نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران - صفحه 18
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-27 08:39:062024-02-14 06:19:47نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگرانشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد و دوستان عزیزم
استاد این چندتا فایل آخرتون انگار دقیقا واسه من ساخته شده داره با بند بند وجود من حرف میزنه اینقدر ترمزها به من شناسوندن و مشخص کردن که مشکل از کجاست که روزی هزار بار سایتو رفرش میکنم ببینم فایل جدید کی میزارید
چقدر شما درک درستی از همه چیز دارید استاد و چقدر در ریزترین نکات نفوذ میکنید و برای ما روشن میکنید من تاحالا به این فکر نکرده بودم که کلمه ی قول میدم دیگه تکرار نشه یه نشونس یه کلمه ی مخربه یه دیو دوسریه که وقتی خودشو نشون میده انگار عین جن زده ها متحیر میشی دقیقا حالت الان منه
میخوام در مورد خودم بگم
من فکر کنم حدود 5ساله (اصلا یادم نمیاد از کی و چطور شروع شد اما میدونم که مدت زیادیه)که به خاطر باورهای بی نهایت محدود کننده و درواقع نابود کننده درونم درگیر خود ارضایی شدم
اصلا اولش که نمیفهمیدم چیکار میکنم و چه خبره من با 18سال سن اصلا نمیدونستم خود ارضایی چیه و چیکار دارم میکنم ولی کم کم متوجه گندی که داشتم بالا میاوردم شدم ولی دیگه کار از کار گذشته بود هرکاااااری کردم نتونستم ترکش کنم تمام زندگیمو نابود کرد چون تمام انرژیمو میگرفت تمام تمرکزمو افکارمو باورهای مخربمو بدترشون میکرد احساس گناه خییییلی شدیدی داشتم احساس ترس داشتم ولی نمیتونستم ترکش کنم بیشتر از هزاران بار قول دادم اوکی این دفعه آخر بود و دیگه تکرارش نمیکنم ولی بازهم دوباره و دوباره ودوباره
از وقتی با شما آشنا شدم شدتش و تعداد دفعاتش کمتر شد چون یکمی رو خودم کار میکردم سعی میکردم ذهنمو کنترل کنم ولی تمام نشد این ماجرا و بزرگترین خواسته من از خدا این شده بود که خدایا کمکم کن ترکش کنم ولی سخت بود خیلی سخت خیلی اذیت میشدم
من تو زندگیم سختی های زیادی داشتم بچه بودم لباس نداشتم بپوشم لباسای مردمو میپوشیدم غذا تو خونه نداشتیم خیلی وقتا گرسنه میخوابیدم وگرسنه میرفتم مدرسه خیلی تحقیر و توهین و اتفاقات بد داشتم همشم برای باورهای مضخرف خودم بود
اما همه اون زجرها و مشکلات ذره ای نبود دربرابر این خودارضایی چون این موضوع بازیه ذهنه و نمیتونی جلوشو بگیری خیلی سخته باید پوست بندازی تا تموم بشه
نمیدونم شاید من اینقدر برای خودم سختش کردم شاید به این سختی نبوده و نیست اما من هر چیزی رو تو زندگیم میتونستم تغییر بدم اما اینو نه
و خوب بگذریم زمان گذشت من رو خودم کار کردم و تقریبا 50 روز پیش بود که با خدا خلوت کردم و خدا بهم گفت تو خیلی داری تلاش میکنی رو باورهات کار میکنی ولی ته سطلت سوراخه اون سوراخو ببند و منم که میدونستم اون سوراخ چیه که تمام تمرکزمو ازم گرفته انرژیمو احساس خوبمو توانایی زندگی در لحظه رو همه چیزمو گرفته و من فقط دارم رو دوچرخه ای رکاب میزنم که زنجیرش افتاده
با خدا خیلی حرف زدم و تهش بهش گفتم میسپارم دست خودت من تا حالا رو قدرت و توانایی و رو تعهد خودم حساب میکردم ولی من از خودم هیچی ندارم اینبار خیلی بی ریا و صادقانه میسپارم به خودت من پناه میبرم بهت تا جایی که در توانم هست تقوا پیشه میکنم بقیش دست تو و خداروشکر از همون شب به بعد پاکم
نمیگم نجوا نیومد نمیگم تحریک نشدم نمیگم اون افکاری که همیشه منو میکشوند به سمتش نیومد تو ذهنم ولی یه دیواری جلوش بود انگار یه ایمانی تو دلم بود و یه صبر بزرگی در اعماق وجودم بود و هست
اینبار نگفتم قول میدم دیگه تکرارش نکنم چون فهمیدم که رو قول خودم نمیتونم حساب کنم چون انگار ذهنم تو این موضوع تار عنکبوت بسته
من فقط کمی آروم تر شدم رو عزت نفسم روی توحید روی عشق به خودم کار میکنم و احساس گناهو از خودم دور کردم
و خیلی خوشحالم در این پنجاه روز هر روز از خدا سپاسگزاری میکنم و احساس واقعا آرامش دارم تمرکز بالاتر انرژی بیشتر چون قبلا حتی به ده روز هم نمیرسید و میرفتم سراغش و درحدی به جون بدنم میوفتادم که بی انرژی و بی جون فقط میوفتادم تو تخت و تنها کارم اشک بود و میگفتم خوب باشه دیگه انجامش نمیدم
نمیگم یهو تو این 50 روز معجزه شد من یه تکاملی طی کردم دقیقا مثل گفته استاد تو این فایل هربار کمتر میرفتم سراغش هربار شدت تحریکم کمتر میشد هربار افکار و نجواها کمتر میشدم کنترلم بیشتر میشد احساس گناهم کمتر میشد و درکل یه روندی در من طی شد با اینکه من قبلا فک میکردم نه هیج اتفاقی نیوفتاده و نمی افتاده اما از نتایج مشحصه که ریشه ها در زیر خاک در حال رشد بودن و هنوز هم هستن
من به خودم امید واهی نمیدم که دیگه تموم شد و دیییگه تکرار نمیشه و البته خودمم ناامید نمیکنم که بازم تکرار میشه من فقط سعی میکنم هر روز کمی بهتر از دیروز باشم و اجازه بدم تکامل طی بشه و از سر راه خدا میرم کنار و دیگه خودمو سرزنش نمیکنم
آل عمران135
《وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَىٰ مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ》
《و آنان که چون کار زشتی مرتکب شوند یا بر خود ستم ورزند، خدا را یاد کنند و برای گناهانشان آمرزش خواهند؛ و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد؟ و دانسته و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند، پا فشاری نمی کنند》
《إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمْ ۖ وَإِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ ۗ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (١۶٠)》
《گر خدا شما را یاری کند، هیچ کس بر شما چیره و غالب نخواهد شد، و اگر شما را واگذارد، چه کسی بعد از او شما را یاری خواهد داد؟ و مؤمنان باید فقط بر خدا توکل کنند》
خدایا منو ببخش برای تمام ظلمی که به خودم کردم کمکم کن تجلی تو باشم بر روی زمین کمکم کن که سربلند باشم جلوی خودم و خودت خدایا منو یاری کن چون تو تنها یار و یاوری
خدایا کمکم کن که من از ربیون باشم
اصلا نمیدونید چه عشق و چه حسرتی اومد تو دلم وقتی این کلمه رو خوندم
ربیون
ترجمش کردن مردان الهی
ولی به نظرم این کلمه خیلی خالصه خیلی پاکه یه حس مالکیت توشه
خدا میاد صفت این افرادو با خودش مخلوط میکنه ربیون خطابشون میکنه میگه دقیقا اشخاصی که از منن از وجود منن اینا دیگه خالص ترین افرادن که مخلوق منن
تو آیه 146 آل عمران دیدمش خیلی یهویی
《وَکَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ ( رِبِّیُّونَ ) کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا ۗ وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ》
《چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه انان جنگ کردند آنها هیچگاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان میرسید سست و ناتوان نشدند و خدا صبر کنندگان را دوست دارد 》
اگه میخوای از ربیون باشی تسلیم نشو در راهی که در پیش داری و میدونی اینه که درسته و صبور باش
اومدم آخر کامنتم دعا کنم که خدا یاریم کنه و از ربیون باشم که دیدم ادامه سوره خودش گفته برام
《(147)و سخن آنان جز این نبود که گفتند ربنا گناهان ما و زیاده روی در کارمان را برما ببخش و قدمهای مارا استوار بدار و مارا بر کافران پیروز بگردان
(148)پس خدا پاداش این دنیا و پاداش آخرت را به آنان عطا فرمود و خدا نیکوکاران را دوست دارد》
بنام رب العالمین
سلام به روی ماهت زری جونم
عشق کردم از خوندن کامنتت
قلبم به وجد اومد ، الهی به عظمت و بزرگیش هم شما هم خودم از ربیون باشیم
عجب آیات بینظیری و نوشیتین
خیلی تحسینت کردم و گفتم باید این تحسین مکتوب بشه
قربونت برم جهاد اکبر و راه انداختی و داری زندگی دلخواهت و میسازی
بخدا که این کامنت ها بینظیر هستن در جهان
بینهایت ازتون سپاسگزارم که با عشق با قلبت نوشتی و لاجرم به قلبم اصابت کرد
ایشالا که از ربیون هستی عزیزم
دوستت دارم
سارای عزیز ممنون برای جوابی که به کامنتم دادید اصلا نمیدونید چه ذوقی کردم وقتی که دیدم نوشتید زری جونم
واقعا کامنتهایی که توی این سایت نوشته میشه یه نیروی نهان و یه عشقی اونهارو جاری میکنه چون من اگه بخوام باکسی حرف بزنم اصلا چنین کلماتی به ذهنم نمیاد که بخوام بگم یا کسی با من حرف بزنه چنین چیزهایی نمیشنوم
وقتی شروع میکنم به کامنت خوندن اصلا نمیتونم رها کنم و همش میرم بعدی و به زور میتونم گوشی رو از خودم جدا کنم اونقدر که احساس عالی دارن این کامنتها و سرشار از آگاهی هستن
و مشخصه که خداوند چطور به قلب ما نفوذ میکنه که باعث رشد خودمون و گسترش جهان بشیم
این کلماتی که شما برای من نوشتی قطعا نشانه هایی از طرف خداوند چون یه ذره احساس ناامیدی داشت بهم رخنه میکرد که خدا نشانه هاشو برام فرستاد
خدا چقدر مشتاق تر از خودمونه برای رشد که بی وقفه برامون نشانه میفرسته
خدا چقدر دلش میخواد ما بهش نزدیک و نزدیکتر بشیم
و ای کاش همه ما بتونیم لحظه به لحظه عشق خدارو بیشتر کنیم در دلمون
ساراجون براتون دریایی از نعمت و برکت و آرامش الهی رو آرزومیکنم
منم دوستون دارم چون شما تکه ای منی تکه ای از خدا
سلام خدمت شما دوست بزرگوار
آفرین که انقدر خوب دارید رو باورهاتون کار میکنید
خیلی تحسینتون کردم
چون منم چندین سال درگیر این مسئله بودم و این پاشنه آشیل ماهایی که این اعتیاد را داشتیم هست پس باید در طول هفته ها بیشتر از کنترل همه باورها رو این قسمت از ذهنمون کار کنیم
منم به اندازه ای که ارزش این موضوع را برای ذهنم کم کردم و روی ارزشمندی و اعتماد بنفسم کار کردم بهتر شدم
ازتونم میخوام از اهرم ها هم استفاده کنید من ازش خوب جواب گرفتم
اینکه با اهرم رنجش چقدر ذهن تغییر میکنه و این کار ارزششو از دست میده
و اهرم لذت که اگه موفق بشی این کارو ترک کنی چه اعتماد بنفسی پیدا میکنی
خیلی ذهن برنامه ریزی خوبی میشه
و یه زمانی اصلا باورت نمیشه درگیر این مسئله پوچ بوده ای
اهرم هاشو بنویس و هر چند وقت یک بار بخونش
آفرین که این موضوع را به یادم آوردی و منم باز اهرم هامو بخونم اگه خواستی برات مینویسم
سلام دوست عزیزم ممنون برای جواب پر از آگاهی و کمکهاتون
چقدر خوشحال شدم از کامنتی که گذاشتید برام چون یه الگوی موفق دارم میبینم از خودم از جایی که الان هستم اینکه میشه ترکش کرد تا جایی که اصلا از ذهنت محو بشه مخصوصا اونجایی که گفتید (آفرین که این موضوعو به یادم آوردی )پس مشخصه مدتهاست دیگه سمتش نرفتین که اصلا فراموشتون شده
من ابتدای راهم و از هر راهنمایی که بهم میکنید خوشحال میشم چون هم من و هم دوستان دیگه ای هم که درگیر این موضوع هستن میتونن استفاده کنن
و همین الان اهرم رنج و لذتمو مینویسم تا مسیر درستی که توش هستمو برام پررنگ تر کنه
سلام به شما زری
خوشحال شدم بابت این زبیا و نابتون
من هم به موز در گیر هستم و خلیی سعی خودم کردم واقعا خلیی سعی تلاش کردم که
این الگو رو یکجا بشکنم و نمیشود
هر به به شما استاد به خودم میگفتم که قول میدم دیگه تکرار نشه
ولی بازهم تکرار میکردم و
همین روزها به خدایی خودم گفتم
خدایا من دیکه تلسیم من عاجر
تو من هدایت کن
من نمیتوانم دیگه کاری کنی و از خدا درخواست کردم
واقعا این موز خودراضی
ریشه داره
و خودم یه فوتبالیست هستم
این موز خلیی منو دیگر میکردم
بازهم از کامنت زبیا تو ممنون
سلام دوست عزیز
درواقع کل موضوع همینه سپردن خودت به خدا و تسلیم هدایتها شدن
واای چه شبهایی که من از خدا میخواستم جونمو بگیره تا فقط تموم شه این منجلابی که توش هستم ولی باز صبح میشد و میدیدم تمام جهان به روال خودش در گردشه و هیچ اتفاقی نیوفتاده فقط من هستم که با رفتار و افکار نادرستم دارم زندگی رو به کام خودم زهر میکنم
فقط کافیه یکم آرامش بیشترو به زندگیمون دعوت کنیم و رها کنیم این قیل و قالهای ذهنو و خودمونو اصلمونو ذاتمونو باور کنیم و ببینیم اصلا روح ما چقدر نا محدود و بی نهایته چقدر بی نیازه از تمام زور زدنهای ما
باید روح و ذهنمونو هماهنگ کنیم
خود ارضایی مثله یه دیوه که باید واردش بشی و بااااید نابودش کنی چون اگه نابودش نکنی نابودت میکنه
امیدوارم هم شما و هم من و تمام کسانی که درگیر این معضل روحی هستن یه روزی بشه که ازش رها بشیم و مسیر درستو پیدا کنیم
Solgi:
سلام به استاد عزیز و دوست داشتنی و بانو مریم و همه دوستان گرامی
واقعا که این فایل هم فوق العاده بود و من نتونستم که کامنت ننویسم.
استاد جان چقدر قشنگ و زیبا همه چیز رو توضیح دادید و درون ما رو شکافتید.
من خودم آدمی هستم که در طول زندگی چندین بار شکست خوردم و هر بار به طریق های مختلف سر من کلاه رفته. عقیده من اینه که باید به همه کمک کنم و تا جایی که میتوانم دست همه رو بگیرم و برای خودم یک لذت فراوان قرار داده ام که همیشه دنبال این باشم که کار راه انداز دیگران باشم. در واقع یک فرد yes man هستم و هر کسی هر کاری را به من بگوید تا جایی که بتوانم تلاش میکنم که انجام دهم. مثال های من در این زمینه زیاد است.
یکی از آنها این است که چند ماه پیش یکی از اقوام به من گفت بیا ازکد ملی تو برای ثبت نام ماشین ایران خودرو استفاده کنم منم بدون اینکه حتی به طرف بگم بزار یک ساعت فکر کنم بعد به تو جواب میدم بلافاصله پشت تلفن گفتم باشه چه اشکال داره بیا به نام من ماشین ثبت نام کن. اون طرف هم به نام من ماشین ثبت نام کرد و هم به نام خودش، جالب اینجاست ماشین دنا پلاس توربو که به نام من ثبت نام کرده بود تا چند ماه دیگه تحویل میدن ولی ماشین خودش افتاد برای آخر سال بعد.
و من الان چند روزه همش فکرم درگیره و با خودم میگم که چرا این کار رو برای این شخص انجام دادم و چرا برای خودم ثبت نام نکردم و اختلاف قیمت این ماشین توی بازار آزاد و کارخانه خودش پول یه ماشین دیگه میشه.
همش به خودم میگم چون برای خودم ارزش قائل نبودم و خیلی راحت از حق خودم برای دیگران گذشتم.
اگر ارزش قائل بودم خیلی راحت میگفتم نه من خودم قصد ثبت نام دارم.
با دیدن این فایل بسیار ارزشمند شما من خیلی بیدار شدم که به راحتی به دیگران نه بگم و خودم را فدای هیچ کس نکنم
چون هیچ کسی از من برای خودم مهم تر نیست و بعد از این قضیه که خیلی منو ناراحت کرد این توانایی را در خودم احساس میکنم که بتوانم به دیگران جواب نه بدهم.
استاد جان این فایل بی نظیره مثل بقیه فایل ها و تا حالا چند بار گوشش دادم.
از شما بابت این اطلاعات عالی که در اختیار ما قرار میدید واقعا سپاسگزارم و بهترین ها رو برای شما و همه دوستان از خداوند خواستارم.
درپناه الله یکتا شاد و سلامت باشید.
به نام رب العالمین پروردگار جهان و جهانیان
استاد جان سپاس گزارم بخاطر فایلهای بینظیرتون
چند وقت بود داشتم فکر میکردم من چرا کدها را مینویسم ,ولی چرا اتفاق نمیفه ،امروز که از گفته های شما شنیدم اگر فاصله اتفاقات بیشتر شده
نشونست اینه که شما داریند باورهاتون و درست میکنید و امید وار شدم
استاد جان واقعا من فقط ایرادهام و پیدا کردم ،من هرکس ازم خرید کنه،پا پول بخود برام واریز کنه خیلی طول میکشه پولم و بریزه به حسابم البته اوایل بیشتر طول میکشید یا اصلا پول به حسابم نمیریخت ولی حالا زودتر این اتفاق میفته
فهمیدم که این یه رشد و میتونم بعد بهتر بشه
اتفاقات و شرایط که برام پیش میاد بخاطر باورهای منه
یا اینکه با هر کس قرار داشته باشم یا استادی که باهاش کلاس دارم اون دیر تر حاضر میشه و این و نمیدونستم چطوری درستش کنم و کاملا متوجه ام که این از باورهای که خودم درست کردم
درصورتی که من خودم همیشه به موقع سر قرار حاضر میشم حتی اگه شده نیم ساعت هم شده زودتر حاضر بشم سر قرار ولی همیشه با هر کس روبه رو بشم طرف بد قول است ولی حالا یه مدت هست که دارم روی باورهام کار میکنم و به خودم بگم نه من با هر کس روبه رو میشم اون خوش قول است اگر هم قبل با اون آدمهای که بد قول بودند روبه رو میشدم مال باورهای اشتباهم بوده و البته که حالا دارم باورهام و درست میکنم با آدمها و مشتری های خوش قول روبه رو میشم امیدوارم که بتونم روش کار کنم و هر روز باورهام بهتر و بهتر بشه
یکی دیگه اینکه که میخوام بگم وقتی که مشتری بد قول بهم برمیخوره.میخوام به خودم نگم اینطور نیست ولی دوباره تو ذهنم میگم حالا دیر میاد یا حالا پولم و دیر میده بهم یا دو باره باهاش کلاس برمیدارند و دوباره همون اتفاقات قبل اتفاق میفته با این که میدونم این آدم نمیتونه به عهد خودش وفا کنه میدونم هم درست نمیشه در بعضی موارد تونستم این کار را انجام بدم و به قول های طرف دیگه اهمیت ندم و کلا کنارش بزارم ولی برای بعضی از افراد نمیتونم این کا را باهاشون بکنم که مال عزت نفسنه این کلا پاشنه اشیلم هست شاید اون آدم از زندگیم بره کنار ولی یه آدم دیگه با ظاهر دیگه میاد تو زندگیم انشا. که کم کم این الگوها کم رنگ و کم رنگتر بشه
من حالا فهمیدم که روی کسی حساب نکنم و فقط روی خالق مهربونم حساب باز کنم
امیدوارم بتونم پلن bرا بنویسم و اجرا کنم
حرفهاش و باور نکنم چون نمیتونه خودش و عوض کنم پترنها را دریافت کنم و درک کنم از کار کرد جهان
و ادامه ندم
چقدر خوشحال شدم که گفتین. تغییر آرام آرام رخ می هد این بهم قوت قلب داد
اینقدر فکرم مشغول کرده بودم من که میدونم این رفتارم اشتباه ولی چرا دوباره انجام میدم ،چرا همه درد دل میخواند. باهام بکنند با این که من با کسی درد دل نمیکنم تا آنجایی که بشه ولی دوباره آدمها میخواند باهام درد و دل کنند و این یه باور اشتباهه که تو ذهنم دارم همشم از احساس لیاقتی که کم رنگه تو وجودم و همیشه فکر میکردم اگه به درد و دل کسی گوش بدهم آدم خوبی هستم
بخاطر همینه که این آدمها جذبم میشوند انشا بتونم با تمرینهای دوره کشف قوانین به طور ریشه ای حل کنم
استاد جان سپاس گزارم ازتون بخاطر این فایلهای بینظیرتون
مریم جان سپاس گزارم ازت بخاطر این تلاش بی وقفه که برای به روز رسانی دوره ی کشف قوانین گذاشتید
خدایا هزاران هزار بار شکر شکرت شکرت
سلامت و شادوثروتمندو سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشیند
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و دوستان گرامی
در این دانشگاه توحیدی
خدایا شکرت بابت این که باز هم در این مدار هستم تا این آگاهی ها رو بشنوم و به لطف خدا که بتونم در زندگیم عمل کنم و استفاده کنم
خدایا کمکمون کن تا بهتر و خوبتر و راحتتر خودمون رو بشناسیم تا هم از قوانین الهی تو استفاده کنیم و هم به تو نزدیک و نزدیکتر بشیم از این نزدیکی احساس آرامشی وصف نشدنی پیدا کنیم
در مورد الگوهای تکراری در دیگران یک مثال دارم در مورد شخصی که از وقتی که اومدم اصفهان با ایشان آشنا شدم و کلی در این مسیر کمکم کرده و دستی از دستان بی همتای خداوند شده برای من
این شخص محترم یک الگوی تکراری داره این هست که همیشه درگیر پول و وام و قرض گرفتن هست و به هزار نفر رو میزنه برای اینکه بتونه مثلا مبلغی رو قرض کنه تا بتونه جای چک خودش رو پر کنه و جالبه که به عالم و آدم هم رو میزنه و همیشه این الگو تکرار میشه
روزهای اول بهم گفت که فلان تومن پول لازم داری میتونی بدی ؟ من هم چون حسم خوب بود نسبت به این ماجرا بهش قرض دادم
بعد از چند روز پول رو بهم پس داد ولی بعد از چند روز دوباره اومد بهم گفت که داری مبلغی بهم قرض بدی ؟
و اینجا دوباره درس داشت برام که اگر دوباره این کار رو بکنم باز هم بعداً از من طلب پول میکنه در صورتی که خودم بیشتر به پول خودم نیاز دارم (البته که یک مرد محترم هست )اما این دلیل نمیشد که پول بدم بهش و یاد دوره عزت نفس افتادم که باید توانایی نه گفتن رو در خودم ببرم بالا و شرایط خودم و خودم خیلی مهمتر هستم
خلاصه پول رو ندادم با اینکه داشتم
این شخص مدتی به لطف خدا از من دور شد ولی بعضی وقت ها زنک میزد و طلب پول قرضی میکردو میکنه هنوز هم
و به خیلی ها هم میگه و جالبه که همیشه این کار رو میکنه و البته بگم که خیلی شخص منفی ای هست و توی این مدت اتفاق های خیلی بدی هم براش افتاده
وای به خودم گفتم اگر الان بهش بگم نه خیلی بهتره برام چون دفه های بعد نه گفتنم به بقیه قوی تر میشه حرف بقیه برام هم نیست حال خودم از همه مهمتر بهتر هست از خودم
این الگو در این شخص هست
و یک الگویی هم برای خودم پیش اومده که نمیدونم چرا و چگونه امیدوارم که بفهمم و درستش کنم
اینکه چند وقتی هست که افراد سیگاری خیلی به دستم میخوره چه دوست چه همکار و چه بیگانه با اینکه من اصلا سیگاری نیستم و دوسش ندارم و اصلا بهش حتی فکر هم نمیکنم (البته فکر میکنم) و توجهی نمیکنم اما باز هم این افراد
وارد زندگیم میشن
یک مورد دیگه هم برای خودم پیش میاد این هست که زمانی که میخوام با جنس مخالف صحبت کنم و حرف بزنم باهاش شدیداً درگیر ذهنی پیدا میکنم و کلی نجواها میاد سراغم که این هم برمیگرده به عزت نفس پایین که ترس از حرف و نظر مردم دارم و باید درستش کنم
استاد عزیزم
یک جاهایی میرسه که واقعا نمیدونم دلیل بعضی کارهام و یا ترمز هام چیه و یا راه حلی ندارم براشون
حس میکنم اینطور که شما خودتون رو اینقدر خوب میشناسید من نمیشناسم البته که شما کار کردین و تکامل طی کردین
اما توی این مدت 1 سالی که واقعا دارم روی خودم کار میکنم و پا رو خیلی از ترس هام گذاشتم و عمل کردم به حرف هاتون از خودم رازی هستم اما توقع از خودم دارم که باید بهتر از این و عالی تر از این ها باشم
توی خودشناسی باید بهتر کار کنم تا بیشتر خودم رو بفهمم
خواسته هام چیه
دلیل کارهام چیه
چی از این دنیا میخوام
چرا بعضی کارها رو نباید انجام بدم و خیلی سوالهای دیگه
خدایا شکرت بابت همه چیز
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
مولانا در یک بیت زیبا میفرمایند:
گوش من لا یلدغ المؤمن شنید
قول پیغمبر به جان و دل گزید
این بیت اشاره به سخن زیبایی از حضرت محمد صلی الله علیه و آله دارد که میفرمایند
لا یُلدَغُ المُؤمِنُ مِن جُحرٍ مَرَّتَینِ
مؤمن از یک سوراخ ، دوبار گزیده نمى شود.
خیلی واضحه دیگه…
فرموده اند مومن…
حالا یه چیز خودم از این سخن کشف کردم که
مومن تر از آن مومن کسی است که از اشتباه یک مومن دیگر درس بگیره…
مثلا طرف اومده به دوستم در کار خیانت کرده ، حالا من دیگر نیازی نیست از او آزمون و خطا بگیرم ، بلکه وقتی به تجربه آن شخص با دوستم نگاه میکنم دیگر وارد رابطه با او نمیشوم و در وقت و انرژی ام صرفه جویی میکنم…
مثلا استاد عباس منش کلی آزمون و خطا و تجربه شکست داشته تا به این نکات رسیده اند و حالا در اختیار ما گذاشته اند و نتایج ایشان حکم معجزه ای را دارد که به حقانیت مسیرشان ایمان بیاوریم
حالا آدم زرنگ دیگه خودش نمیره دنبال علم موفقیت ، بلکه میاد از این آموزه ها استفاده میکنه و در یک فرصت کوتاه به نتایج استاد میرسه…
چقدر فایل زیبایی بود…
خودش کلاس عزت نفسه
قدرت نه گفتن
بی توجهی به حرف مردم
من حرف مردم و “نه” گفتن یکی از پاشنه آشیل هایم بود
علی رغم اینکه مایل به رفتن به سربازی نبودم اما دیگه مجبور شدم برم ، در واقع یک سناریو از سمت خدا بود
آن روزها حکمت سربازی رفتنم را نمیفهمیدم
میگفتم خدایا تو منو آزاد آفریدی ، این دیگه چیه که من برم جلوی یکی از بندگانت پا جفت کنم…
هر کار کردم که سربازی نرم نشد که نشد و من دیگر خسته شدم از همه تدبیرهای ذهنی ام و خودم را به خدا سپردم
حالا خدا اومد منو برد سربازی
از تراشیدن مو گرفته که خودش برام یک معضلی بود که منی که موهای بلند داشتم حالا باید بیام…
تا پوشیدن لباس نیروی انتظامی و رفتن بین مردم
و در قسمت سربازی من شدم راننده تقسیم غذا و مسوول حمل جیره غذایی آشپزخانه که می بایست برم داخل شهر و بارگیری کنم و برگردم آشپزخانه
حال می بایست در هر روز سه وعده غذایی صبحانه و نهار و شام را از ستاد فرماندهی تحویل بگیرم و با ماشین نیروی انتظامی و با پوشش لباس سربازی برم توی سطح شهر و در خیابان غذا را تقسیم کنم برای تقریبا 250 نفر آدم در سطح کلانتری ها و راهنمایی و رانندگی استان کرمان
خلاصه میرفتیم توی خیابون و اونجا جلوی مردم می بایست غذا تقسیم کنم
بعضیا میگفتن بیشتر بریز و من می بایست بگویم “نه” نمیشود ، جیره غذایی شما همینه
و بعضی از مردم تیکه می انداختند به من و من هم چیزی نمیگفتم و صبر میکردم
اوایلش سخت بود
اما بعد از مدتی عادی شد برام این حرف مردم و “نه”گفتن به مردم
و بالاخره سربازی تمام شد
و الان که نگاه میکنم میبینم این سربازی یکی از سکانس های خدا بود در زندگی من تا مبارزه کنم با این پاشنه آشیلم ، یعنی حرف مردم و “نه”گفتن
یک کارگاه عملی که می بایست این درس پاس شود و خدا رو شکر پاس شد
اگر خودم با زبان خوش میومدم روی خودم کار میکردم شاید اصلا کار به اونجا نمیکشید ولی دیگه تنبلی کردم و خودم مقصر بودم…
و الان خیلی بهتر شدم
الان اینقدر پیشرفت کردم که چند وقت پیش برادرم بهم گفت که دیگران پشت سرم میگویند ، برای دیدن رضا باید وقت بگیریم
و این خیلی خوبه
راضی راضیم
به قول شاعر
خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن
سپاسگزار استاد عباس منش هستم بابت این فایل زیبا…
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عباس منش عزیزم
سلام به خانوم شایسته عزیز و همه دوستان خوبم
استاد جان ازتون از صمیم قلبم سپاسگزارم برای این آگاهی های زندگی ساز که بهمون میدین
به خودم افتخار میکنم که شاگرد استاد عباس منش هستم
خدایا ازت سپاسگزارم که من را به این مسیر الهی هدایت کردی
استاد عزیزم تو فایل قبلی که گذاشتین سوال من این بود از خودم
که چرا من هرچند وقت یکبار بدهکار میشم و چرا با اینکه من دارم رو خودم کار میکنم و تعهد دادم و دیگه وام نمیگیرم و دیگه قسطی خرید نمیکنم ولی
بازم یه شرایطی پیش میاد که من بدهکار میشم که البته خدارو شکر تایمش کوتاهه و سریع پرداخت میشه ولی همش تو ذهنم این بود که چرا این الگو داره تو زندگی من تکرار میشه
و من دوست دارم همینم دیگه تکرار نشه
و با این فایل خیلی چراغ ها تو ذهنم روشن شد
که یه کد مخرب تو ذهن من برنامه ریزی شده
اولا از شما سپاسگزارم که این مورد رو توضیح دادین که وقتی فاصله بین تکرار الگوها زیاد میشه این یه نشانه خوبه
این یعنی باورهای من داره تغییر میکنه
و من باید بپذیرم که باورهای من یک شبه تغییر نمیکنه
مخصوصا باورهایی که مثل سیمان چسبیده به ذهن من
من اومدم با خودم مرور کردم که
من آدمی بودم که از وقتی یادم میاد من بدهکار بودم
یعنی کل زندگی من وام و قسط بود
از سن 15 یا 16 سالگی حتی تو زندگیم من یک روز هم نبود که من بدهکار نباشم و قسط نداشته باشم
چون باورم این بود آدم بدون وام به جایی نمیرسه
تا قسط این وام تموم میشد اصلا امون نمیدادم و میرفتم یه وام دیگه میگرفتم
کل خاندان من تمام زندگیشون با وام و قسطی هست
تمام اطرافیانم تمام دوستانم حتی اونایی که ثروتمند هستن بازم هرچی میخوان بخرن قسطی میخرن
و افتخار هم میکنن
یعنی من به جز استاد هر الگویی دیدم همه با وام به جایی رسیدن
همه چکی کار میکنن
یعنی به جرات میگم تنها الگوی من که نقد خرید میکنه استاد عباس منش و آقای عطار روشن بود
یعنی میخوام بگم من خودم که این باورمخرب قسطی و چکی کار کردن رو که داشتم و خیلی هم تو ذهنم ریشه دار بود
همه اطرافیانم و الگوهای ثروتمند هم که این باور مخرب رو دارن
پس من باید بپذیرم این کد مخرب تو ذهن من هنوز هست و باید روش کار کنم
وقتی با استاد آشنا شدم تصمیم گرفتم که اول بدهی هام رو پرداخت کنم و قسط هام رو تسویه کنم و دیگه وام نگیرم
ولی این روند تسویه بدهی ها نزدیک دو سال طول کشید و یک شبه اتفاق نیفتاد
چون حجم بدهی و قسط های من خیلی زیاد بود
چون من یک شبه باورهام تغییر نکرد
چون وقتی یه پیشنهاد وام بهم میشد کلی باید با ذهنم کلنجار میرفتم که قبول نکنم و برای ذهنم منطقی نبود
کم کم این منطق رو برای ذهنم ساختم که وقتی تو وام میگیری میری تو مدار بدهی
و تو مدار بدهی هم فقط بدهی ییشتر هست
اونجا خبری از آزادی مالی نیست اونجا خبری از آرامش نیست
اگه آزادی مالی میخوای اگه آرامش میخوای
باید از مدار بدهی بیای بیرون و اینو بدون که یک شبه نمیتونی مدارت رو تغییر بدی
دیروز از خودم این سوال رو پرسیدم که آیا این بدهکاری که میگی هر چند وقت یکبار تکرار میشه فاصله تکرارش بیشتر شده ؟
گفتم بله قبلا هر لحظه از زندگیم بدهکاری بود
و کم کم شرایط بهتر و بهتر شد
الان شاید هر هفت هشت ماه یکبار یه شرایطی پیش میاد که با جاهایی که کار میکنم نمیتونم نقدی باهاشون تسویه حساب کنم و حسابشون میمونه
ولی خوب از اونجایی که تعهد دادم که بدهی نداشته باشم و با جایی قسطی و چکی کار نکنم
اولین پولی که دستم میاد حسابشون و تسویه میکنم
و در یه تایم کوتاه حساب تسویه میشه
ولی من دوست دارم همینم دیگه تکرار نشه
حتی خودشون میگن بیا چکی کار کنیم ولی من میگم نه من دسته چک ندارم نقدی حساب میکنم
خدارو شکر تا الان همیشه نقدی باهاشون کار کردم و به خاطر همین نقدی کار کردنم همیشه بهم تخفیف میدن ولی خوب میگم هر چند ماه یکبار این شرایط پیش میاد که حسابشون میمونه
و الان فهمیدم من دوست دارم که همینم دیگه تکرار نشه ولی چون این باور مخرب قسطی و چکی کار کردن تو ذهن من ریشه دار هست این شده الگوی من و داره تکرار میشه که البته فاصله تکرارش هرروز بیشتر شد و تایمی که من بدهکار میموندم کوتاه تر
من الان میفهمم من قبلا در مدار بدهی بودم و یه زمانی تصمیم گرفتم مدارم رو عوض کنم و برم در مداری که اونجا آزادی مالی هست
حالا الان میفهمم که استاد میگن تغییر باورها یک شبه اتفاق نمیفته
تکرار این الگو خیلی ذهن من و درگیر کرده بود ولی با این فایل خیلی ایمانم و امیدم بیشتر شد
خیلی انگیزه گرفتم برای ادامه مسیر
و به خودم گفتم بابا تو کل عمرت با این باور مخرب زندگی کردی
و لطفا اینو ببین که
کسی که سالهای سال حتی یک روز هم تو زندگیش نبوده که بدهکار نباشه
حتی یک روز هم نبوده که بگه آخیش خدارو شکر من امروز قسط ندارم
حالا اون آدم رسیده به جایی که نه قسط داره نه چک داره نه بدهی داره و هرچی میخره نقد میخره
همیشه با همه نقدی کار میکنه
آدمی که تا قبل از استاد ندیده این الگو رو که میشود هرچی که میخواهی رو نقد بخری
یه آدمی که در مدار بدهی بوده حرکت کرده و میخواد برسه به سمت مداری که اونجا آزادی مالی هست
و الان خیلی خیلی نزدیک شده به آزادی مالی
و ایمان دارم با دوره کشف قوانین هم به نتایج مالی بزرگی میرسم
چون من تا الان هر دوره ای از استاد خریدم یه تحولی تو زندگیم رخ داده
استاد راجب الگوهای تکرار شونده در دیگران هم تجربه من اینه که
یه آدمی تو زندگی من بود که همیشه از من پول قرض میکرد
ولی هیچ وقت نمیتونست به قولش عمل کنه و قرضش رو پس بده
بعد من باید میدوییدم دنبالش و میگفتم بابا تو گفتی یک ماهه میدم الان یک سال شد
این الگو همیشه تکرار میشد و منم میفهمیدم که اصلا یه شرایطی پیش میاد که این نمیتونه پول من و بده
و خوب اعتماد به نفس اینم نداشتم که بهش بگم نه
ولی از وقتی با شما آشنا شدم به قول شما این و ریشه ای تو خودم حل کردم
هرکی بهم گفت پول قرض بده همون اول بگم نه
البته اینم کار راحتی نبود شاید اولش قاطع نمیتونستم بگم نه و دلیل میاوردم و کلی حاشیه میرفتم
ولی الان خیلی عالی تر شدم و همون لحظه میگم نه
حتی همین چند وقت پیش هم یکی از نزدیکانم یه مبلغ زیادی میخواست ازم قرض بگییره
و گفت تا یک ماهه دیگه بهت میدم
منم اون پول تو حسابم بود ولی گفتم نه
چون یاد اون مثال شما تو دوره روانشناسی ثروت افتادم که گفتین
چون طرف اصلا تا به حال این مبلغ پول رو تو حسابش ندیده پس طبق قانون نمیتونه سر وقتش پرداخت کنه
حالا اون طرف اصلا تا حالا از من پول قرض نکرده بود که ببینم میتونه پس بده یا نه
ولی چون میدونستم شرایطش چیه میدونستم اصلا تا حالا یه همچین مبلغی رو ندیده پس گفتم طبق قانون این نمیتونه به قولش عمل کنه
پس همونجا گفتم نه
چون اینو قبلا از شما یاد گرفته بودم
استاد عاشقتم من با این فایل خیلی آروم تر شدم خیلی انگیزه بیشتری گرفتم برای اینکه ترمزهام رو پیدا کنم و بیشتر رو خودم کار کنم
از خانوم شایسته عزیز هم سپاسگزارم
در پناه االله یکتا باشید
سلام وقت بخیر استاد عباسمنش خداوند رو شاکرم بابت اینکه با شما و سایتتون آشنا شدم اگر چه ذهنم در مورد پذیرش بعضی فایلا مقاومت نشون میداد ولی این دو فایلی ک گذاشتید واقعا ارزشمند هستن بی نهایت از شما سپاسگزارم برای تهیه و ارسال این فایلها .چقد من اتفاقات تکراری توی زندگیم زیاد هستن خدارو شکر با گوش دادن به این فایلا شناخت بیشتری رو ترمزهای زندگیم پیدا کردم باز هم سپاسگزارم .
سلام وقت بخیر استاد عباس منش یزدان اکبری هستم من از قدیم خداشکر ازاین علم خبر نداشتم اما خودکار هر کس که دوبار یک کاری انجام بده تکرار کن و بده باشد من سری حذفش می کردم
و همیشه فکر می کردم کارم اشتباه اما وقتی این حرف زدید من فهمیدم نه کارم درست بعد چند وقت همه ی دور وریام همه خوش قول و با ادب
و عادت های بد ندارند من چون خودم مواضب خودم هستم فقطبا انسان های موفق می گردم
بعد در این سن19,سالگی یک مسئله ندارم همه حل کردم. و دوسال ویس شما گوش میدم و هروز باور تغییر میدم. دیگه مسائله در حد من نیستند سری حل می شوند زندگیم زیبا شد روابطم عالیشد و این چند روز چند باور درباره نماز خوندن داشتم نمی توستم بخونم الان تغیرش دادم و شروع کردم
و دنبال تک تک باور تغیر بدم و پترن های خودم
عوض می کنم. و هر کس پترنه بدی داشته باشد با روش دوم اوکی می کنم یا اینکه پترنش برای من مشکل نباش مثال خودم یک پترنه بدی داشتم تازه پیداش کردم از 12سالگی هر 3ماه یکدفعه یک کار می زدم هی ول می کردم هی کار دیگه اما دور قبل به 6ماه شد و دیگر می خواهم یک کسب و کاری برای خودم بزنم و پترنه دارم تغییر میدم
و این ویس چند دیگر یاد وریم کرد و هروز دارم بهتر میشم. استاد ارتباط گرفتن راحت شد برام وزن گیم هروز دار زیبا میشه و هرروز یک قدم میرم جلو تر و سپاسگزارم که انقدر با مهربانی برام کلیپ درست می کنید و من از دور روانشناسی ثروت 1و2و3 5دفعه گوش دادم و هی تکرار می کنم و الان دار سریال های شما می بینم و دور توحید
و اصلا تلویزیون 2سال نمی بینم 2سال قرص نخوردم و مریضم نشدم و ارتباطات زیبا شدن
و هروز زندگیم بهتر میش من همیشه در اینستاگرام برات می نوشتم من فهمیدم فقط در عباس منش می خوند منم گفتم بفرستم
سپاس فراوان این باور های زیبا و خداوند به من نشون دادی و حتی استایل عالی ساختم ورزشکار شدم همه چیز م از خدا دارم که شما فرستاده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿1﴾
وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا ﴿2)
وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا ﴿3﴾
وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا ﴿4﴾
وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا ﴿5﴾
وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا ﴿6﴾
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ﴿7﴾
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (8)
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا ﴿9﴾
وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا ﴿10﴾
کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا ﴿11﴾
إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا ﴿12﴾
فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَهَ اللَّهِ وَسُقْیَاهَا ﴿13﴾
فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا ﴿14﴾
وَلَا یَخَافُ عُقْبَاهَا ﴿15﴾
سلام به خدای نور
سلام به استاد نورانی ام و بانوی نور علی نورشون
سلام به همه جویندگان نور
اومدم شروع به نوشتن کنم که خدا گفت می خوام از توی کتابم حرفی بهت بزنم. رفتم باز کنم گفت نه اول وضو بگیر. گفتم چشم وضو گرفتم و کتاب رو برداشتم. گفت دستتو ببر آخرای کتاب رو باز کن. بازم چشم.
به خدا قسم می خورم امروز صداش رو می شنیدم. خودش بود که بهم می گفت نمی خواد فکر کنی من برات فکرها رو کردم فقط هرکاری میگم بکن. دیدم سوره “شمس” و “لیل” اومدن جلوی چشام باز شدن.
گفت ازم راهنمایی خواستی واسه درک بهتر حرفهای استادت. بفرما اینا رو بخون.
دیدم خدا داره به اینهمه معجزه گنده گنده که واسه خودش فقط در حد کاردستی بوده ولی واسه ما معجزه هست قسم میخوره.
قسم به خورشید.
به ماه
به روز
به شب
به آسمان
به زمین
یعنی دیگه همه کائنات.
در نهایت میگه به نفس انسان که خودم هدایت و گمراهیش رو بهش الهام می کنم. هرجور که خودش تصمیم بگیره براش آسون می کنم (تو سوره لیل اینو میگه)…..
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا
وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا
چقدر شیرین و شسته رفته میگه هرکی خودش رو تزکیه کنه رستگار شده. و هرکسی نفسش رو آلوده کنه کلاهش پس معرکه است.
مثالشم زده. قوم ثمود. در نهایت میگه خودشون باعث نابودیشون شدن و خدا که خداست خالقشونه عاشقشونه ارحم الراحمینه از مجازات کردنشون هیچ ترس و ابا و اندوهی نداره.
الهی شکرت چقدر این سوره که دستمو گرفتی و آوردی خدمتش با صحبتای استاد هماهنگ بود.
نگفته رستگار شد آنکه به دیگران کمک کرد رستگار بشن. یا نجاتشون داد از گمراهی و بدبختی.
گفته رستگار شد آنکه نفس خودش رو پاک کرد از آلودگی.
همین کافیه.
می تونم n تا مثال بزنم. حتی حین گوش دادن فایل توی یه دفترچه تند و تند ده ها مثال از تجربیات خودم خلاصه نوشتم که اینجا تایپ کنم. ولی برای ذهنی که دیگه این قانون رو قبول کرده یک مثال هم کافیه.
همسایه ای دارم که از هر مدل بدبختی که بگی داره. صرع داره. مشکل تخمدان داره. با شوهرش مشکل داره. مادرشوهرش روش مسلطه و نمیگذاره نفس بکشه. مشکل مالی شدید داره. اجازه کار کردن نداره. پدر و مادرش وسع مالی ندارن که اگه طلاق گرفت حتی خرج داروهاش رو بدن.همیشه تو خونه تنهاست و و و … در عین حال خیلی خوش زبون و مهربون و مودبه ولی به شدت بی عزت نفس و با فرکانسهای ارسالی بسیار محدودکننده و ضعیف.
یک بار اومد خونه ام و منم یک بار رفتم خونه اش. بعد از ده دقیقه که به چاق سلامتی و دیگه چه خبر گذشت شروع کرد از بدبختیاش گفتن. انقدر که دیگه داشتم خفه می شدم و فقط دنبال راه فرار می گشتم. تنها کاری که به ذهنم رسید انجام بدم این بود که بهش چند تا کتاب قرض بدم بخونه که شاید افکارش عوض بشن و زندگیش رو بهتر کنه.
باور کنید دو ماه یا سه ماه دقیق یادم نیست گذشت و هنوز کتابای منو پس نداده بود. گفتم شاید داره خیلی تمرکزی کار میکنه و چندین بار خونده کتابا رو. یک بار اتفاقی دیدمش پرسیدم چکار کردی خوندی؟ حدس می زنید چی جواب داد؟ گفت بخدا وقت نکردم بخونم. مامانم مریض بود بقول استاد کره زمین برعکس شد و از این بهانه ها.
گفتم لطف می کنی کتابامو پس بدی؟ پس داد و از اون به بعد نه سراغش رو می گیرم نه هیچ تلاشی می کنم که نه اون و نه هیچ کس دیگه ای که خودش قدمی برنمیداره برای تغییر خودش رو تغییر بدم.
چقدر استاد قشنگ گفتن توی 12 قدم و شیوه حل مسائل: کسی که خودش میخواد تغییر کنه تو نیازی نیست کاری بکنی. خودش راهشو پیدا میکنه. کسی هم که نمی خواد تغییر کنه یا متوجه نیست راه و روشش اشتباهه تو اصلا توانایی نداری فرکانسهای ارسالیش رو دستکاری کنی.
حالا من هی بیام به دوستام به مدت دو سال بگم (توی گروه واتس اپ) حرفهای منفی نزنید یا ببخشید من در مورد مریضیها و مشکلاتتون با خانواده شوهر نظر نمیدم چون میخوام فقط به چیزای مثبت توجه کنم، خنده دار نیست؟ بهتر نبود به جای اینهمه ضربه زدن به خودم همون اول که متوجه سمی بودن این روابط شدم از گروه خداحافظی می کردم و بیرون می اومدم؟ دیر انجام دادم ولی بالاخره 6 ماهه که کار درست رو عملی کردم. چون الگوی تکرار شونده اونها خشم و نفرت و حسادت و بیماری بود.
یا اینکه هر روز به همسرم بگم ابراهیم انقدر شکر نریز تو چای. ابراهیم انقدر شبا نون نخور. آخر شب کیک نخور. دلیل اضافه وزنت اینه. دلیل پادردت اینه. ابراهیم سیگار نکش. ابراهیم ورزش کن. ولی چه فایده؟ باز هم شنیدن یه چَشم دیگه و چند روز رعایت و دوباره همون آش و همون کاسه.
با خودم نشستم دودوتا چهارتا کردم. اهرم رنج و لذت تو ذهنم تهیه کردم. دیدم واقعا این مسائل برای من انقدر رنج آور نیست که بخاطرش همسرم رو ترک کنم. واقعا وقتی می شینم خوبیهاش رو می شمرم حدود 20 برابر بیشتر از نقایصش هست. لذت و آرامشی که در زندگی باهاش دارم تجربه می کنم به مراتب بیشتر از رنجِ تحمل بوی سیگاریه که گاهگاهی ( نه همیشه) از ته حلقش میاد. پس پلن B برام این بوده که روی عزت نفس خودم و توجه به نکات مثبت زندگی مشترکمون و شخصیت خودش تمرکز کنم و دیگه never ever نگم چیکار کن و چیکار نکن. اصلا آزاده که هروقت دلش خواست هرچی خواست بخوره وزنشم بره بالا. به من چه. من روی بدن خودم اختیار دارم و مواظبشم هستم.
مدتهاست پای درددل کسی ننشستم.بخصوص کسی که هیچ کاری برای بهبود خودش نمیکنه.
مدتهاست در جمع دوستان و یا همسایه ها که دخترم رو میبرم توی حیاط بازی کنه وقتی کسی شروع به غر زدن و شکایت از بدبختیها و آدمهای بد میکنه گوش نمیدم و فضا رو ترک می کنم.
مدتهاست با کسی بحث نمی کنم تا بهش ثابت کنم اشتباه میکنه یا حتی راهنماییش کنم به دنیای بهتر مگر اینکه خودش بخواد. به قول استاد که میگه منو به کسی معرفی نکنید مگر اینکه خودش التماس کنه. به تجربه به این مطلب رسیدم.
و اینها همه لطف خدای بزرگمه که منو راهنمایی کرده به این سایت و نورش رو در قلبم تابونده که متعهد بشم به شناخت خودم. من اصلا خودم رو نمی شناختم. الانم خیلی هنوز مونده تا تصویر خودمو توی آینه واضح ببینم. هرچقدر جلوتر میرم بیشتر متوجه میشم که چه سرزمینهایی در وجودم هست که هنوز بهش قدم نگذاشتم شخمش نزدم و توش بذر سالم نکاشتم. توش پر از علف هرزه که مانع دیدنش شده.
من نمی دونستم که کجاها به شدت برانگیخته میشم. حتی وقتی فایل قبلی رو دو بار گوش دادم بازم یادم نمی اومد که من تا سه چهار ماه پیش زمانهایی که می دیدم ابراهیم به سلامتی خودش اهمیت نمیده و روی سبک ناسالم خورد و خوراکش اصرار میکنه و اصرار و توضیحات من فایده نداره خیلی عصبی می شدم و نمی تونستم بی تفاوت باشم. ولی از وقتی بیشتر قبول کردم که نمی تونم تاثیری روش داشته باشم این حرص خوردنم کمتر شد. آرومتر شدم. حتی بوی سیگارش هم کمتر بهم میرسه. شاید واقعا وقتی بهش گیر نمیدم کمتر میکشه. اصلا بعضی روزها بو نمیده.
وقتی دیروز این فایل استاد رو شنیدم که گفتن اونم مثل خودت میخواد تغییر کنه ولی نمیتونه خیلی قوت قلب گرفتم. فهمیدم هرچی من بیشتر برم رو مخش که تغییر کنه چون نمیتونه عادت چندید ساله اش رو عوض کنه عصبیتر میشه و دوباره پناه میبره به سبک همیشگیش که بهش خو کرده و محیط امنش محسوب میشه پس باز من عصبیتر میشم. بنابراین ولش کنم به حال خودش بهتره. بخدا دیدم که وقتی توی هیچی بهش گیر نمیدم خیلی همه چبز بهتره و به میل من پیش میره.
اصلا مگه کار خدا هم همین نیست؟ تو همین آیات سوره شمس و سوره لیل که اینجا ننوشتمش میگه من هر تصمیمی تو بگیری پشتتم هلت میدم. نمیگه من خداتم و نجاتت میدم.
میگه إنّ علینا لَلهُدی. وظیفه منه که هدایتت کنم به هر مسیری که خودت خواستی. پس من که جانشین خدا و تکه ای از خدا روی زمینم چرا باید زور بزنم کسی رو عوض کنم؟
استاد واقعا انگار ذهن ما رو می خونید. دقیق می دونید ذهن ما ممکنه در این مرحله از تکامل به کجاها منحرف بشه. سریع دست ما رو می گیرید و با مهر و دقت و وسواس هدایت می کنید. و من می دونم که این کار رو با عشق انجام می دید که نتیجه ای جز انتشار عشق و بازگشتش به خودتون نداره.
استادم، استاد یکی یه دونه ام بمونی واسمون.
برای همه دوستانم هم رشد و دلخوشی و تندرستی آرزو می کنم.
سلام سعیده عزیز ممنون از کامنت زیبایت که با آیه قرآنی شروع کردی آخه من قرآن خیلی احساساتی میکنه اره فقط باید به خدا توکل کنیم و روی خودمون تمرکز کنیم ما توانایی تغییر هیچکسی رو نداریم استاد واقعا فایلهایش رو به موقع برای ما میزاره تا یادآوریمون کنه ما هم فقط باید گوش بدیم و عمل کنیم
سلام خدمت شما استاد عزیز و بزرگوارم استاد عباس منش بزرگوار و سرکار خانم شایسته عزیز
باز هم مثل همه فایل هاتون، چه رایگان و چه محصولات شگفتی آفریدین.
خدارو شکر میکنم که استادی و انسانی مثل شما با اینقدر درک بالا و بی نظیر از قوانین جهان و درک از خداوند رو در مسیر زندگی من قرار داد.
منم به نوبه خودم چوب دلسوزی و عدم احساس لیاقت رو به سنگین ترین روش ممکن خوردم.
و با توضیح مختصری از تجربه منم میخوام رد پایی از خود اینجا جا بزارم.
من هم وارد رابطه ایی شده بودم و به نوعی زندگی تشکیل داده بودم. همسرم عادت بسیار بد دروغ گفتن در هر نوع رفتار رو داشت.
حتی برای انجام یه کار ساده که براش نفع داشت هم دروغ میگفت.
البته من این موضوع بعد از گذشت حدودا یک سال متوجهدشدم و بخاطر اعتمادی که داشتم و میگفتم هر کسی بخواد منو بپیچونه این اینکارو نمیکنه اصلا بهش ورود نمیکردم.
بعد از حدود یک سال کم کم متوجه بعضی دروغ هایی که میکفت شدم. اوایل سعی کردم بهش توجه نکنم و میگفتم انشاالله که من اشتباه میکنم و اینطوری نیست، اما با گذشت زمان و تکرار این مورد انگار یهو به خودم اومدم.
و یک شب بطور جدی باهاش صحبت کردم.
اول که ابراز ندونستن میکرد و سعی میکرد خودشو بیگناه جلوه بده و یه جوری نشون بده که مثلا اگرم پیش اومده سهوی بوده و عمدی در کار نبوده.
ازی ن موضوع صحبت من باهاش حدودا یک ماه گذشت و دوباره برای خرید دوتا شامپو باز هم این کارشو تکرار کرد.
و اینبار که موضوع رو بهش گفتم شروع به سرو صداکردن کرد و گریه کردن که تو منو باور نداری و فقط نشستی روی کارای من زووم کردی. و شروع کرد به اینکه توام دروغ گفتی و مثال های بی ربط آوردن.
من واقعا اون زمان بخاطر نداشتن عزت نفس. و اینکه اگه این رو از دست بدم دیگه کسیو نمیتونم وارد زندگیم کنم یا شروع یه رابطه خوب داشته باشم نمیتونستم که این وضعیت رو به اتمام برسونم. و دیگه از اون روز به بعد شواهد یکی پس از دیگری رو من میدیدم و دائم باهاش دعوا و جرو بحث داشتم ولی بازم بخاطر عدم عزت نفسم جرأت جدا شدن و رها شدن رو نداشتم.
و در کنار دروغ گفتن اتفاقات بسیار ناجالب دیگه ایی رو هم انجام میداد.
تا اینکه من به واسطه یکی از کسانی که تازه با هم آشنا شده بودیم منو به سایت شما معرفی کرد.
خیلی دوست داشتم که بتونم فقط این قدرت رو پیدا کنم که به این وضعیت بشدت مزخرف خاتمه بدم.
چندین ماه شروع کردم بصورت مکرر و پشت سره هم فایل های شمارو گوش دادن. هر چی موزیک توی گوشیم بود پاک کردم و تمامن شده بود و الانم هست فایل های شما. این روند گذشت و من حالم کلی تغییر کرده بود ایمانم زیاد شده بود اما بازم هنوز اون قدرت رو بطور کامل پیدا نکرده بود تا اینکه یکی از فایل های رایگان شما گوش میکرد که گفتید. وقتی یه تصمیمی داری و دلت با این تصمیم موافقه ارومه، به نتیجش فکر نکن، به چگونه بودن بعدش فکر نکن و فقط انجامش بده، توی ادامه، مسیر بهت گفته میشه.
این جمله و حرف شما انگار کبریت کشید به سوختی که چند وقت بود درون من جم شده
و شروع کردم به انجامش و انجامش دادم. و انصافا اتفاقات ناب و زیبااااا یکی بعد دیگری پشت هم رسید. البته تا اون رابطه مسموم تموم شد مدتی طول کشید اما تموم.
و الان میتونم بگم به اندازه ایی که تونستم باورهامو بسازم زندگیم بی نهایت لذت بخش شده از همه نظر
خداذو شکر میکنم و از شما استاد بزرگ از شما فرشته نجاتم از شما پیامبر زمانم با تک تک سلول های بدن قدر دانی میکنم و از خداوند برای شما و خانم شایسته عزیزتون بهترین خواسته هارو آرزو میکنم.