نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران - صفحه 6
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-27 08:39:062024-02-14 06:19:47نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگرانشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خالق جهان هستی
سلام استاد گرامی وخانوم شایسته عزیز
سلام به دوستان
خدایا شکرت که من راهدایتم کردی به مسیر روشنایی وآگاهی
واقعا تا آخرعمرم مدیون شماهستم استاد عزیزم
شما منو ازعمق تاریکی وجودم نجاتم دادین
درموردموضوع این فایل بینظیرتون میخوام بزرگترین تجربه ازخودم وزندگیموبراتون بنویسم که هم ردپایی باشه برای خودم
واینکه درس بسیار بزرگی هم گرفتم از این اتفاق
من درطی2سال گذشته بنابر اتفاقاتی درزندگیم از همسرم بعد گذشت18سال زندگی جداشدیم ومن همراه پسرم مهاجرت کردم به تهران برای ادامه زندگی خودم وخودم رو بتونم سروسامان بدهم واینروهم بگم که باشرایطی که من داشتم بسیار اذیت شدم وبسختی بعد گذشت یکسال ونیم تونستم تاحدودی خودمو جمع وجورکنم چونکه وابسگی شدیدی داشتم به همسرم وخانواده م و این ازهم پاشیدگی زندگیم وکارممم که توی همین اوضاعم دچار ورشکستگی شده بودم وکوله باری از بدهکاری هم بودم که همه باهم شده بود برام معضل
توی این مدت یکسال ونیم که پسرم بامادرش درارتباط بودند هم تلفنی و گاهی هم میفرستادمش پیش مادرش تا گذشت که یکروز دیدم خانومم به گوشی خودم زنگ زد وباکلی صحبت واینکه گفت من میخوام برگردم به زندگی بخاطر بچه ها وخلاصه تامدت یکماهی ماباهم ارتباطی برقرارکردیم ومن گفتم من نمیتونم به شهر خودم برگردم اگر تومیای بیاتهران زندگی کنیم و ایشان هم راضی شدومن هم باداشتن شرایط مالی نابسامانی که داشتم وازطرفی هم دیگه خوشحال بودم که لااقل توی این اوضاع زندگیم داره وصل میشه دیگه خلاصه باجورکردن پول ازاین و اون وغرض تونستم یک خونه اجاره کنم ولوازم خونه رو بارکنیم وبیایم تهران زندگی کنیم
هنوز یکماه نگذشته بود که خانمم گفت من نمیتونم تهران زندگی کنم برام سخته منو بفرست شهرمون و خودت بیا اونجا وکلی درگیری خلاصه بازهزینه های بسیار وبرگشتیم خونه روشهرخودمون وبعدگذشت چند روز خانومم بهم زنگ زد وگفت که من پشیمون شدم ونمیتونم باهات زندگی کنم ورفت دنبال زندگی خودش ومن موندم و کلی بدهکاری های جدید و روحیه دوباره ضربه دیده
واینوهم بگم که تاالان که حدودچندماهی میشه که باز باکمک استادم خودمو جمع وجور کردم ودارم زندگی جدیدمو همراه پسرم میکنم
واین تجربه تلخ مجدد روبرای خودم درس بزرگی کردم درزندگیم
اعتماد بیش از اندازه و شرک درونم باعث این ماجرابرام شدوخودمو مقصر دونستم
واین یک الگویی شد که ازلحاظ احساسی و مالی وروحی صدمه شدیدی دوباره بهم زد
امیدوارم این تجربه زندگیم بدردتون خورده باشه والگویی درزندگیتون دوستان عزیزم
شادوپیروز درتمام مراحل زندگیتون
ممنونم ازاستاد عزیزم وخسته نباشید هم بگم به خانم شایسته عزیز
سلام استاد عزیزم
میخوام اعتراف کنم خیلی درک این فایل برام سخت بود ،من همیشه با فایل های شما انرژی مثبت میگرفتم امید وار تر میشدم تونستم افسردگیم رو درمان کنم و خیلی روند حال روحیم بهتر شد اما این اولین فایلی بود که باهاش گریه کردم …پیش فرض من از اینکه فردی توی زندگیم رفتار خاصی با من داشت این بود که عیب و ایراد از منه و من باید روی خودم کار کنم و با کار کردم روی خودم یا اون فرد درست میشه یا از زندگیم حذف میشه…اما توی این فایل گفتید که اگر رفتاری الگوی کسی باشه تقریبا غیر ممکنه تغییرش و باز هم تکرارش میکنه چه من روی خودم کار کنم چه کار نکنم و من با شنیدن این جمله واقعا اشک ریختم …استاد عزیزم لطفا برامون بیشتر توضیح بدید …ممنون از شما
باسلام به استاد عزیز و همه دوستان
من قبل ازینکه این فایل رو گوش بدم همیشه به این فکرمیکردم وقتی میبینی کسی در قبال دیگران مثلا همیشه یسری محبت ها و یا بدی هایی انجام میده پس حتما امکانش که همون کار رو هم با شما انجام بده … الان باشنیدن این فایل متوجه شدم که اسمش میشه الگوهای هر فرد. اگه دروغ گفتن برای فردی یه الگو در زندگیش باشه و اون فرد در حضور شما به شخصی دروغ بگه پس 100 درصد احتمالش هست که یروزی ویجایی به شماهم دروغ بگه یا اصلا شایدبارها به شماهم دروغ گفته باشه البته بقول استاد نمیشه فقط بادیدن یکبار یک رفتار از خاص شخصی در موردش سریع قضاوت کرد اما اگر بارها شما شاهد این صحنه بودید که به دیگران دروغ گفت باید دیگه درموردش مطمان باشید و دررابطه بااون شخص احتیاط کنید
بنظر من اگه در تمام روابطمون با افراد به این نکته توجه کنیم و این آگاهی ها رو عملی کنیم دیگه در هیچ رابطه ای آسیب نمیبینم
از خداوند بابت هدایتم به این سایت الهام بخش و قدم گزاشتنم در مسیر پیداکردن رسالتم سپاسگزارم
چقدر زیبا بود جمله یکی از دوستان در یکی از کامنتها
ما اومدیم اینجا میلیاردر بشیم عاشق خدا شدیم
سلام به استاد و خانواده عباسمنش
اول تشکر میکنم برای این فایل بینظیر،این آگاهی هایی که با عشق با ما در میون میزارید
نصف فایل بودم که قطع کردم و یادم افتاد که چند وقت پیش از خداوند بخاطر این موضوعات کمک خواسته بودم. کلی سپاس بجا آوردم و ادامه دادم.
در مورد موضوعی که صحبت کردید با اینکه برام تازه است هیچ مقاومتی نداشتم و تأیید کردم انگار فقط اینو کم داشتم که درک کنم. چون بارها میدیدم که طرف میخواست در مورد موضوعی تغییر کنه حتی قسم های سفتی میخورد ولی در آخر همون بود با اینکه تو یه سری موارد دلیل قانع کننده ای هم داشت ولی هر طور شده الگو تکرار میشد. همون طور که خودم در مورد الگوهایی که میخواستم و حتی میدونستم باید چیکار کنم ولی تعهد کافی نداشتم و تکامل رو درست رعایت نمیکردم مشکل داشتم و برام تکرار میشد.
حالا میخوام همونطور که استاد خواسته بودن چند مثال بزنم.من یه دوستی دارم که براحتی دروغ میگه و قول و قرار زیاد براش مهم نیست. رفیق کاری هم بود و بعضی وقتا کارایی باهم انجام میدادیم. هزار بار گفته که فلان ساعت میام دنبالت،فردا فلان کارو تحویل میدم و … و چقدر من منتظرش میموندم و همیشه ازش شاکی بودم. الان ما ارتباطمون کم شده و خیلی کم پیش میاد که کارمون بهم بخوره ولی هنوزم همه از دستش شاکین. وقتایی بوده که یه چیزی میگفت و عمل میکرد و سرساعت حاضر میبود و منم فکر میکردم که تغییر کرده ولی همون یه دفعه میشد و دوباره برمیگشت به حال اول.
خودم در مورد عصبی شدن هزار بار میگفتم که دیگه هیچ وقت عصبانی نمیشم و آروم و درست با هر مسئله ای برخورد میکنم ولی تا یه اتفاقی میفتاد دوباره عصبانی میشدم. البته از وقتی که تعهد دادم خیلی بهترم و خدا هم دلایلی که اذیتم میکرد رو کم کرده
استاد کاری داشتم که سر پول دادن خیلی اذیت میکرد و ما همیشه سر این بحث میکردم ولی خوب دلایلی میاورد و بعضی وقتا درست حساب میکرد منم فکر میکردم قراره اتفاقی بیفته حتی بعضی وقتا که کار(خیاطی)شلوغ بود اذیت میکردم تحت فشارش قرار میدادم و کم کاری میکردم تا بفهمه و میفهمید و با اینکه لازم داشت و میخواست ولی هر بار تو پول دادن مشکل ایجاد میشد.
مشتریانی که قرض میکردن و هر دفعه میگفتن دفعه بعد میدن و دفعه بعد با شرمندگی کلی دلیل میاوردن
یه آقایی که همیشه با زنش تند برخورد میکرد و هربار که زنه با گریه میخواست بره میرفت و با چرب زبونی و قول و قرار هایی زنه رو راضی میکرد و این یه چرخه ای بود که هنوزم هست و خانمه هر بار باور میکرد.
مشکل اونجا بود که این آدما بعضی وقتا راست میگفتن و عمل میکردند و آدم فکر میکرد که تغییر کردن.
استاد عزیز سلام.
موضوع این فایل شما کتکی بود که من خوردم و هنوز درگیرشم.
موضوع این اشتباهی که من کردم چیه:
از اول میخوام این داستانو باز کنم.
یکی از دوستان داماد ما،کارای کامپیوتری بلد بود،نصب ماهواره و دوربین مداربسته و از این جور چیزا.
دوسال پیش من کیس کامپیوتر خودمو دادم بهش هم درست کنه و هم ارتقاش بده،کاری که میشد توی دو ساعت انجام بشه شاید یک ماه به طول انجامید و هر بار که باهاش تماس میگرفتم بهونه های الکی میورد و تعمیر کیسو به زمان دیگه مینداخت،حتی خیلی از مواقع جواب نمیداد،آخر سر با کلی ناراحتی و جروبحث کیسو گرفتم.
دوباره یکسری قرار بود بیاد ماهواره خونه مارو درست کنه،کاری که توی نیم ساعت انجام میشد برای چندین هفته طول کشید و اصلا هم انجام نشد.(این داستان درست کردن ماهواره چندین بار تکرار شد)دوباره هر روز انواع و اقسام دروغ هارو میگفته که نتونسته به وعدهاش عمل کنه.
چندین بار قرار بود بیاد یکسری وسایلو تعمیر کنه و هر بار به بهانه های مختلف زیر وعدهاش میزد(این اتفاق هم زیاد رخ داد)
خلاصه که هر بار ما با این فرد کار داشتیم به یه غلط کردم درست و حسابی میافتادیم.
داستان اصلی هنوز شروع نشده،
قبل از عید این فرد به من گفت که بیا من با حساب تو یک وام برای خودم بگیرم و مقداری از این پول هم به تو بدم.من هم که پول نیاز داشتم متاسفانه قبول کردم.
بین ما قرار شد که این فرد هم به من سفته بده و هم یک مقدار پول بده.
قبل از عید پول وام گرفتم و دادم بهش تمام و کمال.این اتفاق صبح بود و اون قرار شد که تا غروب برای من سفته بیار.
دوباره دروغ ها شروع شد،
هر بار که بهش زنگ میزدم بهونه های عجیب و غریبی میآورد و خلاصه که از دادن سفته امتناع میکرد.(تازه این داستان سفته بود،داستان پول گرفتن شروع نشده)
خلاص که من با پول خودم رفتم سفته گرفتم و دادم دامادمون بره ازش امضا بگیره که به لطف خدا انجام شد.(هفتهی پیش)
داستان پول؛
اون فرد قرار بود با پول کار کن و در اواسط فروردین ماه به من مقداری پول بده(حالا منه نادان بهش میگفتم عجله نکن کارت که راه افتاد به من پول بده،حالا خبر نداشتم کلا دار به من دروغ میگه).
این داستان و دروغ ها و بهانه ها ادامه پیدا کرد تا زمانی که من به خودم آمدم و به خودم گفتم فرهاد طرف با اسم تو وام گرفته،نه پولی بهت داد،نه سفتهای،الانم که چند ماه داره دروغ میگه پس چرا تو خودتو داری خر میکنی و ادای مثبت اندیشی و انسان دوست هارو در میاری.
بعد از 3 ماه که نه پولی دستم بود نه سفتهای،بهش پیام دادم که اگر تکلیف وام روشن نکنی میرم پیش بابات.
بعد از چند روز بهش زنگ زدم(2بار)و در حال مکالمه بود،بعد 5 بار دیگه زنگ زدم بهش و جواب نداد رفتم جلوی در خونهی باباش که ضامن هم بود و همه چیزو برای خواهرش تعریف کردم(باباش شهرستان بود).
و خواهرش هم تائید کرد که اون آدم بد قول،بد حساب و کتاب،و کلا دروغگویه.(حالا کلی اتفاق دیگه هم در این بین افتاد که بخوام بگم یه کتاب میشه)
بعد از حرف زدن با خواهرش و برادرش که اون هم یکی دیگه از ضامن هاست.تازه فهمیدم صد رد صد حرفهایی که اون به من زده دروغ بوده،صددرصدش دروغ بود.
بعد از ظهر اون روز با من تماس گرفت و کاملا طلبکارانه به من گفته که چرا این کارو کردی و من که کلا به تو راست گفتم و اون ها(یعنی خانوادش)به تو دروغ گفتن و حالا پولتو میدادم دیگه،بخاطر چی این کارو کردی،سفته ها خونمه میآوردم دیگه……
خلاصه که کاملا بدهکار شدم.
و الان میخوام برم سفته هارو بزارم اجرا که شاید آقا تشریف بیارن و وامو تصفیه کنه.
سه تا از قسطاش عقب افتاد که از حقوق داداشش کم کردن.
و متاسفانه اون وام تا چهار سال طول میکشه.
تازه خانواده من چیزی نمیدونن،که اگر بفهمن یه داستان دیگه شروع میشه.
الان حدود 4 ماه که ذهنم این داستانو کرده بهانه،بهانهای برای چرخاندن افکار منفی،تا جایی این افکار روم تاثیر گذار که واقعا بعضی از اوقات از حال میرم،دستام میلرزه و …..
استاد عزیز این اتفاق زمانی شروع شد که من حدود صد روز بود که داشتم برای اهدافم تلاش میکردم و هر روز چندین ساعت وقت میگذاشتم و کلی پیشرفت کرده بودم و این اتفاق باعث شروع افکار منفی قدرتمند در ذهن من شد و من عملا بازیو باختم و الان حدود 4 ماه که حتی یک ساعت هم برای هدفم نزاشتم.
خلاصه؛اگر من اون موقعای که اون فرد به من این پیشنهاد داد،و من الگوی رفتاریشو در ذهنم مرور میکردم به هیچ عنوان قبول نمیکردم که بخوام وارد همچین داستانی بشم.
استاد عزیز زمانی که داشتم این فایل میدیدم دائما داشتم این چند ماهو توی ذهنم مرور کردم و به خودم گفتم فرهاد با اینکه صد بار تنت خورده بود به تنش باز خودت برای خودت چاه کندی.
سپاس از همگی.
به نام خدای یگانه
سلام به استاد عزیزم و خانم شایستهی شایسته
استاد واقعا موندم از این همه هماهنگی و چطوری تو موضوعی من پاشنه اشیلمه از در و دیوار اگاهی بیاد سمتم
از جلسه سوم قدم سوم دوره دوازده قدم گرفته تا این فایل های فوق العاده ارزشمندتون
اصلا موندم چطوری خدا جوری داره کارا میچینه که شما میشینی فقط درباره مشکلات و پاشنه اشیل من حرف میزنین
عاشقتم خدای مهربونم عاشقتم استاد عزیزم
یکی از الگوهای تکرار شونده درباره خودم که با توجه به فایلتون متوجه شدم ریشش توی عزت نفس پایینمه خیلی محتاطم بقیه از دستم ناراحت نشن و اگه رفتاری کنم داشته باشم که واقعا حق با منه و درست ترین رفتار بوده اگه اون فرد ناراحت بشه میرم ازش عذرخواهی میکنم در حالی که حق با منه
و این چیزیه که از خانوادم نشات میگیره که اگه خدا ی مسیر جلو پات گذاشته قراره خیلی سود کنی و خانوادت از این طریق شاد بشن حالا ممکنه تو این مسیر افرادی بخاطر منافع خودشون ناراحت بشن پدر من واقعا انجامش نمیده چرا؟ چون بقیه ناراحت میشن میگه بلاخره ما تو جامعه هستیم ممکنه به اون افراد ی موقع نیاز پیدا کردیم باید راضی باشن ازمون
من بی نهایت الگو تکرار شونده درمورد خانوادم دارم یکیشون اینه
ما ی ملکی داریم که خیلی باصفاس و جلوش کلی درخت خرما و میوس و واقعا خیلی رویاییه
حدود 8سال پیش پدر من اینو به یکی از اقوام دورمون اجاره داد با هزینه خیلی کمتر چون اونا تازه عروس دوماد بودن
چند سالی گذشت و هر بار به ی دلیلی ی بار ماشینش تصادف کرده باید پول تعمیر اونو بده پول خونه به تعویق مینداخت یا بچش مریضه یا مسافرته یا تو خونه بود درو باز نمیکرد و هر دفه ی جوری بابای منو خام میکرد
شاید باورتون نشه الان که 8 سال میگذره اون فرد شاید 500 تومن بیشتر از پولی که برای اولین بار قرارداد بستن پرداخت میکنه!!!
این خیلی حرفه! مخصوصا الان همه اجاره ها سر به فلک کشیده این پول واقعا خنده داره به هرکی بگیم باورش نمیشه
بارها شده داداشم یا بقیه با بابام حرف زدن که این کارشه با این پولی میده و بهونه هایی میاره پشت سرت به ریشت میخنده که اینقد ابلهانه باورش میکنی
وپدر من اصلا تو گوشش فرو نمیره و هر دفه میگه بنده خدا مشکل داره بزار کمکش کنم من به این روزی میرسونم خدا ی جای دیگه جواب منو میده
من همیشه نسبت به این موضوع واکنش نشون میدادم و همیشه تو ذهنم میگفتم چرا اینقدر حرف مردم مهمه تا الان به جایی رسیده که پاشنه اشیل خودمه
این حرفو من بارها به خودم زدم ( دیگه قول میدم تکرار نمیشه ) دیگه قول میدم تکرار نشه قول میدم فقط روی خودم تمرکز کنم و به بقیه کاری نداشته باشم ولی باز دنبال اینم ازم ناراحت نشن یا دیدگاه نامناسبی ازم نداشته باشن
خیلی تلاش ذهنی دارم که دیگه مهم نیست من خودمم و خودم و باز…
باتوجه به دوره دوازده قدم و فایل ارزشمندتون فهمیدم نباید انتظار داشته باشم این باور سریع تغییر کنه و یهو برام مهم نباشه باید باورام بریزم تو ی کاسه و بگم چرا همچین فکری دارم وقتی دلیلاش برای خودم بازگو میشه کم کم ذهن من خودش خندش میگیره که واقعا ؟!
فهمیدم باید خیلی بیشتر روی احساس ارزشمندی و عزت نفسم کار کنم خودمو لایق بهترین برخوردها و بهترین جایگاه بدونم و اینقدر خودمو لایق بدونم که هچ کسی و هیچ چیزی در مسیرم مهم نیست وقتی عزت نفس داشته باشم و خیلی منطقی منفعت خودم الویت باشه جهان جوری چیده میشه که اون افراد هم دیگه انتظاری از من ندارن و خیلی ازم دلخور نمیشن دیگه لازم نیست من انرژیمو بزارم و تلاش کنم افراد ازم ناراحت نباشن
الهی شکرت
استاد عزیزم سپاسگزارم
سلام استاد گلم خانم شایسته نازنین ودوستای قشنگم…
استاد خیللی خوب بود این فایل ..نتونستم کامنت ننویسم ..بس که ذوقزده شدم امسال رو برای خودم سال تغییرروابط تعیین کردم وخدارو شکر میکنم که چقدر نشونه وهدایت وبیشترش از طریق سایت عباسمنش دریافت کردم .
امروز صبح از پیاده روی که برمیگشتم خونه به یه فامیل قدیمی که ازبچگی باهم دوست بودیم تماس گرفتم..این خانوم یه عادت بدی که داره دوس داره تو کار دیگران فزولی کنه و دخالت ونظر بده واتفافا فکر میکنه از سر دلسوزیه ولی بعدها من متوجه شدم از سرترس از طرد شدن و کمبودهاییه که خودش داره و فوق العاده تاییدطلبه و کل زندگیش برای دیگرانه..یه باربشدت باهاش برخورد کردمو وخوشبختانه دوسه سالی بوداز دست کنایه ها وفزولیاش راحت بودم این خانم حتی چندتا اتفاق بد وبحران شدید روحی رو تجربه کرده(که میتونه فرصتی برای رشد وتحول باشه)..تااینکه امروز صبح که کار واجب داشتم بهش زنگزدم وخیلی جالبه وقتی حرفمون تموم شد دیدم ای دل غافل باز وسط صحبتام تاحدودی تونست ازم حرف بکشه و مبحث درددل کردن رو هرچندکوچیک بازکردوفزولی ودوباره همون بساط…ازدست خودم ناراحت شدم وذهنم میگفت توکه باز گند زدی ..مگه قرار نشد بهش اعتماد نکنی اینکه تغییری نکرده …چراباززززم اخه؟؟؟!!! …حتی وقتی اشتباهشو بهش گوشزد کردم گفت وااای عزیزم دیگه تکرارنمیشه دقیقا عین همین صحبتی که استاد فرمودند
داشتم میرفتم تو فاز خودسرزنشی که به سایت سرزدم و وااااای خداااااای من کولاااااااک بود …..دقیقااااااانگار این فایل بموقع واسه من بود….
واقعا همینطوره که استاد فرمودن بعضیا پترنشون همینه حالا قصه اینه که این الگوهای تکراری رو من چطوری میتونم تغییر بدم!؟که تو چرخه ش گیر نیوفتم؟! چون هممون یه پترنهایی داریم که احتمالا بعضیای دیگه هم ازدست ما شاکی هستن،میشه ازین منظر هم بهش نگاه کرد که این افراد وارد زندگی من میشن که جهان بهم کمک کنه من به خودم نگاه کنم وخودمو خوبتر ببینم وتغییر بدم تا دیگه لزومی نباشه بااین اتفافات چک ولگد بخورم که بیدارشم وبه داد خودم برسم,طبق فرمایش استادچندتا از ریشه ای ترین باورای مخربم که عدم احساس لیاقت وارزشمندی و احساس گناه و احساس قربانی شدن وترس از رهاشدگی بود رو نوشتم… وفهمیدم اگه من بیشتر رو این ایرادها وترسهام کار کرده بودم اون لحظه احساس برمن غلبه نمیکرد که وارد پترن یا بازی یا پلن معیوب اون خانم بشم…انگار جهان بهم میخواست هشدار بده!
میخوام یه گریز بزنم به طرحواره درمانی که قبلا باهاش اشنا شدم ودرموردشم توکامنتای قبلی نوشتم واینقد کارکردن باهاش سخت بود واذیت شدم که ولش کردم ..استاد وقتی از واژه پترن استفاده کردید یه همایندی با مفهوم طرحواره توذهن من برام روشن شد ومثل چراغ اون نقطه کور وترس از طرحواره ها رو برام روشن کرد..درواقع طرح یا پترن یا الگوی عمیقی که تو ناخوداگاه ما شکل گرفته و ازکودکیه که حتی اکثرا یادمون نمیاد که بخوایم روشون کار کنیم ،اتفاقا بشدت مارو کنترل میکنه چون نود درصد ناخوداگاه ما که با هیجان واحساس کارشو پیش میبره دست اونه واسه همینه که تغییرش سخت وزمانبره ….
اگه من طرحواره مو بشناسم و همیشه تاابد روش کار کنم (یعنی رو فرکانسهای عمقی خودم،ریشه درخت ) ،،، اون ادما و اتفاقات تکزاری با پترنهای معیوبشون کمتر وکمتر به زندگی من وارد میشن ومن راحتتر تشخیصشون میدم که فضا داشته باشم عکس العمل مناسب رو انجام بدم…استادجانم واقعا ازتون سپاسگزارم الان دیگه مبدونم حداقل اگه نمیتونم یه شبه خودمو تغییر بدم درگیر ادما واتفافات تکراری نشم وجلوی ضرر رو زودتر بگیرم ودرکنارش رو خودمم کارکنم ….
ونکته دیگه ای که فرمودید درمورد عادت زیبای پول قرض ندادن و نه گفتن به دیگرانه ….من چندین نه بزرگ به عزیزانم گفتم که خودم خیلی راضیم که پا رو معیارم نذاشتم ولی اونها خیلی دلخور شدن وباعث شد رابطمون به شکل دیگه ای دربیاد وکمرنگ بشه حتی بحث وفاصله پیش بیاد وچون منم نقاط ضعف خودمو دارم از تبعات بعدش ناراحت بودم ولی خوشبختانه باعث شد وارد مسیردرست بشم وبیشتر وعمقیتر به خودم نگاه کنم ..
چندتافامبل واشنای ثروتمند میشناسم که بی دلیل نه به کسی کمک میکنن نه رفت وامد، اون موقعها که میشنیدم بهشون میگفتن خسیس وبدقلق یا بداخلاق (گرچه تو مهمونیا یا موارد خاص بشدت دست ودل باز ومحترم بودن) ولی از وقتی باشما اشنا شدم فهمبدم اینها از عادتهای ثروتمندانه که ذهن افراد فقیر درکش نمیکنه واسه همبن بااین تعاریف ناجالب خودشونو توجیه میکنن..تجربه شخصی خودمم بوده که اصلا ما با دلسوزی بیجا واسه ادم بی تعهدنه لزوما ازنظر مالی توهمه موارد نه میتونیم کسی رو تغییر بدیم نه زندگیشون بهتر میشه اتفاقا پر توقعتر تنبل تر فرصت طلب تر حتی بی رحمتر هم میشن..وخودمونم متضرر میشیم …
برای دوستای نازنینم خانواده صمیمی وعشقم رشد روزافزون وفرکانسهای پاک والهی وهرچی خوبیه ارزومندم…
سپاس از استاد نازنینم وخانم شایسته بینظیر
دوستووووون داااارررم
به نام هدایت الله
سلام خدمت خواهرم الهام خانوم
خیلی خوشحالم هر بار کامنت شما رو میخونم احساس خوبی دارم ودرسهای زیادی از نوشتن این قلم جادویی که دارید یاد میگیرم
به نکته خوبی اشاره کردید
من هم وقتی پول قرض ندادم واکنشهای بدی از طرف مقابل دریافت کردم اما تا ساعتی حالم بد بود ولی به لطف این سایت ودوستان خوبی مثل شما توانسته ام به مسیر درست ادامه بدم وحال خوبی داشته باشم
بازم کمال تشکر رو دارم ازشما با باورهای درست وآگاهی های خوبتون
برای شما آرزوی سلامتی وثروت را دارم
سلام خدمت اقامحمدرضای گرامی
خیلی ممنونم که از کامنت بنده تعریف کردبد وخیلی خوشحالم که براتون مفیدواقع شده وباعث احساس خوبتونه….خداروشکر میکنم که دوستان خوبی چون شما وخانواده بینظیری دراین سایت الهی دارم….
براتون سلامتی ثروت ارامش شادی ارزومندم.
قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ
إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ
شیطان میگه به عزت و بزرگیت همه شون گمراه میکنم ،گول میزنم بجز ،الا بندگان مخلص و واقعی تو
سلام به روی ماهت استاد جونم که عاشقتم
شما هر رنگی بپوشی جذابی
دیگه همزمانی شده روتین زندگی ام و ازش سوپرایز نمیشم اما با تمام وجودم سپاسگزارشم تا در زندگیم گسترش پیدا کنه،
صبح داشتم سوره ص رو میخوندم و خداوند الگوهای مشترک مومنین و بندگان خاص و داشت بهم میگفت و بهم گفت سارا اینا اصلِ و برای اینکه ایمانت و خالص کنی باید به این موارد عمل کنی تا به خلوص برسی
بعدش میخواستم برم جایی و کاری و انجام بدم که یهو قلبم گفت فردا برو امروز که وقت داری برو کامنت بخون که اومدم تو سایت و چشمم به جمال استاد و فایل جدید روشن شد و خودم و تحسین کردم که صدای قلبم و واضح تر میشنوم و بهش عمل میکنم و پاداش میگیرم
خدایا شکرت
استاد جان همینطور که گوش میدادم به حرفهای گوهروار شما ، در حالِ یادداشت هم بودم و کلی اتفاقات زندگی ام از جلو چشمم عبور کرد و چقدر من تجربه قرار گرفتن در الگو های تکرار شونده دیگران داشتم
خب برم سراغ تجربه هام
بعضی از الگو ها که اینقدر تکرار شدن که دیگه لقب اون طرف شده
1-مثلا ی بنده خدایی که اینقدر بد قول بود بهش میگفتیم …….چاخان
چون محال بود حرفی بزنه و بهش به موقع عمل کنه
و چون از افراد نزدیکم بود این الگو باعث شد من به شدت خوش قول و سروقت باشم
2- شوهر سابقم ،
چند ماه بعد از دوستی متوجه اولین دوست دخترش شدم و خواستم تمومش کنم که کلی حرف زد و قول داد که دیگه تکرار نشه و این پروسه سالها طول کشید و تقریبا هر چند ماه یکبار تکرار شد و دیگه این آخری ها برام خیلی عادی بود و به قول مادرشون که میگفت این از پدرش به ارث برده اما آخرش زندگی مال توِ مادر ،خودت و ناراحت نکن!!!
واقعا خدا خودش من از خواب و حماقت بیدار کرد وگرنه من تا خِر خِره تو جهل و شِرک و ترس بودم
میگفتم اگه طلاق بگیرم چیکار کنم ؟
اصلا کل وجودم شِرک و ترس بود ، یادم بعد از تولد دخترم دیگه بُریدم و گفتم هرچی میخواد بشه دیگه نمیتونم و چند ماه قبل طلاق باهم رفتیم فرانسه و من چقدر غصه خوردم تو اون سفر ، اینقدر از چشمم افتاده بود که حتی دوست نداشتم باهاش حرف بزنم و وقتی برگشتیم دیگه نرفتم خونه خودم و بهش گفتم میخوام طلاق بگیرم و اونم از خدا خواسته. گفت باشه عزیزم کی بریم اما روزی که میخواستیم بریم دادگاه برای طلاق توافقی بازم پشیمون شدم و یادمه مثل ابر بهاری گریه میکردم که اگه همین الان بگی دور همه زنها رو خط میکشی من حاضرم باهات زندگی کنم اما بهروز در کمال خونسردی گفت نه من همینم و اگه میخوای بمون اگه نمیخوای برو
جالبه همون روز دادگاه برگه محضر داد و رفتیم محضر و همه چی طی چند ساعت تموم شد
و کلا درهای نعمت و رحمت و آگاهی بعد از طلاق برام باز شد
الگو تکراری بعدی
3- دوستم
هر چند وقت یکبار قهر میکرد و من و بلاک میکرد تا من برم منت کشی و دوباره رابطه شکل بگیره و با این کارش میخواست بهم احساس گناه بده
و به مدت یک سال من تقریبا هر ماه این بساط و داشتم و کلا عطا شو به لقاش بخشیدم و گفتم تو رو بخیر و من و بسلامت
(با دوره عزت نفس ،متوجه شدم که خودم به بقیه احساس گناه میدم که بهم توجه بیشتری داشته باشن
کلا دوره عزت نفس خیلی از ریشه اتفاقات زندگی مو بهم نشون داد و واقعا همینی که استاد میگین عزت نفس ریشه و اساس همه موفقیت هاس )
تو جلسه سوم کشف قوانین مریم جون اشاره کردن به دوره جدید و کلی ذوق کردم به به این دوره چه کولاکی به پا کنه و الان هم که استاد گفتین از دوره جدید کلی تحسینتون کردم و مشتاقانه منتظر رونمایی هستم
مثل محصولات تسلا آقا من پیش خرید میکنم و بهشت و ندیده میخرم چون به غیب ایمان دارم
4- ی سری الگو های تکرار شونده برام بوده که با آدم های مختلف تجربه کردم و ریشه رو پیدا کردم که انشاالله حل شده باشن
5-خواهر کوچکترم ،الگو تکراریش این بود که هر وقت چیزی میخواست تماس میگرفت که براش بخرم و ی جورایی من و کارت بانکی میدید و البته که خودم باعثش بودم و فکر کنم پارسال بود که بهش گفتم نمیتونم برات انجام بدم و آرام آرام تمام شد این موضوع و دیدم این الگو توی دخترمم داره تکرار میشه
و چون الگو خواهرم و داشتم جلوش و گرفتم و براش چارچوب تعیین کردم و جالبه که اولش اومد با احساس گناه دادن بهم کاری کنه که به خواسته اش برسه که خداوند حمایتم کرد و تونستم مقابل وسوسه های شیطان ذهن پیروز بشم و باج ندم (چون من مادرم پس وظیفه مه خودم و اذیت کنم تا بچه ام به خواسته اش برسه )
6- دیروز ظهر دخترم ازم انتقاد کرد که مامان احوالپرست با معلمم خوب نبود باید طبق فرهنگ هلندی ها این مدلی انجام میدادی و من یهو بهم ریختم و گفتم من طبق فرهنگ خودم هر مدلی که دوست دارم احوالپرسی میکنم اما سریع به خودم اومدم گفتم چرا من از انتقاد بهم ریختم ؟؟نیکسا که حرف بدی نزد ؟؟!!!!
بعد متوجه شدم که خودم وقتی بقیه حرف میزنن ناخودآگاه،ناخوداگاه تو ذهنم دارم ایراد ازشون میگیرم و فهمیدم من باید این موضوع و درست کنم
امروزم موقع شنیدن این فایل ی جا شروع کردم که مثلا مچ استاد و بگیرم که …….
در کسری از ثانیه نوشتم که سارا بجای دنبال حاشیه رفتن و ایراد بنی اسرائیلی گرفتن( که پرسیدن نر یا ماده ؟ زایمان کرده با نه ) حواست به اصل باشه .
و خیلی خوشحالم که سریع متوجه میشم و میتونم اصلاحش کنم
البته ایراد گرفتن از بقیه ،یعنی میخوام ثابت کنم که من خوبتر از تو هستم و خودم و به بقیه ثابت کنم
دقیقا استاد درست میگین که ی رفتار ،از چند بُعد بررسی میشه
مثلا من قبلا از بقیه ایراد میگرفتم و تازه بزرگنمایی میکردم که بگم طرف خیلی بدِ و من خیلی خوب هستم
و اینکه میخواستم با بد کردن بقیه خلا ارزشمندی خودم و پر کنم
مشکل من اینجا بود که همیشه فکر میکردم با تغییر عوامل بیرونی من خوب میشم ،من شاد میشم، من ارزشمند میشم و ………..
در حالیکه الان ایمان دارم هیچ عامل بیرونی ذره یی در زندگی من تاثیری نداره
اینکه بقیه خوب هستن یا بد
بقیه من و تایید میکنن یا نه
بقیه ایراد میگیرن یا نه
اصلا بقیه یی وجود نداره همش خودمم
استاد جونم خیلی ازتون سپاسگزارم که بهم قرآن خوندن و با روش صحیح و دیدن اصل در آیات و یادگرفتن قوانین آموزش دادین ،
هر بار قرآن میخونم کلی لذت میبردم از داشتنتون و به خودم افتخار میکنم که استاد همه چیز تمومی مثل شما رو دارم
خیلی از بچه های بینظیر سایت هم سپاسگزارم که کامنت های بینظیر مینویسن
ماشالا از این تعداد و کیفیت کامنت ها
یعنی میری و برمیگردی تو سایت یهو چند برابر شده
خدایا شکرت
از این همه فراوانی ،از این همه آدم آگاه و بینظیر
دم همتون گرم
اجرتون با رب العالمین
ایشالا که به عزت و بزرگیش تک تکمون بهشت و در همین دنیا تجربه میکنیم و لعلک ترضی میریم به سمت خودش
سلام بع دوست عزیزم سارا ی عزیز
خیلی خیلی لذت بردم از کامنت زیباتون
و بهتون تبریک میگم که تونستید به این همه تقوا و کنترل ذهن برسید که همین تقوا عامل برتری نسبت به دیگران هستش
دوست عزیزم با این کنترل ذهن خدواند عزت میدهد و ثروت میدهد و نعمت های فراوان میبخشد
خودت را لایق همه چیزهای خوب بدان
سلام به سارای عزیزم
سارا جان نمیدونی چقدر دوستت دارم و برام ارزشمندی
از اونجایی که همسن هم هستیم خیلی احساس نزدیکی بیشتری بهتون دارم
منم یه الگوی تکراری دارم از دوم راهنمایی بهترین دوستام اسمشون سارا است و اهل رشد و پیشرفت
خیلی از مثالهایی که میزنید لذت میبرم و واقعا یاد میگیرم بیشتر بنویسید و بامثال که به عمق وجودم میشینه و منو وادار به فکر کردن میکنه و خیلی جاها میگم برای سارا شده پس برای منم اتفاق میافته
خیلی دوستت دارم خانم گل
سلام و درود
چقدر قشنگ مطالب ریزی را باز کردید.
داشتم فکر می کردم این جمله ای که گفتید این پاشنه های آشیل رو با اینکه خیلی تلاش می کنیم اما باز دوباره تکرار می شود.
این جمله باعث می شود توقع ام از دیگران کمتر شود. همانطور که خودم ممکن است نتوانم پاشنه های آشیل را گاهی کنترل کنم از این به بعد دیگر چون توقع ام از دیگران کم می شود کمتر عصبانی یا نگران می شوم.
بعنوان مثال اگر کسی بد قولی کرد کمتر عصبانی می شوم اما طبق گفته استاد دیگر بر اساس اینکه آن شخص این خصلت را دارد که هر چقدر هم قول دهد باز تکرار خواهد شد سعی می کنم کارهایم را با آن شخص برنامه ریزی نکنم.
در واقع دو تا حسن برای من دارد
1- کمتر عصبانی می شوم و در احساس بد می روم.
2- کمتر وقت هایم بخاطر قرار با یک شخص بد قول هدر می رود.
این در مورد بقیه مسایل نیز صدق می کند. مثلا اگر کسی دروغ به من بگوید.
یا مثلا تنبلی کردن بچه هایم
یا غیبت کردن و پشت سر کسی حرف زدن
یا خشمگین شدن یک آدم عصبی مزاج
همه ی مواردی که من را ناراحت میکردند با این فکر که آنها هم در حال دست وپنجه نرم کردن با این خصوصیات شان هستند.
من نباید انتظاری از آنها داشته باشم بلکه باید کارها و واکنش های خودم را مدیریت کنم.
در کل این نگاه که من فقط مسئول اعمال خودم هستم خیلی خیلی من را آرام کرده به طوری که مثل گذشته کمتر واکنش گرا هستم.
این نکته مهمی که استاد گفتند که جمله های
قول می دهم دیگر تکرار نشود ” یا ” این بار فرق دارد و من تغییر کرده ام
برای من یک چراغ هشدار باشد که اعتماد نکنم که باعث ضربه خوردن من شود.
متشکرم استاد عزیزم
با یاد ونام رب الارباب و تنها خالق جهان هستی وخالقم که مرا آفرید تا جهانم را بهتر بشناسم وقوانین جهان را بهتر درک کنم تا جهان برای ما زیباتر شود
پروردگارا مرا به سمت بهترین هدایت کن تا آنچه تو میخواهی شوم نه آنچه خود میخواهم
سلام ودرود به تنها استاد توحیدی وبی نظیر در عمل به قوانین والگوی من در این جهان هستید
میخوام اول از همه از شما بی نهایت تشکر کنم که اینقدر ساده قوانین را برای ما واضح توضیح میدید فقط ما باید گوش کنیم وعمل کنیم نه اینکه
گوش نکنیم وتجریه کنیم بعد بگیم آخ استاد چی میگفت ومن نفهمیدم
من که چند مورد را داشتم و امیدوارم دیگه پترنها را بفهمم قبل از اینکه گول بخورم
یه مورد دوستی با افرادی بود که همیشه از جانب اونها گول میخوردم با حرف هاشون وچرب زبانی هاشون وباز میدیدم تکرار میشه
یه پولی را به یکی که فقط تلفنی میشناختم واشنایی من ازطریق دوست سابقم بود دادم بعد از یک سال دیدم هیچ خبری نشد ووقتی درخواست پولم را کردم به بهانه های مختلف که ندارم ومیدم سرکار گذاشته بود من را ووقتی اومدم از کسی کمک گرفتم و راهنمایی ام کرد پولم را به هزار زحمت داد ولی قهر کرد و دیگه رفتارش عوض شد و رابطه آن را قطع کردم
باز بعد از سه سال به پولی به کسی دادم که مغازه برام بگیره که یک سال هست هیچ خبری نشده همون فردی که من اعتماد داشتم و باز هیچ
سالها به این فرد پول میدم ونمیده ولی باز پترنها را نفهمیدم
استاد. جان ازت ممنونم که درس بزرگی بهم یاد دادی
هم باید رو باورهام کار کنم که الگوی تکراری این موضوع پول دادن به افرادی که واقعا احساس میکنم من را به انسان ساده فرض کردند عوض کنم
دیگه باید ایمان داشته باشم وخودم قدم بردارم نه اینکه رو آدم ها حساب کنم و جهان گوشم را بپیچونه
هنوز به پولی را در یه مکانی گذاشتم و5ماه هست گفتند میدیم ولی باز من درس نگرفتم
شاید احساس عدم لیاقت وابنکه خودم نمیتونم پول بسازم را دارم وباید فرد دیگه ای بیاد برام کاری کنه را دارم وشرک دارم وباید این درس را از شما میآموختم بااینکه تا حدودی فهمیده بودم ولی اینقدر به این خوبی کسی توضیح به من نداده بود
حالا همین فرد میگه بیا اگر پولی داری بزار تو این کار ومن دیگه هرگز همچین کاری نمیکنم وخودم با توکل به خدا کاری که قلبم میگه انجام میدم چون قلبم همیشه درست گفته ومیگه
استاد یه موضوعی که دیگه حرف اون فرد را قبول نکردم ونتیجه خوبی گرفتم را هم میخوام بازگو کنم
من چند سال در یه خانه بدون امکانات زندگی میکردم و همیشه همسرم من را مقصر میکرد که تو از این خونه تکان نمیخوری وباید وام بگیری وبریم وما رشد نکردیم تا اینکه به خاطر یه سرقت از خونه ما که با چشم خودم دیدم دیگه رفتم اقدام کردم وخونه را رهن دادم ویه خونه اجاره کردیم که مسئله حل شد خداراشکر
اگر میرفتم وام میگرفتم نه احساس آرامش داشتم نه خبری از خونه جدید بود
فقط سعی کردم جهل نداشته باشم وبه خدا بسپارم واون هم حلش کرد
به خدا همه چیز در همین توحید و احساس ارزشمندی واحساس لیاقت خلاصه میشه که میخوای عروسک خیمه شب بازی بقیه باشی یا خودت زندگیم را بسازی به جای گوش دادن به حرف های بقیه ومشورت با هرکسی به خدا وصل
بشیم
یا این موضوع که من رنگ زدن موهام را گذاشتم کنار وموهای سفیدم را دوست دارم با اینکه هرکسی یه نظری داد ولی خودم برای خودم مهم هستم گفتم دیگه کافیه هرچی برای بقیه زندگی کردم
مگر من بعد از مرگم کسی را همرام میبرم
اگر من از خودم راضی نباشم با اینکه بقیه بگن آفرین به چه درد من میخوره
استاد. سعی میکنم تیز تر بشم در رفتار بقیه که واقعا پترنهاشون چیه اگر همین کلمه قول میدم وتکرار شد دیگه بار دوم انجام دادن احمقانه است
هزاران بار شکر که در این فرکانس این صحبت ها بودم
دیگه زمان کار کردن روی خودم هست نه کار برروی بقیه
خدایا من را در ماه خودت قرار ده که بهترین پناهگاهی