مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت - قسمت 2 - صفحه 12
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/01/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-01-19 00:48:502025-01-19 00:57:15مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت – قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر که تنها قدرت حاکم بر جهان هستی است.
درود خدمت استاد عباسمنش و خانوم شایسته عزیز محترم و بزرگوار
درود خدمت همه دوستان همفرکانسی عزیز.
گام پانزدهم
پروژه ی مهاجرت به مدار بالاتر
نحوه برخورد با تهمت 2
از خداوند بزرگ سپاسگذارم که من رو هدایت کرد که در مسیر توحید و یکتاپرستی وارد شوم و هر روز یه قدم به سمت سعادتِ دنیا و آخرت حرکت کنم و با سعی در بهبود هر روزه ، ترمزهای بسیار مخربی که با برداشتنِ هر قدم در این مسیر ، در شخصیتم پیدا میکنم تلاش کنم مسیری که در گذشته رفته ام را اصلاح کنم .
خدایا صد هزار بار شکرت
خدا رو شکر که هر روز با استمرار در مسیر درست خداوند راهها رو از بیراهه بهمون نشون میده تا جزء بندگان موحد خداوند باشیم .
چقدر این فایلها با ارزش و با اهمیت هستند من وقتی این فایل رو دیدم و با دقت بهش گوش کردم میبینم که همه ما جزء هر سه دسته بودیم هم کسانی که پشت سر دیگران حرف زدیم هم اون رو منتشر کردیم و شاید و حتما تهمت هم به افرادی زدیم چقد خوبه که من اول از همه بپذیرم که من هم اشتباهاتی داشته ام قبل از این که انگشتم رو سمت دیگران بگیرم و بگم فلانی غیبت من کرده یا بهم تهمت زده یا آبروی منو برده .
وقتی من متوجه باشم که خود من هم این اشتباهات وحشتناک رو داشتم حواسم رو بیشتر جمع میکنم اما وقتی انگشت اتهام رو سمت دیگران میگیرم توهم میزنم که چقد من عاری از گناه و اینجور مسائل بودم همیشه شنیدیم که کسی که غیبت میکنه مثل اینه که داره گوشت بدن برادر مرده اش رو میخوره .
اما من درکی ازش نداشتم بدلیل همین توی جاهایی که غیبت میکردن حظور داشتم و شریک غیبت و تهمت بودم اما توی این چند سال اخیر سعی کردم رفته رفته کمتر کاری به دیگران داشته باشم سرم توی زندگی خودم باشه ارتباطم رو با افرادی که قبلا باهاشون ارتباط داشتم قطع کنم و دیگه اهمیتی نداره دوست یا رفیقی داشته باشم احتمالا خیلی هم پشت سرم حرف زده شده یه تهمتهای بیجایی هم پشت من زده شده و سعی کردم نشنوم و بهش اهمیت ندم.
با بودن در سایت هر روز بیشتر متوجه شدم که روی خودم و شخصیتم کار کنم و سعی کنم ارزشمند تر شوم و کیفیت شخصیتم رو بهبود ببخشم.
من هرجا یه اشکال شخصیتی حتی یه درصد داشته باشم تلاش میکنم و متعهد میشم که از همون روز دیگه اون رو تغییر بدم نه اینکه بگم نباید این کار رو انجام بدهم و فقط توی حرف باشه ترجیح میدم خودم رو متعهد کنم .
من متعهد میشوم تمام تلاشمو بکنم تمام مسئولیت زندگیم رو بپذیرم در مورد هیچ کسی هیچ چیز منفی که حالم رو بد میکنه نشنوم حرفی نزنم غیبت کسی نکنم کسی رو در حالی که بجای اون نبودم قضاوت نکنم توی جایی حظور نداشته باشم که نُقل مجلسشون حرف زدن پشت سر دیگران و بد گویی هست .
چون دیدم بدگویی کردن پشت سر دیگران چه ذهنیت مخربی رو از اون طرف توی سرمون میسازه . بقول استاد این باعث میشه که شخصیت مزخرف اون طرف رو بسمت خودمون بیدار کنیم .
پیش اومده یه شخصی برخورد خیلی خوبی باهاش داشتم و خداوکیلی جز خوبی و محبت ازش ندیدم اما یه جایی بودم که اون طرف حظور نداشته و کسان دیگه ای در نبودش ازش بدگویی کردند و من گمان بد کردم و قضاوت کردم و از اون به بعد کلاً شخصیت اون طرف پیش من به لجن کشیده شده و ازش بدم اومده در حالی که خودم ازش بدی ندیدم .
بعضاً پیش اومده شخصی از بدیهای یه نفر صحبت کرده که من اصلاً اونو نمیشناختم و هنوز هم یه بار ندیدمش اما ناخودآگاه ازش بدم اومده و نسبت بهش جبهه گرفتم واقعا چقد این غیبت و تهمت لجن و مخربه . حتی شنونده بودن هم چقدر میتونه مخرب باشه .
در مورد تهمت و غیبت اصلا از دیدگاه خداوند اهمیت نداره موضوع چیه اصل ماجرا مشکل داره و نباید با کسانی که تهمت میزنند و اون رو گسترش میدهند نشست و برخواست کنیم چون وقتی میشنویم ذهنمون خراب میشه. پس اگه کسی پشت دیگران حرف میزنه بهتر باهاش قطع رابطه کنیم.
اگه کسی بود که ارتباط باهاش ارزشش رو داشت بهش اولتیماتوم بدیم بگیم من این مسخره کردن و بدگویی پشت دیگران رو دوس ندارم پس تمومش کن اگه که نه خداحافظ از این به بعد باهم کاری نداریم .
آدمهایی که اطرافمون هستند بشدت روی شخصیت و باورهامون تاثیر دارن پس بشدت مهمه که با چه کسانی نشست و برخواست میکنیم این موضوع بسیار مهمه پس حواسمون بهش باشه .
وقتی به ما تهمت زده میشه چرا بهمون بر میخوره چرا ناراحت میشیم چرا گمان خیر و خوب به خودمون نمیکنیم وقتی خودت رو میشناسی و میدونی تهمت میزنن و مرتکب کار ناشایستی نشدی پس نباید اهمیت بدی واضحه که دروغه پس نباید اجازه بدیم شخصیتمون متزلزل بشه.
هر کسی نتیجه اعمال خودش رو میبینه. ما باید بدونیم که خود ما هم یه اشتباهاتی داشتیم کسی رو قضاوت نکنیم ، غیبت نکنیم ، تهمت نزنیم .
اگه کسی رو قضاوت نکنیم کاری باهاشون نداشته باشیم بهش توجه نکنیم به این شکل از مدارش میایم بیرون و زندگیِ تو متفاوت میشه با اونها .
اما اگه داری افراد رو قضاوت میکنی داری به اون کار اشتباهه توجه میکنی که اون اتفاقات برای تو هم رخ بده .پس داری به چیزی توجه میکنی و دعوتش میکنی به زندگیت که نمیخوای وارد زندگیت بشه خودت با دست خودت ناخواسته رو وارد زندگیت میکنی به چیزی توجه میکنی که نمیخوای برات اتفاق بیوفته اما برات اتفاق میوفته.
اگر ما زنجیره تهمت و غیبت و گسترش اون رو قطع کنیم بنفع ماست اصلا وقتی تصمیم میگیری این زنجیره رو قطع کنی از مدار اون اتفاقات و اون دسته از آدمها خارج میشی .
توی زندگی دیگران تجسس نکنیم و گمان بد نکنیم اگه توی زندگیمون هدف داشته باشیم وقت نداریم ببینیم بقیه چیکار کردن ، اگه وقت اضافه داریم بدونیم داریم مسیر رو اشتباه میریم . اگه سرمون توی چرندیات فضای مجازیه بدونیم اصلا هدفی توی زندگی نداریم به ما ربطی نداره غیبت نکنیم . وقتی روی ورودی هامون کار میکنیم باید حواسمون به این باشه که غیبتِ کسی نکنیم و توجه نکنیم به زندگی دیگران . تجسس توی زندگی دیگران غیبت میاره و کسی که غیبت میکنه انگار گوشت برادر مرده ش رو میخوره اما اگه این کار رو کردید توبه کنید که خداوند بسیار توبه پذیر است.
اگر در مورد شخصی حرف منفی و غیبتی نشنیده باشم روی خوب اون طرف رو برانگیخته میکنیم اما اگه غیبت و حرف منفی شنیده باشیم ذهن ما اون حرف منفی رو مدیریت میکنه و موارد منفی رو برامون برانگیخته میکنه و روی بد ماجرا رو بهمون نشون میده .
وقتی ذهنیت منفی در مورد شخصی یا نژادی نداشته باشی موارد مثبت رو توی اون نژاد یا شخص برانگیخته میکنی و این است که بدردت میخوره اما وقتی با یه ذهنیت منفی با کسی یا نژادی ارتباط میگیری باعث میشه ذهنت موارد بسیار بسیار منفی رو توی اون شخص یا نژاد برانگیخته کنه که به ضررت تموم میشه چون ذهنت منتظره که از اون ضربه بخوره پس این توجهات بد اتفاقات بد رو برات رقم میزنه .
چقد خداوند رئوف و مهربانه که میگه اگر به پیامبر احترام بزارید و صداتون بیارید پایین شما آمرزیده میشوید و پاداشش را میگیرید.
خدارو سپاسگذارم که بمن کمک کرد و هدایت شدم به مسیر سعادت در دنیا و آخرت
انشالا در تمام مراحل زندگی شاد و سلامت و ثروتمند باشید
با تشکر از همه دوستان عزیز استاد بز گوار و خانوم شایسته عزیز.
سلام بر همه عزیزان
سپاسگزارم از شما استاد دوست داشتنی من
سوره نور و نوشتم که برم بیشتر راجع به ایه ها تحقیق کنم که پر از منطق بود و دهانم دوخت
من فکر میکنم تازه عضو سایت شدم اینقدری که هربار مطالب برام بهتر جا میفته اینقدری که به لطف پروردگار هر بار همون مواردی که گفتین انگار بار اولمه و بیشتر سعی میکنم در زندگی م اجراش کنم
امروز رفتم کتابخانه م و مرتب کنم دیدم یه عالمه دفترها پر کرده بودم یسری هاش هم جا زیاد داشت دو تا محصولات رو نوشته بودم داخلش و وقتی چشمم میفتاد به نوشته هام چشمام از تعجب گرد میشد واقعا راست میگین استاد تا وقتی چیزی رو مکتوب نکنیم اینقدر روند تغییرات برامون عادی میشه که یادمون میره از کجا به کجا رسیدیم دیدم من از دوره قدم اول بسیار نتیجه های شخصیتی و سلامتی و روابط حتی مالی گرفتم به همون اندازه که باور کرده بودم و تمرین هام و عمل میکردم واقعا خدا رو شکر میکنم ازین بابت همشم به خاطر لطف و بزرگی اموزش های پر از منطق شماست
الان تمرین عملی م ازین به بعد اینه
نه تنها شروع کننده تهمت و غیبت نباشم بلکه با همچین افرادی که دنبال این داستان ها هستن نشست و برخواست نکنم و حتی با جرات اگه لازم شد به اونایی که برام مهم هستن بگم
استاد منم تا جایی که یادمه همیشه دوست زیاد داشتم ولی هر برهه ای دوستای صمیمی م بیشتر از دو نفر نبوده و همونا هم با گذر زمان وقتی از هم دور شدیم تبدیل شدن به دوست و چقدر عالی داخل پرانتز این موضوع رو توضیح دادین
حتی تاثیر دوستان بخصوص دوستان صیمیمی اینقدر ناخودگاه در من زیاد بود که منی که عضو سایتم و ادعام میشه دارم روی خودم کار میکنم یه جاهایی به خودم اومدم و دیدم کجااا وایسا باهم بریم مگه اینا موضوعاتی نبود که داری روش کار میکنی چرا خلافش و عمل میکنی و اعتراف میکنم از همون جا قطع ش میکردم البته اگه میفهمیدم یوقتایی هم طول میکشید تا متوجه بشم میدیدم مواردی که قبلا برام مهم نبوده یهو از یه جایی مهم شدن تازه اینو بگم دوستای صمیمی من اصلا دنیاشون با دنیای بیرون فرق میکنه یعنی هم مدار هم هستیم طبیعتا ولی با خودم میگم اونم مثل تو داره روی خودش کار میکنه حالا از روش های دیگه پس طبیعی یوقتایی کوتاه مسیر کج بشه تو باید مراقب ورودی هات باشی هیچ انسانی کامل نیست بطور مثال از وقتی روی کانون توجه مون کار میکنیم من و خواهرم یوقتایی اصلا حرف برای گفتن نداریم و میشینیم همدیر و نگاه میکنیم چون نمیخواهیم از نکات منفی اون روز صحبت کنیم الانم این روش و باید در دوستام ایجاد کنم
شاید راحت نباشه البته که شایدم جهان مقاومت کنه ولی من مسیر و یاد گرفتم استمرار و تغییر رفتار نتیجه بوجود میاره
باید به من چه به تو چه ها رو همیشه با خودم بگم در مواردی که فضای شایعات حمله ور میشه بسوی افراد یا سرک کشیدن ها در زندگی بقیه
تو اون کنفرانس کنگره چقدر اون فردی که میگفت مگه خود ماها فلان کار و انجام ندادیم با شعوور بود برای همینه این کشور از هر لحاظ بهترینه بخاطر نوع تفکر اکثریت جامعه هست
استاد راجع به کسی که همیشه به اصلاح فضول محله :))) یه موردی امروز برخوردم
رفته بودم خرید برگشتم دیدم یه خانمه تو ساختمون یه چادر رنگی هم بسته بود به کمرش فکر میکنم از جلسه یا سفره ای چیزی اومده بود چون کتاب مفاتیح دستش بود معمولا تو ساختمون ما چون خیلی واحد زیاده افراد و نمیشناسیم و با سلام کردن رد میشیم من تا اومدم بهشون سلام کنم و رد بشم خودش سلام کرد و با حالت غر غر داشت یه خبری رو برای من به اصطلاح یک کلاغ چهل کلاغ میکرد حالا موضوع رو نمیگم چون منفی هست من خندم گرفت ولی جلوی خودم و نگه داشتم و خبر و به حالت مثبت تغییر دادم گفتم نه شاید اینطور نیست و فلان طوره بعد داشت سند و مدرک هم میورد در اخر با گفتن با اجازه از کنارش رد شدم رفتم بالاتر دیدم یه طعمه دیگه گیر اورده و داشت برای یکی دیگه تعریف میکرد
واقعا از همین موارد کوچیک کوچیک باید شروع کنم که از هر طرف سود و سود و سود هم ورودی مناسب دادیم هم غیبت یا تهمت و ادامه ندادیم و هم حالمون بهتره
ممنونم ازتون استاد عشق من بینظیری شما اصلا خدا بهتون از همه لحاظ برکت بده هم از شما و هم خانم شایسته عزیز تشکر میکنم دوستتون دارم
خدا رو شکر
گام پونزدهم – پروژه مهاجرت به مدار بالاتر
.
سلام
این فایلو شنیدم و لذت بردم، رشدم داد.
استاد عباسمنش ازت ممنونم.
مبحث دیگران، یه چاقو دو طرفه ست.
یا شایدم چاقو چند وجهی و منشوری باشه! بهرحال تا اینجا دو قسمتشو شناختم که از هر طرف مطابق قانون عمل نکنی دستت میبره و فرکانسات میره تو باقا لی ها.
یه طرفش تاثیر گرفتن از حرف دیگران، تله تهمت و تحدید.
یه طرفش تقلا واسه زندگی دیگران، چاله غیبت و افترا بستن.
.
برای چن لحظه یه حس رضایتمندی عمیقی اومد سراغم،، خداروشکر کردم بابت زندگیم، بابت اخلاقام، بابت اصولی که یادگرفتم و سعی میکنم اجراش کنم.
خداروشکر چقد دووورم ازین فضاهایی که تو این فایل راجبش صحبت شد.
چقد عبارت : به من چه، اصل خار پشتی، متود علی بیغمی که یادگرفتم بهم کمک کرده.
خداروشکر اهرم خساست بخرج دادن راجب انرژی و تمرکزم قوی تو مغزم جا گرفته.
البته اینطور نیست که پرفکت باشم گاهی گول میخورم و وارد بازی کثیف دیگران میشم اما خدا همیشه حمایتشو بهم رسونده و هدایتم کرده.
من اینجوری نبودما، خواستم،، شدم. هدایت.
یادمه قبلنا یه تضادی مثه تصادف، دعوا و… میدیم، تند تند میگفتم، به من چه، از دست من کاری برنمیاد، افرادی هستند کمک یا… کنن. خودمو کنترل میکردم که ازون فضا دور بشم گاها به معنای واقعی کلمه فرااار میکردم.
خلاصه سمت خودمو به لطف خدا تا حدودی انجام دادم و این قبیل رفتارام باعث شده تو خونه تق ریبا محیط ایزوله ست و میدونن در مورد هرچیزی که به دیگران مربوط میشه نباید با من صحبت کنن.
اما راجب مردم و همکارا نمیشه مثه خونواده حکومت نظامی راه انداخت، گاهی گوشمو به باد یاوه گویی ها میگیرن که در بیشتر مواقع سعی کردم به یه شکلی بحثو عوض کنم یا محیط ترک کنم یام اجبارا با سکوت و عذاب تحمل میکردم.
ربنا با تمام وجود ازت تقاضا میکنم در این خصوص بیشتر از پیش حمایت و هدایت و رشدم بدی…
کلیدی ترین نکته این فایل :
آتیش بیار معرکه نبودن/ قطع کردن زنجیره غیبت بود.
شاید ساده میگذشتم از کنار شخصی که درحال ابراز داستانی تهمت آمیز به دیگران باشه اما به استناد ایه هایی که از قران شنیدم به عمق فاجعه پی بردم و واویلاااا.
با کمی سخت گیری بیشتر متعهد میشم گوشمو در اختیار یاوه گویان قرار ندم+ از زبانم برضد کسی حرف نزنم.
میخاستم کامنت تموم کنم که یاد اون ایه ای افتادم: گوش و چشم و دل همگی مسئولند، سرچش کردمو خوندمش.
نکنه ش اینکه مبنای ایه بر احیاط استواره…
وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا
.
1740+
به نام خدا
سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته عزیز
گام 15-نحوه برخورد با تهمت قسمت 2-کامنت دوم
استاد من وقتی داشتم فایل گوش میدادم اونجا که گفتید وقتی اون نفر دوم درمورد نفر سوم پیش شما بد میگه و اگر بخواید گوش بدید و ادامه بدید باهاش باعث میشه تصویر اون فرد توی ذهن شما بد بشه و ذهنتون تخریب بشه در مورد اون فرد و این خودش تمرکز بر نکات منفی هست در حالی که اون فرد تهمت زننده باید تصویرش خدشه دار ولی برعکس اتفاق میوفته
یادم چقدر خانواده مادریم در مورد خانواده پدریم بد میگفتن حالا من هیچ وقت سمت پدری بدی خاصی یاد نداشتم اتفاقا همیشه پدربزرگم خدا رحمتش کنه با وجود اینکه شرایطش جوری بود که فلج بود و با ویلچر بود و حقوقش یه بازنشستگی بود ولی هر بار من عید میرفتم همیشه بیشترین عیدی به من و خواهرم میداد و بقیه حسودی میکردن
یا عمه هام برعکس اون جوک ها و داستان های سریالی که میشنیدم از بقیه که چطور عمه هاشون دخالت میکنند و حرف میزنن عمه های من هیچ وقت نه کاری به مادرم داشتن و نه حرفی نه با ما همیشه هر موقع میدیدیم همو با روی باز سلام و احوال پرسی میکردیم
خیلی عمه کوچیکم منو دوست داشت و حتما الان داره همیشه منو میدید میگفت من تو رو میبینم یاد خودم و خودمون میوفتم ولی ارتباطمون سالی یک بار بود همین
اما چرا رابطمون خیلی کم بود و اصلا از هم دور افتادیم و دور بودیم یکی از اون چیزا این بود که از سمت مادری خیلی غیبت میشنیدم و همش حرف که اره خانواده پدریت اینجورین فلانن معاشرت ندارن سردن از این حرفها اونقدر که در واقعیت میدیدم ما واقعا از هم دور افتادیم
حالا من خیلی محتاج ارتباط باهاشون نبودم ولی همیشه میدیدم بقیه با خانواده پدری و عمه هاشون ارتباط دارن برام سوال برانگیز بود
حتی عمه پدرم که با هیچ کدوم از بچهاش چه دختر و چه پسر ارتباط نداشت پدرم، هر وقت منو توی عروسی و جایی میدید چنان منو بغل میکرد و میبوسید که من بعد که برمیگشتم خونه تا سال بعد که باز میدیدمش یادم این ادم چجور منو تحویل گرفته
بعدش استاد میدونی من یادم افتاد کجا ذهنم تخریب شد یادم وقتی کلاس پنجم بودم کلاسمون با اتوبوس بردن سر اسکله اونجا که کشتی های غول پیکر بارگیری میکردن یه کشتی ژاپنی بود که چندتا مهندس که کلاه زرد سرشون بود و ژاپنی بودم دیدم هیج وقت اون تصویر یادم نرفته وقتی از کنارشون و کشتی شون ردشدیم انگار یه ارزویی توی قلبم به وجود اومد
ارزوی رفتن به ژاپن ارزوی سفر به خارج از کشور در قلبم زنده شد
اره
یادمه رفتم اول راهنمایی تمام فکر و ذکرم این بود که برم خارج برم ژاپن، به همه گفتم من میخوام برم ژاپن، قشنگ تصویر ذهنیم وقتی میرفتم مدرسه توی راه این بود که برم ژاپن یه روز بعد از مدرسه یه کتاب خریدم مغازه نزدیک مدرسه در مورد ژاپن
حالا سالها از اون خواسته میگذره و این اتفاق نیوفتاد چرا چون دقیقا اون تایم تعطیلات خونه پدر بزرگ مادری و همه دایی ها و خاله جمع و محفل چی بود؟
محفل مسخره کردن بقیه
محفل غیبت
بنده خدا داییم که داشت اموزش میدید توی حوزه این چیزا هرچی تلاش کرد که به بقیه بفهمونه غیبت خوب نیست حتی در این حد که رفته بود یه متن در مورد غیبت نوشته چاپ کرده بود دقیق یادم نیست حدیث بود یا ایه و چسبونده بود توی خونه که این به بقیه بگه ولی نه جواب نداد
استاد هیچ این تصویر یادم نمیره پسر خالم که از من بزرگ تر بود یه سری افکار و یه سری ایده ها برای زندگی خودش داشت اون موقع میومد میگفت همش بقیه دستش مینداختن مسخرش میکردن یا پشت سرش مسخرش میکردن و اون لحظه اشک توی چشمام جمع شد
چون میفهمیدم که چقدر سخته اون لحظه اما اونقدر اگاه نبودم که اقا بکشم از اون ادما بیام بیرون
خودمم مسخره میکردن میگفتم میخوام دانشگاه تهران بزنم میگفتن تووو؟ تهران؟ مگر اینکه بری توی زاغه نشین ها خونه بگیری
و…
همون جمع ها همون دورهمی ها همونجا ذهن من تخریب شد ذهن من محدود شد باورش از دست داد
میگفتم میخوام به ژاپن سفر کنم میگفتن اگر بابات رفت توام میری
حالا بابای من تجربه سفر به خارجم داشت ولی یا من نمیدونستم یا اونقدر ذهنم محدود شده بود میدونستم و نمیتونستم باور کنم
خلاصه استاد الان نگاه میکنم به اون موقع میبینم اگر ذهنم تخریب شد بخاطر ارتباط و گوش دادن به ادم های مسخره ای بود که کارشون غیبت و مسخره کردن بود الان فکر میکنم میبینم بازم از اون ادمها هستن توی زندگیم واقعا الان دلم میخواد از زندگیم حذفشون کنم
حداقل خودت باور نداری چرا بقیه مسخره میکنی
باید اونقدر قوی بشم و رویاهام باور کنم که از این افراد جدا بشم
بودن و ادامه دادن با این افراد فقط نشون دهنده ضعیف بودن و دقیقا هم جنس بودن من با اونهاست
استاد این بار دوم این فایل گوش میدم چیزای جدیدی بیاد اوردم
ممنونم از شماا
با ایمان
مریم درویشی
سلام مریم عزیزم
امیدوارم حالت خوب باشه و ب تمام خواسته های قلبیت برسی
نمیدونم چرا عکس تو ک دیدم حس خواهر کوچکتر بهم دست داد و ی حس دوست داشتن خاصی در قلبم جریان پیدا کرد ، ببین دختر قشنگم عزیز دلم همین الان هم که تمام این موضوع هایی ک اینقدر قشنگ توضیح دادی و من با لذت خوندم و کلی کیف کردم بزاری کنار و باز هم ب رویاهات فکر کنی من مطمئنم ک خواسته هات خواهی رسید.
البته از ستاره های خوشگل کنار عکست معلوم ک ماشاالله خودت استادی و نیاز ب گفتن من نیست
ولی نمیدونم چرا احساس کردم ک باید بگم.
بازم میگم مثل خواهری برام خوشگلم
امیدوارم از این ب بعد از دست آورد های قشنگت بخونم
موفق و پیروز باشی
سلام به خانم فرخی عزیزم
سپاسگزارم بخاطر محبت و عشقی که بهم داری
پیشاپیش هزارمین روز عضویت شما رو توی سایت تبریک میگم انشالله دوهزارمین و سه هزارمین و…عضویت رو در این سایت جشن بگیرید
این عشق حتما لطف خداست که بدست شما بهم رسید که بیشتر هوای خودم رو داشته باشم
ممنونم از دل مهربونتون، ارزوی موفقیت و سلامتی دارم برای شما ،حتما در اینده بعد رسیدن به ارزوهام میام توی همین سایت مینویسم.
مریم درویشی
استاد من همیشه توی روابطم با همسرم احساس قربانی بودن داشتم برای اینکه ایشون پاشنه آشیلش بیش از اندازه برای بقیه ارزش قائل بودن و از خودش کندن و دادن به بقیه بود به همین خاطر من هم در مقابل با فرکانسی که ایشون فرستادن فرکانس احساس قربانی بودن بود که همیشه بهشون میگفتم که تو برای دیگران بیشتر از من ارزش قائلی بیشتر از خودت بیشتر از زندگیت برای دیگران ارزش قائلی و باقی موندن توی این فرکانس منفی به من هی این موضوع رو ثابت میکرد که آره همین جوریه با اینکه ایشون خیلی تلاش میکردند که این احساس گناه رو از خودشون دور کنند لی باز هم من نمیتونستم بپذیرم که برای من و برای خودش بیشتر از بقیه ارزش قائله ولی من با توجه به آموزهها وقتی که پاشنه آشیل خودم و همسرم رو درک کردم گفتم که من باید این فرکانس رو تغییر بدم من باید این شرایط رو تغییر بدم من مسئول زندگی خودم هستم من مسئول این هستم که چه کسی با من در رابطه هست پس خداوند خواستم که راه خروج از این مدار رو به من نشون بده چند تا تمرین توی دوره عزت نفس هست که ارجحترین اونها برای من در این دوران شکرگزاری و در کنارش ارزش قائل بودن برای خود هست که آدم با شکرگزاری یواش یواش از مدار بی ارزشی خودش و محبت بیش از اندازه برای دیگران خارج میشه
با توجه به اینکه
این فرکانس
نتیجه ارزش قائل نبودن برای خود و ترسیدن از حرف بقیه
و خودمون رو توی ویترین گزاشتن
و و به چیزی بیشتر از فرکانسهای خود ارزش قائل بودن هست
راه حلش یواش یواش برای خود ارزش قائل بودن برای راحتی آرامش و در وصل بودن برای سپاسگزاری از خداوند برای سپاسگزاری از خودمون برای نگاه کردن گوش کردن و کمتر کار کردن هست که چیزی که به من گفته شده چیزی که به من الهام شده اینه که یواش یواش این کارها رو بکنم و بیشتر برای خودم ارزش قائل باشم یعنی کارهایی که خودم دوست دارم رو انجام بدم لباسهایی که خودم دوست دارم رو بپوشم حرفهایی که خودم دوست دارم رو بزنم مراقبه کنم برای اینکه بتونم به چیزهایی که دوست دارم توجه کنم تجسم کنم وقتی رو برای تجسم بزارم به راحتی جسم و روحم گفته شده که انجام بدم و در کنارش بهم گفته شده که وقتی که دارم این کارها رو انجام میدم سپاسگزار خداوند باشم و یادم بمونه که خداوند هست که رب العالمینه و همه چیز به دست فرکانسهای منه داوند هست که همه چیز زندگی منو میچینه و هر لحظه سعی کنم که سپاسگزاری کنم و توجهم رو از مورد قبول واقع نشدند بردارم و لذت ببرم و مطمئن باشم که به قول استاد مردم هم میبینند البته به قول استاد ما اصلاً نباید تصور کنیم که دم کارهای خوب ما رو میبینند اون بالایی هست که میبینه و خیر و شر ما به دست اونه
سلام هانیه جان عزیزم
عااااااااشقتم رفیق بهشتیم
سپاسگزارم از لطف ومهرت مهربونم
شما خودت بی نظیری دختر ..
از کامنتت هدایت شدم به کامنت قبلی خودت و لذت بردم خیللللی
از اینکه داری روخودت کار میکنی
و این میشه مسئولیت پذیری ..
قدمهای خوشگلی که داری بر میداری و قطعا بزودی از پلن های شگفت آور خدا تو زندگی قشنگت برامون
می نویسی ..
قسمتهای پایانی کامنتت
بخون و حااااااال کن که در
آغوش خدایی که این چنین
داره هدایتت میکنه وفقط وفقط خیر به ما میرسونه.
بی نهایت دووووست دارررم عزیزم
وتحسینت میکنم رفیق خوبم .
خداروشکر هزاران بار شکر برای وجود ارزشمندت در این جهان زیبا و سایت بهشتی مون نازنینم .
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره
بنام خداوند مهربان
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته
سلام خدمت دوستان عزیز و گرامی
در موضوع شنیدن غیبت و یا رفتار بد نفر مورد بحث من یک تجربه عینی دارم که خودم علتش رو نمیفهمیدم که چرا این رفتار داره با من میشه که خدا رو شکر جواب سوال به طریق زبان شیوا و نفوذ پذیر استاد جاری شد و من نکته داستان رو گرفتم خدا رو شکر
و اما…
من در طی فرایند بازنشستگی از شغل سختی که خداوند برایم آسانش کرده بود با بیست سال کار میتونیم با سی روز حقوق بازنشسته بشم و در طی فرایند مراحل اداری کار باید یک نامه مورد تایید بهداشت قرار میگرفت و اون روز حدودا سه ماه پیش وقتی نامه ارجاع داده شد به اداره بهداشت اون بنده خدا که نامه رو باید ارجاع میداد به اداره بهداشت به من گفت اون فردی که توی اداره بهداشت هست فلانی خیلی آدم ناتوی هست وکارت رو زود راه نمی اندازه و خیلی معطل میکنه
ومن اینو شنیدم و پیش خودم میگفتم که شاید این آدم بقیه رو معطل کنه روی من تاثیری نداره من دارم روی خودم کار میکنم و میدونم هیچ عامل بیرونی روی من تاثیری نداره ولی
من داشتم خودمو گول میزدم و ترسی وجود من رو گرفته بود که نکنه اون نامه من رو هم رد نکنه
و از بابت همین شرک و ترس دو سه بار به اداره بهداشت مراجعه کردم و پیگیر شدم و بنده خدا گفت داره کارا به نوبت انجام میشه
و دفعه سوم که مراجعه کردم گفت نامه شما رفت برای ارسال ومن دیگه گفتم دیگه مشکل حل شده
ولی اینطور نبود و نامه من مونده بود و ارسال نشده بود
اولش یه کم بهم ریختم که چرا باید اینطور آدم بی مسولیتی باشه ولی یه کم خودمو آروم کردم
و بعد از یک روز به خودم گفتم مگر این نیست که همه اتفاقات رو خودمون به زندگیمون دعوت میکنیم
خودمو اینطوری قانع کردم مگر خداوند نمیگه هیچ برگی بدون اذن من از درخت نمی افته
پس این کار رو هم خداوند اجازه اش رو داده که نامه من تاخیر بیفتد
و اون بنده خدا بدون اذن خداوند نمیتوانست نامه رو به تاخیر بیندازد
و کل کینه و خشم من نسبت به بنده خدا از ذهن من رفت و آروم شدم
وقتی که به این واقف بشی که کل کارها رو خداوند داره دستور اجرایش رو میده طبق همون آیه معروف
که هیچ برگی بدون اذن خداوند نمیفتد چه در جهت خیر و چه در جهت شر با توجه به کانون توجه ما دیگه از هیچ کس گلمند نمیشی الا خودت
و امروز با گوش دادن به این فایل دقیقا فهمیدم از کجا ضربه رو خوردم و بیشتر آروم شدم و گفتم تمام کارهای و اتفاقات زندگی ما همین
بما کانو یعملون و بما کسبت ایدیهم
هست
روزی نیست که خداوند را سپاس گذار نباشم برای این مسیر زیبا و این سایت بهشتی
شاید روزی دروغ نباشه صد بار به سایت سر میزنم و کامنت میخونم و غرق در لذت میشم
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
منتظر ثبت معجزات الله در سپردن کارها به خداوند باشید
با تمام وجود دوستتان دارم
الله یار و یاور شما باشد .
سلام و سلامتی به شما دوست عزیزم…
پیامتون منو یاد هفته گذشته انداخت…
منم دقیقا اینروزا طبق الهامات خداوند .برای بیزنسم پیش میرم…
بعد از اون الهام…خداوند شب بهم الهام کرد.به شخصی بنام محسن ابراهیمی زاده خواننده ایرانی…
بهم گفت.بیا مصاحبه منو گوش کن..
فرداش..اولین فرصت رفتم مصاحبشو دیدم..و تا پایان گوش دادم..و دقیقا صحبت دقیقه های اخرش….جواب منو داد…
بهم گفت..همین راجع به احساس خوب.راجع به قلبی پاک راجع به ادمها…
و بهم گفت به تجارت در هر حیطه ایی.چند درصد خیلی کم فکر کن..مهم اون قلب پاک و نیت خوبه…
این مصاحبه صحبت واضح خداوند برای من بود…
صحبتتون .دوست هم فرکانسیم..منو یاد هفته گذشته انداخت…که همیشه نسبت به ادمها قلبمون پاک باشه…احساسمون خوب باشه…
چند روز بعداش با روند احساس خوب ایمیل جدیدمو گرفتم!…
و الان دارم کارهای پایانی برای مرحله بعدی رو میگذرونم..
چقدر خوبه…کانون توجهمون همیشه در جهت مثبت باشه..
به ،امید بهترینها برای شما دوست عزیز
بنام خداوند مهربان که هرچه دارم از اوست
سلام وسلامتی وعشق به استاد عزیزم ومریم جون دوست داشتنی و
همه دوستان عزیز بهشت عباسمنش
یادمه وقتی بچه بودم فقط دنبال بازی کردن بودم وبالطبع همش دنبال پیداکردن دوست
یه روستایی هست اول جاده چالوس به اسم شهرستانک
ما هرسال تابستون میرفتیم اونجا ومنم دیگه از اول تا اخرسفر مشعول بازی بودم
یه بار داییم اینا رفته بودن اونجا و ما قبل از اونا برگشته بودیم تهران
داییم میگفت دوتا دختر بچه پیداکردم ازشون پرسیدم یه خانواده با این مشخصات رو میشناسید؟
واونام گفته بودن همونا که اسم دخترشون سعیییییده اس؟
میخوام بگم من انقدر ارتباطات قوی داشتم وباهمه دوست میشدم
هرچی بزرگتر شدم ومخصوصا بعدازدواجم خیلی محتاط شدم وباهرکسی به این راحتیا دوست نمیشدم
همه طوری برخورد میکردن که این نقطه ضعفه منه
ولی حالا میبینم چقدر خوب جهان متو به سمتی کشوندکه با احتیاط باشم تو انتخاب دوستام
البته که الان حتی یه دوست صمیمی هم ندارم وخودم اکی هستم با این موضوع
گاهی خیلی دلم میخواد یه دوست توحیدی داشتم ومیتونستم باهاش حرف بزنم ولی از این تنهایی هم دازم لذت میبرم وحالم باش خوبه
مادرم ادمیه که اصلا از غیبت کردن خوشش نمیاد و منم همینطوری بزرگ شدم البته نه به محکمیه مادرم واون موقعها گه گاه از ادمایی که به خیال خودم بهم ظلم کرده بودن غیبت میکردم
ولی تهمت نه تا اونجایی که یادم میاد اصلا اهل تهمت نبودم
وقتی اصفهان زندگی میکردم یه سری تهمت هایی بهم زده شده بود
وبااینکه نمیخوام اون خاطراتو مرور کنم فقط اینو بگم که خیلی داغون میشدم
چون ادمی بودم که در بعضی موارد نطر دیگران براش خیلی مهم بود ومخصوصا نظرخانواده همسر
اصلا دلم نمیخواست واسه این فایل کامنت بنویسم چون دلم نمیخواست برم به گذشته
الانم کات میکنم مرور اون روزا رو
فقط بگم از شخصیت اشتبا تجارب جالب درنمیاد دیگه
ولی اخه
من چه میدونستم توجه به هرچه کنم از جنس همون بیشتر میاد توزندگیم
چه میدونستم منکه خودمو میشناسم نباید بم بربخوره هرکی هرچی میگه
چه میدونستم با نوشتن ناراحتیام اونا رو بیشتر میکنم یادمه یه دفتر داشتم و تموم اتفاقات ناحالبو توش مینوشتم!
چه میدونستم با درد دل کردن هام دارم اوضاعو بدترمیکنم
چه میدونستم نباید بشنوم خصلتهای منفی ادمهارو چون یه پیش فرض برام ساخته میشه وهمونو جذب میکنم
برعکس فکر میکردم وقتی بدونم ادمای اطرافم چه جورن بهتر میتونم مدیریت کنم رفتارام وحرفامو!
چه میدونستم با قضاوت کردن ادما دارم اون ویژگی ناپسندو به زندگیم دعوت میکنم.
وای که چقدر من تو اینکار ضعف دارم البته که بهترشدم ولی الانم هنوز نزدیکانمو قضاوت میکنم اونم سر موضوعات پیش پا افتاده و مسخره
که البته الان بخاطر اینه که تو ناخوداگاهم فکر میکنم بخاطر دونستن قانون از بقیه بهترم!!! و رفتارای همه رو از زیر ذره بین قوانین میگذرونم !
بازم بگم چون این پاشنه اشیله هر دفعه یه جور سر باز میکنه
ولی هرصبح سعی میکنم آگاهانه از خدا بخوام که کمکم کنه بتونم بیشترباخودم در صلح باشم و بپذیرم ادما رو هرجوری که هستن و رها باشم .
الان به لطف خدا واین سایت واستادعزیز وآگاهیای این محفل
دارم سعی میکنم مدام ذهنمو کنترل کنم ومیتونم بگم بیشتر مواقع افکار غالبم بازجویی خودمه
یعنی تا حدی کارامو تجزیه تحلیل میکنم که گاهی از دست خودم لجم میگیره
والبته که میدونم این لج گرفتنه برا اینه که شیطانم دست بکاره وبعضی چیزا رو برام یه جور دیگه جلوه میده واز یه دری میاد که فکر میکنم کار درستو دارم انجام میدم درحالیکه اشتباهه
به هرحال طوری شدم که ترجیح میدم مثله اصحاب کهف برم تو یه غارو تنها باشم
تااینکه بخوام توی جمع باشم و مدام کنترل ذهن وزبان کنم
میدونم اینم یه مرحله گذاره و میگذره
وانشالله در مدار بالاتر هم کارا راحت تره هم یه دوست خوب وارد زندگیم میشه به لطف خداوند.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سپاس خدایی را که در توبه را همیشه برایمان باز گذاشته.
سلام استادجان،امروز ادامه فایلو گوش دادم اینو بگم که کل پروژه مهارجرت به مدار بالاتر همین یک فایل را درک و عمل کنم هیت باعث میشه ده قدم تو مدارها برم بالاتر. به لطف خدای مهربان از وقتی با شما آشنا شدم و برنامه و هدف دارم واقعا گاهی وقتها حتی برای حموم رفتن هم وقت پیدا نمیکنم خخخخ چه برسه به غیبت یا تجسس البته نمیگم صد درصد پاکم نه اما خیلی زیاد کم شده نسبت به قبل خدا را شکر.برنامه دارم که این دوفایل را به مدت چهل روز پشت هم گوش بدم و ازش استفاده کنم چون واقعا باید بارها گوش داد و استفاده کرد.
گاهی وقتها میریم جایی شروع میکنن غیبت کردن باخودم میگم وای مگه ملت وقت این کارها را هم دارند،کی وقت میکنند اینکار را انجام بدن اصلا. همیشه دوست دارم مهربون باشم دوست دارم گوشت برادر مرده خودمو نخورم دوست دارم به راه راست و درست برم.
من تعهد میدم که دیگه کمتر در زندگی دیگران تجسس کنم و سرم به کار خودم باشه بیشتر.
اتفاقا امروز صبح یک اتفاق ناجالب افتاد که باعث شد کسی را قضاوت کنم بعد با خودم گفتم ببین تو نمیدونی اون در چه شرایطی هست پس دیت از قضاوت کردنش بردار امیدوارم روز به روز در این مسئله بهتر بشم.
من گاهی حتی وقت نمیکنم فایلهایی که برای باور سازی درست کردم را کامل گوش بدم ولی در کل سپاسگزار خداوندم بابت اینکه هر روز کمک میکنه تا بیشتر بیشتر در مسیر درست باشم. واقعا انسانی که هدف داشته باشه به هیچ چیز فکر نمیکنه جز هدفش. تشکر از شما و دوست عزیزی که این سوال را پرسیدن.
با اهرم رنج و لذت غیبت و تهمت که بخوبی در آیات هم گفته شده میخوام انجام اینکارو برای خودم رنج اور و انجام ندادش را لذت بخش کنم.
پایان
درود برشما استاد عزیزم،خداوند به شما عمرطولانی وباعزت بده که اینقدر ساده وروان همه چیز رو توضیح میدین،من تاالان دوبار این فایل رو گوش کردم وبه خودم هربار یادآوری میکنم که چقدر غیبت کردن به آدم آسیب میزنه وبه شخصه تجربه داشتم از این عمل ناپسند، اتفاقی افتاد که کلا شوکه شده بودم وبا خودم نشستم فکر کردم که چرا این اتفاق تو زندگی من افتاده وبالاخره فهمیدم دلیلش همین غیبت کردن بوده که من تمرکزم رو گذاشته بودم رو اخلاق اون طرف واز همون جنس وارد زندگی من شد واین اتفاق برای من یه درس بزرگ داشت که سعی کنم خودم رو کنترل کنم وکم کم این اخلاق ناپسند رو کنار بذارم،امیدوارم خداوند بهم این قدرت واراده رو بده که کمکم این کارو ترک کنم،ممنون بخاطر این فایل فوق العادتون
سلاااام به استاد عزیزم
سلام به مریم جان
و سلام به همه دوستان
خدایا به امید تو
خودت هدایتم کن تا بگم اون چیزی رو که باید بگم
پس دارم خوب پیش میرم
پس تو مسیرم که اینقدر دورم خلوت شده حتی اگه کسی هم باشه غیبت و تهمت نمیشنوم خدایا شکرت
توی دورهمی ماهانه که داریم ادمها خیلی با هم حرف میزنن ولی من مشغول گفتگو و بازی با بچه هام یا دارم سفره رو دیزاین میکنم یا در حال تحسین کردن افرادم یا با کسی گفتگو میکنم که حرفای خوب میزنه خدایا شکرررت
همین دیروز یکی ازم پرسید پس تو این همه مشغول خودتی با کسی رفت و امد هم داری
یکم فکر کردم دیدم نه به غیر اون دورهمی هرزگاهی مامانم رو میبینم هر دو هفته یه بار در حد یکی دو ساعت هرزگاهی هم مادرشوهرم رو میبینم و الان فهمیدم دلیلش همیناست که استاد گفت
من در پی تجسس زندگی کسی نیستم حتی وقتی همسرم صحبت کسی رو میکنه نه به غیبت حرف ناجالبی هم نمیگه هااا ولی من بلافاصله بهش میگم ما چی میخوایم توی زندگی مون
خداروشکرررررر که دارم آگاهانه این مسیر زیبا رو میرم
خدایا خودت کمک کن تا از پرهیزگاران باشم و این زنجیره رو قطع کنم و هیچوقت حتی نشنوم
من هدف دارم کلی برنامه دارم توی زندگیم
خدایااااا شکررررت
خدایااااااشکرررت
استاد سپاسگزارم
مریم جان متشکرم