نحوه به حقیقت رساندنِ خواستهها | قسمت 3 - صفحه 9
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-72.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-12-14 03:44:492024-07-17 16:54:37نحوه به حقیقت رساندنِ خواستهها | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و درود
ممنون استاد عزیز بابت این فایل عالی و فوق العاده
خیلی وقت گذاشتید بابت انتخاب آهنگ ها و میکس و تدوین سپاسگذارم
اگر امکانش هست صوت اصلی فایل رو هم بذارید من دوست دارم این فایل های تجسمی رو با همون صدای طبیعت و آب و… گوش کنم .
سپاس سپاس سپاس
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و گرانقدر و همراهان همیشگی سایت استاد عباس منش . خدایا بخاطر اشنای با این استاد بی ادعا و این سایت بی نهایت سپاسگزارم خدایا استاد عزیزم را بخاطر این همه اگاهی درست و دقیق که در اختیار ما قرار می دهد محفوظ و سلامتش بفرما من حدود یک ماه و نیم که بطور جدی دارم سایت استاد را دنبال میکنم وخیلی از هر نظر اوضاعم بهتر از قبل شده ان شا الله دوره روانشناسی ثروت 1را بزودی تهیه خواهم کرد و تمریناتش را انجام خواهم داد و انوقت نتایجش را در همین قسمت نظرات برای دیگر دوستانم بیان خواهم کرد عزیزانم بخدا همانند کسی که فرض کنیم دو ماهه در کما بسر میبره و امروز داره کم کم بهوش میاد و داره خانوادشو .دوستانشو یادش میاد و سر تکون میده منم هربار با شنیدن حرفای استاد همانند اون بیمار دارم تازه بخودم میام و میگم ببین ببین این راه درست .اینه راه درست در پناه خدا موفق باشید
جالب این که یک دسته بازی گرفته بودم مدت ها بود ازش استفاده نمی کردم اونو بهش وصل کردم دیگه نیازی به صفحه کلید نداره حالا که دارم این متن رو براتون می نویسم کامیپوتر اونو گذاشتم او کنار لپ تاپ خوم این ور اون داره بازی می کنه من دارم متن می نویسم دیگه صفحه کلید لازم نداره هر دوتا مون از میز استفاده میکنیم هم زمان شاد و پیروز باشید
سلام به استاد عزیز و نازنینم و همچنین دوستان همراهم
تشکر میکنم صمیمانه از اعماق وجودم از شما استاد جان , بابت این فایل هایی که میزارین تا لذت ببریم از این زیبایی ها و خداوند رو شکر کنیم به خاطرش.
ممنون از اینکه با فاصله زمانی کوتاه فایل میزارین، به قول دوست عزیز جناب عطار روشن که در فایلی که از نتیجه هاشون بود که گفته بودن هربار که استاد فایل میزارن که این اواخر بیشتر هم شده، هربار که میبینم با خودم می گم آره، آره هستیم تو این مسیر هستیم با هم هستیم تو این مدار هستیم خدا رو شکر که واقعا همین طوره، درک میکنم این جمله رو و همچنین دوست دیگرم جناب سید کاظم فلاح که گفته بودن وقتی فایل ها و برنامه های استاد رو دنبال می کنی وقتی حالت خوبه احساست خوبه وقتی شکرگزاری، بدون که در ادامه به سعادت و خوشبختی و نعمت های بیشتر میرسی.
وقتی فایل رو میدیدم ناخودآگاه اشک میریختم و باخودم میگفتم خدایا شکرت که احساسم خوبه و همواره سعی میکنم که با کنترل ورودی های ذهنم و توجه به داشته هام و زیبایی ها و شکرگزاری، احساس خوبم رو داشته باشم.من همواره خدا رو در کنارم در وجودم حس میکنم که باعث شده نگرانی ها و ترس ها کمتر بشه و برعکس ایمان و جسارتم روز به روز بیشتر بشه و اینکه با همین فایل های رایگان شما استاد، باعث شده حرکت کنم و انگیزه و شور و شوقم به زندگی چند برابر بشه و حتی در لحظاتی تصمیمات بزرگی بگیرم که یکیش مهاجرت به شهر دیگه ای بوده (تهران)، که اگه شما استاد نبودید شاید اصلا این مهاجرت به این زودی ها اتفاق نمی افتاد.
ببخشید که پیامم طولانی شد.
انشاءالله که همیشه سلامت و تندرست و خوشبخت باشی استاد من.
سلام استاد عزیز خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییی عاشقتم خیلیییییییییییییییییییییییییییییییی
فایل رو دیدم و یه کد دیگه از کدهای مخربم رفع شد جالبه که قبلا هم رفعش کرده بودم و یادم نبود اما الان دوباره با حرف شما یاد اوری شد برام واقعا امریکا فوق العادی الکی نیست که من دوس دارم اونجا سفر کنم واقعا چقد ازادی و راحتی
اینکه ماشینتون رو گذاشتین و رفتین در و چفتیم نداره رو بازه که اونجا کسی کاری نداره با این اطمینان انسان واقعا لذت میبره و این خودش یه نکته مثبت بود که چقد باورهای ما باید درست باشه که با خیال راحت وسیله مون رو بذاریم و بریم و وقتی بر میگردیم اتفاقیم براش نیافتاده باشه خدا رو شکر از بابت این اگاهی هایی که به ما میدین و زحمت میکشین
به نام خدای مهربان من میلاد مهتابی هستم و سپاس گزار خداوند هستم که این فرصتو داده که در خدمت شما دلبندانم باشم
امروز یک معجره عالی توی زندگی ام رخ داد خیلی خوشحالم که روز جمعه هست خونه هستم وقتم آزاده و میتونم مفصل براتون تعریف کنم داستان از اون جا شروع شد که من مدتی هست دنبال شغل مورد علاقه ام شغلی که خیلی دوسش دارم رفتم قبلا هم خیلی میخواستم برم سراغش اما خاک خوری داشت به اصطلاح حدود یک سال باید مفتی کار کنم که بتونم درآمد زایی کنم برنامه نویسی دارم یاد میگیرم
ی جور های ترس داشتم اگه نشه چی اگه نتونم چی اما با استاد عباس منش یاد گرفتم این فرکانسو بفرستم اگه بتونم چی اگه بشه چی و یک فایلی هست استاد صحبت میکنه در رابطه با ترس اونم خیلی بهم انگیزه داد از کتاب رویاهایی که رویا نیستند یاد گرفتم اتفاق هایی که قرار بیفته برام با ثروتمند شدن رو بنویسم من چون از جلسه اول قانون قانون آفرینش یاد گرفتم اعتقاد داشته باشم که آدم خلاقی هستم اومدم این موضوع رو نوشتم که اگه شغلی که دوسش دارم رو ادامه بدم چی این تمرین توی کتاب رویاهایی که رویا نیستند نیست اما من اومدم اینو اضافه کردم و هر روز صبح قبل از رفتن به سر کار دارم می نویسم که با اتفاق افتادن این ها چی میشه هر روز دارم دلیل میارم براش با کلی امید هر روز میرم کار یاد بگیرم و دوستان گرامی هستن واقعا بهم کار یاد میدن و من هم به اون ها خدا رو هزاران بار سپاس گذارم بابت وجودشون اما چون زیاد تا حالا با رایانه کار نکرده بودم چون رشته درسی ام توی مدرسه کامپیوتر بود هنرستان میرفتم و از همون جا با برنامه نویسی اشنا شم و همون جا علاقه مند شدم بهش حدود شش ماه هست که روز هفت تا هشت ساعت به طور جدی کد نویسی کار میکنم خب چون فاصله مناسب چشم ها مو با نمایش گر لپ تاپ رعایت نکردم چشام ضعیف شده یعنی از نمره ده نمره نه ممیز بیست و پنج شده کاملا تصادفی فهمیدم چشام ضعیف شده خلاصه دکتر رفتم رو معاینه شدم عینک نوشت برام و گفت بهترین راه برای ایجاد فاصله مناسب وصل کردن یک صفحه کلید دیگه برای کار با لپ تاپ هست و گفت چشات دیگه خوب نمیشه من همون لحظه توی دلم گفتم نه خوب میشه وقتی خانم لیلا شب خیز (یکی از کاربران فعال سایت هستند که توی یک فایل تصویری که برای استاد فرستاد و استاد برای ما به اشتراک گذاشت این موضوع رو گفت )تونسته سرطانشو درمان کنه که همون دکترا انگشت به دهن موندن چشم من هم خوب میشه و میام بهت میگم چشام ده دهم شده و تو هم انگشت به دهن می مونی اینو با یک ایمان فولادین گفتم توی دلم البته و استاد عباس منش هم توی قانون آفرینش جلسه اول این موضوع رو توضیح داده که محدودیت رو نپذیرید مهم نیست کی میگه خلاصه من اومدم خب از لحاظ مالی خب یذره دستم تنگه و بابام بهم پول تو جیبی میده بنده خدا شهریه کلاس نمیه خصوصی باشگاه (چون حرفه ای ورزش می کنم ) کرایه تا محل کار مقداری پول تو جیبی بهم میده و از همین جا دستشو میبوسم خیلی از بچگی برام زحمت کشیده حالا چند بار بهش گفتم دکتره گفته صفحه کلید بذار و این حرفا بعد اون دعوام کرد گفت من این همه پول تو جیبی بهت میدم و همین دیروز عینک برات خریدم چه خبره و این حرفا ی جورایی میگفت تا سرماه صبر کن برات میگیرم منم خب یذره سختم بود و چون باید فاصلمو با لپ تاپ حفظ میکردم که چشام ضعیف تر نشه خلاصه رفتم تو لاک خودم و چیکار کنم برای صفحه کلید چیکار نکم اینم بگم که یک کامپیوتر دارم مدل 2009 وقتی لپ تاپ خریدم اونو دادم به خواهرم که باهاش بازی کنه کلاس سوم ابتدایی هست خیلی هم دوسش دارم (از وقتی که با استاد آشنا شدم خیلی متحول شدم عشق در درونم زنده شد انقدر رفتارم خوب شده ) چند بار این فکر امد که صفحه کلید کامپیوتر خواهرتو بردار بعدش به یاد بچگی هام افتادم که اره من هم سن این بودم چقدر به بازی علاقه مند بودم مثلا اگه بابام تنبیهم میکرد و به خاطر درس نخوندن یا هر چیز دیگه ای نمیذاشت بازی کنم خیلی درد داشت برام خیلی ناراحتم می کرد کلی نشستن فکر کردم دوباره به مامانم گفتم گفتم مامان صفحه کلید برام بگیر اونم گفت که ی فکری میکنم برات همش به این فکر میکردم خداوندا من نمیخوام وسیله سرگرمی این بچه رو ازش بگیرم دلش به این خوشه و از طرفی باید دوره کارآموزیمو طی کنم به چشام اسیب وارد نشده چیکار کنم ناراحت هم بود به خودم هی میگفتم ببین بی پولی چقدر بده همش این فکر ها رو میکردم بعد داستان استاد اومد تو ذهنم که اومده بوده تهران و جا نداشته بره بعد یکی از شاگرداشو دیده رفته توی خونه اون (توی فایل مصاحبه هست) و بعد این جمله اش واضح اومد توی ذهنم که خدا جواب میدهد این ایده رسد تو ذهنم که وقتی تو خونه ای می خوای با لپ تاپت کار کنی اونو بذار روی میز کامپیوتر و دیگه نمیخواد صفحه کلیدتو جابه جا کنی و سیمشو از اون زیر بکن وصل کن به لپ تاپت حالا که دارم این متن رو براتون می نویسم همین کارو کردم این یک الهام از خدای یکتا بود خدایی که همیشه هر لحظه داره به ما میگه چیکار کنیم اما ما گوش نمیدیم شرک می ورزیم این بود اتفاقی که خییلی منو خوشحال کرد و به زودی خبر خوب شدن چشام رو میدم بهتون شاد و پیروز باشید
سلام به شما احساس و شور و انگیزتون عالیه
با احساس ناب تا میتونید فایل گوش بدیدو لذت ببرید . موفق باشید
با سپاس از شما دوست گرامی خدا رو بسیار بسیار سپاس گذارم بابت وجود شما شاد و پیروز باشید
سلام استاد من به این نتیجه رسیدم که اگر ذهنمونو کنترل نکنیم اون مثل یه دشمن برای ما عمل میکند
سلام به شما دوست عزیز
توی متن نوشته یکی از دوستان خوندم یکی از راههای کنترل اینکه به ذهنت بگو آفرین تو خوبی و کارت رو درست انجام میدی اما من بهت اجازه نمیدم احساسم رو خراب کنی و من رو بهم بزنی و با این نوع نگرش و تمرین ها به مرور و با تمرین ذهنت رو در دستانت بگیر در واقع با تمرین باید اون لحظات رو شناسایی کنی و خودت رو آروم کنی . و فقط به مثبت نگاه کن و یه باور بد دیگه برای خودمون نسازیم . همه چیز در دستای خودمون هست . من که سعی میکنم با خودم مهربون باشم و خودم رو دوست داشته باشم . خدارو شکر . ما همواره در مسیر موفقیت هستیم دوست عزیز ، تمرین تکرار تمرین (-:
سلاااااااااااام خدمت استاد و همه ی عزیزانم.
من یک اتفاق خیلی تازه و عجیبی برایم افتاد دیروز که میخواهم با شما در میان بگذارم. من الان دو ماه و چند هفته است که دارم به صورت ریشه ای روی باورهایم کار می کنم و دیروز پدرم بخاطر یکسری مسائل کاملا سطحی به من گفت که شما تا عید کارهات رو انجام بده که بعد عید باید یک فکری به حال خودت بکنی( یعنی اینکه باید از خانه بروم). این یک نشونه ی بزرگ و خیلی عالی برای من است چون به معنی این است که مدارم داره تغییر میکنه و افراد زندگی ام در حال عوض شدن هستند ،چون خانواده ی من اینطور هستند که بسیار به همدیگر وابسته هستند، مخصوصا مادرم ، اما چند وقتی است که مادرم اصلا با من کاری ندارد بخاطر یکسری عقاید جدیدم و دیروز هم که پدرم به من این حرف را زد و بچه ها نمیدونید الان چه قدر احساسم تغییر کرده است، هیچ گونه تعریفی برایش ندارم که بگویم احساسم خوب است یا بد، یک احساس خنکی و احساس تازه بودن، انگار که در یک شهر و کشوری هستم که احساس غریبی میکنم چون تازه وارد آنجا شدم و هیچ کسی را نمیشناسم، یک هم چنین احساسی را دارم. رفتار خانواده ام کاملا با من تغییر کرده و دیگه تقریبا هیچ کسی تو خونه و فامیل کاری با من نداره و من توی خلوت خودم با خدای خودم هستم( وچقدر قشنگه که فقط با خدای خودت باشی، همه چیز و همه کس تغییر میکنند و هیچ چیز موندنی نیست ولی فقط اون هست که با تو هست و درون تو هست و هدایتت میکنه، آخه چه دوستی از این بهتر و قابل اعتماد تر) ، و امروز صبح که از خواب بلند شدم حسم گفت که استاد یک فایل جدید گذاشته روی سایت و من با خودم گفتم که حتما استاد یک مطلبی گفته که به کار من مربوط میشه و وقتی دیدم گفتم که بــــــــــــله کنترل ذهن،کنترل ذهن، کنترل ذهن و کنترل ذهن. الان یک خورده هیجان زده ام و یک خورده هم میترسم و یک خورده هم احساس غریبی دارم و یکخورده هم کنجکاوم تا توی این سه ماه مونده و بعدش ببینم که قراره با چه کسانی آشنا بشوم و قراره چه تغییراتی توی زندگی ام ایجاد بشود و به سمت کجاها هدایت بشوم، الان از آینده ام هیچ چیزی نمیتونم ببینم، هدف دارم میدونم به کجا ها میخواهم برسم اما از مسیر و چگونگی مسیر هیچی نمیدونم و دیدم بهترین راه رها کردن خودم و سپردن به دست خداوند است و با خودم گفتم که اون خدایی که من رو از کجاها بیرون کشید و اصلا به مخیره ی من هم نمیگنجید که به این سایت و این مسیر هدایت بشوم و به این همه نعمت، از این به بعدش هم من را به بهتر از اینجاهایی که هستم هدایت میکند چون دارم روی باورهایم کار میکنم و حالم خوب است.
عاشقتونم بچه ها و استاد عزیزم.
سلام استادعزیزم
واقعا زندگی با داشتن استادی به خوبیه شمابهشته!
خیلی دوستتون دارم،واقعا از وقتی که با آموزشهای شما آشناشدم وتمرینات رو انجام میدم و کامنتهای دوستان خوبم رو میخونم زندگیم خیــــــلی زیبا شده!!!
ازخدای مهربون سپاسگزارم بخاطر وجودشما و دوستان عزیزم در زندگیم
شاد و موفق باشید
سلام به هم گروهی های عزیز و استاد بزرگوارم آقای عباس منش
امیدوارم هر کجا که هستید خوب و خوش خرّم باشید.
استاد عزیز خیلی ممنونم از اینکه تلاش میکنید تا این همه فراوانی دنیا رو ما ببینیم. خیلی وقت که علارغم کار کردن روی باورهام و همگام بودن با گروه شما و نتیجه گرفتن در طی مسیر موفقیت ، دیدگاهم رو برای اعضای گروه ارسال نکردم. مدت ۵ ماه میشه که به طور جدی برای کار کردن روی باورها کار میکنم و قریب به ۲ ماه هست که هر لحظه افکارم رو با باورها مثبت بمبارون میکنم . در این ۲ ماه آخر میشه گفت کمتر دستورالعملی از آموزش های شما بوده که انجام نداده باشم. به محض اینکه میبینم فایل جدیدی بر روی سایت قرار گرفته خیلی فوری حتی قبل از اینکه فایل رو بارگیری کنم ، اول یک بار از ابتدا تا انتهای فایل با دقت و حوصله نگاه میکنم . اگر لحظه ای فکر و حواسم به دلیل داشتن هیجان ، درگیر موضوعی دیگه بشه ، دوباره از ابتدای فایل با تمرکز بیشتر نگاه میکنم . سعی میکنم کوچک ترین نکته ها رو بنویس و هر صبح که بیدار میشم مرور میکنم.
گاهی در این مدت سوالاتی برای من پیش میومد که به نحوی با یاری کائنات پاسخ داده میشد . بعنوان مثال یک روز دفترم رو باز کردم و از تعهدی که در بهمن ماه سال گذشته نسبت به خودم برای ۳ برابر شدن درآمدم نوشته بودم ، بازدید کردم . برای من یک سوال خیلی شک برانگیز پیش اومد . تعهد رو در روزی نوشته بودم که در یک شرکت با حقوق ثابت و بیمه مشغول بکار بودم ولی در لحظه ای که تعهد خودم رو میخوندم یک آدم بیکار و بدون هیچ درآمدی شده بودم. شرکت رو بخاطر شروع یک کار شراکتی با دوستم ترک کردم و به امید اینکه خودم درآمد مستقل داشته باشم ۶ ماه بدون هیچ درآمدی کار کردم. شریک من اعتقاد داشت در امر تولید باید یکسال بدون درآمد کار کرد ولی این تنها یک باور بود که من مخالف بودم. اصلا هم فرکانس نبودیم. بعد از ترک کا شراکتی بارها و بارها مورد سرزنش اطرافیان قرار گرفتم که چرا شرکت رو با حقوق ثابت رها کردی و دست به کاری زدی که ۶ ماه هیچ درآمدی نداشتی؟!….
سوال شک برانگیز ذهنم این بود که نکنه علتی دیگر وجود دارد که با توجه به وجو قانون جذب و باور درست ، به جای اینکه درآمدم سه برابر بشه ، بد تر هم شده……
تا اینکه فایلی از استاد دیدم که سوالی مشابه سوال من رو پاسخ داد . استاد گفت که گاهی اوقات برای اینکه به هدف خود برسیم باید از مسیری عبور کنیم که شاید ظاهر آن موفقیت نباشد ….روزها و ماه ها منتظر این بودم که ببینم این مسیری که قبل از کار شراکتی انتخاب کردم ( منظورم ترک شرکت) من رو به درآمد سه برابر میرسونه یا نه ؟!! ولی هیچ خبری نبود ….نه از قبولی در آزمون و نه کار جدید….
تا اینکه این ۵ ماه و به خصوص دو ماه آخر به تمام دستورالعمل های استاد عمل کردم….هر لحظه ذهنم رو با باورهای درست بمباران کردم… و از طرفی هم ترمزهای ذهنم که جلوی پیشرفت رو میگرفت ، از ذهنم پاک کردم….. یکی از این ترمز ها این بود که من هیچ اعتقادی به آزمون های استخدامی نداشتم ولی همیشه همه ی آزمون ها رو ثبت نام میکردم!!! خنده دار بود …خب منطقی بود با وجود این باور د هیچ آزمونی قبول نشم … باورم رو با پیدا کردن مثال های نقض تغییر دادم و منتظر نتیجه آخرین آزمون بودم …
علاوه بر اون بر روی یکی از توانایی های خودم
هم تمرکز گذاشتم و سعی کردم مثل خارپشت فقط بتونم یک کار رو به خوبی انجام بدم. مثلا تایپ یا خدمات کامپیوتری ….
حالا فقط نتیجه رو میگم…. دو تا اتفاق جالب افتاد … اول اینکه نتیجه آخرین آزمون استخدامی اومد…. قبول شدم……
و نتیجه ی دوم ….در این ماه از توانایی خودم درآمدی بیشتر از ۶ برابر حقوقم در آخرین شرکت بدست آوردم ….
حالا این اتفاق در زمانی افتاده که هنوز ۳ ماه به تعهد یکساله ی من باقی مونده….
خیلی خوشحالم .همه چیز درست بود . من در مسیر درست بودم حتی اون ۶ ماهی که هیچ درآمدی نداشتم . قانون جواب داد ?
خیلی دوست دارم که بیشتر تایپ کنم … اما مهمان داریم و یک کم سرم شلوغه … حتما درآینده بیشتر از تجربیات مینویسم و مشارکتم رو در ارسال دیدگاه ها بیشتر میکنم.
آفرین
سلام جناب اقای مظفری
بسیار ممنونم از به اشتراک گذاشتن تجربه و نتایجتون
خیلی استفاده کردم
با اروزی موفقیت روز افزون برای شما??