نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-27 08:39:062024-02-14 06:19:47نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگرانشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام الله رحمت گستر
سلامو درود به استادان عشق و تمومی دوستان عزیزم
چیزی که تو این فایل باتوجه به اگاهی های ارزشمند متوجه ایراد خودم توی تغییر شخصیتم شدم اینه که من از وقتی بااین آگاهیها آشنا شدم واقعا از صمیم قلبم خواستم که به صورت جدی این حرفهارو بفهمم ودرک کنم و عمل کنم
اما الان میبینم خواستن من بیشتر از توانستنمه،یعنی هروزی که تعهد نوشتم که امروز میخواهم بصورت لیرز فوکست فایلهارو گوش کنم و بهشون عمل کنم یک شرایطی برام پیش اومده که واقعا تمرکزمو ازم گرفته و خیلی خوب نتونستم اون روز ازفایلها استفاده کنم
بعد از چندروز که دیگه خودم از خودم ناامید شدم و میگم که نمیتونم یهو میبینم شرایط خودبخود داره جوری پیش میره که هولم میده باتمرکز بشینم فایلهارو گوش کنم و عمل کنم
درواقع وقتی یروز اصرار میورزم که باتعهد و قول دادن به خودم یه کاریو انجام بدم،بدتر یه شرایطیوایجاد میکنم که واقعا نتونستم خیلی عالی عمل کنم
بخاطر همین دیگه سعی میکنم حتی به خودم هم قول ندم که فلان کاررو حتما فلان روز یا فلان موقه انجام بدم
ازخدا هدایت میطلبم که بهم کمک کنه بتونم درشرایط مناسب وموقعیت مناسب اون کاری که مدنظرمه انجام بدم
بعد درمورد کسی هم وقتی میبینم زیاد بدقولی میکنه و مثلا بهم گفته پیاده فلان جا نرو باماشین میام دنبالت،چون دیدم که اون فرد چندینو چندبار بدقولی کرده و سر ساعت مقرر خودشو نرسونده،دیگه رو حرفش حساب نمیکشم و خودم یا با تاکسی رفتم یا پیاده افتادم به راه رفتم،بعد که به مقصد میرسم تازه زنگ میزنه میگه بیاازخونه بیرون و منم میگم خدا پدرتو بیامرزه من خیلی وقته رسیدم دیگه نیاز نیست بیای دنبالم
یامثلا یک نفر توی فامیلمون هست که وزنش حدود 130کیلو شده و سالیانه ساله به خودش قول داده از اوله شنبه شروع کنه به رژیم گرفتن!و اون شنبه هنوز نیمده که نیمده
بعد هربار که منو میبینه میگه خوشبحالت توچجوری لاغر موندی تو که ازمن بهتر میخوری میوه نمیخوری پس چطوریه که همیشه کمبود وزن هم داری
بعد من دوسه دفه بهش گفتم که نوع غذاخوردنم و ساعت غذاخوردنم چجوریه،اون وقت میگه خوب منم ان شالله شنبه ی آینده مثل تو رژیم میگیرم،بعدمیبینم اون آدم هزارتا شنبه براش اومده و نه تنها شروع نکرده بلکه هربار بیماریهای عجیبوغریبی هم سراغش اومده
منم دیگه وقتی میخواد جلوم حرف از لاغری بزنه بهش راهکار نمیدم و اگه ازم پیشنهادی چیزی خواست میگم من واقعا نمیدونم دکتر نیستم برو یه دکتر ببین نظرش درموردت چیه
یامثلا یکی هست توی فامیلمون آقا ماه رمضون که میشه این میوفته رودوره غیبیت کردنِ تمومه آدمای فامیل،بعد که بهش میگم خوب این چه روزه داریه که تو انجام میدی داری معده ی خودتو روحو روانتو باغیبت کردن سیر میکنی
بعد یهو بفکر میوفته میگه اره راست میگی دیگه ازفردا قول میدم غیبت کسیو نکنم اصن زندگی بقیه به من چه،اون وقت فرداش میبینی همون آشو همون کاسه تازه ازدیروزش بدتر…
بعد خوب من وقتی دیدم یکی دوبار بهش میگیم و گوشش بدهکاره اینجور حرفا نیست،کُلا رابطمو باهاش از صد به یک رسوندم یعنی دیگه خودش یجورایی متوجه شده که من آدمی نیستم بخوام پای حرفای صد من یه غازش بشینمو گوش کنم،و دیگه هر چندماه یکبارم که منو میبینه لام تا کام حرف کسیو جلوی من نمیزنه
درمورد خودم هم اینه که هربار به خودم قول میدم توی رابطم باهمسرم از لحاظ کلامی بیشتر عشقمو ابراز کنم میبینم که یه بهونه های مزخرفی میارم که منو از کلام لفظی منصرف میکنه و نمیتونم خیلی راحت باشم باهاش،و اینم برمیگرده به خانوادم که کلا توی رابطشون باهمدیگه خیلی راحت عشقشون رو جلوی من ابراز نکردن و تو ناخوداگاه من رفته که درستش همینه و نباید خیلی از کلام عاشقانه مخصوصا جلوی بچم به همسرت بزنم
درمورد همسرم وقتی یه وسیله ای توی خونه خراب میشه وبهش میگم فلان وسیله خراب شده درستش کن،میگه حالا شب که اومدم حتما درستش میکنم اون وقت میبینی چندین تا شب اومده و اون وسیله خراب مونده یه گوشه کناره خونه
بعد من دیگه میبینم درمورد خرابی وسایل خونه همسرم زیاد خوش قول نیست،کاری که میکنم اینه که خودم اون وسیله رو به تعمیرگاه میبرم یا توی اینترنت سرچ میکنم و اون وسیله رو درستش میکنم،الان دیگه خیلی توی تعمیر بعضی از وسایل ماهر شدم
یعنی همین بدقولی ایشون باعث شد که من یباره دیگه به حرفش اعتماد نکنم و خودم آستین همت رو بالا بکشم و اتفاقی که میوفته،هم خودم کلی اطلاعات کسب کردم درمورد اون خرابی،هم اینکه بحث الکی باهمسرم راه ننداختم،و همین که بیشتر روی خودم حساب باز کردم تا کسه دیگه ای
وهمین اتفاق باعث نقطه ی قوتم تو بقیه ی مسائل زندگیم شده و هربار مثلا پدرم یامادرم بهم قول دادن که بیان کاریو برام انجام بدن و چندین بار شرایط براشون جوری پیش رفته که نتونستن،من هم دیگه هرررکاری که میخوام انجام بدم بیشتر رو وقتو زمان خودم حساب بازمیکنم و برنامه ریزیه اون روزمو جوری پیش میبرم که بتونم همه ی کارهامو درست و بموقه انجام بدم
و همین برنامه ریزی کردن و روی وقت خودم حساب باز کردن هم باعث شده که بسیار خوش قول تر باشم چه درمورد خودم و چه درمورد دیگران
یک مورد دیگه اینه که همسرم یک نفریو توی فامیلشون چندینو چند بار به کمپ اعتیاد بردن و هروز بهترین خوراکیها رو براش توی کمپ میبرد و ایشون هم هربار قول میداد که دیگه ترک کنه وسمت اعتیاد نره
و همسر ساده لوحه من هربار گول این ادمو میخوردو هرچی بهش میگفتم پولاتو خرج این ادم نکن این کاملا مشخصه که یباره دیگه میره سمت اعتیاد،همسرم کلی بهش برمیخورد که نه ایندفه بابقیه دفه ها فرق میکنه من فلان خرج رو براش کردم دیگه روش نمیشه جلو من دوباره بره سمتش،واتفاقی که میوفتاد اون فرد نه تنها آدم نمیشد بلکه پولای همسره منم به باده فنا میرفت
دفه ی آخری که یکماه قبل از عیدبود دوباره همسرم پاپیش گذاشت واونو به کمپ بردن باکلی امضاووتعهد،ومن همونموقه براش خطونشون گذاشتم و گفتم کجاست که دوباره ازین خیر رسانی بیش از حدت به اون ضربه بخوری،و الان معلوم نیست این ادم داره باخودش چیکار میکنه و جلوی همه ادعای پاکی میکنه اما جرأتشو دیگه نداره بگه چی مصرف میکنم
کلا همسره من یه فرد بسیار احساساتیه و خیلی دوست داره زیاد به دیگران خیر رسانی کنه،اون وقت به جای اینکه نتیجه ی مثبتی از اون افراد ببینه نتیجه ی عکسشو میبینه و کاملا بهم میریزه،تااینکه یکروز بهش گفتم عزیزم وقتی تو قصدت تغییره اون ادم باشه مشخصه که نتیجه برعکس میگیری،پس بهتره بااین نیت خیررسانی نکنی و برای پیشرفتو ثواب خودت اون کارو بکن که اگه نتیجه ای ندیدی ناراحت نشی
و الان دیگه خیلی موقعا شده خوده همسرم بهتر توانایی نه گفتن رو پیداکرده و وقتی میبینه اون خیررسانی هیچ کمکی به طرف نمیکنه که هیچ تازه بدترم ضعیف بارش میاره،دیگه خیلی راحت میگه نمیتونم برات کاری انجام بدم
خیلی ازین موارد مثال دارم،اگه چیزی یادم اومد که کمک میشه به دوستان حتما کامنت میکنم
هرکجاهستید شادوسلامت وسرشاراز ارامش باشید
سلام و درود سرکار خانم گنجی عزیز و گرانقدر
چقدر نوشته ها و مثال های عالی و زیاد و کاربردی زدید
چقدر خوب بیاد آوردید
چقدر با حال و با مزه بود اون جمله ای که به فامیل تون گفتید: داری با غیبت خودتو سیر میکنی؟
و چقدر چالش واضحی بوده برای همسرتون.
این موضوع که مثلا امروز تصمیم میگیرید فلان کار یا فلان تمرکز رو بزارید روی فلان فایل یا هر چی..
بعد دقیقاً برعکس میشه و در زمان دیگه کار بهتر پیش میره
منم بارها این اتفاق واسم افتاده
من فکر میکنم از اونجا که قانون ذهن و طبیعت خداوند و هستی اینه که یک شعور ناخودآگاهی در کل هستی موج میزنه و همگان و همه چیز توسط یک شعور مندی و یک آگاهی بهم متصلند و از یک نیرو (الله) تبعیت می کنند
و (نیروی باطن و ناخودآگاه) در کل هستی وجود داره و داره پیش می بره
پس کارها بصورت ارادی و با فشار و زور فیزیکی و ارادی پیش نمیره و ضمناً یک نیروی اینرسی و ایستایی میاد وسط و میخواد اختلال ایجاد کنه در برنامه و اهداف ما.
بنابراین وقتی تصمیم میگیریم این تصمیم همراه با فشار و زور نباید باشه
یک حس باید باشه و همون هدایت و رها بودن یک نیت قلبی و نه منطقی.
وقتی من با منطقم نیت میکنم کار پیش نمیره.
ولی هر چقدر ریلکس تر میشه آدم خودش پیش میره
فکر کنم همینقدر که شب قبلش موقع خواب یک همچین نیتی برای روز بعد بکنیم و احساس خوب هم در موردش داشته باشیم و تجسمش کنیم که فلان کار یا فلان فایلا چقدر عالین و چقدر تاثیر گذار وقدر نتیجه بخش دوست دارم انجامش بدم (با نیروی رنج و لذت)
کار ساده تر پیش میره
همون داستانی که کسی میگه وقتی میخوام یه چیزیو نمیشه برعکسش میشه وقتی در ذهنم نبوده یا نخواستم شده
موفق و شاد باشید بانو
به نام الله هدایتگرم
با سلام و احترام خدمت استاد عزیزم مریم جون و دوستان همراه در مسیر آگاهی و توحید
خداوند رو سپاسگزارم که مرا هدایت کرد تا شاگرد شما باشم و در مکتب شما درس زندگی بیاموزم وامیدوارم خداوند درک مرا از این مفاهیم هر روز بیشتر و بیشتر کند و مرا در این مسیر ثابت قدم بدارد
آگاهی های بینظیر این فایل برای من مهمترین پاشنه ی آشیل است و هر وقت به گذشته نگاه میکنم میبینم هر جا به در بسته خوردم دقیقا به خاطر اعتماد و دلسوزی بی جا به دیگرانی بود که هر روز پر توقع تر از قبل از من انتظار داشتن و من هم هر بار با اینکه اصلا دلم نمیخواست پاسخ مثبت دادم و فکر و انرژی و تمرکزم رو روی کارهایی گذاشتم که آخرش هم هیچ نفعی که به حال من نداشت بماند تازه بدهکار هم میشدم ….
حالا دیگرانی که تو زندگیم نیستن رو شاید بتونم تحمل کنم ولی توقع بی جای بچه هام واقعا منو کلافه کرده خیلی سخته برام که وقتی از دختر ده سالم بخوام که وسایل شخصی خودشو ،اتاقشو مرتب کنه میگه باشه ولی هیچ وقت انجامش نمیده و در نهایت من باید تمام وظایف اونو انجام بدم و دوباره فرداش همین اوضاع تکرار میشه هر روز و هر روز ….و همیشه هم هر دوتا دخترا میگن قول میدیم دیگه تکرار نشه،، فردا حتما خودمون اتاقمون رو تمیز میکنیم، این بار هر چی وسیله ریختیم مرتب میکنیم،، ولی همه ی این حرفها فقط در حد حرف میمونه ….
گاهی به خودم میگم حتمااا من مقصرم و این شیوه تربیت خودم بوده واز روز اول به دخترام وظایف شون رو یاد ندادم ولی فکر که میکنم میبینم این مشکل و قبلاً نداشتم و چند سالیه که اینقدر بچه های من توقعات شون رفته بالا و هر بار چیز جدیدی از من میخوان و هر بار بینظم تر از قبل میشن و جالب اینجاست که هر بار چیزی از من و پدرشون درخواست میکنن حتما باید دریافت کنن و انگار اصلا تحمل نه شنیدن و ندارن …..من میتونم دوست و رفیق و ….. که رفتار اشتباه دارن کنار بزارم ولی بچه هام که با ما زندگی میکنن و بی نهایت شخصیت وابسته دارم و نمی دونم چطور باهاشون رفتار کنم …
جالب اینجاست که هر کسی از فامیل بچه های منو میبینه میگه خوش به حالت چقدر دخترای آروم و با شخصیتی داری وکلی ازشون تعریف میکنن ولی همین بچه های آروم و با شخصیت گاهی اوقات میشن ملکه ی عذاب من و واقعا منو در حد انفجار پیش میبرن ….
البته ناگفته نماند که من هم اصلا آدم صبوری نیستم و خیلی تو خونه زود از کوره در میرم ولی بلافاصله پشیمون میشم و میگم ارزش ندارد و خودمو با یه چای یا قهوه یا اومدن به سایت آروم میکنم مثل همین الان …
امیدوارم روزی برسه که من بتونم با آرامش با بچه هام رفتار کنم که سخت ترین کار دنیا برای من همینه …..
سپاسگزارم از شما استاد بزرگوار که باعث آرامش و حال خوب من و هزاران نفر هستید
سلام به استادگرامی و دوستان عزیزم
من از تجربیات خودم که خیلی هم ضربه خوردم از همسرم بود که هر بار یک قولی میداد ومن هم هربار باورش میکردم روش حساب میکردم بعدمیدیدم نمیشد بعدکاملابه هم میریختم گله و شکایت و بحث و …..
همسرم هرباربایک بهونه میومدخودشو توجیه میکرد که من میخواستم ولی نشدتلاش خودم کردم ولی نشدمنکه مشکل ندارم دنیا و دولت و کشور و… اینامشکل دارن و دوباره و دوباره این روند سر هرموضوعی تکرارمیشدو من بعد چندین بار ضربه خوردن ها و نشدن ها فهمیدم دیگه نبایدروحرفش حساب کنم الان هربار یک حرفی میزنه فلان موقع میخوام به فلان هدف برسم این کاربرات بکنم این قول میدم دیگه به حرفش گوش نمیدم درواقع اون رو یک فردپر از توهم میبینم پراز باورهای غلط و طبل توخالی
ممنون از استاد عزیز که این فایل های ارزشمندمیزارید وباعث میشه که بتونیم باگ های خودمون بشناسیم روی خودمون کارکنیم روی هیچ کس حساب نکنیم شرک نورزیم روی خودمون و توانایی های خودمون و خدای خودمون حساب کنیم نه دیگران
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و تمام دوستان هم فرکانسی ام.
استاد عزیزم بسیار سپاسگزارم که همیشه با عشق آگاهی های خودتون رو با ما به اشتراک می گذارید.
یادم میاد یک باور قدرتمند کننده از شما که مرتبط با این فایل هست و من آگاهانه بار ها با خودم تکرار می کنم و احساس خوبی به من می دهد این است که :
موفقیت تنها انجام دادن کارهای درست نیست بلکه موفقیت مساوی است با انجام ندادن کارهای نادرست+ انجام دادن کارهای درست
چقدر این باور به من کمک کرد تا بهتر صراط مستقیم را پیدا کنم و از حاشیه ها دور بمانم.
حرفهای این جلسه را با گوشت و پوست و استخوان ام درک کردم و هیچ مقاومتی نداشتم بلکه وقتی میشنیدم کاملا تصدیق می کردم.
چرا؟؟؟؟؟
چون دلیل دارم و آن دلیل منطقی ایست.
دلیل ام را با روایتی از گذشته خودم آغاز میکنم تا هم رد پایی برای خودم باشد و شاید پندی برای دوستان که میخواهند زندگی را به تمام معناتجربه کنن.
سال 90 درست زمانی که میخواستم کارشناسی ام را تمام کنم فردی به خواستگاری من آمد در همان دیدار اول برخوردی من از ایشان دیدم که جواب رد دادم چون؛ آن برخورد با درون من در تضاد بود.
ایشان بی خیال نشد و هر بار به واسطه دوست و آشنا پیگیر این ارتباط بود تا بلکه دل من را به رحم بیاورد و با ایشان نامزد شوم.
من در آن زمان که هنوز دانشگاه ام تمام نشده بود و امتحانات آخر بود با افرادی هم منزل بودم که بسیار سن شان از من بیشتر بود و دانشگاه را نه به خاطر درس که به خاطر همسر یابی انتخاب کرده بودن و من با هزار امید و آرزو دنبال ادامه درس و کارشناسی ارشد .
وقتی متوجه این خواستگار و جواب رد من شدن مدام از باورهای محدود کننده خودشان با من سخن می گفتند:
فکر می کنی پسر ریخته سر کوچه
فکر می کنی بیرون خبریه
فکر می کنی بهتر از این گیرت میاد
فکر می کنی باید همه باب میل ات باید رفتار کنند
ما رو میبینی دریغ از یک خواستگار
و…...
و این حرفها در ذهن من مرور میشد
و من الارغم میل باطنی بعد از چندین بار خواستگاری جواب مثبت به ایشون دادم.
جواب مثبت دادن همانا و شروع شدن بد تضاد های زندگی من همانا.
تصور کنید وقتی با این حجم از باورهای اشتباه ازدواج کنی چه پیش خواهد آمد.
من آنقدر با ایشان غریبه بودم که سه ماه حتی به صورتشان نگاه نمی کردم.
از آن زمان ها احساس قربانی شدن یقیه من را گرفت.
دیگر هیچ هدفی در زندگی نداشتم.
دیگر هیچ چیز در جهان مرا خوشحال نمی کرد
دیگر خنده هایم حس گریه به خود گرفته بود.
من در یک شهر دیگر و خانواده در یک شهر دیگر و احساس شخصی را داشتم که تبعید شده و احساس پوچی می کردم.
من با کوهی از مشکلات که توسط همسرم ایجاد شده بود روبرو شده بودم تازه با یک پدیده جدید که آن هم موضوع بچه بود.
چون من در مورد مشکلات ام با هیچ یک از اعضای خانواده صحبت نکرده بودم و همیشه در جمع که همه گله و شکایت می کردن من سکوت می کردم و آن ها منتظر بچه بودن .
دوباره یک باور اشتباه دیگر مرا تا قعر چاه برد:
بچه شیرینی زندگیست و تازه بعد بچه آوردن گشایش در زندگی اتفاق می افتاد
و من این حرف را باور کردم و الان متوجه حرفهای استاد میشم که میگن :
هر رفتاری و هر کاری از ما سر میزنم به واسطه باور پشت آن است.
وقتی نگاه به زندگی ام می کنم میبینم پشت تمام کارهایی که انجام میدهم باورهایی نهفته است و در مورد دیگران هم همین طور .
من با اینکه خودم بسیار انسان درستکار و راستگو و سالم هستم ولی با انسانی مثل خودم در زندگی روبرو نشده ام.
نه به این دلیل که چنین انسان های وجود ندارن به این دلیل که من بیشتر از اینکه بشنوم همه خوبن همه شریف هستند همه سالم هستند هزاران بار شنیدم همه معتادن همه مشروب خورن همه خیانت کارن همه دزد هستند همه مال مردم خورن.
و باز خوردی که از جهان هستی می گرفتم ریشه همین حرف ها بود
ولی یک روز خدا دستم را گرفت از تاریکی نجات ام داد واین خدا با من چه کرد:
بهم گفت مهم نیست کجایی؟ سن ات چنده؟ چقدر مشکلات داری؟
بهم گفت دستت رو بزار دستم ببین برات چکار می کنم.
از وقتی باورش کردم به اندازه خودم؛ دیگه با جرات میگم الگو های تکرار شونده نا دلخواه ندارم و فقط الگوهای تکرار شونده دلخواه میبینم:
شاید بگویم در این شش ماه اخیر فقط با حال خوب مردم روبرو شدم.
با ماشین های گران قیمت و تمیز
با کودکان بسیار زیبا و خوش اخلاق
با خانواده هایی که عاشقانه در کنار هم لذت می برن.
با گل های زیبای روبروی خانه ها روبرو می شوم
دو تا دختر بسیار باهوش و زیبا دارم و بسیار ارتباط دوستانه ای با هم داریم
با اخلاق خوب همسایه ها روبرو می شوم.
پول هایم فقط جاهای خوب هزینه می شود و به جا و مناسب
در این شش ماه هیچ پیش آمد ناخواسته برام پیش نیومده.
دلیل این شش ماه هم این است که من از وقتی عضو سایت شده ام خودم را متعهد به تغییر کردم و خداوند تمام دعاهای مان را می شوند و اجابت میکند.
جهان به فرکانس های هر لحظه ما پاسخ میدهد: گذشته ام را میبخشم و رها میکنم و آینده ام را به دستان قدرتمند خداوند میسپارم و در لحظه از زندگی ام لذت می برم.
و چه کسی از خداوند به وعدههای خود عملگرا تر.
شادو پیروز و سربلند باشید.
سلام استاد
آره من این الگو را طرف مقابلم تو رابطه عاطفی
داشت و طرف قول داد و التماس کرد دیگه تکرار
نمیشه و استاد بعداز چند ماه دوباره همین داستان
تکرار شد و خودم میفهمیدم ک آقا این منا
اسکول خودش کرده ولی باور های محدود من
نزاشت اوایل تموم کنم ولی بعد از چندین ماه
تمومش کردم اون باور های محدود کننده
چسبیدن ب آدمها و شرک و دیگ مثل این
نیست و آی طول میکشه تا دوباره پیدا بشه
معرفت داشته باشه یا نداشته باشه از این طور
فکر و باورها میومد ولی همین ک فهمیدم
از کجا آب میخوره میتونم این لوله خراب را
تعمیر کنم
عاشقتم استاد
به نام الله هدایتگرم به سمت بهترینهای من
سلام بزرگواران و سلام دوستان عزیز
استاد عزیزم ، خداوندم رو شاکرم که من رو در مسیر آموزه های شما قرار داد
خدا رو شاکرم و بر خودم می بالم که استاد دانا و آگاهی چون شما دارم
خدا رو شاکرم که هر روز وارد این سایت میشم و هر بار با تجربه تر، شادتر، آگاه تر، با کیفیت تر و لایق تر از قبلم، از این سایت خارج میشم
سپاسگذار وجود ارزشمندتون هستم
سپاسگذارم که اینقدر موشکافانه و دقیق دارید روی این الگوهای تکرار شونده تمرکز میکنید چون بیس اتفاقات و تجربه های زندگی ما رو همین تکرار ها میسازن
اصلا هر چیزی از همین نکرار شکل میگیره
مگه باور به معنی افکار تکرار شونده نیست؟؟؟
باه
پس هر چیزی که در زندگی من تکرار بشه، اصل و بیس اتفاقات و تجربه های من خواهد بود و اگه بخوام تجربه هام رو متفاوت کنم باید اون تکرارها ، اون الگوها رو تغییر بدم
چقدر عالی شما مثال میزنید
و انیشتین چه زیلا گفت که تنها راه یادگرفتن، مثال زدنه
من خودمم یر کلاس درس وقتی میخوام مثائل رو دقیق برا دانشجوهام باز کنم، اول به کم توضیح مقدماتی میگم و سریع میرم سراغ مثال تا در عمل ، مفاهیم درک بشن و در مورد مثال های زندگی و تجربه های افراد که دیگه تاثیرش عالی عالیه
در مورد این الگوهای تکراری دیگران، من هم مثالهایی دارم هم از خودم هم از بقیه
یه رفیق دارم بنده خدا آدم ساده و رو راستیه و دلش میخواد بین همه رو صلح بده
من خودم قبلا خیلی این ویژگی رو داشتم و سعی میکردم خیلی مثلا همین دوستمو راهنمایی کنم اما از وقتی باور کردم هر کسی خودش مسئول بندگیشه فقط یه صحبت کوچولو و دیگه ادامه نمیدم
همین رفیقم، بین جاریش و برادر شوهرش یه صحبت پیش اومده بود و ایشون واسطه بین این دو نفر شده بود
من قبلا تجربه کرده بودم که این واسطه بازیا، آخرش یه چیزی توش در میاد به ضرر آدم، پس به دوستم گفتم شما کاری نداشته باش و بذار اینا خودشون صحبت کنن و گفت آره من کاری ندارم چون قبلا از همین در، ضربه خوردم
و در نهایت دیدم این دوستم مجدد اون کار رو انجام داد و دقیقا همین اتفاق افتاد و صحبت هایی رد و بدل شد که به ضرر این دوستم شد چون همون الگوی قبل رو با نتایج قبل تکرار کرده بود و با اینکه خیلی ناراحت بود و میگفت توبه میکنم که دیگه چنین کاری کنم، اما منم ابن باور دارم که این الگو بازم براش تکرار میشه که چند بار هم تا حالا تکرار شده
یا مثلا خود من، هی با خودم صحبت میکنم و تغهد میدم که هر موقع همسرم صحبتی کرد که من خوشم نمیاد، ساکت باشم و حقیقتا نتیجه یاکت بودن و عوض کردن بحث رو هم دیدم اما باز هم هر موقع یه بحثی با همسرم اتفاق میفته ، از چند بار ، بیشترش نمیتونم ساکت باشم، انگار نمیتونم وفادار باشم به قول و تغهد خودم، انگار یه چیزی از درونم میگه از خودت دقاع کن، حق با توئه، بهش رو نده …
البته که باید بگم خیلی بهتر از قبلم و همبن چند روز پیش چنان در این سرایطی موضوع رو عوض کردم که کلا دوتامون بادمون رفت که ما داشتیم بحث میکردیم و اصلا اون موضوع دیگه ادامه پیدا نکرد
یه الگوی نکرار شونده دیگه در مورد دیگران برای من هم تا حالا 3 بار اتفاق افتاده و واقعا ابن بار قصد داستم دیگه ادامه ندم که حالا دیگه مطمئن شدم
قضیه این هست که من چند سال پیش که داشتم رساله دکترام رو کار میکردم، یه آقا در کارهای آماری به من کمک کرد که ایشون بسیار متبحر هستن و واقعا یه دست معجزه آسا برای من در اون تایم بودن که فکر میکردم همه درها برای کار من بسته شده
یه مدت بعد یه مار دیگه برام پیش اومد و ایشون تا حدود 2 هفته جواب من رو نداد که من فکر کردم واقعا مشکلی براشون پیش اومده ولی بعد دوباره دو قهته بعد ایشون جواب داد و کار من رو انجام داد
دوباره پارسال یه کار دیگه مقاله داشتم که سپردم بهشون و قول تقریبا 1 هفته رو به من دادند و بماند که من 3 ماه معطل شدم و له خودم گفتم که دیگه از ایشون کمک نمیگیرم اما مجددا حدود 2 ماه پیش یه کار اصلاحیه دادم بهشون و اونقدر جواب ندادن تا 2 روز پیش که هنوز هم برام جواب قطعی رو نفرستاده
بعنی 3 بار این الگوی بدقولی ایشون نکرار شده و من واقعا دیگه سراغ ایشون نمیرم و قطعا انسانهای متعهدتر و متخصص در این کار وجود داره که من میتونم با خیال راحت و با اطمینان کارم رو بسپارم بهشون و در زمان مناسب نتیجه رو به بهترین شکل دریافت کنم
من از صحبت های شما توی فایل قبل و توضیحاتی که توی این فایل دادید، یه آگاهی دریافت کردم
اینکه من، یسری مواقع بسیار عصبانی میشم حالا از رفتار بقیه و یه سری الگو برای من رخ میده که خواسته من نیست ولی باز من تکرار میکنم و همون نتایج نامطلوب قبل رو ایجاد میکنه ، خیلی زیاد به باور کمبود در من ارتباط داره
اینکه مثلا همین آقا، کار من رو هر بار با تاخیر میده و من باز هم میرم سراغش، قطعا باور دارم آدم مناسب این کار کم هست و اگه ایشون انجام نده، دیگه کسی نیست که بتونه انجام بده
یا اگه کسی یه رفتار بد با من داره و مدام تکرار میشه و من باز هم میرم سراغش، باور دارم اگه این نباشه، پس فرد مناسب دیگه ای هم نیست
امروز خیلی این باور کمبود برام بلد شده
استاد هر چی عمیق تر میشم توی پاسنه های آشیلم، توی ضعف هام، توی ترس هام ، انگار ریشه همشون به عزت نفس بر میگرده
با شاید برتر دونستن بقیه نسبت به خودم، به اولویت دلدن دیگران نسبت به خودم، به نگاه و نظر بقیه در مورد خودم ( این مورد در من خیلی زیاده)، به نگاه قربانی شدن و اینکه سالهای سال اینو خوب میدونستم و هنوز نتونستم کامل ازش رها بشم، اینکه باور لیاقت و ارزشمندی رو اونقدر نهادینه نکردم که بدونم برای من بی نهایت وجود داره و همونطور که برای بقیه بی نهایت نعمت هست برای منم هست و هزاران مورد دیگه
احساس میکنم خیلی باید عمیق تر بشم
احساس میکنم باید خیلی بیشتر تمرکز کنم
احساس میکنم باید خیلی رها تر باشم و ساده بگیرم
استاد من یه بیرون ساده که بخوام برم باید کلی دقت کنم که لباسام ست باشن، با اینکه در مورد آرایش خیلی راحت گیر و ساده هستم اما در مورد لباس ، اینجوری نیست و باید همه چیز رو دقت کنم
تا حدی این نظم و مرتبی و ست بودن هم خوبه اما اندازه زیادش به توجه دیگران نسبت به خودم و خوب بودن از نظر بقیه، اهمیت دادنه
من دقیقا میدونم اگه با افرادی دوست هستم که شاید خیلی در مسیر قانون نیستم و من سعی میکنم با افراد آگاه تری باشم اما خیلی نیستم، به این خاطر هست که اونا من رو خیلی تائید میکنن
اصلا یکی از دوستام، انگار من رو واقعا خدا میدونه و من میبینم که چقدر به سمتش تمایل دارم
خدایا تو کمک کن که من در نگاه تو فقط خواستنی باشم
خدایا او کمک کن که من خودم خودمو بخوام و تائید کنم نه اینکه منتظر تائید بقیه باشم
خدایا تو کمک کن که من خیلی وقتا برا راضی کردن بقیه، خودمو عذاب ندم، سختی نکشم
خدایا تو کمک کن که فقط رضایت تو رو جلب کنم نه بقیه رو
خدایا تو کمک کن که من ارزشمندی واقعی خودمو درک کنم و نه اینکه اونو به ظاهر و مدرک و پست و مقامم گره بزنم
خدایا کمک کن که ساده بشم تا جهان هم برای من ساده بگیره
خدایا از من، منی بساز که باید باشم
خدایا همه امیدم به توئه و ایمانی که بهت دارم
خدایا من رو با خودت دوست واقعی کن
عاشقتوتم
ممنونم که کامنتم رو خوندید و شکرگذارم که هم مسیر شما خوبان هستم
با عشق، تا بعد ….
سلام به همگی
به استاد عزیزم ک استادی برازنده شماست
و خانم شایسته گل
به چه نکته عالی توی این فایل ک خیلی هم متفاوت بود با فایل های دیگتون اشاره کردید
تا قبل از این فایل من فکر میکردم من تغییر کنم دیگران هم تغییر میکنن که البته این مورد رو دیدم اما با گذشت زمان زیاد، چون منم زمان برد تا تغییر کنم
الان با دیدن این فایل متوجه شدم که اگه میخوام مدت زمان تغییرم رو کوتاه تر کنم و زودتر به نتیجه برسم پلن B رو اجرا کنم چقدر این پلن میتونه منو زودتر به نتیجه برسونه تا اینکه تحملللللل کنمممم تا اینکه اینقدر روی خودم کار کنم خودمو بُکُشم، باشرایط خودمو وقف بدم، تا شاید یه درجه طرف مقابلم تغییر کنه
من با یکی از اشخاصی ک باهاش رابطه احساسی برقرار کردم، زمانی ک ما وارد رابطه شدیم بهم گف ک من هرکاری ک تو فکر کنی رو تا قبل از تو انجام دادم و یه آدم دیگه ای بودم اما الان تغییر کردم و میخوام یه رابطه پایدار رو تجربه کنم
یه رابطه پایدار با یه شخص تا اینکه چندین رابطه با چند نفر
من ازش سوال کردم که چیشد و چطوری شد ک تغییر کردی؟ گفت هیچی به این نتیجه رسیدم ک اون روش جواب نمیده و تغییر کردم
از جوابش فهمیدم ک دوست داشته تغییر کنه ولی دریغ از یه درجه تغییر
همینو همونجا متوجه شدم چون خود منم مدت ها دوست داشتم آدم با برنامه ای باشم، دوست داشتم موفق باشم، دوست داشتم پولدار باشم، دوس داشتم احساسی برخورد نکنم و به دیگران وابسته نباشم اما الگوی های گذشته ام قوی تر بودن
وقتی ک من تصمیم گرفتم جدی تغییر کنم تا مرز خودکشی هم رفته بودم اما خداوند در لحظه آخر منو برگردوند و خودش هدایتم کرد رفته رفته، قدم ب قدم تغییر کردم طوریکه الهام الان 180 درجه با الهام قبل فرق میکنه هرچند ک میتونه عالی ترهم باشه وقتی مسیر تغییر خودم رو دیدم و با حرفی ک بهم زد مقایسه کردم فهمیدم ک خیال باطله
فهمیدم باید ی دلیل واضح و محکم داشته باشی که بخوای تغییر کنی، فهمیدم باید حتما یه اعتقاد و باوری داشته باشی ک بتووونی تغییر کنی، یه نیرویی یه انرژی ب اسم خدا باید پشتت باشه وگرنه همش و همش درجا زدنه و اگه بخوای با کله خودت پیش بری مسیر سخت تر و سخت تر میشه
فهمیدم همون انرژی بعد از مدت ها دعا کردن دستم رو گرفت و من رو از اون باتلاق کشید بیرون و نجاتم داد و کاری رو برام کرد ک هیچ قدرتی روی زمین و هیچ آدمی نتونست انجام بده، فهمیدم به این راحتیا نیس ک یه شبه اتفاق بیفته
با این فایل بهتر متوجه شدم ک آدم ها مسیر و راهشون کاملا مشخصه و گاهی این من هستم ک خودمو گول میزنم
از این ب بعد آدم ها رو همونطوری ک هستن ببینم و با همون خصوصیات تصمیم بگیرم ک میخوام ادامه بدم یا نه، میخوام باهاشون وقت بگذرونم یا نه
مثلا من با یکی از دوستام ک تازه باهم آشنا شده بودیم یه پروژه رو باهم مشترکی برداشتیم و توی این پروژه ایشون هیچ کاری نکرد (البته ک من هم نذاشتم کاری کنه چون باور به این داشتم هیچ کسی مثل خودم نمیتونه کارو تمیز تحویل بده و همه چیز باید عالی باشه) حتی قسمت هایی ک مربوط به خودش میشد رو درست انجام نمیداد، اهمیت نمیداد و بیخیال بود همین باعث شد پروژه بعدی ک اشتراکی بود رو من اصلا قبول نکردم و گفتم تحت هر شرایطی شده من با ایشون کار نمیکنم و کارو جدا کردم
یا مثلا با یکی از اقوام که میدونم ته ته حرفاش همش گله و شکایت هست، ارتباطم رو کمرنگ کردم، باهاش صحبت نمیکنم و خودمو توی شرایطی نمیذارم ک مجبور بشم کنترل ذهن کنم و شرایط رو برای خودم سخت تر کنم
این تمرین هارو یه مدتی هست ک بصورت جدی شروع کردم و البته ک موضوع همین فایل هم مربوط میشه ب تعهدی ک من ب خودم دادم
خداروشکر ک به این فایل فوق العاده هدایت شدم و امروز گوشش دادم عالی بود خدا قوت استاد عزیزم
برای همه دوستان گلم هم تغییرات بزرگ و بنیادی رو آرزو میکنم که انشاالله نتایج عالی رو رقم بزنن
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی
سلام به استاد ودوستان عزیزم
استاد جان من با شخصیت شناسی که در مورد خودم داشتم پاشنه اشیلم که باید همیشه روش کار کنم باور لیاقت و ارزشمندی هست و باور فراوونی و به میزانی که روی این موارد اساسی و ریشه ای در عزت نفس و ثروت کار کردم خیلی آروم و نرم و مخملی نتیجه بهتری تو زندگیم گرفتم تو کارم مشتریهای باکیفیت تری اومدند که خیلی بهتر از قبل بدون تخفیف گرفتن پولم رو به موقع و راحت دادند تو کارم خدماتم رو راحتر و سریع تر و لذت بخش تر انجام دادم و بسیار مشتریها مودبانه و با عشق و افتخار پول رو پرداخت کردند ورودیهای مالی راحت و زیبا و لذت بخشی رو به زیبایی دریافت کردم و فاصله اون الگوهای تکرار شونده منفی خیلی کم تر و تکرارش هم خیلی کم تر شده و این که پول و ثروت و نعمت با باور فراوونی که روش کار کردم از بینهایت طریق وارد تجربیات زندگی من شده و این پاشنه آشیل اساسی هست که من گذاشتم تو پس زمینه ذهنم و تعهد دادم که همیشه تا آخر عمرم روش کار کنم و برای ساختن این الگوهای درست آگاهانه تلاش ذهنی میکنم رو باورهام کار میکنم و میدونم باید زمان بزارم روی این موضوع تا به درک و عمل درست هدایت بشم
در رابطه با بخش دوم موضوع الگوهای تکرار شونده دیگران
به خودم افتخار میکنم و تحسین میکنم خودم رو و سپاسگزاری میکنم خداوند رو که من منطقی هستم و در این مورد جاهل نیستم و احساساتم بر منطقم پیشی نمیگیره
الگوهای تکرار شونده ای که از تک به تک اعضای خانواده و نزدیکان خودم درک کردم و با شناختی که از شخصیت و باورهای بنیادین اونها دریافت کردم باعث شد سرم رو تو برف نکنم با الگوهای تکرار شونده اونها به شخصیت اونها پی بردم و به قول قرآن که به پیامبر میگه فکر میکنی اونها راست میگویند که ایمان آوردند به خدا که آنها دروغ میگویند و من به قلب اونها آگاهم تصمیم گرفتم احساساتی عمل نکنم به وعده های دروغ اونها اعتماد نکنم الگوی اونها رو شناختم و فاصله گرفتم از اونها حتی با وجود نزدیکی و خویشاوندی که داریم من آگاهانه تصمیم گرفتم روی حرف اونها حساب باز نکنم خداروشکر توحیدی تر شدم و بحث و گفتگوی بیفایده نکردم به قول قرآن که به پیامبر میگه نردبان بزاری بری به آسمان یا به قعر زمین بری خواهی دید که اونها ایمان نمیارند و تو هیچ وظیفه هدایتی بر اونها نداری من اونها رو رها کردم حتی لازم دیدم دوری کنم با این باور و نگاه که ناراحت میشن؟،مهمه ؟(نه) الویت خودم هستم اونها به این راحتی نمیتونند تغییر کنند چون طبق کد و باور ذهنی که تو ذهنشون هست ناخودآگاه اون الگو رو تکرار میکنند و تغییر ریشه ای اون باور به این راحتی نیست همونطور که تو وجود خودم هم نیازه که با درک آگاهی و پاشنه آشیل آگاهانه کار کنم تا خیلی آروم و آهسته در من باور درست بشه و یک شبه به وجود نیومده که یک شبه از بین بره بنابراین لازم دیدم برای اینکه ضربه نخورم آسیب نبینم فاصله بگیرم و روی حرف اونها با توجه به الگوهای تکرار شونده اونها حساب باز نکنم خودم و خدا رو کاااافی ترین دیدم و برای همین باور هست که فرکانس من رو دریافت میکنند و پلن بی رو اجرا کردم و به ارامش و آزادی بیشتر رسیدم و خدا رو شکرگزارم
من سعی کردم تو ارتباطات خودم با افراد این الگوها رو که تکرار میشه بررسی کنم و در صورت مهم بودن اون الگو برای خودم تصمیم بگیرم که با اون فرد در ارتباط باشم یا نه البته که بار اول و یا دوم که اون رفتار رو ببینم بدون قضاوت و یا تمرکز روی اون رفتار نادرست گذشت میکنم اما بار سوم حتما تصمیم منطقی به دور از احساسی عمل گردن تصمیم رو میگیرم و همچنین روی اشتباهات موردی خودم که تکراری نیست فکوس نمیکنم و یه خودم سخت نمیگیرم سعی میکنم بهتر بشم
روی عزت نفس و خودباوری ،باور لیاقت و فراوانی ،باور توحیدی خودم هم کار میکنم و بیشتر سعی میکنم تمرکزم روی بهبود دائمی شخصیتم باشه و الگوی تکرار شونده نامناسب تو خودم رو بشناسم و ریشه ای حلش کنم استاد جان من عاشقتم که انقدر با اعتماد به نفس بالا روی قرض نکردن، قرض ندادن ،نسیه کار نکردن و قول ندادن بلکه با در نظر گرفتن شرایط اگر تونستید کاری رو بکنید کار کردید من هم باید روی این موضوعات کار کنم تحسین میکنم این حد از عملگرایی شما رو استاد جان الگوی بی بدیل من هستید عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی
سلام و صد سلام خدمت استاد زیبایی ها و خانم شایسته عزیز و همه دوستان گرامی در سایت.
دوستانی که دوره کشف قوانین زندگی رو دارن بنظرم حتما این دو فایل و فایل های دیگه ادامه این فایل ها رو بذارن تو پوشه کشف قوانین زندگی و دوستانی هم که ندارن دوره رو مطمئن باشن این دست فایل های استاد اصلا اصلا اصلا مجانی نیست و بخش عظیمی از دوره های استاد تو همین فایل های رایگان هست و این باور فراوانی و بخشش استاد رو میرسونه…
در مورد الگوهای تکرار شونده در زندگی بایدبگم که:
– هر چند وقت یکبار از بحث های کوچکی که با همسرم و بحث های بین همسرم و مادرم هست کاملا درک کردم که خودم باعث این شرایط بودم بخاطر این الگوی تکرار شونده دانستم که من با محبت بی جا و توجه بیش از حد و تلاش برای حال دیگران را خوب نمودن این شرایط رو بوجود اوردم و از چند روز که توجهم رو متمرکز خودم کردم و روی خودم کار میکنم بصورت چشم گیری این مسائل کمتر شده.
– در مورد دوستان و رفقا هر چی نگاه میکنم تو این چند روزه هیچ یک از دوستان اون ارزشمندی که بهش فکر میکنم رو نداره و اکثرا اهل وام و قسط و قرض و مثل همه هستند و ندارم کسی رو که واقعا با باور و ایمان رفته باشه پی کار مورد علاقه اش و با ایمان ادامه داده باشه و موفق شده باشه،پس نشستم و 208 تا از مخاطبامو حذف کردم و دارم میرم وارد فضای دوستان ثروتمند و موفق بشم حالا تو استخر و باشگاه و …
– در مورد همکاران تو کار معدن و معدن داری هم نشستم فکر کردم دیدم هررر کی بهم زنگ میزنه یا مشاوره مجانی میخواد یا میخواد مسئولیت کارشو روی دوش من بذاره یا میخواد مشارکت کنه و ایده میخواد و یا هر کاری داره که چیزی از من کم میشه اما چیزی بهم اضافه نمیشه…
در کل هررر چی نگاه میکنم این الگوی احاطه شدن با انسان های کم ارزش و مقروض و ضعیف و نیازمند توجه و مشاوره و …دور و بر من هست که هست…
حالا با درک این قانون ارزشمند اللهی که خووودم و تنها خودم با فرکانس هام تمااام شرایطم رو خلق میکنم میام و تغییر میدم این اطرافیان رو.چجوری؟
با توجه به انسان های ثروتمند و تایید ثروتمندان و وارد مدار ثروتمندان شدن و ایجاد ارتباط با ان ها و با این منطق که اگه میخوای به دیگران کمک کنی جز انسان های ضعیف نباش یا اگ میخوای حلال مسائل دیگران باشی بیا و با راه اندازی کسب و کارهای ثروت ساز این کار رو انجام بده یا با این منطق که تو هیچ وقت طبق قانون اللهی نمیتونی به فرکانس کسی دست پیدا کنی و تغییرش بدی.
و یا با این منطق که هر کسی در هر شرایطی که هست خودش مسئول اون شرایط هست و خداوند به همه ما به یک میزان قدرت دسترسی رو داده است.
و با این منطق که شرک یعنی اینکه تو بخوای نقش خدا رو روی زمین برای بقیه بازی کنی و کاری که خود خدا انجام نمیده رو بخوای انجام بدی….
خب این منطق ها و این اعمال خیلی قدرتمند هستن و بسادگی میتونه ما رو وارد مدار انسان هایی کنه که با ارزش و ثروتمند هستند و برای کالا و خدمات ما ارزش قائل هستند و میتونند پول هزنیه کنند و از کالا و خدمات ما بهره مند شوند.
بر طبق فرمایشات استاد و البته تمرکزی که روی دوره کشف قوانین دارم هم واقعا دارم کم کم درک میکنم که باور عزت نفس و ارزشمندی با اختلاف مهمترین باور هست و ترمز های مخفی خیلی خیلی زیادی تو خودش داره و باید هر چه بیشتر روش تمرکز بذاریم و کار کنیم و باگ ها رو پیدا کنیم ان شالله.
ان شالله هر روزمون بهتر از دیروز باشه و تو مسیر بهبود همیشه و همیشه و همیشه برقرار باشیم.
اللهی هزاران مرتبه شکرت…
ممنونم استاد عزیز…
به نام خداوند یکتا
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و همه دوستانم در سایت عباسمنش
در رابطه با الگوهای تکرار شونده راجب دیگران خیلی چیزا برام واضح شد توی این فایل چون که من بارها راجب افراد مختلف تجربش کردم و همیشه این باور را داشتم نه اونا خوبن و منم که این شخصیتشو برانگیخته میکنم.
البته اینجا ی تفاوتی وجود داره بنظر من اینکه طرف یه الگوی تکراری داره با اینکه تو ی چیزی را در اون شخص بیدار میکنی.
اینجا ی نکته ریزی وجود داره.
از کجا میفهمم کدوم شخصیت خودشه و کدوم رفتار را من دارم در اون برانگیخته میکنم :
از اونجایی که میام رفتار اون فرد را با بقیه هم میبینم همون الگو را داره تکرار میکنه.
اما ی وقتی هست طرف ادم اوکی ای هستش با بقیه( مثلا همکارم با بقیه همکارا صمیمیه و احترام میزاره بگو بخند میکنه ولی در رابطه با من گارد میگیره یا احترام نمیزاره) این به این معنی که ما داریم شخصیت بدشو بیرون میکشیم چون که مخالف همین رفتاری که با ما میکنه را با بقیه داره انجام میده پس داره این شخصیتو تو وجودش.
الان خیلی از سوالایی که سالها اشتباه بود جوابشون توی مغزم اصلا مثل بلور شفاف شد.
خب بریم سراغ مثال های من:
1، من یه داداش و زنداداش دارم که هر دوشون خیلی نصیحت میکنند( مثل اینکه استاد میگفتن ی نفر توی خانوادشون بود که فقط بلد بود نصیحت کنه و خودش هیچ عملی نمیکرد)
منم خیلی بدم میاد یکی نصیحتم کنه مخصوصا اگه خودشم نتیجش افتضاح باشه.
خلاصه من اومدم برای زندگی برلین جایی که همین داداشم زندگی میکنه بعد هر وقت که من میرفتم خونشون هی دوتایی منو نصیحت میکردن اینقد بعد از اینکه میرفتم از خونشون حالم بد میشد.(انگار که خدای درونمم میگفت جای تو اینجا نیست) که میگفتم دیگه نمیرم خونشون.
حتی به داداشمم گفتم که منو نصیحت نکن همون موقع که اینو بهش گفتم سه تا جمله بعدش شروع کرد نصیحت کردن.
خلاصه من فک میکردم که مشکل از منه و من این شخصیت شونو میکشم بیرون اما خب اونا راجب همه دیدم که این رفتار را دارند.
کاری که کردم خیلی وقته دیگه نمیرم خونشون و خیلی ارامشم بیشتر شده.
2، یا حتی این مثالم داشتم که پول به ی نفر قرض میدادم هر بار میگفت سر وقت میدم اما نمیداد، بهش میگفتم تو که خوب پول میسازی چطور نمیتونی بدهی تو سر وقت بدی.
منم از یه روز تصمیم گرفتم دیگه نه پول قرض بدم و نه قرض بگیرم.
3،توی رابطه رفتم با ی دختر دو بار دستش برام رو شد(جهان اینکارو میکنه) که ادم درست حسابی نیست اونی نیست که تو فکر میکنی. ولی دوباره میومد میگفت اشتباه کردم ببخش و اینا و منم میبخشیدم فکر میکردم دیگه درست میشه. اما به قول استاد اگرم میخواست نمیتونست چون باید رو خودش شخصیتش کار میکرد. البته که بعد از اون جهان ادم های فوق العاده ای را وارد زندگیم کرد که خیلی دختر های نجیب و صادقی بودند.
استاد وقعا ازتون سپاسگزارم چه اگاهی بهمون دادین. چقد از این اگاهی میتونم استفاده کنم که روابطم برا بارها بهتر کنم و ادم ها را سرند کنم. به قول شما یه مرزی مشخص کنم.
در پناه خداوند رزاق و بخشنده شاد و سلامت و ثروتمند باشید.
دوستون دارم