مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 1 - صفحه 29
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/01/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-16 06:24:212025-01-19 00:57:40مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت – قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم
متشکرم از شما استاد جونم که اینقدر حرفه ای ، این مباحث رو درس میدید و کمک میکنید منِ پویا هر روز توی مدار بهتری قرار بگیرم.
خداوند شاهده اینقدر سال 1403 برای من خوب و عالی بوده که نگو ، نپرس
به لطف شما. و آشنا کردن شما با خدای واقعی ، انرژی که به رفتار و فرکانس من پاسخ میده،نه به ادا و اطوار هام،
استاد این حرف مردم و قضاوت کردن هاشون مخصوصا توی جامعه ایرانی ، خیلی بلد هست که انگار ملت تصمیم گرفتن روی همو کم کنن،و اصل فراموش شده که من پویا برای لذت از زندگیم باید فقط زندگی خودمو داشته باشم و بیخیال بقیه بشم و فقط بچسبم به خداوند،
همون طوری که توی یک سال گذشته وقتی خودمو در حد فرکانس الآنم تغییر دادم دیدم که چقدر ،با آرامش بیشتری زندگی میکنم،
سخته هاااا ولی کم کم با تکامل راحت تر میشه ،
خدایا شکرت
استاد جونم قربونت افکار قشنگت ، خوشکل هیکل و قوی من
دوره عزت نفس شما یک دوره کامل بود عزیز دلم
سال جدید رو به امید خدا با دوره دوازده قدم شروع میکنم و اینقدر به شما مطمئنم ، که نگو نپرس
خدایا شکرت که اینقدر خوبی که استاد عباسمنش عزیزم رو سر راهم قرار دادی
بوس بهت استاد جونم.
به نام خدای معجزه ها
خدایی که هر چه دارم از لطف بی نهایت اوست
استاد قشنگم و مریم زیبا سلام
وای استاد این فایل چی میگه
دقیقا ترمز اصلی من
بشدت تو این زمینه باورهای ضعیف دارم
طوری که واقعا برای اینکه این حاشیه ها رو نشنوم با همه قطع ارتباط کردم
یعنی اصلا توانایی حتی ی کلمه بشنوم ندارم
البته ذاتا واکنش گرا نیستم اما به حدی به هم میریزم که قشنگ ی روز حالمو بد میکنه
همین چند مدت پیش یکی بهم گفت ی چیزی بهت بگم ناراحت نمیشی؟
دقیقا بهش گفتم چرا ناراحت میشوم هرچی هست نمیخوام بشنوم و طرف شکه شد
یا گاها دختر خواهرم میشینه پای حرفای خاله زنکی و میخواد امار بده فلانی چی گفته من وسط حرفاش میپرم و میگم نمیخوام بشنوم
و انصافا واقعا ی قدرت خاصی میخواد شنیدن این حاشیه ها و تکونت نده
حدود چند سال پیش وقتی من تازه وارد این شغل فعلیم شدم چند ماه اول رو با ی دوست قدیمی شراکت کار کردم و بعد از گذشت چند ماهی بحث مالی شد و من جدا شدم
الله اکبر
به حدی تحت فشار قرار گرفتم به حدی حاشیه ها برای من درست شد به حدی فروش منو تحت تاثیر قرار داد که خدا داند
و واقعا تو اوج اون همه فشار فقط گفتم خدایا تنها تکیه گاه من تویی و اگه توهم پشتمو خالی کنی من ته منجلابم اما با اینکه اصلا از قانون چیزی نمیدونستم اما فقط تنها دلخوشیم خدا بود که با تمام اون فشارها دوام اوردم و تونستم تنهایی و مستقل برای خودم دفتر کار راه اندازی کنم و الان بشم یکی از معتبرترین و قابل اعتمادترین فروشنده صنف خودم
اون سال ها اون شریک من و دوستاش برای حذف من از بازار به هر ترفندی چنگ زدن و حتی چندین نقشه هم کشیده بودن. یعنی من با هر همکاری میخواستم درباره جنس صحبت کنم اول دوساعت موضوع جدایی من از شریکم رو گزارش میدادن طوری که من اگاهانه چندین همکار و حذف کردم و قشنگ اون موقع ها میگفتم متنفرم از ادمای خاله زنک
دقیقا همین ی ماه پیش همون دوست شریک من که این همه حاشیه ساز شده بود خودش با من ارتباط گرفت و گفت موجودی جنساتو برام بفرست و حتی بهم گفت همه جا فقط ذکر خیر تو هست که منم خندیدم بهش گفتم اینو خیالم راحته همه جا ذکرخیر خوبی من هست.
چون به قول استاد بالاخره اب زلال میشد بالاخره ماه پشت ابر نمیموند بالاخره حقیقت رو میشد و من با موندن تو مسیر با درستکاری و صداقت در حرفه ام ثابت کردم که من واقعی چجوری هست و تمام اون حاشیه ها ساخته ی مشت ادم ضعیف و بیکاره
و من الان غرق نتایج فرکانس های توحیدیم هستم که حتی همکارا میگن تو این بازار خراب چجوری مشتری داری و من میگم توکل برخدا
خدایا هزاران بار شکرت
امروز ی روز بارانی فوق العاده ای بود کلی تو طبیعت پیاده روی کردم کلی پاهام تو گل گیر کرد و خندیدم از ی اب رودخونه مانند پا زدم و رفتم اونور و چقدر امروز نعمت های خدا برام ی هیبت دیگه داشتن و گفتم خدایا ببین من غرق این همه فراوانی ام پس چه دلیلی داره بخوام ذهنمو به جای درگیری با این نعمت ها درگیر حاشیه ها کنم و وقتی خدای رزاقی هر لحظه زندگی منو غرق این همه لذت کرده من فقط ی مسیری بلدم اونم شکرگزاری بی وقفه
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
خدایا هزاران بار شکرت
سلام خدمت شما استادان عزیزم جناب عباسمنش بزرگوار و خانوم شایسته گرامی وهمه اعضای این سایت الهی و بینظیر.
من محسن سلگی بواسطه شغلم که تولیدی پوشاک هستش با افراد زیادی به طرز فکرهای مختلف همکار هستم.
تو سال های گذشته از خیلی از همکارانم تهمت ها میشنیدم وبابت شون حسابی حالم بد میشد و خیلی از مواقع واکنش نشون می دادم .
امسال به لطف خداوند وبه لطف توصیه ها و آموزه های استادان عزیزم وتغییر فکر و باورهای خودم در برابر تهمتها که خیلی هم بخاطر باورهای من کم شده به یک نتیجه جالب رسیدم
وبا یادآوری همون نتیجه حالم عالی میشه .
واونم اینه که در زمان شنیدن تهمت به خودم می گم محسن خدارو شکر کن ببین به لطف خداوند به چه جایگاهی از کار و زندگی رسیدی که دیگران همه مسائل زندگی خودشون رو کنار گذاشتن و دارن به تو فکر میکنند .
البته این به این معنی نیست که من بخاطر این طرز تفکر مغرور بشم من محسن سلگی هنوز خیلی نیاز به رشد دارم ولی بخاطر همین جایگاه و لطف خداوند که میتونم براحتی در زمان تهمت حالمو عالی کنم خداروشکر میکنم.
امیدوارم حالتون همیشه عالی باشه.
ازشما استادان عزیزم خیلی خیلی ممنون وسپاس گزارم.
سلام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته. پیش از هر چیز ماه رمضان رو تبریک عرض میکنم هزار مرتبه شکر.
یکی دو ماه گذشته 6 7 تا فایل جدید روی سایت اپلود شده که هزار مرتبه شکر خیلی خیلی کمکم کرد . اونا رو صوتی می کردم و روی گوشی میریختم تا بتونم تو راه مدرسه و بازار و باشگاه گوش بدم و بهره مند بشم ازشون.
چند اتفاق کوچیک افتاده این چند روز که این حال و هوای رمضان و بعد از سحری مشتاقم کرد که کمی بنویسم چون واقعا خیلی کمکم میکنه و فرکانسم رو بالا میبره و توجه رو به اتفاقات و حس و حال هر چه بهتر میگذاره.
اول اینکه یک مسئله گنگ برام پیش اومد و خیلی ناراحت شدم و احساس گناه کردم ولی مدام با خودم میگفتم الخیر فی ما وقع. دائم تکرار میکردم و میگفتم هر اتفاقی که میوفته ماهیت و معنا نداره من به این معنا میدیم و اثر بخشش میکنم با فرکانسم. هر اتفاقی با هر ظاهری که داره اگر باور من خوب باشه و فرکانسم رو بالا نگه دارم کاملا به نفع من رخ میده. نمی دونم چجوری و قرار هم نیست که بپرسم. راه های وجود داره که به ذهن هیچ موجودی نمی رسه. درست مثل دفعات قبل و هی اتفاقات خوب گذشته رو مرور میکردم که راه هایی شده که به فکر من نمیرسیده و گفتم که خدا باید انجام بده نه من من قرار نیست تو کارش سر در بیارم فقط لذت میبرم از زندگی. نتیجه اش فوق العاده بود ، بدون هیج مشکل و اذیتی کاملا به نفع و خیر من تمام شد و باعث شد که عادت و طرز فکر به خودم و اون اتفاق تغییر کنه.
بعدی اینکه من باشگاه رو خیلی دوست دارم و واقعا لدت تمام رو میبرم از ادم هایی که اونجا هستن. همش به خاطر اینکه از وقتی باشگاه رو شروع کردم تمرینات متفاوت استاد رو اول روی باشگاه امتحان میگنم. مثلا شکر گذاری راجع به مردم و ادم های خوبی که اونجا هستن ، یا قبل از اینکه برسم انتظار مثبت برای خودم میسازم و…
این باعث شده که اونجا همیشه بهم خوش بگذره و خیلی خیلی سریع پیشرفت کنم.
چند روز پیش یک فردی که قبلا کیک بوکس بوده و الان اومده بوکس به من گفت که بیا چند راند تمرین کنیم. پسر خیلی خوب و با ادبی بود. وقتی شروع شد چون حرکانش با بوکس همخوانی نداشت ، یهو حمله میکرد و یا خیلی خیلی خطا میکرد تونست منو خیلی خیلی بد بزنه و عصبانی بود و به حس ادعا داشت. من خیلی خیلی ناراحت و عصبانی شدم و هی تو ذهنم بود و اذیتم میکرد که من اینهمه خوبه گاردم با دوستان حرفه ای بوکس میکنم و اروم اروم دارم پیشرفت میکنم حالا چرا باید این اتفاق بیوفته. کمی که اروم شدم گفتم که مهم نیست چی شده اینا فقط برای پیشرفت منه ، اون پسر خوبیه ، به جاهایی که تونستم ضد حمله بزنم یا حمله کنم تمرکز کردم و با خودم گفتم هیچ مشکلی نیست ولی تا وقتی که تو حالت خوبه باشگاه خوش میگذره و انقدر با توانایی خودت حال میکنی اگر این افکار بیاد کار سخت میشه.
نتیجه این شد که به مربی مون گفتم حاجی روی سرم خیلی درد میکنه با اینکه گاردم بالا بود ولی خطا کرده و زده روی سرم میخواستم راه حل ازش بگیرم که چیکار کنم تو بوکس . گفت که اون پسر خیلی بد بوکس میکنه مراقب باش با کی بوکس میکنی. با کسای دیگه تمرین کن. کلا طرز فکرم تغییر کرد و دیگه اونجوری که من فکر میکردم نبود داستان و فقط انگار از یک زاویه دیگه نگاه کردم. حالم خیلی خیلی خوب شد و تمرین فوق العاده خوبی داشتم خدا رو صد هزار مرتبه شکر
سعی میکنم که در این ماه پر برکت و کریم حس و حال خاطره انگیز رمضان رو به خوبی داشته باشم. دفتر شکرگذاری روزانه رو جدی بگیرم . به عید و حس و حالش که نزدیک هست توجه کنم ، به لحضه هایی که میتونم تو این ایام رقم بزنم توجه کنم. روی خوبی ها و اتفاقات خوب تمرکز کنم و اینکه با اتفاقات کوچیک زوق زده بشم بشه یک عادت و اونا رو تو ذهنم بزرگ کنم. به گل و گیاه هام توجه کنم و سعی کنم شوق و اشتیاق رو مخصوصا الان که شرایط فراهم تری رو داره بیشتر کنم تو زندگی. مهم تر از همه خدا چند وقت هست کمه شدیدا داره الارم میده و میگه که درس بخون و جدی بگیر، درس بخون و جدی بگیر ، مدام هر لحضه داره تشدید میشه و به من گوشزد میکنه. انشالله که بتونم کارم رو جدی بگیرم در کنار لذت های زندگی.
بسیار بسیار خوشحالم در جمع این خانواده و سایت هستم و از استاد که من رو با تصویری جدید از خداوند اشنا کردم ممنونم.
به نام خدای هدایتگر و مهربان
گام چهاردهم
خدایا ازت ممنونم که کمکم کردی تا دوباره بتونم این پروژه رو ادامه بدم و براش کامنت بزارم، دیشب میخواستم کامنت بذارم که حسم گفت بزار بمونه برای فردا و الان درک کردم که چرا قلبم گفت بمونه برای فردا
به لطف خدا که داشتم از پنج و نیم صبح می نوشتم تا الان که ساعت هفت هست آگاهی هایی بهم داده شد که درک بهتری از قانون پیدا کردم و قشنگ حس میکنم یک لایه از اون ابهام و کدری قانون در ذهنم برداشته شد و الان واضح تر و بهتر درک میکنم که قضیه باورها، فرکانس و حتی مومنتوم مثبت، روی غلتک افتادن و اون نیروی اولیه در شروع تغییر افکار چیه
خداروشکر که الان احساس سبکی دارم و تازه انگار فهمیدم قانون چیه و چقدر مهمه که حواسمون باشه داریم چه فرکانسی میفرستیم و تازه دارم درک میکنم که استاد چقدر قانون رو خوب درک کردن که با این وسواس دارن فرکانس ارسالیشون رو انتخاب و تنظیم میکنن، طوری که با وجود فشار ذهنی بالایی که وجود داره وقتی کسی به ناحق درباره ت حرف میزنه اما استاد خوب میدونه اگر ذهنش رو کنترل نکنه فرکانس هایی رو ارسال میکنه که درنهایت به ضرر خودش تموم میشه
چقدر درک عمیق تر از قانون در همه لحظات زندگی کمک میکنه که اگاهانه انتخاب کنیم که چطور عمل کنیم و چه واکنشی نشون بدیم
واقعا تقوا و کنترل ذهن داشتن کار بزرگیه و بی دلیل نیست که مقیاس و معیار تفاوت انسانها از همدیگه قرار گرفته و اینقدر خداوند بهش تاکید کرده
خداروشکر که الان وقتی قرآن میخونم میتونم آیات مربوط به قانون و فرکانس هارو تشخیص بدم و با یک درک بهتر و نگاهی پاک تر قرآن رو بخونم و نکته ای که جالبه اینه که الان در قرآن قسمت هایی که خداوند به مهربان بودن توبه پذیر بودن، بخشنده و با گذشت بودن خودش و پاداش دادن اشاره کرده بیشتر به چشمم میاد درحالی که قبلا وقتی معنی قرآن رو میخوندم احساسم بد میشد و احساس گناه میکردم چون آیه های مربوط به عذاب شدن و آتش بیشتر به چشمم می اومد از بس که از عذاب خدا بهمون گفته بودن و کسی صحبتی از این میزان مهربانی خدا نکرده بود
خدایا شکرت الان در نوت گوشیم دیدم که در جولای سال 2023 قبل از آشنایی جدی با استاد عباسمنش (وقتی برای اولین بار درمورد موضوع فرکانس از زبان یکی از اساتید شنیده بودم چنان ذوق و شوقی در قلبم برای دانستن بیشتر شکل گرفته بود که) نوشته بودم خواستم اینه که از اسرار و شگفتی های جهان بیشتر بدونم و از خدا از ته دلم خواسته بودم بیشتر خودش رو به من بشناسونه، الان میبینم که چه زیبا خداوند اجابتم کرد و هدایت شدم به آموزه های استاد عباسمنش تا از زبان ایشون به طور واضح درمورد قوانین اصلی و فوقالعاده جهان اگاه بشم و از طریق ایشون خدارو درست بشناسم و رابطم صمیمی تر بشه رابطه ای بدون ترس و احساس گناه…
خدایا شکرت که از این فایل هم درس های عالی یاد گرفتم و نکته ای که خیلی تو گوشم زنگ خورد این بود که کسانی که غیبت میکنن، تهمت میزنن، قضاوت میکنن و دیگران رو مسخره میکنن انسان های ضعیفی هستن که خلا های شخصیتی زیادی دارن و میخوان از این طریق ناتوانی و ضعف خودشون رو بپوشونن
این نکته رو بارها باید با خودم تکرار کنم تا یادم بمونه چون هم باعث میشه خودم جلوی زبان و افکارم رو بگیرم تا کسی رو قضاوت و تمسخر نکنم یا از کسی غیبت نکنم و اینکه کمکم میکنه که در مقابل غیبت ها و قضاوت های دیگران ناراحت نشم و احساسم بد نشه و کنترل ذهن برام راحت تر میشه
خدای مهربونم دورت بگردم مرسی که همواره داری هدایت حمایت حفاظت و اجابتم میکنی مرسی که بدون قضاوت و سرزنش کردنم از کوتاهی هام از خطاهام میگذری و باز هم برم میگردونی به راه مستقیم…
توی یکی از کامنتا حرف یکی از بچه ها خیلی بهم چسبید، نوشته بودن که خداوند به نقص ما آگاهه میدونه که کامل نیستیم و خداوند مارو همینطوری پذیرفته و دوستمون داره و چیزی که برای خداوند مهمه و براش ارزش داره اینه که ما مهر خدا عشق خدا تو قلبمونه، به یادشیم و داریم تلاش میکنیم توحیدی تر باشیم…
این نکته قلبم رو خیلی آروم کرد و اون احساس گناه و خودسرزنشی رو کمتر کرد
خدایا عاشقانه ازت سپاسگذارم و میلیاردها بار ازت ممنونم که من رو به این مسیر هدایت کردی، مسیری که آگاهانه بتونم از قوانین جهان به نفع خودم استفاده کنم…
یا حق
به نام خدای مهربان،سلام به همه،یه نکته ای تواین فایل خیلی توجه منوجلب کردی اصلابه این قسمت فایل که رسیدم یه صدایی تومغزم پیچید(برای رهاشدن ازمزاحمت پسرای توخیابون بهشون بی محلی کنید) واییییییییییی دخترمن صدباراینکاروانجام دادم ونتیجه گرفتم ولی چرا یادم رفت درمقابل مشکلاتم همین راهکارواستفاده کنم؟واقعاچرا؟شایدبه قول قرآن آدم فرموشکارواین دلیل فراموشی منم باشه،استادواقعاسپاسگزارم که قانون به این واضحی روبه یادم آوردید،خدایاشکرت
به نام خداوند مهربان و مقتدرم خداوند زیبایی و رحمت
خدا را عاشقانه سپاسگزارم که می توانم بعد از مدتها کامنت بنویسم البته دیشب اولین کامنتم را نوشتم قبل از هر چیز سلام به استاد اندیشمند و نازنینم و سلام به بانو شایسته جان
که دارند کلی وقت میگذارند برای بسیاری از مسائل وآگاهیهای استاد وسایت وسلام به دوستان آگاه و رشد یافتهٔ من
استاد نازنینم گفته های شما از دل یک بی نهایت تجربه وآگاهی والهامات شما سرچشمه گرفته و من شما در اول تحسین میکنم وسپاسگزارم که این همه از آگاهی را با ما به اشتراک میگذارید .
اگر بخواهم در مورد این نوع تفکر متفاوت وتوحیدی صحبتی بکنم ابتدا خودم اینطور متوجه شدم که نا آگاهانه چیزی هایی را از مردم می شنیدم که باب دلم نبود اصلاً فکر نمیکردم این موضوعات بخواهد اینقدر مرا در مدار اتفاقات وناخواسته ها قرار دهد منتهی هر وقت هم که هدایت خداوند مسیر را نشانم می داد از این بحثها فاصله میگرفتم ولی از وقتی با شما آشنا شدم بیشتر از قبل حواسم بود که وارد بحث های بیهوده و حرفهای بی ریشه خودرا قرار ندهم به حدی که خداوند پاسخ این تلاش را داد واکنون که متوجه می شوم خیلی ها دیگر در زندگی من رد پایی ندارند ذهنم آمادهٔ دریافت روابط خوب است و اتفاقات خوب.
مسئلهٔ اول که اهمیت دادن به حرف مردم است من قبلاًاگر اتفاقی می افتاد خیلی مهم بود برایم که دیگران چه میگویند یا اگر میخواستم از خودم دفاعی داشته باشم حتی اگر در حد یک نظریه بود اما چند سالی است که دیگر این موضوعات برایم اهمیتی ندارد آنقدر در این فضاها نیستم که متوجه نمیشوم اعتقادات نسنجیده یا خرافات مردم هنوز دامن زندگی آنها را گرفته در این مورد واقعاً روی خودم کار کردم وسعی کردم درست وغلط را خودم تشخیص دهم خیلی ها در بعضی موارد مثل مثلاًلباس مشکی پوشیدن برای مرگ کسی تا چهل روز ویک سال وچند سال آنقدر اهمیت میدهند که رفتار دیگران را کنترل میکنند والبته اسم آن را احترام گذاشتن میگذارند یا داغ دیده بودن واگر کسی در اطرافشان نخواهد یا دوست نداشته باشد اینگونه رفتار کند محکوم می شود وقضاوت می شود خود من در معرض همین حرف ها بودم و سعی کردم ذهنم را کنترل کنم چون اصلاً در این فضای فکری نبودم بهر حال تصدیق می کنم گفتهٔ شما را چرااا این موضوع مهم است واین همه ریشه دارد به قول شما ترس است که هدفها را کم رنگ می کند وحتی نا امید .
نکات مثبت دیدن وبخاطر آن سپاسگزار بودن نکنه طلایی صحبت شماست که همیشه کنترل کردن ذهن وصل به احساس ماست یعنی شیطان کار خودش را انجام میدهد پس مراقب فریب هایش باشیم .
واقعاً هر چه می گذرد بهتر می توانیم تله ها را شناسایی کنیم .
توجه کردن ما و قدرت دادن ما به کلمات و اندیشه های دیگران باعث میشود ذهن واحساس مان خراب شود.
باید یاد بگیریم که خودمان خالق زندگیمان هستیم .تخریب کردن کار آدمهای ضعیف از نظر نوع فکر کردن و سبک زندگی است.
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست/در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست/در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
واقعاً نیازی به دفاع کردن نیست واکنشی نیاز نیست وحتی نیازی نیست آن را بشنویم چقدر قانون را عالی توضیح میدهید اعراض کردن بدون اعتراض کردن یعنی صلح درون ما باید خیلی در سطح عالی باشد که بتوانیم به قول شما سگ محل کنیم این جنس از آدمها را و رفتارها را .
دوباره به خودمان یادآوری کنیم که من هستم که تأثیر گذارم در زندگیم وخالق شرایطم هستم
تهمت زن و دروغ گو همیشه در تقلاست عجیبه من صد در صد این حرفها را می پذیرم و ایمان دارم به عمل کردن به آن
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض/ورنه هر سنگ وگلی لؤلؤ و مرجان نشود
اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش /که به تلبیس وحیل دیو مسلمان نشود
تخریب کردن در زندگی همه ما وجود دارد از قانون الهی پیروی کنیم و تمرکزی به این حیله ها نداشته باشیم واکنش جهان به هر چیزی صددر صد است و گریزی از آن نیست پس مسیر درست بهترین گزینه برای رسیدن به آرامش ذهن و روح است.
مهم است که کانون توجه ما به سمت منفی نرود.
همیشه حقیقت خود خودش را بازگو می کند یادم آمد به یکی از نزدیکانم که به گفتهٔ خودش نا خودآگاه از من بد گفته وغیبت کرده بود در ماه مبارک در شب قدر یک پیام بلندی برایم فرستاد که از من خواست او را ببخشم چون دیدگاهش این بود که دعایش مستجاب نمی شود اگر حقی از کسی ضایع کرده باشد ویا به ناحق دربارهٔ کسی حرفی زده باشد من نیز با احترام به او گفتم همه در پیشگاه خدا یکسان هستیم ودرقبال بندگی مان مسئولیم من از شما ناراحتی ندارم و چیزی در دلم نیست که بخواهم با شما جبهه ای داشته باشم گفتن :صدای من به خدا نمی رسد و از من دوباره طلب بخشش وحلالیت خواستن من گفتم شما حلال هستید ومن از شما چیزی به دل ندارم و برایش آرزوی خوشبختی کردم بعد از پایان حرفها از ته دل همان لحظه از خدا خواستم به قلبش آرامش دهد واز خدا تشکر کردم که
پشتیبان من بوده و هست در حالیکه من روحم خبر نداشت که این شخص ممکن است دربارهٔ من حرفی زده باشد.
و بلاخره مسیر درست آثارش را نشان می دهد
استاد خیلی مطمئن هستم که انجامش میدهید چه خوش باشد چه نا خوش ارادتمند شما
پس نگران نباشیم از شیطان و وسوسه هایش به خدا پناه ببریم
ثروتمند وشاد باشد ️
به نام خالق یگانه گیتی آفرین آن که هدایت میکند خیر وشر را
سلام ، خدایا سپاس گزارم سپاس گزارم برای همین لحظه برای عشقی که در قلبم قرار دادی برای همین مقدار باوری که به قانون بهم هدیه دادی و باعث شدی تا اینجا پیش بیام برای این که تغییر دادی اصلاحش کردی و گرفتی از من بخش بزرگی از عجله و شتاب را برای این که گفتی همه چی همین لحظه همین فایل هست به همین گوش کن نکته برداری کن و هدایت های من دریافت کن و عمل کن بقیهاش رو هم خودم بهت میگم. خدایا احساس میکنم اینجا در این پروژه من هستم و تو و حرفهای استاد و ردپای دوستانم برای ادامه دادن در این مسیر توحیدی من هستم و عشق و نور و امید خدایا شکرت صدها هزار مرتبه شکرت یارب تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم
قلب ها با نام و یاد تو آرام میگیرد. سبحان الله رب العظیم و بحمد/ الحمدالله رب العالمین/ سبحانک لااله الا انت سبحانک انی کنت من ظالین
استاد شما گفتید در این مسیر نسبت افرادی که تهمت زدن وسنگ اندازی کردن به نسبت افرادی که بهتون محبت کردن و عشق ورزیدن و دوست تان داشتن یک به تیلیاردر هم نیست، من رو به فکر فروبرد و باعث شد یک لیست از آنچه که احساس بهتری بهم میدهد و من را از زندگی راضی میکند بنویسم و این لیست از ظاهرم شروع شد کلا 10 مورد شد که 5 تاش در مورد بهبود اندام و سلامتی قسمتهایی از پوستم و… بود و 4 مورد در مورد روابطم و استقلال مالی و زمانی بود و یک مورد حسی که میخواستم داشته باشم.
از طرفی لیستی مقابلش تهیه کردم( چی دارم که به خاطرش احساس رضایت میکنم.) که با بدبینانه ترین حالت ممکن 68 مورد شد و 20 موردش مربوط به جسمم بود یعنی قشنگ قفل کردم دیدم اینهمه احساس بد و ناامیدی و بیقراری تنها به خاطر این 10 تا هست که به سراغم میاد و از طرفی این 68 تا ویژگی خوب فقط همین 68 تا اگه یکیش نباشه و زندگیم به شدت سخت میشه و چقدر مهم هستند این 68 مورد این که من در خانه و شهر و دانشگاه خودم احساس امنیت میکنم بینهایت بارزش هست.این که میبینم و میشنوم این که میتوانم حرف بزنم و درخواست کنم به راحتی با همه بدون هیچ زحمتی بارزش هست این که ستون فقرات و اسکلت بندی سالمی دارم باارزش هست و …..
وقتی منطقی نگاه میکنم میبینم خداییش خیلی مسخره و مضحک هست کاری که اغلب عادت به انجامش دارم ندیدن آنچه که دارم و خواستن آنچه که ندارم مثل کودکی که دنیایی اسباب بازی دارد اما باهاشون بازی نمیکند و اون توپ که فلان رنگ و سایز هست اون اسباب بازی خاصه که خودش نداره می خواهد برای این که خوش حال و بشه و گریه نکند. به همین اندازه مسخره و غیر منطقی هست. اما خوش حالم از این که ربم هدایتم کرد به سمت مقایسه این دو لیست به شدت حالم را بهتر کرد الان احساس آرامش دارم.
ذهن دوست دارد، عملکردش این طوری که بگرده و بگرده آن چه که نداری، نکات منفی، افکار و شرایط و اتفاقات و آدم ها و موقعیت ها و خلاصه هرچی که فکرش بکنید و نکنید که در شما احساس بد ایجاد میکند حتی اگه به اندازه سرسوزنی هم باشه چنان بزرگش کند که از غصه دق کنیم و فلج بشیم جوری که افسردگی بگیریم، استاد شما مثال ویژگیهای فردی زدید من از سلامتی میگم. از 32تا دندان 29 تاش سالم هست و دوتا ندارم و یک دندان هم باید بکشم بعد این ذهن گیر داده این 3 تا و چنان بزرگش کرده که احساس بیارزشی کنم.
یک مثال دیگه الان در کرج برق میره نگاه کردم از 24 ساعت در بدترین حالت ممکن که نیست 20 ساعت برق داریم حالا ما اون 20 ساعت رو ندید میگیریم و شروع میکنیم به ناله و شکایت به خاطر 4 ساعت به لطف ذهن بزرگوار که همش دنبال این که نشان بده چقدر شرایط بد و ناجور هست و واقعا هم شیطان هست. که چی بشه؟ که احساس ما بد بشه و ما شروع کنیم به ناشکری…..خدایا پناه میبرم برتو از شر شیطان رانده شده از شر نجواهای ذهن.
به خاطر همین که میگوییم باید حواسمان به آنچه که در ذهنمان میگذره باشه و ببینم چه فکری چه احساسی در ما ایجاد میکند چون این افکار هستند که باعث میشند ما حرکت کنیم یا از فرت یاس و ناامیدی بیحرکت باقی بمانیم یا از روی ترس دست به کارهایی بزنیم که شرایط را برایمان بد و بد و بدتر کند.
برای همین که استاد شما تاکید دارید باید در این مسیر استمرار داشت و مدام ورودی های مناسب به ذهن بدهیم و کنترل کنیم مدیریت کنیم افکارمان را.
برای همین که باید جوری تمرینها را انجام بدهیم و آگاهی ها را مرور کنیم که به احساس بهتری برسیم چون حس بهتر کاملا مخالف حسی که ذهن در ما ایجاد میکند.
چون آگاهیها و هدایت های خداوند مخالف آن چیزی هست که این ذهن به طور اتوماتیک میخواهد به خورد ما بده باید باید باید افسار این ذهن و کشید و کنترل رو به دست گرفت نه که رهاش کنم به حال خودش. تنها خدا که میتواند در این مسیر به من کمک کند.
پس الان که این الگو فهمیدم باید حواسم جمعتر باشه الان بهتر متوجه میشم که چرا میگویید شناسایی باورهای محدود کننده و الگو های تکرار شونده مهم هست.
تا این جا که متوجه شدم
الگو ذهن: نشان دادن شرایط و اتفاقات و موقعیتمان در زندگی به شکلی که احساس یاس و بیارزشی و ناامیدی کنیم احساس کمبودکنیم. در واقع ذهن بلده چه جوری از کاه کوه بسازه از اون کوه ها که کمرمان در زندگی دلا بشه و زیرش له بشیم از ترس لز نگرانی از بیقراری از حس بیکسی و نداری و …..
.
از طرفی شیطان در روز قیامت میگوید خدا به شما وعده داد من هم وعده دادم اما وعده خدا حق بود. و ما خودمان خواستیم حرفش رو گوش کنیم. شیطان همان ذهن هست. چرا که در دل ما ترس و نگرانی و غم و بیقراری ایجاد میکند.
خدا خودش مگه تو قرآن نگفت بر بندگان من تسلطی نیست و ربت کافی هست برای همه چی.
پس من یا تسلیم خدای وجودم هستم و در آرامش و حرکت میکنم با هدایتهای رب العالمین و بهشتم میسازم به لطف او و حمایت های او بادست های او
یا اسیر نجواهای ذهنم هستم اسیر ترس ها و نگرانی ها و قدرت دادن به عوامل بیرونی و دیگران = شرک و سقوط میکنم به سمت جهنم زندگیم.
ذهن یک ذربین یا بهتر بگم یک میکروسکوپ میگیره دستش و جوری حواست رو معطوف آن چیری که فعلا در زندگیت نیست میکند که کاملا تمام آنچه که هست رو اصلا نمیبینی انگار دنیای تو محاصره شده با آن تضاد و قدرت حرکت رو به همین راحتی از دست میدهی.
افرادی که تهمت میزنند به خاطر خلا درونشان هست. چون خودشان به جایی نرسیدند افراد موفق رو دزد میکنند. مریم این خلا و ضعف از کجا میاد؟
از تبعیت کردن از نجواهای ذهن از اسیر و بنده نجواهای ذهن بودن چون ذهن تو را به سمت نداری به سمت ندیدن آنچه که داری آنچه که هست سوق میدهد و آنها را برای تو به واقعیت های زندگیت بدل میکند. خودش هم بهانه تراشی میکند برای این نداشتنها به حقیقت که بر چشم ها و قلل ها و گوش هایشان پرده افکندهاند.
اگر تو هم تبعیت کنی از این نجواهای ذهن ، (آره اینها اگه یه بلایی سرمن بیارند اگه آبروی من رو ببرند و….. ) توهم وجودت خلا احساس میکنی تو هم سقوط میکنی اما اگه تسلیم خدا باشی و به قولی بگی آخیش همه چی رو سپردم به تو و توجه ای بهشان نکنی همه چی خودش درست میشود. من خالق زندگیم هستم با انتخابم این که تسلیم خدا باشم و به گفتهها و هدایت های ربم که من رو پر میکند از عشق از آرامش از لذت، تبعیت کنم یا دور بشم ازش و از نجواها تبعیت کنم و روز به روز در تاریکی بیشتری فرو برم و خالی بشم از آرامش از نشاط از سلامتی و عشق.
خدایا خودت هدایتم کردی به سمت این آگاهی ها خودت هدایتم کن حمایتم کن بهم یاد بده تا عمل کنم به اینها خودت بهتر از هر کسی میدونی اگه تنها یک ذره بیشتر عمل کنم و ایمان بیارم به آنچه که گفتی زندگیم از این رو به اون رو میشود خدایا خودم رو به خودت سپردم. ریش و قیچی دست خودت خیالم راحت راحت خودت من رو در این پروژه آوردی خودت یادم دادی و میدهی خودت کمکم کردی تا این قدم بیام و بنویسم و یادبگیرم و در حد توانم عمل کنم بقیهاش هم خودت درست میکنی و ذهنم هم غلط کرده که میخواهد تو دلم رو خالی کند و هی چرت و پرت بگه بشینه سرجاش سماقش رو بمکه بچه پرو.
یا حق
به نام خدای هدایتگرم
گام چهاردهم/پروژه مهاجرت به مدار بالاتر
همیشه درباره ی حرف مردم به خودت این بگو که حرف مردم چرا باید برات مهم باشه؟چه تاثیری داره تو زندگیت؟ رسیدن به هدفت چقدر برات مهمه؟
هر وقت آگاهانه میام باخودم اینهارو میگم همون لحظه اهمیت حرف مردم برام خیلی کم میشه و کاری که باید انجام بدم اما بدلیل حرف مردم ممکن بود انجامش ندم،همون لحظه انجامش میدم بارها برام اتفاق افتاده،همین که به خودم میگم واقعا مهمه که مردم در مورد من چی میگن یا از من خوششون بیاد یا نیاد؟
وقتی میگم نه مهم نیست پس انجامش میدم
حواست باشه که ذهن تو همیشه جوری عمل میکنه که اگه یه میلیارد تعریف و تمجید از تو بشه انگار نه انگار
اما تا یه توهینی بهت بشه مغز تو همون یه توهین و اونقدر بزرگش میکنه که حد نداره
این کاره شیطانه دیگه ،کاری میکنه توجه ما بره به سمت نازیبایی ها،ناخواسته ها، نکات منفی
برای اینکه به هدفش برسه اونم احساس تو بد کنه
وقتی من بدونم خودمم که خالق زندگی خودم هستم دیگه حرف مردم دیدگاهشون دربارهی خودم اهمیتشو از دست میده دیگه من به دنبال راضی کردن دیگران نیستم دیگه برای خوشایند دیگران زندگی نمیکنم
اون کسی که تهمت میزنه، غیبت میکنه آدم ضعیفیه بخاطر خلأ ای که داره این رفتار هارو از خودش بروز میده
من نوعی اگه بخوام تو زندگیم پیشرفت کنم وبه یه جایی برسم باید یاد بگیرم که این باور و در خودم تقویت کنم که من هستم که دارم اتفاقات زندگی مو رقم میزنم فارغ از اینکه بقیه چه فکری در مورد من میکنن فارغ از اینکه بقیه چه نگاهی به من دارن
یه آدمی اگه حرف مردم براش مهم نباشه و کار خودشو انجام بده قطعآ نتیجه میگیره حتی تهمت هایی که بهش زده میشه هم به نفعش میشه البته که نباید کاری کنیم که مردم به ما تهمت بزنن که بعد به نفعمون بشه
این کاملا اشتباهه منظور اینه که نباید به حرف و حدیثی که مردم در مودرمون میکنن اهمیت بدیم اصلا توجهی نکنیم چون هیچ تاثیری در زندگی ما نداره
پس واکنش من در برابر تهمت های دیگران باید این باشه
که منم که دارم اتفاقات زندگی مو رقم میزنم و حتی به نفع من میشه این تهمتی که دارن میزنن و نیازی نیست واکنش نشون بدم یا حتی بشنومش
یادت باشه اگه بخوای در مقابل تهمت های دیگران از خودت دفاع کنی و پاسخ بدی
داری این پیام و به اون شخص و دیگرانی که میخوان از این فرصت استفاده کنن میدی
که تو تحت تاثیر قرار گرفتی تونستن تورو اذیت کنن تونستن دستشون و بکنن تو مختو
اما وقتی بی محلی میکنی داری این پیغام و میدی که برام هیچ ارزشی نداری که بخوام پاسخ بدم اصلا مهم نیستید
من کنترلی ندارم برای اینکه دیگران در مورد من چه چیزهایی بگن اما من میتونم واکنش نشون ندم من توانایی کنترل کردن خودمو دارم میتونم افکار مو کنترل کنم میتونم که توجه نکنم
پس باید من یه سری اصول برای خودم داشته باشم طبق اصولم پیش برم اگه من در مسیر درست حرکت کنم بلاخره دیده میشه ویژگی های مثبت و در برابر تهمت و تخریب های دیگران سعی میکنم بی توجه باشم فکر نکنم بهش خودمو درگیر نکنم و بدونم همه چیز به نفع من تموم میشه
مهمه که کانون توجهم سراغ چیزهای منفی نره
مهمه تمرکزم روی کاری که میکنم باشه
مهمه که همیشه بخودم یادآوری کنم که ،تویی که خالق زندگیت هستی
مهمه که اینو درک کنی که اگه توجه کنی به تهمت ها،غیبت ها و حتی درباره اش با خدا حرف بزنی یعنی داری به این موضوع قدرت میدی
بدون اگه از فرکانس تو خارج بشه از دنیای تو خارج میشه
تو باید تمرکز کنی روی ویژگی های مثبتت،روی صداقتت،روی پاکی و درستی کاریت و یادت باشه خداوند همیشه پاسخ میده خداوند همیشه محافظت میکنه از تو.
به نام خالق هدایتگر زیبا آفرین سلام.
استاد این فایل یک عالمه آگاهی داخل خودش دارد و تازه دارم منظور شما رو از این که گفتید به طرق مختلف اصل رو تکرار میکنید میفهمم و همه چی اصل هست این مدت به کارکردن روی اصل …فراوانی…احساس لیاقت و دوست داشتن خودم….عصبانی نبودن از دیگران….کسب درآمد هدایت شدم و میگفتم آخه خدایا چه جوری تمرکزم بزارم روی همه اینها؟! حقیقتش گیج و سردرگم بودم تا امروز که بعد از بارها و بارها گوش کردن این فایل در این مدت و یادآوری قانون به طرق مختلف یه جورایی با چنگ و دندون نگه داشتن خود در مسیر حتی وقتی احساس بی حوصلگی و… میکردم خدا جونم هدایتم کرد به سمت درک تازهای از فایل انگار تازه دارم میشنوم چی میگید و به درک کوچکی ازش رسیدم. فعلا تا همین جا نکته برداری کردم و دوست داشتم به اشتراک بزارم. خدایا به امید تو
نحوه برخورد با تهمت و تهدید
هر اتفاقی که میافته خیر هست همان خوب است چرا؟
خوب اگه این جوری نگاه نکنی و نگران بشی و به خودت غر بزنی چیزی درست می شود؟ بر اساس قانون نه چون من با افکار و فرکانسم دارم جهانم رو خلق میکنم و نشانه این که من در مسیر درست هستم یا نه احساس من هست. هرفکری که مخالف هر اتفاقی بیافته همان خوبه هست باشه در من احساس بد ایجاد می کند باعث می شه تمرکزم از دست بدهم و وقتی این اتفاق می افته من نمیتوانم کارم رو درست انجام بدهم هرچقدر هم که تلاش کنم تلاشم بی نتیجه چون ایراد کار نمیفهمم اگر هم بفهمم نجواها میاد که تو از عهده این کار برنمیای و کم کم کلا میزارمش کنار و منفعل میشوم. من هیچ وقت حرکتی نمیکنم که منجر بشه به پیروزی و پیشرفت درواقع من به قدرت الله و وعدههای ربم بیتوجهم و به نجواهای شیطان گوش کردم و دور شدم از مسیر مستقیم و خودم رو وارد چرخه سختی ها و نشدنهاو دور از آسایش کردم.
بزرگ ترین موضوع که انرژی بسیار ازت میگیره عدم احساس لیاقت و ارزشمندی( عدم دوست داشتن خود اونجوری که هستی و عدم باورکردن تواناییهات = کفر به رب العالمین چون خالق همه اینها ربالعالمین و بارها گفته این جهان و ما عبس و بیهوده آفریده نشدیم= ارزشمند / وقتی چیزی بیهوده و عبس باشد پس یعنی ارزشمند و مهم نیست .)
حالا اگه ریشه لیاقت نباشه چی میشود؟ 1. از تهمت میترسیم چون خودمون لایق نمی دانیم و نگرانیم دیگران را از دست دهیم چون با خودم حال نمیکنم و به دیگران تکیه کردم . وقتی هم این دیگران برند من اصلا جایگاهی ندارم تکیه گاهی ندارم یاد مثل خانه عنکبوت در قرآن افتادم و چه سست جایگاه و تکیه گاهی هست هر لحظه امکان فروریختنش وجود دارد و مُدام باید بترسی که چه اتفاقی با هر تهمت و غیبت در موردت میافته و یا تهدید.
حالا اگه تکیه گاهت دیگران نباشند چی؟ اگه پناهت خدا باشه و خودت رو خالق زندگیت بدونی تمام تهدیدها و تهمت ها و دروغ ها مقابلت مثل آب در هاونگ کوبیدن میماند کاملا به نظرت مضحک میاد و میگی ببین هرکاری دوست دارید بکنید اصلا برام مهم نیست و افراد برات شبیه مگس هایی میمانند که تنها کاری که از دستشان برمیاد ویز ویز کردن هست آن هم از پشت شیشه چون تو با بیتوجهی به آنها از مدارشون دور و دورتر شدی.
چیزی که در این جا جالب هست این که انقدر فرکانس های تو با اعراض از این افراد خوبه چون میدونی خالق زندگیت هستی که وقتی حتی تو رو از نظر خودشان در آتش هم بندازند آتش برات گلستان میشود و این باور قدرتمند از ایمان به ربوبیتِ خداوند میاد، از توکل به رب العالمین تنها منبع قدرت جهان که خیر هست.
اعراض کردن از دروغها و تهمتها و حرف و تفکر مردم نسبت به خودمان مَثَل سرش رو مِثلِ کبک در برف کرده نیست؟
نه چون من با این تفکر که خالق زندگی خودم هستم با افکار و فرکانسم به موضوع نگاه میکنم چون گفتیم اگه یک ذررررره راه را برای ورودیهای منفی باز بزاریم نجواهای شیطان( باورهای محدودکننده) جوری حمله میکند که ما از درون متلاشی میشیم، قادر به حرکت کردن نیستیم و قدرت تفکر خودمان را از دست میدهیم مثل این که خشکمان زده باشه در حالت خوبش، یا بدتر دیوانه میشیم و کارهایی انجام میدهیم که شرایط رو بدتر و بدتر میکند و ما بیشتر در لجنزار فرومیرویم مثل این که در مرداب گیرکردی و هرچی بیشتر دست و پا بزنی مرداب بیشتر تو رو در خودش فرو میبره. دفاع کردن در مقابل دیگران یا به فکر حرف دیگران بودن و بر اساس آن رفتارکردن به جای اعراض دقیقا همانند مَثَل فرورفتن در مرداب هستش.
قبول دارم در جامعه ای بزرگ شدیم که همه کارها و رفتارهامون براساس حرف مردم بود—–> خود این جمله نشان دهنده این که من سرم را در برف نکردم من از محیط اطرافم آگاهم/ من میدانم که در جامعه همه چی گل و بلبل نیست و در زندگی مادی همه چی دو قطبی هست هم بالا هم پایین هم تعریف هم توهین اماااااااا از طرفی از قانون این جهان هم خبر دارم قانونی که میگوید تمام اتفاقات زندگی شما بدون استثنا نتیجه فرکانسهای شما هست فرکانسهایی که از ورودی های شما به عبارت دیگه کانون توجه شما نشات گرفته پس من خیلی هم هوشیار و باهوش هستم که به قولی سگ محل میزارم نسبت به این حرفها.
آقا به قولی این کار انجام میدهم نه به خاطر این که تمرکز بالایی دارم نه چون میدونم اگه تمرکزم بردارم از روی ویژگیهای مثبت ام از روی خودم و بزارم روی حرف های صدمن یه غاز مردم، برای این که دوباره به این نقطه برگردم باید انرژی زیادی صرف کنم باید تلاش زیادی انجام بدهم چون خاصیت ذهن این که دنبال این ایرادها و نجواهای شیطانی رو بگیره و گسترشش بده. و من رو به قعر چاه فروبرد.
هدفت چقدر برات مهم؟ چقدر برات مهم که در مسیر هدفت حرکت کنی؟ و اگر انقدر برات مهم که حرف مردم در مقابلش برات کم اهمیت میشود پس از همین الان باید باقدرت ادامه بدهی و تکلیف خودت رو روشن کنی آیا برات مهم که مردم درباره ات چه فکری میکنند؟
تابوت شکستن و هنجارشکنی برای جلب توجه( نیاز به توجه کردن دیگران) این چرا دیگه اشتباه هست؟
چه زمانی نیاز به توجه داری؟ وقتی خودم رو ارزشمند و دوست داشتنی نمیدانم و داری به چی توجه میکنی؟! به ناخواسته پس حست مزخرف هست —> نتیجه: طبق قانون، زندگیم جهنم میشه یک جهنم همیشگی و من میخواهم مدام از خودم دفاع کنم و خودم رو قربانی معرفی میکنم و برو تا آخر پس در اصل ته تهاش رو نگاه کنی میرسی به این نقطه:
1.من به خالق بودن خودم 2.قانون اصلی جهان که تمام اتفاقات این جهان بدون استثنا نتیجه فرکانس ها و افکار من هست باور ندارم اصلا
باریکلا دخترباهوش
چه جوری مغز من رو فریب میدهد؟!
سوال خوبی پرسیدی ببین وقتی که ازت تعریف میکنند چی میاد تو ذهنت؟! مسخرهات میکند یا الکی میگه و حسم بد هست از طرفی از سرزنش ها و ایرادهایی که دیگران گرفتن یا خودم نسبت به خودم داشتم میگه و حالم رو بدتر میگیره….. میبینی این بازی و فریب مغزهست، کارش این که حالت رو بد کند عین علف هرز دوست داره رشد کند و گسترش پیدا کند. همان وعده شیطان.
برای همین که میگم باید مراقب ورودی هات باشی و ببینی هر فکر چه احساسی در تو ایجاد میکند آیا از جانب الله یاشیطان که الان این الگو فهمیدیم باعث دور کردن تو از مسیر مستقیم میشه چون حس بد در تو ایجاد میکند. فکری که از جانب رب به تو احساس آرامش و امید میدهد در تو زندگی جریان پیدا میکند و غرق در شوروشوق میشوی…..
یاحق