نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران

پس از گوش دادن به محتوای این فایل، می توانید در بخش نظرات این صحفه:

درباره تجربیاتی بنویسید از عواقب اعتماد به افرادی که الگوهای تکرار شونده مخرب دارند. سپس این اعتماد سبب شد تا از لحاظ احساسی، مالی، زمانی، انرژی و … صدمه هایی ببینید.

به عبارت ساده تر:

حرف های این افراد مبنی بر اینکه ” قول می دهم دیگر تکرار نشود ” یا ” این بار فرق دارد و من تغییر کرده ام ” و… را باور کردید و دوباره به آنها اعتماد کردید و دچار دردسرهای ناشی از این اعتماد شدید.

یا به قول قرآن دچار جهل (غلبه احساس بر منطق) شدید. به عنوان مثال:

به فردی که سابقه بدی در پرداخت بدهی اش دارد، دوباره اعتماد کردید و پول قرض دادید. سپس بعد از کلی دوندگی و پیگیری، نتوانستید طلب خود را پس بگیرید؛
به فردی که حرف ها و قول هایش غیر قابل اعتماد است، دوباره اعتماد کردید، وظیفه مهمی را به او سپردید و روی انجام آن کار توسط آن فرد حساب کردید. سپس صدمه هایی خوردید که به ارزش، اعتبار، مال و کسب و کار شما صدمه زد؛
انرژی و مال خود را صرف کمک به ترک عادت های مخرب افرادی کردید که بارها قول ترک آن عادتها را داده بودند اما هرگز به قول خود وفا نکرده اند.

مثل مثال خانمی که استاد در فایل توضیحات دادند که مصمم شده بود تا منجی آن فرد معتاد باشد و در این راه نه تنها به عواطف خود ضربه زد بلکه دارای خود را نیز از دست داد…

منتظر خواندن تجربیات و نظرات تأثیرگذارتان هستیم.


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

همانطور که می دانید، دوره کشف قوانین زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده است. یک شیوه اساسی برای افزایش مهارت در شناسایی و حذف ترمزهای مخفی در برابر خواسته ها، دوره کشف قوانین زندگی است.

در بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:

  • اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
  • ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛

نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام  تمرینات این دوره، این است که:

فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد  و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.

در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در این بروزرسانی و نحوه خرید دوره را از اینجا مطالعه کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران
    865MB
    56 دقیقه
  • فایل صوتی نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران
    51MB
    56 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

614 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «آرام گیان» در این صفحه: 4
  1. -
    آرام گیان گفته:
    مدت عضویت: 1046 روز

    استاد!

    دارم به این فکر میکنم که این موضوع الگوهای تکرار شونده درمورد خودمان و دیگران، در چه طیف گسترده‌ای میتواند درست دربیاید!

    درباره هرچیزی مصداق دارد

    حتی درمورد مسائل سیاسی و تاریخی

    .

    من هم معتقد به آن عبارت هستم که گاه چه عجیب تاریخ تکرار می‌شود!

    .

    این روزها تحلیل‌های مختلف روشنفکران و غیر روشنفکران را که درباره موضوع انتخابات و ریاست جمهوری آقای پزشکیان میخوانم در کنار آنچه خودم، نخوانده ادراک میکنم، به مانند تکه پازل هاییست که کُلِ روشنی از یک واقعیت تکرار شونده را به من نشان می‌دهد با نشانه‌های تکراری اما کمی گول زننده، که اگر فقط کمی حافظه‌ی تاریخی و هوشمندی همراهمان باشد گولش را نخواهیم خورد…

    .

    من از آموزه‌های شما درس‌های زیادی گرفتم و متشکرم.

    .

    یکی از چیزهایی که یادم می‌آید آن دانشمند معروف نِیل دی گِرَس در قسمت دوازدهم از سریال زیبای کهکشان میگفت، این بود که اگر میخواهید تغییرات آب‌وهوایی و چیزهای مربوط به زمین و نجوم و این چیزها را بررسی کنید، به بازده زمانیهای کوتاه ننگرید بلکه به بازده های چندساله نگاه کرده آنها را بررسی کنید.

    بگذارید یک مثال برایتان بزنم. میخواهم از این موضوع مربوط به طبیعت شروع کرده و مسائل و الگوهای تکرار شونده ی سیاسی را مطرح کنم

    .

    یادتان هست چندسال پیش سیل‌های پیاپی آمد؟ همان موقع علاوه بر شهرهای مختلف، در شیراز هم آمد.

    در شیراز روی یک سیلاب که دیده بودند چندسالی ست به علت خشکسالی و عدم بارش باران بیکار مانده، جاده ساخته بودند و حالا بعد از چندسال که باران آمده بود و سیلابی نبود، روی همان جاده‌ی برروی سیلاب پیشین سیل جاری شده بود و تمام ماشینهای پارک شده و نشده روی آن مسیر را هم با خودش برده بود.

    .

    استاد! شما و مریم خانم معماری خوندید درسته؟

    به نظرم بچه‌های معماری باید چنین تحلیل هایی در سرفصل و آموزه‌های دروسشان داشته باشند که بتوانند طبیعت و رفتارهای تکرار شونده ی طبیعت را بشناسند و براساس آن ملک ها و بناهای استاندارد بسازند درست است؟

    من به دلیل مشابهت کارم، در برخی از گروههای تلگرامیِ معماران عضوم و به همین واسطه تحلیل‌های جالبی را میخواندم.

    متوجه شدم که این سیل در همان مسیرِ سیلابِ شیراز، توسط متخصصین و معماران و شهرسازان بارها و بارها کاملاً پیش بینی و گوشزد شده بوده! اما سازندگان گوش نکرده بودند!

    طرف نوشته بود مردم قدیمی و پیرهای منطقه هم میدانند که حدوداً هر هفت سال در همان جا و همان مسیر آنچنان سیلی می آید که باید برایش از قبل تدارکاتی دید…

    اما بقیه گفته بودند خیلی وقت است که باران نباریده و ما درگیر خشکسالی هستیم و این پیش نخواهد آمد… پس بنابراین جاده کشی میکنیم و… شد آنچه شد

    ….

    نِیل دی گرس هم درهمان سریال منظورش همین بود

    که شما ممکن است حواستان به دوره‌های تکرار شونده ی چندساله نباشد و فقط براساس دوره‌های کوتاه مدت تحلیل و پیش بینی کنید.

    کسی که کارش تحلیل تاریخ است یا چیزهای مشابه، الگوهای تکرار شونده در طولانی مدت را هم خوب میبیند و حواسش بهشان هست.

    ….

    حتی جالب است بدانید که من تجربه ای داشتم درس آموز: در یک پروژه باستان‌شناسی همکاری میکردم که لازم بود روی زندگی و آیین های مردم پیش از تاریخ بررسی‌هایی انجام دهیم.

    سرعت زندگی در آنهاآنچنان کُند بود که شبیه به مصریان باستان، برخی ادوار، بسیار طولانی و چندهزارساله بود و باید بازده بررسیها و تغییرها را طولانیتر از دوره های جلوتر و تاریخی در نظر میگرفتیم…. همینقدر دیر به دیر

    …..

    متوجه منظورم شدید؟

    … همه‌ی این ها را گفتم که برسم به الگوهای تکرار شونده ی نظام خودمان در ایران!

    من نگاهم به برخی امور به گونه‌ای ست که به زعم دیگران بدبینانه است و شکاک… اما خوب که نگاه میکنم میبینم هوشمندانه است! نه بد بینانه!

    مثلا وقتی من کاملا حس و دریافت کرده‌ام که سیستم تفکری ای که دارد مارا بازی میدهد، حرکت بعدی اش چیست و دُم به تله اش نمیخواهم بدهم و وارد بازی اش نمیشوم، درواقع دارم زمان و انرژی خودم را حدالامکان سِیو و ذخیره میکنم

    .

    من درمیان انبوهی از تحلیلها، عده کمی را دیدم که اشاره کرده بودند به بازی تکرای نظام برای این امر انتخابات… شاید فقط دونفر متوجه این بازی تکراری شدند

    و نوشته هایشان حرفِ من بود.

    .

    مثلا فقط یکیش!

    شما شک نکردید که این نظام تندرو، چه شد که یک هو درمیان گزینه‌های روی میزش یک آقای پزشکیان را هم قرار داد از طیف خاتمیون؟

    واقعا شک نکردید؟

    واقعا حس نکردید برای جلب توجه آنان که قهر بودند و برای کشاندن عده‌ای به پای صندوق‌های رای این کار را کرد؟

    حالا گیریم که چهار یا هشت سال هم برای داشتنِ طیفِ مخالفشان هم به دولت پزشکیان مهلت جولان بدهد

    مگر هربار بعد از آن دوباره تیم خودشان را برای خرابکاری دوباره بر سر کار نیاوردند؟

    فقط کافیست به بازده های تکراری چهار و هشت ساله و تمام بازیهایی که سرمان آوردند از بالا و از دور بنگرید!

    .

    همین الان هم بسیاری از اتفاقات قابل پیش‌بینی ست.

    فقط اگر کمی هوشمند باشیم!

    موقع تحلیل، خشمگین یا درگیر جزئیات نشوید

    فقط روند را بنگرید، سیستم را بنگرید، شیوه ی نگاه و شیوه تفکرشان را بشناسید و بنگرید که تغییر هم نمیکند

    اما باز ما گولشان را میخوریم و فراموش میکنیم.

    …..

    نگاه کنید در اطرافیانتان و آنها که به عنوان نزدیکانمان با ایشان مدام تعامل داریم.

    گاهی شده که یکی از آنها چندسال قبل در یک مراسمی یا در یک موقعیت بحرانی دیگر، کاری را کرده که برایتان سنگین آمده؟ و بعدش چندسال با شما خوب بوده و باز در موقعیتی دیگر همان واکنش‌های پیشین را داشته؟ و بعد با خودتان میگویید این که خوب بود! چی شد باز؟

    … نه! خوب نبود… فقط مثل یک آتشفشان، تریگر و محرکی برای فورانش نداشت تا دوباره همانطور مثل قبل آتش به پا کند.

    ….

    در تحلیل های روانشناسی دیدید که مثلا به برخی افراد میگویند: پرخاشگرِ منفعل؟

    یعنی این فرد گرچه مهربان و ساکت به نظر میرسد اما اگر چیزی او را تحریک کند بطور پیش فرض حتما پرخاشگری خواهد کرد و بالقوه خشم دارد…

    .

    استاد شما احتمالاً بیشتر از خیلیها حواستان به روند و انواع بازی‌های تکراری سیاسی هست و اطلاعاتتان هم بیشتر از برخی دیگر است…. درباره الگوهای تکرار شونده شان که باید مراقب باشیم و هوشیار،…. میدانید چه میگویم درست است؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    آرام گیان گفته:
    مدت عضویت: 1046 روز

    ببخشید که بی مقدمه مینویسم…

    …..

    1….فهمیده‌ام که من باید بعضی چیزا رو از هم تفکیک کنم و به هم ربطشون ندم تا آزاد بشم

    مثلا وقتی به این رسیدم که نباید جلوی چشم بعضی افراد باشم، چون عادت دارن که برام کار درست کنن و هِی دستور میدن و دست خودشون نیست…

    نباید دلم براشون بسوزه و چون ممکنه از عزیزان من باشن، طبق معمول همیشه عذاب وژدان بگیرم که کمکشون نمیکنم

    مگه وقتایی که من نیستم چیکار میکنن؟

    من باید حتی گاهی الکی به افرادی که چنین عادتهایی دارن نشون بدم که مشغله دارم و سرم شلوغه. وگرنه برام کار درست میکنن و منو درگیر مسائل خودشون میکنن. خیلی عجیبه که چرا اینجوری اند! شاید برای جلب توجه یا به هر دلیل دیگه‌ای که اصلا نمیتونم درک کنم،

    من خطا نمیکنم که خودمو نجات میدم و از جلو چشمشون میرم کنار

    چون اونا جنبه ندارن

    2.یاد یه مدل رفتاری پیچیده و عجیب افتادم

    که بعضی از خانم ها انجامش میدن

    مسلماً ممکنه برعکسش هم باشه و آقایون هم این کار رو بکنن

    دقت کردین که توی روابط خصوصیِ بعضی پارتنرها، ارتباط رختخوابی خیلی از حد میگذره؟

    شاید شنیده باشین که گاهی خستگی آور میشه و یکی از طرفین مدام در میره و شاید فرار بکنه از خلوت دونفره!

    من متوجه شدم که ناخودآگاه، گاهی… (مثلا خانمِ رابطه) میگه که من خودمم اینهمه نیاز جنسی ندارم ها، ولی چون پارتنر یا شوهر من فقط توی اون لحظه هست که تمام حواس و توجهش به منه و فقط توی اون چند دقیقه‌ای که مشغول معاشقه میشه گوشیش رو میذاره کنار یا خاموش میکنه، من هم همش یه کاری میکنم که کارمون به اتاق خواب و همخوابی بکشه تا از اون چند ثانیه و چند دقیقه توجه کاملش به من… سیراب بشم

    درواقع این تنها کَلَکی هست که ذهن ناخودآگاهش میزنه بهش تا حس کنه طرفش تنها با اونه!

    3.یه همخونه داشتم توی دوره دانشجویی

    یه بار موقع امتحانا، باهم قرار گذاشتیم که یه جوری تقسیم کار کنیم تا هرکدوممون این فرصت رو پیدا بکنه که یک روز کامل از پای کتابا و لبتاپش بلند نشه

    و مثلا یه روز تمیزکاری و پخت و پز و شستن ظرفا با من باشه، و دیگری دست به سیاه و سفید نزنه،

    فرداش برعکسش کنیم…

    وقتی که رفتیم تو اجرا، من کاملاً تونستم وفادار بمونم به این حرف و اصلا توقعی هم نداشتم تا اون پاشه و مثلا بعد از غذا توی جمع کردن سفره حتی کمک کنه…

    اما!

    اون

    روزایی که نوبتش بود

    یه هو میدیدی یه چاقو و چندتا سیب زمینی آورده کنار دست من و میگه همونجور که پای لبتابی و داری کاراتو میکنی لطفا اینا رو هم پوست کن برای سرخ کردن میخوام

    یه بار مثلا بعد از غذا که سفره رو جمع کرد صدام کرد بیا تو آشپزخونه ظرفا رو باهم بشوریم

    …. یا جارو دستی رو آورد عصرش گفت همونجور که کتابتو میخونی فرش رو هم جارو بزن!!

    یا شب ها اگه یادش میومد نون و یا گوجه نداریم به زور ممکن بود بلندم کنه که پاشو بریم سرکوچه چیزی بخریم… تو خونه موادغذایی لازم داریم و من میترسم تنها برم

    ….. خیلی شاکی میشدم

    گاهی میگفتم چرا اینکارو میکنی خب؟!

    مگه قرار نذاشتیم کاری به هم نداشته باشیم؟

    بذار تمرکز کنم رو کارم خب!

    میگفت… خب من احساس تنهایی میکنم

    باید حتما وقتی تو آشپزخونه هستم یکی دیگه هم کنارم باشه وگرنه حس بدی به من دست میده!

    این رفتارا براتون آشنا نیست؟

    خیلی از مامانا هستن که الکی با زیاد مهمونی دادن، یا با کار درست کردن و مهم جلوه دادن کارها، از بقیه میخوان مشارکت بگیرن

    این یک بهونه و ترفنده

    تکرار هم میشه

    و از این روش استفاده میکنن تا از تنهایی در بیان

    که حس نکنن شما تَرکشون کردین

    4.خیلیها هستن که وقتی میخوان برن بیرون و مثلا بازار… همش دنبال یه نفر میگردن و وقتش رو میگیرن تا تنها نرن

    ما نباید احساس عذاب وجدان کنیم وقتی زمان و خودمون رو نجات میدیم از دستشون و محکم میگیم «نه» نمیام

    5.یه جا کار میکردم که سرپرستم خانمی بود دوسه سال از من کوچیکتر و به طور عجیبی مغلطه میکرد

    خودش هم شاید حواسش نبود

    ولی هربار پروژه مهمی داشتیم، یه هو میومد و میگفت باید همه جا رو تمیز کنیم… یا تغییر دکور بدیم

    یه کاری میکرد تا کل روزمون خسته بشیم و درگیر اون مرتب سازیهای به زعم اون مهم بشیم و به کار اصلیمون نپردازیم

    جرأت اعتراض و نافرمانی هم نداشتیم

    بعد که کار عقب میفتاد، تقصیر رو مینداخت گردن ما و دیگران و میگفت چرا بموقع کار رو تموم نکردین!

    6.توی کتابِ «راه هنرمند» یه عالمه ازین مغلطه های ذهنی و فردی و حتی پیچیده و شخصی رو معرفی میکنه

    که شناختشون خیلی میتونه بهمون کمک کنه

    ماها هم خودمون هرموقع دیگری ما رو مشغول نمیکنه، ممکنه خودمون مغلطه کنیم تا از انجام کارهای مهم خودمون فرار کنیم!

    حواسمون باشه

    7.یه جمله معروفی بود تو این مایه ها که میگفت

    زودتر برای خودت و ساعتهات برنامه‌ریزی کن وگرنه دیگران برای ساعتها و روزهات برنامه‌ریزی خواهند کرد

    خودتو درگیر کارهای خودت کن

    پیش از این که دیگران تو رو مشغول کارای خودشون کنن

    8….یه سری ازین شلوغ بازیها و رد گم کنی های ذهنی و بازیها خیلی پیچیده ست

    و جالبه!

    خانمهایی رو میشناسم که تعداد دفعات وعده‌های غذایی که میارن سرمیز و همه رو صدا میکنن تا دور هم باشن زیادتر از حد معموله و یکسره هم تو آشپزخونه هستن و الکی برا خودشون کار درست میکنن تا بگن ما خیییلی کارای مهم و خسته کننده ای انجام میدیم

    و شاید برای جلب توجه

    یا فرار از اینکه کسی ازشون توقع داشته باشه تا برن بیرون کار کنن و پول دربیارن

    یا برای فرار از درس خوندن

    و خیلی چیزای دیگه

    الکی کارای خونه رو برا خودشون پرزحمت تر و بیشتر میکنن

    مثلا ماشین ظرفشویی دارن ولی با دست ظرف میشورن

    میتونن پیاز سرخ شده آماده بگیرن و حتی به طرف بگن بطور سفارشی با روغن زیتون یا کنجد پیاز رو سرخ کن و بر بهداشتش هم نظارت کنن… اما زمان زیادی رو صرف خرید و خرد کردن و سرخ کردن پیاز میکنن خودشون و خسته میکنن خودشونو

    شاید برای اینکه هیچ وقت فرصت ورزش کردن نداشته باشن و هرکی گفت چرا به خودت نمیرسی بگن من این همه کار دارم! نمیتونم!

    گاهی حدس میزنم حتی برای جلب دلسوزی

    یا برای رفتن توی قالب قربانی این کارو میکنن

    … خیلیها هستن که بچه معلول یا بیمار و سالمندی رو در خونه دارن و به بهانه چیزهای اعتقادی میگن دلمون نمیاد بذاریمشون بهزیستی و مراکز مراقبتی

    و خودشون رو گرفتار میکنن

    و میرن تو حس قربانی و میگن به خاطر فلانی، سفر نمیتونم برم… سر کار نمیتونم برم… وقت ندارم به خودم برسم ووو

    9.امروز با مامانم رفته بودم پنج شنبه بازار

    یه پیرزنی تو آفتاب داغ اومده بود کنار چند نفر دیگه دستفروشی کنه و داشت هلاک میشد

    به مامانم گفتم

    ببین چقدر توی قالب قربانی رفتن خطرناکه!

    گفت چرا

    گفتم ببین که حتی قوّه خلاقیت آدمو از آدم میگیره

    من اگه بجای این پیرزن بودم، و با خودم مدام میگفتم که قربانی این وضعیت نیستم

    ممکن بود برم از میوه فروش بغلی، اون جعبه های خالیش رو امانت بگیرم و برای خودم دوتا طرفم دیوار میچیدم و بعدش یه پارچه یا مقوا میذاشتم بالاش بعنوان سایه بون… تا انقدر اذیت نشم!

    تازه

    اگر از دیگران درخواست کمک میکرد شاید یه خَیّری براش سایه بون رایگان و درست حسابی هم میزد

    … ولی این ترحّم جویی همیشه کار دست آدم میده

    و درواقع اینجاست که به وضوح میتونی ببینی

    کسی به اون پیرزن ظلم نکرده و خودش به خودش ظلم کرده

    ما آزادیهاش رو نگرفتیم

    خودش آزادیهاش رو محدود کرده

    دنیا پر از امکانه

    ولی اون امکانها رو نمیبینه

    … به مامانم گفتم نگاه کن! اونطرف تر حتی یه دیواره که سایه داره… اگر طرف به خودش میگفت که من مجبور نیستم تو آفتاب بشینم، شاید این دیوار و سایه رو میدید

    ولی وقتی به خودمون میگیم که وااای! چقدر من بدبختم! من محکومم به نشستن در آفتاب و زجر کشیدن…

    دیگه هیچ امکاناتی رو نمیبینیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    آرام گیان گفته:
    مدت عضویت: 1046 روز

    در جواب استاد عباسمنش که پرسیده بودند کجاها احساسات شدید نشون میدین، این متن رو نوشته بودم خیلی وقت پیش (نمیدونم توی وب‌سایت هم گذاشته بودم یا نه ولی الان توی گوشیم پیداش کردم و

    برای شما هم میفرستم) :

    .

    .

    دم دمای صبح است؛ از خواب پریده ام و باز سردرد و گرفتگی عضلات گردنم از شدت فشار دادنهای ناخودآگاه خودم از درون بیدارم کرده است.

    دیشب دو استوری گذاشتم که یکی درمورد بی فرهنگی های آدمهای مذهبی بود (که آشغال های پلاستیکی غذای خود را در راه کربلا ریخته بودند) و دیگری برای تنبیه کردن یک عده مذهبیِ سیاسی دیگر که در صدد حذف رشته مجسمه‌سازی و گوشمالی دادن هنرمندان یک کارهایی کرده بودند که به مذاق ما خوش نیامده بود و انجمنها بیانیه‌ای بشکل نامه سرگشاده برایش صادر کرده بودند.

    نگاه میکنم که همه ما شبانه‌روز در صدد تنبیه کردن همیم و هی آنها میخواهند ما را ادب کنند و هی ما میخواهیم دیگران ادب بشوند!

    و میدانم اگر بخواهم به سردردها و انقباض های عضلانی ام پایان ببخشم باید از تنبیه کردن دیگران و خودم، حتی در ذهنم دست بردارم.

    چقدر حرص میخورم! همیشه از همه چیز خشمی نهان دارم و فکر می‌کنم همیشه یک چیزی اشتباه پیش می‌رود و آنکه باید احساس مسئولیت کند و یک چیزی بگوید تا اوضاعِ درست نشدنی درست بشود، من هستم!

    درحالی که همین دارد من را از پا در می‌آورد.

    مبینم و چه با وضوح میبینم که اگر سالهاست نتوانستم شاد باشم فقط بخاطر این است که فکر میکنم وضعیت باید جور دیگری باشد اما نیست! و من باید وضعیت را تغییر بدهم و بی تفاوت نباشم؛ اما زورم به تغییر وضعیت نمیرسد و یک چیزهایی و یک افرادی تغییر ناپذیرند و آنچه از میان رفته فقط سلامتی من است!

    به تازگی آشنا شده‌ام با طرحواره ها و میدانم که طرحواره ی تنبیه چیست… میدانم که ایده‌آل گرایی وسواس گونه چیست… و از طرفی هم میدانم که در عرفان و خصوصیات عالی انسانی مقامی داریم با عنوان «شاهد»، جایی که «باید» فقط شاهد و ناظر باشی و آگاه در لحظه… اما از درون به هم نریزی و در برخی رویدادها دخالت نکنی، درست مثل فیلمبرداران حیات وحش که نظاره‌گر لحظه شکار آهو توسط یک شیر هستند اما میدانند که نباید آهو را نجات بدهند و فقط اجازه دارند فیلمشان را بگیرند و از دور نگاه کنند وگرنه در روند طبیعت دخالت نابجایی کرده‌اند و سیستم به هم می‌ریزد!

    سخت است گاهی بی‌توجه یا بی‌تفاوت باشم،

    اما

    وضعیت من باید چنین باشد تا شاد باشم و بتوانم خوب ادامه بدهم اما نیست!

    آنکه اذیت می‌شود و از میان می‌رود من هستم و آنچه صدمه دیده آرامش و سلامتی من است!

    آنکه اشتباه یا بی فرهنگی میکند (از نظر ما یا مخالفین ما)، معلوم نیست چطور آموزش دیده است که امروز ارزش‌هایمان این چنین باهم ضد و نقیض است و همه ما لِوِل آگاهی و تربیتی متفاوتی داریم.پس این جنگ و دور تمامی نخواهد داشت!

    همان دیشب یک ویدئو دیگر دیدم که میگفت در هر رابطه‌ای هستید، یادتان باشد که  شما مرکز توان‌بخشی نیستید و وظیفه تربیت کردن طرف مقابل با شما نیست. فکر نکنید دیگری درست تربیت نشده است و حالا این شما هستید که باید او را و وضعیت را تغییر بدهید!

    آخ که چقدر دلم میخواهد عمیقاً و همه جانبه این را یادبگیرم و بهش عمل کنم که نجاتم در گرو همین نکته ست!

    … من باید چیزی را در درونم تغییر بدهم! حس میکنم که این وضعیت هم درست نیست! من دارم دستی دستی خودم را بیشتر از هرزمانی از بین میبرم. درست مثل شادی‌هایم.

    من باید یاد بگیرم کمی_ حداقل گاهی بی توجه و بی تفاوت باشم تا بتوانم زندگی کنم و از آن لذت ببرم و آرام باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    آرام گیان گفته:
    مدت عضویت: 1046 روز

    یکی از موانعی که توی ذهن و زندگی بعضی از ماها هست برای پولدار شدن اینه که افرادی یا حداقل یکی رو در نزدیکانمون داریم که میترسیم ازمون پول بگیره.

    مثلا ممکنه همسرتون باشه یا پدر و مادرتون یا دوست یا خواهر و برادری که هربار متوجه شدن شما یه ذره پول دستتون اومده یا به بهونه ای ازتون قرض کردن، یا با کمال پررویی توقعاتشون رو باهاتون مطرح کردند و مثلا ازتون خواستند تا وسیله‌ای که لازم دارن یا هدایایی براشون بخرید، یا حتی مثلا مثل اون فردی که من همیشه باهاش درگیر بودم و هستم، با ترفندهای عجیب و غریب، بالاخره یه جوری ازتون میکشه! طوری که شاید خودتون هم دیر متوجه بشید که چی شد.

    (حتی یه دوستی دارم که میگه مرد اگه پولدار بشه میره پولاشو خرج یه زن دیگه میکنه برای همین هرماه به شوهرم الکی میگم  یه وسیله خونه خراب شده و باید یه چیز جدید بگیریم که حداقل اینجوری پولاشو تو زندگی خودمون خرج کنه و نره زن دوم بگیره)

    من چندساله دارم روی چالشم با همون یه نفر خاص کار میکنم و کار بسیار مشکلیه ولی امروز متوجه شدم که چقددددررر موفق بودم و میتونم موفق تر هم بشم. خدا رو شکر.

    برای همین دوست داشتم برای شما هم تعریف بکنم تا اینو درستش کنید و برید بسمت پولدار شدن.

    اینجور آدمها چندتا باور دارن که برای دفاع یا برخورد باید اونا رو بشناسید تا طبق اون بتونید حدس بزنید پشت فلان حرف و درخواستش چیه. اینطوری دیگه واکنش شما به اون فرد نامحترمانه نخواهد بود و دعوا و قهری هم پیش نخواهد اومد و شما فقط مرز خودتون رو حفظ میکنید.

    مثلا اگر خوب متوجه شده باشید، احتمالاً گاهی اون فرد فکر میکنه که شما عُرضه ندارید از پولاتون خوب مراقبت کنید و ممکنه ولخرجی کنید و در راه چیزهایی مصرفش کنید که اولویت نداره، ولی اون بهتر میدونه چی واجب تر و مهمتره و ا. لویت داره (وشاید به خاطر این باشه که متوجه تغییر شما نیست و بخصوص اگر شما در گذشته تجربه از دست دادن پول داشتید، اون فکر میکنه که دوباره قراره پولتون رو از دست بدید)، بنابراین به محض اینکه فهمیدین طرف قصدش خیره، به جای خشمگین شدن و به جای اینکه سرش داد بزنید و بگید: لطفاً تو برای پولای من برنامه نریز، و به جای اینکه فکر بکنید اون داره طمع میکنه، یا حرص میزنه برای مال و اموال شما….. ، یه ذره آروم باشید و اول به خودتون محکم بگید که:  «من عرضه اینو دارم که خودم از پولام خوب مراقبت کنم و مواظبم از دستشون ندم» _ اونوقت که این باور در درون خودتون اول نشست و محکم شد، بعدش خیلی آرام و محترمانه سعی کنید طرف مقابل رو درک کرده و باهاش صحبت کنید و (خیالش رو راحت کنید که شما خودتون از پسش برمیاین به درستی و به کمک اون نیاز ندارید که بخواد دیگری براتون پولاتون رو نگه داره) مثلا بگید فلانی جان، خیالت راحت باشه من برای اون پول برنامه‌های خوبی ریختم و مواظبم بیخودی خرج نشه و میخوام سرمایه‌گذاری کنم و اینا…

    یعنی از کلماتی استفاده کنید که اون دوست داره بشنوه و خیالش رو راحت میکنه… و باعث میشه شما رو باور کنه و به لیاقت شما ایمان بیاره… یعنی قشنگ بهش چندبار بگین… هی تکرار کنید که من خودم حواسم هست پولام الکی خرج نشه، خیالت راحت باشه

    … دیدین این مغازه دارا وقتی شما شک دارین واسه خرید، چجوری بهتون جنس می‌فروشند؟ مثلا میگن:  خانم خیااااالت راحت باشه این جنس حرف نداره، من برای خواهر و مادر خودمم بردم راضی بودن…

    خودتو اینجوری تو ذهن طرفت محکم و با عرضه جلوه بده

    و دیگه هم لازم نیست نگران این باشی که الان اگه فلان جوابو بدم باز بدش میاد بعد قهر میکنه بعد باز باید برم منت کشی و بعد باز آخرشم باید اون پولو بهش بدم… اَه… پس بذار همین اول تسلیم بشم و بدم پوله رو… بدم بره… که فقط خفه بشه و دست از سرم برداره!

    نه!

    این دفعه دیگه تسلیم نشو

    و پولاتو حفظ کن و وا نده

    ولی محترمانه باهاش مرز بندی کن و آب پس نده!

    اگرم حرفات کار نکرد در ابتدا… ولش کن

    بذار فکر کنن خسیس شدی

    بذار هرحرف و تیکه و کنایه ای میخوان بزنن

    تو پولاتو حفظ کن و خودت ازشون مراقبت کن

    قشنگ وقت بذار و تصمیم بگیر برای قرون به قرونش…

    به قولی همه تخم مرغات رو هم توی یک سبد نذار که خدایی نکرده اگه سبد افتاد همه پولات یکجا از بین نرن

    یعنی همشون رو نرو بذار بانک یا همه رو طلا نکن، کمی طلا، کمی دلار و ارزهای مختلف، کمی وسیله و خونه و ماشین، کمی فلان کمی بانک… خودت برنامه بچین….

    .

    دیگه اینکه مبلغ حقوق و درآمدت رو کامل به دیگران اعلام نکن

    کمتر بگو یا بگو خدا رو شکر در حدی که زندگیم بگذره هست. عدد نگو!

    جوابهای آماده پیدا کن که هروقت کسی ازت پرسید درآمدت چفدره، بدون اینکه طرف رو با بی احترامی ضایع کنی یه کاری کنی که دیگه یا نپرسه یا به هدفش نرسه… چون بعضی ها روی پول تو برنامه ریزی میکنن

    مثلا یه همکاری من دارم فضوله… چند وقت پیش میگفت فلان چیزو بخر و هی اصرار میکرد، از دهنم درومد که بابا پولشو ندارم هنوز، انقدر نگو.

    بعدش گفت تو که فلان قدر حقوقته، فقط هم یک سومش رو پول اجاره خونه میدی، پس بقیه شو چیکار میکنی؟!

    …. این حرف شوکه کننده رو همتون بارها از افراد نزدیکتون شنیدید و صداهای درونی شده شبیه به این هم زیاد دارین نه؟

    که هرموقع پول کم میارید حتی خودتون هم با بی انصافی به خودتون میگید چیکار کردی پولاتو؟!

    … بعدشم تا چندروز همش فکرتون مشغول جواب پیدا کردن برای این سواله و توجیه کردن اینکه مثلا  خب فلان روز فلان خرج واجب پیش اومد… مجبور شدم بدم وووو

    .

    متوجه هستین؟ دیگه توضیح بیشتر نمیدم متن طولانی میشه.

    .

    دیگه اینکه این فکر رو عوض بکنید که مثلا بگید من خونه بزرگ نمیگیرم چون اگه بگیرم، همه میخوان بیان خونه من مهمونی و حوصله مهمونداری ندارم

    یا من ماشین نمیگیرم وگرنه همش یا ازم قرض میگیرن یا میگن ما رو برسون فلان جا! من میشم راننده تاکسی مجانی شون

    .

    درواقع تمرینی که من کردم این بود که

    گفتم من میرم خونه دلخواهمو میگیرم (که چندماه پیش اینکارو کردم و خدا هم پولشو معجزه وار رسوند الحمدلله)، بعدش رَوِش برخوردم با آدما رو تغییر دادم

    مثلا هرکی خواست بیاد مهمونی یا مسافر که اومد بهشون گفتم شرمنده خیلی دوست داشتم که میتونستم میزبانت باشم ولی واقعا شرایط مهمونداری ندارم، لطفا هم نپرس چرا، اگه بخوای برات هتل معرفی میکنم یا بیرون همو ببینییم… منم مشتاق دیدنت هستم ولی هیچ جوره نمیتونم دعوتت کنم بیای خونم ببخشین.

    مهربون گفتم که طرف زیاد ناراحت نشه، هرچند که بازم بعضی ها ناراحت میشن… (ولی به دست چپم! خب چیکار کنم دیگه وقتی شعورش نمیرسه طرف…)

    و چون با همه اینطوری کردم، گوش به گوش رسید که فلانی با ماهم همین کار رو کرد… پس بیخیال میشن

    .

    یا مثلا هرموقع والدینم میگن ایشالا خدا بهت یه عالم پول بده که برای ما هم یه خونه بخری و ما رو ببری سفر فلان جا…

    با خنده و محترمانه تصمیم گرفتم بگم که ایشالا خدا به خودت انقدر پول و ثروت بده که خودت چیزایی که دوست داری رو بخری و داشته باشی نه اینکه دیگران برات بخرن

    و البته اونها هم باز تکرار میکنن حرفشونو

    و منم باز تکرار میکنم جوابمو

    تا باور جدید ساخته بشه با تکرار

    تو ذهن هردوطرف!

    .

    یه باور دیگه ای که این افراد دارن و گاهی بمن میگن اینه که  میگن این پولدارا حق ما رو خوردن، باید ازشون بکِشبم…

    … که

    بدون جنگ و خونریزی و بدون دعوا و خشم باید مثالها و حرفهایی رو در جواب این آدما آماده کنیم که به این برسن، پولدارا حقشونه و لیاقتش رو داشتن که الان دارن

    این که چی بگم به هرکی متفاوته

    وگاهی با باورهای جدیدی که ما برای خودمون ساختیم میتونه متضاد باشه متاسفانه

    ولی فعلا من هنوز تا همینجا فکرم بهش رسیده

    که برخلاف اعتقاد درونی خودم،

    میام میگم…. نه! فلانی رو ببین چقدر سختی کشید تا به اینجا رسید!… زحمت کشیده… کار کرده… و الانم حقشه

    (من در درونم به خودم یادآوری میکنم که لازم نیست برای ثروتمند شدن حتما سختی بکشیم، ولی اون لحظه جوابی که احساس میکنم باور طرفمو میتونه تلطیف کنه رو تحویلش میدم تا گاردش نسبت به پولدارا برداشته بشه کم کم و نخواد انتقام بگیره از ثروتمندا)

    آقا اصلا میگی که نکنه اون آدمها از من بدشون بیاد و دورم خالی بشه ازشون؟

    اوکی… بذار رابطه شون باهات کمرنگ تر بشه

    من به تو قوووول صد در صد میدم که دورت پر از آدمهایی میشه که مثل خودت هستن و این قوی شدن رو در تو تقویت میکنن و اونا آدمای باحال تری ان

    ببین

    همین الانش هم این آدمهای جدید و باحال رو خدا توی زندگیت قرار دادا

    ولی تو نمیبینیشون!

    چون نگاهت همش به اون آدمهای همیشگی و قدیمیه و هنوز چسبیدی به راضی نگه داشتنشون

    بابا!

    همین خودش شِرکه! میفهمی؟

    تو اونا رو کردی خدای خودت و داری ازونا حساب میبری؟!

    متوجه هستی؟

    …. دقت بکن که اون آدم درست ها رو خدا خیلی وقته آورده تو مدارت. اونا از تو هیچ توقعی ندارن که براشون خرج بکنی یا سرویس بدی بهشون.

    اونا حتی کمکت میکنن کم تر خرج کنی و بیشتر پول جمع کنی

    میشه لطفا اونا رو کشف کنی و بیشتر ببینیشون؟

    میشه بیشتر با اونا ارتباط داشته باشی به جای ارتباط با اون قدیمی ها؟

    میشه یه کم جرأت بکنی و نترسی؟

    .

    ….

    ازین مثالها زیاد دارم

    امیدوارم بعدا بازم یادم بیاد و بتونم بنویسم

    ومیخوام شماها هم لطف بکنید و به من یاد بدین از ترفندهایی که به کار بستین و کار کرده و موفقیت آمیز بوده

    و باعث شده موانع ذهنی و بیرونیتون حل بشه

    مرسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: