چگونه مولد ثروت باشیم - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)

338 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ماه گفته:
    مدت عضویت: 2275 روز

    سلام استاد عزیز انشاالله خوب هستید.خواستم بگم من ازتون یاد گرفتم که چیزیرو بگن این آخرین فرصتشه و دیگه با این شرایط نیست نخرم و انجام ندم احساس میکنم این دوره روانشناسی۲ هم به همین شکله و اینم فرقی با موضوعهای دیگه نداره و رو این محصول هم فرصت گذاشته شده الان نخری گرون میشه و دیگه نمیتونی تهیه کنی و عجله کردن دور از آموزهای شماست پس میسپارم به خدا تو بهترین فرصت واسم خواستهامو فراهم کنه نه اینکه با احساساتی عمل کردن و تحت تاثیر تموم شدن فرصت کاری انجام بدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    بهنام گفته:
    مدت عضویت: 2473 روز

    درود بر استاد پر انرژی و خوش سخن و پر تجربه. و خانم شایسته عزیز خستگی ناپذیر و متعهد.

    استاد جان، من یک مشکل اساسی دارم و اون هم سردرگمی در خصوص انتخاب شغله.

    مدت 5 ساله که ویدئوهاتون رو دنبال میکنم از محصولاتی که خریداری کردم استفاده میکنم.. تاثیرات بسزایی در زندگی دیدم و کاملا برای بنده محرزه که هر کلام شما یک چراغ راهنما برای مسیره و قطعا توسط خداوند بر زبان شما جاری میشه و هدایتگر ماست. و بی چون و چرا بهش عمل میکنم.

    اما موضوعی که باهاش درگیرم اینه که با توجه به وضعیت مالی نابسامانی که در طی این سالها داشتم، بخصوص مستأجر بودن و دائما ازاین شهر به اون شهر و از این استان به اون استان… باعث شده شرطی در ذهنم پدید بیاد که به محض مواجه شدن با یک ایده یا شغل، دو سوال رو برام پیش میاره و دیوانه وار در ذهنم تکرارش میکنه:

    1- چقدر ازش پول در میاد؟

    2- آیا اونقدری در میاد که بتونه من رو به آمریکا برسونه!؟

    اینو اضافه کنم که دلیل تمایل به زندگی در آمریکا از روی هوا و هوس و دیدن زندگی شما نیست. من تقریبا از زمانی که خودم رو شناختم دوست داشتم اونجا باشم. قبلا در کامنتهام اشاره کردم. و تا به امروز که 40 سالمه از این خواسته دست نکشیدم. اصلا اینجوریه که اگر هزاران بلا بر سر ایران بیاد ابداً ناراحت نمیشم.. ولی به محض اینکه میشنوم در امریکا سیلی ، گردبادی چیزی اومده و مردم آسیب دیدن، انگار یک تیکه از قلبم از جا کنده شده و بشدت ابراز ناراحتی میکنم…جوری که انگار خونه خودم رو اونجا ازدست دادم یا خودم اسیب دیده باشم. این حس از 8-9 سالگی بوده و تازگی نداره… گاهی فکر میکنم در زندگی گذشته م اونجا بودم… و اینهمه وابستگی من به اون کشور برای خودم هم خیلی خیلی عجیبه.

    اما دو سوال فوق همیشه باعث میشه که هم بی انگیزه بشم، و هم دائما از این شاخه به اون شاخه بپرم.

    هر چقدر هم آموزشهای شما رو دیدم که این یک مسئله رو حلش کنم باز هم هیچ جوابی براش پیدا نکردم. یعنی همه چیز جوری رقم میخوره که مجبورم میشم برم سراغ یه کار دیگه. با اینکه میدونم عامل اصلی این خرابکاری ذهن بیمار خودمه اما نمیتونم اون پاشنه آشیل رو پیدا کنم.

    از بچگی عاشق الکترونیک و تعمیرات بودم. اما زمان ما در شهرستان امکان انتخاب این رشته نبود. و حتی والدینم حاضر نبودن برم جایی کار کنم یاد بگیرم. و هرچی یادگرفتم بصورت تجربی بود.

    بزرگتر که شدم دیدم به کامپیوتر علاقه و استعداد زیادی دارم. چندین مدرک گرفتم و بعدها فروشگاه کامپیوتر احداث کردم اما بدلیل عدم تامین سرمایه، و بالا رفتن یکباره دلار در زمان احمدی نژاد، زمین خوردم…

    به ناچار به شهر دیگری مهاجرت کردم و در یک شرکت مشغول به کار شدم. و در کنارش به دانشگاه هم رفتم. ولی در تامین هزینه دانشگاه هم موندم! و ترم سوم به خاطر عدم پرداخت شهریه نذاشتن امتحان بدم. و شرکتی هم که کار میکردم 7 ماه حقوقی رو پرداخت نکردن و اجبارا ازش خارج شدم.

    همون زمان با شما اشنا شدم و اموزشهاتون زیر و روم کرد. دست به هر ایده ای میزدم پول سرازیر میشد توی زندگیم. ولی باز هم یه جایی یک تغییر عمده خارج از کنترل ، باعث میشد اون درآمد کم یا صفر بشه. (مسایل بیرونی مثل تغییر قوانین شبکه های اجتماعی ، قطع شدن اینترنت بین المللی که موقت بود، و از این دست مسایل.)

    در تمام این سالها به هر تغییر یا کمبود یا … به چشم یک هدایت جدید از سمت خدا نگاه کردم و هرگز اینطور نبوده که بگم وای من بدشانسم یا این بی عدالتیه و…

    همیشه سپاسگزار بودم و منتظر نشانه بعدی… آشنایی با شما و تهیه کتاب های رویاهایی که رویا نیستند مثل این بود که در دل تاریکی یک چراغ قوه خیلی پر نور بدن دستم تا مسیرم رو ببینم. و باعث شدید چنان عاشق خدا بشم و حسش کنم که هرگز قبلا اینطور نبوده.

    خلاصه مطلب و مسیری که رفتم و میرم:

    – از الکترونیک به کامپیوتر

    – از کامپیوتر به مدیریت آی تی یک شرکت

    – از شرکت به فریلنسری (تولید محتوا، طراحی سایت، و…)

    – از فریلنسری به معاونت یک شرکت (در دست اقدامه)

    – از معاونت شرکت X با حفظ سمت به استخدام یک شرکت بین المللی(Y) وابسته به شرکت X قراره در بیام و در نهایت مهاجرت به کانادا جهت توسعه شرکت Y

    —————

    هیچوقت دچار درماندگی نشدم و در برخورد با هر بحرانی بلافاصله یک راه حل پیدا کردم و حتی موقتی هم شده از اون وضعیت خلاص بشم و عقب نیافتم.

    صد در صد ایمان دارم که تمام این مسیر به خاطر آموزشهای شما بوده که باعث شدید انسانی خداگونه بشم و نشانه ها رو در یابم و با تکامل به درجات بالاتری برسم. واقعا سپاسگزار شما هستم استاد. و ایمان دارم که بالاخره یه روزی از نزدیک ملاقاتتون میکنم و دستتون رو میبوسم.

    اماااا چیزی که همیشه از خودم میپرسم و از خودم انتظار دارم اینه که چطور منشأ اثر باشم؟ من دلم میخواد یک دستاورد داشته باشم یک اثر یا خدمتی ماندگار که دیگران ازش استفاده کنن… یا بقول شما مولد ثروت باشم نه اینکه برای یک شرکت یا یک شخص کار کنم! میخوام برای خودم کار کنم…! اما چه کاری؟ نمیدونم!

    الکترونیک یا طراحی سایت؟

    هاستینگ یا خدمات شبکه های اجتماعی یا تامین ترافیک؟

    انجام خدمات فریلنسری مثل تولید محتوا؟

    متأسفانه به خاطر وضعیت چشمام و کمرم دیگه نمیتونم سراغ اینکارا برم و خیلی حرفه ای ادامه شون بدم. طی این سالها به شدت با کار کردن به خودم فشار اوردم و بیرحمانه از منابع خودم استفاده کردم. اما نتیجه…؟ جالب نبود، شاید بعداً جالب بشه. شاید باید این مسیر رو هنوز ادامه بدم و دری باز بشه… میترسم توهم باشه.. همون توهمی که شما ازش صحبت کردین…

    دلم میخواد یکی با یک جمله طلایی و حتی در صورت نیاز یک پس گردنی محکم! من رو از این سردرگمی نجات بده. واقعا به کمک نیاز دارم…

    عذرخواهی میکنم که کامنتم طولانی شد و موج منفی به همراه داشت. ولی یه حسی گفت اینا رو بگم، جواب همینجاست…

    سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      حمیده اسماعیلی گفته:
      مدت عضویت: 2082 روز

      بنام خداوندی که همیشه هدایتگر ماست….

      سلام دوست عزیز….

      این جمله بالا کاملا برای شما اتفاق افتاده…بسیار واضح هم اتفاق افتاده و بسیار بهتون تبریک میگم از اینکه اینقدر عالی روی خودتون کار کردین که این نتایج ارزشمند وارد زندگیتون شده….اینو اول گفتم که واقعا ارزشمند هستین و قابل تحسین…بدون اغراق میگم دوست خوبم….پس قدر خودتون رو بدونین….😊😊

      توی کامنتتون باورهای محدود کننده هم بود….من برداشت خودمو میگم و امیدوارم که کمک کننده باشه براتون…

      نکته اول اینکه هیچ وقت منتظر نباشین کسی از بیرون بیاد و شما رو آگاه کنه ، نجات بده یا هر چیز دیگه…تا وقتی خودتون با منبعی که درون خودتون هست به هماهنگی نرسین هیچ اتفاق خاصی نخواهد افتاد….اینکه یکی با یه جمله ایی شما رو بیدار کنه این باور محدود کنندست….شما باید برای حل ناخواسته ها و تضادهایی که باهاش روبه رو میشی فقط روی خدای خودت حساب کنی …خدایی که اینقدر نتایج واضح و عالی رو توی زندگیت آورده….با این نتایجی که تا الان گرفتی خیلی خیلی ایمانت به خداوند و به تواناییهات زیاد شده باشه….شما الان توی زمینه موفقیت و رشد و پیشرفت شغلی یه جاهایی واقعا خودت الگویی….پس برای خودت و تواناییهات و احساساتت ارزش قائل شو….

      نکته دوم….اونجا که نوشتی چه کاری!؟؟ نمیدونم….باید بگم اتفاقا خیلی هم خوب میدونی….چند خط پایینترشو دوباره بخووون دوست خوبم…شما خودت چندین کار رو داری پیشنهاد میدی…..حداقل ۶-۷ تا شغل رو نوشتی ….پس همین یعنی زمینه علاقتو پیدا کردی….وقتی اینو پیدا کنی دیگه مابقیش اینه که باورهای محدود کنندتو بشناسی و جایگزینشون کنی با باورهای قدرتمند کننده….کاری که خیلی عالی از پس انجام دادنش بر اومدی قبلا….و اگر ذهنت وقتی که این جمله رو شنید شروع به مقاومت کرد براش اتفاقاتی که توی این ۵ سال رخ داده رو بگو….اینجوری صداشو در نطفه خفه میکنی….😄😄😁 توی قدم اول دوره ۱۲ قدم هم استاد در این مورد صحبت کردن…..

