نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)

614 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2169 روز

    بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین

    سلام به استاد گرانقدر و عزیزم

    سلام به همه دوستان عزیز و ارزشمندم و همچنین مریم شایسته دوست داشتنی ام.

    سپاسگزارم برای این فایل ارزشمند و پر از نکته و درس

    درباره تجربیاتی بنویسید از عواقب اعتماد به افرادی که الگوهای تکرار شونده مخرب دارند. سپس این اعتماد سبب شد تا از لحاظ احساسی، مالی، زمانی، انرژی و … صدمه هایی ببینید.

    نمیدونم چرا وقتی به این سوال فکر میکنم چیزی یادم نمیاد. واقعا حافظه خوبی ندارم برای به یادآوردن صدمات و آسیب هایی که از طرف دیگران خوردم….واقعا استاد مسئله من کجاست یا اصلا خوب نیستم برای درک pattern ها و الگوها یا اینقدر گذشته که اصلا یادم نمیاد.برام عجیبه که اصلا در آدم های اطرافم نمیتونم الگوی تکرار شونده ایی پیدا کنم.باز هم بیشتر فکر میکنم چیزی یادم اومد حتما میام مینویسم. خصوصا سعی میکنم به یاد بیارم کجاها بوده که فردی به من گفته ” قول می دهم دیگر تکرار نشود ” یا ” این بار فرق دارد و من تغییر کرده ام ” و…

    استاد چقدر جالب بود که منم از وقتی یادم میاد اصلا هم از قسم خوردن طرفه میرفتم هم اینکه بگم مثلا قول میدم فلان کار رو انجام میدم. همیشه اینو گفتم حتی تو موارد کاری گفتم من قول نمیدم اما تمام سعی ام رو میکنم تا فلان کاری که گفتید رو انجام بدم. اصلا ناخودآگاه احساس میکردم گفتن کلمه سعی خودمو میکنم. به من بیشتر کمک میکنه تا اون کار رو انجام بدم. فکر میکردم قول رو آدم های بدقول میدن چون همیشه اشتباه هستند و یکجورایی قول دادن خودمو رو به کسی بی احترامی به خودم میدونستم یا اینکه صداقت حرفم رو کمرنگ میکنم.

    الان متوجه یک باگ در ذهنم شدم استاد جان. اینکه من تعهد دادن به خودم رو یکجورایی برابر با قول میدونم و هربار برای کاری به خودم متعهد شدم یا انجام تمرینی چیزی نتونستم به سرانجام برسونم یا به موقع انجام بدم. این باور برای من در این موضوع یک باورمخرب شده.(یادمه شما گفتین باور خوب یا بد نداریم باوری که به شما کمک نمیکنه باور خوبی نیست برای شما و میشه باور محدودکننده، میشه باور مخرب میشه ترمز)خداروشکر یک چیزی کشف کردم در مورد خودم که بیشتر حواسم باشه و یا این باور رو در ذهنم تغییر بدم یا ترجمه اون قول دادن و تعهد دادن رو توی ذهنم اصلاح کنم.

    برم فکر کنم چه الگوی تکرار شونده ایی در دیگران میتونم پیدا کنم…

    راستی استادعزیزم عجب خبری بود چه نوید لذت بخشی دادین یک دوره جدید و ارزشمند دیگه با محوریت باور لیاقت و ارزشمندی.قطعا خدا منو هدایت میکنه تا اون فایل و تمام فایل هایی که در مسیر تکاملم لازم دارم داشته باشم و بشنوم و درک کنم.

    استاد جان سپاس گزارم بی نهایت برای تک به تک لحظه هات و ثانیه هایی که با عشق برامون ضبط میکنید. برای این هدیه ها و دُر و گوهرهای ارزشمندی که در اختیار ما قرار میدید تا رشد کنیم تا به خودشناسی برسیم تا مسیر پیشرفت مون هموارتر و لذتبخش تر بشه. استاد جان واقعا سپاسگزارم که راه خوب زندگی کردن رو به ما یاد میدید. راه توحیدی عمل کردن رو یاد میدید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    نفیسه حسینی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 3357 روز

    سلام به استاد خودم

    سلام به دوستان گرامی

    استاد خیلی فایل جالبی بود خیلی نکته داشت و یک نکته خاص برای رشد بود .

    اینکه بتونیم اکثر پترن ها رو بشناسیم هر کدوم که ب درد نمی‌خورد ، تکراری بود رو با ی فرمول ساده در ذهنم کم‌ رنگ کنم و اینجوری حواشی فکری ، شرایطی و هدر رفت انرژی بسیار کم رنگ میشه و تمرکز برای هدفم و سرعت رشد بیشتر میشه و این یعنی بهره وری این یعنی یک رشد مدام و بقول استاد هرس کردن شاخ و برگ های بیخود کدبعد از انجامش درختان ، باغ تغییر میکنم و این کمک به تغییرات و رشد بهتر و با کیفیت تر ما می‌کند .

    بی نهایت سپاسگزارم که این آگاهی ها روزانه به ما گفته میشود و استاد بهترین دنیا با سخاوت در کنار ما هستند و راهنمایی میکنند.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    امید خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1279 روز

    بنام خداوندی که ثروتمنده و عاشق اینه که منو ثروتمند ببینه

    سلام به استاد جان و خانم شایسته محترم و اسلام آورندگان واقعی

    خدا را سپاسگزارم که در مسیر رشد و پیشرفت در جوار استاد و شما دوستان هستم و با عشق در این مسیر قدم برمیدارم

    در مورد مبحث این فایل خود من به شخصه الگوی زیادی ندارم ولی یه موردی که میتونم به اون اشاره کنم من چند سال پیش در حال ساخت یه ساختمان بودم و با یه پیمانکار برای اجرای سقف و ستون ساختمان قرارداد بستم و از اونجایی هم که وضعیت مالی خوبی نداشتم و با باورهای غلط اون زمان قرارداد رو به صورت قسطی و چکی نوشتم و خیلی هم خوشحال بودم و فکر میکردم اون کسی که نفع کرده منم که حالا کارو برام انجام میده و بعد چک ها رو پاس میکنم و به این ترتیب پیمانکار کار و شروع کرد اوایل همه چیز خوب بود و سقف اول و زد ومنم توی این مدت با هزار بدبختی چک ها رو پاس میکردم و البته شریک هم داشتم که اونم برمیگشت به باورهای غلطم.

    بگذریم پیمانکار محترم سقف دومم زد و دیگه کار و تعطیل کرد و تمام چک ها هم پاس شد و ایشون فقط سقف راه پله ها و گچ و خاک ساختمان را انجام نداد و مبلغ 25میلیون هم البته طلب داشت ازمن که قرار بر این شد موقع اتمام کار مابقی پول را بگیرد.

    و تقریبا حدود شش ماه هیچ کاری روی ساختمان انجام نداد و هر روز به بهانه ای سر من را گرم میکرد و من هم در این مدت واقعا ضرر کرده بودم چون تا زمانی که این کار انجام نمیشد نمیتوانستم کار دیگری بکنم.

    در این مدت کار من شده بود تماس گرفتن و جواب ندادن ان شخص و هر بار هم جواب میداد به بهانه ای مرا قانع میکرد و واقعا همان موقع من باید میفهمیدم که این الگوی تکرار شونده آن شخص است ولی خب ان روزها واقعا فکر میکردم کلا زندگی باید همینجوری باشه تا اینکه بعد یکسال با کلی واسطه قرار بر این شد مبلغ ده میلیون را به او پرداخت کنم و یک هفته بعد کار را تحویل دهد و من شاید باورتون نشه ده میلیون را به راحتی بعد از یکسال وعده خلافی به او دادم…

    و باز همان قصه تکراری و همان جمله ای که استاد توی فایل گفت رو از اونطرف میشنیدم(من قول میدم و قول میدم و قول میدم) و الان واقعا میفهمم که چرا اون برخورد با من میشد و من درس نمیگرفتم و به نظر خودم برمیگرده به عدم لیاقت و نداشتن عزت نفس و کلی باور دیگه که من از هزاران نفر دیده و شنیده بودم که پیمانکارها اکثرا ادم های بدقول و… هستن.

    بریم سر داستان و کار به جایی رسید که من دیگه خسته شدم و رفتم شکایت کردم ازش چون تو این دو سال همون یه مقدار کاری که مونده بود که با 25میلیون تموم میشد من باید با 75میلیون انجام میدادم چون مصالح به شدت رشد زیادی داشت تو اون دوسال.

    خلاصه شکایت کردم و تقریبا اولین ابلاغیه که براش رفت نیمد دادگاه و به لطف الهی من همون موقع با استاد جان اشنا شدم و توی یه فایل از 12قدم اینو گفتن که من به همکارم گفتم چرا ما از اون شرکت کشتیرانی توی بندر عباس شکایت کنیم و بریم تمرکز بزاریم روی پولسازی و گفتن من کلا با شکایت کردن مخالفم منم همونجا دیگه دنبال شکایت و رها کردم و واقعا از ته دل اون طرف و بخشیدم و جالبه براتون از عملکرد قانون بگم که وقتی من اونو بخشیدم و شکایت رو رها کردم دقیقا دوسال بعد که ملکم رو فروختم خریدار ملک گفت دفترچه ساختمان و میخوام و من هم یادم نبود که اصلا پیش اون پیمانکاره. و اگه اون دفترچه نبود ساختمان باید تخریب میشد و اصلا اون مشتری هم خونه رو نمی خرید تا اینکه یادم اومد اون دفترچه پیش پیمانکاره و خیلی راحت و بااعتماد به نفس بهش زنگ زدم و اون هم محترمانه دفترچه رو آورد و همونجا بود گفتم الله اکبر این نتیجه عملکر د به قانون و اجرای حرف های استاد یعنی میخوام بگم اگه من دنبال شکایت رو میگرفتم و بعد از کلی رفت و امد پیروز هم میشدم توی دادگاه و خسارت هم میگرفتم مطمئنا اون پیمانکار با باورهای غلط اون زمان من دفترچه رو میتونست به من تحویل نده و میلیون ها میلیون تومان به من ضرر برسونه و همون جا سجده شکر به جا آوردم که قانون بدون تغییر داره کار میکنه.

    ولی میخوام بگم اون جمله من قول میدم و صدها بار شنیدم و باز… به طرف فرصت میدادم.

    امیدوارم کامنتم به دوستانم کمک کرده باشه چون واقعا به خودم درس بزرگی توی زندگی داد.و این موضوع میتونه درس بزرگی باشه واسه دوستان و یهcase study که استاد دربارش صحبت کنه.

    استاد واقعا شما فرشته ای هستین از سمت اللهِ مهربان و واقعا این حرف هایی که میزنین هیچ جا و هیچ کتابی نیست و من خودم و خیلی خوشبخت و سعادتمند میدونم که اینجا هستم.

    عاشقتونم و انشاالله در اولین فرصت این دوره رو تهیه میکنم….

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    نسيم زماني گفته:
    مدت عضویت: 2316 روز

    سلام استاد عزیز

    من واقعا از تک تک فایلها لذت میبرم و اونقدر فایلهارو تکرار میکنم که هم باعث آرامش درونیم بشه هم تغییر در زندگیم .

    امااااااااااااا

    این فایل دلشوره ی عجیبی بهم داد

    حس میکنم این فایل در تضاد با دوره عشق و مودت در روابط بود

    یا من درست متوجه نشدم

    در دوره عشق و مودت شما میفرمایید ،ما با هر کسی توی رابطه هستیم ،و اون فرد هرررر اخلاقی داره

    به خاطر فرکانس‌هایی هست که ما ارسال کردیم

    یعنی بستگی به نوع باورهای ما داره که چه فردی با چه خصوصیت اخلاقی در کنار ما قرار میگیره

    اگر طرف خوب با شرافت درستکار باشه یا خیانتکار ،دروغگو موتاد بد اخلاق و خسیس و ……

    و اونجا بهمون یاد دادید که شروع کنیم باورهای ذهنمون رو عوض کردن ،الگو پیدا کردن

    تا اینکه فردی که باهاش توی رابطه هستیم یا اونجوری که ما میخایم بشه یا جهان مسیر ما رو از هم جدا کنه

    البته تغییرات در فردی که در رابطه هستیم باهاش ،بستگی به میزان کار کردن ما روی باورهامون داره

    تا اینجا درسته ؟؟؟؟؟

    حالا شما در این فایل فرمودید ،که هر کسی ممکنه یه سری پترن داشته باشه

    که اگر 1 بار یا 2 بار تکرار کرد و حتی قووول به ترک اون الگو داشت

    ما نپذیریم ،بلکه بیایم با خودمون 2.2 تا 4 تا کنیم و بگیم خب به فرض که بازم تکرار کرد این رفتارو

    آیا ما میتونیم با این رفتار طرف مقابل زندگی کنیم یا خیر !

    من برام سوال پیش اومده که آیا وقتی ما با یه نفر در رابطه ایم اگر او اخلاق یا پترن بد مثلااا دروغگویی داره

    باید همون اول بزاریم کناررررر و بگیم نه ایشون همش کارش همینه

    یا اینکه بگیم این فرد اگر این رفتار دروغگویی رو داره ،به خاطر باور و فرکانسی هست که من فرستادم

    من باااااید تغییر بدم باور و دیدگاهمو و ایمان داشته باشم که 95 درصد اون فرد تغییر میکنه

    طبق صحبتی که در عشق و مودت شده

    حالا هر پترن بدی

    دوستان اگه ممکنه منو راهنمایی کنن

    سپااااااس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1278 روز

      سلام دوست عزیز

      اگه بخوام خلاصه و مفید خدمتتون بگم داستان اینه که طبق قانون ما با افکار و فرکانسهایی که به جهان ارسال میکنیم، از همان جنس فرکانس رو وارد زندگیمون میکنیم.پس اگر دوستمون، همسرمون یا پارتنرمون یا هر کس دیگه ای که باهاش در ارتباطیم اگه داره مثلا بهمون دروغ میگه، ما خودمون اون فردو جذب کردیم و با تغییر فرکانس هامون که حاصل تغییر ورودی ها و باورهایمان است در فرکانس چنین افرادی قرار نخواهیم گرفت و جهان اجازه دسترسی اون افراد رو به ما نمیده چون به فرکانس ما دسترسی ندارند. این بخش اول قضیه

      حال اگه ما در رابطه با کسی هستیم که یک الگو یا پترن در شخصیتش داره تکرار میشه، مثلا دیر سر قرار میاد یا دروغ میگه ؛ صحبت استاد در این فایل اینست که خودمون رو گول نزنیم و تصور کنیم اتفاقی بوده و درست میشه! زیرا این یک الگوی تکرار شونده در شخصیت آن فرد است که هر بار تکرار خواهد شد به شیوه ها و بهانه های مختلف. به همین دلیل روی قول یا حرف آن شخص حساب نکنید.و با این پیش فرض رابطه تون رو با اون فرد ادامه بدید(اگه براتون قابل پذیرشه!) که دروغ میگه یا بد قوله. و اگه برامون قابل پذیرش و قابل قبول نیست که تکلیفمون با خودمون مشخصه! و چون ما قادر به تغییر دیگران نیستیم و فقط قادر به تغییر خودمان هستیم باید باورهای مناسب مد نظرمون رو بسازیم تا فرکانسمون تغییر کند و در مداری که در آن مدار افرادی با خصوصیات دلخواه و مورد پذیرش ما قرار دارند قرار بگیریم. امیدوارم ابهامتون برطرف شده باشه.یاحق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      میترا کاظمی گفته:
      مدت عضویت: 1962 روز

      دوست عزیز سلام

      سوال خوبی مطرح کردی اما اگه خوب عمیق بشی در صحبت‌های استاد متوجه میشی این 2 مقوله جدا از هم هست

      اونجایی که استاد می‌فرمایند پترنها رو پیدا کنید برای اینکه ما از یک سوراخ چند بار گزیده نشویم چون از فرمایشات بزرگان هم هست که انسان عاقل از یک سوراخ چند بار گزیده نمی‌شود

      اما در روابط و عشق و مودت موضوع این بود که باید روی خودمون کار کنیم و تغییر ایجاد کنیم و نخواهیم دیگران را تغییر دهیم درسته باید سعی کنیم وجه مثبت دیگران رو ببینیم اما اگه ما فرکانس‌های خوب ارسال کنیم اون وجه بد دیگران نصیب ما نمیشه و اینکه اگه کسی با ما هم فرکانس نباشه جهان به طرز معجزه آسایی اونو از مسیر ما جدا میکنه اینها همه کنار ما باید روی خودمون و هر آنچه که می‌خواهیم کار کنیم و اصلا در گیر دیگرانی که ما رو از مسیر دور می‌کنند نشویم با دقت بیشتری این فایل رو گوش بدهید و گول قول‌های الکی و چشم های بیخودی دیگران را نخوریم و اجازه ندهیم بد قولی های تکراری و کارهای زشت تکراری آنها باعث اذیت ما بشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فرزانه گفته:
      مدت عضویت: 341 روز

      عزیزم جواب سوالت رو احساس میکنم با پاسخ ها نگرفتی چون من هم نگرفتم وهمین سوال شما برام پیش اومد

      صحبت استاد ادامه داره فک کنم

      اینجا گفتن الگوهارو پیداکنید

      درست

      ولی شاید طرف پدر بود مادر بود فرزند یاحتی همسر که نمیشه ترکش کرد

      خب نحوه ی برخورد اینه که ببینی چه باوری داری که داری اون الکو رو مرتب میبینی

      باور یاترمز رو پیداکنی ورفعش کنی

      فک کنم اینطوری اون الگو‌رو دیگه نبینیم وخودبه خود حذف بشه میدونی

      چون اون رفتارایی که داریم ازبقیه میبینیم خاصل فرکانسای خودمونه دیگه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      محمدرضا سیف الدینی گفته:
      مدت عضویت: 1758 روز

      سلام

      این سوال منم هست

      منم مشکلات اینچنینی با بعضی از اطرافیانم دارم.

      مثلا در مورد پرداخت حق الزحمه ها و یه سری کارای دیگه.

      استاد همه جا از کار کردن روی خودمون و ارتقا گفتن. اما اینجا میگن رها کن.

      خیلی خوشحال میشم به جواب رسیدین به منم بگین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    خوشبخت آزاد گفته:
    مدت عضویت: 1944 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام

    درود بر شما

    استاد من خودم الگوهای تکرار شونده زیادی داشتم و هربار به خودم میگم دیگه تکرار نمیکنم

    ولی از یه جایی به بعد یاد گرفتم خودم رو با الگوهای تکراریم بپذیرم

    میدونی چرا چون واقعا تمام تلاشمو کردم دیدم نمیتونم و بازم تکرار میشه

    دیدم حتی با اینکه مقصرم دوس ندارم که دیگران از من بدشون بیاد

    برای همین هر موقع رفتار بدی انجام میدادم که به خودم قول دادم انجام ندم یادگرفتم که خودمو دوس داشته باشم حتی اون رفتار بدم رو دوس داشته باشم و بهش عشق بدم

    به خودم بگم هانیه جان میدونم خیلی تلاش کردی ولی نتونستی به خودم اجازه نمیدم احساس پشیمانی بیاد سراغم

    من معتقدم با این روش آدم میتونه خودشو درمان کنه

    اصلا روش ترک یک عادت رفتاری بد روش تغییر باورهای بد اینه

    اگه من با خودم بجنگم ماندگار ترش میکنم

    اگه با رفتار بدم بجنگم ماندگار ترش میکنم

    برای همین تصمیم گرفتم با خودم با دیو درونم نجنگم

    باهاش به صلح برسم

    نزارم باورهای بدم منو از حظور در لحظه ام بیرون بیاره

    نزارم باورهای بدم اعتماد به نفس منو خدشه دار کنه

    به قول مریم جان اعتماد به نفس سنگربانی مسلح است

    من یاد گرفتم که با اعتماد به نفس میشود خود را درمان کرد

    با پنبه سر دیو رو برید

    خیییییییلی خوشحالم

    اعراض میکنم از اشتباهاتم و دوباره از اول شروع میکنم و باور دارم میتونم

    خداروشکر به لطف خدای مهربان و حقیقت جویی مدامم

    الگویی ندارم که خیلی خیلی بد باشه و به دیگران آسیب بزنه

    از نتایجم براتون میگم داستان زندگی من خیلی جذابه من خوشبخت ترین دخترم توی دنیای خودم عاشق تک تک جزئیات زندگیمم

    چون واقعا خوبن

    من آرامش دارم

    و سرم به کار خودمه

    همه بامن خوب برخورد میکنن

    همههههه

    حتی کسایی که عصبین و اخلاقشون خوب نیست یادم نمیاد کسی با من بد برخورد کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    مهسا میهن خواه گفته:
    مدت عضویت: 1637 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    همین الان این فایل دیدم گفتم خدایا چرا این فایل 6 ماه زودتر فراهم نشده بود و من این آگاهی ها رو میفهمیدم و از آنجایی که خدا استاد زمانبندی پس حتما همین الان وقتش بوده من ببینم

    من نزدیک 9 سال ازدواج کردم یه فرزند 7 سال دارم والان هم باردار هستم

    از اولین سال ازدواجمون همسرم هرجا سر کار میرفت تقریبا به سال نمیکشید یا خودش میومد بیرون یا اینکه اونا قطع همکاری میکردن همیشه هم در تمام موارد میگفت اونا قدر منو نمیدونن چند سال اول به شدت اذیت میشدم خیلی ولی بعدش با آشنایی با قوانین و تمرکز روی خودم تمام سعی کردم در شرایط و زمانی که کار نداره و یا میخاد بیاد بیرون اصلا توجه نکنم خدا روزی رسونه و روزی ما از طرف اوست الان که این فایل دیدم کل بدنم لرزید یعنی ما تا آخر عمرم اینطوریه؟؟

    قطعا اگه 6 ماه پیش بود باردار نمیشدم (اینم الان فهمیدم اگه میگم خدا روزی رسون حرفه هنوز باور ندارم)

    از خدای یکتا میخوام با تمام قواتوان قدرت عطا کند تمام تمرکزم روی خودم درست کردن باورهام کنه که خودم زندگیمو بسازم و به دست بگیرم

    بار الها همانطور حضرت موسی و حضرت یونس بخشیدی مرا ببخش و به راه راست کسانی که نعمت داده ای هدایت بفرما الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    آرام گیان گفته:
    مدت عضویت: 1057 روز

    یکی از موانعی که توی ذهن و زندگی بعضی از ماها هست برای پولدار شدن اینه که افرادی یا حداقل یکی رو در نزدیکانمون داریم که میترسیم ازمون پول بگیره.

    مثلا ممکنه همسرتون باشه یا پدر و مادرتون یا دوست یا خواهر و برادری که هربار متوجه شدن شما یه ذره پول دستتون اومده یا به بهونه ای ازتون قرض کردن، یا با کمال پررویی توقعاتشون رو باهاتون مطرح کردند و مثلا ازتون خواستند تا وسیله‌ای که لازم دارن یا هدایایی براشون بخرید، یا حتی مثلا مثل اون فردی که من همیشه باهاش درگیر بودم و هستم، با ترفندهای عجیب و غریب، بالاخره یه جوری ازتون میکشه! طوری که شاید خودتون هم دیر متوجه بشید که چی شد.

    (حتی یه دوستی دارم که میگه مرد اگه پولدار بشه میره پولاشو خرج یه زن دیگه میکنه برای همین هرماه به شوهرم الکی میگم  یه وسیله خونه خراب شده و باید یه چیز جدید بگیریم که حداقل اینجوری پولاشو تو زندگی خودمون خرج کنه و نره زن دوم بگیره)

    من چندساله دارم روی چالشم با همون یه نفر خاص کار میکنم و کار بسیار مشکلیه ولی امروز متوجه شدم که چقددددررر موفق بودم و میتونم موفق تر هم بشم. خدا رو شکر.

    برای همین دوست داشتم برای شما هم تعریف بکنم تا اینو درستش کنید و برید بسمت پولدار شدن.

    اینجور آدمها چندتا باور دارن که برای دفاع یا برخورد باید اونا رو بشناسید تا طبق اون بتونید حدس بزنید پشت فلان حرف و درخواستش چیه. اینطوری دیگه واکنش شما به اون فرد نامحترمانه نخواهد بود و دعوا و قهری هم پیش نخواهد اومد و شما فقط مرز خودتون رو حفظ میکنید.

    مثلا اگر خوب متوجه شده باشید، احتمالاً گاهی اون فرد فکر میکنه که شما عُرضه ندارید از پولاتون خوب مراقبت کنید و ممکنه ولخرجی کنید و در راه چیزهایی مصرفش کنید که اولویت نداره، ولی اون بهتر میدونه چی واجب تر و مهمتره و ا. لویت داره (وشاید به خاطر این باشه که متوجه تغییر شما نیست و بخصوص اگر شما در گذشته تجربه از دست دادن پول داشتید، اون فکر میکنه که دوباره قراره پولتون رو از دست بدید)، بنابراین به محض اینکه فهمیدین طرف قصدش خیره، به جای خشمگین شدن و به جای اینکه سرش داد بزنید و بگید: لطفاً تو برای پولای من برنامه نریز، و به جای اینکه فکر بکنید اون داره طمع میکنه، یا حرص میزنه برای مال و اموال شما….. ، یه ذره آروم باشید و اول به خودتون محکم بگید که:  «من عرضه اینو دارم که خودم از پولام خوب مراقبت کنم و مواظبم از دستشون ندم» _ اونوقت که این باور در درون خودتون اول نشست و محکم شد، بعدش خیلی آرام و محترمانه سعی کنید طرف مقابل رو درک کرده و باهاش صحبت کنید و (خیالش رو راحت کنید که شما خودتون از پسش برمیاین به درستی و به کمک اون نیاز ندارید که بخواد دیگری براتون پولاتون رو نگه داره) مثلا بگید فلانی جان، خیالت راحت باشه من برای اون پول برنامه‌های خوبی ریختم و مواظبم بیخودی خرج نشه و میخوام سرمایه‌گذاری کنم و اینا…

    یعنی از کلماتی استفاده کنید که اون دوست داره بشنوه و خیالش رو راحت میکنه… و باعث میشه شما رو باور کنه و به لیاقت شما ایمان بیاره… یعنی قشنگ بهش چندبار بگین… هی تکرار کنید که من خودم حواسم هست پولام الکی خرج نشه، خیالت راحت باشه

    … دیدین این مغازه دارا وقتی شما شک دارین واسه خرید، چجوری بهتون جنس می‌فروشند؟ مثلا میگن:  خانم خیااااالت راحت باشه این جنس حرف نداره، من برای خواهر و مادر خودمم بردم راضی بودن…

    خودتو اینجوری تو ذهن طرفت محکم و با عرضه جلوه بده

    و دیگه هم لازم نیست نگران این باشی که الان اگه فلان جوابو بدم باز بدش میاد بعد قهر میکنه بعد باز باید برم منت کشی و بعد باز آخرشم باید اون پولو بهش بدم… اَه… پس بذار همین اول تسلیم بشم و بدم پوله رو… بدم بره… که فقط خفه بشه و دست از سرم برداره!

    نه!

    این دفعه دیگه تسلیم نشو

    و پولاتو حفظ کن و وا نده

    ولی محترمانه باهاش مرز بندی کن و آب پس نده!

    اگرم حرفات کار نکرد در ابتدا… ولش کن

    بذار فکر کنن خسیس شدی

    بذار هرحرف و تیکه و کنایه ای میخوان بزنن

    تو پولاتو حفظ کن و خودت ازشون مراقبت کن

    قشنگ وقت بذار و تصمیم بگیر برای قرون به قرونش…

    به قولی همه تخم مرغات رو هم توی یک سبد نذار که خدایی نکرده اگه سبد افتاد همه پولات یکجا از بین نرن

    یعنی همشون رو نرو بذار بانک یا همه رو طلا نکن، کمی طلا، کمی دلار و ارزهای مختلف، کمی وسیله و خونه و ماشین، کمی فلان کمی بانک… خودت برنامه بچین….

    .

    دیگه اینکه مبلغ حقوق و درآمدت رو کامل به دیگران اعلام نکن

    کمتر بگو یا بگو خدا رو شکر در حدی که زندگیم بگذره هست. عدد نگو!

    جوابهای آماده پیدا کن که هروقت کسی ازت پرسید درآمدت چفدره، بدون اینکه طرف رو با بی احترامی ضایع کنی یه کاری کنی که دیگه یا نپرسه یا به هدفش نرسه… چون بعضی ها روی پول تو برنامه ریزی میکنن

    مثلا یه همکاری من دارم فضوله… چند وقت پیش میگفت فلان چیزو بخر و هی اصرار میکرد، از دهنم درومد که بابا پولشو ندارم هنوز، انقدر نگو.

    بعدش گفت تو که فلان قدر حقوقته، فقط هم یک سومش رو پول اجاره خونه میدی، پس بقیه شو چیکار میکنی؟!

    …. این حرف شوکه کننده رو همتون بارها از افراد نزدیکتون شنیدید و صداهای درونی شده شبیه به این هم زیاد دارین نه؟

    که هرموقع پول کم میارید حتی خودتون هم با بی انصافی به خودتون میگید چیکار کردی پولاتو؟!

    … بعدشم تا چندروز همش فکرتون مشغول جواب پیدا کردن برای این سواله و توجیه کردن اینکه مثلا  خب فلان روز فلان خرج واجب پیش اومد… مجبور شدم بدم وووو

    .

    متوجه هستین؟ دیگه توضیح بیشتر نمیدم متن طولانی میشه.

    .

    دیگه اینکه این فکر رو عوض بکنید که مثلا بگید من خونه بزرگ نمیگیرم چون اگه بگیرم، همه میخوان بیان خونه من مهمونی و حوصله مهمونداری ندارم

    یا من ماشین نمیگیرم وگرنه همش یا ازم قرض میگیرن یا میگن ما رو برسون فلان جا! من میشم راننده تاکسی مجانی شون

    .

    درواقع تمرینی که من کردم این بود که

    گفتم من میرم خونه دلخواهمو میگیرم (که چندماه پیش اینکارو کردم و خدا هم پولشو معجزه وار رسوند الحمدلله)، بعدش رَوِش برخوردم با آدما رو تغییر دادم

    مثلا هرکی خواست بیاد مهمونی یا مسافر که اومد بهشون گفتم شرمنده خیلی دوست داشتم که میتونستم میزبانت باشم ولی واقعا شرایط مهمونداری ندارم، لطفا هم نپرس چرا، اگه بخوای برات هتل معرفی میکنم یا بیرون همو ببینییم… منم مشتاق دیدنت هستم ولی هیچ جوره نمیتونم دعوتت کنم بیای خونم ببخشین.

    مهربون گفتم که طرف زیاد ناراحت نشه، هرچند که بازم بعضی ها ناراحت میشن… (ولی به دست چپم! خب چیکار کنم دیگه وقتی شعورش نمیرسه طرف…)

    و چون با همه اینطوری کردم، گوش به گوش رسید که فلانی با ماهم همین کار رو کرد… پس بیخیال میشن

    .

    یا مثلا هرموقع والدینم میگن ایشالا خدا بهت یه عالم پول بده که برای ما هم یه خونه بخری و ما رو ببری سفر فلان جا…

    با خنده و محترمانه تصمیم گرفتم بگم که ایشالا خدا به خودت انقدر پول و ثروت بده که خودت چیزایی که دوست داری رو بخری و داشته باشی نه اینکه دیگران برات بخرن

    و البته اونها هم باز تکرار میکنن حرفشونو

    و منم باز تکرار میکنم جوابمو

    تا باور جدید ساخته بشه با تکرار

    تو ذهن هردوطرف!

    .

    یه باور دیگه ای که این افراد دارن و گاهی بمن میگن اینه که  میگن این پولدارا حق ما رو خوردن، باید ازشون بکِشبم…

    … که

    بدون جنگ و خونریزی و بدون دعوا و خشم باید مثالها و حرفهایی رو در جواب این آدما آماده کنیم که به این برسن، پولدارا حقشونه و لیاقتش رو داشتن که الان دارن

    این که چی بگم به هرکی متفاوته

    وگاهی با باورهای جدیدی که ما برای خودمون ساختیم میتونه متضاد باشه متاسفانه

    ولی فعلا من هنوز تا همینجا فکرم بهش رسیده

    که برخلاف اعتقاد درونی خودم،

    میام میگم…. نه! فلانی رو ببین چقدر سختی کشید تا به اینجا رسید!… زحمت کشیده… کار کرده… و الانم حقشه

    (من در درونم به خودم یادآوری میکنم که لازم نیست برای ثروتمند شدن حتما سختی بکشیم، ولی اون لحظه جوابی که احساس میکنم باور طرفمو میتونه تلطیف کنه رو تحویلش میدم تا گاردش نسبت به پولدارا برداشته بشه کم کم و نخواد انتقام بگیره از ثروتمندا)

    آقا اصلا میگی که نکنه اون آدمها از من بدشون بیاد و دورم خالی بشه ازشون؟

    اوکی… بذار رابطه شون باهات کمرنگ تر بشه

    من به تو قوووول صد در صد میدم که دورت پر از آدمهایی میشه که مثل خودت هستن و این قوی شدن رو در تو تقویت میکنن و اونا آدمای باحال تری ان

    ببین

    همین الانش هم این آدمهای جدید و باحال رو خدا توی زندگیت قرار دادا

    ولی تو نمیبینیشون!

    چون نگاهت همش به اون آدمهای همیشگی و قدیمیه و هنوز چسبیدی به راضی نگه داشتنشون

    بابا!

    همین خودش شِرکه! میفهمی؟

    تو اونا رو کردی خدای خودت و داری ازونا حساب میبری؟!

    متوجه هستی؟

    …. دقت بکن که اون آدم درست ها رو خدا خیلی وقته آورده تو مدارت. اونا از تو هیچ توقعی ندارن که براشون خرج بکنی یا سرویس بدی بهشون.

    اونا حتی کمکت میکنن کم تر خرج کنی و بیشتر پول جمع کنی

    میشه لطفا اونا رو کشف کنی و بیشتر ببینیشون؟

    میشه بیشتر با اونا ارتباط داشته باشی به جای ارتباط با اون قدیمی ها؟

    میشه یه کم جرأت بکنی و نترسی؟

    .

    ….

    ازین مثالها زیاد دارم

    امیدوارم بعدا بازم یادم بیاد و بتونم بنویسم

    ومیخوام شماها هم لطف بکنید و به من یاد بدین از ترفندهایی که به کار بستین و کار کرده و موفقیت آمیز بوده

    و باعث شده موانع ذهنی و بیرونیتون حل بشه

    مرسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    آرام گیان گفته:
    مدت عضویت: 1057 روز

    ببخشید که بی مقدمه مینویسم…

    …..

    1….فهمیده‌ام که من باید بعضی چیزا رو از هم تفکیک کنم و به هم ربطشون ندم تا آزاد بشم

    مثلا وقتی به این رسیدم که نباید جلوی چشم بعضی افراد باشم، چون عادت دارن که برام کار درست کنن و هِی دستور میدن و دست خودشون نیست…

    نباید دلم براشون بسوزه و چون ممکنه از عزیزان من باشن، طبق معمول همیشه عذاب وژدان بگیرم که کمکشون نمیکنم

    مگه وقتایی که من نیستم چیکار میکنن؟

    من باید حتی گاهی الکی به افرادی که چنین عادتهایی دارن نشون بدم که مشغله دارم و سرم شلوغه. وگرنه برام کار درست میکنن و منو درگیر مسائل خودشون میکنن. خیلی عجیبه که چرا اینجوری اند! شاید برای جلب توجه یا به هر دلیل دیگه‌ای که اصلا نمیتونم درک کنم،

    من خطا نمیکنم که خودمو نجات میدم و از جلو چشمشون میرم کنار

    چون اونا جنبه ندارن

    2.یاد یه مدل رفتاری پیچیده و عجیب افتادم

    که بعضی از خانم ها انجامش میدن

    مسلماً ممکنه برعکسش هم باشه و آقایون هم این کار رو بکنن

    دقت کردین که توی روابط خصوصیِ بعضی پارتنرها، ارتباط رختخوابی خیلی از حد میگذره؟

    شاید شنیده باشین که گاهی خستگی آور میشه و یکی از طرفین مدام در میره و شاید فرار بکنه از خلوت دونفره!

    من متوجه شدم که ناخودآگاه، گاهی… (مثلا خانمِ رابطه) میگه که من خودمم اینهمه نیاز جنسی ندارم ها، ولی چون پارتنر یا شوهر من فقط توی اون لحظه هست که تمام حواس و توجهش به منه و فقط توی اون چند دقیقه‌ای که مشغول معاشقه میشه گوشیش رو میذاره کنار یا خاموش میکنه، من هم همش یه کاری میکنم که کارمون به اتاق خواب و همخوابی بکشه تا از اون چند ثانیه و چند دقیقه توجه کاملش به من… سیراب بشم

    درواقع این تنها کَلَکی هست که ذهن ناخودآگاهش میزنه بهش تا حس کنه طرفش تنها با اونه!

    3.یه همخونه داشتم توی دوره دانشجویی

    یه بار موقع امتحانا، باهم قرار گذاشتیم که یه جوری تقسیم کار کنیم تا هرکدوممون این فرصت رو پیدا بکنه که یک روز کامل از پای کتابا و لبتاپش بلند نشه

    و مثلا یه روز تمیزکاری و پخت و پز و شستن ظرفا با من باشه، و دیگری دست به سیاه و سفید نزنه،

    فرداش برعکسش کنیم…

    وقتی که رفتیم تو اجرا، من کاملاً تونستم وفادار بمونم به این حرف و اصلا توقعی هم نداشتم تا اون پاشه و مثلا بعد از غذا توی جمع کردن سفره حتی کمک کنه…

    اما!

    اون

    روزایی که نوبتش بود

    یه هو میدیدی یه چاقو و چندتا سیب زمینی آورده کنار دست من و میگه همونجور که پای لبتابی و داری کاراتو میکنی لطفا اینا رو هم پوست کن برای سرخ کردن میخوام

    یه بار مثلا بعد از غذا که سفره رو جمع کرد صدام کرد بیا تو آشپزخونه ظرفا رو باهم بشوریم

    …. یا جارو دستی رو آورد عصرش گفت همونجور که کتابتو میخونی فرش رو هم جارو بزن!!

    یا شب ها اگه یادش میومد نون و یا گوجه نداریم به زور ممکن بود بلندم کنه که پاشو بریم سرکوچه چیزی بخریم… تو خونه موادغذایی لازم داریم و من میترسم تنها برم

    ….. خیلی شاکی میشدم

    گاهی میگفتم چرا اینکارو میکنی خب؟!

    مگه قرار نذاشتیم کاری به هم نداشته باشیم؟

    بذار تمرکز کنم رو کارم خب!

    میگفت… خب من احساس تنهایی میکنم

    باید حتما وقتی تو آشپزخونه هستم یکی دیگه هم کنارم باشه وگرنه حس بدی به من دست میده!

    این رفتارا براتون آشنا نیست؟

    خیلی از مامانا هستن که الکی با زیاد مهمونی دادن، یا با کار درست کردن و مهم جلوه دادن کارها، از بقیه میخوان مشارکت بگیرن

    این یک بهونه و ترفنده

    تکرار هم میشه

    و از این روش استفاده میکنن تا از تنهایی در بیان

    که حس نکنن شما تَرکشون کردین

    4.خیلیها هستن که وقتی میخوان برن بیرون و مثلا بازار… همش دنبال یه نفر میگردن و وقتش رو میگیرن تا تنها نرن

    ما نباید احساس عذاب وجدان کنیم وقتی زمان و خودمون رو نجات میدیم از دستشون و محکم میگیم «نه» نمیام

    5.یه جا کار میکردم که سرپرستم خانمی بود دوسه سال از من کوچیکتر و به طور عجیبی مغلطه میکرد

    خودش هم شاید حواسش نبود

    ولی هربار پروژه مهمی داشتیم، یه هو میومد و میگفت باید همه جا رو تمیز کنیم… یا تغییر دکور بدیم

    یه کاری میکرد تا کل روزمون خسته بشیم و درگیر اون مرتب سازیهای به زعم اون مهم بشیم و به کار اصلیمون نپردازیم

    جرأت اعتراض و نافرمانی هم نداشتیم

    بعد که کار عقب میفتاد، تقصیر رو مینداخت گردن ما و دیگران و میگفت چرا بموقع کار رو تموم نکردین!

    6.توی کتابِ «راه هنرمند» یه عالمه ازین مغلطه های ذهنی و فردی و حتی پیچیده و شخصی رو معرفی میکنه

    که شناختشون خیلی میتونه بهمون کمک کنه

    ماها هم خودمون هرموقع دیگری ما رو مشغول نمیکنه، ممکنه خودمون مغلطه کنیم تا از انجام کارهای مهم خودمون فرار کنیم!

    حواسمون باشه

    7.یه جمله معروفی بود تو این مایه ها که میگفت

    زودتر برای خودت و ساعتهات برنامه‌ریزی کن وگرنه دیگران برای ساعتها و روزهات برنامه‌ریزی خواهند کرد

    خودتو درگیر کارهای خودت کن

    پیش از این که دیگران تو رو مشغول کارای خودشون کنن

    8….یه سری ازین شلوغ بازیها و رد گم کنی های ذهنی و بازیها خیلی پیچیده ست

    و جالبه!

    خانمهایی رو میشناسم که تعداد دفعات وعده‌های غذایی که میارن سرمیز و همه رو صدا میکنن تا دور هم باشن زیادتر از حد معموله و یکسره هم تو آشپزخونه هستن و الکی برا خودشون کار درست میکنن تا بگن ما خیییلی کارای مهم و خسته کننده ای انجام میدیم

    و شاید برای جلب توجه

    یا فرار از اینکه کسی ازشون توقع داشته باشه تا برن بیرون کار کنن و پول دربیارن

    یا برای فرار از درس خوندن

    و خیلی چیزای دیگه

    الکی کارای خونه رو برا خودشون پرزحمت تر و بیشتر میکنن

    مثلا ماشین ظرفشویی دارن ولی با دست ظرف میشورن

    میتونن پیاز سرخ شده آماده بگیرن و حتی به طرف بگن بطور سفارشی با روغن زیتون یا کنجد پیاز رو سرخ کن و بر بهداشتش هم نظارت کنن… اما زمان زیادی رو صرف خرید و خرد کردن و سرخ کردن پیاز میکنن خودشون و خسته میکنن خودشونو

    شاید برای اینکه هیچ وقت فرصت ورزش کردن نداشته باشن و هرکی گفت چرا به خودت نمیرسی بگن من این همه کار دارم! نمیتونم!

    گاهی حدس میزنم حتی برای جلب دلسوزی

    یا برای رفتن توی قالب قربانی این کارو میکنن

    … خیلیها هستن که بچه معلول یا بیمار و سالمندی رو در خونه دارن و به بهانه چیزهای اعتقادی میگن دلمون نمیاد بذاریمشون بهزیستی و مراکز مراقبتی

    و خودشون رو گرفتار میکنن

    و میرن تو حس قربانی و میگن به خاطر فلانی، سفر نمیتونم برم… سر کار نمیتونم برم… وقت ندارم به خودم برسم ووو

    9.امروز با مامانم رفته بودم پنج شنبه بازار

    یه پیرزنی تو آفتاب داغ اومده بود کنار چند نفر دیگه دستفروشی کنه و داشت هلاک میشد

    به مامانم گفتم

    ببین چقدر توی قالب قربانی رفتن خطرناکه!

    گفت چرا

    گفتم ببین که حتی قوّه خلاقیت آدمو از آدم میگیره

    من اگه بجای این پیرزن بودم، و با خودم مدام میگفتم که قربانی این وضعیت نیستم

    ممکن بود برم از میوه فروش بغلی، اون جعبه های خالیش رو امانت بگیرم و برای خودم دوتا طرفم دیوار میچیدم و بعدش یه پارچه یا مقوا میذاشتم بالاش بعنوان سایه بون… تا انقدر اذیت نشم!

    تازه

    اگر از دیگران درخواست کمک میکرد شاید یه خَیّری براش سایه بون رایگان و درست حسابی هم میزد

    … ولی این ترحّم جویی همیشه کار دست آدم میده

    و درواقع اینجاست که به وضوح میتونی ببینی

    کسی به اون پیرزن ظلم نکرده و خودش به خودش ظلم کرده

    ما آزادیهاش رو نگرفتیم

    خودش آزادیهاش رو محدود کرده

    دنیا پر از امکانه

    ولی اون امکانها رو نمیبینه

    … به مامانم گفتم نگاه کن! اونطرف تر حتی یه دیواره که سایه داره… اگر طرف به خودش میگفت که من مجبور نیستم تو آفتاب بشینم، شاید این دیوار و سایه رو میدید

    ولی وقتی به خودمون میگیم که وااای! چقدر من بدبختم! من محکومم به نشستن در آفتاب و زجر کشیدن…

    دیگه هیچ امکاناتی رو نمیبینیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    سیما کشاورز گفته:
    مدت عضویت: 1367 روز

    سلام به استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته عزیز و سلام به همه ی دوستان عزیز

    بازم خدا رو شکر بابت وجود استاد عزیزم واین سایت که راهنما و مشکل گشای ماست.

    خدااایا شکرت که میام اینجا حرفهام رو میزنم بدون اینکه انتقاد بشم، رد پایی از خودم میزارم و راهکار پیدا میکنم.

    استاد عزیزم در مورد اینکه گفتید با الگوی تکرار شونده ی افراد پلن bرو اجرا کنیم

    ما مدتهاست که هر روز پسرم سر مسائل مختلف قول میده اما عمل نمیکنه، من نمیتونم واسه همین پلن رو اجرا کنم!!!!

    چرا؟!!!!!!!!!

    چون که اون با ما زندگی میکنه دیگه و بالاخره نتیجه الگوی تکراری اون تو خونه دامن گیر من میشه

    مثال:

    ما یک خانواده ی چهار نفره هستیم پسر بزرگم 19 ساله و پسر کوچیکم 1 ساله، حجم کارهامون هم زیاد هست

    خوب، به پسر بزرگم میگم تا من لباسای داداشت رو اتو میزنم حواست به غذای روی گاز باشه، نسوزه و 10 دقیقه دیگه خاموشش کن، وقتی میام میبینم غذا سوخته و اونم اصلا بهش سر نزده، قول میده که حواسش دیگه جمع کنه

    یا

    بهش میگم تا من میرم خرید کنم و بیام شما یک چایی درست کن، وقتی میام میبینم یادش رفته که چایی درست کنه و قول میده که تکرار نشه

    یا

    میگم برو خرید فلان چیزا رو بگیر بیار، وقتی میاد، می‌بینم دو تا رو از قلم انداخته

    این مثالها رو زدم که متوجه بشید که نتیجه کار اون، من رو هم درگیر میکنه و من به شدددددت عصبی میشم، آخه کسی نیست که بهش بگم تو به خیر و ما به سلامت، داره با ما یکجا زندگی میکنه و ما هر روز و هر روز اعصاب خوردی داریم

    با اینجور کسی باید چطور رفتار کرد؟!!!!

    اینقدر در طول روز این مسائل تکرار میشه که من نمیتونم روی نکات مثبت پسرم تمرکز کنم و نتیجه ای نمی گیرم

    انشاالله که در پناه الله شاد، سالم و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    علی حقی گفته:
    مدت عضویت: 1972 روز

    سلام به همه دوستای عباس‌منشی خودم

    ممنونم که این آگاهی‌های ناب رو با ما به اشتراک میداریم

    بدون مقدمه میرم سر اصل مطلب:

    مثل خیلی از دوستان، من هم با موضوعات مالی درگیرم

    و اما در مورد الگوهای تکرار شونده:

    طی 10 سال اخیر ، من 3 تا شغل عوض کردم. توی هر کاری تقریبا 4 سال بودم

    توی کار اول سیر صعودی خیلی خوبی داشتم و توی سه سال بسیار خوب پیشرفت کردم و درآمدم هر ماه بیشتر میشد اما بعد از سه سال سیر نزولی من شروع شد و در عرض یکسال تمام پولی که درآورده بودم و پس‌انداز کرده بودم از بین رفت.

    توی کار دوم(فست فود) هم دو سال اول جوری پیشرفت کردم که همه منو تحسین میکردن و مایه تعجب شده بودم و به قول معروف دهن همه باز مونده بود از این میزان پیشرفت، اما باز هم مثل دفعه قبل سیر نزولی من شروع شد و همه‌چیز رو از دست دادم

    توی همین کاری که الان هستم(گل و گیاه) دقیقا مثل دفعات قبل پیشرفت خیلی خوبی داشتم اما یه جایی استُپ کرد و الان دوباره پسرفتم شروع شده

    وقتی به این الگوهای تکرار شونده نگاه میکنم میبینم هربار دقیقا مثل هم تکرار شده

    الان میفهمم که مشکل از اون کارها نبوده، بلکه یه چیزی تو ذهن من ایراد داره که هربار نتیجه مشابه اتفاق میفته.

    الان شروع کردم به پیدا کردن ترمزهای ذهنی خودم؛

    یکی از اصلی‌ترین باورهای محدودکننده‌م که پیدا کردم اینه که فکر میکنم اگه از لحاظ مالی و کاری پیشرفت زیادی بکنم دیگه سرم خییییلی شلوغ میشه و دیگه فرصت نمیکنم به خانواده و دوستام برسم و مجبورم تمام وقت هر روز و هر هفته سر کار باشم و حتی فرصت تفریح کردنم دیگه نخواهم داشت.

    ممنون میشم دوستان منو راهنمایی کنن که چه باورهای قدرتمند کننده‌ای میتونم جایگزین این باورهای محدود کننده بکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: