نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)

614 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Ramezani گفته:
    مدت عضویت: 2267 روز

    به نام خدای بخشنده ی مهربان

    سلام به استاد گرامی و دوستان عزیزم

    وااااااای استاد بخدا این فایل به تنهایی خودش یک محصوله!!

    توی 12قدم که راجع به الگوهای تکرارشونده صحبت کزدین و من بارها وبارها گوشش دادم و خیلی درکم بیشتراز خودم ،شناخت از خودم و زندگیم شده،این فایل اصلااااااانگار اون درک و آگاهی منو بیشتر و بیشتر کرد،

    واقعا ازتون سپاسگزارم….

    استاد وقتی فایل رو گوش دادم زندگیم مث یه فیلم از جلوی چشام گدشت!!

    چن زندگی من پر از این الگوهای تکرارشونده اس!!

    چه الگوهای خودم چه اطرافیانی که توی زندگیم هستن!

    اول از همه بگم استاد من اصلا قبل از 12قدم نمیدونستم همچین چیزی وجود داره!!

    یعنی اگاهی و شناختم اینقدر کم بود!!

    و اصلا فکر میکنم اگه هم میدونستم باور نمیکردم یعنی نمیپدیرفتم که من اینجوری هستم!!!

    همه رو مینداختم گردن دیگران که اونا اینجورین!

    من با کار کردن روی خودم که اعتراف میکنم هنوز اول راه هسستم اول پدیرفتم ایرادهای شخصیتی مو بعد شروع کردم به در اوردن و پیداکردن اونا و تلاش برای درست کردنشون.

    وااااقعا هرچه بیشتر میگدره بیشتر به این حرفتون میرسم که توی جکاپ فرکانسی گفتین من به خودم بصورت یه ناشناخته نگاه نیکنم و کشف میکنم.

    منم هر روز دارم خودم رو کشف میکنم و هر روز بیشتر میفهمم که من اصلا خودمو نمیشناختم!

    چطور انتطار داشتم دیگران منو بشناسن و خواسته هامو بدونن و،،، ،،،،،

    خدارو شکر من درمورد دومین مسئله ی مهم که صحبت کردین من در جایگاهی هستم که پدیرفتم و آگاهم از الگوهای تکرارشونده خودم اماااااسخته برام که تعیرش بدم دوست دارم تغیر کنن اما واقعا سخته چن ریشه دوونده توی وجودم!

    بخصوص در مورد روابط استاد،،،،

    من این الگوها رو توی اطرافیانم میدیدم استاد بعد فکر میکردم من خیییییلی ساده لوح هستم که حرف طرف رو باور کردم و اون بارهاااااا و بارهااااا تکرارش کرده!!

    من بازم اعتماد کردمو حرفش رو باور کردم و دوباره تکرارو تکرار وتکرار،،،،،،،

    و منم ناایمید میشدم و از طرف مقابلم بسیارعصبی میشدم و میگفتم چقدر بدقوله!!!!

    اما جالبه بازم اینکار رو تکرارمیکردم!!!!

    اصلا هم نمیدونستم دلیلش چیه!!

    جالبه که شما باچنان مهارتی توصیح دادین مراحل رو که من اصلا از الگوهای تکرارشونده ی اطرافیانم ناراحت نشدم برای اولین بار توی عمرم!!و همونجور که بخودم حق دادم که منی که با این مباحث اگاهم و اگاهانه دارم روی خودم کلر میکنم اینقدر برام سخته تعیرش بدم! اونطرف که نه اگاهی داره نه تصمیم به تغیر گرفته،،،،،

    همیشه خییییلی از اطرافیانم ناراحت و دلخور در حد بنز میشدمااااااخخخخخ

    الان در مورددیگران کاری که من باید بکنم انتخابه که میتونم بپدیرم و ادامه بدم که بهم صربه نخوره یا نه؟؟؟

    یه مثال میزنم استاد ازهمسرم،،،ما15 ساله که ازدواج کردیم و همسرمن 15 ساله که هر روزکه ازخواب بیدارمیشه میگه من دیگه ازفرداصبح زود بیدارمیشم و میرم سرکارم!!!!!

    واااای استاد اون اوایل ما داستان داشتیم با هر ترفند و کلکی میخاستم بهش کمک کنم که بیدارش کنم ولی هیچ فایده ای تداشت!!

    و هر روزم حالش بده هاااااچن زود بیدارنمیشه!اما باز فرداهمون آش وهمون کاسه،،،،!!!!

    منم که آگاهی نداشتم ازاین الگوهاااکلادیگه بیخیال شدم هرشب که بهم میگفت دیگه فردازودبیدارمیشم لطفابیدارم کن!!!!

    من دیگه واسه ی اینکه اعصابم خردنشه میگفتم من دیگه اینکار رو نمیکنم ،،،دوست داری و اگه توواقعا بخای خودت بیدارمیشی!!!

    دیگه رهاکردم استاد چن خسته شدم!!

    و همسرم همچنان داره به اون خودخوری و درگیری ادامه میده!!!!!!!

    خیییییییلی مثال دارم هااااااز خودم از همسرم از خانواده ام،،،،،،

    خدارو صدهزارمرتبه شکر بخاطر آگاهی با ارزش و گرانبهای امروزم که دیگه با ارامش بیشتری میتونم برای خودم تجزیه تحلیل کنم و تصمیم بیگرنو انتخاب کنم.

    یه چیز جالبه دیگه استاد ،،،،

    وقتی راجع به الگوهای تکرارشونده ی خودمون صحبت کردین توی فایلهای قبلی،من حتی یکبارم به ذهنم نرسید یعنی بهش فکر نکردم که بابااااین الگو ها رو اگه من دارم حتما دیگرانم دارن!!!

    و فهمیدم که به قول قران که میگه برای انان که تعقل میکنن ،تفکر میکنن!!!!!

    برام مث روز روشن شد که من حتی زحمت فکر کردن بخودم نمیدم و همش منتظر لقمه ی آماده ام که استادم بهم بگه!!!!!!!!!!!!!

    فهمیدم چقدر غافلم من واقعااااا چقدر چقدر راست میگه!!!

    موضوع به این واضحی رو چرامن متوجه نشدم!!!!!

    استاد تمام عمرم من با این الگوها گذشت!!!!!

    و من هیچوقت نفهمیدمش!!!!!

