شیوه مدیریت انتقادات - صفحه 1

414 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعیده شهریاری» در این صفحه: 15
  1. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    به نام خداوند جان و خرد،کزین برتر اندیشه برنگذرد

    خداوند نام و خداوند جای،خداوند روزی ده رهنمای

    سلام به استاد زیبای خوشتییپ نازننینم

    و سلام و سر سلامتی به دوستان عززیز توحیدی من

    خداروصدهزارمرتبه شکر …یک روز دیگه زنده م ..نفس میکشم ..شمارو میبینم …به صداتون گوش میدم ..و قدم های تکاملی برای بهبود شخصیتم برمیدارم …

    استاد جانم …قبل از هرچیز یک درخواست و خواهش داشتم ازتون …میشه لطفا به استاد شایسته بگید حداقل یکبارتواین ویدئو ها… از پشت سرتون رد بشه :) …ما ببینیمشون …؟میدونید چقدددر دلتنگ روی ماهش هستیم …؟

    این انصاف نیست ما جامونده های دوره کشف قوانین …صدا و تصویر نازنین ترین مریم دنیارو مدت هاست نداریم …

    استاد شایسته اگر صدای منو میشنوی … بنمای رخ که خلقی واله شوند وحیران بااابااا : ))))) دلمون حساااابی براتون تنگه …

    استاد جانم …صدای سعیده رو از پست کشیک شبکاری میشنوی …تازه روزم رو شروع کردم اما پربرکت …

    ی جایی تو قدم نهم استاد میگه من ندیدم آدم از خودم توحیدی تر …آره استاد …من ندیدم از شما توحیدی تر…

    اینو از رفتار شاگردتون میفهمم …من که میخوام بخوابم برای خدا مینویسم عششقم من میرم بخوابم برمیگردم :) بیدار که میشم میپرپممم سر دفترم میگم سلاااام عشششق من …من اومدم :)))))

    کی یادم داده این عشق بازی رو..؟کی یادم داده زندگی توحیدی رو …؟

    سی سال همه جا دنبالش گشتم نبببووووود ….

    اینجا پیداش کردم …

    اینجا طعم خوووشبختی رو با سلول به سلول بدنم چشیییدم …

    انقدر غرررق لذت شدم که همیشه بهش میگم …پسسسر همین الان اگر بگی برگرد پیشم …من منتظر فرشته ی مرگ نمیمونم …خودم ازین جسم جدا میشم و مییپرم بغلت ….

    آره استاد من …ندیدم استاد از شما توحیدی تر …که زندگی سعیده رو اینطوری کن فیکون میکنی …

    صداتون توی سرم میپیچه …تو قدم اول …با لذت تمااام …غرق آرامش میگید …

    این مسیر خیییلی خوبه …خیلی …این مسیر همه چیز بهتون میده …همه چیز …

    اون موقع نگاه به چهره ی پر از آرامش و فرکانس بالای صداتون میکردم …

    غرق ناامیدی بودم …اما …

    ایمان آوردم به این کلام …به این صدا …

    یکی آمد که حرف عشقو با ما زد ….

    اون موقع نمیدونستم چه جوری ممکنه …یکروز من هم بتونم انقدر غرق آرامش بشم …

    آلرردی …الان هستم … :)

    غرق عشششق …آرامش …نووور…تسلیمِ تسلیم ….

    سرت سلامت استاد قشنگم …من رو به ایمان دعوت کردی… لبیک گفتم و الان اینجام … :) به قول قرآن شدم لعلک ترضی …

    استاد عباسمنش عزیزم …

    درمورد موضوع فایل بگم براتون…

    الحمدالله بعد ازآموزش های شما …خیلی وقته نه کاری به کسی دارم …نه برام مهمه بقیه دارند چیکار میکنند …قبلا هم شخصیت انتقادی نداشتم خیلی …اما انقدرم بیخیال نبودم …

    ازونجا که کله ی مبارکم روی تن خودمه نه توی زندگی دیگران …بقیه هم خیلی کاری بهم ندارند …که اگر هم داشته باشند …من تموم تلاشم رو میکنم انتقاد سازنده رو بپذیرم …یا اگر قصد و غرضی داشته باشند بیخیال باشم و بسپرمشون به الله…

    اما از اجرای قانون سلامتی بگم براتون …

    اون سعیده ی مثبت هفتاد کیلویی :) …که آرزوش بود یک روز معجزه بشه تا عدد 60 رو …روی ترازو ببینه …

    الان عیین کرره شده همش 50 کیلو : ))))))

    صحیح و سلااامت …پر از انرژی …پر از اعتماد به نفس…پر از تمرکز …

    روزی صدبار اینارو میشنوم استاد…

    مثلا از همکارام:

    وااای سعیده!تو چرا انقدر لااغر شدی..؟

    وااای داری میمیری که!داری محو میشی!چی موند ازت…!

    تو فتوسنتز میکنی…؟یعنی چی نمیای با ما غذا بخوری؟

    من قول میدم همینجوری پیش بری،چند ماه دیگه میمیری : )))))))

    بعد من بلندد بلند میخندم میگم نگرااان نباشید …حلواتون رو که نمیتونم بخورم اما …مطمئن باشید بیشتر از شما زنده میمونم و لذذذت میبرم از زندگیم : ))))))))

    چرا انقدر راحتم با این انتقاد ها …؟چون دارم میبینم اونور داستان،یک مشت آدم به قول استاد رها شده در دریا که مووج هر طرف میبرتشون …نه هدفی دارند …نه انگیزه ای …یک مشت آدم پر از بیماری…پر از درد های اسکلتی …پر از مشکلات واضح و روشن که به عنوان بخشی از زندگی که همینه که هست پذیرفتند …

    مگه منِ سعیده مغززز حیوان نجیب خدارو خوردم بخوام خودمو با این اراجیف ناراحت کنم یا بخوام مقابله به مثل کنم …..

    همین دیشب سوپروایزرمون،بعد مدت ها منو دید گفت عههه تو چقدرررلاغر شدی : ))))چند کیلو کم کردی …؟

    خندیدم و با افتخار و لذت گفتم مثببت بیسسست کیلوووو :)

    بعد شروع شد که آهااا رژیم کتو گرفتی آره؟چه جوری میتونی نون نخوری؟چه جوری میتونی از میوه های فصل بگذری…؟

    من اصلا همچین رژیمی نمیپسندم …اصلا قبول ندارم این مدل زندگی رو …

    من فقط خندددیدم استااااد

    بعد تودلم گفت دااادااااش چرا فکر میکنی نظر تو اصلا برای من اهمیتی داره : ))))))))))

    این واکنش های آرامش بخش من در مقابل این انتقاد های بیخورد از کجا میاد استاد؟

    به قول شما …از نتیییجه

    اگر کل جهان بیان به من بگن،سعیده داری اشتباه میکنی،من نتااایجم رو میکوبم توی صورتشون : ))

    حرف رو که همه بلدن بزنن!

    با نتیجه هاتون حرف بزنید با من :))))

    حالا این موضع پر ازآرامش من یکم در مقابل خانواده مخدوشه …مثلا وقتی مادرم با چشم های نگران ..پرازعصبانیت ..پر از خشم …که چرا انقدر لاغر شدی …مریض میشی و ال بل …

    من خیلی نمیتونم آروم باشم …

    یعنی تموم تلاشمو میکنم احترامش رو حفظ کنما …سکوت کنم …

    اما نمیدونم چرا یکم آرامشم بهم میریزه …

    باید روش کار کنم …به همون اندازه رها باشم …

    و نزارم یک عامل بیرونی با انتقاد غیر سازنده …حتی یک ثانیه منو بهم بریزه …به امید الله..

    از خداوند طلب هدایت میکنم،برای کسب نتایج فوق العاده در تموووم جنبه های زندگیم …

    تا هیچ انتقادی غیر سازنده ای…در هرهیچ زمینه ای برای هیچکس از اطرافیانم پیش نیاد …یا اگرم اومد …بخاطر نتایجم برام هیییچ اهمیتی نداشته باشه…

    استاد جانم …قدم به قدم …پاهامو روی رد پاهایی که سال ها پیش از خودت بجا گذاشتی میزارم …تا بزودی برسم به قله ی توحید …همونجا که شما بهش رسیدی اولین بار و پرچمت رو محکم کوبیدی …

    قله ای که برای همه قابل فتحه …برای همه جا داره …

    خدایا ازت …خودِخودِ خودت رو میخوام …

    عشق توحیدی…ثروت توحیدی …زندگی توحیدی …

    خدایا من رو به راه راست هدایت کن ….کمکم کن زندگی بسازم که همه جاش رنگ و بوی شمارو داشته باشه …

    سپاس گزارم ازت استاد نازنینم …

    به امید دیدارشما در بهترین زمان و مکان …با کوهی از نتایج : )

    دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید

    یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

    بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر

    کز آتش درونم دود از کفن برآید

    بنمای رخ که خَلقی والِه شَوَند و حیران

    بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

    جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش

    نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید

    از حسرتِ دهانش آمد به تنگ جانم

    خود کامِ تنگدستان کی زان دهن برآید

    گویند ذکرِ خیرش در خیلِ عشقبازان

    هر جا که نامِ حافظ در انجمن برآید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 330 رای:
  2. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    حمیدِحنیف عزیزم،سلام برووووی ماهت

    مرررسی که مثل همیشه دست به قلم که نه :) دست به نت گوشی شدی و برای ما نوشتی

    حقیقتا اگر امکانش بود و علم پزشکی انقدر پیشرفت کرده بود که بشه مغز یکی رو بریزی توی دایره و تشریحش کنی توش چه خبره …و در عین حال به سلامت اون فرد آسیب نزنی،خیلی دلم میخواست که اینکارو با مغز شما میکردم :)))

    بعد دیده میشد که درحالیکه یک طرف این مغز،رئیس جمهوری از آمریکا درحال سخنرانیه،سمت دیگه ش آقای راس،دوست استاد با شما در حال ساخت یک هواپیماست که با سلول های خورشیدی کار میکنه،همزمان صدای آهنگ

    God bless America, land that I love

    Stand beside her and guide her

    Through the night with the light from above

    From the mountains to the prairies

    To the oceans white with foam

    God bless America, my home sweet home

    داره پخش میشه :)))

    اون گوشه مووشه ها هم اطلاعاتی از آتش نشانی و تجهیزاتشم به چششم میخوره:)))))))))

    همراه با دست نوشته هایی از اساس نامه های کنگره ی آمریکا

    پسرررر چه خبره توی مغز شما :))))))

    حقیقتا هرچقدر تحسین کنم این هوش و اطلاعات عمومیت رو کمه !

    دست مریزاد که انقدر خوب از سلول های خاکستری مغزت استفاده کردی … :)

    برات بهترینِ بهترین هارو میخوام از خدای متعال و یگانه …

    دعا میکنم بزودی عکسی روی پروفایلت باشه با بکگراندwelcome to florida :)))))

    به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت حمیدِحنیف سایت عباسمنش دات کام :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
  3. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    سلام به روی ماه شما،سید علی خوشدل عزیز،تجلی نور خداوند

    The best of the best

    ی جایی توی دوازده قدم استاد میگه:مهم نیست چقددر قششنگ درمورد قانون حرف میزنیم،مهم اینکه چقدر به قانون عمل میکنیم

    هروقت شمارو‌میبینم…کامنتاتون رو میخونم

    جدا از اینکه …

    چقدررر ازت یاد میگیرم

    چقدرر برام الگویی

    چقدرر تحسینت میکنم

    منو یاد حرف این استاد میندازی پسر…

    شما دقیقا همون شاگردی هستی که نتنها خیییلی قشششنگ درمورد قانون صحبت میکنه،بلکه قششنگتر از اون بهش عمل کردی و میکنی ….

    مرررسی که هستی

    مرررسی که مینویسی

    مررررسی برای تموم نتایجت

    مررررسی برای همه ی هدف هات

    مررررسی برای رد پاهایی که میزاری که تا ما هم حواسمون باشه از کدوم مسیر راحت تر میشه قله ی توحید رو فتح کرد…

    بی نهایت قابل تحسینی …

    به خدایی میسپارمت که نُّورٌ عَلَى نُورٍ

    غرررق نووور باشی همیشه …

    هم شما …هم قشنگترین عادله ی دنیا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
  4. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    محمد حسین عزییییزم سلاااام به روی ماهت …

    از قلبم برات مینویسم …میدونم که به قلبت میشینه …

    مرررسی که برام نوشتی عزیزم

    داشتن یک نقطه ی آبی ازشما،بسیار بسیار برای من ارزشمنده و خوشحالم میکنه …

    من عاشق این شخصیتت و این صلح درونتونم که انقدر قششنگی هاش رو با تحسین دیگران منعکس میکنی…

    تو فوق العاده ای پسر…

    از خط به خط کامنتات میشه نوری از خداوند دید …

    میدونی از دیروز که نقطه ی آبیتو دریافت کردم،چقدر بی قرار بودم زودتر جوابتو بدم..؟

    بالاخره الان فرصتش پیش اومد …الان دارم برات مینویسم که عمیقا از تکه ای از قلبم که نور پروردگار جاریه دوستت دارم و برات بهترینِ بهترینا رو از خدای متعال میخوام …

    آبی لاجوردی دریای آروم شمال رو همراه نسیم خنک …با عشق برات میفرستم …

    امیدوارم هروقت این نقطه ی آبی رو دریافت کردی …صورتت غرق آرامش و لبخند خدایی باشه …

    برای همه چییییز ازت سپاسگزااارم بی نهایت …

    به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان

    قلب فراوان برای تو بنده فوق العاده ی خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    سلام آقا مرتضی عزیز

    سپاس گزارم وقت ارزشمندتون رو برام گذاشتید و نوشتید

    باهاتون موافقم که محیط بیمارستان محیط پرتنشیه …همین سعیده ای که خودش و تموم کشیک هاش غرق آرامشهه …قبلا به شدت کتک خورش ملس بود :)

    به قول استاد …تا وقتی که میگفتم خودم میدونم و خودم بلدم …خدا هم میگفت بخور تا بیاد :)))))

    تا اونجا که زانوهام مثل موسی خم شد و گفت خداااایاااا غلط کردم :)))) من فقیرم بهت …

    و بعد ….نوری از الله جاری شد که ثانیه به ثانیه ی زندگیم رو روشن کرد …

    الان من همون سعیده م …بیمارستان هم همون بیمارستانه …

    اما خدا همیشه مراقبمه …و من دارم از لحظه به لحظه ی زندگیم لذت میبرم …

    سپاسگزارم ازتون بی نهایت

    شما رو به خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ میسپااارممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    سلام به روی ماه زیباترین عاطفه ی دنیا …

    سپاسگزارم ازت که برام نوشتی

    دور چشم های قشنگت آخه …مرررسی که هستی …

    ممنونم ازت برای تموووم خوبی هات …برای قلبت که پر از نور خداونده …

    همیشه غرق نور و عشق خدا باشی زیبا

    همیشه اشکات از سر شوق و صورتت پر از لبخند آرامش بخش مثل عکس دلبر پروفایلت

    قلب فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    نسرین عزیزم سلام بروی ماهت ..

    سپاسگزارم که برام وقت گذاشتی و نوشتی …

    ممنونم ازت برای لطف و محبتت ..

    یک نکته ای هست …شاید من قبلا انشای خوبی داشتم …اما اینجا ..این جهان مجازی توحیدی …خیلی با استعداد ها کاری نداره دوست خوبم …فقط انرژی خداونده که میتونه کمک کنه برای نوشتن …بارها و بارها تلاش کردم بنویسم و نشد …یا نوشتم و ی گوشه ای ثبت شد و خیلی هم خونده نشد …

    اما اون نوشته ای که با هدایت خدا همراهه همیشه راه خودش رو پیدا میکنه …

    یعنی اگر جایی کامنت خوبی دیدی حتما اعتبارش با خداونده …

    پس حتما تلاشت رو بکن و بنویس …و حتما قبلش از خداوند طلب هدایت کن تا به دستانت جاری بشه …و عزیزدلم یادت نره …قانون تکامل همیشه و همه جا جوابه …

    دوستت دارم و به دستان خداوند نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ میسپارمت …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    مرضیه ی عزیزم،سلام به روی ماهت …دوست عزیز توحیدی من

    سپاسگزارم برای تموم لطف و محبتت

    خدا سر سعیده منت گذاشته که شما کامنتای من رو میخونی …من کجا و این لطف و محبت شما کجا…

    مرسی که هستی عزیزم

    برات از خداوندی که نور آسمون ها و زمینه …حال خووش و خووشبختی و سعادت میخوام …در این دنیا و در سرای آخرت

    به دستان الله بینظیرم میسپارمت دختر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    سلام به آقا حمید عزیز…

    سپاسگزارم برای وقتی که گذاشتی و برام نوشتی …

    استاد یک مثالی دارند از کشتی که به سمت مقصدش درحرکته …که روی یک خط صاف نمیتونه بره ..یکم منحرف میشه…یکم تو مسیر مستقیم …ولی چون مدت زمان بیشتری توی مسیر مستقیمش میمونه در نهایت به مقصدش میرسه ..

    این نجواها …این ناامیدی ها …برای همه ی ما بوده …

    مهم اینکه دست از مسیر درست برنداشتیم و ادامه دادیم و ادامه دادیم …

    جهان همیشه به انسان های شجاع و با اراده پاسخ میده …بالاخره در برابر تموم خواست های ما به کرنش درمیاد … :)

    همیشه استمرار…ایمان ..توکل …جوابه …

    5هزار نفر که چیزی نیست :) 5 میلیارد آدمم بیان بگن شما اشتباه میکنی شما نتیجه دستته …

    چه اهمیتی داره نظر 99/9 درصد جامعه که اگر از هزار نفر بری سوال کنی چیزی از هدایت خدا میدونی …یک نفر نیست که بدونه و ازش استفاده هم کرده باشه :)

    راستی منم مینووورممااا …خیلی چیز بی اهمیته:)خونمون شاید کمتر باشه اما کیفیتش بیشتره:)))))))

    براتون از نور آسمون ها و زمین …احساس عمیق خوشبختی میخوام …

    ممنونم برای همه چیز…ماچ به صورت ماه فرزند قشنگتون

    در پناه الله یکتا

    قلب فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    طس ۚ تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُبِینٍ﴿١﴾

    به نام خدا که رحمتش بی‌اندازه است و مهربانی‌اش همیشگی

    طاء، سین. این آیاتِ [با عظمتِ] قرآن و کتابی روشنگر است (1)

    هُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِینَ ﴿٢﴾

    [که سراسر] هدایت کننده [انسان ها] و برای مؤمنان مژده دهنده است. (2)

    الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿٣﴾

    همانان که نماز برپا می دارند و زکات می پردازند، و قاطعانه به آخرت یقین دارند؛ (3)

    سعیده ی نازنینم سلام بروی ماهت

    سلام به رفیق توحیدی من پر از نورخدا که قلبم از خوندن کامنتت بسیار بسیار روشن شد…

    قبل از نوشتن کامنت …وضو گرفتم و از قرآن طلب هدایت کردم برای نوشتن در پاسخ شما که ای آیات بینظیر سوره نمل اومد …

    دوست نازنینم …زبان از تشکر قاصره …واقعا من کجا و این لطف و محبت و عشق شما کجا …

    من که هیچ اعتباری از خودم ندارم سعیده جانم …نه یک سلول ازین بدن رو خودم ساختم ..نه عرضه ش رو دارم یک دونه ضربان قلب رو خودم مدیریت کنم …نه توانی دارم بخوام جلوی اراده ی خدار رو بگیرم اگر نخواد دیگه نفس بکشم …حالا چی باعث بشه من فکر کنم این لطف و مرحمت شما …اعتبارش از منه …؟

    سپاسگزار الله ی هستم که من رو غرق نور و عشق شما کرده …همتون تکه هایی از آینه هستید که نور خدارو منعکس میکنید …

    هرچقدر شکر این سایت و این نعمت و این مسیر و این رفقای توحیدی رو به درگاه جانِ جانان بجا بیارم …بازهم نمیتونم ادای دِین کنم …

    فقط میتونم برات نور خداروبخوام دوست قشنگ من ..همیشه و همیشه بر فراز نور و هدایت پروردگار باشی جانم

    برای تموم راهنمایی هات جهت کنترل ذهن در برابر اعضای خانواده خیلی خیلی ازت ممنونم …خیلی کمک کرد به صلح بیشتر با خودم و اطرافیانم دربیام …

    دوستت دارم سعیده …بی نهایت …

    امیدوارم بزودی در بهترین زمان ومکان ببینمت و در آغوش بکشمت …

    در پناه خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ

    قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: