مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 1 - صفحه 27 (به ترتیب امتیاز)

420 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسین شاطری گفته:
    مدت عضویت: 2193 روز

    《به نام خداوند بخشنده مهربان》

    خدایا من هرچی دارم از آن تو، خدایا هرخیری که از جانب تو بمن برسد باز من فقیر تو هستم، خدایا من هیچی از خودم ندارم، خدایا من نمیدونم من بلد نیستم تو بگو چیکار کنم تو هدایتم کن….

    سلام سلام به استاد و بانو شایسته عزیزم یه چندروزی نتونستم کامنت بذارم دلم براتون تنگ شده خفن، سپاسگزارم ازتون که این آگاهی رو به ما انتقال دادید

    اوو یه سلام هم به دوستان عزیزم کنم امیدوارم که حالتون عالی باشه…

    خب این قسمت رو گوش کردم و دیدم خیلی منو برد به فکر که چرا من توی اینجور شرایط عکس العمل نشون میدم؟؟!!!

    یه چندین روز پیش یه همچین مسئله برام اتفاق افتاد و یکی از مالکین پاساژمون بهم تهمت زد از اونجایی که بنده مدیر پاساژ هستم مبالغی رو داشتم جمع میکردم برای تعویض هالوژنهای پاساژ خب همه همکاری کردند الی یکی از مالکین که ایشون بهم گفتن که آقای شاطری من که نمیدونم این پولایی که به شما دادیم کجا خرج میشه (البته خیلی بدتر ازین گفتن) من خیلی بهم برخورد و گفتن آقای فلانی من یه جلسه ای میذارم که همه مالکین باشن و با سند و مدرک اونجا بهتون میگم تین پولا کجا خرج شده؟؟!! حالا درصورتی که من هرکاری که برای پاساژ انجام میدم با عکس و فیلم و فاکتور توی گروه میذارم و همه می‌بینند خب جلسه گذاشتم که از حق خودم دفاع کنم که متاسفانه ایشون توی جلسه نیومدن!!!؟خب من افتاد توی بازی این آقا و خیلی عصبی بودم تا اینکه ایشون تونست منو از کوره در ببره و من عصبی بشم و پشت تلفن با ایشون دعوا کنم و خیلی بد شد و کنترل ذهن برام توی اون لحظه سخت شدش برام وقتی که تلفنم تموم شد یه لحظه بخودم اومدم و گفتم اصلا نیاز نبود اینقدر دادوبیداد کنی و….. و سریع کنترل ذهن کردم و خوب اون مسئله حل شد و اون آقا هم به اشتباهش پی بردش ولی وقتی که دیشب این قسمت رو دیدم با خودم گفتم ای بابا چرا زودتر این قسمت رو ندیده بودم چرا من باید عصبی میشدم اصلا چرا من باید خودمو توی این چالش انداختم و چقدر ذهنم رو درگیر کردش و مجبور بودم هی کنترل ذهن کنم وقتی یادم می افتاد؟؟؟!!!!

    یاد یه مسئله ای افتادم و سرمنشأ رو پیدا کردم که آقا ما از بچگی یادگرفتیم که تحت هر شرایط برای اینکه ثابت کنیم بی گناه هستیم هی قسم و آیه و خدا و پیغمبر جون مادر و پدر و…. وسط بکشیم که ثابت کنیم ما بی گناه هستیم و دارن اشتباه می‌کنند راجع به ما و این داستان تا به امروز ادامه داشت… هربار که استاد میگفت باید بیخیال باشید من حرص میخوردم که چرا اون لحظه من عکس العمل نشون دادم؟؟؟ مگه من پولای پاساژ رو بغیراز پاساژ جایی دیگه خرج کردم که اینجوری جِلِزووِلِز میکنم اینقدر حرص میخورم؟؟؟ مگه به خودم شک دارم؟؟؟ هی میگفتم ای کاش زودتر این فایل رو میدیدم و خیلی راحتتر باهاش کنار میومدم!!!!! خب ولی الان خیلی بهتر شد چون کنترل ذهن برام خیلی آسون شدش توی این داستان…

    حالا یاد گرفتم که از امروز به بعد دیگه یجور دیگه رفتار کنم یجور دیگه عکس العمل نشون بدم و….

    البته بگم من خیلی مورد تهمت قرار گرفتم و هربار هم یه عکس‌العمل متفاوتی نشون دادم و هربار هم ضربه هاشو خوردم و یه زمان هایی هم بوده که اسیر انتقال یه سری صحبت‌ها شدم که خودم هم ندیده بودم ولی چون آگاهی نداشتم انجامشون دادم

    اما اینجانب حسین شاطری متعهد میشوم از الان به بعد حتی اگه باچشم خودم هم دیدم به کسی تهمت نزنم، باعث انتقال یکسری از حرفهای خاله زنک بازی نشم و جایی که اینجور شرایط رو داشت را ترک کنم یا با کمال احترام از گوینده بخواهم که دهنشو ببنده با کمال احترام :))

    واقعا استاد من توی این موضوع من بشدت در تاریکی بودم و همش میخاستم ثابت کنم که من خلاف این حرفا هستم و…. ولی با این فایلتون چشم و گوش منو باز کردید و منو آگاه کردید خدا بهتون سلامتی بده

    خدایا شکرت

    استاد و مریم بانو خیلی دوستون دارم عاشقتونم از راه دور میبوسمتون بغلتون میکنم ماچ بوس بغل به امیددیدار تو پرادایس

    خدایا شکرت بخاطر امروز که بهمون اجازه زندگی کردن و خلق زندگیمون رو دادی

    با خدا باش و پادشاهی کن بی خدا باش وهرچه خواهی کن

    خدایا شکرت

    ایاک نعبد و ایاک

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    محمدرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1385 روز

    به نام خدای مهربون.

    سلام استاد نازنیم و سلام خانم شایسته و دوستای گلم.

    این فایل روزی من بود در نشانه امروزم.

    و خدا مثل همیشه از بون استاد بامن حرف زد.

    موضوع تهمت هست .چه به من بزنن و چه من بزنم.

    اگه بچه هایی که توی سایت فعال هستند اینو تایید میکنند که استاد همیشه ریشه ترین و پایه ترین و اصل ترین قوانین هر چیزی رو پیدا میکنه بعد که عمل میکنه و مطمن میشه درسته میاد آموزش میده و یکی از اون جمله ها

    ما خودمان خالق 100درصد زندگی مون هستیم .این اگه درک بشه دیگه حرفی توش نمیمونه

    فقط باید بریم توی ذهنمون و ترمز ها رو بشناسیم و مهارت پیدا کنیم توی اجرای قانون.

    خوب بریم‌سراغ خود خود محمدیکتا.

    من آدمی هستم که در این چرخه بودم و هستم هم تهمت زدن و تهمت شنیدن.

    خوب الان وقتی به گذشته نگاه میکنم و با حرف های استاد تجزیه تحلیل میکنم.

    میبنم‌که من این آدم واکنشی و دهن بین هستم الان کم شده ولی هنوز هست.

    یعنی سریع کسی حرفی بزنه باور میکنم‌و منم اونو انتشار میدم بدون اینکه از آن خبر داشته باشم و یا به خاطر عدم اعتماد به نفس و احساس عدم ارزش مندی کاری میکنم که به من تهمت بزنن و بیام ثابت کنم که دورغه.

    احساس قربانی شدن.

    استاد ی چیزی که فهمیدم من خیلی توجه ام به نکات منفی افراده با اینکه میدونم اشتباهه ولی انقدر این تو وجودم رفته که اصلا خیلی نامحسوس و ناگاه این کار رو میکنم و ضربه اونم میخورم.

    مثلا سر کارم همش توحه به قسمت منفی کار فرمام هستش.

    و جالب همیشه قسمت منفی اش رو برانگیخته میکنم

    و نزدکانم.

    از خدا کمک و از خودم تعهد میخوام برای بهبود زندگیم .

    تشکر از همه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    محمد رحمانی گفته:
    مدت عضویت: 1537 روز

    بنام خدایی که رب العالمین است

    سلام به استاد عزیزم و یارمهربان و دوستان بییینظیرم

    دیروز جمعه با دوستان گروه طبیعت گردی رفته بودیم بیرون از شهر و یه طبیعت زمستانی بییینظیر اطراف شهر .

    باخودم تعهد کرده بودم تهمت وغیبت رو نه انجام بدم و نه اینکه بشنوم و انتشارش بدم.

    خلاصه به مقصد رسیدیم و ماشینارو پارک کردیم و پیمایش شروع شد.

    چون مدت طولانی بود که از بچه های گروه فاصله گرفته بودم و باهاشون بیرون نرفته بودم دوستان شروع کردند به توضیحات سفرهای اخیری که رفته بودن خیلی عالی بود و خییییلی هم بهشون خوش گذشته بود و از منم دعوت کردن که اواخر بهمن یه سفر پارسیان دارن و تو هم بیا که من گفتم چون این سفر رو اوایل سال‌جاری رفتم تمایلی ندارم مجددا همون مسیر رو برم و ترجیح میدم یه مسیر جدید رو تجربه کنم.

    خلاصه بعد از تموم شدن این توضیحات دیگه وقت چی بود خوب معلومه وقت خداحافظی

    ولی ازآنجایی که هنوز تازه پیمایش شروع شده بود همراه دوستان باید ادامه مسیر رو میرفتم.

    دوستان شروع کردن به غیبت کردن از یه نفر سومی که من نمیشناختم و چون قضیه رو نمیدونستم ناخودآگاه حرفهاشون رو میشنیدم

    همسرم بهم تذکر داد که ازشون فاصله بگیر تا حرفاشون اذیتت نکنه گفتم منکه طرف رو نمیشناسم خوب مهم نیست!!!

    اما غافل از اینکه این پاسخ درستی نیست و از طرف ذهنه و داره کارو توجیه میکنه

    خلاصه توی مسیر گاهی بهشون نزدیک میشدم و حرفاشون رو می‌شنیدم و گاهی هم فاصله میفتاد و اونا بکارشون ادامه میدادن.

    بعد از پایان پیمایش وبرگشت به خونه.

    همسرم مجددا موضوع رو یادآور شد و منم مقاومتی نکردم و درموردش صحبت وکنکاش کردیم و باین نتیجه رسیدیم که آقا درسته تو اون نفر سوم رو نمیشناختی ولی حرفها که کاملا مشخص بود بار بسیار منفی داره و کلا اون بنده خدا رو تخریب میکنن.

    خدارو شکر کردم از همسرم تشکر کردم که حواسش بود واین موضوع رو برام شفاف کرد و همونجا از خدا طلب آمرزش کردم که خدایا منو ببخش که در مورد بنده ات گمان بد بردم و شاید جزو زنجیره انتشار تهمت و غیبت نبودم ولی نباید اصلا گوش میکردم و اگر قدرت تذکر دادن را نداشتم باید مکان را ترک میکردم و اعراض میکردم از شنیدن تا در گناه اونا شریک نباشم و اینکه باعث قضاوت اشتباه در مورد دیگران نشوم.

    خدایاشکرت که کمکم کردی و همسرم دستی از دستان خدا شد واین موضوع رو بهم تذکر داد و بهم این قدرت رو دادی که اشتباهم رو بپذیرم و درسش رو بگیرم تا در موارد مشابه بتونم بهش عمل کنم و اشتباهم رو تکرار نکنم.

    خدایا خودت یاری ام کن و هر لحظه هدایتم کن به مسیر درست.

    درپناه الله مهربان باشید مصون از شر شیطان

    شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سونیا نوری گفته:
    مدت عضویت: 530 روز

    بنام خدایی مهربان

    سلام به همه دوستان خوبم و استاد

    اولا خیلی از شما استاد عزیز سپاسگذارم که این فایل را ثبت کردید و خیلی باورهای درستی در آن است.

    اگر دیگران پشت سرم حرف میزنند، یا غیبت می‌کنند یا تهمت می‌زنند من چی باوری را باید داشته باشم که ذهنم را خلع سلاح کنم در چنین مواقع.

    این یکی از نقاط ضعف من بود و شاید حالا هم باشد اما نسبتا خوب شده ،

    اما باید بدانیم که ما هستیم که با فرکانس های ما زندگی خود را می‌سازیم و حرف دیگران در زنده گی ما تاثیر ندارد مگر اینکه من باور کنم که آنها راست میگویید، چون ما هستیم که برایش قدرت می‌دهیم.

    کسیکه تهمت می‌زند یا غیبت می‌کند خیلی آدم ضعیف استند و این نگاه را می‌توانیم نسبت بخودمان هم داشته باشیم، من ضعیف هستم اگر با دیگران در موارد نامناسب صحبت میکنم.

    گپ خیلی مهم اینست که ما نباید قدرت بدهیم، به تهمت کردن دیگران ، اصلا نباید در فکرش باشیم که بقیه چی میگن در مورد ما

    یادمان باشد که در دنیا بی اهمیت ترین چیز گپ مردم است.

    اصلا مهم نیست که دیگران چی فکر می‌کنند. چون درینمورد کنترول ندارم ، اما می‌توانم بقیه موارد که مربوط ما می‌شود را کنترل کنم.

    و اگر واکنش نشان ندهم ، به نفع من تمام می‌شود، و این خیلی خوب است که به همچو موارد قدرت ندهیم .

    این باورها را در موقع نیاز باید چندین و چندین بار به خودما بگوییم ، چون با یکبار گفتن نمیشه که مغز قبول کند باید باید و بار ها گفته شود .

    خدارا صد هزار مرتبه شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    شکوه فیروزی گفته:
    مدت عضویت: 972 روز

    به نام الله یکتا

    سلام و درود بر استاد عزیز.بانو شایسته ی گرامی و هم فرکانسی های عزیزم.

    مثل همیشه همزمانی این آگاهی با شرایط حال حاضرم این جمله را در ذهنم حک کرد:هرگاه شاگرد آماده باشد استاد از راه میرسد

    من مدتیست در شرایطی هستم که به شدت در مورد نوع شغلم از سمت نزدیکان,در حال قضاوت شدن و اظهار نظر میباشم با این عناوین که این شغل در شان من نیست یا جای رشد ندارد و هزار حرفی که از باورهای محدود کننده ی اطرافیانم نشات میگیرد.و هر زمان که به این باورها و سخنان بها دادم روی روند رشد کارم اثر داشته و حتی انگیزه ام را برای ادامه ی کار کم کرده. به قول استاد .به طور کلی باید کامنت و نگاه دیگران در مورد خود را ندید و نشنید و توجه نکرد.

    تجربه ی شخصی من کاملا با سخنان استاد منطبق است و این موضوع اعراض کردن از حرف و نظر دیگران را به شدت

    تایید میکنم.

    زمان دیگری هم که به شدت با تهمت های دیگران مواجه شدم, ده سال پیش بودکه از زادگاهم به شهری دیگر مهاجرت کرده و به صورت مستقل و تنها زندگی کردن را انتخاب کردم که این موضوع هم نوعی تابوشکنی بود که مرا با حجم زیادی از حرف و سخنان فامیل و نزدیکانم مواجه کرد.و در آن زمان هم به خاطر دارم که هرگاه به این حرفها اهمیت میدادم اوضاع برایم سخت میشد و هرگاه بی توجهی میکردم مسیر برایم به شدت باز و روشن میشد.

    و نتیجه :

    هرگاه به نظرات دیگران در مورد خودمان بی توجه باشیم از مدار ما خارج میشوند.در واقع ,چون توجه کردن باعث افزایش و جذب بیشتر یک موضوع میشود اعراض کردن از تهدید و نظرات و تهمت های افراد ,آن موضوعات را از زندگی ما خارج میکند.به طور کلی این قانون خطاناپذیر هستی که به هر آنچه توجه کنیم در زندگی ما بیشتر میشوند در مورد همه ی موضوعات صدق میکند.

    سپاس ازین آگاهی و استادعزیز و سپاس از دوستان هم فرکانسی ام که در این راه,هم مسیر هستیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    حمید قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 2361 روز

    بنام خدا رزاق و هدایت گر من

    سلام و درود به استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی ️

    سلام و درود به خانواده صمیمی و بزرگ عباس منش

    اولین چیزی که به ذهنم میرسه و اولین دست آوردی که آدم از کسب این مهارت یعنی مهم نبودن و توجه نکردن به حرف مردم بدست میاره ، آرامش ه ،که قدم اول همه ی موفقیت هاست.

    اگه ما یاد بگیریم که، بکنیم از این مردم و اونا رو نبینیم ، به معنی بی احترامی نیست و حرفاشونو نشنویم به آرامش میرسیم، رها میشیم.

    در این صورت که بعدش میتونیم اصلا تمرکز مون و جمع کنیم روی خودمون و اهدافمون و، زندگی کنیم به سبک شخصی خودمون بدون کوچکترین حاشیه ای.

    چیزی که باعث میشه ما از تهمت و حرف های دیگران رهایی پیدا کنیم رجوع به تجربیاتی ست که کسب کردیم.

    اونجایی که از حرف مردم گذشتیم و کاری و که فکر میکردیم درسته و به صلاحته انجام دادیم، آیا حرف مردم تونست تاثیری رو نتیجه ات بذاره؟ خییررر.

    از این به بعد هم همینه ،

    اگر پشت سرت حرفه، بدون داری رشد می‌کنی ، بدون یه فرقی با بقیه می‌کنی که نظر بقیه رو جلب کردی،

    بدون یه ویژگی داری که بقیه ندارن که توجه ها رو جمع کردی،

    بدون که آدم خاصی شدی.

    چون مردم در مورد چیزی های عادی و آدم های معمولی حرفی نمی‌زنن.

    تازه هر چقدر هم که بالا میری و بیشتر رشد می‌کنی، هجمه ها و حرف ها پشتت بیشتر میشه…

    البته که توام قوی تر شدی

    هیچ کس ،هیچ قدرتی در زندگی هیچ کسی نداره، این عدل الهی ست…

    همین یه جمله رو اگه باور کنیم تمومه ،به آرامش میرسیم.

    در پناه خدای رزاق و هدایت گر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    Yalda va Hossein گفته:
    مدت عضویت: 2436 روز

    به نام خدایی که آگاه و شنواست

    سلام سلام استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و سلام به هم قدمی های عزیز در مهاجرت به مدار بالاتر

    طول کشید تا بتونم کامنت این جلسه رو بزارم ،واقعا سرمون خیلی شلوغ شده،مریم جااان استاد عزیزم نمیدونین از با شما مهاجرت رو شروع کردیم و سعی کردیم مدارهارو یکی یکی طی کنیم و به مداار بالاتر بیایم برکت و نعمت و ثروت همین جور داره وارد زندگیمون میشه ،بی نهایت از شما دو عزیز ،دو بزرگوار سپاسگذارم ،بابت تمام این فایل ها ،این آگاهی ها که میتونه هرکسی رو از قعر چاه به سمت بالا بیاره و به بزرگی برسونه، واقعا درسته وقتی از خدا با تمام وجودت میخوای که بزرگت کنه،میخوای هدایتت کنه،میخوای تو رو به راه درست بیارتت یکی مثل استاد و مریم جان میزاره جلوی چشم تو و گوشت دو شنوا میکنه به چیزهایی که باید بشنوی و چقدر قشنگ به شنیده هات و دانسته هات عمل کنی و خدارو هزاران بار شکر از وقتی مثل استاد عزیزمون داریم عمل میکنیم همه چی داره روان میشع،همه چی داره درست میشه و پازل ها دارن درست میده میشن،

    مریم جااان عزیز ما بسیار در کسب کارمون داریم رسید میکنیم خداروشکر مشتریانمون بشدت زیاد شدن و قرارداد پشت قرارداد داریم‌مینویسیم حتما از پسرفت هامون اینجا میام مینویسم یکیش خلاصه بگم اینکه درآمد عشق دلم 6برابر ماه پیش شده خداروشکر،خدارو هزارن بار شکر ،مریم حالا اون ازت ممنونم سپاسگذارم بابت این مهاجرتی که شروع کردی ،چند جلسه ای عقب هستم ولی قول میدم جبران کنم ،البته بگماااااا واقعا سرمون شلوغ شده خداروشکر ،ولی بهانه نمیارم و سعی میکنم خودمو برسونم

    و اما مدار چهاردهم مهاجرت به مدار بالاتر

    ##تهمت##

    حتی کلمه ی تهمت هم بار منفی داره ،خیلی این کلمه رو دوس ندارم و تمام تلاشم هم ب این بوده تو زندگیم که وارد مدار افرادی که تهمت میزنن نشوم،البته  که شاید تو زندگی بارها شده در‌گذشته که بهم تهمت زده شده و خودمم به شدت آدم واکنش گرایی بودم ولی خداروشکر از وقتی که با استاد آشنا شدم و خودمو بردم تو غاز تنهایی خودم کمتر در این‌مسیر ناخوب قرار گرفتم ،استاد جاااان مریم جااااان واقعا بای این فایل ها دارین سنگ تموم میزارین و من دارم بال درمیارم از این فایل ها ،به خاطر اینکه من و عشق دلم تو تمرین تغییر شخصیت که تو یه دفتر برای خودمون کشیده بودیم ،تهمت و غیبت هم جزئی از اخلاق هایی بود که نوشته بودیم که حتی اگر به مقدار کم در ما وجود داره سعی کنیم ریشه کن کنیم، دوست دارم براتون اینجا تمرین خودم بنویسم ،من و عشقم یه جدولی کشیدم و ضعف هایی شخصیتی که باید درست میشد و نوشتیم و باورهایی که این ضعف ها از اون نشات می گرفت رو هم نوشتیم اینجا براتون مینویسم

    تهمت===== شرک

    غیبت===== شرک،قضاوت دیگران

    عصبانیت==== فاصله ذهن با روح

    دروغگویی=====باور کمبود

    قضاوت کردن===== کمبود عزت نفس

    ترس و نگرانی===== شرک

    غرور===== عزت نفس

    عجول بودن======باور کمبود

    تمسخر دیگران=====عزت نفس

    شرک===== باور توحید

    حسرت======ماندن در گذشته ،باور احساس قربانی

    حسادت===== باور کمبود،عزت نفس، باور لیاقت

    تنفر===== کمبود عزت نفس

    حرص و طمع====باور کمبود

    زودرنج====عزت نفس

    خشم و ناراحتی ====فاصله ذهن با روح

    ابن لیست با عشقم درست کردیم و سعی میکنیم هر کدوم از این هارو  که داریم با باورهای درست اصولی ریشه کن کنیم و بنیادین تغییر شخصیت داشته باااشم

    این قسمت از فایل که دیدم با خودم گفتم خدااااایا واقعااااا عاااآاشقتم که از زبون استادم بهم راه کار میدی برای چیزهایی که من درصد درست کردنشون هستم و چقدر این فایل بی نظیر بود ،استاد عزیزم چقدر شما برای همه چیز با منطق قرآن صحبت میکنید و این ذهن دیگه در برابر منطق قرآن حرفی نداره ،بی نهایت سپاسگذارم ،بی نهایت سپاسگذارم

    چقدر یاد گرفتم از این فایل ،خیلی وقت ها پیش میومد در برابر حرف هایی که راجع به خودم می شنیدم ناراحت میشدم و عکس العمل نشون میدادم و مدت ها احساسم برای اون موضوع که اصلا صحت نداشت بد میکردم و در ندار اتفاقات نامناسب می افتادم و خداروشکر میکنم از وقتی با استاد آشنا شدم ارتباطات خودم محدود کردم،تمام تمرکزم گذاشتم روی رشد خودم از این قضایا دور شدم اینجاست که به حرف استاد میرسیم وقتی بیایم سرمون تو زندگی خودمون باااشه و و تمرکزمون رو بزاریم روی اهداف خودمون دیگه وقت نمیکنیم بشینیم پای صحبت های بی ارزش یا غیبت با دیگران ،یا در مداری که این چیزها رو تجربه کنیم ،روز به روز دارم بیشتر درک میکنم که تنهایی چه نعمت بزرگی، خودتی و عشق دلت و جان جانان و مسیر قشنگ زندگی ،همین یک دنیاست

    مریم جااان عاااآاشقتم

    استاد عزیزم بی نهایت بی نهایت سپاسگذارم و دستتون به گرمی می فشارم که آنقدر بجا بود فااایلتون

    پیش به سوی مدار بالاتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مهدی جعفری گفته:
    مدت عضویت: 913 روز

    سلام خدمت دوستان

    تشکر از استاد عباس منش بابت توضیح خوبتو‌ن و

    من تواین‌شرایت تحمت قرار گرفتم و خیلی باید روی ذهن خودمون کار کنیم که کنترل کنیم وهرچی میخواست منو خراب کنه ضربه به خودش میزد

    ومن بهش اهمیت نمی‌دادم وهرچی پیش می‌ره مردم بیشتر میفهمم چکاره هست وابرو خودش بیشتر رفته

    تواین موقع باید بیشتر به خدا توکل کنیم تهدید کردن کسی به نظر من خیلی بی اهمیت وادمها ی

    توخالی تهدید میکنند کسی بخواد کاری انجام بده انجام میده نیازی به گفتن نیست

    تشکر از استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مریم دستجردی گفته:
    مدت عضویت: 1883 روز

    به نام خالق هدایتگر زیبا آفرین سلام.

    استاد این فایل یک عالمه آگاهی داخل خودش دارد و تازه دارم منظور شما رو از این که گفتید به طرق مختلف اصل رو تکرار می‌کنید می‌فهمم و همه چی اصل هست این مدت به کارکردن روی اصل …فراوانی…احساس لیاقت و دوست داشتن خودم….عصبانی نبودن از دیگران….کسب درآمد هدایت شدم و می‌گفتم آخه خدایا چه جوری تمرکزم بزارم روی همه این‌ها؟! حقیقتش گیج و سردرگم بودم تا امروز که بعد از بارها و بارها گوش کردن این فایل در این مدت و یادآوری قانون به طرق مختلف یه جورایی با چنگ و دندون نگه داشتن خود در مسیر حتی وقتی احساس بی حوصلگی و… می‌کردم خدا جونم هدایتم کرد به سمت درک تازه‌ای از فایل انگار تازه دارم می‌شنوم چی می‌گید و به درک کوچکی ازش رسیدم. فعلا تا همین جا نکته برداری کردم و دوست داشتم به اشتراک بزارم. خدایا به امید تو

    نحوه برخورد با تهمت و تهدید

    هر اتفاقی که می‌افته خیر هست همان خوب است چرا؟

      خوب اگه این جوری نگاه نکنی و نگران بشی و به خودت غر بزنی چیزی درست می شود؟ بر اساس قانون نه چون من با افکار و فرکانسم دارم جهانم رو خلق می‌کنم و نشانه این که من در مسیر درست هستم یا نه احساس من هست. هرفکری که مخالف هر اتفاقی بیافته همان خوبه هست باشه در من احساس بد ایجاد می کند باعث می شه تمرکزم از دست بدهم و وقتی این اتفاق می افته من نمی‌توانم کارم رو درست انجام بدهم هرچقدر هم که تلاش کنم تلاشم بی نتیجه چون ایراد کار نمی‌فهمم اگر هم بفهمم نجواها میاد که تو از عهده این کار برنمیای و کم کم کلا می‌زارمش کنار و منفعل می‌شوم. من هیچ وقت حرکتی نمی‌کنم که منجر بشه به پیروزی و پیشرفت درواقع من به قدرت الله و وعده‌های ربم بی‌توجهم و به نجواهای شیطان گوش کردم و دور شدم از مسیر مستقیم و خودم رو وارد چرخه سختی ها و نشدن‌هاو دور از آسایش کردم.

    بزرگ ترین موضوع که انرژی بسیار ازت می‌گیره عدم احساس لیاقت و ارزشمندی( عدم دوست داشتن خود اونجوری که هستی و عدم باورکردن توانایی‌هات = کفر به رب العالمین چون خالق همه این‌ها رب‌العالمین و بارها گفته این جهان و ما عبس و بیهوده آفریده نشدیم= ارزشمند / وقتی چیزی بیهوده و عبس باشد پس یعنی ارزشمند و مهم نیست .)

       حالا اگه ریشه لیاقت نباشه چی می‌شود؟ 1. از تهمت می‌ترسیم چون خودمون لایق نمی دانیم و نگرانیم دیگران را از دست دهیم چون با خودم حال نمی‌کنم و به دیگران تکیه کردم . وقتی هم این دیگران برند من اصلا جایگاهی ندارم تکیه گاهی ندارم یاد مثل خانه عنکبوت در قرآن افتادم و چه سست جایگاه و تکیه گاهی هست هر لحظه امکان فروریختنش وجود دارد و مُدام باید بترسی که چه اتفاقی با هر تهمت و غیبت در موردت می‌افته و یا تهدید.

    حالا اگه تکیه گاهت دیگران نباشند چی؟ اگه پناهت خدا باشه و خودت رو خالق زندگیت بدونی تمام تهدیدها و تهمت ها و دروغ ها مقابلت مثل آب در هاونگ کوبیدن می‌ماند کاملا به نظرت مضحک میاد و می‌گی ببین هرکاری دوست دارید بکنید اصلا برام مهم نیست و افراد برات شبیه مگس هایی می‌مانند که تنها کاری که از دستشان برمیاد ویز ویز کردن هست آن هم از پشت شیشه چون تو با بی‌توجهی به آنها از مدارشون دور و دورتر شدی.

    چیزی که در این جا جالب هست این که انقدر فرکانس های تو با اعراض از این افراد خوبه چون می‌دونی خالق زندگیت هستی که وقتی حتی تو رو از نظر خودشان در آتش هم بندازند آتش برات گلستان می‌شود و این باور قدرتمند از ایمان به ربوبیتِ خداوند میاد، از توکل به رب العالمین تنها منبع قدرت جهان که خیر هست.

    اعراض کردن از دروغ‌ها و تهمت‌ها و حرف و تفکر مردم نسبت به خودمان مَثَل سرش رو مِثلِ کبک در برف کرده نیست؟

    نه چون من با این تفکر که خالق زندگی خودم هستم با افکار و فرکانسم به موضوع نگاه می‌کنم چون گفتیم اگه یک ذررررره راه را برای ورودی‌های منفی باز بزاریم نجواهای شیطان( باورهای محدود‌کننده) جوری حمله می‌کند که ما از درون متلاشی می‌شیم، قادر به حرکت کردن نیستیم و قدرت تفکر خودمان را از دست می‌دهیم مثل این که خشکمان زده باشه در حالت خوبش، یا بدتر دیوانه می‌شیم و کارهایی انجام می‌دهیم که شرایط رو بدتر و بدتر می‌کند و ما بیش‌تر در لجنزار فرومی‌رویم مثل این که در مرداب گیرکردی و هرچی بیشتر دست و پا بزنی مرداب بیشتر تو رو در خودش فرو میبره. دفاع کردن در مقابل دیگران یا به فکر حرف دیگران بودن و بر اساس آن رفتارکردن به جای اعراض دقیقا همانند مَثَل فرورفتن در مرداب هستش.

    قبول دارم در جامعه ای بزرگ شدیم که همه کارها و رفتارهامون بر‌اساس حرف مردم بود—–> خود این جمله نشان دهنده این که من سرم را در برف نکردم من از محیط اطرافم آگاهم/ من می‌دانم که در جامعه همه چی گل و بلبل نیست و در زندگی مادی همه چی دو قطبی هست هم بالا هم پایین هم تعریف هم توهین اماااااااا از طرفی از قانون این جهان هم خبر دارم قانونی که می‌گوید تمام اتفاقات زندگی شما بدون استثنا نتیجه فرکانس‌های شما هست فرکانس‌هایی که از ورودی های شما به عبارت دیگه کانون توجه شما نشات گرفته پس من خیلی هم هوشیار و باهوش هستم که به قولی سگ محل میزارم نسبت به این حرف‌ها.

    آقا به قولی این کار انجام می‌دهم نه به خاطر این که تمرکز بالایی دارم نه چون می‌دونم اگه تمرکزم بردارم از روی ویژگی‌های مثبت ام از روی خودم و بزارم روی حرف های صدمن یه غاز مردم، برای این که دوباره به این نقطه برگردم باید انرژی زیادی صرف کنم باید تلاش زیادی انجام بدهم چون خاصیت ذهن این که دنبال این ایرادها و نجواهای شیطانی رو بگیره و گسترشش بده. و من رو به قعر چاه فروبرد.

    هدفت چقدر برات مهم؟ چقدر برات مهم که در مسیر هدفت حرکت کنی؟ و اگر انقدر برات مهم که حرف مردم در مقابلش برات کم اهمیت می‌شود پس از همین الان باید باقدرت ادامه  بدهی و تکلیف خودت رو روشن کنی آیا برات مهم که مردم درباره ات چه فکری می‌کنند؟

    تابوت شکستن و هنجارشکنی برای جلب توجه( نیاز به توجه کردن دیگران) این چرا دیگه اشتباه هست؟  

    چه زمانی نیاز به توجه داری؟ وقتی خودم رو ارزشمند و دوست داشتنی نمی‌دانم و داری به چی توجه می‌کنی؟! به ناخواسته پس حست مزخرف هست —> نتیجه: طبق قانون، زندگیم جهنم می‌شه یک جهنم همیشگی و من می‌خواهم مدام از خودم دفاع کنم و خودم رو قربانی معرفی می‌کنم و برو تا آخر پس در اصل ته ته‌اش رو نگاه کنی می‌رسی به این نقطه:

    1‌.من به خالق بودن خودم 2.قانون اصلی جهان که  تمام اتفاقات این جهان بدون استثنا نتیجه فرکانس ها و افکار من هست باور ندارم اصلا

    باریکلا دخترباهوش

    چه جوری مغز من رو فریب می‌دهد؟!

    سوال خوبی پرسیدی ببین وقتی که ازت تعریف می‌کنند چی میاد تو ذهنت؟! مسخره‌ات می‌کند یا الکی میگه و حسم بد هست از طرفی از سرزنش ها و ایرادهایی که دیگران گرفتن یا خودم نسبت به خودم داشتم می‌گه و حالم رو بدتر می‌گیره….. می‌بینی این بازی و فریب مغزهست، کارش این که حالت رو بد کند عین علف هرز دوست داره رشد کند و گسترش پیدا کند. همان وعده شیطان.

    برای همین که می‌گم باید مراقب ورودی هات باشی و ببینی هر فکر چه احساسی در تو ایجاد می‌کند آیا از جانب الله یاشیطان که الان این الگو فهمیدیم باعث دور کردن تو از مسیر مستقیم میشه چون حس بد در تو ایجاد می‌کند. فکری که از جانب رب به تو احساس آرامش و امید می‌دهد در تو زندگی جریان پیدا می‌کند و غرق در شوروشوق می‌شوی…..

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    نرگس حلوایی زاده گفته:
    مدت عضویت: 952 روز

    سلام و احترام فراوان خدمت استاد عزیزم و همراهان گرامی

    برای بار دوم این پروژه رو دارم از اول گوش میدم و سعی میکنم که بیشتر از حد توان عمل کنم.

    در مورد این فایل تا جایی که یادم میاد تو این شرایط قرار نگرفتم تا تجربه ای داشته باشم یعنی مقام و منصبی ندارم که بخام مورد اتهام قرار بگیرم

    ولی چند وقته فکرم درگیر یه رفتاری از خودمه اونم اینکه وقتی توی جمعی چه غریب چه آشنا هستم همش دوست دارم با شوخی و حرفای طنز مرکز توجه باشم و بعدش همش فکر میکنم که نکنه با اون شوخی کسی رنجیده باشه

    وقتی که زوم شدم روی این رفتارم به اولین چیزی که رسیدم حس جلب توجه و گرفتن تایید دیگران بود که استاد اول فایل بهش اشاره کردن

    نمیدونم از کی و اصلا چرا این حس را دارم ؟ اینکه دیگران در مورد من چه فکری کنند و اصلا منو دوست داشته باشند چه تاثیری روی زندگی من داره؟

    چرا باید اصلا کسی به من توجه کنه؟؟؟ کمی که دقیق تر شدم فهمیدم که این رفتار ریشه دار هستش توی خانواده من و البته که من هم الگو گرفتم از بقیه اصلا این رفتار خودمو دوست ندارم

    ولی خوشحالم که تونستم کشفش کنم و خوشحال تر اینکه قدرت تغییرش رو دارم

    دائما از خدا میخام که کمکم کنه تا توی این مسیر درست بمونم و ادامه بدم خیلی ضعف ها دارم که باید برطرف بشه فعلا از این هایی که تشخیص میدم شروع میکنم تا به بعدی ها برسم

    ممنونم استاد عزیزم بمونی برامون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: