامون مهم نباشه بقیه چه فکری در مورد ما می کنند برامون مهم نباشه که دیگران خوششان بیاد از ما یا نیاد چون ما هیچ کنترلی بر روی دیگران نداریم ولی ما برروی خودمان کنترل داریم که چه واکنشی نشان بدیم
اگر کسی به من تهمت میزند من نمیتونم کنترل کنم که اون به من تهمت نزند این از دست من خارجه ولی میتونم واکنش خودم را کنترل کنم افکار خودم را کنترل کنم واز آن اعراض کنم که اگر بتونم در این مسیر حرکت کنم وبرام مهم نباشه دیگران چه فکری در مورد من می کنند واگر باور داشته باشم که اتفاقات را خودم رقم میزنم فارغ از اینکه بقیه خوششون بیاد از من یا نه آنوقت میبینم که همه چیز به نفع من تموم میشود حتی تهمتهایی که میزنند
نیاز است که من یه اصولی برا خودم داشته باشم وطبق آن اصول هم حرکت کنم چه مردم خوششون بیاد وچه خوششون نیاد واین باور را دارم که اگر من در مسیر درست حرکت کنم بلاخره ویژگی های مثبت دیده می شود واگر کسی بخواد مرا تخریب کند ویا بخواد تهمت بزند ویا غیبت کند سعی میکنم به آن توجه نکنم سعی میکنم که اصلا نخوام از خودم دفاع کنم واصلا به آن فکر نکنم وکاری به اون نداشته باشم واگرمن درمسیر درست باشم وکار درست انجام دهم دیده میشود هر چند نیاز نیست دیگران ببیند خدایی هست که بر همه چیز اشراف دارد ولی مردم هم میبینند بنابراین نگران نباشم که دیگران در مورد من چه فکری می کنند ونخوام که از خودم دفاع کنم
در بحث کامنتها :
اگر من کامنت ها را میخونم اولا به این نکته برسم مخصوصا درشبکه های اجتماعی کامنتهایی که در مورد خودم هست کامنتهایی که یکسریها میخوان تحقیر کنند وتوهین کنند اصلا نخوانم یعنی حواسم باشه که دارم چی به ذهنم خوراک میدهم فکر نکنم که آنقدر قوی هستم که میتونم چرت وپرتهایی که دیگران نوشتند را بدون اینکه احساسم بد شود بخوانم اصلا نخوانم واجازه ندهم وارد مغزم شود ومهم است که کانون توجه ام سراغ نکات منفی نرود،تمرکز کنم روی کاری که انجام می دهم خداروشکر در شبکه های اجتماعی اصلا فعالیتی ندارم ولی یادم هست وقتی شرکتی که در آن مشغول کار بودم نیرو زن استخدام کرد سرپرستی پرسنل زن را مدیریت به من واگذار کرد بعداز یه مدتی چند نفری به من پیام میدادند که خانم فلانی پشت سر شما این گفته اینجور شده ومن میگفتم مهم نیست هرکی هر چی میخواد بگه وهمانطور که شما اشاره کردید بارها این کار را تکرار کردند وقتی من اهمیتی ندادم دست برداشتند
خدایا شکرت…شکرت…شکرت
سپاسگزارم استاد عزیزم ومریم بانوی مهربانم
در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت
به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر که تنها قدرت حاکم بر جهان هستی است.
درود بر استاد عباسمنش عزیز و خانوم شایسته بزرگوار.
درود بر همه محترم و ارزشمندم .
گام چهاردهم از پروژه مهاجرت به مدار بالاتر .
نحوه برخورد با تهمت.
این فایل هم مثل همه فایلهای استاد بسیار با ارزش و بینظیر بود ، برای ذهن نجواگر ما چقد مهم بوده که نظر دیگران در موردمون چیه و چه حرفی پشت سر ما زده میشه که بریم بزنیم بترکونیم یا اگه یکی میشنویم صدتا جواب بدیم و این هم باز برمیگرده به همون ذهنیت فقیر که اکثریت آدمهای دنیا دارند و ما هم داشتیم اما وقتی که ما در حال آموزش درست سبک زندگی هستیم وقتی میشنویم که این هم جزء مواردی هست که باید اصلاحش کنیم میپذیریم که این اشکال شخصیتی ست و میریم توی دل کار برای بهبود و اصلاح یک رفتار ناشایست تا بتونیم شخصیتمون رو به شیوه درست اصلاح کنیم تا جاده مهاجرت به مدار بالاتر رو با زیر ساختی مناسب و درست پی ریزی کنیم.
من یه تجربه توی این موضوع حرف دیگران دارم وقتی چند روز آخر سال 97 زندگیم دچار یه چالش بزرگ شد و تصمیمم رو گرفتم که از پایه و اساس زندگیم رو تغییر بدم حرف های مردم روستامون و دوستان و آشنایان و اقوام و حتی خانواده خودم شروع شد ، من فقط به حرفهای خانواده م جواب دادم . که این جواب دادن مساوی شده بود با اعصاب خوردی و ثابت کردن خودم که کاری که میخوام انجام بدم درسته دلیلش هم این بود که پشت سرم بد نگن یا موافق من باشند ولی بقیه مردم برام اهمیت نداشتن و واقعا اهمیت نداشت یعنی سعیم این بود که ، نه گوش بدم به حرفهاشون نه برخورد کنم باهاشون.
یادمه یه روز با موتور میخواستم برم به شهری که نزدیکمون بود یکی از بچه ها که اذان گوی مسجد بود توی مسیر منتظر ماشین بود چون وسیله نقلیه نداشت من وایسادم کنارش با روی گشاده بهش گفتم فلانی سلام خوبی کجا میری برسونمت اومد کنارم دستش رو گذاشت روی دستم که فرمان موتور رو گرفته بودم توی چشمام با عذاب وجدان یا پشیمانی نگاه کرد یه مکث کرد و گفت مصطفی ببخشید حلالم کن ، من یه جایی نشسته بودم در مورد توحرف میزدند و . من خندیدم و گفتم فلانی برام مهم نیست ادامه نده اگه حتی تو پشت من حرف زده باشی و فحش و ناسزا گفته باشی هیچ اشکالی نداره حلالت کردم ، ولش کن .
کجا میری بپر بالا بریم بازم با مکث نگاه کرد گفتم کجایی تو فکر نباش بپر بالا . آقا اون بنده خدا سوار شد 10 دقیقه یا کمتر با هم بودیم از سنگ صدا در اومد اما از اون صدا در نیومد .حالا اون موقع من چیزی از قوانین نمیدونستم .
اگه میدونستم چقد عالی بود .
بعد که زندگیم رو تغییر دادم و به شمال مهاجرت کردم خیلی حرف مردم که حالا پشت سر من چی میگن مهم شده بود همش میخواستم موفق بشم تا نتایجم تو دهنی بشه براشون چقد من به این موضوع فکر میکردم چقد در موردش حرف میزدم چه انرژی از من میگرفت خب من البته بعداً به این نتیجه رسیدم که ؛ آقا مصطفی سرت توی زندگی خودت باشه نمیخواد چیزی رو به کسی ثابت کنی بچسب به زندگیت و اهدافت . که البته اون افکار پدرم رو در آورد از بس میخواستم خودم رو به دیگران ثابت کنم .
حالا اون افرادی که دو سال نُقل مجلسشون شده بود بد گویی پشت سر من و از طرف من هیچ جواب و عکس العملی ندیده بودن بقول استاد که ماه پشت ابر نمیمونه خودشون فهمیده بودن که قضاوت الکی کردند و اعتراف کرده بودن که ما از واقعیت اطلاع نداشتیم و اشتباه کردیم .
واقعاً استاد درست میگن نه ما روی زندگی دیگران تاثیر میتونیم بگذاریم و نه دیگران میتونند روی زندگی ما تاثر بگذارند مگه این که ما باور کنیم که حرفهای دیگران روی ما تاثیرگذاره . این خود ما هستیم که با فرکانسهایی که ارسال میکنیم اتفاقات زندگیمون رو رقم میزنیم ، نتایج فرکانسهای ارسالی ما که توسط ورودی های ما شکل میگیرند اتفاقات زندگیمون رو رقم میزنند . اگه ما به این موضوع خوب آگاه باشیم و درکش کرده باشیم شش دانگ حواسمون به این هست که چه چیزی میشنویم چه چیزی میبینیم یا به چه شکل فکر میکنیم و با چه کسانی نشست و برخواست داریم وقتی احساس لیاقت و ارزشمندی و این که من لایق بهترینها هستم در ما شکل بگیره اونوقته که یه فیلتر قوی و بزرگ توی زندگیمون ایجاد میکنیم و حواسمون به این هست که توجهمون رو روی چه نکته مثبتی میزاریم.
با دیدن و توجه کردن به این فایلهای بسیار ارزشمند که خانوم شایسته عزیز دسته بندی کردند من دارم میبینم که هر روز توی مسیر بهبود هستم بهبودی در تمام جنبه ها و الان با نتایج و نشانه هایی که میبینم که داره توی زندگیم ایجاد میشه انگار حسش میکنم که یه چیزایی داره عوض میشه و فکر میکنم زندگیم داره وارد یه لول بهتر و جدیدتر میشه انگار حس میکنم که یه اتفاقاتی داره میوفته که اونها نتایج فرکانسهایی هست که چند وقته با احساس خوب دائمی و سپاسگذاری همیشگی داره ارسال میشه .
به میزان ایمانی که تا الان نسبت به خداوند دارم که فکر میکنم تا امروز بالاترین ایمانم از خداوند نسبت به گذشته است ، یه چیزی امروز بهم گفت الان وقتشه که جهان هستی نتایج فرکانسهای خوب ارسالی رو به شکل اتفاقات جدید و خوب برات رقم بزنه پس پاروهات رو بزار توی قایق اعتماد کن و بزار خداوند با جریان آب خودش به سمت درست میبره.
باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد خودش میبردت هر جا دلش خواست به هر جا برد بدان مقصد همان جاست .
کلی با خودم حرف زدم و این الهامات رو منطقی کردم که پارو هام رو بزارم . گفتم ؛ مصطفی ببین تو مگه توی این مدت اتفاق بدی برات افتاده مگه ندیدی چقد کنار کارت تایمت آزاد شده که توی سایت باشی و روی شخصیتت و بهبود اون کار کنی مگه یه لحظه احساس بد داشتی مگه لحظه ای بخاطر دنیای زیبای اطرافت با تمام زیباییهاش بوده که سپاسگذار نباشی هر چیزی توی این مدت اتفاق افتاده منجر به احساس خوب بیشتر شده ، شاید الان اون اتفاق بزرگ اون معجزات بزرگی که منتظرش بودی و وعده خداوند به کسانی هست که تقوا پیشه میکنند و برای خدا شریکی قائل نیستند میخواد رخ بده پس توکل بر خداوند تسلیم خداوند بزرگ باش که خداوند برای تو کافیه .
با تمام وجودم خدا رو شکر میکنم که خداوند منو هدایت کرد و توی سایت استاد عباسمنش عزیز عضو هستم و استاد مثل یه پدر ، پدر این خانواده بزرگ و صمیمی به من و همه ی ما درس درست زندگی رو یاد میدهند .
با سپاس فراوان از استاد عزیز و خانوم شایسته بزرگوار.
تشکر میکنم از دوستان گلم که باز هم وقت گذاشتند و کامنت منو خوندند.
در پناه خداوند بزرگ شاد و سلامت و سعادتمند باشید.
به نام هدایت الله
سلام خدمت دوست خوبم آقا مصطفی دوست ارزشمند وتوحیدی و فعال سایت
از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت وخیلی ساده وروان انرژی خوبت رو من از نوشتن شما میتوانم حس کنم ولذت ببرم
بهت تبریک میگم چقدر قانون رو خوب درک کردی و خوب اجرا میکنی امیدوارم همیشه بدرخشید و بهترین نتایج را در زندگی خود داشته باشید
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
سلام خدمت شما دوست عزیز هم فرکانسی آقا محمد رضا
بسیار از شما سپاسگذارم که وقت گذاشتید مطالعه کردید و با کامنت ارزشمندتون کلی بمن انرژی دادید لذت میبرم وقتی میبینم دوستانم کامنتها رو میخونند.
با مطالعه توضیحاتی که استاد برای هر جلسه قرار دادن کلی به درک همون جلسه کمک میشه وقتی من و همه ما کامنتهای خوب دوستان رو میخونیم با مثالهایی روبرو میشیم که کاملاً درک بهتری از اون آگاهی پیدا میکنیم و میتونیم توی زندگیمون بکار ببریم برای رشد بهتر خودمون . بازم سپاسگذارتون هستم که بمن لطف داشتید و نظرتون رو ارسال کردید . در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید.
به نام خدای مهربان
خدایا هر آنچه دارم از آن توست و هرچیزی که توی زندگیم دارم از آن توست،
با سلام محضر استاد عزیزم و مریم جان عزیز
من هم خیلی از این تهمت ها و حرف ها پشت سرم زیاد بود مخصوصا اوایل که با قانون آشنا نبودم همش برخورد میکردم و از کوره در میرفتم و ناراحت میشدم و با اونا برخورد میکردم ولی الان که دارم به گذشته نگاه میکنم میبینم که حرکت من اشتباه بوده و من داشتم به این آدمها قدرت میدادم
الان به تازگی ها شوهر خاله ام با خاله خودم میشینن خونه و مدام پشت سرمن بدوبیراه میگن عیبت منو میکنن پشت همسرم حرف میزنن که این پس هرچی داره از راه خلاف به دست آورده و زیر خاکی پیدا کرده و دزدی کرده و منم اصلا توجهی نمیکنم و در آخر هم خودشون تسلیم میشن
ولی اگر مثل گذشته با اونا رفتار میکردم نه تنها تسلیم نمیشدن بلکه بدتر هم قوی تر میشدن
به قول استاد به هرچیزی که بهش توجه کنی داری قدرت میدی بهش
من از استاد ممنونم به خاطر این فایل زیبا و دوست داشتنی
سلام دوست عزیز
آفرین که به ناخواسته ها توجه نمیکنی و قدرت به بقیه نمیدی کسی که قدرت داره شجاع هست مردم دهنشون باز هر چه بخوان میگن داشته باشی میگن نداشته باشی میگن چاق باشی میگن چاقی لاغر باشی میگن لاغری
فقیر باشی میگن هیچی نداره ثروتمند باشی میگن دزدی کرده ….گنج پیدا کرده زیاد شنیدم کسی در زندگی ما قدرت نداره مایم که به آدمها قدرت میدیم فایل شما برام نشونه بود که به حرف بقیه گوش ندم و خودمو درگیر نکنم
تحسینت کردم که به حرف بقیه اعتنایی نمیکنی خداوند بهترینها رو بهت بده در پناه خداوند باشی