    این فایل ازون فایلاس که باید همیشه گوشش بدم.

    استادچندروزپیش که داشتم خودمو کنکاش میکردم که روی پاشنه ی آشیلم که روابطه کارکنم و گیر کرده بودمو این حسه درست نمیشد استاد….

    بهم الهام شد که بیام توی نشانه ی من و ازخداهدایت بطلبم که چکار کنم که زمانهای بیشتری بتونم توی احساس خوب بمونم خداجونم دقیق دست منو گرفت و بردجایکه باید میبرد!!

    دوره ی به صلح رسیدن با خود

    اومد…..دوره رو بعدازیکم درگیری و مقاومت باذهن نجواگرم خریدم و،،،،،،،

    چه دوره ی بینظیری یه استاد دقیقا چیزای رو گفتین که من باهاش مشکل داشتم و نمیتونستم به احساس خوب برسم!!

    و من فهمیدم دلیل اینکه خوب دارم کار میکنم روی خودم و یه جاهایی دیگه قاطی میکنم و،،،،،

    چطور من انتطار داشتم وقتی که باخودم به صلح نرسیدمو خودمو دوست ندارم میتونم بادیگران به صلح برسموروی روابط کارکنم(توی تمرین ستاره ی قطبی فهمیدم که پاشنه ی اشیلم روابطه)

    وقتی من هنوز خودمو نبخشیدمو با خودم دوست نیستم و عزت نفسم اینقدر مشکل داره معلومع که نمیتونم یهو از نفرت برسم به نکات مثبت اطرافیانم!!!!!!!!!

    خییییییلی این دوره بهم کمک کرد و باید هر روز گوشش بدم!

    آرومتر شدم استاد فکر میکردم خودمو بخشیدمو احساس گناه ندارم ولی با این دوره فهمیدم که دارم هنوزم دارم هنوزم یه جاهایی خودمو نبخشیدم واسه همین نمیتونستم قلبا دیگران رو هم ببخشم و،،،،،،،

    از وقتی دارم با خودم به صلح میرسم و گوش میدمو تلاش میکنم که عمل کنم دارم میبینم ناخودآگاه با دیگرانم روابطم بهترشده ،،،خیلی کمه هنوز اما نشونه هاش رو دارم بوضوح میبینم.

    کمه چن من فقط یک هفته اس که دوره رو خریدنو دارم گوش میدم باید ادامه بدم و اول با خودم به صلح درونی برسم بعد با دیگران.

    چقدرررررررررمن تغیر کردم استاد توی این چند ماه!!!

    هنوز خیلی بیرونی نیست تغیراتم!امااااااخییییییلی درونیه استاد من هر روز دارم باچشم خودم میبینم تغیراتم رو!!

    من4ساله تقریبا که با شما اشناشدم اماتوی این3ماهی که 12قدم رو شروع کردم میتونم به جرات بگم توی این 3ماه به اندازه ی4سالی که باشما آشناشدم تغیر کردم

    یعنی این تغیرات 4ساله ی منو بزارین توی یه کفه ی ترازو و تغیرات این 3ماه رو هم توی یک کفه براحتی تغیرات 3ماهه ی من بیشتره.

    بی نهایت خدارو سپاسگزارم بخاطر وجودتون،،،

    خییییلی خوشحالم که با شما درین مسیر هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    زینب مرادی گفته:
    مدت عضویت: 998 روز

    باسلام ودرود فراوان خدمت استاد عباسمنش وهمه دوستان.من هنوز فایلو گوش ندادم اما یه حسی بهم میگه بنویسم منم میگم چشم.من هفت سال پیش با یه مردی ازدواج کردم که به ظاهر ادم خوب وپاکی بود وقتی عقد کردیم متوجه شدم سیگاریه خیلی رواین قضیه حساس بودم کلی نصیحتش میکردم که واسه بدنت ضرر داره من دوسندارم شوهرم سیگاری باشه اونم گف باشه من دیگه نمیکشم به خاطر تو نمیکشم منم کلی ذوق که ترک کرد.خلاصه گذشت ومارفتیم سر زندگیمون کمکم متوجه شدم نه تنها سیگار میکشه بلکه مواد مخدرم مصرف میکنه وکلی قرصای عجیب قریب وقتی فهمیدم که یه بچه داشتم وبه خاطر باورهای قلطم گفتم به هر قیمتی شده بای تحمل کنم چن بار گف میخوام ترک کنم ومنم باور میکردم میگفتم باشه تو بشین تو خونه فقط استراحت کن وعین یک خدمتکار در اختیارش بودم که اقا میخواد ترک کنه و به محض اینکه یه هفته یا کمتر حتی با هزار خواهش وتمنا که ازش داشتم که شروع نکنه دوباره مخفیانه استفاده میکرد ومن میفهمیدم خلاصه خداوند کمکم کرد ومنو از اون زندگی نجات دادوالان عالی م خداروشکر والان میفهمم که من نه تنها به اون کمکی نکردم که چن سال از زندگی خودم رو هدر دادم.میخوام به کسایی که دارن باادمی زندگی میکنن که این شرایطو داره یاهر شرایطی داره عزیتشون میکنه بگم نمونید تو اون زندگی حتی اگه بچه دارید خودتون نجات بدید خداوند کمک میکنه همه چی از جایی درس میشه که شما فکرشو نمیکنید فقط توکل کنید بهش وبه ندای قلبتون گوش بدید شما پیروزید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 817 روز

      بنام خدا وند بخشنده ی مهربان

      سلام دارم خدمت خواهر شجاع و توحیدی ام زینب عزیز

      دونه ای که نخواد رشد کنه ،

      هر چه قدر آب و آفتاب بهش بدی رشد نمیکنه،

      و برای رسیدن به موفقیت حالا هر چی باشه …باید بها بدی …و برای خودت ارزش قائل بشی …

      کسی که اعتیاد داره هم به خودش ضربه میزنه و هم به دیگران …

      آگه تمام عالم جمع بشن نمی تونن کسی را موفق یا نا موفق کنن… هم چیز به فرد بستگی دارده…

      اون نخواسته و اگر کسی بخواهد میشود…

      اتفاقا من تو کار برقم (پیمانکارم ) و شاگردان زیادی داشتم خانم مرادی

      و متاسفانه یه شاگرد داشتم اعتیاد داشت (اول نمیدونستم بعدا متوجه شدم ) بچه بسیار خوبی بود و منم چون از قوانین و این مباحث آشنایی نداشتم اونو از هزینه ی خودم بردم کمپ ولی متاسفانه نمی خواست که نمی خواست … هر چه ما راهنمایی میکردیم اون میزد جاده خاکی …

      تا جایی که پدر ایشون گفت سید عزیز ایشون نمیخاد چرا خودت رو اذیت میکنی … اونجا بود ،(متوجه شدم )بله منم داشتم اشتباه میکردم باهاش خدا حافظی کردم و پایان دادم به این حرفها…

      کار درستی انجام دادید سلامتی نعمت بزرگیه، واین مجال رو میده هم خوب ببینی و هم خوب بشنوی …

      بهترین ها رو براتون از خداوند متعال خواستارم

      و از خداوند منان میخام به هممون سلامتی بده ،

      سلامتی فکر

      سلامتی جسم

      در پناه جان ، جانان باشید .

      دستتون دارم و عاشقتونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    هلیا موذنی گفته:
    مدت عضویت: 1250 روز

    هزاران سلام و درود به روح بلند شما استاد صداقت،استاد سخاوت و استاد شجاعت

    که چه زیبا و صادقانه این مفاهیم والا را در کمال بزرگواری و سخاوتمندی در اختیار ما قرار میدهید و چه شجاعانه از زندگی خود مثال میزنید

    خدای بزرگ را سپاسگزارم و در شگفتم که چگونه هدایتم کرد امروز ، همین امروز این فایل فوق العاده را بشنوم

    درست روزی که از رفتارهای تکرار شونده مستاجرم و بدقولی ها و حق به جانب گرفتن ها و در نهایت هم رفتار و کلام غیر محترمانه اش ، کلافه و خسته شده بودم!

    و چقد زیبا شما با باز کردن زوایای مختلف و اشاره به پترن های ادمها، آیینه ای جلوی من گرفتید تا پاشنه آشیل خودم را پیدا کنم و بجای سر در برف فرو بردن، دقت و تأملم را بالا ببرم.

    در حین گوش کردن به درسهای عالی این فایل تعداد زیادی از این مدل اعتمادها، گاه از سر دلسوزی گاه برای خوب نشان دادن خودم ،گاه از سر ترس و گاه … همانند یک فیلم و سریال از جلو چشمم گذشت

    و پی بردم که چه باگ های بزرگی در مقوله عزت نفس داشتم و دارم که چنین اعتمادهای بی جایی میکردم

    خدای مهربانم تو را سپاس بابت روح های راهنمایی که در مسیر هدایتمان قرار میدهی

    روح زیبا استاد ارجمند برقرار باشید سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    مریم رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 1359 روز

    سلام و درود بر استاد عزیز ومهربانو دوست داشتنی

    تا قبل از آشنایی من با شما و هدایت وورود به سایت بی نظیر ،خدایی و کاردرست شما من و خانوادم بسیار در این دامها و تله های:

    ( این دفعه دیگه فرق میکنه،دیگه این آدم اون آدم قدیم نیست،این مسئله و موضوع فرق داره )

    می افتادیم والبته بعد 4 یا 5 بار گول خوردن ،تشخیص میدادیم و کامل اون آدمو میزاشتیم کنار .ولی خیلی آسیب میخوردیم و ضرر میدادیم همش برای احساسی عمل کردنمون و ندونستن قانون مهم و طلایی

    (( تکامل ))

    با ورود به سایت شما و کار کردن روی خودمون و دانستن قانون تکامل فهمیدیم که هیچکس یه شبه تغیر نمیکنه

    دیگه با شنیدن این جملات تکراری از آدمهایی که قبلا میتونستن مارو احساساتی کنن و درگیرشون بشیم و آسیب ببینیم (من متوجه اشتباهاتم شدم ،من دیگه اون آدم قبلی نیستم ،من درس گرفتم و فهمیدم باید یه شکل دیگه رفتار کنمو….)

    من و همسرم به هم نگاه میکنیم و میگیم با قانون تکامل اصلا این حرفها امکان پذیر و منطقی نیست و به راحتی با نشنیدن و بی اهمیتی خودمونو از آسیب دوباره نجات میدیم و این آدمها از زندگیمون بیرون رفتن به راحتی و باور نکردنی

    با برسی الگوهای تکرار شونده در زندگیمون تونستیم کلی از باورهای مشکل دارمون رو حل کنیم و رو خودمون کار کنیم و اگه قبلا هر دوهفته سر یک موضوع تکراری با همسرم بحث میکردم الان شاید شده هر 5 یا 6ماه شایدم کمتر اگه قبلا با رفتار بچه هام هر هفته سر یک موضوع متفاوت به مشکل میخوردم الان به صورت معجزه آسا کلا حل شده و یادم نمیاد آخرین باری که باهاشون بحث کردم کی بوده

    اگه قبلا تحت تاثیر حرفهای دوست وآشنا و اطرافیان احساساتی میشدم و خودمو درگیر کاراشون میکردم و یه عالمه به خودم گاری بسته بودم الان دیگه با باور هرکس مسئول زندگی خودش هست گاریهارو دونه دونه با کمک خداوند باز کردم و دیگه خودمو ناجی دیگران نمیبینم وگاری به خودم نمیبندم

    اینا نتیجه نزدیک دوسال روخودم کار کردن،تهیه محصولات استاد وگوش کردن متعهدانه و کمی عمل کردن منه که اگه بتونم بیشتر و بیستر عمل کنم بهتر و بهتر نتیجه میگیرم

    و میدونم همینطور که من یکشبه نتونستم به آرامشی که الان دارم برسم هیچکس هم نمیتونه یکشبه متحول بشه .

    من یه چند وقتی که دارم رو قول دادن به خودم که پاشنه آشیلمه کار میکنم هی به خودم قول میدم یه کارهایی رو انجام بدم یا یه کارهایی رو انجام ندم ومرتب پیش خودم بد قول میشم والبته از خودم هم انتظار تغیر یک شبه ندارم ولی تو این زمینه نیاز به کار فراوان دارم

    مثلا به خودم قول میدم که خونمو مرتب نگه دارم یه مدت مرتبه بعد از چند وقت از دستم در میره و دوباره بهم میریزه

    به خودم قول میدم برم باشگاه و ماهیچه بسازم و مرتب این هفته و اون هفته میشه

    به خودم قول میدم تو جمعهایی که هستم اگه موضوع بحث مخالف قوانین بود حواسم باشه وجمعو ترک کنم ،میبینم که یادم رفته و قشنگ گوش میدم و فاز نصیحت کردن میگیرم ومیشم آدم خوش بینه جمعو…. خدارو شکر تو این مبحث خیلی خیلی ازقبل بهتر شدم وبهتر رفتار میکنم

    البته یه عالمه به خودم قول دادم و عمل کردم ولی تو چند تا باور که پاشنه آشیلمه نیاز به کار زیاد دارم

    ممنونم از استاد بابت فایلهایی که مبلغ نمیشه براشون گزاشت انقدر که با ارزشن و گرانبها هستن

    ممنون که انقدر عالی و راحت وساده این مسائل مهم رو برامون باز میکنین و رایگان دراختیارمون قرار میدین

    خدا قوت بهتون میگم و سپاسگزار خداوندم بابت وجود شماومریم جان و وجود این سایت گرانبهاتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    یاسمن اسدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1894 روز

    سلام بر عزیزانم

    استاد جان همیشه فکر میکردم فایلهای قدیمی شما تاثیرات بیشتری روی من داره تا فایلهای جدیدتون اما این 4 تا فایلی که اخیرا لطف کردین و گذاشتین توو سایت واقعا داره تاثیرات فوق العاده ای در من میذاره اصلا انگار باعث شده یه طور دیگه ای فکر کنم اصلا انگار احساسی که من دریافت میکنم از این فایلها یه چیزی هست که تا حالا تجربه ش نکرده بودم

    واقعا ازتون سپاسگذارم این فایل بسیار مفید و ارزشمند بود

    درمورد سوالی که پرسیدین اگر بخوام از خودم مثال بزنم یکی از بستگان نزدیک من یه شخصیتی داره که انگار میخواد بگه من خیلی زرنگم مخصوصا توی خرید

    این خانوم تا حالا هرجایی رو که به من معرفی کرده واسه خرید و من بهش اعتماد کردم بعدش پشیمون شدم یعنی مثلا بعد از اینکه خرید کردم متوجه شدم که گرونتر از جاهای دیگه بهم دادن یا اجناس فیک رو به قیمت اصل دادن و…..

    ومن دقیقا از یه جایی به بعد متوجه شدم که دیگه نباید با طنابش توو چاه برم آخرین خریدی که به پیشنهادش انجام دادم چند سال پیش بود که گفت همسایه مون یه سری اجناس آورده و به ما همسایه ها به قیمت عمده میده هر چی دوست داری بیا بخر . منم که اون موقع جاهل بودم رفتم کلی خرید کردم و بعد از استفاده کردن همه محصولات متوجه شدم که پولمو توو آشغال ریختم و دیگه از همون موقع به بعد قسم خوردم که هیچ وقت اشتباهمو تکرار نکنم الان دیگه انقدر مطمئن شدم که اگر بهم بگه یه جایی داره محصولاتش رو رایگان میده هم به حرفش گوش نخواهم داد

    یا مثلا خیلی پیش اومده که من به برادرم گفتم یه کاری رو برام انجام بده و اون درست انجام نداده انقدر این الگو برام تکرار شده که دیگه اصلا هیچ کاری رو بهش نمیسپرم

    یا مثلا من قبلا جایی کار میکردم که ساعت کاریم از 9صبح بود تا 1ظهر اما بیشتر وقتا یه کار مهمی پیش میومد که من باید نیم ساعت یا یک ساعت بیشتر میموندم و این موضوع یه کم اذیتم میکرد بعد از یه مدت بنا به دلایلی اون شغلو رها کردم و بعد از چند ماه دوباره از من خواستن که برگردم سر کارم ایندفعه از روز اول بهشون گفتم و قید کردم که من باید و باید سر ساعت یک برم خونه و ایشون هم قبول کردن اما بعد از گذشت چند روز دوباره دیدم اضافه کاریهای من داره تکرار میشه و هیچ چیزی تغییر نکرده که دیگه بعدش کلا اون کارو ترک کردم

    یا مثلا ما وقتایی که جمع میشیم میریم پیکنیک یا مسافرت همیشه خدا یه بحثی یا یه ناراحتی توو این دورهمی ها پیش میاد که دیگه انقدر برای من واضح شده که من دیگه نمیرم یعنی اگه خانوادگی بخواییم بریم جایی و یه سری افراد هم باشن که من میدونم اونا مشکل سازن قطعا من باهاشون نمیرم و ترجیح میدم تنها توو خونه بمونم

    استاد جان اینکه فرمودین الگوها یهو تغییر نمیکنن کاملا درسته من درمورد خودم بهش رسیدم. مثلا من قبلا اگر موهام خیس بود و یه باد کوچیک بهم میخورد سر درد شدید میگرفتم که حتی قرص هم میخوردم افاقه نمیکرد اما الان به جایی رسیدم که اولا هیچ دارویی نمیخورم و اینکه اگر چند بار باد خیلی سرد بهم بخوره ممکنه این مشکل برام پیش بیاد نه با کمترین بادها و اینکه شدت درد هم کمتر شده یعنی قبلا خیلی زیاد بود اما الان ضعیفتر شده و درمورد همه الگوهای تکرار شونده که در فایل قبلی نوشتم شاهد هربار کمتر شدنشون هستم

    استاد عزیزم خیلی ازشما و خانم شایسته عزیز سپاسگذارم برای این فایلهای بسیار ارزشمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    امیر رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 970 روز

    به نام خالق جهان هستی

    سلام استاد گرامی وخانوم شایسته عزیز

    سلام به دوستان

    خدایا شکرت که من راهدایتم کردی به مسیر روشنایی وآگاهی

    واقعا تا آخرعمرم مدیون شماهستم استاد عزیزم

    شما منو ازعمق تاریکی وجودم نجاتم دادین

    درموردموضوع این فایل بینظیرتون میخوام بزرگترین تجربه ازخودم وزندگیموبراتون بنویسم که هم ردپایی باشه برای خودم

    واینکه درس بسیار بزرگی هم گرفتم از این اتفاق

    من درطی2سال گذشته بنابر اتفاقاتی درزندگیم از همسرم بعد گذشت18سال زندگی جداشدیم ومن همراه پسرم مهاجرت کردم به تهران برای ادامه زندگی خودم وخودم رو بتونم سروسامان بدهم واینروهم بگم که باشرایطی که من داشتم بسیار اذیت شدم وبسختی بعد گذشت یکسال ونیم تونستم تاحدودی خودمو جمع وجورکنم چونکه وابسگی شدیدی داشتم به همسرم وخانواده م و این ازهم پاشیدگی زندگیم وکارممم که توی همین اوضاعم دچار ورشکستگی شده بودم وکوله باری از بدهکاری هم بودم که همه باهم شده بود برام معضل

    توی این مدت یکسال ونیم که پسرم بامادرش درارتباط بودند هم تلفنی و گاهی هم میفرستادمش پیش مادرش تا گذشت که یکروز دیدم خانومم به گوشی خودم زنگ زد وباکلی صحبت واینکه گفت من میخوام برگردم به زندگی بخاطر بچه ها وخلاصه تامدت یکماهی ماباهم ارتباطی برقرارکردیم ومن گفتم من نمیتونم به شهر خودم برگردم اگر تومیای بیاتهران زندگی کنیم و ایشان هم راضی شدومن هم باداشتن شرایط مالی نابسامانی که داشتم وازطرفی هم دیگه خوشحال بودم که لااقل توی این اوضاع زندگیم داره وصل میشه دیگه خلاصه باجورکردن پول ازاین و اون وغرض تونستم یک خونه اجاره کنم ولوازم خونه رو بارکنیم وبیایم تهران زندگی کنیم

    هنوز یکماه نگذشته بود که خانمم گفت من نمیتونم تهران زندگی کنم برام سخته منو بفرست شهرمون و خودت بیا اونجا وکلی درگیری خلاصه بازهزینه های بسیار وبرگشتیم خونه روشهرخودمون وبعدگذشت چند روز خانومم بهم زنگ زد وگفت که من پشیمون شدم ونمیتونم باهات زندگی کنم ورفت دنبال زندگی خودش ومن موندم و کلی بدهکاری های جدید و روحیه دوباره ضربه دیده

    واینوهم بگم که تاالان که حدودچندماهی میشه که باز باکمک استادم خودمو جمع وجور کردم ودارم زندگی جدیدمو همراه پسرم میکنم

    واین تجربه تلخ مجدد روبرای خودم درس بزرگی کردم درزندگیم

    اعتماد بیش از اندازه و شرک درونم باعث این ماجرابرام شدوخودمو مقصر دونستم

    واین یک الگویی شد که ازلحاظ احساسی و مالی وروحی صدمه شدیدی دوباره بهم زد

    امیدوارم این تجربه زندگیم بدردتون خورده باشه والگویی درزندگیتون دوستان عزیزم

    شادوپیروز درتمام مراحل زندگیتون

    ممنونم ازاستاد عزیزم وخسته نباشید هم بگم به خانم شایسته عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    مجتبی گفته:
    مدت عضویت: 4017 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم ،

    استاد اینکه شما میگید این مطالب رو جایی نخوندم و ندیدم کاملا درسته و حقیقت داره ، این حد از دقت مشخصه که از تفکر زیاد و تجربه زیاد شما نشات میگیره ؛ واقعا ممنونم

    اما در مورد الگوهای تکرار شونده دیگران اگه بخوام مثال بزنم ، چند سال پیش یکی از دوستهای من یه پولی رو از من قرض گرفت و قرار بود چند روز بعد برگردونه ، چند روز بعد نه تنها اون پول رو بمن برنگردوند و اومد گفت اگه میشه یه مقدار دیگه هم بمن قرض بده ، همشو باهم چند روز دیگه برمیگردونم ، از اونجایی که خیلی انسان شریفی بود من حرفشو قبول کردم و بازم بهش پول قرض دادم ، باز هم اون بدقولی کرد و پول منو برنگردوند ؛ یادمه یمدت بعدش هم بزای دفعه سوم از من درخواست پول کرد ، خداروشکر ایندفعه حسم گفت به هیچ عنوان اینکارو نکن ؛ با اینکه خیلی ایشون رو دوست داشتم ، خیلی رک بهش گفتم شرمنده ؛

    اما یه موردی که امروز با این فایل برام بولد شد و فهمیدم اینه که تو بحث کاری ، من با یکی از همکارام یه همچین چالشی دارم که دیر به دیر جواب میده و اصلا هیچ حسابی روی برنامه هاش نیست ؛ الان متوجه شدم باید خیلی بیشتر فکر کنم و این رابطه کاری رو کات کنم و دیگه روی ایشون حساب نکنم و اتفاقا الان حس میکنم شاید دلیلش شرک از طرف من بوده و من بیخود این آدم رو بت کرده بودم ؛

    خیلی ممنون استاد جان بابت این آگاهی ها ، که واقعا هیچ جا نمیشه اینا رو پیدا کرد ؛ عاشقتم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  8. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1466 روز

    سلام استاد عزیز .سپاسگذارم ازتون برای تمام فایلهای ارزشمندتون

    استاد من هیچوقت به این مواردی که توی فایل بهشون اشاره کردید فکرم نکرده بودم چه برسه به اینکه بخوام ریشه هاش رو پیدا کنم و مسئله رو حل کنم .تازه فکر میکردم اگر دارم به کسی پول قرض میدم و اون نمیتونه پس بده اشکالی نداره من دارم کار خیر انجام میدم و دارم مشکل یه بنده خدا رو حل میکنم و ‌کلی خدا ازم راضیه برای این کارم .و به خودم افتخارم میکردم

    استاد من چند سال پیش توی یه رابطه عاطفی بودم که متوجه شدم طرف مقابلم بهم دروغ میگه در مورد مسائل مختلف و هر بار که متوجه میشدم و بهش تذکر میدادم قول تکرار نکردنش رو بهم میداد اما باز تکرار میکرد تا لحظه آخر که ما باهم بودیم به این دروغ گفتن هاشون ادامه دادن. و باز متوجه شدم که ایشون توی رابطه داره بهم خیانت میکنه و با شخص دیگه ای همزمان با من رابطه دوستی برقرار میکردو جالبه اصلا قبول نمی‌کرد تا من بهش ثابت میکردم که داره خیانت میکنه(چند بار خیانت کرد) و بعد قبول میکرد عذارخواهی میکرد اظهار ندامت میکرد من رابطه رو کات میکردم اما دوباره میومد سراغم قول تکرار نکردنش رو میداد که من عوض شدم این دفعه فرق داره هر چی تو بگی همون میشه و…. کلی بهم ابراز علاقه میکرد گل میخریدو… و من دوباره خام میشدم و برمیگشتم به رابطه و ایشون این الگوشون رو تکرار میکردن و من به قول شما سرم رو کرده بودم زیر برف و حرف ها و قول های ایشون رو باور میکردم و درنهایت من بودم که ضربه سنگینی خوردم رابطه با بدترین شکل ممکن تموم شد و من 5 سال از زندگی ام رو از دست دادم

    یکی دیکه از الگوهای تکرار شونده موضوع پول قرض دادن به یکی از اقوام نزدیک بود که چندین بار ازم پول قرص گرفتن و قول پس دادنش رو بهم توی یه تاریخ مشخص رو میداد اما پرداخت نمی‌کرد و باز دوباره بدون اینکه قرض قبلی رو پس بده درخواست پول میکردو من بهش میدادم و قول میداد که حتما این دفعه میده و این الگو چندین بار تکرار شد و بار آخر که دو ماه پیش بود ازم پول خواست و من دیگه بهش ندادم

    سپاس از شما استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    معید ماندگار گفته:
    مدت عضویت: 870 روز

    سلام استاد

    این سری از فایلاتون فوق العاده اس و اینکه گفتید میخواید این سری از فایلا رو ادامه بدید واقعا خوشحالم کرد

    بنظرم وقتی بچه ها از جمله خودم ، ایراداتمون ، باورهای مخربمون و در اصل خود واقعیمون رو اینجا نشون میدیم ، موجب میشه که فایلایی که شما آماده میکنید خیلی بیشتر به ما کمک کنه

    و به قول خودتون بهتون انگیزه بده که همچین فایلی رو آماده کنید.

    چندین تا مثال دارم از این قضایا:

    قبلا تو شغل بازاریابی و فروش و پرزنت افراد بودم و کار میکردم

    و افرادی بودند از جمله دوستانم که خیلی بدقولی میکردند. یعنی هر دفعه خواهان ایجاد یک جلسه باهاشون بودم ، اونها میگفتند چشم حتما میایم ولی نمی آمدند.

    حتی برای یک نفرشون تقریبا تا ده بار این اتفاق افتاد. یعنی ده بار من از دوستم قول گرفتم و اون گفت میام ولی نمیومد و دوستم هم بعدش از شهر رفت و دیگر نتونستم باهاش جلسه بزارم . یعنی اون موقع باورهای من انقدر اشکال داشت که اگر شهر هم میبود و ده بار هم بدقولی کرده بود باز هم ادامه میدادم چون جایی کار میکردم که بصورت نهان بهم میگفتند که نعمت و ثروت کمه.

    یا باز دوباره من و خانواده ام یک ارزی رو خریدیم به حرف و اعتماد کسانی. و قیمت ارز خیلی تدریجی داشت پایین میومد و ما هربار پیگیر اون افرادی میشدیم که به ما گفته بودند بخرید ، اونها میگفتند که میره بالا، قراره همچین اتفاقی بیوفته ، فلان شرایط قراره ساخته شه که بعد موجب شه ارز بره بالا، پروژه اش بیاد بالا ارز هم میره بالا، یا میگفتند چند نفر نهنگ قراره این ارز رو بخرند و قراره بره بالا. این قضیه وعده دادن ها تقریبا دوسال پابرجا بود.

    و وعده هاشون هیچکدوم به سرانجام نرسید و محقق نشد و ما هربار خودمون رو گول زدیم. و بعدش باز گول میخوردیم چون میدیدیم که چند نفر اومدند ماشینشون رو فروختن و این ارز رو خریدن و ماهم اینارو میدیدم و به خودمون میگفتیم:« حتما این دفعه فرق داره.» و دوباره این ارز رو میخریدیم و دوباره میدیدم که بالا نرفته هیچ ، داره پایین تر هم میاد.

    خیلی خوبه به خودم و بقیه دوستان یادآوری کنم که این ایراد از ماست نه از بقیه. اینکه تو جایی ضرر میکنیم و کسی بهمون قول میده ، اکثر مردم (99 درصدشون) میگن فلانی به من آسیب زد. در صورتی که ما خودمون تصمیم گرفتیم حرف اون فرد رو باور کنیم

    ما خودمون اگه از ما پرسیده میشد که آیا الگو این شخص بدقولیه؟؟؟ میگفتیم ارههههه

    یعنی خودمون جوابمون رو میدونیم و میدونیم باید رو حرفش حساب باز نکنیم اما خودمون رو گول میزنیم و باید همیشه یادآور باشم که من خالق اتفاقات زندگی خودم هستم.

    مثال دیگری که میتونم بزنم به همین افرادیه که گفتند فلان ارز رو بخریم. من حتی بیشتر از خانواده ام گول خوردم. با اینکه میدونستم بدقولن ، اومدم براشون چندتا کار ترجمه هم انجام دادم. به من وعده این رو دادند که توضیحات پروژه فلان ارز رو ترجمه کن و ما بهت انقد تومن میدیم.

    و من با اینکه در اعماق ذهنم میدونستم بدقولن اما خودمو گول میزدم و کار ترجمه رو انجام دادم.

    و وقتی انجام دادم ، قبل از انجامش به من وعده x تومن رو دادند و بعد از اینکه ترجمه رو انجام دادم ، رو حرفشون نایستادند با کلی دلیلایی که میاوردند و اون موقع همدردی میکردم باهاشون و راحت باور میکردم و گفتند یک دهم x تومن رو بهت میدیم. و الان نزدیک ده ماهه که همون یک دهم x تومن رو هم بهم ندادند.

    اما خداروشکر بعد از اون قضیه پول ندادنشون ، قطع ارتباط کردم و چند ماه بعدش دوباره بهم پیام دادند و کار دیگه ای ازم خواستن و اون موقع زمانی بود که با شما آشنا شدم و با اینکه ابتدای راه بودم ، بهشون قاطعانه گفتم نه ، انجام نمیدم و خداروشکر دوباره گول نخوردم.

    حالا میفهمم قضیه چیه

    وقتی این افراد و اخلاق های این افراد رو فیلتر کنم ، چقدر زندگیم بهتر میشه. چقدر زندگیم بهتر میشه و چقدر زندگیم بهتر میشه.

    و در نهایت استاد در طول فایل سوالی که برام پیش اومده بود این بود که آیا باید به افراد فرصت بدیم برای بار دوم و بار سوم ، که وقتی فایل تموم شد جوابم رو گرفتم. بنظرم یک نکته خیلی ریزی رو گفتید که خیلی خیلی مهم بود.

    و اون هم این جمله بود که افراد نمیتونند به این راحتی و به این زودی تغییر کنند.

    به این زودی نمیتونند تغییر کنند

    به این زودی نمیتونند تغییر کنند

    پس اگر تو زندگیم افرادی دارم که طلب فرصت دوباره میکنند و میگویند دیگر تکرار نمیشود

    اونوقت میام به خودم میگم که آیا میتونه اینکاری که میخواد برای من انجام بده رو به این زودی جبران کنه و آیا پتانسیل تغییر کردن به این زودی رو داره؟؟؟

    خب مرسی ازتون چون حالا جواب رو میدونم. سپاس (:

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    مهدی رجبی گفته:
    مدت عضویت: 3853 روز

    به نام الله قانون ها

    سلام و درود استاد عزیز و دوستان نازنینم

    بسیار ممنونم بخاطر این فایل متفکرانه که مرتبط با نحوه کارکرد ذهن، عادات و الگوهای تکراری و پررنگ مخرب در شخصیت افراد بود.

    چند تا مثال یادم اومد از تجربه های خودم که اینجا بگم:

    1- سالها پیش شاید 13، یا 14 سال پیش حداقل، در یک ارتباط عاطفی قرار گرفتم و بتدریج متوجه یک سری الگوهایی در فرد مقابل شدم که به من کم کم حس ناامنی (از نظر احساسی میداد مثلا باید یکم نگران این می بودم نکنه الان اینو بگم با صداقت بخواد دوباره داد و بیداد کنه و یا غر بزنه و یا پرخاشگری کنه و یا حق به جانب باشه)

    حدود فکر کنم سه ماه بود بعد قهر کردیم و بعد از حدود سه ماه بعد با اینکه یک غرور خاصی هم داشت ولی اون بهم زنگ زد یا پیامک داد یادم نیست بهر حال اون باهام ارتباطشو با پیامک دوباره شروع کرد و منم که دلسرد شده بودم واقعا اون ذوق و شوق و علاقه ای که داشتم خیلی کم شده بود یا از بین رفته بود و ناامید بودم ازش، بعد کلی با خوش رویی گفت:

    ببخشید من متوجه نبودم و الان عوض شدم و خیلی فکر کردم پیش خودمو دست خودم نبودمو عصبی بودمو الان ال و بِلو و فلان که خودتون میدونید دیگه..

    بعد منم کم کم دوباره باهاش ادامه به حرف زدن کردم ولی اون حس و حال و انگیزه زیاد رو بهشم گفتم ندارم زمان می بره تا حسم بیاد بهر حال گذشت مدتی و بعد یک سری چیزها حس کردم هست شاید کمتر ولی بهر حال براش با هماهنگی خودش وقت مشاوره پیش یک روانشناس معتبر وقت گرفتم که حتی برای یک ماه بعد وقت دادن اینقدر دیر به دیر وقت میدادن.

    با اینکه باهاش هماهنگ کرده بودم و دیگه هم بهش چیزی نگفتم تا یک ماه بعد شد اون روز دیدم نرفت (بهش یادآوری کرده بودم و دیدم اصلا نه خودش چیزی میگه نه زیاد انگار مهمه براش بعد از یکماه، و گفت کلاس دارمو اگه کلاسم زود تموم بشه و نمیرسم برم و از این بهونه ها که کاملا مشخص بود بهونه ست چون قبلشم هیچ تمایل و حس و یا سوالی ازش درنمیومد) بعد پشت تلفن بهش گفتم برو.. اگه نری دیگه باهات کاری ندارم گفتم من وقت گرفتم این آشناست از یکماه پیش وقت گرفتم الان میگی نمیرم و کنسل میکنی براحتی؟!

    یادمه قشنگ گفتم بهش من دیگه نیستم. بهم دیگه زنگ نزن. بعدها هم کهفکر کردم فهمیدم کار درستی کردم چون صرفا از روی خشمم نبود فقط البته که بشدت عصبانی بودم ولی بعد ها فهمیدم اون نمیخواست یا نمیتونست واقعا …. ضمن اینکه خودش از من فقط یکسری توقعات داشت من حق نداشتم یک توقع منطقی و ساده داشته باشم.

    2- یک مشتری و مراجعی داشتم چند وقت پیش ها که ماهانه باید یک واریزی می داشت و کارمونو ادامه می دادیم، همه چیز رو واضح و شفاف از روز اول باهاش هم طی کرده بودم و توضیح داده بودم (طبق تجربه های قبلیم دیگه جسارتم بیشتر شده و خجالت و کم رویی که قبلا داشتم تقریبا دیگه با این فرد اصلا نداشتم راحت بیان میکردم قوانین خودم و کارمو)

    بعد روز اول دیدم یک چونه کوچیکی میزنه و تخفیف میخواست گفتم متاسفانه نداریم. و بهش ندادم و واقعا قیمتم هم خیلی مناسب بود هم با توجه به کیفیت و خدمتی که داشت دریافت میکرد و زمان و انرژی من هم توانایی مالی که داشت ماه بعد هم یکم چونه زد گفتم اشکال نداره نمیدونه و پرداخت کرد (میخواست حس دلسوزی و ترحم منو تحریک کنه و همون لحظه توی درون خودم متوجه این موضوع بودم و فریب نخوردم)

    ولی دو سه بار وسط صحبت هامون بطور کلی دیدم یکم داره غیر مستقیم اهانت میکنه مثلا میگه تو دکون دستگاه باز کردی و فلان یا .. من ناراحت شدم بهش گفتم: تا به امروز من خلف وعده کردم؟ گفت نه. گفتم: وقت و زمان کم گذاشتم برات؟ گفت نه؟ گفتم بیشتر از اون چیزی که بهت گفته بودم از نظر زمان و انرژی نبوده آیا؟ گفت چرا. گفتم پس چی میشه که این حرفا رو میزنی وقتی در جریان همه چی هستی کاملا؟ هیچی نداشت بگه سکوت کرد و دید که دارم صادقانه باهاش صحبت میکنم و فهمید خودش اشتبا کرده گفتم اصلا اگه نگاهت اینه چرا میخوای با من ادامه بدی؟ میتونی انتخاب های دیگه ای داشته باشی با اشخاص دیگه تو این مورد کار کنی.

    باز ادامه دادیم سر ماه بعد که رسید دیدم از پیش خودش یک مبلغ کمتری رو محاسبه کرده و واریز کرده و بهر حال یک انتظار خاصی داشت از من انگار، فهمیدم پیش فرضش (الگو و باورش) اینه که مثلا باید همیشه چونه زد و تخفیف گرفت یا مثلا فلان فروشنده ها سودشونو می برند و از این الگوهای باورهای فقر آفرین

    منم دیگه بعد از چندین بار تکرار گفتم متاسفم من نه زمانشو دارم و نه انرژیشو که بخوام سر این جور موارد بحث کنیم متاسفم نمیتونم دیگه باهات کار کنم (گفتم با اینکه مایلم باهم کار کنیم و دوستم دارم ولی این باعث نمیشه که بخواییم اینطوری ادامه بدیم)

    ودیگه کات و تموم البته کلی شاکی شد و بعد از یکی دو روز بعد گفت ادامه بدیم، ولی دیگه جوابشو ندادم.

    (البته که این ها رو خودم جذب کردم میدونم فرکانس های خودم بود یک جاییش خوب بود یک جای کار یکم میلنگید ولی چون داشتم روی خودم کار میکردم گفتم به خودم که اشکالی نداره دارم الان تو این مورد تکاملمو طی میکنم ازش عبور کن)

    و از خدا خواستم به مسیر هایی هدایتم کن که افراد دوست داشتنی و وفادار که و اعتماد کن و آماده از هر نظر برخورد کنم.

    البته افراد قبلی در کارم این مساله رو نداشتم کسانی بودن که از اون طرف حتی بسادگی و با احترام خودشوون مبلغ رو واریز میکردن حتی بیشتر گاهی.

    تقریبا متوجه این داستان به نسبت خودم شدم به مرور تو همین چند سال گذشته بیشتر متوجه شدم که به آن چه که افراد به زبون میارن زیاد نمیشه یا اصلا نمیشه اعتماد کرد (منظورم این نیست که درغگو هستن و از اون طرف باید به دید شک و منفی بینی به همه نگاه کنیم، نه.

    آدم مثبته فقط عین خداوند یکسری قوانین مثلا در کار ادم داشته باشه عدول از اون قوانین یک عواقبی داره حالا میخواد هر کسی باشه که البته در برابر آشنا و نزدیک و خانواده خیلی سخت تر میشه ولی خب تا حدی میشه رعایت کرد یا اصلا طوری جذب کرد که اصلا با همچین مواردی برات پیش نیاد که بخوای قانون بزاری یا نزاری) مثل همین قانون وام و چک و نزول و قرض و اینها مواردی هستن که ادم میتونه رعایت کنه و اصلا توی اون شرایط خودشو قرار نده که بخواد روزه شک دار بگیره و ذهنتو باید ازاد بزاری تا راحت تر فکر کنی خلاق باشی و خواب راحت داشته باشی

    اگه چند سال پیش بود خیلی بیشتر باور میکردم و یا از روی دلسوزی یا از روی خجالت و جرات نداشتن برای نه گفتن شاید این کار رو بیشتر میکردم اگه مثلا پولی میداشتم (اگر نداشتم خب راهی نداشتم جر اینکه بگم نه، مهم اینه داشته باشی و بگی نه) بهر صورت رفته رفته بطور تکاملی توی ذهنم هی داره بیشتر شکل میگیره هم طبق تجربه و هم با دیدن الگوهایی مثل استاد و یا مثا افراد ثروتمند یا افرادی که اتفاقات بدی براشون تقریبا نمیفته یا در اجتماع موفق ترند یا دوره قانون آفرینش که بحث دلسوزی و یا نه گفتن رو در جلسه دوم استاد آموزش میدادید اینا بتدریج یه ذره یه ذره جا افتاد برام

    هر دفعه یکم ادم به فکر فرو میره و کار مغز اینطوریه که یکم یکم مسیر عصبیش ساخته میشه و در هر تجربه یکم این موارد یاد ادم میاد

    ولی هنوز کلی باید کار کنم خیلی زیاد کار دارم

    بخصوص اینکه میدونم در بخش اول صحبت های استاد که مربوط به فایل قبلی بود خیلی زیاد پاشنه آشیل دارم دقیقا همون مواردی که چقدر خواستم واقعا با تمام وجود که فلان برنامه ذهنیم حتی بتدریج هر بهتر و بهتر بشه مثل کنترل احساس ناامیدی و یا همون بحث اینکه الگوی احساس لیاقت و ارزشمندی بجای احساس گناه و سرزنش و حقارت، حقارت حقارت آخ آخ چقدر بلا سر ادم میاره

    این احساس و افکار، وقتیکه نگاه دیگران در مورد حتی موارد کوچیک فکر میکنی خیلی برای دیگران مهمه و از نگاه دیگران خودتو میخوای ارزیابی کنی (البته که این نگاهه ذهنه این نشخواره ذهنه این قدرت زیادی داره این برنامه ذهنه به نوعی یک دادگاه و قاضی درونی داری که هی میخواد تو رو سرزنش کنه میخواد هی خوب و بد و درست و غلط کنه هی اخلاقی و غیر اخلاقی کنه هی میخواد بهت حس کوچیک و ناتوان و ضعیف و حقیر بودن در برابر دیگران و ادمها در برابر موقعیت ها و اتفاقات بهت بده

    همش همون حس ارزشمندی ولیاقت و توانایی از عهده شرایط براومدن و اعتماد به درونت اعتماد به خدای درونت بشدت نیازه و احساس میشه

    فکر کنم تا اینجا کافیه

    خیلی ممنونم استاد عزیز و گرانقدرم و شما هم خانواده ای های دوست داشتنی که کامنتم رو خوندید

    برای خودم و شما تن آرامی، تندرستی و ثروت و شادمانی و باورها و دیدگاه های قوی و توحیدی و احساس عالی رو از خدا میخوام هدایتمون کنه

    یا حق

    ارادتمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: