در قسمت دوم استاد عباس منش با توضیح آیات قرآن درباره نحوه برخورد با تُهمت، رفتار هماهنگ با قانون را به هر فردی یاد می دهد که در هر کدام از موقعیت های زیر قرار می گیرد:
- فردی که به او تهمت زده شده است؛
- فردی که تهمت نسبت داده شده به فرد دیگر را منتشر می کند؛
- و افرادی که شنونده هستند؛
آگاهی های این فایل، به ما یاد می دهد تا در این موارد فکر خداوند را بخوانیم و با قوانینش هماهنگ تر شویم. زیرا در این آیات خداوند به طرز هوشمندانه ای به ما:
- اعراض از ناخواسته و توجه به خواسته را یاد میدهد؛
- مراقبت از کانون توجه مان را یاد می دهد؛
- واکنش ندادن به اتفاقات را یاد می دهد؛
- وارد نشدن به مدار ناخواسته ها را یاد می دهد؛
- نپیوستن به اکثریت جامعه ای که غرق در عادت های محدود کننده هستند را یاد می دهد؛
- توانایی تشخیص اصل از فرع در این مواقع، تمرکز بر اصل و دور شدن از حاشیه های غیر مهم را یاد می دهد
- به فردی که مورد اتهام قرار گرفته، منطق هایی قوی می دهد تا ترس و نگرانی هایی را رفع کند که ذهن او برایش درست کرده؛
- و به طرز هوشمندانه ای از پخش و گسترش افکار یا رفتارهای ناشایست جلوگیری می کند و به ما یاد می دهد اصولا چطور خود را از این مدار دور نگه داریم؛
پیام های این آیات، به زیبایی رفتار هماهنگ با قانون را به ما یاد می دهد. چون خداوند می داند که طبق قانون بدون تغییر او، اگر با هر استدلال و احساس حقانیت، به ناخواسته توجه کنی، قطعا ناخواسته های بیشتر وارد زندگی ات می شود. خداوند می داند که اگر هر مومنی-به هر دلیلی- حلقه ای از این زنجیره بشود، قطعاً وارد مدار تجربیاتی می شود که آنها را دوست ندارد.
مفاهیمی که استاد عباس منش با توضیح آیات قرآن در این قسمت توضیح داده اند شامل:
- مرز و محدود ه هاییی که باید درباره مراوده با افراد دروغگو، تهمت زن و غیب کننده تعیین کنیم؛
- چه نگاهی به شنونده کمک می کند تا ذهن او تحت تاثیر حرفهای فرد تهمت زننده قرار نگیرد؛
- مرز و محدوده مشخص کردن با دوست صمیمی؛
- راهکارهایی برای خروج از مدار آدمها و روابط نامناسب؛
- نگاه خداوند درباره افراد تهمت زننده و افراد پخش کننده تهمت؛
- واکنش پیشنهادی خداوند به مؤمنانی که به آنها تهمت زده شده؛
- اولتیماتوم خداوند به مؤمنانی که در معرض شنیدن تهمت نسبت به دیگران قرار گرفته اند برای اینکه حلقه ای از زنجیره ی پخش آن نباشند؛
- به اندازه ای که تهمت یا حرف ناروایی را نسبت به کسی گسترش می دهی، به همان اندازه از نگاه خداوند در آن گناه دخیل هستی و طبق قانون از گزند آن در امان نخواهی ماند؛
- اهرم رنج و لذت خداوند در قرآن برای پرهیز از غیبت، تهمت و نسبت دادن هر ناخواسته ای به دیگران؛
- راهکار اصلی برای نداشتن ذهنیت منفی نسبت به دیگران؛
- ذهنیت شما درباره دیگران (منفی یا مثبت)، رابطه شما با آن فرد را در جهت همان ذهنیت مدیریت می کند؛
- گفتگویی که باید با ذهن خود انجام دهی،قبل از اینکه بخواهی کار ناشنایاستی را به کسی نسبت دهی یا تهمتی که شنیده ای را پخش کنی یا فردی را قضاوت کنی؛
- چگونه ذهن خود را برای قضاوت نکردن تربیت کنیم؛
منتظر خواندن نظرات تاثیرگذار تان هستیم
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 2413MB60 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 258MB60 دقیقه
سلام و درود به استاد بزرگوارم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.
راجع به این فایل ارزشمند دیروز دیدگاه نوشتم از اونجایی که دو روزه تمرکزمو گذاشتم برای تغییراتم تو این زمینه ، امروز متوجه شدم در طول روز به طور ناخودآگاه خیلی غیبت میکنیم و خیلی راحت تهمت میزنیم و ممکنه خیلی راحت تجسس تو کارهای دیگران داشته باشیم .
از اتفاقاتی که امروز باهاش مواجه شدم براتون میگم که خیلی برام تعجب انگیز بود.
مثلاً امروز در تماسی که با خواهرم داشتم خب طبق عادت ، ایشون در حال غیبت کردن بودن ،میخواستم خیلی راحت بهش بگم آبجی میشه غیبت نکنیم ؟؟ دیدم خواهرم حالش خوب نیست و جایز نیست که چیزیو که هنوز خودم ترک نکردم از ایشون درخواست کنم . بهترین راه این دونستم که وسط صحبتهاش از اون شخص غیبت کننده دفاع کنم یعنی سعی میکردم از دیدگاه اون شخص به قضیه نگاه کنم ، هر چند خواهرم نمیپذیرفت اما من کار حرف خودمو میزدم و احساساتم رو بیان میکردم . کار دیگهای که از دستم بر میومد این بود که خودم همش حرف مینداختم وسط صحبتهای خواهرم و موضوع رو به چیزای دیگه میبردم . از اونجایی که خواهرم خیلی دلش از اون شخص پر بود ول نمیکرد ولی من همچنان روش خودمو پیاده کردم و اینکه سعی کردم تماسمون طولانی نشه و زودتر قطع کنم .
در اولین فرصت که خواهرمو ببینم میخوام بش توضیح بدم که این سبک صحبت کردن در مورد دیگران به خودش آسیب میزنه . بهتره برای مراقبت از روح و جسم خودش از کسی بدگویی نکنه تا آرامش داشته باشه . اینکه گفتم از جسمش مراقبت کنه به خاطر اینه که هر وقت خشم و عصبانیت رومون کار میکنه ناخودآگاه یا سردرد شدید میکنیم یا دستمون درد میگیره خلاصه به یه نحوی جسممون به هم میریزه .اینکه چقدر حرف منو بپذیره و عمل کنه نمیدونم ، ولی اینو میدونم گفتن این احساسم باعث میشه مواقعی که با من هم صحبت هستش کمتر از کسی بدگویی کنه این تجربه رو خیلی وقتا داشتم.
مورد دیگهای که امروز باش مواجه بودم ، این بود که رفتم خرید، یه آقا و خانمی برای خرید رنگ موی سر اومده بودن. همسر ایشون یعنی اون آقا خیلی در مورد رنگی که میخواستن انتخاب کنن نظر میداد . به نظر حساس میومد. یه کمی خریدشون طول کشید وقتی که رفتن خانم فروشنده گفت عجب آدمایی پیدا میشن بعضی مشتریا چقدر سمجن ! بدون اینکه متوجه بشم ، منم یه دفه گفتم اصلاً چرا باید مردا تو این چیزا دخالت کنن ؟!! همین که گفتم متوجه شدم که اون آقا رو بیخود و بیجهت قضاوت کردم .به من چ ربطی داشت که در موردش حرف بزنم .
مورد دیگه : عصر که رفتم باشگاه همش تو ذهنم بود رفتاری نداشته باشم که توش غیبت و تهمت و تجسس باشه .این احساسمو به دوست صمیمیم گفتم .
دو ساعتی که باشگاه بودم با وجود اینکه خودمو کنترل کرده بودم که هیچ انگی به کسی وارد نکنم اما بازم دیدم بدون اینکه متوجه بشیم راحت این کارو انجام میدیم . یه دختر جوونی یه سمت دستشو کامل تاتو کرده بود سریع دوستم اومد گفت دیدی اون دختره رو ،آخه تو این سن اونم این سبکی تاتو کردن چ معنی ای میده ؟! چ فکری کرده این تاتو رو زده؟!!
تو محیط باشگاه چون اکثریت برای داشتن اندام زیبا میان بطور ناخودآگاه همه تحت کنترل همدیگه هستن. حتی اگر به زبون نیاریم، تو ذهنمون مدام همدیگرو قضاوت میکنیم . از امروز دلم میخواد آگاهانه نگاهم رو از روی کسانی که مورد قضاوت قرارشون میدم بردارم و تو ذهنم کسیو قضاوت نکنم .
واقعن چرا باید به خودم اجازه بدم در مورد ظاهر کسی نظر بدم ؟هر کی هر چی هست و نیست برای خودشه . به قول معروف سرم تو لاک خودم باشه .
مورد دیگه : همسرم از سر کار اومد . تو شرکتی که کار میکنن نصف اون افراد خانم هستن و نصف دیگه آقا . وقتایی که حالم خوبه ، با خنده و حالت شوخی بهش میگم به تو که اونجا خوش میگذره . وقتایی که عصبانی و ناراحت هستم خیلی جدی و به حالت تیکه بش میگم بایدم بهت اونجا باید بگذره !
به نظرم با توجه به شناختی که از همسرم دارم الکی قضاوت و کنترلش میکنم که مثلاً حرفی زده باشم در حالیکه میدونم مردها از این جور تیکه ها خوششون نمیاد . جالب اینه، وقتی خونه نیست اصلاً به این موضوع فکر نمیکنم و تمام حواسم به برنامههای روزانه ی خودمه ، نمیدونم چرا گاهی وقتی میبینمش مرض دارم .
خیلی وقتا با این تیکه انداختنا چ تو حالت خوب باشم ، چ تو حالت منفی ، ممکنه تهمت بش بزنم و بیخود و بیجهت قضاوتش کنم. چیزی که در واقعیت میبینم اینه که همسرم همیشه نسبت بهم محبت و توجه داره . بنابراین شوخیشم قشنگ نیست . از این به بعد سعی میکنم از اینجور شوخیها نکنم .
این چن موردی که گفتم خیلی پیش پا افتاده و از رفتارهای به نظر عادی روزانمون هستش.
باید یاد بگیریم دقت بیشتری بر کنترل ذهن و بعد رفتارمون داشته باشیم بخصوص در مورد دیگران .
نمیخوام بگم از این به بعد میخام به خودم سخت بگیرم . طوری که خودمو اذیت کنم اما فکر میکنم خیلی خوبه به همین نکتههای ریز توجه داشته باشیم تا سعی کنیم همه جا در مورد همه ی آدمها کنترل ذهن داشته باشیم . حالا اگر اشتباهی هم صورت دادیم هیچ اشکالی نداره خیلی راحت ازش میگذریم .
اما همین که متوجه شدم در طول روز زبونمون به خیلی چیزایی که نباید بچرخه میچرخه ، بنظرم بد نیست . خوبه که آگاهانه کنترلی بر رفتارها و کلامهای خودمون داشته باشیم . همینها هستن که شخصیتمون رو بهبود میبخشن و هر روز ما رو بهتر از قبل میکنن .
از دیروز خودمو وارد چالش 30 روزه کردم که از این به بعد یاد بگیرم بیشتر سکوت کنم و خیلی راحت هر چیزی رو به زبون نیارم که منجر به قضاوت کسی بشه.
بیشتر شنونده باشم البته که شنونده ی صحبتهای خوبو و مثبت .
هرجا چیزی میخوام به زبون بیارم همون لحظه به خودم یادآوری کنم و از خودم سوال کنم آیا گفتن این حرف من درسته یا نه ؟!
اگه هیچ مرضی توی حرفم نبود یعنی قصد و غرض بدی نداشتم بگم و اگر کوچکترین قصد و غرض بدی داشتم خودمو کنترل کنم و چیزی به زبون نیارم .
به نظرم تمرین کردنش خیلی باعث رشدم میشه.
استاد جونم واقعاً از اینکه شما هستید خوشحال و خرسندم .همیشه از وجود شما انرژی و انگیزه میگیرم . به داشتن استاد به این خوبی و ماهی ، به خودم میبالم .
هر لحظه خدا رو شاکرم که شما رو دارم .
مرسی که هستید .
الهی باشید همیشه .
سلام به استاد عزیز و گرانقدرم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گلم.
«نحوه برخورد با تهمت».
استادعزیز این فایلتون بینظیر بود . درسهای زیادی ازش گرفتم . پی به نکتههای زیادی بردم . نگاهم به خیلی از موضوعات هم ، تغییر کرد .
مرحله به مرحله در مورد صحبتهایی که عرض کردید منم تجارب و احساساتم رو بیان میکنم .
اول اینکه بگم هیچ وقت تا حالا تو عمرم دوست صمیمی که از تمام جیک و پوک من خبردار باشه نداشتم و ندارم .
تو طول زندگیم دوستای زیادی داشتم . الانم دوستای خیلی زیادی دارم . اما هیچ وقت با هیچکس روابط صمیمانهای در حدی که از تمام رازهای من با خبر باشه و من تمام رازهای دلم رو براش تعریف کنم نداشتم . اینکه میگم نداشتم یعنی نخواستم که داشته باشم . شاید میتونستم داشته باشم اما هیچ وقت خودم تمایلی به رفاقت با کسی در این اندازه نداشتم .
میتونسته یه زمانی به خاطر عدم اعتماد به نفسم باشه ولی بعد از اینکه اعتماد به نفس پیدا کردم دیگه من به دیگران اعتماد نداشتم. بخصوص الان که خیلی پختهتر از سالهای پیشم هستم . اعتمادم به دیگران به صفر در صد رسیده .
فقط در حد خوش گذرونی و لحظات خوبی ساختن رفاقت میکنم .
با وجود اینکه هر جا و هر مکانی که هستم سعی میکنم با دوستانم خوش بگذرونم اما همیشه خیلی محتاط عمل میکنم خودم فکر میکنم علتش از اینجایی شروع شد که سالهای اول زندگیم با همسرم خیلی رفیق بودم و راحت در مورد مسائل مختلف درد و دل میکردم و خیلی از احساسات بیرونمو پیشش بازگو میکردم که ظاهرا شنونده ی خیلی خوبی بود اما کم کم ازش آسیب خوردم و متوجه شدم که اون درد و دلام باعث شد، همیشه منو کنترل کنه و مچ منو موقع اشتباهات بگیره و از همه بدتر اینکه به روم بیاره .
کم کم تمرین کردم هر چیزی رو برای همسرم بازگو نکنم .
دقیقاً این احساسات رو نسبت به نزدیکانی مثل یکی از خواهرام و تنها جاری ای که داشتم تجربه کردم یعنی من با یکی از خواهرام خیلی صمیمی بودم و به جاریم خیلی نزدیک . خیلی با هم گپ میزدیم خیلی حرفا به هم میزدیم خیلی از احساساتم رو پیش اونها بیان میکردم که مثلاً به خیال خودم خالی بشم ، اما ازشون آسیب خوردم. آسیبهای بدی هم خوردم. وقتی تو ، از کسی توقع نداری و طرف مقابلت در حقت خیانت میکنه برات خیلی گرون تموم میشه. امروز خوشحالم از اون گرون تموم شدنها ! درسته خیلی روزای تلخی رو گذروندم اما از تک تک عزیزان و تک تک دوستانم که هر کدوم به یه نحوی بهم آسیب وارد کردن درسها و تجربههای زیادی کسب کردم . اونم فقط به یک دلیل که منه ساده همیشه جار زدم که دنبال تغییرات و دنبال پیدا کردن نواقصم هستم به خاطر همین به دیگران اجازه دادم که راحت در موردم قضاوت کنن و همیشه مورد کنترلشون باشم .
ولی خب همونطور که گفتم هیچ وقت رفیق فابریک نداشتم رفیقی که بگم جون براش بدم . نه ! هیچ وقت همچین کسی رو نداشتم .
الان که خیلی حواسم جم هستش و خدا رو شکر از اونجایی که خیلی وقتا سعی میکنم تو فرکانس مثبت باشم و دیگه اون اعتماد به نفس پایین رو ندارم و از اونجایی که عزت نفسمو خیلی بالا بردم دیگه از اون مسائل خبری نیست. البته که منم ناهید قبل نیستم . خیلی محتاط با رعایت حد و مرز و چارچوبهای خاص خودم با همه رفاقت میکنم .
اذیتم نمیشم. حالمم خوبه .
نیازیم نمیبینم دنبال کسی بگردم که از زیر و بم زندگیم با خبر بشه . خدا رو شکر یاد گرفتم قبل از حرف زدنم کمی مکث کنم و در مورد چیزی که میخوام بگم فکر کنم بعد حرف بزنم . البته که هنوز خیلی جاها اشتباه میکنم اما خب به نسبت قبل خیلی فرق کردم و از این بابت خیلی خوشحالم . امروز که این فایل قشنگ رو از استادعزیز شنیدم ، احساس میکنم به یه نکتههایی توجه نمیکردم که باید از امروز بهشون توجه کنم .
استاد عزیز مطالب آموزنده زیادی تو این فایل عرض کردن که باید بارها و بارها گوشش بدیم تا بهتر درکشون کنیم با توجه به صحبتهای استاد عزیز ،به عملکردهای خودم دقت کردم به حرفها و صحبتهایی که ممکنه به خیلیا نسبت بدم . همیشه فکر میکردم اینا جملههای خیلی عادی و سادهای هستن که همه به هم میگن. امروز یه خورده دقیقتر به رفتارهای خودم فکر کردم متوجه شدم خیلی جاها به طور ناآگاهانه دارم تهمت میزنم در حالی که الان متوجه شدم همچین قصدی رو نداشتم . ولی خب واقعیت اون چیزی هستش که ما انجامش میدیم بنابراین امروز میپذیرم که تو خیلی از صحبتها و حرفهای عادی روزمرهام تهمت میزدم و متوجهش نبودم . میپذیرم چون چون تمایل شدید دارم که تمرکزمو روی این موضوع بذارم و از این به بعد بیشتر حرفامو مزه مزه کنم بعد بیان کنم .بدون اینکه خودمو سرزنش کنم اشتباهاتم رو میپذیرم .
درک خیلی چیزها میتونه تو این زمینه بهمون کمک کنه اول اینکه خودخواهانه رفتار نکنیم یعنی نباشه که فقط خودمونو ببینیم یا فکر کنیم که خودمون خوبیم بقیه بد هستن . نه ! اینطور نیست . به قول استاد، یه جاهایی دیگران از ما بهتر هستن و یه جاهایی ما بهتر از دیگران . بنابراین باید سعی کنیم درک متقابل داشته باشیم. از این به بعد هر وقت از کسی به هر دلیلی ناراحت یا رنجیده خاطر شدیم یک لحظه خودمونو جای اون طرف بذاریم یا اینکه بیایم فکر کنیم که ممکنه آشفتگیهایی در درون اون شخص باشه که باعث بروز اون رفتار شده . پس بهتره بدون قضاوت درکش کنیم و بهش فرصت بدیم شاید از رفتار و عملکرد خودش و یا حتی حرف خودش پشیمون شد و خودش چیزی گفت که ما را از اون شک و تردید نجات داد . حتی اگر خودش متوجه نشه، ما دنبال تغییریم ، بنابراین ما باید یاد بگیریم که سکوت کنیم و هر چیزی رو به زبون نیاریم . یه خورده کنترل ذهن داشته باشیم و تو لحظه تصمیم درستی بگیریم .سریع تحت تاثیر کسی قرار نگیریم و طرف رو زود قضاوت نکنیم .
خدا رو شکر یه اخلاق خوبی که دارم اینه که با وجود اینکه اگه کسی پیشم درد و دل کنه یا از احساساتش بیان کنه ، که منجر به غیبت یا تهمت بشه، رو من تاثیر نمیزاره و نگاهم به اون شخصی که نیست ، تغییر نمیکنه . حتی با دیدن اون شخص رفتارم عوض نمیشه چرا که همیشه به خودم میگم به من چ ربطی داره با فلانی اون رفتارو داشته ؟! یا به فلانی اون حرفو زده ؟!! چ ربطی به من داره که من رفتارمو با اون تغییر بدم .
یه اخلاق خوب دیگهای هم که تو وجودمه ، اینه که زیاد فضول دیگران نیستم اصلاً علاقهای به دونستن چیزهای شخصی دیگران ندارم. حتی در مورد نزدیکانم مثل خواهرم یا مادرم یا هر کس دیگهای ! کنجکاو نیستم . ممکنه حرفی زده بشه و یا همینجوری یه سوالی کرده باشم ولی اصلاً علاقهای به دونستن ریز زندگی کسی ندارم . شاید باورتون نشه من شنونده ی خوبی برای کسی نیستم . ولی توقع دارم وقتی خودم حرف میزنم دیگران حرفامو خوب گوش کنن . اینم یکی از رفتارهای خودخواهانم بوده که تازگیا کشفش کردم و دقیقاً از هفته ی قبل تصمیم گرفتم تغییرش بدم یعنی آگاهانه سعی کنم خودم کمتر صحبت کنم و بیشتر بشنوم و اتفاقاً از قصد شیش دونگ حواسمو هر چند طرف چیز جالب و خاصی هم نگه، برای اینکه تمرین کنم یاد بگیرم شنونده ی خوبی باشم کمی صبوری کنم تا به حد تعادل صحبت کردن برسم و اینکه از صحبتهای هر کسی چ جالب و چ غیر جالب درس بگیرم .البته نه به این منظور که پای چرت و پرت گفتنهای بقیه بشینم .
از اونجایی که روی عزت نفسمون کار کردیم بلدم و میتونم و شهامت این کارو دارم که وقتی کسی در مورد نفر دیگهای که پیشمون حضور نداره صحبت میکنه ، به طرف برگردم بگم میشه عزیزم در مورد خودمون صحبت کنیم . اصلاً تمایلی ندارم چیزی از اون شخص بدونم . بارها شده این جملات رو به دیگران گفتم .
چون اصلاً برام مهم نیست که بقیه چیکار میکنن . شاید تو کل زندگیم به یکی ، دو نفر حساس بودم . ظاهرا باهاشون رقابت میکردم شایدم یه جاهایی حس حسادتم نسبت بهشون باعث میشد کمی در موردشون کنجکاوی کنم که خدا رو شکر بابت این موضوع هم انقدر از جهان سیلی خوردم که این ، یکی دو نفرم کنار گذاشتم.
سالهای اولی که دنبال تغییراتم بودم خیلی به غیبت کردن حساس بودم طوری که واقعاً هیچکس جرات نمیکرد پیش من غیبت کنه . اما الان میبینم هستن کسانی که اگه از من رو ببینن غیبت آدمهای دیگرو میکنن . توجیهی که برای خودم پیدا کرده بودم این بود که اولاً شاید طرف ، داره پیش من درد و دل میکنه و نیاز به این داره که پیش کسی بازگو کنه تا حالش خوب بشه و اینکه فکر میکردم چون صحبتهای طرف ، احساس منو نسبت به شخصیت اون شخص مقابل عوض نمیکنه اشکالی نداره پای غیبتش بشینم .
امروز تصمیم گرفتم به همون روزای قبل برگردم و همون تعصب غیبت کردن رو هم نسبت به خودم و هم از سمت دیگران داشته باشم .ینی نه بگم و نه بشنوم .
در مورد تهمت زدن و تجسس کردن هم همینطور .
هیچ وقت علاقهای به دونستن زندگیهای شخصی سلبریتیها و هنرمندان نداشتم و هیچ وقت این موضوعات رو دنبال نکردم یه چن باری تو یوتیوب نمیدونم چرا دنبال کردم . ولی خب مدلم اینجور نیستش که برم جایی جار بزنم بگم دیدید فلانی زندگیش اینجور شده ! دیدید اینا از هم جدا شدن ! ولی در مورد ظاهرشون شاید نظر بدم .
فایل امروز تلنگری بود برای اینکه از این به بعد هیچ کلیپی در مورد زندگی شخصی دیگران رو نگاه نکنم و در مورد ظاهرشونم صحبتی نکنم .
چون عادت به این کار ندارم فکر میکنم خیلی راحت بتونم کنار بذارم.
در مورد اینکه کسی به ما تهمت بزنه و ما سریع واکنش نشون بدیم متاسفانه من این مورد رو داشتم . زود به هم میریختم . تو این چن سالی که روی خودم کار کردم خیلی خوب متوجه شدم جاهایی که به هم میریزم نشون دهنده ی اینه که یه چیزایی تو وجودم هست که منو به هم میریزه . البته که همه ی ما دوست داریم وجه خوبمونو آدمها ببینن ، اما وقتی کسی دونسته یا ندونسته تهمتی بهمون میزنه اگه واقعاً تو وجودمون باورش داشته باشیم برانگیخته میشیم و اگر چیزی تو وجودمون نیست نباید واکنش نشون بدیم و از اون شخص ناراحت بشیم و چیزی به دل بگیریم . میتونیم خیلی بیتفاوت ازش بگذریم حتی میتونیم اون لحظه یه خنده ی ریزی بکنیم و به اون شخص بگیم حق با شماست یا اینکه سکوت کنیم و بیاعتنا ازش رد بشیم .
در گذشته اینجور مواقع ، خیلی خودمو توجیه میکردم تا به طرف ثابت کنم که اشتباه میکنه . که خدا رو شکر با کارکرد اصول قوانین این اخلاق بدمون رو از بین بردیم و دیگه به کسی توضیحی نمیدیم .
فقط باید یاد بگیریم که تحت تاثیر رفتارهای بیمارگونه اطرافیان قرار نگیریم و دنبال عیب و ایراد خودمون نباشیم . لزومی نداره به خودمون شک کنیم و ذهن خودمونو درگیر مسائل پوچ و بیارزش کنیم.
استاد جونم بینهایت از خداوند به خاطر وجودتون سپاسگزارم .
ممنون و سپاسگزارم از استاد عزیزم که هر بار به یه موضوعی برمیخورن و اونو با ما مطرح میکنن. خیلی خوشحال میشم که نقصهامو پیدا میکنم و تصمیم میگیرم تغییرشون بدم .
« غیبت و تهمت و تجسس » سه معضلی که باید هرجا بودن از دستشون فرار کنیم . باید یاد بگیرم راه گریز ازشون چطوریه ؟! این فایل باعث شد از امروز آگاهانه تمرکزم رو روی این سه نقص بزارم و حتی اگر هر کدوم از نزدیکان یا عزیزانم صحبتی کردن با شهامت بگم تمایلی به شنیدن این صحبتها ندارم .
خودمم سعی کنم بیشتر سکوت کنم و وارد چنین بحثهایی نشم . میدونید تو این چن سال اخیر با تغییراتی که داشتیم خدا رو شکر خیلی کم از نزدیکان خودم غیبت و تهمت و تجسس رو میشنوم یا میبینم فکر میکنم کمتر تو این مدار هستیم و اینم دقیقاً به خاطر همینه که همیشه دنبال اهداف و برنامههای خودمون هستیم و وقت خیلی کمتری رو با دیگران سپری میکنیم .
خیلیا از تنهایی فرار میکنن و حوصله ی تنها شدن ندارن . زود حوصلشون سر میره و دلشون میخواد کسی بره خونشون یا خودشون جایی برن . اما من اینطور نیستم هر جایی که دعوت میشم میرم و گاهی تفریحات فردی و جمعی با اقوام یا خانواده و یا دوستانم دارم . حتی خونه ی مادرم با دعوت میرم . اصلاً از اون دخترایی نیستم که پاشنه ی در خونه ی مادرمو از جا کنده باشم چون وقت نمیکنم و از این بابت خیلی خوشحالم و اینکه یه وقتایی از تنها شدن لذت میبرم و وقت بیشتری برای مطالعه و کارهای شخصی خودم میزارم و دیگران اینو متوجه شدن و به این موضوع اهمیت میدن .
همونطور که استاد عزیز فرمودن وقتی ما تو این مدار نباشیم و از نقصهایی مثل غیبت و تهمت و تجسس دور باشیم وجه خوب آدمها رو بیشتر جذب میکنیم و این از هر چیزی برامون با ارزشتر و قشنگتره .
از امروز سعی میکنم جاهایی که خیلی محسوسانه این نقصها همراهم بودن بهشون توجه بیشتری داشته باشم و سعی کنم تغییرشون بدم .
استاد جونم بازم ازتون ممنون و سپاسگزارم که همیشه به یه بهانه ای ذهن ما رو درگیر تغییرات مثبت میکنید.
از اینکه هستید بینهایت خدا رو شاکرم . از خدا میخوام در تمام لحظاتش مراقب و مواظب استاد قشنگ من باشه.
مرسی که هستید.
الهی که باشید همیشه.
سلام و درود به شما دوست عزیز.
خیلی خوبه از اتفاقاتی که در گذشته رخ داده به جای آه و افسوس به عنوان تجربه یاد میکنیم . این نشون دهنده ی رشد ما و تغییرات مثبتمونه .اینکه متوجه ی اشتباهاتمون میشیم و مسئولیتشون رو میپذیریم و دنبال مقصر نمیگردیم و بدون اینکه خودمونو سرزنش کنیم سعی در تکرارشون نداریم و تمایل به تغییرات و کسب آرامش هستیم یعنی یاد گرفتیم برای خودمون ارزش بیشتری قائل باشیم و خودمونو بیشتر از پیش دوست داشته باشیم ، یعنی امروز در خودمون حس لیاقت میبینیم .
ما لایق سلامتی و آرامش و خوشبختی هستیم و برای داشتنش و لذت بردن از زندگی ، تمام تمرکز رو روی خودمون و تغییراتمون میزاریم تا به درکهای بهتری برسیم .
به امید رسیدن به هر آنچه که در دل آرزوشو داریم .
بهترینها نصیب قلب مهربونتون .