      مشکل اینه که ذهنت رو زیادی شلوغ کردی….یکی از این شغل ها رو که بیشتر علاقه داری بهش انتخاب کن…که میتونی از خداوند هدایت بخوای یا میتونی نشونه بزاری …از نشانه ها استفاده کنی …و بعد از انتخاب اون شغل مورد علاقت دیگه بقیه رو از ذهنت پاک کن و بیا تمرکزی روی همون یک کار قدم بردار….قدم هایی روزانه در جهت هدف امسالت‌‌‌‌‌.‌…بعصی وقتها مشکل از اینه که ما زیادی ذهنمونو شلوغ کردیم با اطلاعات زیاد ….شاخ و برگ های اضافی رو هرس کن دوست خوووبم….اونوفته که هدایت رو خیلی واضحتر دریافت میکنی چون داری فقط روی یک حوزه کار میکنی…..

      البته یه نکته دیگه هم الان به ذهنم رسید ممکنه این صحبتها و این به قول شما سردرگمی بخاطر عدم رعایت اصل تکامل هم باشه…آخه بعضی وقتها پیش میاد که آدم دنبال پیشرفت مالی یهویی هست…و همین یهویی و رعایت نکردن اصل تکامل آدم رو گمراه میکنه و هی از این پله به اون پله میکشونه…..😊😊

      اونجا که گفتین دوست دارم منشا اثر باشم…یا یه چیزی رو خلق کنم ..شما با انجام دادن هر کدوم از این کارهایی که نام بردی یه ارزشی خواهی آفرید….کافیه در راه درست و مسیر علاقت قدم برداری و سر جای خودت باشی دوست خوبم..‌‌..نتایج خودش میاد….پول نتیجه طبیعی زندگیه…..مثل اکسیژنه….فت و فراوووون…..😊😊

      نگران پول در آوردن نباش….تمرکزتو بزار روی زمینه علاقت….و با توکل به خداوند شروع به کار کن……روی نیروی بی انتهای هدایت حساب کن……

      امیدوارم صحبتهام کمک کننده بوده باشه….

      بهترینها رو براتون آرزو میکنم دوست خوووبم….😊😊😊

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        بهنام گفته:
        مدت عضویت: 2473 روز

        درود بر شما دوست بزرگوار و مثبت اندیشم.🌹🌹

        از اینکه وقت گذاشتید و کامنت طولانیم رو مطالعه کردین و توصیه ها و تلنگرهای عالی برام نوشتین، بینهایت از شما سپاسگزارم.

        کاملا با حرفاتون موافقم.

        بله در طی این سالها یعنی بخوام واضح تر بگم، حتی از 2 سالگی تا به همین الان، لحظه ای نبوده که خداوند لطفش شامل حالم نشده باشه. منتهی گاهی خودم نمیفهمیدم اتفاقی که داره میافته، مسیری که دارم میرم، چیزی که دارم به دست میارم یا از دست میدم، همگی به خاطر حضور خداونده و به نفع خودم بوده و هست.

        در واقع تا قبل از آشنایی با استاد، مثل این بود که بلد باشم انگلیسی بخونم، ولی معنیش رو نمیفهمیدم. رهنمودهای استاد باعث شد به گذشته فکر کنم.. به تک تک لحظاتی که داشتم.. که چطور خدا دستم رو گرفت. دوست دارم چنتاش رو بگم که هم به خودم یاداوری بشه هم ایمان دوستان قوی تر بشه…

        دو سالم بود:

        برادرم بلندم کرد و برد بالا سرش ولی از دستش سر خوردم افتادم زمین و پای چپم، هر دو استخوان ساق کاملاً شکست، جوری که مادرم صدای شکستنش رو شنیده بود. اما من فقط پام رو سفت چسبیده بودم و گریه نمیکردم… اینارو یادم نمیاد ولی برام تعریف کردن. وقتی میبرنم دکتر، مادرم اصرار میکنه از پام عکس بندازن اما دکتر قبول نمیکنه و میگه ضرب دیده چیزی نیست. مادرم گفت نه دکتر من شنیدم پاش شکسته.. دکتره میگه نه خانم این اگه پاش شکسته باشه بیقراری میکنه، گریه میکنه، هیچی نمیگه که! خلاصه دکتر با اصرار مادرم راضی میشه عکس بندازه. و وقتی نتیجه رو دید…!!!

        مادرم میگفت، دکتر وقتی عکسو دید ده دقیقه تمام فقط نگات میکرد میگفت خدایا چطور ممکنه؟ مگه میشه؟ این بچه باید از شدت درد الان زمین و زمان رو به هم میدوخت… ولی دریع از یه قطره اشک! اول گفت شاید شوکه شده… باهات بازی کرد دید واکنش نشون میدی اما پاتو که دست میزد نمیزاشتی!…

        خلاصه میخوام بگم جز اینکه اونجا خدا برام کاری کرد که درد احساس نکنم هیچ چیز دیگه ای نمیتونه باشه… حتی تست عصب های پا هم نشون میداد که همه چی اوکیه و من باید درد رو احساس کنم.

        در 5 سالگی داشتم توی کوچه بازی میکردم.. یهو حدود 15-20 تا اسب وحشی به تاخت اومدن توی کوچه و از روم رد شدن.. کاملا و واضح این صحنه رو یادمه، بلا استثنا همشون از روم پریدن و من روی زمین خودم رو گرد کرده بودم و با اینکه یکی دو تاشون سمشون بهم برخورد کرد باز هم چیزیم نشد. قشنگ جوری بود که انگار وقتی سمشون بهم میخورد اطرافم رو چیزی نرم و نامریی گرفته باشه و من ضربه نرمی رو احساس میکردم..

        وقتی اسبها رفتن، ملتی که اونجا شاهد بودن، داشتن شاخ در میاوردن که چطور سالم موندم… جز اینکه بگم دست خدا تو کار بود هیچ توجیه دیگه ای براش ندارم.

        از 7-8 سالگی وقتی به الکترونیک علاقمند شدم. هنوز زمان ما به ندرت حتی بزرگترها میدونستن هویه و لحیم به چی میگن… ولی من به خودم جرات میدادم و رادیو ضبط و لوازم خونه رو باز میکردم و اگر خرابی داشتن برطرف میکردم… این مسئله تا چندین سال ادامه داشت و من بدون اینکه هیچ اموزش قبلی ببینم.. ایراد رو برطرف میکردم، اما چطور؟

        گاهی ساعتها به اون دستگاه زل میزدم و بدون اینکه بفهمم چرا بهش نگاه میکنم فقط از خودم میپرسیدم “بنظرت کجاش ایراد داره”!؟ این درحالی بود که حتی اسم و کار خیلی از قطعات رو هم نمیدونستم. و بالاخره جوابش در ذهنم زمزمه میشد.. فلان جا رو چک کن، فلان قطعه رو چک کن، فلان کار رو انجام بده…! و عمل با موفقیت انجام میشد!

        در دوران سربازی یه روز حدود 200 سرباز رو میخواستن تنبیه کنن به خاطر خراب کردن رژه! اون روز فرمانده پادگان شخصا میخواست تنبیه کنه. اونایی که رفتن خدمت میدونن دارم از چی حرف میزنم… یعنی ارزوی مرگ میکردیم ولی فرمانده پادگان هیچوقت نیاد بالا سر ادم…

        200 نفر به خط شدیم و گفت سوت میزنم بدویید، سوت میزنم شیرجه میرید حتی اگر جلوتون، سنگ بود، خار بود، چاله بود… بدون مکث شیرجه میرید…

        گفتم خدایا به دادم برس من امروز به فنا میرم.. نمیتونم… سوت اول دویدیم. و سوت دوم شیرجه زدیم!

        سوت ممتد کشید گفت اون سرباز! با دست نشونم داد… بیا اینجا… رفتم پیشش احترام گذاشتم، اسم و یگانم رو پرسید.. گفت کارت عالی بود، برو اون جلو روی اون سنگ بشین و بعد از ده دقیقه برو خوابگاه استراحت کن!!

        من اون روز در لحظه نجات پیدا کردم و رفتم ولی بقیه به مدت 3.5 ساعت انواع و اقسام تنبیه ها رو تحمل کردن!

        جز اینکه خدا بود که کاری کرد من دیده بشم، هیچ توجیه دیگه ای ندارم براش…

        قصه طولانیه…

        ببخشید خلاصه.

        همیشه خدا کنارم بودم و هست و بقول شما روی نیروی بی انتهای هدایت باید حساب کنم و مسیرم رو طی کنم. و شاید علاقم جایی همین نزدیکی ها باشه و یه روزی خودش پیدا کنه…

        همین که من بدون حتی یک ریال هزینه قراره برم و ساکن کانادا بشم خودش یک نشانه عالیه که همش در مسیر خواسته هام بودم و هستم و خدا مسیر رو برام هموار کرده و بقول استاد فقط باید از مسیر لذت ببرم… اره، همینه… باید ازمسیر لذت ببرم… بقیه خودش میاد… پول میاد.. موقعیت میاد… علاقه میاد…. همونطور که همیشه اومده…

        خدایا شکرت

        بازم ممنونم دوست خوبم.

        به امید دیدار شما و همه دوستان، در یک دورهمی عیونی و عالی که فقط عباسمنشی ها توش باشن و ثروت و عشق و شادی از سر و روی همه بباره…

        خدایا هدایتگر همه باش، و آرامشی از جنس خودت به همه ما عطا کن.🤲🙏

        الهی شکرت.

        سپاس💖💖💖

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    Im enough گفته:
    مدت عضویت: 3967 روز

    سلام استاد عزیز از شما خیلی ممنونم که در این فایل به مهمترین مساله و‌مشکلی رو که برای کسانی که وارد این حوزه شده اند پرداختین بله درسته مساله توهم و بدون تلاش و مهارت بجایی رسیدن بدون پرداخت بها و کسب موفقیت کردن من با تمام وجود خود این مساله رو درک میکنم چون خودم یکی از افرادی بودم که آسیب زیادی از این نوع تفکر خوردم و امروزه صدها نفر رو میبینم که دور وروم همچنان با این توهم زندگی میکنن و بقول خودشون فرمایش شما از کم تاثیر بودن کار فیزیکی رو مساوی کردن با هیچ کاری نکردن فقط حرفای قشنگ زدن و فایل گوش کردن بنظرم باید گروه دیگری رو هم اضافه کنید که هم توهم دارند هم بعد از دو سه ماه فایل گوش کردن خود رو استاد موفقیت میدانند و میخواهند مثل شما محصول تولید کنند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    محمد قبادی گفته:
    مدت عضویت: 890 روز

    به نام خداوند بخشایشگر

    سلام استادبابت تمام این زحماتی که شما برای

    اینکه ما چگونه خودمان را بشناسیم وبدانیم کی هستیم وبرای چی به این دنیا آمدیم وچه باید کنیم سپاس گزارم.

    مااز حرفهای شما

    بسیار انرژی وانگیزه میگیرم من خودم فنی هستم من امتحان کردم وقتی توی کارم ترسیدم کار

    به خوبی جلو نرفته اما وقتی که میرم داخل کار واقعا امکان نداره که موفق نشم من میفهم وقتی چیزی جدید یاد میگرم چقدر احساس خوبی دارم استاد من باتمام وجود دارم کار میکنم واقعآ ازاین همه عشق به کارم خداوند را

    شکر میکنم. واز شما تشکر میکنم که اینقدر

    باتمام وجود دارید برای این که جهان را به جای زیباتری تبدیل کنید تلاش میکنید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    محبوبه سرداری گفته:
    مدت عضویت: 1372 روز

    به نام خدای توانا

    سلام و درود بر استاد عزیزم وخانم شایسته گرامی

    باید روی علایق واستعداد های خودمون کار کنیم تا هم لذت ببریم وهم مولد ثروت باشیم انسانهایی را می شناسم که به کارشون علاقه دارند وچقدر در اون زمینه پولساز بودندوالبته بعضی از اون افراد که به مهارت خودشون افزودند وموفق تر هستند وبعضی از اونها که طبق هنر قبلی خودشون دیگه به سمت بهبود بیشتر نرفتند و پیشرفت بیشتر نکردند وخودشون را دراون زمینه تغییر ندادند.وبعضی از افراد که به علایقشون ت جه نکردند واز این شاخه به اون شاخه پریدند و وقتشون را تلف کردند

    ممنونم از استاد عزیزم برای این آگاهیهای نابشون

    واز خدای بزرگ می خواهم که در درک وعمل به این آگاهیها من را کمک کنه وهر روز بهتر از روز قبلم باشم ودر مسیر علایق وتوانائیهام قدم بردارم وپیشرفت کنم واز زندگیم لذت ببرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    آرمین مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1691 روز

    درود به همه دوستان و استاد عزیز

    ممنون بابت اینکه این فایل رو قرار دادید کمک کرد خودم و زندگی انسان رو دقیق تر بشناسم

    من یک جوان 20 ساله هستم و خیلی دوست دارم که به عشق زندگیم برسم به اون کاری که واقعا بهش علاقه دارم و رسالت منه برسم

    خیلی تاثیر گرفتم از مدیا که یک میلیونر جوان هست که با ترید در حوظه هایی مالی میلیونر شده یا مارک زاکر برگ که جوان ترین میلیارد دنیاست چون برنامه نویس بوده یا اینکه یک جوان با خرید دوج کوین میلیونر شده و من همه این کار هارو انجام داده ام و نتیجه ایی نگرفتم و واقعا نمی دونم چکار باید بکنم تا عشق زندگیم یا شغل مورد علاقه ام رو پیدا کنم تا به درآمد بالا برسم واقعا نمی دونم چیزی رو که باید توی این دنیا انجام بدم چیه آیا باید چیزی رو توی این دنیا درست کنم یا تغییر بدم نمی دونم واقعا باید چیکار کنم

    از استاد عباسمنش درخواست میکنم که پاسخ بده

    از همه دوستان خواهش میکنم که به من کمک کنن ایده بدند که چیکار کنم یا چه فایلی رو ببینم یا چه کتابی رو بخونم یا چه دوره ایی رو بخرم که بهم کمک کنه

    من میدونم که خیلی از هم سن های من هم این سوال رو دارند و گیج هستن تو زندگی

    کمکتون میتونه زندگی خیلی هارو تغییر بده

    و در آخر خیلی از خدا تشکر میکنم که منو به این فایل هدایت کرد و با استاد عباسمنش آشناشدم و به این خانواده پیوستم

    ممنون استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      صفاگنجی گفته:
      مدت عضویت: 1758 روز

      سلام دوست عزیز

      تأثیری که از جوانهای میلیونر گرفتی به این معنانیست که شما هم حتما اون مسیر یاشغلی که اونهامیلیونر شدن رو دنبال کنی

      به این معنایه که ازونها به عنوان یک الگو برای ذهنت منطقی کنی و بارهابخودت بگی که اگه اونهاتونستن ازآسونترین راه ثروتمند بشن پس من هم میتونم

      اگه واقعا میخوایی که از راحتترین راه ممکن به ثروت برسی باید الگوهای زیادیو برای خودت پیداکنی که خیلی راحت به ثروت دست پیداکردن

      و وقتی اونقدر تکرارکردی که میشود ازآسونترین راه ثروتمندشد و برای ذهنت کاملا منطقی شد،اون موقع جهان شمارو به شرایط موقعیتها و آدمها و ایده هایی هدایت میکنه که

      بتونی خیلی راحت ثروت بسازی

      شاید اون اول کسی عشقو علاقشو ندونه چیه اما وقتی که به اون ایده هایی که در حد شرایط و مدار ادم هست عمل کنه و نتیجه ی درامدش به یک ثباتی برسه بعد میتونه به ایده های بزرگتر و بهتری که به ذهنش الهام میشه عمل کنه

      و عمل کردن به ایده های مختلف و نتیجه گرفتن،کم کم مابه یک شرایطی هدایت میشیم که میبینیم خیلی راحت ازیک کاری که واقعا بهش عشقوعلاقه داریم ثروت خلق میکنیم

      مثل استاد که اون اوایل به ایده ی تندخوانیشون عمل کردن برای سریع خوندن کتاب توحوزه ی موفقیت،و همون استارت زدنه و عمل کردن به اون ایده باعث شد که بقیه ی درها و نشونه ها براش بازبشه و روشن بشه

      شماممکنه اولین ایده ای که به ذهنتون الهام بشه از یک ترشی انداختن باشه ولی میبینی بعداز یه مدتی به یک بورس خریدوفروش ماشینو طلا ختم بشه که اتفاقا ممکنه مثلا به همون شغل بورس علاقه مند بشی،ولی اول باید به اون ایده ی اولیه عمل کنی تا درهای بعدی برات بازبشه

      اگه بری گفتگوی دوستان رو بشنوی

      میتونه صحبتای دوستان و خوده استاد که به چه ایده هایی عمل کردن و نتیجه گرفتن،بهتون کمک کنه

      اگه بخوام من ازخودم مثال بزنم و امیدوارتون کنم که نگران نباشی و هیچ عجله ای هم نکنی،اینه که من هم دقیقا نمیدونم واقعا عاشق چه کاریم،و به ایده هایی که در حد باورایی که ایجادکردم عمل کردم و نتیجه ی مالی هم تاحدودی گرفتم،اما ایمان دارم که اگه به همین ایده های اولیه در حدشرایط و مدارم عمل کنم،مطمئنم به زودیه زود درهایی برام بازخواهد شد که به کاره موردعلاقم هم هدایت میشم ان شالله

      دوست عزیز،به همون ایده هایی که میگی و عمل کردیو نتیجه نگرفتی،فقط هدفتون پول نباشه،بشین خودتو بسنج ببین اون ایده هایی که انجامشون دادی واقعا بهشون علاقه هم داشتی یا به صرف اینکه چون اون طرف باهاش ملیونر شده توهم فقط به این قصدونیت رفتی که ملیونر بشی؟

      اگه ما هدفمون این باشه که فلان شغله که میتونه مارو از فرش به عرش برسونه،بایداین هدفو استپ کنیم چون این ذهنیت باعث میشه که ماهیچوقت به چیزی که علاقه مندیم هدایت نشیم و بعدمیبینیم که تمومه عمرمون رو تلف تغییردادن این شغل و اون شغل کردیم و آخرشم به پوچی رسیدیم

      دوست من،تمومه شغلها یک پتانسیل دارن برای ثروت بی انتها ساختن

      طرف رو میبینی با کاره دلالی و آهن پاره ها ثروتمند شده اما وقتی ازش میپرسی میبینی که واقعا داره باعشق اون کارو انجام داده

      ماباید هرایده ای هم که اون اول بهش عمل میکنیم رو بااحساس خوبِ پایدار انجام بدیم و مطمئن باشیم که بقیه ی درها به رومون بازخواهد شد و درزمان مناسب ‌و موقعیت مناسب هم به شغل مورد علاقمون هم هدایت خواهیم شد

      به قول استاد ما به دنیا نیومدیم به صرف اینکه فقط یه سقفی بالای سرمون باشه یا یه ماشینی زیر پامون باشه،مااومدیم که زندگی رو درهرلحظه بالذت زندگی کنیم

      اگه به تک تک جمله های استاد دقت کنی میبینی که ایشون در شرایط بدمالیشون هم احساسشون خوب بوده،و همون احساس خوب پایدارشون باعث شد که الان به این موقعیت هدایت بشن

      تمومه صحبتها و دوره های استاد از بیس و اساس یکیه اینکه احساس خوب پایدار داشته باشی،و نگران هیچ چیزی نباشی،اگه خودتو تسلیم کنی به جریان هدایت و رهاکنی و نچسبی به یک شغل خاص یابه یک موقعیت خاص مطمئن باش جهان مثل یک رود همیشه جاریی که سرانجامش به یک اقیانوس ختم میشه،شمارو به موقعیتی هدایت میکنه که خودت بعداز یک مدت نمیفهمی که ازکجا به کجارسیدی انقدر که همه چیز برات بدیهی میشه،فقط کافیه بقوله معروف باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد …

      امیدوارم که جوابم براتون مفید باشه

      درپناه خداوند شادوپیروزباشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 1757 روز

    سلام وقت بخیر

    واقعا فایل فوق العاده ای بود استاد عزیزم سپاسگذارم به خیلی از سوالات من جواب داده شد

    فقط من ی چیز رو این وسط درست متوجه نشدم که ی جا استاد گفتن برای من خیلی سخت بود که قران رو بخونم چون از زبان عربی متنفر بودم و اصلا دوست نداشتم یاد بگیریمش ولی برای اینکه قران رو بخونم و ریشه کلمات رو بدونم باید یاد میگرفتم(ی جور اجباری که برای موفقیت بیشتر و درک قران باید می پذیرفتن) و ی جای دیگه درباره امیر عابد زاده گفتن که عاشق کارش(دروازه بانی) بوده و مسیر تکاملی ای که طی کرده همش لذت بوده و حال کرده و الانم دروازه بان تیم ملی شده

    ی چیزی که این وسط برای من همیشه سواله از حرفای استاد اینه که ایا سختی که باید ما بکشیم برای طی کردن بخشی از مسیر و موفق شدن بیشتر اون سختی جایزه که ادم بپذیرش؟ منظورم اینه ایا این در تضاد با عشق علاقه نیست یعنی میشه ما ی کاریو خیلی دوست داشته باشیم و سختی هایی داشته باشه بخیشش برای پیشرفت بیشتر و ما نخوایم که اون رو بپذیریم

    ایا این به این معنیه که ما اون کار رو کلا دوست نداریم ؟ یا نه باید اون سختی رو بپذیریم تا پیشرفت بیشتر کنیم؟

    این ی misunderstanding عجیه برای من همیشه تو صحبت های استاد

    مثلا الان من تو شرایطی هستم توی زندگیم که کاریو که دوست داشتم رو رفتم سمتش و دارم انجامش میدم و بهتر و بهتر میشم با یادگیری و تجربه های جدید و ی درامد نسبتا خوبیم دارم اما انجام دادن ی کار برام توی این مسیر خیلی خیلی سخته

    الان من بخوام این کار رو انجام بدم خیلی برام سخته اما بعدش نتایجش زندگیه کاری و … من رو متحول میکنه

    الان سوالی که هست اینه که من تنبلی میکنم و نمیخوام این سختی رو بپذیریم برای رشد بیشترم یا نه کلا اصن نباید انجام اون کار سخت باشه و من به این کار علاقه ندارم ؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      آینا راداکبری گفته:
      مدت عضویت: 3356 روز

      سلام

      اگر به آن کارعشق داشته باشید اصلا سخت نیست یعنی آن کاری که شما دارید انجام میدهید و از نظر دیگران سخت است از نظر شما لذت است .

      ببینید من خیلی ورزش میکنم هر کسی مرا می بیند می گوید خوبه خوش به حالت ولی خیلی سخته من اصلا دوست ندارم ولی به خدا اصلا برای من سخت نیست من عاشق عاشق ورزش کردن هستم هر چه بیشتر ورزش میکنم بیشتر خوشم می آید

      برنامه هایی برای شاگردها می نویسم که می گویند بگو بینیم ازکجا یاد گرفتی به خدایی خدا قسم خودش آمده است در ذهنم حتی نصفه شب تا می آید می نویسم یعنی همیشه کنار تخت من یک قلم وکاغذ هست

      خیلی ها می گویند از ورزش متنفرند برای آنها اینکارسخت است ولی برای من که عاشق این کارهستم اصلا سخت نیست کیف میکنم اول اول حقوقم نسبت به کار اداری شاید بگم 1 صدم شد ولی ادامه دادم تا به اینجا یعنی هر یک قدم که می زدم کیف می کردم می کنم .

      اگرعشق باشه شما سختی ندارید

      راهکار من به شما:

      حسابی ارزیابی کنید عشق شما چیست اصلا درانتخاب عشق خود درست فهمیده اید؟

      بعد تمام احساسات و کارهایی که می کنید را بنویسید و مشکلات خود را واضح و باز بنویسید و بعد از توی همان نوشتنها راه حل را می یابید و خودتان می فهمید که باید چه کار کنید

      بعد اولین الهامی که به شما میشود را انجام دهید حتی اگر عجیب و غریب است الهام از حالتی که و شرایطی که شما هستید شما را به سختی نمی اندازه به شما احساس آرامش میدهد نه بدو بدو

      بدانید اول راه تکاملی یعنی کم کم و بعد تصاعدی یعنی سریع انجام میشود پس اقدام کنید و ناامید نشوید.

      تنها کسی که می تواند به شما کمک کندخودتان هستید به شرطی اینکه خوب خود را و کاری را که دارید انجام میدهید بشناسید و بدانید.

      کاری که به شما احساس خوب درونی می دهد احساس خوب درونی نه بیرونی احساس خوب درونی میدهد و حال دل و درون شما را خوب می کند انجام دهید آنی که هر وقت فکرش را میکنید حال شما را خوب میکند شادتان میکند لبخند روی لبان شما می آورد.

      عشق با سختی نیست اگر عشق دارید سختی معنایی ندارد مطمئن باشید که کاری دارید انجام میدهیدعشقتان است. اگر عاشقان را ببینید میگه من فقط به این برسم اصلا به سختی اش کاری ندارد آن احساس را دارید؟

      این قدر از خودتان سوالات مختلف بپرسید که جواب را پیدا کنید مثلا”

      – چرا من دارم این کار را انجام میدهم؟

      – چرا با انجام اینکار حالم خوب نیست؟

      – این کار را دارم خوب انجام میدهم؟

      – آیا صبح به ذوق انجام این کار دارم از خواب بلند می شوم یانه یعنی عشق به کار دارید یا نه

      – در کارم پیشرفت داشتم و اگر نه چرا؟

      – چطور میتوانم کارم را راحتتر کنم ؟

      – باورهای من برای کارم چیست ؟

      – ….

      just do it now

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1852 روز

    به نام مهربان پروردگارباسخاوتم که هدایتم کرد به این سایت توحیدی

    سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که چراغ راهمون شدید درمسیر زیبا زیستن ،

    سپاسگزارم که به الهامات تون توجه میکنید و آگاهی های زندگی ساز رو دراختیار ما قرارمیدید

    استادعزیزم اونجایی که فرمودید ما داریم با معلول ها مسابقه میدیم و برنده شدن توهمچین مسابقه ای اصلا کار سختی ….

    قلبم پراز شعف میشه،این یادآوری ایمانمو قوی تر میکنه، جواب سوالیه، که داره ،ذهنمو منحرف میکنه…

    هروقت که راجب ثروت صحبت میکنیم و راجب فراوانی جهان هستی و اینکه ثروت باید درحالت طبیعی وارد زندگیمون بشه اگر من مانع ذهنی نداشته باشم،دراین مواقع نجوایی میاد تو ذهنم که اگر به این آسونی بود که همه ی جهان ثروتمند بودن ،وبعد یادم میاد که استاد فرموده همه ی مردم جهان بجز عده معدودی، درمورد ثروت موانع ذهنی دارن ومن دارم با جماعت معلول مسابقه میدم اگر بتونم تمرکزمو رو این آگاهی ها بذارم و باورهای سازنده بسازم کم کم ظرف ذهنیم بزرگترمیشه و همینطور که استاد فرمودن ثروت بطور طبیعی وارد زندگیم میشه

    خدایا کمکم کن تاهمچنان، با لذت این مسیر رو طی کنم

    حالا که میدونم علایقم چیه ،حالا که به‌ کمک آگاهی های این سایت تونستم درمسیر علایقم قراربگیرم حالا که میدونم تنها بخاطر باورهامه که درآمدم به اون حدی که میخوام نرسیده

    حالا که محصولات روانشناسی های ثروت رو دارم و زمان و علاقه شدید هم برای گوش کردن و اجرا کردنشون دارم

    پس به پشتوانه ی اینا خیلی زود موانع ذهنمو برمیدارم تااز جلوی این جریان طبیعی که من سد راهش شدم ، خودمو کنار بکشم تا به زندگی دلخواهم برسم

    سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که این آگاهی هارو دراختیارما قرارمیدید و سپاسگزارم از شما مریم جون عزیزم که با عشق وقت گذاشتید و روانشناسی ثروت دو رو آپدیت ش کردید

    خیلی خوشحالم که هدایت شدم به خرید این محصول وخیلی شادم برای گوش کردن جلساتش

    دوستتون دارم و عشق برای تک تک بچهای سایت توحیدی عباسمنش 🫀

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    مهوش ثروتمند گفته:
    مدت عضویت: 1353 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و گرامی و بانو مریم بسیار شایسته و عزیز و دوستان عزیز که از خوندن کامنت های پر محتوا و ارزشمندتون لذت میبرم

    من همیشه این برام سوال بود که آدم وقتی وارد علاقه ش میشه و در زمینه ی مورد علاقه ش میخاد کار کنه و علاقه ش رو دنبال کنه ، تا توی زمینه ی مورد علاقه ش جلو بره و یه مهارتی یاد بگیره و تا بخاد توی زمینه ی مورد علاقه ش کار کنه و پیشرفت کنه و آموزش ببینه و یاد بگیره و به مرحله ای برسه که بتونه مهارتی رو کسب کنه و مهارتش رو و خدماتش رو در زمینه ی مورد علاقه ش به جهان منتشر کنه و ارایه بده ی یه مدت زمانی طول میکشه.خب حالا توی این مدت زمان پول از کجا بیاره و چجوری درامد کسب کنه و چجوری زندگی کنه؟؟؟؟؟

    بعد از مدتی که فایلهای استاد رو گوش دادم و روی خودم کار کردم ،فهمیدم

    اول اینکه وقتی آدم در زمینه ی مورد علاقه ش کار میکنه و زمانش و انرژیش رو صرف کارای مورد علاقه ش میکنه حس و حالش خوبه و همش داره لذت میبره و آرامش داره و خوشحاله و داره واقعا زندگی میکنه

    دوم اینکه .برای اینکه باورش درست بشه و باور کنه که میتونه از علاقه ش همین حالا درامد کسب کنه ، میتونه تکاملی جلو بره و قسمتی از زمانش رو صرف علاقه ش کنه و یه تایمی هم صرف هر کاری که به ذهنش میاد انجام بده که یه ورودی مالی بیاد توی  زندگیش.و این ورودی مالی ربط به باورهای مالی آدم داره.ربط به این باور داره که خدا روزی رسان و رزق دهنده ی من هست .نه شغلم.شغل من روزی دهنده ی من نیست.هیچ عامل بیرونی روزی دهنده ی من نیست.فقط خدای مهربانم روزی دهنده ی من هست از بینهایت طریق .و هر کاری که به ذهن آدم میاد برای ورودی مالی باید انجام بده.و انجام علاقه هم برای کسب روزی نیست چون شغل ، روزی دهنده ی من نیست .و فقط خدای مهربانم روزی دهنده ی من هست و دنبال کردن علاقه هم فقط به خاطر حس خوب داشتن و هماهنگ بودن با خدای مهربانم هست .و هر چی بیشتر با خدای درونت هماهنگ میشی بینهایت  روزی از بینهایت طریق وارد زندگیت میشه.اشتباه من قبلا این بود که فکر میکردم ما باید بریم دنبال علاقه مون که یه پولی بدست بیاریم که با اون پول بتونیم چیزایی که فکر میکنیم لازم داریم رو بخریم که بتونیم خوشحال و سالم زندگی کنیم.یعنی من فکر میکردم با شغل با یه کار بیرونی پول بدست میاد و پول که یه عامل بیرونی هست یعنی چند تا کاغذ و تراول و یه عدد نمایشی توی کارتم و حسابم به من روزی و خوشحالی و حس خوب میده.و سر در گم شده بودم که حالا که یه مدتی طول میکشه تا در زمینه ی مورد علاقه م کاری یاد بگیرم چجوری پول داشته باشم.در حالی که روزی رسان من همواره خدای مهربانم هست و دنبال کردن علاقه م برای اینه که من با خدای مهربانم و با جهان هماهنگ تر بشم و به طور طبیعی وقتی حسم خوبه و رها و آزاد هستم و مقاومت ندارم و لذت میبرم و تمرکزم روی لذت و خوشی و علاقه هام هست ، کاملا طبیعی همواره جریانی از ثروت و نعمت و پول و خوشبختی در زندگی من جاری هست.یعنی در زمینه ی سلامتی من هرگز فکر نمیکردم یه چیز بیرونی باید به من حس سلامتی بده و صد در صد باور کردم که از درون حس کامل سلامتی رو دارم و انرژی پاک الله که در تمام ذرات وجودم جاریه کاملا من رو سلامت کرده اما در مورد پول من نمیتونستم باور کنم که انرژی پاک الله که در تمام ذرات وجودم جاریه ، من رو کاملا دارا و غنی و ثروتمند و سرشار از پول و نعمت و ثروت کرده .و من همیشه فکر میکردم باید باورام رو درست کنم و روی باورام کار کنم تا پول جذب کنم .بعد که پول جذب کردم احساس پولدار بودن کنم و بعد بتونم هر چی میخام بخرم.یعنی از همون اول به احساس عمیق دارا بودن و پولدار بودن و غنی بودن و ثروتمند بودن و توانگری نرسیده بودم.من دنبال یه عامل بیرونی بودم که بدستش بیارم تا احساس دارا بودن بکنم.و همش هم باورم این بود که این عامل بیرونی یعنی پول رو ندارم و باید بدوم دنبالش تا بدستش بیارم و اون پوله به من خوشبختی و نعمت و ثروت و رفاه بده.در حالی که فهمیدم من باید با علاقه م به حس دارا بودن و حس خوب و عمیق غنی بودن درونی برسم و این حس توانگری درونی ، پول و نعمت و ثروت رو در زندگی من جاری میکنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    سهراب سهرابی گفته:
    مدت عضویت: 1563 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام استاد عزیزم

    چقدر امیدواری و عشق تو این فایل بود

    من جزو دسته ای بودم و هستم که عشق علاقه مو پیداکردم و فهمیدم که باید تکاملی برم جلو و هیچوقت نخواستم یه شبه به ثروت یا احساس خوب و آدم بهتری بشم

    از وقتی که از استاد یاد گرفتم هیچ عجله ای نداشته باشم و سیر تکامل رو رعایت کنم

    تو شغلم تو چیزی که بعدها دوست دارم برم توش مشغول بشم یا تو رفتار و عاداتم همش به این فکر میکنم چجوری باید تکاملی حرکت کنم و انصافا هم به هیچ مشکلی بر نخوردم

    من عاشق دوبله فیلم و انیمیشن هستم خیلی تکاملی دارم حرکت میکنم و لذت میبرم وقتی ادامه دادم یه ایده اومد که برم تئاتر کودک هم کار کنم که تأثیر بهتری داشته باشه و نمی‌دونید کار کردن برای بچه ها چقدر لذت بخشی ومن که عاشق کارتون و انیمیشن هستم خودم از کارکردن لذت میبرم و تصمیم دارم دوبله و تئاتر ترکیب کنم

    البته به روش تکامل

    لذت بردم استاد از حرف های که تو این فایل گفتین اراده و انگیزه من رو دوبرابر کرد برای ادامه دادن رفتن تو دل ناشناخته ها

    سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: