مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 1 - صفحه 6

420 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    جهانگیر عطاالهی گفته:
    مدت عضویت: 273 روز

    با عرض سلام خدمت استاد

    ممنون و سپاسگزارم به خاطر فایل های زیبا و آموزنده که پر از علم و تجربه و صداقت و درستی و مهربانی ……..و شهامت است.

    من در سال 1395 به خاطر تهمت دوستی بسیار مشهور و نامدار در صفحه اینستاگرام خود مجبور به ترک منزل و فرار از محل زندگی و دور شدن از تمام دوستان و آشنایان و فامیل شدم و به خاطر برداشت غلط خودم که حالا مردم درباره من چه فکری میکنند

    بعد از مدتی دست به خودکشی زدم و خودم باعث شدم تا سالهای تلخ و رنج آوری را تجربه کنم.

    اما به لطف خداوند یکتا بعد از سالها با سایت شما آشنا شدم و بعد از گوش کردن به بسیاری از فایل های شما به مطالعه علاقه شدیدی پیدا کردم و کتاب های زیادی را خوانده ام و قصد خواندن کتاب های دیگری را دارم که از این بابت از شما بسیار ممنون و سپاسگزارم.

    با گوش کردن به صحبت های شما و تفکر درباره کل تجربیات زندگیم به این باور رسیدم که برای تغییر زندگی تنها باید خودم را تغییر بدهم و پس از آن همه چیز در پیرامون من تغییر خواهد کرد.

    بارها از شما شنیده ام که نظرات دیگران برایتان اهمیتی ندارد و……..باور این سخنان شما برایم بسیار سخت بود تا اینکه خود نیز به این باور رسیدم و امروز خوشحالم که فقط برای خودم زندگی میکنم و نظر دیگران در زندگیم تاثیر گذار نیست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    ارزو دوستدار گفته:
    مدت عضویت: 2049 روز

    به نام خداوند یکتا

    خدایا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جوییم

    سلام به استاد جان عزیزززم و مریم بانوی نازنینم

    سلام به عزیزان هم فرکانسی ام

    خدایا شکرت که همواره مرا هدایت میکنی به سمت زیبایی ها و خوبی ها

    استاد باز هم مثل همیشه وقتی اومدم داخل سایت شما فایلی رو گذاشتید که من بهش همون موقع خیلی نیاز داشتم دقیقا تا قبل از این فایل با اینکه محصولات شما رو خریدم و به کار مبرم در زندگیم یا فایلهای رایگان بقیه چیزها فکر میکردم خیلی قوی شدم ولی با دیدن این فایل دیدم هنوز خیلی جا داره رو خودم کار کنم چونکه مدتی بود افرادی بابت موردی له من تهمت زدند و برام حرف درآوردند و اولش که شنیدم خب خیلی ناراحت شدم ولی بعدش سپردم به خدا ولی خب تو ذهنم این موضوع همینجور میچرخید که چطور اونا این حرفا رو زدند ادما تا چه مرحله ای پیش میرن

    ولی الان با دیدن این فایل ارزشمند شما واقعا قلبم آرام شد انگار خدا باز مثل همیشه از دستش که شما باشید استاد جانم استفاده کرد تا اینجوری منو اروم کنه و بگه شاید همه چیز طوفانی باشه ولی تو آرام باش و ماه پشت ابر نمیمونه

    خدایا ازت ممنونم که هر وقت صدات زدم به بهترین شکل منو هدایت کردی

    استاد جانم آن شالله سایتون مستدام باشه و همچنین مریم گلی و خانواده محترمتون

    در پناه الله یکتا سعادتمند و ثروتمند و شاد و سلامت در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1151 روز

    سلام به استاد عزیز و گرانقدرم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.

    «نحوه برخورد با تهمت» .

    هیچ وقت فراموش نکنیم در دهن مردمو در هیچ حالتی نمیشه بست . شما بهترین شخصیت و بهترین ورژن خودتم براشون ارائه بدی اونا حرفی برای گفتن دارن.

    منتهی زمانی که تو رو آدم ضعیفی ببینن پیش خودت ازت انتقاد میکنن و اگر کمی تو رو قوی حساب کنن پیش خودت جرات حرف زدن ندارن ولی پشت سرت حرف میزنن .

    اینکه من چقدر از تهمتهای دیگران ناراحت میشم و چقدر قضاوتشون برام حائز اهمیته و چقدر کنترل روی واکنشهام دارم بستگی به اعتماد به نفس و عزت نفس و اون حس خودارزشمندی خودم داره.

    من همیشه خودمو با گذشته ی خودم مقایسه می‌کنم و سعی می‌کنم با این مقایسه کردن اول اینکه درس و تجربه‌هایی که باید رو بگیرم دوم اینکه متوجه بشم که چقدر رشد کردم.

    باز اینجا صادقانه عرض می‌کنم که در گذشته یعنی تا چند سال پیش ، خودم از اون دسته افرادی بودم که دیگران را راحت قضاوت می‌کردم. خیلی وقتا آگاهانه و خیلی وقتها بدون اینکه متوجه بشم به دیگران تهمت می‌زدم‌. از اونجایی که دقتی روی این نقصم نداشتم و تهمت زدن و غیبت کردن رو یه امر عادی می‌دونستم . چون همه شکل خودم بودن. بنابراین فکر نمی‌کردم نقص بزرگی دارم که باید تغییرش بدم. اینو متوجه بودم که آدمهای ضعیف راحت تهمت میزنن و غیبت می‌کنن چرا که زمانهایی که خودم دلم می‌خواست احساسمو پیش کسی بیان کنم ولی از اونجایی که شهامت بیان احساسمو نداشتم و رفتار ناجالب دیگران رو به جون می‌خریدم و سکوت می‌کردم به ناچار سکوتم پیش افراد دیگه شکسته میشد و منجر به غیبت و تهمت میشد. بعدشم خودمو توجیه می‌کردم که حقشه ! چرا فلان کارو در حق من کرد ؟!! چرا فلان حرفو پشت سر من زد !!! چرا فلان رفتارو تو جم با من داشت ؟!!! پس حقشه !!

    خیلی جالب بود پیش خود اون شخص موش میشدم و جرات حرف زدن نداشتم ولی وقتی خودش نبود خیلی راحت با صدای بلند و کوبنده طوری که انگار خیلی حق به جانبم ازش بدگویی می‌کردم.

    وقتی همچین نقصی تو وجودم بود نمی‌تونستم توقع کنم که دیگران هم نسبت به من این نقص را نداشته باشن. بنابراین خیلی خوب متوجه می‌شدم که چ کسانی پشت سرم غیبت می‌کنن و مثل آب خوردن بهم تهمت میزنن .

    جالب‌تر از اون این بود که وقتی همو می‌دیدیم می‌گفتیم و می‌خندیدیم در حالی که هر کدوم توی ذهنمون صدها گله و شکایت از هم داشتیم . گله و شکایتهایی که تو وجودمون بذر کینه و نفرت کاشته بود ولی از اونجایی که همه ی ما نقاب زدن رو خوب بلدیم ، وقتی بهم می‌رسیدم برای هم نقاب می‌زدیم مثلاً به خیال خودمون شخصیت درستی داشتیم .

    اون موقع‌ها متوجه نمی‌شدم که چرا انقدر دوست دارم پشت سر کسانی که به نظر ، اذیتم کردن حرف بزنم‌. تنها چیزی که قانعم می‌کرد این بود که حقشونه . اونا به من خیلی بدیها کردن . خیلی جاها با حرفاشون تحقیرم کردن. خیلی جاها راحت دلمو شکستن . خیلی جاها به حریمم تجاوز کردن و دخالتهای بی‌مورد داشتن . تیکه بارم کردن و متلک بهم گفتن. این رفتارهای دیگران یه جور اذیتم می‌کرد ولی چیزی که بیشتر از هر چیزی ذهن منو درگیر خودش می‌کرد این بود که چرا جایی که ‌میتونستم و باید از خودم دفاع می‌کردم از روی ترسم سکوت کردم و شهامت دفاع از خودم رو نداشتم . حتی بلد نبودم احساسمو بیان کنم . بدون اینکه به کسی بی‌احترامی کنم و این احساسات بد در مورد خودم ، باعث میشد که علاوه بر اینکه از این افراد رنجیده خاطر بشم بلکه چندین برابر از خودم بدم بیاد .

    خیلی خودمو سرزنش می‌کردم و از اینکه انقدر ضعیف عمل می‌کنم و قدرت تغییر خودمو ندارم از درون خودمو داغون داغون می‌کردم.

    اون موقع‌ها متوجه نمی‌شدم که اونا هیچ نقشی تو زندگی من ندارن و خودم خالق اتفاقات زندگی خودم هستم.

    اون موقع‌ها متوجه نبودم که خودم به اونها قدرت دادم و رفتارهای خودم باعث بروز چنین رفتارهایی میشه . یعنی خودم پاسخ فرکانسهای خودمو دریافت می‌کردم .

    همیشه می‌شنیدم که می‌گفتن هر کسی احترامش دست خودشه واقعاً اون موقع‌ها متوجه نبودم یعنی چی ؟!! من که با فلانی خوبم پس چرا اون انقدر باهام بد برخورد می‌کنه ؟!! من که به اون بدی نمی‌کنم پس چطور از اون بی‌احترامی می‌بینم ؟!!!!

    حتی یه جاهایی بدون اینکه از کسی چیزی شنیده باشم فقط به حس خودم که همیشه از روی بیماری بود توجه می‌کردم ، بنابراین برای اینکه این حس اذیتم نکنه شروع به توضیح دادن و توجیه کردن کارام می‌کردم. به خیالم از این طریق می‌تونم به طرف بفهمونم که مثلاً من فلان حرفو نزدم یا من فلان کارو نکردم یا اینکه بخوام خودمو به کسی ثابت کنم زور زیادی میزدم که مبادا کسی در مورد من طور دیگه‌ای فکر کنه .

    بازم اون موقع‌ها متوجه نبودم که همین توضیح دادن و توجیه کردن آدمها و حتی واکنش نشون دادن خودش یه جور ضعفه .

    همه ی اینا رو مرحله به مرحله با استاد عزیز با کارکرد دوره‌ها و گوش کردن تک تک فایلهای دانلودی یاد گرفتم.

    برای رسیدن به درک هر کدوم دردها کشیدم . زخمها خوردم تا دست از اون نقص برداشتم.

    واقعا آدم نمی‌تونه یه دفعه خودشو تغییر بده.

    اولین چیزی که برای تغییرم لازم بود این بود که متوجه اشتباهات خودم بشم و اشتباهات خودم رو بپذیرم بعد تمایل داشته باشم خودمو تغییر بدم.

    این بود که سالها کشید تا تونستم تغییرات زیادی تو وجودم ایجاد کنم .

    باید خودمو تغییر می‌دادم بعد توقع رفتارهای درست و سالم از بقیه می‌کردم.

    کم کم یاد گرفتم کلاً تمرکزم روی تغییرات خودم باشه و این باور داشته باشم که با تغییرات من ، رفتار دیگران هم به طور ناخودآگاه تغییر خواهد کرد . این موضوع رو خیلی تجربه کردم و به باور یقین رسیدم. بنابراین دیگه نیازی نبود بقیه رو کنترل کنم که ببینم چقدر تغییر کردن . همه چیز رو از روی خودم تحلیل و بررسی می‌کردم . دیگه انگشت اشاره‌ام روی دیگران نبود بلکه سمت خودم بود. یاد گرفتم هرجا هر چیزی می‌بینم حتی با وجود عملکرد خوبم ، هر رفتار و کنشی از سمت دیگران می‌بینم که باب طبم نیست و باعث آزارمه اینجا هم تمرکزم رو ببرم سمت اینکه چ درسی از این اتفاق می‌تونم بگیرم ؟!! که دیگه تکرار نشه یا به خودم میگم ناهید به نظرت چه تغییری باید تو خودت بدی که از فلانی چنین رفتارهایی نسبت به خودت نبینی ؟ وقتی از خودم اینطور سوال می‌کنم به راه حلهای خوبی میرسم که وقتی انجامش میدم نتایج بهتری می‌گیرم.

    کار کردن روی اعتماد به نفس و عزت نفس در واقع تقویت اعتماد به نفس و عزت نفس عامل بسیار بسیار مهمی در ایجاد روابط درست با دیگران هستش.

    به میزانی که عزت نفست بالا میره دقیقاً از آدمهای اطرافت همون عزت نفس رو دریافت می‌کنی. وقتی تو آدم ضعیفی باشی هر چقدرم بخوای پنهونش کنی یا هر چقدرم بخوای نقاب بزنی باز اون فرکانست باعث میشه که دیگران ضعفت رو ببینن و متوجه بشن بنابراین این روشها کارساز نیست . باید به طور جدی روی بالا بردن اعتماد به نفس و عزت نفسمون کار کنیم .

    البته که برای شروع ممکنه سخت باشه برای منم خیلی سخت بود چون من یه جاهاییم یادمه خیلی خجالتی بودم که همین خجالتی بودنمم به خاطر ترسهام بود

    همیشه شجاعت و قدرت رو تو دیگران می‌دیدم و فکر می‌کردم من هیچ وقت توانایی اینکه بتونم حتی از خودم دفاع کنم رو ندارم ولی گوش کردن فایلهای استاد عزیز در دوره‌های مختلف بخصوص دوره ی عزت نفس و دوره ی احساس لیاقت منو دگرگون کرد .از اونجا که به تمام صحبتها و آموزه های استاد ایمان داشتم ، تصمیم جدی گرفتم که خودمو تغییر بدم . بنابراین هر آنچه استادعزیز می‌گفت رو تمرین می‌کردم تا بتونم عمل درستی داشته باشم . آسه آسه شروع کردم و کم کم تونستم موفق بشم که اولاً قضاوت دیگران هیچ اهمیتی برام نداشته باشه .

    دوم اینکه ایراد رو تو وجود بقیه نبینم به جای اینکه بیام بگم چرا فلانی برخورد خوبی با من نداشت ؟! بیام به این فکر کنم که من چطور هستم که فلانی اجازه ی همچین رفتاری رو به خودش داده ؟!

    کلاً زومم از روی دیگران برداشته بشه و تمام تمرکزم روی خودم باشه.

    رفتارهای بچه گانه و باورهای غلطی مثل نفرین کردن ، جبران کردن کار طرف ، انتقام گرفتن ، مثل خودش رفتار کردن ، اینجور چیزها رو کاملاً کنار بذارم .

    چرا که تو همه اینها فرکانس منفی وجود داره و همشون حتی با وجود انجام دادنشون من به احساس خوبی نمیرسم . من همشونو امتحان کردم نفرین کردم، کار طرفو جبران کردم، مثل خودش برخورد کردم ، انتقام گرفتم ، ولی هیچ وقت به آرامش نرسیدم .

    بنابراین نه تنها این موارد رو رفتارهای بچه‌گانه محسوب می‌کنم بلکه باور دارم که اینها از اون باورهای غلطی بودن که بهمون یاد داده بودن و میگفتن اگه تلافی کنی آروم میشی اگه مثل خودش رفتار کنی بهتر متوجه میشه که چ اشتباهی کرده ..

    بنابراین این موارد رو جز راهکارهایی برای حل مسئله نمی‌دونم . روی اینکه مثل خودش رفتار کنیم مقاومت داشتم اما اینم امتحان کردم دیدم نه لزومی نداره شخصیت من مثل طرف مقابلم باشه .اصلاً دوست ندارم اون شخصیتو داشته باشم چرا باید برای انتقام گرفتن طرف ، به اون شکل عمل کنم ؟ پس اینم جواب نمیده .

    موردهای زیادی هستش که می‌تونه راه حل این مسئله باشه همونطور که گفتم بالا بردن اعتماد به نفس و عزت نفس که به میزانی که اعتماد به نفست بالا میره قضاوت دیگران برات بی ارزش‌تر و بی‌اهمیت‌تر میشه.

    اینکه ویژگی‌های مثبت خودت رو خیلی پررنگ‌تر می‌بینی .

    یاد می‌گیری بیشتر به خودت عشق بورزی . خودت اولویت باشی خودتو انقدر دوست داشته باشی که احساسات خودت برات مهم و با ارزش باشه . شهامت« نه »گفتن رو یاد بگیری .شهامت دفاع از خودت رو بلد باشی اونم تازه لزومی نداره همه جا اقدام به دفاع از خودت بکنی خیلی جاها سکوت کردن جواب دندون شکنی برای طرف مقابل می‌تونه باشه.

    یاد بگیری که با احترام در وقت و زمان مناسب احساستو به اون شخص بیان کنی و ازش درخواست کنی که دیگه اون رفتارو با شما نداشته باشه یا حتی می‌تونی ازش سوال کنی که چ عاملی باعث شده که ایشون با شما فلان رفتارو داشته ؟! دلیل کارشو ازش بپرسی ؟ چون خیلی وقتا سوء تفاهم پیش میاد و ما بیخود و بی‌جهت از کسی رنجیده خاطر میشیم.

    از توضیح دادن و توجیه کردن دیگران به طور کامل دست بکشیم .

    خودت نقطه ضعفهای خودت رو بشناسی اجازه ندی که دیگران دست رو نقطه ضعفهای تو بذارن . وقتی که تو این زمینه پرقدرت عمل کنی یعنی دنبال تغییرشون باشی طبیعتاً حرفها و قضاوت‌های دیگران حداقل پیش خودت خیلی کمرنگ‌تر میشه.

    هیچ وقت ما نمی‌تونیم کنترلی روی رفتارهای دیگران داشته باشیم اما می‌تونیم حواسمونو جمع کنیم که واکنش و برخورد خوبی در مقابل دیگران داشته باشیم.

    وقتی برای خودت چارچوبهایی داشته باشی و دیگران خط قرمز‌هات رو بشناسن به قول استاد عزیز در مسیر درست باشی و تو هم متقابلاً به چار چوبها و حد و مرز دیگران احترام بزاری دیگران پشت سرت از خوبی‌ها و ویژگی‌های مثبتت حرف میزنن.

    توجه کردن به ویژگی‌های مثبت دیگران هم عامل خیلی مهمی هستش که باعث میشه ما وجه خوب آدمها رو دریافت کنیم . هر چقدر سعی کنیم حس خودمون رو نسبت به دیگران خوب کنیم متقابلاً دیگران هم نسبت به ما حس خوبی پیدا خواهند کرد اینکه من یاد بگیرم دیگران را تحسین کنم و به خاطر توانمندیها و مهارتهاشون تشویقشون کنم یا از اخلاقای خوبشون حرف بزنم همه ی اینها باعث میشه اون‌ها هم حس خوبی از ما بگیرن و به ندرت پیش میاد که تهمت یا غیبتی پشت سرمون داشته باشن. اگه پشت سرمون حرف بزنن بیشتر از خوبیامون میگن تا منفی ها ..

    نگاه من الان به رفتارهای ناجالب دیگران این شده که پیش خودم میگم مثلاً از اتفاقی که بین منو و فلانی افتاد چ درسی می‌تونم بگیرم ؟ یا از چ زاویه‌ای به این قضیه نگاه کنم که به هم نریزم حتی اگه اون لحظه به ذهنم خطور کنه که خودم باعث بروز چنین رفتاری از اون شخص شدم دیگه مثل قبل خودمو سرزنش نمی‌کنم و سریع به خودم میگم اشکال نداره از این به بعد حواست باشه که این رفتار ازت سر نزنه .

    وقتی به گوشم میرسه کسی غیبتمو کرده یا تهمتی بهم زده ناراحت نمیشم خیلی خوب متوجه میشم بنده خدا از روی حسادتش در موردم صحبت می‌کنه سعی میکنم بی اعتنا ازش رد بشم .

    خیلی وقتا در لحظه بهم میریزم ولی دیگه مثل گذشته توش نمی‌مونم و همون عان به خودم میگم بهترین رفتار و بهترین عملکرد چی می‌تونه باشه که باید داشته باشم ؟؟ اجازه نمیدم کسی به راحتی آرامشمو به هم بریزه . حتماً یه راه حلی براش پیدا می‌کنم که به آرامش برسم .از اونجایی که راهکارهای زیادی یاد گرفتیم از روی بیماری و نقص عمل نمی‌کنیم بلکه سعی می‌کنیم اون موضوع رو به بهترین شکل ممکن حل کنیم که هم کسی بهمون بی احترامی نکنه هم ما به کسی بی حرمتی نکنیم .

    سکوت کردن ،سکوتی که چهرم نشون بده کلی حرف پشت این سکوتم هستش خیلی بهم جواب میده و طرفو می‌تونه سر جاش نه مثل گذشته که سکوتم از روی ترس بود !

    همه ی این شجاعت و شهامت رو از استاد عزیز یاد گرفتم .

    همیشه احساس کردم سرکلاس هستم و باید پاسخگوی آموخته های استاد باشم بنابراین با وجود غیاب استاد ،ولی سعی در انجام آموخته های داشتمو و دارم .

    امروز از عزت و احترام ویژه ای بر خوردارم‌ ب خصوص میون عزیزان و نزدیکان و بستگانم و از این بابت خداوند رو سپاس میگم .

    دیگران مثل گذشته نیستن چون من دیگه مثل گذشته نیستم .

    با تغییراتم همه تغییر کردن و نگاه دیگه ای بهم دارن .

    از رفتار و کردار هر فردی هر چند جالب نباشه سعی میکنم درس بگیرم و دفعات بعد بهتر عمل کنم .طوری که بدون خسارت زدن به اون اشخاص ،آرامش داشته باشم و از کنار هم بودن لذت ببریم .

    همیشه همه جا پیش میاد حرفی زده بشه اما رفتار منه که باعث میشه اون موضوع زود خاتمه پیدا کنه یا ادامه دار باشه .

    ما دنبال حواشی نیستیم ما دنبال صلح و آرامش هستیم اما مثل گذشته نه به هر قیمتی بلکه به قیمت دریافت عشق و محبت متقابل .

    برای حل هر موضوعی فقط باید به درون خودمون رجوع کنیم .

    به میزان صلح با خود ، از قضاوتها و واکنشهای دیگران شاکی و ناراحت نمیشیم و راحت ازش می‌گذریم و خیلی جاها در امان هستیم .

    کسی که از خودش راضی باشه باکی نداره که دیگران در موردش چی میگن .

    باید به درون توجه کنیم که ببینیم چ افکار هایی توش میگذره باید با خودمون صادق باشیم تا مسائلمون برای همیشه حل بشه .

    برای حل هر چیزی تو وجود خودمون دنبالش بگردیم نه دیگران !

    کمی با یکی دو نفر مشکل دارم که ظاهرن چیزی نیست اما میشه روابط رو بهتر کرد که دنبال راه حلهایی هستم که برای همیشه پروندشو ببندم .

    استاد جونم عاشقتم دوستت دارم خیلی زیاد.

    خداروشکر میکنم که هستی .

    الهی که باشی همیشه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  4. -
    عاطفه اکبری گفته:
    مدت عضویت: 703 روز

    سلام استاد عزیزم چقدر من به حرف های شما نیاز داشتم، استاد از وقتی که با شما آشنا شدم خیلی تغییر کردم از همه لحاظ سلامتی آرامش دارم حس حالم عالی هست در مورد تهمت بگم به من هم شد استاد واکنشی نشان ندادم آن به نفع من شد، شوهرم ایران رفت مسافرت یک سری لباس از دوستان فرستادن دست شوهرم به عروسش بدیم، شوهرم برگشت آلمان با خودش آورد وقت نشد که پوست کنه یا بفرسته، دختر عموی شوهرم بود، زن داداشم رفته بود توی یک شهر دیگه فکر کنم جشن بوده همان جا اون طوری که زن داداشم گفت جلوی همه مردم میگفت عاطفه به امانت خیانت کرده شب که گفت چیزی نگفتم صبح شد بازم شروع کرد خودش با شوهرش جلوی مردم به خراب کردن تو گفتم چی کار کرده بیبین اون لباسی که خانواده شوهرم فرستادن اون پوشیده لباس من را چرا بدون اجازه پوشیده چقدر به امانت خیانت می کند، گفتم نشان بوده کدام لباس هست، دیدم همان لباسی که خواهرت برات فرستاده بود را میگه، خیلی جلوی همه بهش گفتم فکر کردی فقط تو این مدل لباس را داری، برای تو الان فرستادن اون دوسال هست که داره من توی جشن تولد دخترش بود، بهش نشان دادم گفتم بیبین گل های لباس تو با گل های لباس اون فرق می کند دلیل نمی شود که رنگ لباس تو سرخ هست هم مدل لباس تو باشد جلوی همه سرش را پاین انداخت گفت ببخشید من فکر کردم لباس منو پوشیده، گفت من میگم بهش که چرا وسایل همچنین مردم را میاری بجای که تشکر کند بهت تهمت می زند، آمد به من گفتم همان موقع گفتم خدایا ازت سپاس گذارم که این طوری از من دفاع کردی می خواست منو خراب کنه خودش خراب شد خیلی ایمانم به خداوند پیشتر شد، خدایا خیلی سپاس گذارم که همیشه هوایم را داشتی وداری ،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    علیرضا روح اله گفته:
    مدت عضویت: 1467 روز

    به نام یگانه قادر مطلق

    الله اکبر از این همه آگاهی، از این حجم از منطق، از این وفور عزت نفس، از این خلوص اعتماد به رب، از این میزان بی‌نیازی از غیر

    حتی قبل از اینکه قسمت دوم رو ببینم اومدم این کامنت رو بزارم، مسئولانه و از سر سپاسگزاری از الله و شما استاد بزرگوار

    یه حسی درونم گفت باید این کامنت رو بنویسم، مخصوصا اونجا که شما گفتی اون طرف گفته من پروژه باز میکنم برای تخریب شما، انگار از سر حرص و لج و لجبازی اومدم واسه نوشتن این کامنت خخخخ

    به قول خود استاد هر ضعف شخصیتی که داشته باشیم، برای پیشرفت و رفتن به مرحله ی بعد یه چالش در اون مورد برامون پیش میاد که باید اون ضعف و باور مخرب رو اصلاحش کنیم تا بتونیم از اون چالش بگذریم و این موضوع، بینهایت مهم و ضروریه برای رسیدن به پیشرفت های بزرگتر

    اینجوریه که من دارم تلاش می‌کنم برای رسیدن به اهداف بزرگتر ولی وزنه ای به نام عدم عزت نفس و نگرانی در مورد حرف و نظر دیگران به پاهام بسته است و نمی‌ذاره اوج بگیرم

    بدون شک ما هیچ درکی از اون حجم از فشاری که روی افراد سوپر موفق مثل استاد به واسطه تهدید و تهمت و غیبت وارد میشه نداریم

    یعنی یک درصد از اون تهدید و فشار میتونه ما رو کامل از مسیرمون منحرف یا متوقف کنه ولی با شنیدن اینگونه صحبت ها و نوشتن و کار کردن میتونیم روز به روز بهتر بشیم در این زمینه و آماده بشیم واسه اهداف بزرگتر

    به امید الله مهربان

    بینهایت ممنون و سپاسگزار شما استاد گرانقدرم

    بزرگترین دریافت من از فایلهای شما آرامش و آسودگی خیاله

    تو دنیایی که از همه طرف تیرباران میشیم با افکار پوچ که دیر شد، تموم شد، حیف شد وووو شما آرامش رو در غالب ایمان و بی نیازی از غیر خدا به ما هدیه میکنی و اتفاقا همین آرامش باعث نتایج میشه

    خداوند از زبان مولانا:

    ««شاد باش و فارغ و ایمن که من

    آن کنم با تو که باران با چمن»»

    این لحظه رو زندگی کن و فارغ از گذشته و آینده و مردم و… باش

    خدا بهترین هارو واست رقم میزنه

    براتون از خداوند آرامش طلب میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    لیلا امیری نسب گفته:
    مدت عضویت: 1815 روز

    دیگرانی وجود نداره

    چه جمله درستی!!!

    چقدر خوبه این جمله را به یک باور تبدیل کنیم

    این جهان خالی است و فقط من وجود دارم و من .

    ——————–

    دیگرانی وجود نداره

    واقعا دیگرانی وجود نداره

    —————-

    این جهان خالی است و من اومدم که برای خوشبختی خودم و در راستای تغییر خودم حرکت کنم

    نه کسی هست که بخوام بهش کمک کنم ،

    نه کسی که بخواد به من کمک کنه ،

    نه کسی که نظرش در مورد من اهمیت داشته باشه

    نه کسی که من بخوام به خاطرش از زندگی خودم جا بمونم

    اینها البته در حد فکر هست و مجموعه افکار پراکنده که گاهی نورون های مغزی را روشن می کنه و گاهی به دلیل قرار گرفتن در چالش ها تلاش برای روشن نگهداشتن این نورون ها بیفایده می مونه .

    ولی خب

    داستان زندگی داستان ساختن باورهاست ، و وقتی این باورها ساخته میشه که نورون های مغزی برای مدت طولانی روشن بمونه و مسیر سیناپسی بین این نورون ها محکم بشه

    (((دیگرانی وجود نداره))

    ———–

    البته اینم بگم

    دیگران فقط در ذهن من هستند و اصلا مسئله اونها نیست، مسئله خود من هستم

    من خودم از درون احساس بی لیاقتی می کنم ، نظد مردم برام مهمه چون خودم مهم نیستم ، مهم اونا هستند، بالاخره به جورایی باید خودم را در نظر دیگران دوست داشتنی کنم

    چون خودم دوست داشتنی نیستم ،

    هر جور این معادله زندگی را میچینی باز میرسی به عزت نفس ،

    اینکه درون من غوغایی از بی عزتی ست

    وگرنه واقعا دیگرانی وجود نداره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  7. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2854 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته عزیز

    و تمام دوستان

    گام 14 – نحوه برخورد با تهمت 1

    اول میخوام بگم استاد دیشب قبل از اینکه بخوابم به شوخی به خودم گفتم بیام ببینم الان استاد فایل جدید چی گذاشته؟ بعد اومدم به صحفه بیلبورد سایت نگاه کردم خب هیچی نبود با خودم گفتم خوبه الان نصف شب یهو استاد عباسمنش به فایل جدید بذاره بعد باز هی با خودم میگفتم مثلا چی فایلی بذاره ؟

    هی برای خودم اسم میاوردم اینا بعدش گفتم خب بیخیال برم بخوابم

    تا صبح زود با صدای بقیه بلند شدم گوشیم چک کردم دیدم عهههه استاد یه فایل جدید داده

    استاد من جدیدا تایم خواب صبحم داره زیاد میشد یعنی هر روز دیر فایلها رو شروع میکردم زیادم با این قضیه مشکلی نداشتم با خودم گفتم با توجه به مسیری که پارسال اومدم و تجربه هام میدونم این واکنش بدنم. طبیعی فقط باید روی کار کردن روی خودم ادامه بدم مهم کیفیت، ولی همین که دیدم فایل جدید دیگه نخوابیدم بلند شدم صبحانه خوردم اومدم طبق تعهدم اول خانه تکانی را انجام دادم طبق نشونه ذهنم فهمیدم بعد از خانه تکانی این گام جدید و البته از نو ضبط شده را باید بردارم.

    دومین موضوع باید درمورد صحبت کنم

    از همون اول که شروع کردین صحبت کردن و توضیح دادن ذهنم رفت روی اینکه من از لحاظ شخصیتی چجور هستم چجور واکنش نشون میدم، ایا من از اون افرادم که تهمت میزنم ؟

    یا اون افراد که از تهمت ها میترسه؟

    خلاصه یه یجورایی دستم اومد که کجاها هستم و یه جورایی این حرفهای شما منو برد سمت اینکه شخصیت ادم چقدر مهم

    من بارها توی کامنتهام نوشتم بازم مینویسم استاد وقتی خواستم از کنکور انصراف بدم چقدر از طرف بقیه از شما بد میشنیدم ولی خدا شاهده یه بار واکنش نشون ندادم بگم نه عباسمنش ادم خوبیه توی ذهن خوبم با خودم میگفتم بابا قانون یه چیز دیگه میگه اینا چی میگن و ذهنم کنترل میکردم اصلا یه بار نشد من رگ غیرتم بزنه بالا بگم نه شما اشتباه میگید عباسمنش ادم خوبیه و در نهایت همونا هم دستان خدا شدن که من برم سراغ اهدافم و به راحتی تمام اسباب و وسایل فراهم بشه

    امروز من یه اتفاقی افتاد یادم افتاد من اون اتفاقای خوب و اون معجزه های خدا که برام توی روابط رقم زده بود واقعا فراموش کردم یعنی بهتره بگم با یه تضادی بیاد اوردم

    اصلا ادم خوبه با حس خوب به سمت هدفش بره اصل داستان اینه زندگی اینجوری لذت بخشه بخاطر همین تمام اون روزا که تحت فشار بودم گوشیمو ازم گرفتن و نه تنها به شما به خودممم تهمت زدن چقدررر همش ختم بخیر شد اینکه بارها گفتید ما برانگیخته میکنیم دقیقا، این توجه برنکات مثبت و. برانگیختگی جواب داد برای من

    از امروز خیلی باید بیشتر فکر کنم به تمام اون اتفاق های خوبی که تونستم توی اون شرایط وفشاری که بودم با اون جنس باورهایی که داشتن ادمهای اطرافم رقم زدم فکر کنم

    من برای بازیکن حرفه ای شدن باید خیلی چیزا یاد بگیرم

    یادمه همین چند وقت پیش یه فیلم دیدم از یه پسره بسکتبالیست که برای اینکه بتونه توی NBA بازی کنه از یه کشور دیگه اومده امریکا

    و اونجا توی بازی یک بازیکن دیگه بود که نمیدونم سر چی باش لج بود و میدونست که انگار این پسر فرزند خوندس و خلاصه خیلی روی مخش بود و بهش گفت اینجا امریکاس میدونی که؟ بعد از اون کش مکش ها پسره داشت میترکید اخرش رفت که بزنش ولی البته نزد فقط انداختش زمین باش چشم تو چشم شد

    همونجا از لیست تست NBA خارج شد مجری توی فیلم میگفت برای بازی توی NBA باید بتونی بر خودت مسلط باشی صبر حوصله و.. داشته باشی

    خلاصه فیلم این شد که این پسر روزهای اخر این خواسته رو رها کرد و با لبخند از مربیش که اونجا بود خداحافظی کرد توی فرودگاه و رفت که بره سوار هواپیما بشه توی همون فاصله بلافاصله بعد از رفتنش تلفن مربی زنگ میخوره و بهش میگن به فلانی بگو برگرده یه جا براش پیدا کردم مربی هم میدوعه میره برش میگردونه و سریع میرسونتش سر تمرین

    در یک تصویر کوتاه نشون داد که این پسره داره 5 ماه توی NBA بازی میکنه و به موفقیت رسیده

    خب این یه نشونه برای من بود که بهم گفت تا لحظه اخر ناامید نشو اما اصل ماجرا این بود که این بازیکن اونجا اجازه داد که اون یکی روش بتونه تأثیر بذاره یه جورایی منفجر شد از درون

    اتفاقی که همین چند وقت پیش برای خودم به وجود اومد کسی توی تیم به من تهمت نزده بود اما بیس ماجرا برمیگشت به حرف مردم و من از اونجا که نمیخواستم بپذیرم که حرف مردم برام مهم با واکنش ام اجازه دادم یه نفر دیگه بتونه روی من تأثیر بذاره و منم اونجا بیخیال شدم اما سودش این بود که فهمیدمم چقدر حرف مردم برام مهم و مهم تر از همه باید من اول بیام تمرکزم بذارم روی ساختن شخصیتم اصلا خدا منو اورد گفت همه چیو ول کن بذار فقط روی خودت کار کن

    و منم همین کار دارم انجام میدم

    چند وقتی هست که البته بخاطر سفر به دور آمریکا و حرفهای خانم شایسته بیشتر از قبل متوجه شدم ذهن من اموزس دیده انگار اگر یه چیزی میبینه سریع بگرده نکته منفیشو پیدا کنه

    اصلا انگار قشنگ اموزس دیده تربیت شده تعلیم شده که بلافاصله که یه چیزی دید مثل فرد تصویر صدا غذا و… بگرده خودجوش نکات منفیش رو حتی اگر یه دونه باشه گلچین کنه

    نمونش امروز بود که داشتم صبح حلیم مادرم میخوردم بعد حلیم کمی بوی مرغ میداد

    و میخواستم بیخیال خوردن بشم به خودم گفتم دفعه قبلی یادته حلیم میخوردی لذت میبردی بشقاب بشقاب حالا به هردلیلی این اتفاق افتاده تصمیم با خودته میخوای چجوری باشی

    میخوای به این نکته منفی توجه کنی یا مثبت

    غر نزدم فقط گفتم مامان این مرغ رو میکس کامل نکردی ؟گفت نه گفتم اینجور باشه خوشمزه تره

    خلاصه هیچی نگفتم و با دارچین و شکر زدممم بر بدن جای شما خالی

    استاد راستی دیروز یادم رفت توی کامنت گام 13 بگم پیرهنی که فایل دیروز تنتون بود خیلی خوشگل بود بعد که کامنتم را نوشتم ارسال شده بود یادم افتاد که بهتون نگفته بودم خیلی رنگش دوست داشتم

    استاد این هماهنگی و رشد توی کارتون با کارمندانتون تحسین میکنم مخصوصا خانم شایسته عزیز که میتونه یه الگوی خوب توی موضوع رابطه عاطفی به خصوصصصصص شنیدن الهامات خدا و عمل کردن بهشون باشه.

    استاد از حرف مردم حرفی نزنم که واقعا سنگین ترم بس که از حرف مردم برای خودم زندان هایی درست میکنم حتی بعضی از این زندان ها سالها طول میکشه توش میمونم مگر اینکه تصمیمی بگیرم مثلا تغیرر کنم بذارمشون کنار

    حرف مردم یعنی همه ها

    پدر و مادر خواهر، دوست پسر ،حتی شما گاهی با حرفهای شما هم برای خودم زندان درست میکنم فقط برای اینکه میخوام حتما فرع شما رو داشته باشم و اصل نمیام درک کنم

    درمورد تهمت زدن استاد فکر میکنم خوب شد که امسال هنوز نتونستم لیگ برتر بازی کنم و رسما بازیکن شناخته شده در فدراسیون فوتبال و کمیته فوتسال بشم

    چون همین فایلهای شما و این نکات مهم ادم اگر ندونه پا بذاره به جلو 100 درصد میبازه وسط راه و ول میکنه یا اصلا نمیره سراغش از ترس

    و من از اونجا که میخوام بازیکن ملی بشم و یه جورایی این انتخابی هست

    چقدر این باورهای شما میتونه بهم کمک کن اگر با جان و دل باورشون کنم که انصافا دارم تمام زورم هر روز میذارم با ذهن چغر و بد بدن و سنگی که همش میاد مثل یه سد جلو میگیره روبرو میشم که راهی پیدا کنم که تغییر کنه

    استاد باید اعتراف کنم من این ترس از تهمت زدن داشتم

    مثلا اگر یکی وسیله توش باشگاه گم میشد ناخوداگاه ترس میومد نکنه به تو تهمت بزنن بعد من میگفتم مگه من دزدیدم؟ خب نه

    بعد میگفتم مگه من دزدم؟ میگفتم خب نه

    الان حرف نمیزنه ولی میدونم برم باز توی محیط باشگاه و سالن با بچها باز این نجواهاش میاد چون اصلا من یاد گرفتم به خودم شک داشته باشم

    یاد گرفتم که فکر کنم مشکل از منه بخاطر باورهایی که توی ذهنم ساخته شده از بچگی

    یادگرفتم که اگر بلایی سرم اومد اگر اتفاقی افتاد مثلا اگر پسری به من متلک زد یا مزاحم شد به خودم شک کنم حتی اگر از همه لحاظ پاک ترین باشم

    این احساس قربانی بودن این احساس چقدرررر من دارم که من دختر خوبی ام ولی…نمیخوام بهش فکر کنم چون خاطرات خوبی ندارم

    ولی میخوام بگم ریشه این تهمت ها میتونه ریشه در احساس قربانی بودن هم داشته باشه

    که یکی این قدرت داره به من ظلم کنه و منو به خطر بندازه امنیت جان و مال و…

    استاد شما رو تحسین میکنم اونجا ذهنتون کنترل کردین و با جزییات نگفتید منم جدیدا دارم تمرکزم میذارم روی خودم مخصوصا با ادمهایی که دارم زندگی میکنم اول کارم تازه دارم یاد میگیرم و سعی میکنم عمل کنم

    برای شما و خانم شایسته عزیز ارزوی موفقیت بیشتر دارم انشالله پایدار باشید در پناه خدا

    با ایمان

    مریم درویشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1087 روز

      سلام به مریم جانم

      عااااااااشقتم رفیق بهشتیم

      روی ماهتو می بوسم

      سپاسگزارم از کامنتی که برام نوشتی

      دلم خواست اینجا زیر کامنت پربرکت خودت واست پاسخ بنویسم و رد پا بذارم

      از ابتدای کامنتت که خواسته ت محقق شد حتی به شوخی وفایل جدید و مقدس از استاد عزیزمون

      نوش جان کردی

      از برانگیختی در روابط که نوشتی

      تا ادامه ی کامنتت که داری خودتو بهتر میشناسی و به قانون و حرفهای استاد عمل میکنی که این هم تکاملیه برای همه مون ومهم استمرار هست

      که شما خداروشکر داری …

      مطمئنم که در بهترین زمان الهی به لیگ برتر دعوت میشی و برامون از قشنگیاش تعریف میکنی

      بی نهایت دووووست دارررررم رفیق

      الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    مهدی قربانی گفته:
    مدت عضویت: 272 روز

    بنام خداوند بشخنده مهربان از خداوند سپاسگزارمکه هدایت درونم رو به عهده گرفته هرچقدر که بیشتر در مدار اگاهی خداوند قرار میگیرم وهرچقدر جنس نجوهای ذهنم رو می شناسم که کجا هر چه بیشتر کارکرد ذهنم رک متوجه می شوم که کجا انرژیم هد رفته وباعث شده به خواسته ها در اون مدار دلخواهم قرار نگیرم متوجه می شوم هر چقدر بیشتر نگاهم روی عوامل بیرونی بوده به هر طریقی باید انرژی بیشتری رو انشتی انرژی بیستری رو از دست می دادم یک سری از رفتارهای ما به خاطر باورهای نامناسبی بود که از دیگران به انقال داده شده بود از روی عدم اگاهی بوده از بچگی به گفته بودن تو مثلن اگه ادم دلسوزی باشی ادم خوبی هستی به همین وقتی به خورم نگاه گردم دیدم برعکس این نشتی انرژی روز به روز مرا ضعیف کرده واز مسیر خداوند دور میکنه مثل همین طعمت زدن من بیشتر به خاطر گذشته ای که داشتم خیلی از تمت زدن می ترسیدم به این خاطر خیلی از جاها به خاطر ترس نگاه مردم داشتم وهمیشه این ضعف با خودم حمل میکردم لذت زندگی کردن رک از خودم گرفته بودم خیلی جا بودن اینگه دیگران به نن تهمت بزنن من خودم با بی رحمی تمام به خودم تهمت می زدم وانرژی خودم هدر می دادم چون از کارد ذهنم اگاه نبودم چون قدرت خداوند بهم داده بودم بی خبر بودم وذهنم رو داده بودم دست شیطان وبا این نجوها کلی این انرژی که خداوند بهم داده بودم رک باید صرف این احساحسات منیفی می کردم وکلی روز های زیبا ی خداوند رو به خاطر این نشتی انرژی از دست بدم الان متوجه شدم نه ترسی از تهمت زدن افراد دارم ونه ترسی نگاه افراد دارم ومن شهصت درونی خودم رو دوست دارم باید بیستر روی ذهنم کار کنم که بیشتر اگاه بشوم جلوی این نشتی های انرژی رو بگیرم به اندازها ی که روی خودم کار کردم نتیجه گرفتم می دونم به عزت که خداوند در درونم بهم داده بیشتر وبهتر می شوم چون مهم تر از هر چیری خدای درونم هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    Shahla گفته:
    مدت عضویت: 2565 روز

    سلام خدمت شما استاد عزیزم و بانو شایسته عزیز.

    استاد، چندین سال پیش من یکسری کلاسهای خودشناسی میرفتم، که کلاسهای خوبی بود و آموزش هایی که داده می‌شد خیلی عالی بود.

    ما یک گروه حدودا ده نفره بودیم و یجورایی تقریبا همه، هم سنوسال بودیم و در اون برهه، هرکدوم از ما درگیر چالش‌های بزرگی تو زندگیمون بودیم.

    مدتی که در اون کلاسها بودم، واقعا عملکرد خیلی خوبی نسبت به آموزش‌ها و آگاهی های اون کلاسها داشتم و پیشرفتم خیلی عالی بود. اون موقع ها هنوز نمیدونستم که قانون اینه که وقتی روی خودت کار میکنی، یکسری آدمها که دیگه با تو همفرکانس نیستن از زندگیت حذف میشن.

    و همین اتفاق شروع کرد، رقم خوردن برای من.

    در اون زمان، کم کم چالش من رفت بسمت حل شدن و حل شد. بیزینس و کسب‌وکارم رشد خیلی خوبی پیدا کرد و هر چه جلو میرفتم موفقیتهام بیشتر می‌شد و چون سلولی هم روی خودم کار می‌کردم یکی یکی از دوستان در اون کلاس، جدا شدم. هر کدوم به یه شکلی از زندگیم حذف شدن.

    ولی بعد شنیدم که پشت سرم بهم تهمت میزدن و برچسب میزدن که چون اوضاع مالیش خوب شده مغرور شده، فلان شده بهمان شده…

    خب استاد اونموقع وقتی اینارو می‌شنیدم ناراحت میشدم و یجورایی غیر مستقیم میخواستم جوابشون را بدم.

    حتی یه برهه ای پشت سرم گفتن : چون با فلان شخص داره همکاری میکنه باعث شده که از نظر مالی جلو بیفته تو زندگیش وگرنه اگر خودش تنها بود الان هنوز مثل ماها بود.

    درصورتیکه من فقط در یکی از پروژه هام با یک نفر شریک شدم، که این اقدام من، منو چندین سال عقب انداخت.

    باز وقتی برای خودم خونه گرفتم و مستقل شدم، پشت سرم گفتن (البته اینجا دیگه فامیل شروع کردن بحرف زدن پشت سرم و برچسب زدن) از فلان جا، پول گیرش اومده که تونسته خونه بگیره، مستقل بشه، جلو بیفته.

    درصورتیکه سرسوزن حرفشون صحت نداشت.

    استاد اوایل خیلی ناراحت میشدم. بیشترین ناراحتیم هم ازین بود که چرا، امتیاز تلاش و عملکرد خود منو، دارن به دیگران میدن.

    من زحمت کشیدم، تلاش کردم و….پس چرا حالا….

    تااینکه کم کم، دیگه حرفهاشون برام مهم نبود، و وقتی حرفی می‌شنیدم بخودم میگفتم دارن حسادت میکنن و از شدت حسادته که این حرفارو میزنن. راستش استاد تا به این شکل نگاه میکردم حسم خوب میشد و خوشحال میشدم.

    تااینکه در یه فایلی شما داشتین درباره قانون سلامتی صحبت میکردین و اینکه دیگران گفته بودن که جراحی انجام داده و….

    و شما و خانم شایسته ازین زاویه نگاه کرده بودین که: ببین چقدر نتایج ما بزرگ بوده که براشون غیر قابل باوره!!!

    از روزیکه این جمله را ازشما شنیدم خیلی کمکم کرد که بتونم با شنیدن اون برچسب ها و تهمت ها، حالم را خوب نگه دارم و بخودم بگم: ایول شهلا ببین چقدر نتایجت بزرگ و چشمگیر بوده که هیچ جوره نمیتونن باور کنن.

    استاد البته هنوز یه کوچولو ناراحتی سرک میکشه تو وجودم وقتی اون برچسب‌ها بهم زده میشه ولی قدرت اون جمله شما وقتی باخودم تکرارش میکنم خیلی بیشتره.

    استاد حتی این اواخر مثلا اگر با یکی از دختران فامیل که هم سنو سال هستیم روبرو بشم، (که البته خیلی زمان میبره تا یجایی یه کدومشون را ببینم) متوجه میشم که جلوی من شروع میکنن به لاف اومدن و از داراییشون صحبت کردن و بزرگ جلوه دادن اونچه که دارن و من متوجه میشم بر چه اساسی چنین واکنش هایی را نشون میدن.

    و آگاهی های این فایل بازم بیشتر کمکم کرد تا بازم عملکرد بهتری داشته باشم در چنین مواقعی.

    سپاسگزار شما و خانم شایسته عزیز هستم.

    درپناه خداوند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  10. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1962 روز

    به نام خدای بی نهااااااایت قدرتمند بینهااااایت بخشنده بی نهااااااایت مهربان که به من نزدیکه و هرلحظه هدایت و اجابتم میکنه

    سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیز

    گام 14: نحوه برخورد با تهمت

    اولین قدم : بپذیرم این پاشنه آشیل مهم بودن حرف و نظر و فکر و قضاوت و تهمت دیگران در مورد من 100٪در وجودم هست

    منطق اینکه این پاشنه آشیل در وجود من حتما و یقینا هست : چون من در فرهنگی بزرگ شدم که در تمام دوره زندگی من همیشه گفته شده که کاری نکن که مردم پشت سر ما حرف بزنند تو انتخاب رشته تحصیلی،نوع شغل ،ازدواج ،محل کار و زندگی و اسباب زندگی ،نوع پوشش و ظاهر و…… همیشه گفته شده جوری باشه که مردم بد نکند ،قضاوت نکنند،مسخره نکنند ، غیبت نکنند،تهمت نزنند،سوءبرداشت نکنند

    چطوری میتونم این پاشنه آشیل رو کم رنگ تر کنم چون پاشنه آشیل ها از بین نمیرند فقط میتونم با کار کردن روی خودم با باورهای درست و قدرتمند کننده کم رنگش کنم ؟

    اولین کاری که باید بکنم هدفم چقدر برام بزرگه ؟انقدر بزرگ و مهم برای من هست که حرف مردم برام کم رنگ تر بشه اگر هست این کار رو حتما بکنم

    اعتماد به نفس خودم رو بالا ببرم : البته که باید در مسیر درست ارزشمندی اعتماد به نفسم رو بالا ببرم نه در مسیر نادرست تابو شکنی، هنجار شکنی کنم و برای جلب توجه برم تو بحث جنسی،ظاهری،سیاسی کارهای نادرست انجام بدم برای نیاز به توجه هست و کاملا از عدم احساس لیاقت درونی و عدم اعتماد به نفس این نوع هنجار شکنی ها صورت میگیره

    کارکرد ذهن رو بشناسم : تو مسیر درست خودم ممکنه تهمت بزنند و یا بد وبیراه بشنوم اما حتما محبت و احترام هم دریافت کردم اما کارکرد ذهن اینه که اگر یک میلیون بار تحسین و تشویق و ترغیب بشنوم و فقط یک بار تهمت و قضاوت بشنوم ذهن همون یک مورد بد رو بااارها تو ذهن میچرخونه شیطان میخواد احساس ما رو بد کنه و بارها نجوا میکنه ولی اون همه بازخورد خوب رو اصلا به یاد نمیاریم حتی اگر بازخورد خوب یک بار باشه یا اصلا نباشه وظیفه من اینه خودم خودمو تحسین کنم نکات مثبت و تواناییهام رو ببینم تا در احساس خوب به مسیرم ادامه بدم

    کار بعدی که میتونم بکنم : بپذیرم که تهمت و قضاوت دیگران منو تحت تاثیر قرار میده نگران و ناراحت میشم ولللللی هرچقدر قوی‌تر و بزرگتر و رشد یافته تر میشم کم تر تحت تاثیر این برخوردها قرار میگیرم

    ساختن باور مناسب : باور قدرتمند کننده من خالق 100٪زندگی خودم هستم من دارم اتفاقات زندگی خودم رو در هرررررلحظه رقم میزنم

    با این باور دیگه اصلا مهم نیست دیگران جه فکری می کنند اگر توجه نکنم قدرت نمیدم و اگر توجه کنم من قدرت میدم توجه من قدرت میده به حرف دیگران نه اینکه اون حرف به خودی خود قدرتی داشته باشه و تاثیر گذار باشه

    دو دیدگاه در مورد آدمهایی که تهمت و غیبت و قضاوت و تهدید و تمسخر می کنند وجود داره

    اولا : اون افراد آدمهایی بسیار ضعیف و بی عرضه و ناتوان هست که میخواد با این حرفها ضعف و ناتوانی خودش رو بپوشونه مکانیزم دفاعی مغزشونه

    دوما : این ضعفها خلع درونی ایجاد میکنه که باعث میشه اون آدم‌ها راحت تهمت و غیبت و تمسخر و قضاوت و تهدید می کنند

    باور دیگه ای که باید در این مواقع داشته باشم : اگر میخوام رشد و پیشرفت دائمی داشته باشم باید بگم من دارم با باورهای خودم اتفاقات زندگیم رو خلق میکنم فارغ از اینکه دیگران چی می گند هیچ تاثیری در زندگی من ندارند حتی به قول قرآن(اون حرفها به نفع من میشه اگر من در مسیر درستم به کار خودم با قدرت ادامه بدم و بی توجه به اون حرفها باشم )

    مثال های استاد جان در مورد ترامپ کاملا نتیجه این نوع تفکر و باور رو مشخص و واضح کرد

    نکته مهم : من نباید کار احمقانه ای انجام بدم که مردم رو ترغیب کنم که به من تهمت بزنند تا به این شکل دیده بشم و معروف و مشهور بشم این کار خیلی غیر منطقی هست و با این دیدگاه و نگرش هرگز موفق نمیشم

    همه چیز تغییر میکنه وقتی برام مهم نیست حرف مردم اگر آدم قوی باشم همه چی در مسیر درست برای من عالی میشه

    کار دیگه ای که باید بکنم : اگر متن و تصویر و دیدگاهی در سوشال مدیا میزارم به هیچ وجه کامنتها و نظرات رو نخونم چه مثبت باشه چه منفی چون اگر مثبت باشه ناخودآگاه ذهنت میخواد اون کار و برنامه ای رو که مردم دوست دارند رو انجام بده در واقع طرفدار تو به تو خط مشی میده و اگر منفی هم باشه با توجه کردن و خوندن و پاسخ دادن من به اون ها قدرت میدم و بیشتر و بیشتر تکرار میشه این کامنتهای منفی

    چیزی که باید یاد بگیرم اینه مسیر خودم رو برم این باور رو تقویت کنم هیییییچ کسی تاثیری در زندگی من نداره مگر اینکه من با (توجهم )بهش قدرت بدم

    باور دیگه ای که باید داشته باشم : ماه هیچ وقت پشت ماه نمیمونه شاید با این تهمت ها آب گل آلود بشه اما آب صاف میشه وقتی تو مسیر درستم (نیاز به دفاع نیست حقیقت خودش مشخص میشه )

    عملکرد من : حتی اگر میخوان پیشت بگن که این حرفها رو پشت سرت زدند نخواه اصلاااا بشنوی ،سعی کن دفاع نکنی ،اگر بخوای دفاع کنی جواب بدی این پیغام رو میدی (که تو نستند با این حرفها دست تو مخ تو کنند تاثیر گذاشتن رو تو روی احساس تو مسیر تو ) ولی اگر بی محلی کنی این پیغام رو میدی (شما برای من مهم نیستید بی ارزشند و می فهمند نتو ستاد دست تو مخ تو کنند ناراحتت کنند و روی تو تاثیر بدی بزارند)

    عاقلانه ترین کار: توجه نکردن به این حرفهاست بی محلی کردنه

    احمقانه ترین کار : توجه کردن واکنش نشون دادن به این حرفهاست

    الگو برداری از افراد موفق که اینگونه عمل کردند: استاد عباس منش ،ترامپ ،ایلان ماسک که خیلی قوی عمل کردند پس اگر منم سعی کنم میتونم اینطوری عمل کنم و موفق تر میشم

    تو مواردی که تهدید میشم : باید این باور رو که منم که دارم زندگیم رو. خلق میکنم یک میلیون بار تکرار کنم چون اگر یک بار بگم یادم میره باید خیلی تکرارش کنم

    در پاسخ تهدیدات بگم : هرکاری که میتونید انجام بدید نترسم نگران نباشم با ایمان به این باور که کسی قدرتی تاثیری در زندگی من نداره همه چی در نهایت به نفع منه که در مسیر درست خودمم به قول پیامبر من منتظرم شما هم منتظر باشید

    نهایتا من باااید انقدر قوی باشم که اصلا برام مهم نباشه فکر و نظر و قضاوت اصلاااا برام مهم نباشه که دیگران از ما خوشششون میاد یا نه اگر قانون رو درست درک کنم(اصلا دیگرانی وجود ندارند )من خودم دارم زندگی خودم رو رقم میزنم

    چرا نباید حرف مردم برام مهم نباشه ؟

    چون من کنترلی ندارم روی دیگران که به ما تهمت می‌زنند اما میتونم واکنش نشون ندم و افکار خودمو فقط میتونم کنترل کنم سخته اماااا شدنیه اگر باور رو تکرار کنم که خودم اتفاقات زندگی خودم رو رقم میزنم فارغ از اینکه دیگران خوشششون بیاد یا نیاد

    تو زندگی و مسیری که من میرم نیاز ندارم که مردم منو انتخاب کنند نمیخوام نماینده مجلس یا رئس جمهور بشم بنابراین خیلی برام راحتره که تحت تاثیر حرف مردم قرار نگیرم و نیازه یه سری اصول برای خودم داشته باشم و طبق اون اصول حرکت کنم و این باور رو داشته باشم که تو مسیر درست بلاخره درستی کارم مشخص میشه ( دنبال این نباشم که دیده بشم دیگران منو ببینند کاری نکنم در این مورد خداااا ببیند کااافیه )

    نکته بسیار مهم : فکر نکن روزی انقدر قوی میشی که میتونی در مقابل دری وری و حرف مردم واکنش نشون ندی مهمههههه که کانون توجه تو سراغ نکات منفی نره تمرکز روی کار و مسیر خودت که قدرت تمرکز خیلی زیاده و خیلی باارزشه

    در مورد تهدیدات اونهایی که تهدید می کنند چی میشند؟

    آیا من به مشکل بر میخورم ؟

    آیا من خراب میشم ؟

    من با بی توجهی کردن و مهم نبودن اون تهدیدات که کار سختیه اما با تکرار کار برام آسون تر میشه این پیغام رو دادم که شما نمیتونید دست تو مخ من کنید و تاثیری روی من ندارید خدااااا محافظت میکنه خداوند کمک میکنه حقیقت برملا بشه

    آدم عاقلی که قانون میدونه ازش استفاده میکنه اینو خوب فهمیده و درک و عمل میکنه اولآ خودش خودش رو خوب می‌شناسه نگران توهین و تحقیر دیگران نیست دوما گریه و نفرین و گلایه حتی پیش خدا نمیکنه سوما اصلا توجه نمیکنه تا از فرکانسش خارج بشه از دنیای تو خارج میشه چهارما تمرکز میکنه تو مسیر درست خودش تو مسیر درست مسائل حل میشه و درستی مسیر خودش رو نشون میده

    در مورد تهدیدات : اصلا نترسید این روحیه رو بساااازم که در مقابل تهدید نترسم بلکه هزار بار شجاع تر بشم (هیچ کسی قدرتی نداره تاثیری تو زندگی من بزاره من دارم خودم اتفاقات و شرایط زندگی خودم رو با افکارم رقم میزنم به تهدیدات دیگران اهمیت ندم به مسیرم ادامه بدم )

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت تو این مسیر الهی لذت میبرم از درک و عمل به اگاهبها واقعا با ابن احساس خوب و آرامش دارم بهشتم خدایا صدهزار مرتبه شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای: