نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران - صفحه 21
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-27 08:39:062024-02-14 06:19:47نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگرانشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
استاد عزیزم و مریم عزیزم سلام
شما دست های خدا در زندگی من هستید من هرچی از خدا میخوام جوابش رو از فایل های شما میگیرم
سال هاست که به دلیل عزت نفس پایین در یک ازدواج سمی قرار دارم و با اینکه همسرم الگوی تکرار شونده خیانت رو داره من قادر به تصمیم گیری برای جدایی نبودم همش فک میکردم که ارتعاش های خودم باعث خیانت کاری همسرم شده و اون هیچ نقشی در خیانت کاریش نداره با اینکه از اول هم این کاره بوده و من دلیل باور به کمبود وابستگی و ضعف شدید عزت نفس حاضر به ازدواج باهاش شدم. این باور محدودکننده که من عامل خیانت های اونم مثل درخت های هرز دست و پای من رو برای اتمام این رابطه بسته بود تا اینکه این فایل رو دیدم
نمیدونید چه بار سنگینی از رو دوشم برداشته شد شما چراغ هدایت من رو روشن کردید
من سال ها هدایت از خدا خواستم و نشد و چون یک هفته اس دارم در خودم احساس ارزشمندی ایجاد میکنم و فیلم نامه برای هر روزم مینویسم این هدایت برای من انجام شد.
احساس ارزشمندی در عرض 7 روز باعث اومدن کلی هدیه به زندگی من تخفیفات مالی و احترام زیاد شده که باعث شده من بیشتر به این تمرین ادامه بدم
من با این فایل فهمیدم که باید این رابطه رو ترک کنم ولی چون دفعات قبل من به دلیل الگوی تکرار شونده احساسی بودن وابسته بودن وقتی شوهرم میگفت قول میده درست میشه و نمیشد به حرفاش اعتماد میکردم و به زندگیم بر میگشتم. اما اینبار قصد دارم حالا که چراغ مسیر برای طلاقم روشن شده اول روی الگوی خودم کار کنم و احساس عزت نفسم رو بالا ببرم که الگوی تکرار شونده کم رنگ بشه و قوی بشم و بعد روی باور های طلاق آسان و راحت و توافقی کار کنم تا انشالله یک طلاق الهی و آرام نصیبم بشه. این روزها همش دارم به خودم تکرار میکنم ترک یک رابطه سمی از واجبات شرعی برای هر کس هست
استاد عزیزم دو روزه دارم خدا رو شکر میکنم و اشک شوق میریزم و نمیدونید چقدر با این هدایت حالم خوبه.ممنونم
به نام خدای مهربان
سلام
درود بر شما
استاد من خودم الگوهای تکرار شونده زیادی داشتم و هربار به خودم میگم دیگه تکرار نمیکنم
ولی از یه جایی به بعد یاد گرفتم خودم رو با الگوهای تکراریم بپذیرم
میدونی چرا چون واقعا تمام تلاشمو کردم دیدم نمیتونم و بازم تکرار میشه
دیدم حتی با اینکه مقصرم دوس ندارم که دیگران از من بدشون بیاد
برای همین هر موقع رفتار بدی انجام میدادم که به خودم قول دادم انجام ندم یادگرفتم که خودمو دوس داشته باشم حتی اون رفتار بدم رو دوس داشته باشم و بهش عشق بدم
به خودم بگم هانیه جان میدونم خیلی تلاش کردی ولی نتونستی به خودم اجازه نمیدم احساس پشیمانی بیاد سراغم
من معتقدم با این روش آدم میتونه خودشو درمان کنه
اصلا روش ترک یک عادت رفتاری بد روش تغییر باورهای بد اینه
اگه من با خودم بجنگم ماندگار ترش میکنم
اگه با رفتار بدم بجنگم ماندگار ترش میکنم
برای همین تصمیم گرفتم با خودم با دیو درونم نجنگم
باهاش به صلح برسم
نزارم باورهای بدم منو از حظور در لحظه ام بیرون بیاره
نزارم باورهای بدم اعتماد به نفس منو خدشه دار کنه
به قول مریم جان اعتماد به نفس سنگربانی مسلح است
من یاد گرفتم که با اعتماد به نفس میشود خود را درمان کرد
با پنبه سر دیو رو برید
خیییییییلی خوشحالم
اعراض میکنم از اشتباهاتم و دوباره از اول شروع میکنم و باور دارم میتونم
خداروشکر به لطف خدای مهربان و حقیقت جویی مدامم
الگویی ندارم که خیلی خیلی بد باشه و به دیگران آسیب بزنه
از نتایجم براتون میگم داستان زندگی من خیلی جذابه من خوشبخت ترین دخترم توی دنیای خودم عاشق تک تک جزئیات زندگیمم
چون واقعا خوبن
من آرامش دارم
و سرم به کار خودمه
همه بامن خوب برخورد میکنن
همههههه
حتی کسایی که عصبین و اخلاقشون خوب نیست یادم نمیاد کسی با من بد برخورد کنه
سلام خدمت استاد عباس منش، خانم شایسته و دوستان سایت.
موضوعی رو که مطرح کردید برای من نشانه شفافی بود برای تاییدی مسیری که انتخاب کردم. وقتی داشتم فایل رو گوش میدادم میگفتم انگار تو یه سری جاها استاد دارن با من صحبت میکنن و بهم میگن این کارو بکن، اون کارو نکن…
چقدر خدا قشنگ هدایت میکنه بنده هاش رو. هدایت این نیرو چقدر به موقعس تا قدم بعدی تورو بهت بگه و مهرتاییدی باشه برای درستی مسیرت.
داستان من از اونجایی شروع میشه که من چند وقتیه وارد یه رابطه دوستانه با کسی شدم که براش جون میدادم. یعنی واقعا جون میدادما و خیلی وابستش بودم. خیلی روی خودم کار کردم تا باورهامو درست کنم، شرک هامو بشناسم ولی هنوز همه چی اونجور که من میخواستم نبود. من اولویتم توی رابطه تعهد بود،صداقت بود، دوست داشتم جزو اولویت های طرفم باشم ولی نبودم. خلاصه به قول استاد چند دفعه اول رو اعراض کردم ولی دیدم داره تکرار میشه و نمیتونم اصلا تحمل کنم شرایط رو. باهاش صحبت کردم و هرسری یا بحث میشد یا بهونه های مختلف میاورد بخاطر رفتارش و خب من این نشونه هارو جدی نمیگرفتم و خیلی احساساتی عمل میکردم. واقعا توی این رابطه با احساسات من بازی میشد و روحم خیلی درد میکشید. از خدا هدایت خواستم که چیکار کنم و خدا با یه عالمه نشونه از جاهای مختلف به من فهموند که رها کنم این رابطه رو و نچسبم بهش. یعنی وقتی انقدر نشونه های واضح میدیدم به خودم میگفتم انگار همه چی به تسخیر من دراومده تا به من بگه چیکار کنم. خب من تصمیمم رو گرفته بودم و اونقدر بخاطر این رابطه زجر کشیدم که برای خودم اون زجرهایی رو که کشیدم نوشتم و به خودم گفتم عصمت یادت بمونه چ دردهایی کشیدی. نوشتم چون میخواستم محکم تر روی تصمیمم وایسم و باهاش اهرم رنج و لذت بسازم. هرسری اذیت میشدم ولی بازم ول نمیکردم انگار کتک خورم ملس شده بود و خوشم میومد ولی این سری خیلی جدی تر عمل کردم وخدا هم دمش گرم مدام با نشانه ها بهم فهموند ول کن. تا اینکه چند روز پیش خواستم فایل فقط روی خدا حساب باز کن رو گوش بدم و خیلی این فایل رو دوست دارم چون انگار استاد دقیقا از زبان قران دارن حرف میزنن. داشتم گوش میدادم و حرف های استاد رو ربط میدادم به این رابطم که کجارو اشتباه کردم تا اینکه استاد گفتن یه نفر رو توی ذهنمون بولد میکنیم و او رو تنها منبع رزق میدونیم و اون لحظه یه جرقه ای تو ذهن من زده شد. گفتم عصمت تو سختته از این رابطه بیای بیرون چون وابسته توجه و محبت شدی و یادت رفته کسی که داره به تو عشق میده او نیست خداونده ولی تو اورو منبع عشق و محبت دونستی و تو ذهنت بزرگش کردی یادت رفته این خداعه که تنها منبع همه چیه. حالا اگه محبت میخوای که در وهله اول باید رو عزت نفس و خوددوستیت کار کنی و بعدش از خدا بخوای بهت بده و بدونی او این کاررو از هزاران طریق میتونه انجام بده ولی تو چسبیدی به او و اصل رو ول کردی وقتی شرکم رو فهمیدم خیلی خوشحال شدم. چون ارزوی قلبیم اینه که توحیدی تر بشم و خداگونه.
خلاصه من این نشونه هارو دریافت کردم تا اینکه اومدم تو سایت و این فایل رو دیدم که اره دقیقا حال و روز منه. طرف رو میبینی که یه الگوی تکرار شونده درونش اکتیوه و نه تنها با تو بلکه در بقیه رابطه هاش هم داره این کارو میکنه و داره با احساسات تو هم بازی میشه. و من دیگه به خودم اجازه ندادم که وارد این بازی بشم.واقعا واقعا وقتی من میدیدم این الگو در فرد وجود داره ولی بازم به قول قران جاهلانه عمل میکردم انگار روحم سلاخی میشد بخاطر همین خوب درک میکنم که چقدر باید تو این موارد هوشیارانه تر عمل کنیم
این الگو رو توی دیگر روابط دوستانم هم تجربه کردم که طرف اومده کلی بهم عشق داده و گفته وقتی رفتم خونه ی خودم دعوتتون میکنم بیاین و بعدش دیدم هرسری بخاطر بهانه های مختلف از انجام این کار طفره رفته و امروز با گوش دادن به این فایل گفتم حواست باشه عصمت روی این رابطه هم حساب نکن چون این فرد اصلا به قول هاش عمل نکرده و اگه تو خودت رو بزنی به کوچه علی چپ و نشانه هارو نبینی خیلی داری به خودت ظلم میکنی و خوشحال شدم از اینکه داره تکلیفم توی یه سری روابط مشخص میشه. استاد خیلیی فایلتون پر از اگاهی بود و کیفیت مطالب عالی واقعا. ممنونم ازتون
استاد جون سلام
این وویس را باید جمله به جمله اش را با آب طلا نوشت.
انگار این وویس particular برای من ساخته شده بود عجب وویسی بود. الله اکبر
میخوام برم سر تمرین این وویس:
1:اقا ما یک مستاجر برای دفتر های پدرم داریم که انسان بشدت خوبیه و هر ماه میگه من پول را سر ماه میزنم ولی تقریبا 90٪ مواقع دیر میزنه حدود 5 الی 6 روز واین کارش همیشه رو مخ من و مامانم بوده.
ولی هر سال موقع تمدید اجاره اش میشده می امده و میگفته من اول ماه میزنم و از ماه دوم به بعد اجاره هاش را با تاخیر میزد.(و همیشه مامانم بدلیل اینکه یه موقع اینجا خالی نمونه و اجاره اش یک ماه به حسابش نیاد میگفته طوری نیست بذار امسال هم بمونه و این الگو)
2:من یه پسر خاله دارم پسر خیلی خوبیه ولی هر موقع باهاش شرط میبندم زیر شرط خودش میزنه و باعث میشه که من احساس بدی پیدا کنم و همیشه میگه قول میدم این بار شرطم را بدم ولی نمیده و این باعث میشه که حس و حال من بد شه و …
3:مامان و خواهرم من اصلا راز دور خوبی نیستند و همیشه تا بهشون میگفتم در مورد اهداف من با دیگران صحبت نکنید بلافاصله صحبت میکردند مثلا درمورد پروسه ی گرفتن مدرک ایلتسم تقریبا به همه اطلاع دادند که امین میخواد ایلتس بده.و هر بار من بهشون میگم در مورد من با بقیه صحبت نکنید بازهم صحبت میکنند.و…
استاد باز هم ازتون تشکر میکنم واقعا بابت این وویس زیباتون
راستیاتش من یه سوال داشتم اگر خود ما بخوایم یک چیزی را در خودمون تغییر دهیم مثلا به موقع به سر قرار هامون برسیم با وجود اینکه خیلی هم میخوایم که برسیم ولی هر کاری که میکنیم نمیتونیم چیکار کنیم؟(چجوری باید تغییر کنیم)
به نام خدا
ردپای 60
سلام استاد عزیز و دوستای خوبم
تو ردپاهای گذشته از 2 الگو مخرب خودم حرف زدم
اما الان از غول غولان میخوام بگم
بیماری! الگو تکرار شونده من بیماری درست در زمان نامناسب
راستش تصمیم ندارم موضوع دارک کنم و چند ده خط در وصفش بنویسم
میخوام بگم از کجا نشات میگیره ،اینجانب به دلیل تک دختر بودن تو کل فامیل و هزاران دلیل دیگه یکمی زیادی تو چشم بود(با نگاه اطرافیان)،آقا هر کی از راه میرسید میگفت چشم نخوره ،نیارین بیرون چشم میخوره :/ و… تا جایی که هر مریضی حتی طبیعی(البته الان میدونم مریضی طبیعی نیس!) سراغم میومد ربطش میدادن به این موضوع
انقدر تکرار شد و ماجرا وخیم شد که کم کم معروف شدم به زین العابدین
اون موقع که درکی از چشم خوردن نداشتم یا درکی از قوانین نداشتم ،پس واقعا روم تاثیر میگذاشت به دلیل باورهای نادرست خودم
حالا به دلیل زیاد نمیخوام تعریف کنم گذشته رو
تو سه ماه گذشته من اصلا بیمار نشدم حتی در حد یه دل درد ساده
انقدر که اینجا هم گفتم چقدر بابتش سپاسگزارم
تا درست الان که من در مهمترین زمان پروژه ام هستم
این مکانیسم بدنم برای فرار از شرایط سخته!در اوج خودش مریض میکنه تا اگه موفقیت آمیز نبود دلیلی داشته باشه
وگرنه من نه جای خاصی رفتم نه کار خاصی کردم برای بیمار شدن
حالا میخواد اسمش استرس باشه یا هر چی ،تبدیل به الگو مخرب من شده
همه اینارو گفتم که برسم به اینجا ،ما داریم با خودمون چیکار میکنم؟ تا کجا قرار آسیب برسونیم به خودمون؟
باید اعتراف کنم که وسط درد های امروز ،فقط چند بار یاد قانون افتادم اما چون باور جدیده قدرت مقابله نداشت و من تا قبل از الان که هوشیار بشم ،داشتم رو حالت ناخودآگاه گذشته پیش میرفتم
درس امروز :بیشتر از چیزی که فکرش میکنم باید قوانین مرور کنم
تنبلی بذارم کنار و نوشتن به عادت خودم تبدیل کنم تا در مواقع دشوار به کمکم بیاد
به یاد بیارم که من چه فکرهایی کردم که باعث شد سیستم ایمنی بدن من اجازه ورود به بیماری بده
من کجا احساس ضعف کردم ؟کجا خودم بازنده دونستم؟ کجا به باورهای خراب گذشته اجازه قد علم کردن دادم؟ کجا اجازه دادم ناامیدی جای امید بگیره
چی باعث شد الان چشمام باز بشه و به یاد بیارم که دقیقا الان وقت استفاده از قانون بود ولی چون من خودم بازنده دونسته بودم ،اجازه استفاده از قوانین نداده بودم
چیکار کنم که در آشیل هام ،احساس شکست مانع استفاده از قوانین نشه؟
عین واقعیت از لحظه که شروع به نوشتن کردم ،دردی حس نکردم ،اگه نوشتن آنقدر خوبه اگه قوانین آنقدر خوبه چرا ازش استفاده نکنم
من طبق حرفای شما پذیرفتم که بیماری طبیعی نیس و میشه سال های سال مریض نشد و اولین جایی که آلارم میده باورهای خراب برگشتن ،جسم
پس به جای غصه خوردن که ای بابا یه روزم از دست دادم کارهام موند نکنه فلان شه نکنه بهمان شه ،از امروز درس بگیرم
قدرت حتی به بیماری ندم !حتی وسط ناخواسته دنبال وجه مثبت و قوانین بگردم!اجازه بدم جریان خلقت اتفاق بیفته و نگران هیچی نباشم اگه واقعا در حرف میگم الخیر فی ما وقع پس اینجا خودم پیرو این حرف باشم
اجازه ندم هیچ جوره از فرکانس این محیط دور بشم،چه دلیل شلوغی روز و نداشتن نت و وقت باشه چه بیماری و… موظفم ذهنم بمباران کنم
اگه آگاهی اینجا نداشتم، احتمالا دوماهی درگیر این ماجرا بودم ،اما راستش زیادی خستم برای زندگی به سبک گذشته، دیگه دلم نمیخواد قدرت دست چیزای دیگه باشه
به جای جنگ با ناخواسته کانون توجه عوض میکنم سمت اتفاقات خوب
البته امروز این کار کردم ،با وجود اینکه به سختی توان راه رفتن داشتم رفتم یه پارک زیبا و به گوشم اجازه شنیدن صدا پرنده به چشمم اجازه دیدن سرسبزی به پوستم اجازه لمس چمن و به ریه هام اجازه دریافت هوا پاک دادم
کماکان سعیم میکنم تا مقاومت هارو کم کنم تا لایق ورود به وادی سعادت پیدا کنم
ممنونم که بهم قدرت مقابله با اتفاقات دادید
اجرتون با خدا
سلام به دوست خوبم
تبریک میگم به شما تونستی قفس باورهای سخت و سنگین گذشترو بشکنی و بیای بیرون و اروم اروم داری روی خودت کار میکنی این خیلی عالیه
همه ی ما وقتی با استاد اشنا شدیم که دنبال تغییر و پیشرفت بودیم وهستیم و توی مدار خودسازی و ساختن زندگیمون هستیم شمام برای درست کردن زندگی ناخواسته ای که داشتین اینجا هستین به تلاشتون ادامه بدین و با نوشتن تغییر های کوچیک سوخت لازم برای ادامه مسیرو برای خودتون فراهم کنین
منم از نوشتن لذت میبرم و کلی هدف و انگیزه برای نوشتن دارم و همیشه به من حس قدرت و ارامش میدی
بازم امیدوارم توی کامنت ها از کامنتت ببینم که کلی پیشرفت کردی
موفق و سلامت و ثروتمند باشی
کسی که سالها یه جوری رفتار کرده و بزرگ شده ، احمقانه است که فکر کنیم یه شبه به خاطر کسی که دوستش داره رفتارش ، پوشش ، فرهنگش و …. عوض بشه
اگه هم عوض کنه بعد مدتی دوباره میشه همون آدم قبلی . چون ماسک زده بود و تا به مدتی میتونه خود جعلیش رو حفظ کنه .
من یه موقعی خیلی پای صحبت کاندیدای ریاست جمهوری و نماینده مجلس و شورای شهر و ….مینشستیم کلی حرفهای قشنگ و رویایی میزدند و میدیدم وقتی رای میارن ، دیگه وعده وعیدها رو فراموش میکردند و کسی دیگه نمیدیدشون و باعث میشد که وقتی تو تلوزیون یا شهر میدیدمشون با کینه و نفرت نگاهشون میکردم .
الان با صحبت شما این به ذهنم اومد که این یه الگوست
اینا بعضیشون میخوان کار کنند ولی نمیتوانند . چون اونها قبل رای آوردن از بیرون گود نگاه میکنند و روی کاغذ همه چیز شدنیه . وقتی میخوام عمل کنند میبینند که زیرساختها فراهم نیست یا بودجه به شهر ما نمیرسه یا خودشون میرن دنبال مطامع خودشون
باید از حالا به بعد پلن B رو اجرا کنم یعنی رو حرفاشون حساب نکنم و اصلا به انتخابات و این چیزا توجه نکنم (اگر چه که اصلا دوسه ساله کاری با این کارا ندارم)
اینم بگم اونموقعها اصلا برای خودم ازشون چیزی نمیخواستم چون خداروشکر دستم تو جیب خودم بود و نون بازوی خودم رو میخوردم و میخورم نیازی نداشتم کسی بخواد منو سر کار ببره یا بهم وام بده
اما دلم برای مردم بیچاره ای میسوخت که دل به صحبتهای اینا میبندند و هر بار دوباره میان بهشون میگن ، دوره قبل دوره اولمون بود الان دیگه راه چاه دستمون اومده رای بدید تا براتون ایران رو آباد کنیم و از این چرت و پرتها)
به نام پروردگار زیبایی ها
سلام به استاد عزیزم ومریم جان
استاد فایل هایتان همه بینظیره وباتمام وجودم درک میکنم .
منهم مسئله ی که دارم پسرم هست که عاشق کلوپ وبازیهای کامپیوتریه
هروز من وپدرش را ناراحت میکنه نه درس میخونه ونه به ما کمک میکنه مسولیت پذیر نیست
او هر روز قول میده که نره کلوپ اما به بهانه های جو واجور از خونه میره بیرون وخودش را به کلوپ میرسونه او معتاد بازی های کامپیوتری شده ومن همیشه اذیت میشم هروز کارش تکرار میشه وهر کاری کردم نتونستم او را از کلوپ ها دور کنم چندین ساله که هر تنبیهی را برایش انجام دادیم اما باز کار خودش را میکنه
با شنیدن این فایل ارزشمند فهمیدم که دیگه کاری بهش نداشته باشم هر چقدر من به او گیر بدم باز بیشتر به سمت کلوپ میره سعی میکنم رهاش کنم تا خودش بفهمه وراهش را پیدا کنه
ومسئله دیگر که همیشه من اقدام به لاغر شدن میکنم دوهفته خوب پیش میروم وباز رها میکنم من چندین سال هست که این کار را تکرار میکنم ونتونستم لاغر بشوم وانواع رژیم هارا گرفتم اما در برابر غذا کم میآورم وبیشتر وحریص تر از قبل میخورم وبعد از خوردن هم عذاب
وجدان میگیرم اما سال هاس که به خودم قول میدم اما به خاطر اعتماد به نفس پایینی که دارم نمیتوانم به سر انجام برسانم باید خیلی کار کنم تا بتوانم این الگوی تکراری را درست کنم
ممنونم از شما عزیزان
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام بر استادهای عزیزم و دوستان هم فرکانس
بسم الله رحمن الرحیم
سوره توبه ٢١و ٢٢
پروردگارشان آنها را به رحمت و رضوان خویش و بهشتی که در آن نعمت های دائم دارند نوید می دهد .
که تا ابد در آن خواهند بود ، بی تردید اجری عظیم نزد خداوند است .
ای کسانی که ایمان آوردهاید ! اگر پدران و برادرانتان کفر را بر ایمان ترجیح دادند ( آنها را ) دوست نگیرید ، و هر که از شما آنها را دوست بگیرد پس آنان به راستی ستمکارانند
خدا یا بینهایت شکر
از اینجا میخوام بگم که تو کد نویسی هر چی را بنویسم یا امروز یا فرداش بهش میرسم و اتفاق میافته
پس اینو فهمیدم که فرکانسم خوبه فقط باید باورهام را بشناسم
زمانی که وارد سایت شدم اصلا نمیدونستم باور چی هست اصلا پسانداز نداشتم که بخوام دوره بخرم حال خوبی نداشتم که بخوام تو فرکانس خوب باشم هر تلاش میکردم دادنزنم بعد از چند روز میزدم و خودخوریهام شروع میشد با دروغ های همسرم زندگیم را که شروع کردم بعد از مدتی باعث اشتباهاتی شدم و طوری بود که وقتی همسرم متوجه میشد من انکار میکردم من دروغ میگفتم چون من هم از همسرم دروغ شنیده بودم من هم از همسرم چیزهایی که دوست نداشتم را دیدم مثل سیگار مشروب انتظارهای بیجا مثل اینکه بگه وقتی من مشروب میخورم دوست دارم تو هم بخوری و توقع های بیجایی که از من داشت بعد از چند سال به خاطر اینکه این کارها را با من کرد من هم پیش خودم میگفتم این کار اشتباه من به اون در
میخواستی درست زندگی کنی
میخواستی منو محدود و زندانی تو خانه نکنی
میخواستی کنارم باشی به جای روبه روم
و عوض اینکه لذت ببرم بیشتر عذاب وجدان داشتم بیشتر ترس داشتم ……
و یه موقعهایی که همسر چیزی میگفت من بهم میریختم عصبی میشدم که چرا به من اعتماد نداره چرا تهمت بیجا میزنه !
ولی در نهایت هر دو راهمون اشتباه بود هردو
ولی من همیشه میگفتم خدا یا خودت کمکم کن خودت راه را بهم بگو تا اینکه زمانی که وارد سایت شدم توبه کردم و خدا توبه منو پذیرفت باتمام اشتباهاتی که کردم چون ناآگاه بودم
خیلی تلاش کردم که جدا بشم چون همون اول زندگیم متوجه شدم یه سری خصوصیات و رفتارها و کارهایی که من دوست ندارم را انجام می داد ولی ولی
خانواده میگفت چون خودت انتخاب کردی باید پاش وایستی و من هر چی دلیل میاوردم مدرک نشون میدادم فایده نداشت
حتی بچه نداشتم و رفتم خانه پدر خدا بیامرزم که جدا بشم ولی مادرم با پدر همسرم حرف زده بود که بیاین سمانه را ببرین و من هم به خاطر انتخابم برگشتم
مسائل حل که نشد هیچی بیشتر هم شد بچه که اومد هیچی دوتا هم شد
و سردی بین ما همچنان ادامه دارد
تا اینکه پارسال اقدام به جدایی کردم و اگر راه را درست میرفتم حتما خدا کمکم میکرد ولی این آخرین چک و لگدی بود که خوردم و اینجا بود که خدا دستم را گرفت و عضو سایت شدم
اول شور سایت منو گرفت حالم عالی بود دخترم از خوبی های مدرسه تعریف می کرد تا اینکه چون من داشتم تغییر میکردم هضمش برای همسرم سخت بود
و باعث شد دید دیگه ای پیدا کنه
چون این سمانه ، سمانه قبل نیست
و باعث شد دخترم را تا حدودی دیدش تغییر کنه
ولی ادامه دادم و میدم
اوایل دوست داشتم این عصبی شدن و بهم ریختن که کلا خانواده همین جور هستن را انجام ندم یه مدت اوکی ولی دوباره سر خانه اول
تا اینکه باعث شد همسرم بگه تو که داری رو خودت کار می کنی پس چرا هنوز داد میزنی
من هم گفتم آدمها اشتباه دارن قرار نیست یه شبه خوب بشم همانطور که خودت میگی من از فردا سیگار نمیکشم ولی میکشی
تو شیوه حل مسائل خواسته و هدفم را نوشتم روابط
و هر زمانی هم که قرآن را باز می کردم فقط خدا میگفت صبر صبر
اولش خوب میدونستم که همسرم یه سری رفتارهایی داره که ادامه داره و گفتم جدا بشم ولی فهمیدم فرار از مسئله هست
تا اینکه دوره کشف قوانین زندگی اومد من خانه دار بدون پس انداز که به لطف الله دو تا دوره خریدم فهمیدم که دیگه همه چیز دست منه
من از جمله آدمهایی هستم که همیشه بهترین را برای خودم میخواهم هر چیزی را
و این تضاد که همسرم هست را من باید اینقدر رو خودم کار کنم و تغییر کنم که به مسیری که خدا میخواد هدایت بشم
من تو روابط مسئله دارم چون همسرم دختر بزرگم خیلی با من مخالف هستن ولی
دختر 6 سالمه خیلی اوکی تر هست مثلا اگه بگم بهش خدا باشکرت چه ماشین خوب و عالی روز بعدش حتما اکه ببینه میگه یا از من تشکر میکنه یا مثلاً امروز گفتم سرم درد میکنه گفت مامان میخوای بوسش کنم
و خیلی به من نزدیکه چون باورهای خوبی داره
و فهمیدم که دختر بزرگم که با من اوکی نیست به خاطر اینکه تو شرایطی بزرگ شده که همش تنش و باورهای غلطی بوده هم از طرف من هم پدرش ……
من حالا از دختر بزرگم میخوام که کارهاش را درست انجام بده خوابش را حرف بزنه با خواهرش و بامن و پدرش
ولی یه موقع میگم خوب این که یاد نگرفته و ندیده که بخواد انجام بده و به خاطر رفتارهاش خیلی ناراحت میشم میگم چرا حرف گوش نمیکنه چرا درست کارهاش را انجام نمیده وووووو
تو خانه ما زن سالاری بود چون تمام کارهای خانه مثلا خرید جهاز خرید لباس ثبت نام مدرسه ووووو با مادرم بود و همیشه پدرم یه ترسی از مادرم داشت اگه کاری میخواست انجام بده دور از اون انجام میداد
خیلی از رفتارها و باورهای مادرم را تو زندگیم آوردم در صورتی که خیلی با خواهرام از هر لحاظی فرق میکنم و بهترم ازشون
مادرم چون رابطه خوبی با بچه ها و پدرم نداشت و فقط به فکر خوراک و پوشاک بود یه جورایی من هم رابطه خوبی ندارم یه چیز هست که من از دست دخترم ناراحت میشم یا یه حرف اشتباه دخترم یا پیگیری همسرم که کی میرین کی میاین البته که خیلی خیلی بهتر شده ولی من اون یه بار هم که باید بگم البته با چراهای که میگه منو ناراحت میکنه وگرنه اگه بگم مثلاً میخوام برم خونمون فقط بگه به سلامت با این اوکیم ولی چون چرا و برا چی داره من اذیت میشم
استاد این فایل و فایلهای اخیر در کنار دوره های جدید عالیه
چون من فهمیدم که دارم تغییر میکنم
چون من فهمیدم که من میخوام دادنزنم ولی به باورهایی دارم که نمیشه
چون داشتم تلاش میکردم برا دخترم فهمیدم که کارم اشتباست درسته تا ظهر میخوابه و من صداش نمیزنم چون دوست داره بخوابه چون دوست داره فیلم دیدن را ومن فهمیدم اون نمیتونه حتی اگه بخواد
خیلی دوست دارم اون باور اصلیم را بفهمم
استاد بینهایت ازتون سپاسگزارم
دوستان بینهایت ازتون سپاسگزارم
در پناه الله شاد سلامت ثروتمند باشین
بنام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام دارم خدمت خواهر توحیدیم سمانه ی مهربان و زیبا
دوباره هدایت شدم به کامنت شما و کامنت شما رو خوندم
همینکه نقاط قوت و ضعف خود تون رو میشناسید .
این خودش تغییره، ما یک تکه آهن نیستیم ما انسانیم و خالق زندگی خودمون هستیم. آگه روی خودتون کار کنید و درون اصلاح بشه. قطعا بیرون اصلاح میشه .
و( جهان به کمکت میاد )
ادامه بدید و نجواها رو با آتش ایمان خاموش کنید و مطمئن هستم هدایت میشید به بهترین ها …
پروفایلتون بسیار زیبا ست
سمانه ی مهربان
شما رو تحسین میکنم.
بهترین ها رو براتون از خداوند متعال خواستارم
روز گار بر مراد
روزهایت شاد شاد
بزم عشقت پر سرور
بخت و تقدیرت قشنگ
عمر شیرینت بلند
سرنوشتت تابناک
جسم و روحت پاک پاک
دوستتون دارم و عاشقتونم
مرسی که نوشتید و خداوند متعال رو شاکرم برای وجود شما
الهی ای خالق بی مدد
وای واحد بی عدد
مارا به راه راست هدایت فرما.
امضای الله مهربان پایای تمام آرزوهاتون.
سلام به سید عظیم دوست عزیزم
سپاس از لطف شما که چنین دیدگاه عالی را برام نوشتین با تمام کلمات و دعاهای زیباتون
ممنون به خاطر نگاه زیباتون
همیشه از خدا هدایت خواستم و کمک خواستم
براتون بهترین را میخوام چون لایق بهترین ها هستین دوست عزیزم
سلام به استاد و خانم شایسته عزیز و همکارانشان و همه اعضای محترم سایت
استاد هر فایلی که ازت گوش میدم با خودم میگم این آدم این حرفها چطور به ذهنش میرسه و چطور آنقدر به مسائلی که همه مردم همیشه درگیرند و بهشون توجه نمیکنند ، ریزبینانه نگاه میکنه و به قول قدیمیها حرفات طلاست
چقدر آدمها رو دیدم که به خیال خودشون اومدند مراقب فرد معتادی باشند که دوباره نره سراغ مواد ، بعد مدتی کاشی برآمد شد که اون فرد معتاد ، این آدم سالم رو هم انداخته تو مواد مخدر
یه ضرب المثل قدیمی هست
که میگه اون که پدر داره یه بار نصیحتش کن ، اونی که پدر نداره دوبار
چون دفعه سوم میگه به تو چه
شاید به کلام نگه ، ولی رفتارش اینو میگه
شایدم خداوند داره به قول استاد hint میده بهمون که بابا شما نمیتونی کسی رو هدایت کنی(ما نه توانشو داریم نه اجازشو داریم که کسی رو تغییر بدیم)
چقدر آدمها رو دیدم که فردین بازیش گرفته . رفته با دوست رفیقش ، ازدواج کرده با اینکه میدونسته دختره اوضاعش چطوره ، ولی با این نگاه که قول داده توبه کنه و میخوام از این وضع فلاکت بار درش بیارم . بعد مدتی دختره معتادش کرد و قالش گذاشت رفت با یکی دیگه
چقدر این الگو رو دیدم که طرف خودشو وقف فرزندش کرده و بعد همون فرزند از خونه انداختش بیرون گفت وظیفه بود
در واقع ما دلسوزانه به طرف میگیم ولی اون به قول شما تو مدار شنیدنش نیست و ما داریم انرژی خودمون رو هدر میدیم
چقدر آدمها پولم رو خوردن و باز با چهره مظلوم اومدند و دوباره گولم زدند
کسی که شوهرش هیزه و بارها مچشو گرفته ولی دوباره بهش به خاطر ترسهای مطلقه شدن یا بچه هاش ، فرصت داده و دوباره از همون سوراخ گزیده شده
تو قدمها ، وقتی که از الگوهای تکرار شونده گفتید خوب متوجه نشدم ولی الان خیلی عالی منظورتون رو فهمیدم
ازتون سپاسگزارم که سخاوتمندانه این آگاهی های گرانبها را رایگان در اختیارمان قرار میدید
ممنون و سپاسگزارم بهترین استاد دنیا
با سلام و احترام
سپاس گزاری پروردگاری هستم که مسیر بهتر شدن رو اینقدر برای ما آسان کرده .
پیدا کردن الگوهای تکراری خودش مهم تربن قسمت ماجراست
من طی چند ماه اخیر خصوصا بعد از دوره شیوه حل مسائل یاد گرفتم که در مورد انرژی ذهنم خسیس باشم و اون موقع چند الگوی تکراری در محیط کار داشتم که الان خیلی بهبود پیدا کرده و اینکه استاد فرمودند که فاصله مواجهه کم میشه رو واقعا من حس کردم با تمام وجود و در لحظه اول که به سوال استاد فکر کردم ، موضوع خاصی که منو احساساتی کنه یا به عبارتی عصبی بشم پیدا نکردم , بعد که بیشتر فکر کردم دیدم تا چند ماه پیش خیلی زیاد این مورد پیش میومد ولی الان اونقدر کمرنگ شده که تقریبا دیده نمیشه
مسائلی که من باهاش مواجه بودم و الان کمرنگ شدند رو چند موردش رو میگم با اصلاحاتی که انجام شد وموثر بود :,
1-بی نظمی در بعضی از قسمت های محیط کار که هیچ کس هیچ وقت مرتب نمیکرد و من با توجه به حساسیتی که به نظم داشتم انرژی میزاشتم مرتب میکردم و فرداش دوباره به هم ریخته بود و به شدت عصبی میشدم و داد وبیداد میکردم
باور هم جهت با اصلاح این الگو :
من قادر به تغییر انسانها نیستم و هر کس محیط اطرافش به هم ریخته است قبل از هر کسی خودش آزرده میشه من کارخودم رو بادقت انجام بدم کافیه و این مشکل اونهاست
باور مخرب که باعث شده بود من اینقدر حساس باشم و آسیب ببینم این بود دوست نداشتم وقتی مافوق بیاد و در نگاه اول بی نظمی در محیط رو ببینه
من روی خودم کار کردم و اینکه حرف اونها تاثیری در سرنوشت من نداره رو برای خودم تکرار کردم
ودیگه در مورد مسائل قبلی انرژی خودم رو هدر ندادم و جالب این جاست که کم کم با افراد مرتب و منظم سرو کار دارم و اصلا اون مسئله کم رنگ شده جوری که دیده نمیشه دیگه .
الگوی تکرار شونده بعدی
مادرم و مادرشوهرم شهرستان زندگی میکنند و من یک الگوی تکراری داشتم که وقتی میرفتم به جای لذت بردن مدام درگیر این بودم که منزل کی باشم نکنه ناراحت بشن و …..اصلا به من خوش نمیگذشت وخسته میشدم
باور مناسب برای رفع این مسئله
اینکه من مسئول خوشحال کردن انسانها نیستم و خودم در اولویت هستم و باید به من خوش بگذره نه اونها
بعد دیدم که خیلی راحت بدون چالش هر کار دوست دارم انجام میدم و جالب این جاست که کسی هم دلخور نمیشه و جهان هم جهت با خواسته من تغییر کرد
الگوی تکراری دیگه در ادامه همین ماجرای شهرستان رفتن
خواهرم کارهای شخصی خودش مثلا بعضی خریدها رو میگذاشت وقتی من میرم با هم بریم و در واقع هدف اصلیش این بود که باهم باشیم ولی به شکلی که ایشون دوست داره ولی من اذیت میشدم .
این روهم اضافه کنم ایشون حوصله دورهمی و آشپزی و ظرف شستن هم ندارن که بیشتر بیاد خونه مامانم و ترجیح میده بیرون بریم ولی من ترجیح میدم با مامان بابام باشم و صحبت کنیم
باور هم جهت برای حل این مسئله
من باید خودم خوشحال باشم و این اولویت هست و اومدم مرخصی استراحت کنم نیومدم که حلال مشکلات باشم
و اگر میگفت بریم بیرون به راحتی میگفتم اولویت من دید و بازدید هست و خرید منو خسته میکنه و نمیرفتم و جالب این جاست که الان اصلا پیشنهاد هم نمیده و خیلی هم خوش میگذره
الگوی تکرار شونده بعدی که اصلاح شده
من هر موقع میرفتم خونه مامانم فکر میکردم باید همه جا رو تمیز کنم که مامانم خسته نشه
بعد فکر کردم دیدم آخه من که زیاد نمیرم اونجا باقیه کثیف میکنند چرا من باید یک روز که خونه مامانم هستم از خستگی بدن درد بگیرم در عین حال غر بزنم که چرا کثیف کردید و… خودم رو اذیت کنم
روی خودم کار کردم و با این باور که هر کسی باید مسئولیت محیط زندگی اش رو به عهده بگیره و اینجا محیط زندگی من نیست
تا جایی که بتونم و لذت ببرم به مامانم کمک میکنم مابقی رو تقسیم کار میکنم باقیه انجام بدهند
و خودم هم اعتماد میکنم به کار باقیه
و این الگو هم به شکل قابل توجهی بهبود پیدا کرده
الگوی تکرار شونده بعدی که جز ناخواسته های من هست و دارم روش کار میکنم
موافقت با درخواست مرخصی ها
خودم قبل از اینکه درخواست بدم اولویت رو میدادم به همکارها در واقع یه جور احساس عدم لیاقت بود
(ما یک ماه قبل باید درخواست مرخصی ماه آینده رو اعلام کنیم )
الان با تقویت احساس لیاقت درخواست میدم و موفق هم بودم خدا رو شکر چون موافقت میشه
از سایر الگوهای تکرار شونده که تصمیم به اصلاح اونها دارم
-اینکه هر جا باشم باقیه خود به خود کم تر کار میکنند انگار منتظرند من کارها رو جمع کنم
باور هم جهت که دارم روش کار میکنم اینکه
همه انسانها توانایی یکسانی دارند پس لزومی ندارد من دچار اضطراب بشم که کس دیگه راحت باشه
————————————————————————
الگوهای تکرار شونده مثبت هم زیاد دارم
1-در محیط کار و خانواده همه به حرف من گوش میدهند
باوری که این نتیجه رو داره اینه که اصلا سعی در متقاعد کردن آدمها رو ندارم و برحسب شرایط با اعتماد به نفس حرفم رو میزنم و واقعا اینکه تصمیم دیگران چی باشه برام مهم نیست
و جالب اینه که به شکل عجیبی منو قبول دارند و اگر حرفی بزنم گوش میکنند
در محیط کار با توجه به اینکه پرستار بخش کودکان هستم خیلی با بچه ها راحت ارتباط برقرار میکنم و با وجود قاطعیت کارهای تهاجمی رو بچه ها به راحتی و بدون مقاومت در کنار من انجام میدهند وکارهایی که باقیه دو یا سه نفره باهم انجام میدهند به علت مقاومت و گریه بچه
من تنها بدون هیچ مقاومتی انجام میدم
باوری که دارم
اینکه بچه ها باهوشند و اهل مذاکره
واگر دروغ نگیم اعتماد میکنند و آرام تر هستندو میشه به راحتی باهاشون کار کرد نیاز به خیلی کارها نیست
و الحق که در این مورد خیلی نتایج خوبی داشتم
باز هم از استاد عزیز سپاسگزارم که در نهایت سخاوت این آگاهی ها رو در اختیار ما میگذارند
به نام خداوند هدایتگر
سلام آسیه جان
لذت بردم از خوندن کامنتت
خیلی مفید نوشتی و چقدر زیبا باورهای مناسب رو جایگزین کردی
ازت سپاسگزارم و تحسینت میکنم انقدر عالی داری رو خودت کار میکنی
کامنتت برای من که دارم رو عزت نفسم کار میکنم خیلی الهام بخش و آگاهی دهنده بود
خدا رو شکر که هدایت شدم و کامنتت رو خوندم
برات آرزوی خیر و برکت و ثروت دارم از خدای مهربون
سپاسگزارم مونای عزیزم
به خودم تبریک میگم
بیش از یک سال هست با این مسیر آشنا شدم ولی کامنت نوشتن برام سخت بود در واقع نگران این بودم که دیگران بفهمند چی تو ذهنم میگذره و شجاعت بیان کردن رو نداشتم
اما اخیرا بدون ترس حرفها در واقع هر آنچه که توذهنم هست رو مینویسم که رد پا برای خودم بزارم با این تفکر که اگر کسی هم مدار نباشه حتی با خواندن این دل نوشته ها نمیتونه مفهوم این حرفها رو بفهمه واگر کسی مطالعه کنه قطعا هم مدار وهم فرکانس با من هست
و تو اولین کسی هستی که به کامنت من پاسخ دادی
سپاسگزارم ازت