مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 2

در قسمت دوم استاد عباس منش با توضیح آیات قرآن درباره نحوه برخورد با تُهمت، رفتار هماهنگ با قانون را به هر فردی یاد می دهد که در هر کدام از موقعیت های زیر قرار می گیرد:

  1. فردی که به او تهمت زده شده است؛
  2. فردی که تهمت نسبت داده شده به فرد دیگر را منتشر می کند؛
  3. و افرادی که شنونده هستند؛

آگاهی های این فایل، به ما یاد می دهد تا در این موارد فکر خداوند را بخوانیم و با قوانینش هماهنگ تر شویم. زیرا در این آیات خداوند به طرز هوشمندانه ای به ما:

  • اعراض از ناخواسته و توجه به خواسته را یاد میدهد؛
  • مراقبت از کانون توجه مان را یاد می دهد؛
  • واکنش ندادن به اتفاقات را یاد می دهد؛
  • وارد نشدن به مدار ناخواسته ها را یاد می دهد؛
  • نپیوستن به اکثریت جامعه ای که غرق در عادت های محدود کننده هستند را یاد می دهد؛
  • توانایی تشخیص اصل از فرع در این مواقع، تمرکز بر اصل و دور شدن از حاشیه های غیر مهم را یاد می دهد
  • به فردی که مورد اتهام قرار گرفته، منطق هایی قوی می دهد تا ترس و نگرانی هایی را رفع کند که ذهن او برایش درست کرده؛
  • و به طرز هوشمندانه ای از پخش و گسترش افکار یا رفتارهای ناشایست جلوگیری می کند و به ما یاد می دهد اصولا چطور خود را از این مدار دور نگه داریم؛

پیام های این آیات، به زیبایی رفتار هماهنگ با قانون را به ما یاد می دهد. چون خداوند می داند که طبق قانون بدون تغییر او، اگر با هر استدلال و احساس حقانیت، به ناخواسته توجه کنی، قطعا ناخواسته های بیشتر وارد زندگی ات می شود. خداوند می داند که اگر هر مومنی-به هر دلیلی- حلقه ای از این زنجیره بشود، قطعاً وارد مدار تجربیاتی می شود که آنها را دوست ندارد.


مفاهیمی که استاد عباس منش با توضیح آیات قرآن در این قسمت توضیح داده اند شامل:

  • مرز و محدود ه هاییی که باید درباره مراوده با افراد دروغگو، تهمت زن و غیب کننده تعیین کنیم؛
  • چه نگاهی به شنونده کمک می کند تا ذهن او تحت تاثیر حرفهای فرد تهمت زننده قرار نگیرد؛
  • مرز و محدوده مشخص کردن با دوست صمیمی؛
  • راهکارهایی برای خروج از مدار آدمها و روابط نامناسب؛
  • نگاه خداوند درباره افراد تهمت زننده و افراد پخش کننده تهمت؛
  • واکنش پیشنهادی خداوند به مؤمنانی که به آنها تهمت زده شده؛
  • اولتیماتوم خداوند به مؤمنانی که در معرض شنیدن تهمت نسبت به دیگران قرار گرفته اند برای اینکه حلقه ای از زنجیره ی پخش آن نباشند؛
  • به اندازه ای که تهمت یا حرف ناروایی را نسبت به کسی گسترش می دهی، به همان اندازه از نگاه خداوند در آن گناه دخیل هستی و طبق قانون از گزند آن در امان نخواهی ماند؛
  • اهرم رنج و لذت خداوند در قرآن برای پرهیز از غیبت، تهمت و نسبت دادن هر ناخواسته ای به دیگران؛
  • راهکار اصلی برای نداشتن ذهنیت منفی نسبت به دیگران؛
  • ذهنیت شما درباره دیگران (منفی یا مثبت)، رابطه شما با آن فرد را در جهت همان ذهنیت مدیریت می کند؛
  • گفتگویی که باید با ذهن خود انجام دهی،قبل از اینکه بخواهی کار ناشنایاستی را به کسی نسبت دهی یا تهمتی که شنیده ای را پخش کنی یا فردی را قضاوت کنی؛
  • چگونه ذهن خود را برای قضاوت نکردن تربیت کنیم؛

منتظر خواندن نظرات تاثیرگذار تان هستیم


 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 2
    413MB
    60 دقیقه
  • فایل صوتی مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 2
    58MB
    60 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

378 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه(نرگس) علی پور» در این صفحه: 3
  1. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1331 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان..

    سلامی دوباره به سایت بهشتیم..بهشتی که معنای واقعی زندگی را به من اموخت…

    بهشتی که تمام لحظاتش..کنترل ذهن ..هست…

    بهشتی که عمل میاورد..نه حرف مفت.نه حرف بی ارزش…

    میخام یه توکه پایی از زندگی گذشته ام.بخاطر باورهای اطرافیانم..رو برای ذهن نجواگرم یاداوری کنم…

    استاد عزیزم..من در زمان نوجوانیم..به علت یسری گفته ها ..یسری همون باورها..نمیدونم از چی نشعت گرفته بود..به من القا شده بود…

    و همین رفتار باعث شده بود که کانون توجهمو روی این شخص بزارم و هر سری یجورایی برای خودم داستانها رو بوجود بیاورم…

    یادمه…این داستان شاید یکم طول بکشه..ولی یچیز بسیار شخصی انشالله برای خودم و برای دوستانم درس بزرگی باشد…

    ما یه مدیر داشتیم.زمان مدرسه…. ایشون الان بنده خدا فوت کرده..

    و من همیشه طبق اون باورهام ایشون رو مورد تحقیر و بدگویی قرار میدادم…

    تا چند سال که تو این مدرسه بودم..از طرف این شخص..خطکشهای فراوانی خوردم..جوری بود که همه مدرسه همه افراد از این شخص میترسیدن..و اکثرا..ترک تحصیل میکردن…

    و این باورها!… مخصوصا”اون مدرسه ..خیلی زیاد دانش اموزان تنبل داشت..و مورد توهین و اینجور رفتارها قرار میگرفت….

    اسم این مدرسه بنت الهدی بود..بهش میگفتن ..خِنگ خدا……اینقدر این باور روی اسم این مدرسه بود…که همه افراد در اون مدرسه…. درس نخون..و تنبل بودن..کلا جَووش ..اینجوری بود..

    چرا!؟چون این باورها تو اون مدرسه،” قوطه ور شده بود..که همه واقعا درس نخون..و همه دست این شخص کتکهای فراوان رو میخوردن…

    که منم جزوش بودم.از بس تو اون فضا غرق شده بودم.اینقدر ضعیف بودم..این شخص مدام،”منو کتک میزد..

    تا من یکسال تو کلاس اول راهنمایی موندم..اینقدر باورای اطرافیانم روی من تاثیر گذاشت که من واقعا استپ شده بودم..

    با وجودیکه یه افرادی بودن.مورد احترام همون شخص قرار میگرفتن.اطرافیان نزدیکم.بودن…

    ولی همیشه به مادرم میگفت..

    چرا اون دخترات اینقدر قوی و درس خونن.اصلا این دختر مثل اونا نیست…

    استاد..دوستانی که اطرافم بودن..خیلی روم تاثیر میزاشت..واقعا یه برهه خیلی ناجوری برام بود..که اصلا من با وجودیکه اینقدر توی،” کارام دیگم…زرنگ بودم. ولی من بخاطر اون تنبل بودنم توی درسهام و دیگر کارام ،”همیشه مورد شتم و کتک زنی.طرف این شخص میشدم…(اینم بخاطر دوستان اطرافم بود)

    .

    و هر روز این ضربه ها بیشتر میشد.مادرمم میومد مدرسه..ولی هر روز با من بیشتر لج میکرد…

    تا اینکه کلا پرونده منو گرفتن.واقعا نجات من بود..از طرف خداوند!.. من هدایت شدم به یه مدرسه دیگه..همون سال…180 درجه من تعقییر کردم..و چقدر نمراتم تو همون پایه بالا گرفت.با معدل بالا!

    و این گذشت…تمام شد و رفت…ولی امروز دوستداشتم راجع بهش بگم…

    که واقعا تهمت زدن..غیبت کردن ..تو اون موقعها از طرف دوستانم..اینقدر تو این مدرسه به من القا شده بود که منم جزو همونا شده بودم..

    چون تمام دوستانم مثل خودم بودن…

    اینقدر کانون توجه مخصوصا توی دوستیابی میتونه تاثیر گزار باشه…

    حالا حساب کنید دو مکان..با شرایط:یکسان…میتونه..باورهای اطرافیان چقدر روی این دوگروه تاثیر گزار باشه…

    و من به لطف خداوند و واقعا هدایت الله بود که من هدایت بشم بجایی که ،” که بهشت را به من دادند..

    و من زندگی ام کاملا تعقییر کرد…

    دقیقا هدایت اون موقعه ام ،”با هدایت وارد شدنم تو این سایت…صدق میکند…

    که چقدر یه محیط میتونه تو زندگیت تاثیر زار باشه..

    من همیشه ناگفته نمونه این شخص رحمت خدا رفته….خیلی برام سنگینه میخام بنویسمش ولی امروز لطف خداوند باعث شد .که یاداوریش کنم…

    من سالها داشتم به این شخص توهین میکردم…و تا اینکه هدایت شدم به این سایت…

    خوب روزی که خداوند بهم گفت باید بری قبرستان…ناگفته نمونه .موقعه ایی که دیگه وارد این برنامه الهی شدم.گفتم خدایا من ایشون رو از صمیم قلبم بخشوندم..من خودم بانی و باعث اینکار بودم…

    و گفتم خدایا کمکم کن تا قلبم پاک بشه..چون میدونستم هر احساس بدی اتفاق بد برام بوجود میاره

    قبل از اینکه …وارد این سفر هدایتی الله بشم…حدودا چند ماه قبلش…

    خواب دیدم تو شب تاریک یفردی با چهره ناشناخته..بلند صدام میکرد..فاطمه علی پور…فاطمه علی پور….

    رفتم روی قبرش..ولی نمیتونست صحبت کنه.چهرش پیدا نبود…..

    ولی خیلی حس بدی بود.استادم من هنوز اون اشتباهاتی که خودم بانیش بودم.داشتم به این شخص ربطش میدادم..

    و این لطف خدا بود…

    اره میگفتم..روزی که من هدایت شدم به قبرستان..یه روز خیلی خاصی بود و پر از ارامش…خداوند بهم گفت برو روی قبر همون مدیریت خانم فلان…

    و من رفتم روی قبرش نوشته بود..معلمی دلسوز و مهربان…خداوند نگاهمو انداخت روی قبرش….

    و من همونجا روی سر قبرش گفتم خانم فلانی من تو رو بخشیدم.امروز روز سفر من به قبرستان بوده..از درون با خدا گفتم..

    زبانم باز نمیشد..از اون حسی که داشتم..و همونجا…دیگه بهش گفتم.بخشیدمش استادم!..

    چون سالها داشتم این کثافتهای شیطانی رو روی قلبم تلمبار میکردم…

    و ووو بخشیدمش استادم!…. بخاطر خودم.بخاطر حال خوبم..بخاطر این سایت عزیز بهشتیمون..که واقعا نه برای خدا نه برای شما استاد هست..برای تاهدمه که روز اولی که اینجا هدایت شدم..

    یادمه یه برگه نوشتم ..

    که غیبت نکنم.

    حرف زشت نزنم.

    حرف کسی. رو نزنم

    رفتارم خوب باشه.

    تاهد بستم گذاشتم توی جلد قران…

    در اینجا هر کسی نون باورهاشو میخوره..جهان عدالت الهی همینه!…هر کسی به اندازه ایی که تعقییر میکنه بهمون اندازه هم از طرف خدا پاداش میگیره.نه با حرف بلکه عمل..عملی که حرف مفت نباشه…

    …میگفتم…و این شخص ..از طرف خدا بود.که من این کثافتهای ذهنیمو از گذشته پاک و تمییز:کنم…

    و همونجا روی سر قبرش بخشیدمش….

    و بعد از اون بازم یه شب اومد تو خوابم اینبار حالش خیلی خوب بود…استادم من تعقییر کردم من به اشتباهات گذشته ام پی بردم…

    و این گذشت….تا بازم همین چند شب پیش اومد تو خوابم…

    الله اکبر ..از لطف بیکران خداوند که چکارهایی که میتونه برات بوجود بیاره…

    و من چند بار بعد اون هدابتها رفتم روی سر قبرش…

    میخام این نگرش راجع به غیبت و کلا راجع به وعده های:شیطانی بگم..که هر چقدر میگذره…بیشتر میدونم باید همیشه مراقبش:باشم…

    چون ما هر لحظه در حال فرکانس هایی به جهان هستی میباشیم.این فرکانسها تبدیل میشه به اتفاقات وارد زندگیمون میشه…

    و میخام بگم..ذهن ما سالها مورد تحقیر و کارهای:شیطانی قرار گرفته‌.و برای تمییز نگهداشتنش باید هر لحظه بهش بها بدییم.بهایی که عمل بیاورد…

    استادم با این نگرش…چقدر زندگی حالش تعقییر میکنه..واقعا دنیا مثل ایینه ایی هست…که هر چی بهش بگی..بهت نشون میده…

    همین دو روز چقدر دارم روی این روند کار میکنم.و میبینم چقدر ما نشتی داشتیم…

    همین شنیدنها چقدر میتونه زندگیمونو تحت تاثیر قرار بده…

    یادمه اون اویلی که خواب دیدم.اومدم توی سایت بنویسم..نوشتهام بخدا..کاملا حذف شد..چون افکارم هنوز روی این بنده خدایی که فوت شده بود…قرا میگرفت…

    و لطف خدا باعث تا امروزم بیام بنویسمش..که بگم..کِرم از خود ریشه خودت بیرون..میاد…

    یه مثل واضحه ایی…..کِرم از خود ریشه خودته!…

    هر چی میکشیم خودمونیم…

    مثل انگشت اشاره ایی که توی احساس بد به طرف مقابلت نشون میدی..ولی چهار انگشت به طرف خودته..

    خیلی حرف ها…………

    خیلی حرفه………

    الان خیلی احساسم خوبه..میدونی چرا!..چون فهمیدم…خیلی مواظب وردیامم..مخصوصا این موارد باشه….که مثل خوره میفته توی بدنم…

    به واقعیت میتونم شیطان رو بصورت واضح ببینم..

    استاد عزیزم…من سالها بخاطر این شخصیت..چک و لگدهای فراوانی خوردم..هر چقدر ریز بیین میشوم.بیشتر درکش:میکنم…

    فقط:از خداوند هدایت میخام..فقط هدایت میخام..که بتونم این زنجیره شیطانی گذشتمو رها کنم.و بخداوندم پناه ببرم…

    اونشب همون مدیر عزیزم بهم گفت..خیلی گنجشک بالای سرم میخونه…

    یه لحظه یادم از اون مکان قبرش اومد..دیدم اره..دقیقا یه بید مجنون بالای سر این شخصه…

    ناگفته نمونه…یه خبریم از خاسته ام بهم گفت…

    و فردی بسیار خوشرو و مهربان در خواب بود…

    چقدر همین ببخشش باعث شد تا قلبم از همه چیز پاک بشه…

    و لطف خدا شامل حالم شد.تا بتوانم روی خودم کار کنم.نه دیگران رو مقصر زندگی ام بدانم…

    اینم درس منو مدیر مدرسمون…و صدها مثال دارم…

    حتی نسبت به فرد نزدیک نزدیکم…که بخاطر باورهام و غیبت کردنش و توهین کردنش..و قضاوت کردنش سالها من از ایشون نفرت داشتم و هر بار رنج زیادی از این شخص بُردم..

    استادم با کار کردن روی خودم بازم به لطف خدا.این شخص.شده دوست عزیز زندگیم.چه هدیه هایی واسم خرید.هدیه های چند میلیونی..و دیگر هدیه ها..و چه لحظاتی با هم شروع کردیم….

    چی بگم از این ذهن شیطانی که میتونه انسان رو مثل بَندی بهم بافت،” کور بزنه…

    انشالله که بتونیم..بجای این حرفهای بی ارزش و حرفهای ناجور شیطانی ….در مسیر درست همیشه پایبند باشیم…و یاد بگیرم..درست از قوانین الهی بنفع خودمون و سعادت دنیوی و اخرتمون….ثابت قدم بمانیم…

    دوره عزت نفس خیلی خیلی خیلی بهم کمک کرد..تا بتونم این مسیر رو با قدرت بیشتری بپیماییم..

    همین الان..به یه فیلم کوتاه چند دقیقه ایی از همین حرفهای مثبت بقول خودشون هدایت شدم…

    و ایشون میگفت…کلا حرفش:این بود..که خدا هر جا بخوانید شما رو استجابت میکنه…

    یه لحظه منو بفکر فرو بُرد….

    گفتم چقدر سایت استاد عباسمنش..با حرفهای مثبتی که اینروزها همه افراد استوری میزارن..و من کاری به باوراشون ندارم.فقط میخام اینو بگم…

    که در مسیر درست..در مسیر راست..در مسیر پاکی…باید اول خودشناسیتو قوی کنی..این مرحله خودشناسی نیاز به …بکار کردن داره..باور .خیلی قوی در برابر نجوای ذهنی داره….

    وقتیکه خودتو خوب شناختی باوراتو شناختی پیداشون کردی روی خودت کار کردی..تا تکه های شیطانی در درونت از بیین رفت بعد رنگ خدا تو وجودت میاد…

    خدا نمیتونه خیلی راحت وارد درونت بشه…خدا بها میخاد!… نمیگم من خوبم..همه ماها انسانیم و داریم تجربه میکنیم..

    ولی یه موقعهایی که پاشنهامو میبینم..درکش میکنم..اینم با عمل بهش:پی میبرم..

    میبینم چقدر هنوز نیاز بکار کردن دارم..هنوز اول راهم..هر روز که یچیز جدید از:قانون یاد میگیرم میبینم هنوز اول راهم…اول راهم…

    الله اکبر…

    استادم ..با قدمهای کوچک و بزرگ..از درسهایی که بهم هر لحظه میدی…دارم بیشتر پی میبرم….که رسیدن بخداوند…بها میخاد…

    هم انرژی.هم پولی.هم زمانی.و هم عملکرد…….

    عملکرد…….

    جلوی زبان خودت رو گرفتن….عمل میخاد عمل میخاد.جلوی زنجیر بافته های شیطانی عمل میخاد…عمل میخاد…عمل میخاد..

    رسیدن به الهامات و درک خداوند..عمل میخاد.اصلا ابدا..فقط شنیدنش نیست…عمل میخاد…

    فقط از راه خودشناسی میشه به خداشناسی رسید..اینم مدار به مدار….بازم عمل میخاد..

    اینروزا خیلی هدایت میشم که باید فلان کار رو انجام بدم…یوقتایی استپ میکنم…ولی میدونم اگه انجامش ندم…تو اون مدار در جا میزنم..

    برای رفتن به مدار بالا…فقط فقط فقط عمل میخاد..

    یه شب بهم پیام داد.حالا وقتشه تو شب تنهایی بری اونجایی که از بچگی ازش ترس داشتی…اون لحظه روی زمین جام نبود گفتم من باید برم…

    و اینم با تکامل طی شد.نصفه راه رو میموندم.ولی گفتم تو باید این شهامتو داشته باشی…دو شب پشت سر هم….

    هدایت شدم به لطف خودش اون مسیر رو طی کنم..جایی که هیچکسی جز خودت نباشه..

    ولی به لطف خدا انجام شد…

    خودشناسی عمل میخاد تا برسی به خداشناسی…واقعا بخودم افتخار میکنم به خودم افتخار میکمم که تونستم با قدرت بیشتری این مسیر رو بپیماییم…

    یوقتایی ترس بود…ولی گفتم من باید انجامش بدم…

    استادم خیلی بهتون افتخار میکنم ..که شما بهای تمام خاستهاتونو دادین..میدونم واقعا ارزششم داره…و به این درک دارم میرسم..که باید بهای خداشناسی رو با عملکردت ،” با تمام وجودت بِدی……

    خداشناسی نیاز به ایمان قوی داره.ایمانی که حرف مفت رو از بیین میبره…

    هر جا عقلم گفته..تو خیلی خوبی.همون لحظه مورد ازمایش قرار گرفتم….اونجا مشخص شده چجور به قانون احترام قائلم..

    در نهایت سپاسگزار خداوندم که مرا هدایت نمود تا بتونم این مسیر رو به خیرو خوبی،” برای همیشه و با تکامل و قدم به قدم جلو ببرم..و من میدونم تا زنده هستم .خوشبختیهای من فقط با کنترل ذهن داره رقم میخوره……

    به امید روزهای الهی دیگر …و رفتن به مدارهای خداشناسی.بیشتر….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1331 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم.

    بنام خداوند بخشنده مهربان…

    بنام خداوند نشانه ها!این فایل جدید..با نشانه روزم هماهنگ شد!..

    چه هماهنگی بینظیری!…چیزی که اگه بهش بها ندییم.مثل غذای سمی..درون و بیرون رو از بیین میبره..

    استاد عزیزم..راجع به دوست صمیمی میخاستم سر صحبت رو باز کنم…

    به لطف مرحمت خداوند..من از کودکی یسری دوستانی داشتم..بیشتر با هم بازی بودییم….

    ولی از همون بچگیم .حدودای نوجوانیم…

    یه دونه دوست صمیمی داشتم که شبانه روز با همدیگه بودییم..

    که یجایی ،” دیگه احساس کردم در فرکانسش نیستم حالا یسری باورها داشت..که وقتی من نیازم بزرگ شد.خیلی راحت اون صمیمت از بیین رفت…

    از همون دوران نوجوانیم.که یکم پخته تر شدم..فهمیدم..نمیتونم زیاد ،” دوست صمیمی برای دیگران بشم..چون یسری اتفاقات بیینمون پیش میومد.یا یحرفهایی میشد..که دیگه قابل تحمل”برایم نبود…

    از همون نوجوانیم..دیگه سعی کردم خیلی کم وابستگی به دوست صمیمی داشته باشم..

    در کل ادمی هستم..طبق تجربیاتی که در این سالها داشتم..و مخصوصا ورود من در این سایت…

    سعی کردم..اون ادمها و اون افراد.همون دوست…رو،”کلا از زندگیم بیرون کنم..

    چون این وابستگیها تو روابط همجوره برام دردسر اور بود!…و باعث شده بود..اعتماد بنفسم پایین بیاد…و واقعا همینجور شده بودم..

    تا از طرف همون شخص خانواده نزدیکم.!یسری تضاد بزرگ دیدم…که کاملا این وابستگی رو از رابطه رو بزارم کنار…

    الان جوری شدم..مخصوصا روابطم با سایت شما!اون وابستگی در روابط..ناگفته نمونه..همیشه یدونه بود..و همون یدونه هم برام چالشهای زیادی رو بوجود میاورد..واقعا!…مهم ترین انتخاب تو زندگی داشتن یفرد سالم درست ذهنی..در کنارته..

    استاد میدونم که باور میکنید…من خیلی تو روابط.مخصوصا اون باورهای اشتباه..در رابطه با دوست خیلی ضربه ها خوردم..همون یدونه هزار دردسر برام بوجود میاورد…

    ولی میخام باور کنید..اگه در روز مخصوصا اینروزا در مسیر هدایت خدا برای بیزنسم می باشم.اگه یه لحظه نیام تو سایت انگار دنیا روم خراب شده..

    بدون این سایت احساس میکنم زنده نیستم.اینقدر نیازمند هدایتهای خداوندم.

    و لطف خداوند الان هیچ دوستی ندارم..اصلا کسی نیست که در مدار من باشه!

    حتی خواهرمم.که یه چند سالی بیین هم هستیم و ایشون کاملا خطش با من متفاوت .اصلا باهاش خیلی نمیتونم هم کلام بشم.و سعی کردم،”خیلی دوری کنم.سعی میکنم.

    و ایشون دقیق میبینم ،”روابطش از من داره کم اهمیت میشه…و یادمه روز اولی که وارد سایتتون شدم.دوستم گفت این هفته بیا خونمون دلم برات تنگ شده…شب خواب دیدم خداوند بهم گفت…رفتی درختی که این مدت به این بزرگی رسوندش.از بیین میره..

    و من تا اونجایی که تونستم از اون رابطه که واقعا برام یه سمی بود،” دوری کردم…خیلی راحت من از اون جمع دوستانه جدا شدم الان نزدیک به چهارساله رابطمون بطور کامل . از بیین رفت…

    و نکته بعد.خداوند امروز با نشانه..بهم گفت..نباید حتی،” شنونده حرفهای جمع غیبت و… فلانها باشی…الله اکبر…

    استاد دقیقا همینه!…وقتی میشنوی ذهن شروع میکنه به حلاجی در مورد دیگران..و شروع میکنه بزرگ میکنه..و من بخاطر جمع خانوادگی..یدفعه غیر منتظره این صحبتها ،”شروع میشه..

    مثل کسی که داره شعله های اتش میسوزنش.،”خیلی سعی کردم یجورایی خودمو دور کنم.یا کاملا بلند میشم از اون محیط دوری میکنم..

    استادم دقیقا به محض شنیدن شعله های اتش جلوی صورتم روشن میشه..دقیقا صدای شیطان رو میشنوم..فقط به محض درکش اینروزا هنوز بیشتر سعی کردم خودمو دور کنم..

    ولی این فلان .خیلی درونمو برانگیخته کرده که بیشتر مواظب باشم..که حتی تو جمع شنیدنم هنوز بیشتر دقت کنم..

    امروز صبح..خواب دیدم بصورت تصویری واضح بیین خواب و بیداری…خداوند یه هدایتی با صدای بلند بهم گفت..بعد یه تکه از جهنم رو بهم نشون داد..دقیقا پای جهنمیان.شبیه یه حیوان زشت سیاه..کثیف بود…

    خیلی میترسم از قیامت از جهنم مخصوصا الهامات خداوند خیلی روم تاثیر میزاره…

    خیلی چیزها بصورت واضح بهم نشون داده شده..و خیلی سعی کردم.مواظب باشم..

    چون هر لحظه قافل بودن از ذهن…چنان کاری برسرت میاره..

    که تو رو فرو میکشونه به پایین!……

    مخصوصا این شخص نزدیکم..خیلی این الگوها رو ازش میبینم.و دارم سعی میکنم که خیلی دور بشم..چون جهنم همون لحظه جلوم پدیدار میشه..

    و مخصوصا این فایلها..و این نشانه امروزم خیلی روم تاثیر گذاشته که با دقت زیادی بهش توجه کنم..

    و نکته خیلی جالبتر…من طبق هدایتم خداوند منو در چند مرحله بصورت تکاملی از یه محیط خلوت و تاریک و کنار کوه و با غ نخلستان که هیچکسی اونجا نیست جز بقول خودمونی معتادا…

    به لطف خداوند…روزی که بهم الهام کرد.و اون قدمهایی که طی چند مرحله من پیش رفتم…

    مامانم بهم میگفت..ما جنوبیا میگیم(دِی)…

    گفت نری جای خلوتا.تو فلان راه نریا میگیرن میبرنت.یه دست درازی بهت میکننا!..

    من گفتم نگران من نباش..ولی من باید به وعده های خداوند …وفادار میبودم.و اجراش میکردم..

    ناگفته نمونه خیلیم ترس داشت..

    ولی من با باور ایمان بخداوند و ادمهای خوب تونستم تو اون تاریکی این مسیر رو قدم بردارم..

    و تونستم به یاری خداوند و ایمان بهش چند مرحله رو براحتی در جاهای هنوزم خلوتر ..پیش برم..

    اینا از چه باوری میاد..اینا از باور به ایمان بخداوند..بعد از انجام دادنش خداوند پاداشها رو برام اورد….

    و من سربلند از وعده های الهی…بشم…

    همون شب.بخودم گفتم…

    نگاه کن…تو هستی که با باورات زندگیتو داری رقم میزنی…

    حتی تو اون مکان خلوت..حتی طلا و حتی گوشی و خیلی چیزا بود.که هر فردی معتادی دنبال همین چیزا هست..یه لحظه ذهنم گفت…

    این شخص بهت دستبرد میزنه…

    گفتم من خدا رو دارم هیچکسی هیچ قدرتی نداره…

    و باعث شد..تا من بسلامتی باز گردم…

    میخام بگم..رفتار مادرم…اون باورهای مادرم نسبت به اون محل به اون مسیرها نتونست .باعث مانع من بشه…

    من با ایمانی قوی و با ایمانی که همه ادمها منو دوستدارن کاری به کار من ندارن.تونستم اون مسیر رو به سلامتی بگذرونم..

    حالا حساب کنید تهمت زدن یا غیبت کردن یا هر چیز دیگه..چقدر میتونه روی ذهنیت ما تاثیر بزاره..

    یادمه یفرد معتادی یه دسته گل نرگس روی قبرها تو دستش بود.چند تا دونه هم به من داد…

    اینا نشون دهنده چیه…در صلح بودنه

    حتی جاهایی که هیچکسی نبوده.یا من وسط اون محیط تاریک..تونستم به ارامی اون محل رو عبور کنم..

    راجع به دندان گرفتن سگهای وحشی…من براحتی ازشون گذر کردم.هر کسی میمد جلوشون میمرید ولی من اون موقع پا گذاشتم روی ترسها کنار من رد شدن..

    تمام باوری که اطرافیانم به من تحمیل کرده بودن.من براحتی سربلند شدم از اون حریانات..

    همین چند روز پیش در جهت بیزنسم.یچیزی رو میخاستم تعمیر کنم.یه شخص همون دوست وابسته نزدیکم.بهم گفت حتما باید یکی بهت کمک کنه…

    استادم بعد از 15 سال.تو این حیطه من تونستم براحتی اون کار رو بدون نیازمند به کسی داشتن انجام بدم…

    میخام بگم این پیش فرضهایی که از طرف دیگران بهم ..اسباط و باوری شده بود مثل خوره به جونم..به لطف خدا من تونستم ازش سربلند بیام..

    چرا!؟چون باید ..ایمانمو نشون میدادم…به لطف خداوند من براحتی تمام اون پیش فرضها از بیین بردم..

    حتی راجع به ادمها…چه رابطه هایی شکل ،”گرفت…

    کل این مسایلی که از گذشته اطرافیانم بهم گفته بودن تو طی همین امسال قدم به قدم طبق الهاماتم و تکاملم به لطف خداوند انجام شد.سعی کردم هر بار ردپایم را در سایت بزارم…

    و نکته خیلی مهم..راجع به تهمت…

    من سال گذشته توسط شخص نزدیدکم جزو خانواده ام بود..تو یه جشنی دعوت بودیم این شخص به من تهمت بزرگی زد…

    اینقدر این شخص برانگیخته شده بود..صورتش مثل شیطان…میپرید بالا .میپرید پایین..

    و اون مجلسم افرادای نزدیکم باخبر شدن..و تونستن این مسیله رو اونجا از بیین ببرن..

    همون لحظه خداوند بهم گفت از این محیط دور شو دور شو….

    حتی من نفهمیدم که این شخص چه چیزی از من دیده..که اینقدر درونشو برانگیخته کرد..

    فقط من با خونسردی جوابشو دادام..و تا چند روز تا تونست به این شخص گفت به پدرم گفت به اون یکی خاهرم گفت..

    خیلی کنترل ذهن سخت بود…ولی فایلهای شما خیلی بهم کمک کرد..که حتی دهن به دهنم با ایشون نشم…

    بهم گفتی در موردش:صحبت نکن که خیریه از طرف خداوند..

    خیلی برام یه موضوع سنگینی بود خیلی زیاد متهم بشی به چیزی که اصلا بهشم فکر نکردی..

    فقط:یادمه..محکم تو اون فایل بهم گفتی هیچی نگو خودتو کنترل کن..

    تا چند روز ادامه داشت…

    این شخص همه افراد رو به سمت من فرستاد..ولی این شخص هر کاری کنه تا منو نابود کنه..تا منو برانگیخته کنه..موفق نشد..و اتفاقا ..باعث شد..افراد دیگه خانواده ام ایشونو رد کنند..

    خیلی اتفاق سنگینی برام بود…و این لطف موهبت خداوند بود..تا من این شخص رو،”کاملا از زندگیم بزارم بیرون و اینقدر بهش:شرک نورزم..

    یسری معاملاتی بود که همین امسال الهام بهم رسید حالا وقتشو شروعش کنی..و من اون وعده مونو کاملا با ایشون گذاشتم کنار…

    نمیخام خیلی در موردش صحبت کنم.و دارم به عینه ،”زندگیشو میبینم همیشه بخاطر همبن نگرشش توی زندگی روابطش مشکل داره..

    خداوند خیلی چیزها رو همون لحظه ها بهم نشون داد..اون الهامات باعث شد تا من سکوت کنم..

    و هر چی از طرف اطرافیانم مورد تشویق قرار میگرفتم که باید بهش نشون بدی.ولی من طبق دستور خداوند سعی کردم آرامشمو حفظ کنم..و سکوت باشم تا جریان هدایت منو ببره…

    دقیقا اون تهمتی که بسیار وحشیانه از طرف این شخص بود.برای من شد درس..درسی که سالها باید بتونم ازش پیروی کنم.نه فقط این شخص بلکه برای همه اطرافیانم حالا هر کسی که میخاد باشه…

    واقعا این مابیین این تهمت ناحق نسبت به من..و چون خودم میدونستم اون داره دروغ میگه.بهمین خاطر…برام متعجب بود..که چه عاملی باعث شد..این شخص اینجور رفتاری داشته باشه..

    اطرافیانم میخندیدن…

    یچیز بسیار مبهمی بود….

    ولی برای من خیلی درس داشت استادم خیلی زیاد…خیلی زیاد برای من خیرررررررررر بود.برای من درس ….ایمان بخداوند بودد..

    که یادم بمونه…کجای کارم….

    و واقعا افرادی که تو این موضوعات هستند دارم میبینم..چقدر تقلا میکنن..چقدر دارن خودشونو زندگیشون تو منجلاب میندازن…

    و بعداش…گفته بود..من!..به اشتباهش پی برده بهمین خاطر حرفی نداره..و من فقط خندم گرفته بود…

    لطف خداوند باعث شد…یسری چیزهای قدیمی که بیین هم داشتم کاملا از بیین بره..و باعث شد.تا من بهیچ عنوان بهیچکسی جز خداوند شرک نورزم..

    این لطعف خداوند برای من بود….که بهم نشون بده..که هیچکسی نمیتونه به تو سود برسونه..منم منم!خدای تو!….

    این فایل.از خداوند طبق نشانه روزم هدایت خاستم که بنویسم…

    که من بعد از 36 سال از زندگیم….که 3 سال اینجا به کنار….

    تونستم پیش فرضهای گذشتگانم را از بیین ببرم.و تونستم به لطف خداوند کارهایی رو انجام بدم.که برای بعضیا. و من میگم برای بیشترا.یه چیز نشدیه..

    ولی برای من انجام شد…..و یه وقتایی ذهنم میگه خودتو گوشه گیر کردی …و فقط چسبیدی بخودت…

    ولی هر چقدر میخام بهش فکر کنم میبینم من نمیتونم مثل خیلیا باشم..که تمام وقتم پرسه زدن بکارهای پوچ و بی ارزش:باشم..

    و اینروزا تمام فکر و دغدغه ام در مسیر درست.خواندن قران کار کردن روی تمرینات و انجام دادن در مسیر بیزنسیم هستم..حتی زمان خوردن غذامم کاملا متفاوت شده با اکثر اطرافیانم.

    اینقدر با خودم در صلح هستم..اصلا احساس تنهایی ندارم..

    استاد اصلا..احساس میکنم الان زنده هستم..

    خیلی داره هوسهام کمتر میشه برای دور همی..چون اتش دور همی رو به واقعیت تصویر میبینم..گونهام خیلی زود قرمز میشه میسوزه..

    چون اتش جهنم میتونه هر لحظه با کنترل ذهن از بیین بره…

    انشالله میخام هنوز بیشتر دقت کنم.چون یجاهایی هنوزم ،”در مسیرش:قدم برمیدارم..و اینم ناگفته نمونه لحظه ایی میشه..

    و میخام هنوز قوی تر باشم برای کور کردن همین شنوده بودن…

    انشالله که بتونم و سعی کنم بیشتر بهش:عمل کنم!..

    خدایا چنانکن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار..

    انشالله بتونیم زنجیرهای شیطان را از بیین ببریم.چون زنجیره ها نابود کننده هست..زنجیرها انسان رو از همه چیز به عقب میکشونه..و انسان رو از همه طرف نابود میکنه..

    زنجیره هایی که از تجسس کردن و غیبت کردن..تهمت زدن..و دروغ گفتن..همه اینها فریبکاری و دغل بازی شیطان هست..که از انسانهای کم عزت نفس و کم اعتماد بنفس…فوران میکنه…

    میدونم هر روزی که طلوع افتاب میشه..باید از هر طرفی ..بتونم به این کانون توجه در هر لحظه بتازم..

    یه روز مادرم اومد یه حرفی بزنه..یه لحظه بهش گفتم قطعش کن .اصلا دست خودمم نبود.ایشون میخاستن،”راجع به چیزی صحبت کنن..چیز ناجالبی..یه لحظه غیر قابل بود شنیدنش “برام..

    به محض اینکه گفتم.همون لحظه نور خداوند برام روشن شد…

    چون یه تهمت ناجالبی بود..من سعی کردم خیلی احترام مادرمو داشته باشم..ولی نمیدونم اون لحظه به محض اوردنش تو زبان و گفتنش فهمیدم و فورا گفتم قطعش کن..خودمم خندم گرفت..ولی این پیام خدا بود ..خدا بر زبانم اورد…

    استادم میخام در پاین این صحبتم در این فایل الهی بهتون بگم.من همیشه ارزوی سعادتمندی براتون میکنم..شما زندگی منو و هزاران نفر دیگه نجات دادین.اینقدر خداوند گذشتمو بیاد میاره.اونجاهایی که اشتباه کردم..و با الان خودم مقایسه میکنم..اینقدر اون لحظه ناتوان بودنمو میبینم.که میگم خدایا!…اگه منو هدایت نمیکردی من باید چکار میکردم..من کجا رو داشتم برم…

    امروز یادم از فیلم یوسف پیامبر اومد..که موقعه ایی که زلیخا جوان شد..و اون لحظه زلیخا گفت میخام فقط خداوند رو ستایش کنم…

    استادم چیزی که شما میگید.رسیدن به خاستهام درسته اولش خوشحال میشم..

    ولی خوشحالی سپاسگزاری کردن کاملا فرکانسش:متفاوته….

    واقعا همینجوره..این توحید هر چقدر ورکش میکنم احساس میکنم هنوزم حا داره..

    استادم میدونی دارم تو چه نقطعه ایی قرار میگیرم..نقطعه ایی که…تنها دوستم !..اینروزا شده خداوند…وقتی ستایشش:میکنم خیلی خیلی خیلی خوشحالم .خیلی بدنم قدرتمند میشه..

    درسته ایمان به غیب..یه جاهایی برامون کمرنگ میشه..ولی وقتی ازش دور میشم حتی یه لحظه خیلی دلم براش تنگ میشه ..

    این جنس الهی…

    هر چقدر بهش نزدیک میشی.بیشتر بهش وابسته میشی..اصلا احساس نمیکنم که چه کمبودهایی دارم..اصلا..نمیگم ذهنه یوقتایی میفته تو دست و پا..که میگه زود فلان کار رو انجام بده عجله کن دیر میشه.از طرف اطرافیانم مدام بهم گفته میشه ولی من اینقدر اینروزا غرق خداوندم که احساس میکنم واقعا تو بهشتش زندگی میکنم..

    لطف خداوند شامل حالم شده..که مکان بزرگی و با ارامش کامل و با امکانات عالی..دارم هر لحظه ستایشش میکنم حتی توی قدمهای بیزنسیم بجاهای خیلی خوبی کشونده شده…استادم چه جنس الهاماتی چه کارهایی انشالله به وقت درسش براتون ایمیل میکنم و میخام نشانه های خداوند رو بهتون نشون بدم..که لطف خداوند چقدر شامل حالم شد…

    و مخصوصا فایلهای اینروزاتون چه درهایی رو برویم باز نموده…

    سپاسگزارتونم استاد عزیزم.و سپاسگزار خداوندیکه هر لحظه پیامدهاشو برای ذهن نجواگرم میفرستد..

    استادم ،”اینروزا تمام پیامدهامون به توحید ختم میشه…چیزی که مدام خداوند در قرآن برام یاداوری میکنه… توحید شده گل سرسبد تمام پیامدهای شیطانی که ندام شما در هر جنبه ایی خداوند بهتون الهام میکنه و میایین فایلهای جدید میزاریین..

    ای شیطان که میخام بگم!چقدر دقل کاریت زیاده..که همجوره تسلط بر ذهنی..این ذهن بی تربیتم ..حاضره گوش بفرمای تو باشه..خدا خودش:بخیر بگذرونه…بخیر بگذرونه ..

    که انشالله …بتونیم بهای این مسیر راست رو بپردازیم!…واقعا بهشت را به بها میدهند نه بهانه..

    روز قیامت هیچ بهانه ایی نیست…بقول قران اصلا به کسانیکه کافر شدند سوالی پرسیده نمیشه. چون خودشون جواب سوالشونو دارند…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  3. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1331 روز

    سلام و سلامتی به شما دوست عزیزم…

    پیامتون منو یاد هفته گذشته انداخت…

    منم دقیقا اینروزا طبق الهامات خداوند .برای بیزنسم پیش میرم…

    بعد از اون الهام…خداوند شب بهم الهام کرد.به شخصی بنام محسن ابراهیمی زاده خواننده ایرانی…

    بهم گفت.بیا مصاحبه منو گوش کن..

    فرداش..اولین فرصت رفتم مصاحبشو دیدم..و تا پایان گوش دادم..و دقیقا صحبت دقیقه های اخرش….جواب منو داد…

    بهم گفت..همین راجع به احساس خوب.راجع به قلبی پاک راجع به ادمها…

    و بهم گفت به تجارت در هر حیطه ایی.چند درصد خیلی کم فکر کن..مهم اون قلب پاک و نیت خوبه…

    این مصاحبه صحبت واضح خداوند برای من بود…

    صحبتتون .دوست هم فرکانسیم..منو یاد هفته گذشته انداخت…که همیشه نسبت به ادمها قلبمون پاک باشه…احساسمون خوب باشه…

    چند روز بعداش با روند احساس خوب ایمیل جدیدمو گرفتم!…

    و الان دارم کارهای پایانی برای مرحله بعدی رو میگذرونم..

    چقدر خوبه…کانون توجهمون همیشه در جهت مثبت باشه..

    به ،امید بهترینها برای شما دوست عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: