در قسمت دوم استاد عباس منش با توضیح آیات قرآن درباره نحوه برخورد با تُهمت، رفتار هماهنگ با قانون را به هر فردی یاد می دهد که در هر کدام از موقعیت های زیر قرار می گیرد:
- فردی که به او تهمت زده شده است؛
- فردی که تهمت نسبت داده شده به فرد دیگر را منتشر می کند؛
- و افرادی که شنونده هستند؛
آگاهی های این فایل، به ما یاد می دهد تا در این موارد فکر خداوند را بخوانیم و با قوانینش هماهنگ تر شویم. زیرا در این آیات خداوند به طرز هوشمندانه ای به ما:
- اعراض از ناخواسته و توجه به خواسته را یاد میدهد؛
- مراقبت از کانون توجه مان را یاد می دهد؛
- واکنش ندادن به اتفاقات را یاد می دهد؛
- وارد نشدن به مدار ناخواسته ها را یاد می دهد؛
- نپیوستن به اکثریت جامعه ای که غرق در عادت های محدود کننده هستند را یاد می دهد؛
- توانایی تشخیص اصل از فرع در این مواقع، تمرکز بر اصل و دور شدن از حاشیه های غیر مهم را یاد می دهد
- به فردی که مورد اتهام قرار گرفته، منطق هایی قوی می دهد تا ترس و نگرانی هایی را رفع کند که ذهن او برایش درست کرده؛
- و به طرز هوشمندانه ای از پخش و گسترش افکار یا رفتارهای ناشایست جلوگیری می کند و به ما یاد می دهد اصولا چطور خود را از این مدار دور نگه داریم؛
پیام های این آیات، به زیبایی رفتار هماهنگ با قانون را به ما یاد می دهد. چون خداوند می داند که طبق قانون بدون تغییر او، اگر با هر استدلال و احساس حقانیت، به ناخواسته توجه کنی، قطعا ناخواسته های بیشتر وارد زندگی ات می شود. خداوند می داند که اگر هر مومنی-به هر دلیلی- حلقه ای از این زنجیره بشود، قطعاً وارد مدار تجربیاتی می شود که آنها را دوست ندارد.
مفاهیمی که استاد عباس منش با توضیح آیات قرآن در این قسمت توضیح داده اند شامل:
- مرز و محدود ه هاییی که باید درباره مراوده با افراد دروغگو، تهمت زن و غیب کننده تعیین کنیم؛
- چه نگاهی به شنونده کمک می کند تا ذهن او تحت تاثیر حرفهای فرد تهمت زننده قرار نگیرد؛
- مرز و محدوده مشخص کردن با دوست صمیمی؛
- راهکارهایی برای خروج از مدار آدمها و روابط نامناسب؛
- نگاه خداوند درباره افراد تهمت زننده و افراد پخش کننده تهمت؛
- واکنش پیشنهادی خداوند به مؤمنانی که به آنها تهمت زده شده؛
- اولتیماتوم خداوند به مؤمنانی که در معرض شنیدن تهمت نسبت به دیگران قرار گرفته اند برای اینکه حلقه ای از زنجیره ی پخش آن نباشند؛
- به اندازه ای که تهمت یا حرف ناروایی را نسبت به کسی گسترش می دهی، به همان اندازه از نگاه خداوند در آن گناه دخیل هستی و طبق قانون از گزند آن در امان نخواهی ماند؛
- اهرم رنج و لذت خداوند در قرآن برای پرهیز از غیبت، تهمت و نسبت دادن هر ناخواسته ای به دیگران؛
- راهکار اصلی برای نداشتن ذهنیت منفی نسبت به دیگران؛
- ذهنیت شما درباره دیگران (منفی یا مثبت)، رابطه شما با آن فرد را در جهت همان ذهنیت مدیریت می کند؛
- گفتگویی که باید با ذهن خود انجام دهی،قبل از اینکه بخواهی کار ناشنایاستی را به کسی نسبت دهی یا تهمتی که شنیده ای را پخش کنی یا فردی را قضاوت کنی؛
- چگونه ذهن خود را برای قضاوت نکردن تربیت کنیم؛
منتظر خواندن نظرات تاثیرگذار تان هستیم
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 2413MB60 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 258MB60 دقیقه
این بار اجازه بدید اول سلام کنم به استادمریم شایسته عزیز واستادعباسمنش بزرگوار
اینبار اومدم به اطلاع برسونم که من تا اینجای کار که هنوز پروژه گام به گام مهاجرت به مداربالاتر تموم نشده بگم که من نتیجه گرفتم.من ی مداربالاتر رفتم.ظرفم بزرگتر شد.
میدونید چرا اینبار به مریم جون اول سلام کردم؟
چون من جواب سوال ودرگیری ذهنی که از جمعه هفته قبل باهاش کلنجار میرفتم رو از فایل دستورالعمل اجرای پروژه مهاجرت به مداربالاتر گرفتم
جمعه قبل با یک اشتباه تکراری همیشگی واردفازغم وسرزنش شدم.هرکاری کردم ذهنم درگیرش بود ونمیتونستم راه حلی برای این مشکل پیدا کنم.کلافه شده بودم غروب بود وبدتر دلم گرفت
دقیقا ساعت 5ونیم عصربود که طی ی تصمیم ناگهانی زدم بیرون ورفتم پیاده روی بلکه یکم سبک شم.
راه رفتمو،راه رفتمو،راه رفتم
وهمش باخدا حرف زدم بهش گفتم خدایا چرا من نسبت به این اشتباه انقدر ضعیفم وحواس پرت وهرچندوقت یبار انجامش میدم وبعدش خودم از لحاظ روحی بهم میریزم؟؟؟
چرا کمکم نمیکنی خویشتن دار باشم و حواسم جمع کارم باشه؟
بهم بگو راه حلش چیه؟بایدچیکارکنم سمت من چیه که بایدانجامش بدم؟
انقدرحرف زدمو،زدمو،زدم تا یهوناخودآگاه بدون اینکه خودم متوجه بشم دیدم که حالم خوب شده.آرومم دارم لبخندمیزنم و،رو زیبایی ها تمرکز میکنم ولذت میبرم ازشون
زیبایی هایی ازجنس سنگفرش های کف قسمتی ازپیاده رو تا المانهای فلزی جالب وخلاقانه جلوی ی رستوران که از چراغ برق های توخیابون مردانی در حال نواختن آلات مختلف موسیقی درست کرده بودن.تا چراغهای کوچیک ورنگی رنگی کنار پل
8ونیم شب برگشتم خونه وسرحال سرحال بودم.جواب سوالم رونگرفته بودم ولی حالم به شدت خوب بود.سبکبال وشاد.
یکشنبه شب نشستم از اول دوره گام به گام مهاجرت از مدارفعلی به مداربالاتر رو نت برداری هامو خوندم.
اونجایی که استادشایسته عزیزفرمودن:
عادت های محدودکننده مخفی،مثل زنجیرهایی بودندکه من رو به مدارفعلیم وصل میکردند واجازه فرارفتن ازاین مدار،ورشدوپیشرفتی که من مدنظرم هست روهم نمیدن.
مگراینکه من بیام آگاهانه روی رفع اون عادت ها اقدام کنم.خواه عادت فکری خواه عادت رفتاری.والبته که بهم کاملا مرتبط هستند.
پس برای اینکه بتونم هر روز توی پروژه حاضربشم باید ی سری خط قرمزها برای خودم مشخص کنم.واون ها شامل نه گفتن به عادت های روتینی هست که داره سازنده ترین داراییمون یعنی تمرکز رو اتلاف میکنه.
این سه تا پاراگراف برا من هشداربود،معجزه بود،جواب سوالم بود که از زبون مریم جون گفته شده بود.
اصلا ی حال عجیبی داشتم.خداروهزار مرتبه شکر کردم وفهمیدم که سمت من اجرای همون خط قرمزهاست قرص ومحکم.همینه که بدونم وقتی داره تمرکزم رو میگیره و حالمو بد میکنه باید آدم باشم و خط قرمزهامو بیشتر جدی بگیرم.
خداجونم کمکم کن آدم باشم.
مریم جونم تبریک میگم بهتون که کلامتون مثل استادتاثیرگذارشده.بالاخره کمال همنشین درآدم اثرمیکنه.وچه همنشینی بهتراز استادجان؟
خداروشاکرم که الگوها وهمنشین هایی مثل شما،استاد واعضای خانواده عزیزم نصیبم شده که این خودش بزرگترین نعمت وخواسته اس که من بهش رسیدم.
وسط ی جمع آدم حسابی باشی واز چپ وراست وبالا وپایین همش حرفهای خوب ومثبت وتوحیدی بیاد.همش شادی وآرامش باشه.چی دیگه بهترازاین؟
انشاا…که فیزیکال هم این همنشین های جذاب ودوست داشتنی روتجربه کنم؟
خداجونم به تعداد تمام چیزهایی که خلق کردی از اتم بگیر(نمیدونم کوچکترازاتم هم داریم یانه)تااااااااااااکهکشانها شکررررررررررررررت
درپناه خداباشید.آمین
سلام به استادعزیزم ومریم جان گل وخانواده بزرگ وتوحیدی خودم
ردپای گام15
خب استاد جان از بررسی فازاول تهمت زدن وتهدید کردن که قرار شد به اون افراد بگیم هرکاری ازدستت برمیاد مدیونی کوتاهی کنی انجام بده
وارد فاز دوم میشیم که حالا اصلا باید خودمون غیبت بکنیم یا نه؟تهمت بزنیم یانه؟یا اگر زمانی با آدمی برخورد کردیم که کارش غیبت کردن یا تهمت زدن بود چه به صورت عادت طور وچه به صورت اتفاقی حالا باید چیکارکنیم؟
استادجان واقعا که چقدر داشتن این شجاعت لازمه که به طرف مقابل گوشزد کنیم که جلوی ما غیبت نکنه وتهمت نزنه.
خیلی ازاینکارا کردم وگوشزد کردم ولی حقیقتش ادامه ندادم و باعث شدم طرف مجدد ادامه بده کارش رو.واین فایل روکه شنیدم فهمیدم چقدر اشتباه کردم که محکم رو حرفم واینسادم و ادامه ندادم.
استاد جون من واقعا تجربه کردم اینی که میگید اگر پشت ی شخص سومی غیبت شه وجه اون شخص وشخصیتش ونگرش ما بهش بدمیشه.
واقعابیخودوبی جهت انگار که میخوایم با طرف مقابل همدردی کنیم پای غیبتاش میشینیم وتازه لابلاش تائید میکنیم دل میسوزونیم نظر میدیم وراهکار ارائه میکنیم که فلان کن وبهمان کن.
وسریع توی همون تایم ی لحظه به خودمون میایم ومیبینیم که بیخود وبی جهت از شخص سوم بدمون میاد.
ی زمانی ی جایی جمله ای خوندم به شدت عمیق
میگفت:
اگر زمانی به این نتیجه رسیدی که کسی با کسی بده ولی با من کاری نداشته پس لزومی نداره که من باهاش بد رفتار کنم اونوقت که به بلوغ رسیدی.
استاد خیلی سختههههه واقعا خیلی سخته که کسی عزیزت رو اذیت کنه حالا کلامی ویا هرچی بعد اون طرف رابطش با تو خوب باشه و توبتونی خویشتن دار باشی وباهاش بد نشی.
من تجربه این مورد رو زیاد داشتم ولی از زمانی که اون جمله رو خوندم و دقیق شدم به رفتار اطرافیانم دیدم اکثر کسانی که جز نزدیکان من هستند و کسی اذیتشون کرده خودشون مقصر بودند یا لااقل بلد نبودند چطور با این مسئله برخورد کنند واجازه ندن کسی اذیتشون کنه.فقط اومدن اون حجم از خشم ونفرت وکینه رو به شکل درد و دل یا غیبت روی دوش من گذاشتن و ذهنیت منو راجع به اون شخص خراب کردن.
(البته که منم اینکارو خیلی انجام دادم واشتباه کردم)
استادجان فرمودید راجع به دوست صمیمی وکنار گذاشتن آدمهایی که مدام غیبت وتهمت واینارو انجام میدن
راستش توی چکاپ فرکانسی قدم دوم -سوم به بعد توی اون قسمتی که سوال کرده بودید چندتا دوست صمیمی دارید یکم با تردید نوشته بودم دوتا
چون از زمانی که باشما آشنا شدم صمیمی ترین دوستم رو که بقول شما اغلب اوقات باهم بودیم رو کنار گذاشتم تعمدا.
چون به هیچ عنوان دیگه طرز فکر،اعتقادات ،عقاید و دنیامون شبیه هم نبود.
دوستی بود که 20وچندسال باهم بودیم حتی هفته ای چندشب خونه هم میخوابیدیم ی روح و دو بدن
ولی واقعا باشما که آشناشدم دیدم اصلا دیگه فازم ب فازش نمیخوره وتایپ من نیست.
میدونستم که ادامه دادن باهاش ختم به دنیایی میشه که قبل از آشنایی باشما داشتم
ی دنیای بی هدف،ناامید،ترسناک،همش پر حسرت وخشم وکینه ،دنیایی پراز تجربه بیماری ودلتنگی و مشکلات،همش تجربه های بد،عدم آرامش
منکر این نیستم که هزاران لحظه وخاطره خوب هم باهم داشتیم ولی اتفاقات وتجربیات بدمون خیلی بیشتر بودباهم.
خداروشکر ایشون قبل آشنایی من باشما ازدواج کردن ی شهر خیلی دور وعلنا ارتباط ما بابت این فاصله واخلاقای خاص همسرش،واینکه من به شدت اعتقاد دارم وقتی کسی ازدواج میکنه ونقش هاش توزندگی عوض میشه وقطعا مسئولیت هاشم بیشتر میشه پس من مجرد نباید هی دم به دقیقه وقتش رو بگیرم و توقع داشته باشم مثل قبل برای من وقت بزاره ما از هم خیلی دور شدیم.
امروز که راجع به مشخصات دوست صمیمی صحبت کردید من دیدم همون دوتا دوست صمیمی رو هم که توی چکاپ فرکانسی نوشتم هم صمیمی نیستن.
یعنی اینجوری بهتون بگم استاد من علنا تنهای تنهام.چون اون دونفر رو گاهی پیش میاد چند ماه به چند ماه میبینم.چندماه به چند ماه تلفن کنیم.
اونم بابت اینکه یکیشون متاهل وبچه کوچیک داره وخیلی شلوغه یکیشونم شاغل و دوشیفت سرکاره.
منم که دوشیفت سرکارم والباقی ساعتهامم که بیکارم یا اینجام یا دارم روی مهارتم توخونه کار میکنم.
واقعا استادحرفاتون طلاست من دوران دبیرستان توی ی گروه دوستی10نفره بودم که البته میشه گفت تا حدودی فقط با 3تاشون صمیمی بودم ولی الان هیچ علاقه ای به تعدد دوست ندارم
من درحال حاضر با وجود اینکه خیلی تنهام وعلنا دوستی ندارم وخودم با دستهای خودم اطرافیانم ودوستای صمیمی دوران مدرسه ودانشگاه رو گذاشتم کنار تا رشد کنم وپیشرفت.
ولی خیلی حسم خوبه خیلی این تنهاییمو دوست دارم وراضی ام به اون شلوغی های بی هدف و وقت هدر ده.
ولی منکر این نمیشم که واقعا دوست دارم دوست یا دوستانی صمیمی از خانواده عباسمنش داشته باشم که زبون همو میفهمیم درک میکنیم و دنیامون شبیه همه.حرفهایی که میزنیم همه در راستای خوبی ونیکی وقوانینِ وباعث رشد هم میشیم.
که مطمئنم اون روز میادو من با تعداد کمی از این خانواده بزرگم دوست میشم.صمیمی وعزیزوفوق العاده
استادجان این قطع کننده زنجیره معیوب بودن خیلی راهگشاس خیلی باعث میشه ی سری حرف وحدیثا دیگه ادامه دارنشه،دیگه اصلا مطرح نشه.
این فاز از روی دلسوزی پشت کسی حرف زدن ،قضاوت کردن،تهمت زدن،نظر دادن هم خیلی داستان
من خودم یکی از همونام که مثلا حرص اشتباهات وزندگی خواهرم رو میخورم وجلوی مادرم همش دارم میگم
چرا اینکارو کرد؟
چرا اینکارو نمیکنه؟
بنظرم اینکارو کنه بهتره
لابد خواسته فلان چیزو ثابت کنه که اینکارو کرده
و…
این حرفها بگوش خواهرم هم میرسه ها.حالا یا خودم بهش میگم یا مادرم
ولی چرا به این فکر نمیکنم
بمنچه؟
مگه من وکیل وصی وفضول زندگیشم؟
مگه غیرحرص خوردن آورده ای هم برای من داره؟
مگه وظیفه منه حرف زدن وزندگی کردن بهش یادبدم؟
وخلاصه به اسم دلسوزی برای خواهرم وزندگیش خودمو توی ی دور باطل وتله ای به اسم گناه میندازم.
چقدر اون آقای سناتور رو تحسین میکنم که خودش رو آنالیز کرده و اعتراف کرده که ماهم اشتباهاتی داشتیم.
سوای اینکه از بچگی یکم سرتق و لجباز بودم ولی این اخلاق خوب رو هم داشتم که گاهی حواسم به اشتباهات خودمم بود و گوشزد میکردم به خودم که توام گل بی خار نیستیا همش از ملت ایراد میگیری و غر میزنی.کم نشده کرم ریختی و ماله کشیدی رو اخلاق بد خودت
خداروشکر که با شما آشنا شدم و دیگه سرتق ولجباز نیستم ومنصفانه تر از همیشه حواسم خیلی به خودم هست.
ی جمله ای از امام علی هست که میگه:
چه سکوتی دنیا را فرامیگرفت اگر هرکس به اندازه عملش سخن میگفت.
واین شده آویزه گوش من که اگر به کسی میگم بماچه که فلانی توزندگیش فلان اتفاق افتاده ومذمت میکنم غیبت و دخالت وسرک کشیدن توکار مردم رو لااقل عمل کنم بهش فقط لب و دهن نباشم.
وخداروبازهم شاکرم که این فایل دو قسمتی اومد روی سایت که بهم یادآوری کنه از حرف تا عمل خیلی راهه.بپا از مسیر خارج نشی وفقط منبر نری برا بقیه.
استادجان این مثال صدام رو هم خیلی ازشما شنیده بودم و خوشحالم که یادآوری کردید و چقدر بحق و بجاست انصافا.
باکفشی که توش سنگریزه هم باشه واقعا نمیشه راه رفت پس بهتره قضاوتش نکنیم که چرا طرف لنگ میزنه.
شاید من جای اون بودم لنگ میزدم که هیچ کفشم از پام درمیاوردم وبدون کفش توخیابون راه میرفتم.
ی خاطره ای بگم استاداز تمرکز و توجه روی اتفاقات ناخوشایند
من همون دوست صمیمی 20وچندسالم ی اشتباهی کرده بود که منجر به ی اتفاق بد شده بود واسش بمن که گفت از سر دلسوزی حتی باهاش اشک ریختم وکلی بهش غر زدم که چرا اینکارو کردی؟چرا فلان اشتباه رو کردی که به اینجا برسه بعدم که رفت تا چند روز همون داستان توذهنم تداعی میشد ومیگفتم یعنی واقعا اشتباه به این بزرگی رو انجام داده آخه چرا؟
سالها گذشت و جهان بمن نگفت تودلسوزی کردی واشک ریختی ولی همون داستان برای خودمم تکرار شد که واقعا یکه خوردم که چرا من؟چرا منی که میدونستم این اشتباه چرا انجامش دادم؟چرا من اونموقع دوستم رو قضاوت وسرزنش کردم حتی به دلسوزی که این اتفاق واسم بیفته؟
بله استادفرمودید راجع به کسی که وقت میکنه به چرت وپرت بپردازه پس قطعا هدف وبرنامه نداره که اینم به شدت حق و به شدت ملموس برای من.
استادجانم ترجمه های قرآنی شمارو خیلی دوست دارم وخیلی دلنشین هستند ولی احتراما من از سوره حجرات آیه 3 ی چیز دیگه ام برداشت کردم که بقول قرآن وقتی میگه از پشت چند در پیامبر رو با صدای بلند صدا نزنید میتونه این معنی رو هم بده که وقتی با پیامبر یا هرشخصی کار دارید بهتره برید از نزدیک با صدای پایین تر صداش کنید نه اینکه از راه دور وبا فریاد
کما اینکه کلا این حرکت نشانه احترام در تمامی فرهنگ هاست.
صدالبته بحثی راجع به این موضوع با هیچکس ندارم حسی بود که بهم دست داد.دوست داشتم این مورد رو با شما درمیون بزارم.
شما تاج سر منید استادجانم وهمه حرفهاتون رو قبول دارم چون منطقی هستند.
مریم جانم شمارو هم خیلی خیلی دوست دارم بانوی دوست داشتنی وتوحیدی وباهوش ما
درپناه خدا باشید.آمین
سلام ودرود به شما محمدحسین عزیز
کامنتتون برام خیلی جالب وجذاب بود.خیلی تحسینتون کردم وخوشحال شدم که به راحتی فروش انجام میدید.
خصوصا جایی که نوشته بودید من اعتقادی به چونه زدن ومتقاعد کردن ندارم و به راحتی مشتری ها سراغتون میان.
شغل خود من هم در زمینه فروش هست والبته که بیزینس خودم نیست وبرای شرکتی کارمیکنم.
خیلی دوست دارم مشتری هام بدون گارد گرفتن نسبت به محصول ویا قیمتش و یا اینکه من مجبور نشم انقدر براشون وقت بزارم واندر مزایای محصول و تخفیفات وقابلیت هاش براشون صحبت کنم و اونا بسیار راحت محصول رو بخرن.
مدیرم خیلی به تبلیغات وآفرهای ویژه وتخفیفات اعتقاد داره.ی وقتایی انقدر تخفیف میده که من ناراحت میشم ومیگم داری ارزش محصولت رو پایین میاری حیف اون میزان وقت وانرژی که برا تولیدش میزاری.
میگه که نه این کار باعث میشه مشتری نپره وتوبازارکارمون شناخته بشیم.
که صدالبته اکثر اوقات جواب عکس گرفته وی عده محصول رو با قیمت ارزون وکلی تخفیف میخرن و بعد توقع هزار مدل تغییرات توش دارن به رایگان.
(لازم به ذکر ما طراح نرم افزار هستیم)
درهرصورت همش دنبال باورهای بهتری هستم که حداقل سمت من جواب بده و با تبلیغات دهان به دهان و فقط با یک تماس خدای عزیزم برای من مشتری بفرسته.
امکانش هست لطفا بیشتر باورهایی که دارید رو برای من توضیح بدید تا منم مثل شما نیازبه متقاعد کردن و تخفیف های عجیب غریب واینا نباشم؟
ممنونتون میشم
درپناه خداباشید.آمین
سلام به الهام عزیزم
الهام جانم اشک منو درآوردی دختر
ی حالیم که نگو
انقدرخوشحال شدم که کلام خدا که از زبون مریم جون گفته شد باعث شد یکنفر دیگه هم به خواستش برسه وحال دلش خوب شه
خداروخیلی شکر کردم بابت این اتفاق
نوش جونت این آگاهی عزیزم
انشاا…همون هدایت هایی که سخت منتظرشونیم سر راهمون قرار بگیره و ماهم افتخار بندگی توحیدی خدا رو داشته باشیم.
ممنونم بابت آرزوهای قشنگت جانم.وقطعا هزاران برابر به خودت برمیگرده
درپناه خدا باشی.آمین
زینب جانم سلام
ممنونم ازت بابت حس خوبی که بهم انتقال دادی
دقیقا درست گفتی منم با حمام کردن وپیاده روی وگاهی خواب خیلی حالم خوب میشه.جوری که دیگه اگر اون موضوع ناجالب توذهنم باشه وهنوز حل نشده باشه ولی باز حالم خوبه
وچقدر بجا وقشنگ گفتی عزیزم درسته حق باشماست اون حال خوب بود که منو به جواب سوالم هدایت کرد
منم واقعا خوشحالم بابت تک تک اعضای این خانواده بزرگی که دارم وبه وجود همتون افتخار میکنم
درپناه خداباشی.آمین
سلام مجدد
یک دنیا ممنون ازشما محمدحسین عزیز
خیلی عالی راهنماییم کرده بودید.
حتما حتما فایل رو خواهم دید ونت برداری هم خواهم کرد.
قطعا مواردی که پیشنهاد دادید راهگشا هست.
سپاسگزاری واقعا جوابه بی نظیره عالیه انقدر که بقول استاد قلب آدم رو باز میکنه و روح رو جلا میده که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.
شاید بنظرتون عجیب یاخنده دار بیاد وقتی سپاسگزاری میکنم خصوصا کتبی ی جور دیگه نفس میکشم.
یعنی قشنگ احساس میکنم دم و بازدمم فرق داره با مواقع دیگه ی حجم وسیع و خوشحال کننده ای وارد شش هام میشه
در هرصورت امیدوارم هرروز موفق ترو شادتر از روز قبل باشید واینجا بیاید و از نتایج فوق العادتون بگید و مارو خوشحال کنید
بازهم سپاسگزار شما هستم.
درپناه خداباشید.آمین