نحوه برخورد با الگوهای تکرار شونده دیگران - صفحه 8

614 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اکرم هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1424 روز

    بنام خداوند مهربان

    سلام استاد و دوستان

    اول بگم چقققدر خوشحال شدم وقتی دیدم فایل جدید انقدر زود اومد خداروشکر

    مرسی از شما استاد و مرسی از دوستانی که این درجه از اشتیاق رو در شما ایجاد کردن برای فایل جدید

    و مرسی از سخاوت شما بابت این آگاهی ها

    حقیقتش الان یه حال خاصی دارم

    حالی که بعد از دیدن فایلی که درمورد ترفند پونزی داشتم

    حس میکنم این درس مثل حلقه رفت توی گوشم برای همیشه.

    الهی شکر

    چقدر وقتی گفتین مهمه بحث شش دونگ شدم بگیرم مطلبو

    چقدر این صحبتای شما از تجربه ی بالاتون میاد

    شاید یه نفر 90 ساله ی دنیا دیده ی با جسارت بالا بتونه بلحاظ تجربه با شما برابری کنه

    و چقدر ارزشمند

    مرسی

    بله دقیقا درست گفتین

    موردی که به ذهنم درباره ی پترن رسیدو براتون میگم

    توی یه موقعیت خاصی یه برنامه ای توی یه مکان خاص برگزار قرار بود برگزار بشه و کلی در موردش تبلیغ شد از چند جهت این تبلیغا به ما رسید و در مورد بچه ها بود ، گردهمایی اونا بود ، و قرار بود از تلویزیون هم پخش زنده بشه ، خب من برای دخترم اونجا حضور پیدا کردم ، و خدا میدونه چقدر اذیت شدیم بدلایل مختلف شلوغی و بی برنامه گی و صدای بلند و بی حوصلگی بچه و ‌… و ما اون برنامه رو نیمه کاره ترک کردیم و برگشتیم خونه . بعد از حدود یکسال ایندفعه یه برنامه ی دیگری توی همون مکان بود و البته دخترم چون توی گروه سرود بود خب به طرز دیگه ای فراخوان شدیم و باز هم قرار بود پخش زنده باشه ، برای بار دوم بقول استاد سرمونو کردیم لای برفا با اینکه حس خیلی عالی نداشتم ولی شمایل قضیه فرق میکرد و بنوعی مهمان خاص بودیم ولی اتفاقی که افتاد دوباره همون قضیه تکرار شد ، سر و صدا ، بی حوصلگی ، عدم همکاری برخی افراد … و من داشتم به این فکر میکردم چقدر اون دوستان دخترم که راضی نشده بودن به اون گردهمایی برن برای خودشون ارزش قائل بودن و نمیدونم به موضوع پترن ها وارد بودن یا نه ولی این دوبار برای من درس شد که اگه دفعه ی بعد با هر شرایط منحصر بفردی هم اونجا تو گردهمایی دعوت شدیم شرکت نکنیم!!

    مورد بعدی که توی گوشم صدا کرد ، اونجا که گفتین قبل از قطعی شدن هر گونه رابطه ای یه فرصت تست بذاریم که بتونیم پترن ها رو ببینیم ، و بعد تصمیم بگیرم ، یاد این افتادم که یکی از آشنایان ما که مرد دنیا دیده ای هست میگفت اشتباه کرده بخاطر حرف مردم که تا چند سال پیش صیغه خوندن زمان کوتاه رو خیلی امر ناجالبی میدونستن ، مستقیم دخترش رو به عقد دائم خواستگارش دراورده و فرصت شناخت اون خواستگار رو از خودش گرفته و به یه تحقیقات کمی اکتفا کرده.

    بازم حرف مردم ، که پاشنه آشیل خیلی از ماست. و این حقیقت که حرف مردم بی اهمیت چیز در این دنیاست رو باید توی ذهنمون حک کنیم.

    استاد گذشته از اینا که گفتین ،اینکه تغییر اونا کار خیلی راحتی نیست ، شاید یجوری ما رو راحت تر کنه و حال ما رو کمتر خراب کنه در کنار اومدن با پترن های عزیزانمون که مورد علاقه ی ما نیست.

    مثلا بچه ای که همیشه یه چیزی گم میکنه . نیازی نیست تحلیلش کنیم ، هی شماتتش کنیم ، هی تو روش بیاریم ، هی بهش بگیم تو به وسایلت اهمیت نمیدی ، تو نمیفهمی بابات چقدر زحمت کشید پول دربیاره تا اینو بخره ، دیگه از اینا نیست از کجا بیاریم ، یکمی حواستو جمع کن حواس پرت و از این دست مطالب ، اینا فقط کارو خراب و هزار مورد باور خیلی بد به خورد اون بچه میده و نتیجه ای هم نخواهد داد.

    اعراض کنیم و پلن b رو همیشه در نظر داشته باشیم

    استاد عالی بود

    خدا قوت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  2. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1931 روز

    به نام خالق عشق و زیبایى

    درود بر استاد عزیز، خانم شایسته گرامى و همه رفقاى خوبم در این جمع فوق‌العاده

    واقعاً سپاس‌گزارم استاد که با این دقت قوانین را درک کرده و با ما به اشتراک میگذارید. گوش دادن به این آگاهی‌ها باعث میشه ما از خواب خوش بیرون بیایم و درک بهتری از قوانین جهان داشته باشیم چون خیلی مواقع ما می‌خوایم از فهم قوانین طفره بریم و به‌قول شما به‌جای اینکه خودمون را با قوانین هماهنگ کنیم، می‌خواهیم قوانین با ما هماهنگ بشند که این مسیر یه بیراهست که فقط وقت و انرژی ما را میگیره و از خوشبختی دورمون میکنه.

    بسیارى ازین کج‌فهمی‌ها برمیگرده به باورهای مذهبی ما که باعث شده تعریف اشتباهی از معنویت و انسانیت داشته باشیم، یعنی اغلب عوض فهمیدن اصل ماجرا حواسمون به فرعیات پرت شده. مثلاً وقتی صحبت از انفاق میشه همه تا تیکه کمک کردنش را فهمیدیم اما اونجاش که میگه این به‌نفع خود شماست را ندیدیم و انگار اصلاً درک نکردیم که آقا اگر می‌خوای کمک کنی اینجوری کمک کن که اولاً شرایطش را داشته باشی، نشه کوری بخواد عصاکش کور دیگه‌ای بشه، دوماً اگر می‌خوای کاری بکنی اون کار را برای احساس خوب خودت انجام بده نه اینکه فکر کنی من می‌تونم جریان زندگی کسی را عوض کنم یا اینکه این کمک را من میکنم بعداً یه جا دیگه بهم پس داده میشه، تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز یا بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به‌درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار تو کز محنت دیگران بی‌غمی نشاید که نامنت نهند آدمی، چقدر ما این صحبت‌ها و مفاهیم را شنیدیم، زندگیمون را وقف دیگران کردیم و خودمون را از هزار لذت و خوشی محروم که شاید فردا روزی تو دنیای دیگه برامون جبران بشه، غافل از اینکه کسانی که وارد بهشت می‌شوند می‌گویند این همان چیزی است که ما قبلاً تجربه کرده بودیم.

    چقدر ما با این نگاه مترحمانه خودمون را از خوشبختی دور کردیم، چقدر توقعات بی‌جا توی روابط خودمون ایجاد کردیم، اصلاً این الگو ترند شده که آقا برای رابطه فلانی باید خرج فلانی را بده وظیفشه و همینطوری خودمون رو بردیم زیربار مسئولیت‌های بی‌خود و بی‌جهت و حال خودمون را خراب کردیم بعد اسمش را میگذاریم عشق. متوجه نشدیم که بابا تو حال خودت را خراب میکنی که حال یکی دیگه رو خوب کنی نمیدونی که فردا همون آدم میشه باعث حال خرابت، درصورتی‌که اگه حالت خوب باشه به خودت بها بدی برای خودت ارزش قائل باشی اون آدم اگه لیاقت تو را داشته باشه خودش رو با تو هماهنگ میکنه تو نمی‌خواد کاری انجام بدی.

    من خودم تو کار خودم خیلی مثال دارم از این موضوع که خوب شکرخدا خیلی بهتر شدم و بهتر می‌تونم مدیریت کنم این موضوعات رو، مثلاً یکی از بحثای کاری اینکه من به‌خاطر اینکه کمک کرده باشم به یکی از اقوام یکی از بخش‌های کارم رو بهش می‌سپردم و این دوستمون با اینکه کارش خوب بود اما همیشه دیر میمود و باعث میشد که من به‌خاطر ایشون غرولند‌های مشتری را تحمل کنم. بعد به خودم گفتم چرا من دارم با خودم اینکارو میکنم؟ وقتی به خودش میگم که عین خیالش نیست و اصلاً فکر نمیکنه که کار اشتباهی کرده، بعد تازه در آخر طلبکارم هست همیشه. نه اینکه یه بار باشه هربار این اتفاق افتاده. بعد من گفتم که آقا مگه غیر ازینکه من باور محدودیت دارم که آدم بهتری نیست برای این کار یا همه به یک اندازه به نعمت‌ها و ثروت‌ها و خداوند نزدیک هستند را باور ندارم که این رفتار رو دارم و بعد تصمیم گرفتم دیگه به ایشون کار ندم. اصلاً یکی از دلایلی که من از شراکت جدا شدم این بود که وقتی صحبت از پرسنل میشد ما مجبور بودیم محدودیت‌ها را تحمل کنیم، چرا؟ چون همکار من باور نداشت که میشه آدم بهتری بیاد.

    درواقع روی بهتر این ماجرا اینکه ما متوجه بشیم این رفتارها از باورهای خودمون داره ایجاد میشه، بنابراین خیلی مهمه که متوجه بشیم از کجا نشئت میگیره و اینکه باور کنیم که میتونیم تغییرشون بدیم و در این کار صبور باشیم.

    یعنی باز میرسیم به قانون تکامل، باور اینکه این رفتارها یک شبه به‌وجود نیمدن که بخوان یه شبه از بین برن پس برای تغییرشون باید انرژی گذاشت و به خودمون زمان داد و همین پایین آوردن انتظار از نتایج باعث میشه با آرامش بیشتری این مسیر را ادامه بدیم.

    یعنی همون اخراج کمالگرایی و اصل بهبودگرایی که در دوره شیوه حل مسائل توضیح داده شد. به‌جای اینکه بخواهیم کارهای عجیب‌وغریب انجام بدیم که تو نگاه دیگران و خداوند حتی بزرگ جلوه داده بشه که بگیم ببین من چقدر آدم خوبیم چقدر بنده خوبیم که این کارو انجام دادم پس تو هم بیا خدای مهربون‌تری برای من باش و بیشتر به حرفام گوش بده، بیایم بهبودهای کوچک کوچک تو زندگی ایجاد کنیم، نتایج کوچکی که ایجاد میشه رو بزرگ کنیم تا ازش انرژی بگیریم برای ادامه راه و خودبه‌خود همه چیز تو زندگی بهبود پیدا میکنه چون وقتی ما آدم بهتری بشیم کیفیت آدم‌های اطرافمون هم تغییر میکنه. این که اینجور افراد و اینجور مسائل پیش میاد نشون میده که ما هم به اندازه کافی بزرگ نشدیم و قانون رو درک نکردیم که داریم این بازخوردها رو از جهان میگیریم اما وقتی میایم برای کار کردن رو خودمون وقت میگذاریم و خودمون رو بهبود میدیم جهان به‌طور طبیعی همه چیز رو تو زندگیمون بهبود میده.

    واقعاً همه چیز توحیده. تمام این تعارضات، کج‌فهمی‌ها و واکنش‌های نامناسبی که از جهان دریافت میکنیم به این دلیله که توحید را به‌خوبی درک نکردیم، می‌خوایم خدایی کنیم برای دیگران یا برعکسش دیگران انقدر برامون بزرگ میشن که فکر می‌کنیم دیگه فقط اینکه میتونه به من کمک کنه و این نقش رو تو زندگیم اجرا کنه.

    وقتی درک می‌کنیم که خودمون هستیم که خالق زندگی خودمون هستیم و خداوند این قدرت را به ما داده چقدر آرام‌تر میشیم، چقدر دیگه کاری به بقیه نداریم و تمرکزمون رو میگذاریم روی بالابردن کیفیت سمت خودمون چون باور کردیم که جهان داره کار خودش رو با دقت ریاضی‌وار انجام میده و این بزرگ‌ترین و زیباترین حالت سپاس‌گزاریه انسانه.

    خداروشکر میکنم که در این مسیر هستم هر روز دقت و شفافیت بیشتری درباره قوانین در زندگیم ایجاد میشه و این مسیر برام خیلی رضایت‌بخشه

    دم شما گرم استاد جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 61 رای:
    • -
      سارا مرادی همت گفته:
      مدت عضویت: 1057 روز

      بنام رب العالمین

      سلام به احسانِ عزیز

      چقدر کامنت شما بینظیر بود برای من

      چند بار خوندمش و یادداشت برداشتم

      سپاسگزارم که قوانین و اصل و خلاصه برامون توضیح دادین

      توحید خیلی قشنگ توضیح دادین

      ( یا برای بقیه خدایی میکنیم

      یا بقیه رو خدای خودمون میکنیم )

      خیلی لذت بردم از کامنت شما

      سپاسگزارم که نوشتین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      عیسی غریبلو گفته:
      مدت عضویت: 3107 روز

      سلام دوست عزیز بسیار عالی

      فقط یک مطلبی رو رو هم پیوست حرف های شما بکنم .

      اصل کمک کردن به دیگران هیچ اشکالی نداره بلکه خیلی هم مهم و ضروری هست و برای هر دو طرف مفیده!

      منتها داستان اینجاست که به کسی کمک کنیم که خودش خواهان تغییر هست

      نه اینکه به زور بخوایم خیر کسی رو

      این اصل اشتباه هست ، که اگه کسی خودش انتخاب کرده زندگی رو به سختی تجربه کنه ، زورش کنیم که راهت اشتباهه

      و گرنه اگر کسی خودش خواهان تغییر هست و از مون کمک می خواد بهترین فرصته برای خودمون که درس های زندگی مون رو تکرار کنیم منتها نتیجه برامون نباید مهم باشه که اگر طرف تغییر کرد خوشحال شیم و اگه طرف تغییر نکرد حس بدی بگیریم .

      من با تغییر واقعی در درون خودم می تونیم تغییرات خوبی در جهانم بوجود بیاورم

      ممنون و سپاس و درود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      آزاده گفته:
      مدت عضویت: 2212 روز

      سلام به شما آقا احسان بزرگوار

      چقدر فهم شما از قانون و فایل استاد در این بخش که خوندم عالی بود مخصوصا «متوجه نشدیم که بابا تو حال خودت را خراب میکنی که حال یکی دیگه رو خوب کنی نمیدونی که فردا همون آدم میشه باعث حال خرابت، درصورتی‌که اگه حالت خوب باشه به خودت بها بدی برای خودت ارزش قائل باشی اون آدم اگه لیاقت تو را داشته باشه خودش رو با تو هماهنگ میکنه تو نمی‌خواد کاری انجام بدی.» چقدر این تو گوشم زنگ خورد تو قرار نیست کاری انجام بدی اون با تو هماهنگ میشه

      امیدوارم هر روز در این مسیر موفق تر باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    امیر قره قاشلو گفته:
    مدت عضویت: 831 روز

    سلام میکنم به استاد و خانم شایسته عزیز و تمام اعضای سایت tasvirkhani.com

    استاد من فکر کردم و مثال هایی پیدا کردم ولی تعداد مثال های که به خودم قول دادم که دیگه فلان کار رو انجام ندم خیلی بیشتر از قول های دیگران بود.

    ما مغازه داریم و هر روز صبح مقداری پول وارد حساب مادرم میشه و پول کارتخوان در کل روز صبح وارد حساب میشه و هر وقت مادرم گفته پولتو فردا اول صبح برات میریزم شده به خاطر خرید فلش پولم رو گرفته به بهانه نبود پول و مجبور بودن برای خرید اجناس و. . . و همیشه هم نمی‌داد به دلایل مختلف و گاهی اوقات واقعا قانع کننده و منطقی حتی یکبار قسم خورد فردا میده ولی فردا اصلأ پول نیومد تو حساب و بعداً هم نداد.

    من مثلاً در طول سالهای تحصیل تا جایی که یادمه همیشه دیر میرفتم مدرسه و همیشه هر وقت سعی میکردم نمیشد و همیشه به مدیر و معاون میگفتم خواب موندم دیر بیدار شدم و. . . و بعد وارد یک تیم شدم برای فوتبال و بازهم همیشه دیر می‌رسیدم و همیشه جریمه میشدم و خودم هم خوشم نمی‌آمد ولی نمیشد هر کار میکردم نمیشد ولی یک بار معاون من رو چون فقط 2 بار دیر اومدم گفت همیشه دیر میای و با یک نفر که اصلا ندیدم زود بیاد فرستاد دفتر و اسمامون رو نمیدونم کجا نوشت و من خیلی ناراحت شدم و چند ماه زود میرفتم مدرسه ولی باز در آخرای سال ،ماه آخر همون آش و همون کاسه.

    من در کل سال هر روز تو مدرسه درس از صحبت های انگیزشی معلم ها و دیدن ناتوانی ها در درس میگفتم الان رفتم خونه درس میخونم و استاد بگم حتی یک روز هم درس نخوندم یعنی قول های سنگین میدادم ولی نمیشد یادم میاد فقط یکبار خوندم اونم حدود ده دقیقه بود کلا و حتی موقع امتحان ها هم قبول میدارم صبح تا شب بخونم ولی باز هم نمی‌خوندم. فقط یکبار برای فیزیک صبح خوندم تا شب بقیه درس ها اصلا خیلی کم.

    ولی نمیدونم چطور استاد ولی اون عادت دیر رسیدن رو برای خودم درست کردم البته بگم خودمم بدم نمیومد دیر برسم ولی وقتی بدم اومد کم کم به موقع رسیدم دقیقاً همانطور که گفتید اولش دقیقا موقع صف می‌رسیدم و کم کم زود تر شد حالا این تجربه شخصی خودمه.

    من بارها به خودم قول دادم که پورنوگرافی رو دنبال نکنم ولی همیشه اینکار رو میکنم.

    من بارها قول دادم به خودم که قندیجات و روغن نخورم و وسایل سوپر مارکت رو، چون فوتبال بازی میکنم؛ ولی باز هم میخورم.

    من بارها به خودم قول دادم که نرم پیش برخی از دوستان ولی بازهم میرم به بهانه های مختلف مثل سالن رفتن ، گیم نت رفتن ،پارک رفتن ،جشن رفتن و کلی بهانه های دیگه.

    و بگم این این کامنت رو کپی میکنم چون خیلی از پاشنه آشیل های خودم رو بهم نشون داد و سپاسگزارم از خداوند که شما رو به من معرفی کرد و از شما بابت این آموزش های که رایگان در اختیار ما میزارید

    هرکجا که هستید در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند و سعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  4. -
    فاطمه رحیم زاده گفته:
    مدت عضویت: 1127 روز

    سلام وقتتون بخیر خداقوت اگه فایل رو درست درک کرده باشم توی کامنت قبلی گفتم که پسرم وابستگی زیاد داره به من ومن از صبح تا ظهر تحصیلی امسال‌ توی حیاط مدرسه بودم درمورد الگوی تکرارشونده که پسرم داشت ومارو گول میزد این بود که هربار که بهش میگفتیم مدرسه تنها بمون میگفت اگه فلان ماشین یا فلان توپ رو برام بخرید مدرسه تنها میمونم ولی ما کلی اسباب بازی خریدیم وباج دادیم ولی تا آخر مدرسه هم باهاش رفتیم، ولی ما هردفعه ازش رکد میخوردیم این فایل آخر استاد رو که دیدم وگوش کردم یاد این مسئله افتادم. درپناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1466 روز

    سلام استاد عزیز .سپاسگذارم ازتون برای تمام فایلهای ارزشمندتون

    استاد من هیچوقت به این مواردی که توی فایل بهشون اشاره کردید فکرم نکرده بودم چه برسه به اینکه بخوام ریشه هاش رو پیدا کنم و مسئله رو حل کنم .تازه فکر میکردم اگر دارم به کسی پول قرض میدم و اون نمیتونه پس بده اشکالی نداره من دارم کار خیر انجام میدم و دارم مشکل یه بنده خدا رو حل میکنم و ‌کلی خدا ازم راضیه برای این کارم .و به خودم افتخارم میکردم

    استاد من چند سال پیش توی یه رابطه عاطفی بودم که متوجه شدم طرف مقابلم بهم دروغ میگه در مورد مسائل مختلف و هر بار که متوجه میشدم و بهش تذکر میدادم قول تکرار نکردنش رو بهم میداد اما باز تکرار میکرد تا لحظه آخر که ما باهم بودیم به این دروغ گفتن هاشون ادامه دادن. و باز متوجه شدم که ایشون توی رابطه داره بهم خیانت میکنه و با شخص دیگه ای همزمان با من رابطه دوستی برقرار میکردو جالبه اصلا قبول نمی‌کرد تا من بهش ثابت میکردم که داره خیانت میکنه(چند بار خیانت کرد) و بعد قبول میکرد عذارخواهی میکرد اظهار ندامت میکرد من رابطه رو کات میکردم اما دوباره میومد سراغم قول تکرار نکردنش رو میداد که من عوض شدم این دفعه فرق داره هر چی تو بگی همون میشه و…. کلی بهم ابراز علاقه میکرد گل میخریدو… و من دوباره خام میشدم و برمیگشتم به رابطه و ایشون این الگوشون رو تکرار میکردن و من به قول شما سرم رو کرده بودم زیر برف و حرف ها و قول های ایشون رو باور میکردم و درنهایت من بودم که ضربه سنگینی خوردم رابطه با بدترین شکل ممکن تموم شد و من 5 سال از زندگی ام رو از دست دادم

    یکی دیکه از الگوهای تکرار شونده موضوع پول قرض دادن به یکی از اقوام نزدیک بود که چندین بار ازم پول قرص گرفتن و قول پس دادنش رو بهم توی یه تاریخ مشخص رو میداد اما پرداخت نمی‌کرد و باز دوباره بدون اینکه قرض قبلی رو پس بده درخواست پول میکردو من بهش میدادم و قول میداد که حتما این دفعه میده و این الگو چندین بار تکرار شد و بار آخر که دو ماه پیش بود ازم پول خواست و من دیگه بهش ندادم

    سپاس از شما استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    عظیمه نورآبادی گفته:
    مدت عضویت: 1027 روز

    سلام به استاد عزیز و خانواده عزیز عباسمنش.

    واااااااای باورم نمیشه من این چند سال چقدررررررررر ضربه های روحی شدید از طرف همسرم خوردم و باز بخشیدم و بخشیدم و بخشیدم.

    استاد حقیقتش خیلی حرفاتون برام سنگین و دردناک بود.

    من عاشق همسرمم ،ولی شدید ترین ضربه های روحی رو از ایشون خوردم در حدی که کارم به خودکشی هم کشید و باز درس نگرفتم.

    هر چندوقت یکبار خیانت خیانت و خیانت با ادمهای نزدیک به خودم،با اقوام خودم.و بعد از هربار که لو میرفت و من متوجه میشدم با گریه و زاری قول میداد که اونکارو تکرار نکنه و باز من به خودم میگفتم انسانیتت کجا رفته، میبخشیدم ،و باز هم بعد از مدتی دوباره همون ضربه های سخت.

    و دروغ گفتنش که انگار از بچگی دروغ باهاش بود و این الگوی تکراری دروغ گفتن که تمومی نداشت.

    الگوی تکراری پنهون کاری که تمومی نداش.

    استاد من تقریبا یک ماه پیش اقدام به طلاق کردم و مهرمو بخشیدمو حضانت بچه هامو ازش گرفتم،یعنی مجبور شد بده چون پای آبروش در میون بود.و تقریبا یه ماه دیگه همه چیز تموم میشه.اما من هنوزم تو وجودم منتظر اینم تغییر کنه و باز باهاش ادامه بدم….

    اما با این فایل مطمئن شدم دیگه باید برم سراغ پلن B.

    این موضوع خیلی برام دردناکه،اما دیگه طاقت ضربه های روحی رو ندارم.

    البته بازم میگفتم اگه رو باورام کار کنم اون ادم درست میشه و این تصمیمم گرفتم که شروع کنم با جدیت رو خودم کار کنم و دوباره باهاش ادامه بدم ولی میبینم حقیقت چیز دیگه ای هست.

    و چقدر این حقیقت برام دردناکه ولی باید تصمیم درست روبگیرم.

    این جمله که گفتید( قول میدم دیگه تکرار نمیشه)چقدر برام اشنا بود.

    چقدر تو زندگی من زیاد به گوشم خورده بود و تکرار شده بود.

    و بازهم بی نهایت ممنون و سپاسگذارم از آگاهی جدیدی که بهم دادید و پرده ها رو از جلوی چشمم کنار زدید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  7. -
    الهام رمضانی گفته:
    مدت عضویت: 1463 روز

    به نام الله

    سلام خدمت استاد بزرگوارم

    سلام به خانم شایسته که روز به روز بیشتر عاشقش میشوم

    و سلام به دوستان مثل ماه خودم

    وسلام به خودم

    استاد این دومین باری است که من در ستاره قطبی ام نوشتم که استاد فایل جدید بزاره

    و معجزه رخ داد و اتفاق افتاد و شد

    2 بار گفتم 2 بار هم شده:)

    به خودم افتخار میکنم برای انجام ستاره قطبی و توانایی در خواستم از خدا

    و از شما خیلی خیلییییی ممنونم بخاطر این فایل بی نظیر

    وقتی که داشتم بهش گوش میدادم اصلا توی حال و هوای دیگه رفتم که چقدررر خداوند هوامو داره

    و من با درک این فایل چقدر به خودم و زندگی ام کمک میکنم

    من چقدر خوشبختم که چنین استادی دارم

    و من لایق این خوشبختی هستم

    چقدر عالی که این فایل امد و من تصمیم گرفته بودم که روابطم رو با یک سری ادم های سمی کاملا کات کنم

    و این فایل باعث مصمم تر شدنم شد

    حالا تجربه ام

    اقا ما یه دوستی داشتم

    این دوست عزیزم که با معرفت باحال خنده رو تا حدودی مثبت بود

    و من از زمان ابتدایی تا الان که ایشون 20 سالشون شد هفته قبل دوست هستم رفت امد و اینا

    خیلی خوب هستنااا

    ولی یه ویژگی بد دارن

    اونم اینکه بی رحمانه از ادم انتقاد میکنه و مسخره میکنه

    مثلا

    چندتا مثال

    جلد گوشی من سبز بود میگفت مگه تو سیدی که سبز گذاشتی

    یا من قد بلندی دارم

    و همیشه از ایشون زخم زبون میخوردم که چه لنگ و پاچه درازی

    چقدر درازی و….

    دیگه تا تهش برید که چقدر میتونه تا کجا ها ادم مورد انتقاد قرار بگیره

    اقآ ما باهاش هی بهم میزدیم

    هی اون التماس که نه الهام تو بهترین دوست منی ما باهم یه عالمه خاطره داریم وفلان

    البته که باید اعتراف کنم خودم

    خوووووودم نباید اجازه میدادم

    و دوباره برمیگشتم به یک رابطه سمی

    …….

    هر دفعه که باهاش بیرون میرم که ماهی دو بار یا یک باره تا یه هفته اعصابم بهم ریخته است

    و این الگو هی تکرار میشه

    خیلی بهم ضربه اعتماد به نفسی زده

    تا جایی که من خیلی از قد بلند بودنم بدم میومد

    ولی 2 الی 3 ساله که عاشق قد بلندمم

    و مخصوصا که خانم شایسته میگه قد بلند و باصفا من کیف میکنم کیف

    مچکرم استاد برای فایلتون که میتونه واقعا زندگی ها رو نجات بده برای فردی که مییییییخواد زندگیش نجات پیدا کنه

    مرسی استاد عزیزم که این اگاهی ها رو به ما هدیه میدهید

    من همیشه در جواب کار خوبی که بقیه برام انجام میدن میگم

    بهم حال دادی

    خدا بهت حال بده

    استاد این ارزو رو از ته ته قلبم برای شما

    و خانم شایسته و دوستای عزیزم دارم

    خدا بهتون حال بده الهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    مجتبی گفته:
    مدت عضویت: 4017 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم ،

    استاد اینکه شما میگید این مطالب رو جایی نخوندم و ندیدم کاملا درسته و حقیقت داره ، این حد از دقت مشخصه که از تفکر زیاد و تجربه زیاد شما نشات میگیره ؛ واقعا ممنونم

    اما در مورد الگوهای تکرار شونده دیگران اگه بخوام مثال بزنم ، چند سال پیش یکی از دوستهای من یه پولی رو از من قرض گرفت و قرار بود چند روز بعد برگردونه ، چند روز بعد نه تنها اون پول رو بمن برنگردوند و اومد گفت اگه میشه یه مقدار دیگه هم بمن قرض بده ، همشو باهم چند روز دیگه برمیگردونم ، از اونجایی که خیلی انسان شریفی بود من حرفشو قبول کردم و بازم بهش پول قرض دادم ، باز هم اون بدقولی کرد و پول منو برنگردوند ؛ یادمه یمدت بعدش هم بزای دفعه سوم از من درخواست پول کرد ، خداروشکر ایندفعه حسم گفت به هیچ عنوان اینکارو نکن ؛ با اینکه خیلی ایشون رو دوست داشتم ، خیلی رک بهش گفتم شرمنده ؛

    اما یه موردی که امروز با این فایل برام بولد شد و فهمیدم اینه که تو بحث کاری ، من با یکی از همکارام یه همچین چالشی دارم که دیر به دیر جواب میده و اصلا هیچ حسابی روی برنامه هاش نیست ؛ الان متوجه شدم باید خیلی بیشتر فکر کنم و این رابطه کاری رو کات کنم و دیگه روی ایشون حساب نکنم و اتفاقا الان حس میکنم شاید دلیلش شرک از طرف من بوده و من بیخود این آدم رو بت کرده بودم ؛

    خیلی ممنون استاد جان بابت این آگاهی ها ، که واقعا هیچ جا نمیشه اینا رو پیدا کرد ؛ عاشقتم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2113 روز

    به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

    سلام به همه عزیزانم در این فضای بهشتی و سپاس فراوان از دوستانی که با عشقی پاک و الهی پاسخهایی ارزشمند زیر کامنتهایم ارسال می‌کنند.

    در طول زمانی که داستان آن دختر و مادر و رابطه سمی اش را تعریف میکردید میخندیدم چه زیبا داستان زندگی مرا در قالبی دیگر تعریف میکردید.

    پلان B را با قدرت اجرا کردم ،پس از 16 سال ،بعداز فرصت دادن ها و اعتماد کردن های مکرر به تعهداتی که پایه و اساسش حبابی بیش نبود.

    جهل هایم را کنار گذاشتم و به بیرحمانه ترین و درست ترین شکل ممکن طبق اصل بقای اصلح، رابطه ای که بارها و بارها از روی حس ترحم و دلسوزی و وابستگی برگشته و سعی بر اصلاحش داشتم را تمام کردم.

    از خدا خواستم در مقابل آن شخص در قلبم سنگی قرار دهد که دیگر فریب خورده گریه ها و تعهدات بی اساس نشوم.

    و خدا برایم اینکار را کرد. آنقدر که حتی زمانی که ایشون مورد اصابت گلوله و سرقت مسلحانه قرار گرفت نه تنها پایم را برای ملاقاتش به بیمارستان نگذاشتم بلکه با اعتماد به نفس کامل به برادرش تماس گرفته و خواستم او را به خانه مادرش ببرند. نقش پرستاری از آدم های ناسالم را از روی دوشم برداشتم.

    من گوش خود را محکم پیچانده ام که دیگر فریب التماس ها و گریه ها و وعده وعید ها را نخورم.

    من گوش خود را پیچانده ام که فروشی نباشم.

    من گوش خود را محکمتر میپیچانم که هر حرفی را باور نکنم و دست از ساده لوحی هایم بردارم ، تحقیق کنم و صحت و سقمشان را بسنجم.

    حتی زمانی که پدرم تماس گرفته و میخواست مرا متوجه شرایط حساس کنونی کرده و با ترس‌هایش مرا وادار کند به خانه اش بروم با احترام خداحافظی کرده و بر تصمیمم مصمم ماندم و از پذیرایی و تیمار و پرستاری کسی که امر الهی واجب کرده بود از آن فرکانس افراد فاصله بگیرم خودداری کردم.

    در بهبوحه ای که مرا متهم به همدستی با سارقین کرده در را به روی همه بسته بودم و راه ارتباط با همه را قطع کرده و در خانه ام به پاکسازی پرداخته و بازی های ذهنی انجام دادم و هرگونه نیازم به بودن در آن شرایط را قطع میکردم.

    در طول زمانی که همه در هول و ولا بوده و ترس پشت مردها را نیز لرزانده بود روی دوش‌های خدا نشسته و بهترین کافه های شهر میرفتم و آمریکانویی سفارش میدادم و رو به پارک نیاوران نشسته و کتاب پول پر برکتم را میخواندم و به خدایی ایمان داشتم که در صورت تقوای الهی یجعل له مخرجا وعده ای حتمیست که مسئولیتش را برعهده گرفته.

    یک گوشم دری بود و گوش دیگرم دروازه ،باید تعهدم را له خدا نشان میدادم باید ثم استقاموا را رعایت میکردم.

    حتی آن شرایط هم مرا بر این جهل وا نداشت که از درخواستم صرف نظر کنم.

    امر الهی بود درخواست مهریه نفقه اجرت المثل و نفیسه ای که همیشه از حقوق الهی اش به خاطر ترس‌ها و احساس عدم لیاقتها گذشته بود ، حالا نیاز بود تعهدی به خدا نشان دهد و از هزار تومنش هم نگذرد.

    دیگر برایم مهم نبود بقیه در چه شرایطی هستند ، چه کسی بیمار است ، چه کسی حالش با این کار من بد میشود ، چه فکری در مورد من می‌کنند ، و چه تهمت‌هایی میزنند،چه تهدیداتی می‌کنند. چه کسی نمیتواند در جلسات دادگاه شرکت کند.

    روزی که دو مرد روبرویم در مجموع روی هم 300 کیلو عضله جلویم قرار گرفتند و با چرب زبانی هایشان و فیلم بازی میخواستند سند ازدواج مرا از دستم گرفته و با مکرهایشان کاری صورت دهند را هرگز فراموش نمیکنم ، من بودم و خدا چنان قدرتی به من داد که آن را از زیر دستشان کشیده و در را به رویشان بستم و قدرت خدا را به تماشا نشستم که وقتی خدا پشتت باشد مهم نیست تو 40 کیلو باشی و در مقابلت 300 کیلو عضله پیروزی با توست.

    به داستان تعریف شده از آن دختر و مادر میخندیدم و یاد خودم افتادم و روند 16 ساله رابطه سمی ام همچون معتادی بودم که به بودن در یک رابطه سمی انس گرفته ، آن احساس گناه ها ، آن عدم لیاقت ها مرا محکوم کرده بود تا خود را لایق بودن در آن رابطه مسموم که اساسش بر تحقیر و توهین و تهمت میگذشت بدانم.

    چه درک نازیبایی از عشق داشتم.

    گویا خاطرات کودکی ام عشق را برایم با تحقیر و تهمت و توهین یکی کرده بود. از کودکی مادری را دیده بودم که به ظاهر به پسرش عشق دارد ، اما در دهانش رکیک ترین الفاظ است.

    مادری را میدیدم که هربار پدرم عزمش را جزم کرده تا آن فضا را ترک کند با گریه زاری ها و برانگیختن احساسات پدرم او را برگردانده و اما دریغ از کوچکترین تغییری ، همان آش و همان کاسه.

    و هربار میشنیدم که به خاطر عشق زیاد به پسرش این رفتار را دارد.

    به همین خاطر بود که همچون عشقی را جذب کرده بودم.

    تعریف ذهنی من از عشق این بود.

    تحمل کردن آن صحنه ها ،سکوت و ماندن در آن محیط از جانب والدینم به من یاد داده بود که من هم هرگاه در آن شرایط قرار بگیرم باید سکوت کنم باید آن شرایط را تحمل کنم.

    و خود را میدیدم که دقیقا در همان سبک رابطه قرار گرفته ام.زیرا یک عمر کانون توجه من همان رابطه بوده.

    هربار که کارد به استخوانم رسیده بود ،عزمم را جزم میکردم که آن شرایط را تمام کنم، اما همچون معتادی لغزش داشته و با اولین چراغ سبز و وعده وعیدها جهل ها بر من غلبه کرده و سر خانه اولم بر میگشتم.

    در حال گذراندن قدم سوم بودم خود را همچون معتادی میدیدم که از ترک عاجز شده ،دستانم را به نشانه تسلیم بالا برده و سر به سجده قرار دادم و به ناتوانی ام اقرار کردم.

    اقرار کردم که با عقل ناقص خود پیش رفته و چون جهل های نوح سعی در اصلاح عملی غیر صالح داشتم. من به ناتوانی ام اقرار کردم و تسلیم شدم از اینکه بتوانم کسی را تغییر دهم.

    از آنجا بود که دستان یاری رسان الهی را مستقیم در تک تک روند پروسه قطع رابطه سمی ام دیدم.

    او نمیتوانست تغییر کند، آن داروهای ممنوعه بدنسازی به او این اجازه را نمیداد.

    به من خیلی محبت کرده بود ، نمیتوانستم مهربانی هایش را نادیده بگیرم. فکر میکردم می‌توانم با حضورم به او کمک کنم.

    مخصوصا وقتی وابستگی اش را به خودم میدیدم. که با نبود من کل زندگی اش مختل میشود.خواب از چشمانش ربوده می‌شود و به این وابستگی چه افتخاری میکردم.خوشحال بودم کفتر جلدی دارم که هرجا برود آخر به سمت خودم باز میگردد.

    خوشحال بودم که در نبود من خواب از چشمانش ربوده میشود.

    خوشحال بودم که آنقدر او را به خود وابسته میدیدم که اذعان داشته احساسی که بعد از رفتن من تجربه کرده برایش با روز مرگ پدرش یکی بوده.

    لذت میبردم از اینکه میشنیدم می‌گوید من مریض تو هستم.

    و روزی از همه این احساست بیزاری جستم.

    این اعترافات چه دردناک است اما درس‌هایی گرانبهاست که برایش بهایی سنگین پرداخت کرده ام.

    به من یاد داده بودند که باید همسرم را به خود وابسته کنم تا زندگی ام دوام داشته باشد، امان از جهل ، امان از عدم درک قوانین و چه ظلمی به خود کرده و از یک مشت جاهل تبعیت کرده و چک و لگدش را سیر خورده بودم.

    او را همچون کودکی میدیدم که بعد از هر خطا پشیمان شده و با التماس‌ها و گریه ها سعی میکند حس ترحم جلب کرده و قول بدهد دیگر آن خطا را تکرار نکند. تا مدتی خوب است اما وقتی خر از پل گذشته همان آش و همان کاسه.

    با یادآوری همان الگوهای تکراری بود که دیگر هیچکدام از وعده وعیدهایش ، تغییراتش مرا از تصمیمم منصرف نکرد.

    بودن در آن مسیر ، بودن با افراد نامناسب ، استفاده از آن داروها آنچنان جسم و روحش را درگیر کرده بود که یک پایش در بیمارستان بود و مشت مشت دارو خوردن و یک پایش در باشگاه.

    دست خودش نبود ، به خودش هم آسیب رسانده بود ، چه روحی ، چه جسمی چه مالی،

    روزی به خود آمده و دیدم من هم باید با زاناکس بخوابم، من هم کیسه دارو در دست داشته و دنبال درمان از این دکتر به آن دکتر.

    چه انتظاری داشتم کسی که به خود ظلم میکند با من بهتر عمل کند.

    یاد موسی می افتم زمانی که به یاری آن اهلش رفته تا از درگیری نجاتش دهد و خودش قتل کرده و خط قرمز رد کرد.

    یاد موسی افتادم و زمانی که سری بعد آن مرد از او کمک خواست دیگر به یاری اش نرفته و خود را از مدار بودن با جاهلین نجات داد.

    یاد خضر می افتم که حتی در مورد موسی نیز جهل هایش را کنار گذاشته و‌ وقتی دید او نمیتواند بر سر تعهدش برای سکوت کردن بماند از او کناره گرفت.

    و این الگوی بینظیر قرآنی مرا به درستی و اصل بودن آموزه هایتان میرساند.

    این الگوهای قرآنی به من می آموزد، حتی اگر موسی هم مرا همراهی کرد اما به اصول و استاندارهای من پایبند نباشد از ادامه همراهی با او خودداری کنم.

    باز هم میرسم به اهمیت همراه ، یار، دوست تا باری دیگر به تجربه یوم الحسرت کاش فلانی را به دوستی نگرفته بودم نرسم.

    خانواده ام حق داشتند که تصمیم من برای جدایی و قطع این سیکل معیوب را جدی نگیرند.

    همچون مثالی که زدید بودم هربار عاشقانه با آغوشی باز پذیرایم بوده و کمک میکردن من از یک رابطه سمی بیرون بیایم.

    از همسران خواهرانم گرفته که عاشقانه به امداد من آمده و هرکار از دستشان برآمده انجام میدادند که من لاکچری ترین تفریحات را داشته باشم که لحظه ای فکر برگشت به سرم نزند.

    از دانشگاه آزاد که هزینه می‌کردند، که اسمم را رد کنند که غیر حضوری بدون رفتن سر کلاس مدرک بگیرم.

    از سفرهایی که ترتیب میدادند تا فیل من یاد هندوستان نکند.

    از برادرم تا همسرش گرفته که عاشقانه بلیط هواپیما گرفته در شهری دیگر پذیرایم بوده و با عشق زیر پر و بالم را گرفته تا جانی دوباره گیرم.

    از پدر مادرم که عاشقانه امداد الهی من میشدند و روح و جسم بیمار مرا تیمار می‌کردند.

    و اینها هم همه از فضل الهی بود تا من به عقب بر نگردم.

    اما من جاهل به خاطر وابستگی هایم به خاطر گمراهی هایم و عدم درک قوانین یک اشتباه را چندبار تکرار میکردم.

    یکی از دلایلی که لازم بود به خدا تعهداتی برای آمدن بیرون از آن رابطه نشان دهم را شاید بیشتر درک کنید ، زیرا هربار به راحتی مرا بیرون کشانده اما به طرفه العینی هرچه خدا ریسیده بود من پنبه میکردم.

    ولی من به خود میبالم که استادی چون شما داشتم که با آموزه هایتان جوری آن رابطه را قطع کردم که بعید میدانم آن فرکانس مردها از صد فرسخی من هم عبور کنند.

    کلاهشان هم اطرافم بیوفتد ، عطایش را به لقایش خواهند بخشید.

    این نفیسه را خیلی دوست دارم ، گرچه احساسی بودن پاشنه آشیلم است،نیاز است چهارچشمی مراقبش باشم زیرا به وضوح دریافته ام این جهل چه گندی در زندگی ام زده است.

    بویش بلند شود در نطفه خفه اش میکنم.

    در مورد نزدیکترین افرادم هم احساساتم را کنار گذاشته ام مخصوصا اگر بیمار باشند و یا بخواهند با بیماری شان مرا تحت تاثیر قرار دهند بلافاصله از آنها دوری کرده و سنگی در قلبم قرار میدهم و این میل به پرستاری کردن از افراد بیمار را در زندگی ام قطع میکنم.

    چندی پیش از نزدیکانم پیشنهاد دادند آپارتمانم را فروخته و در کاری که میخواستند انجام دهند مشارکت کنم، با اینکه برایم سود بسیاری داشته اما نه را محکم اعلام کردم زیرا طبق تعهدات و آموزش های الهی شما و بلندترین آیه قرآن قرارم بر این است که قراردادهای مالی را حتی با پدرم مکتوب و محضری کرده و راه هر جهلی را در این مورد ببندم.

    و از آنجا که آن عزیز در این مدار و فرکانس نیستند نه را میگویم و نشتی انرژی ها را قطع میکنم.

    می‌توانم نمره 100 را برای اجرا کردن پلان B به خود بدهم.

    چه خوب است رسولی چون شما داشتن، چه خوب است که گوش من محرم شنیدن آیات مبین و آشکار الهی از زبان پر از صدق الهی تان شده و وعده صدق الهی اجرا شده و مرا از ظلمات به نور رساند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 172 رای:
    • -
      افسانه نوشادی گفته:
      مدت عضویت: 1881 روز

      سلام نفیسه جان لذت بردم از کامنتت، قلم زیبات ،اعتماد به نفست و قاطع و محکم بودنت ،

      قطعا لایق بهترین ها هستی در اینستاگرام عکسهاتو دیدم بسیار زیبا و جوان و جذاب هستی و دختری بسیار با لیاقت

      مطمئنم با این چنین عزم و اراده ای که داری و عمل به قوانین قطعا بهترین ها در انتظارت هست ،

      لذت بردم از عزت نفس و اعتماد به نفست به راحتی میشه از کامنت هات فهمید چقدر خودت را لایق میدونی و تلاش میکنی و عمل میکنی به قوانین ،

      من هم وقتی این تضاد روابط را در زندگی خواهر و برادرم میبینم بیشتر مصمم میشم روی خودم کار کنم و به رابطه ای که دوست دارم برسم ،

      کامنتهات خیلی زیبا و دلنشینه هر چه از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند ،

      و چه زیبا تجربه هاتو با قانون توضیح میدی ،

      درک و عملت از قانون برام ستودنی است ، وقتی شما رو میبینم من هم ایمانم قویتر میشه که میشود به چیزی که دوست دارم برسم فقط باید خودم را در مسیر درست حفظ کنم و به قانون عمل کنم بدون اما و اگر …

      لذت بردم از کامنتت که قطعا از فرکانسی بینظیر بر میاد ،

      انشالله به زودی توی کامنتات شاهد نتایج عالیت باشم ، با این عزم و اراده و احساس لیاقت مطمئنم به راحتی به خواسته هات میرسی .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مرضیه ملکی گفته:
      مدت عضویت: 1926 روز

      چه خوب است رسولی چون شما داشتن، چه خوب است که گوش من محرم شنیدن آیات مبین و آشکار الهی از زبان پر از صدق الهی تان شده و وعده صدق الهی اجرا شده و مرا از ظلمات به نور رساند

      .عالی بود عالی بود نفیسه جان ممنونم که به اشتراک با ما گذاشتی که ایمانمون هزار برابر بشه وتبریک بخاطر شجاعتت آفرین دمت گرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سارا مرادی همت گفته:
      مدت عضویت: 1057 روز

      بنام خدای مهربونم

      سلام به روی ماهت نفیسه جونم

      چقدر قلمِ زیبایی داری عزیزم

      خیلی لذت بردم از خوندن کامنتت ،

      خداروشکر که در این بهشت با آدم های بینظیری که توحید و سرلوحه قرار دادن آشنا شدم

      عزیزم بهت افتخار میکنم که زندگی تو داری میسازی

      ایشالا که آسون بشی برای آسونی ها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      موذنی گفته:
      مدت عضویت: 1922 روز

      سلام نفیسه عزیزم

      چقدر شما متعهد و قوی هستی

      بی نهایت از شما آموختم و می آموزم چقدر ازت ممنونم به خاطر راهنماییهایی که کردی من رو چقدر باعث گسترش ظرفیت من در هر زمینه ای شدی

      باعث افتخاره کنار دوستانی چون شما بودن در این خانه بهشتی عاشقتم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2975 روز

      سلام به نفیسه عزیز

      احسنت به تو با این قلم شیوایی که داری نفیسه جان تورا تحسین میکنم بخاطر شجاعت بخاطر عمل به تعهدات ترا تحسین می‌کنم که نفیسه جدیدی از خودت ساختی نسخه ای قوی‌تر وباارزش تر وبا ایمان تر

      نفیسه خط به خط کامنتت که خواندم یاد زندگی قبلی خودم افتادم کلمه کلمه حرفات را با تمام وجودم تجربه کردم فهیمه ای بودم که نقشم پرستاری از یک آدم معتاد بود واو از عشق ودوست داشتن میگفت از اینکه مرا ترک کنی میمیرم ……

      ممنون که نوشتی تا منم یادم بیاد تنها قدرت مطلق رب العالمین هست یادم بمونه که اگر من تسلیم درگاهش باشم راه‌ها به آسانی وراحتی برایم باز میشه

      خدا را سپاسگزارم به کامنتت هدایت شدم تا درک کنم چقدر تغیر کردم ورشد کردم

      از صمیم قلبم بهترین ها را برات آرزو دارم

      در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      رضا احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1750 روز

      سلام بر دوست عزیز

      بر گوهر گرانبهای خدا که خدا خودش اسم شما را برگزید و بر دل پدر و مادرتان انداخت تا چنین اسمی بروی شما بگذارند

      نفیسه

      کاملا میتونم حس کنم برای نوشتن این کامنت حداقل نصف روز زمان گذاشتین و از این بابت ممنونم از شما که اینگونه اجازه دادین تا خدا در کلام و انگشتان شما جاری شود تا ساقی همه ما شود ، ساقی از جنس

      وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا

      (21؛ انسان)

      چقدر لذت بردم از تسلط شما بر قرآن و تفسیر آیات قرآن با تجربیات زندگیتان

      از موسی و خضر و نوح و….

      اینقدر مات و مبهوت این جمله در کامنت شما شدم که چند لحظه برویش توقف کردم و تفکر…

      “اقرار کردم که با عقل ناقص خود پیش رفته و چون جهل های نوح سعی در اصلاح عملی غیر صالح داشتم”

      واقعا بی نظیر بود

      نیست شدن و رهاشدن شما را تحسین میکنم

      و این نیست شدن و رها شدن سرآغاز خوشبختی است

      شما به درجه فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَیۡکَ رسیده اید و وارد بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوࣰى شدین که چنین کلماتی را از ملکوت برایمان مینویسید که من اسمش را میگذارم “قرآن نفیسه”

      اصلا با خودم میگم توی چنین شرایط روحی چطور شما میتونید اینجوری این کلمات را کنار هم بچینید که اینگونه تحت تاثیرشان قرار بگیریم؟؟

      اما باشد اندر پرده بازی های پنهان…

      بازی هایی از جنس وَمَا رَمَیۡتَ إِذۡ رَمَیۡتَ وَلَـٰکِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ

      وابسته شدنتان را به تنها قدرت عالم رب العالمین و قطع وابستگی تان را از غیر خودش تحسین میکنم

      و پیشاپیش آینده ی زیبای شما هم در این دنیا و هم در آخرت به شما تبریک میگم آینده ای از جنس

      (إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّـٰتࣲ وَنَهَرࣲ)

      (فِی مَقۡعَدِ صِدۡقٍ عِندَ مَلِیکࣲ مُّقۡتَدِرِۭ)

      [سوره القمر 54 و 55]

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      مریم جوان گفته:
      مدت عضویت: 1328 روز

      سلام عزیزم

      سلام بانوی قدرتمند که تونستی ققنوسی باشی و از خاکستر دوباره رشد کنی

      استقامت و تعهدت رو تحسین میکنم

      “””” امر الهی بود درخواست مهریه نفقه اجرت المثل و نفیسه ای که همیشه از حقوق الهی اش به خاطر ترس‌ها و احساس عدم لیاقتها گذشته بود ، حالا نیاز بود تعهدی به خدا نشان دهد و از هزار تومنش هم نگذرد. “””””

      بعد از خوندن این جمله سرم درد گرفت، قلبم فشرده شد و بعد از 12 سال از جدایی از بخشش مهریه نفقه خودم و فرزندم با اینکه 100% مسئولیت فرزندم بدوش من بود اولین بار هست که احساس پشیمانی کردم همیشه فکر میکردم هنر کردم و کار درستی انجام دادم که بخشیدم درسته من میترسیدم من احساس ارزشمندی نداشتم و همیشه از اینکه میدیدم زنان مهریه میگرفتن نسبت به آنها حس بدی میگرفتم در صورتیکه الان متوجه شدم کار درست را آنها انجام داده اند

      و من چه کردم با خودم

      سپاسگزار تو هستم با این قلم جادوییت

      در پناه الله یکتا همیشه سرافراز و قدرتمند و موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نگین گفته:
      مدت عضویت: 1246 روز

      آفرین

      احسنت به شما

      چه دقیق و موشکافانه از دل تک تک جملات استاد کد حل مسائل خودتون رو پیدا می‌کنید

      و از همه مهمتر

      واقعا عجب قلم رسایی دارید

      دقیقا مثل یک رمان جذاب خواننده رو با خودتون و داستان زیبا و آموزنده تون همراه میکنید

      چه استعداد خارق‌العاده ای دارید در نویسندگی

      و ذهن خلاق و پویایی دارید و از همه مهمتر

      جمله بندی هاو نحوه نگارشتون بسیار عالیه

      بنظر من حیفه شما کتاب ننویسید

      رمان های آموزنده و حتی عاشقانه

      که در اون آموزش‌های استاد رو بکار بگیرید

      جوانهای نسل ما پندپذیری اندکی نسبت به نسل ما دارن

      ولی در قالب رمان شما میتونید اونها رو با این آموزه ها آشنا کنید

      و برای خودتون هم یک منبع درآمد بشه ، هم تکرار باورهای مثبت و سازنده

      اینکه انقدر قوی جلوی زورگویی اطرافیان ایستادید واقعا قابل تحسینه

      اینکه نترسیدید از مکر مکاران و زور زورگویان قابل ستایش ه

      موقعیت‌هایی که من اخیرا با ضعیف تر از اینها مواجه شدم اما ترسیدم و قدرت رو از خدا گرفتم و در دستان دیگران دیدم

      دیگرانی که حتی اون 300 کیلو عضله رو که شما گفتید نداشتن که هیچ ، دوپاره استخون بودن و نحیف و بیمار ، ولی من از نیش زبانشون ترسیدم، نفهمیدم اگر توکل کنم بر الله یکتا بر زبانهای اونها مهر میزنه

      خَتَمَ اللَّهُ عَلىٰ قُلوبِهِم وَعَلىٰ سَمعِهِم ۖ وَعَلىٰ أَبصارِهِم غِشاوَهٌ ۖ وَلَهُم عَذابٌ عَظیمٌ﴿ بقره7 ﴾

      خدا بر دلها و گوشهای آنان مهر نهاده؛ و بر چشمهایشان پرده‌ای افکنده شده؛ و عذاب بزرگی در انتظار آنهاست.

      اینها رو فراموش کردم

      مدتیه که دوباره برگشتم به این مسیر توحیدی سراسر نور و امید

      ولی به خدا گفتم من طاقت برداشتن اون بار سنگین دادگاه و کشمکش و …رو ندارم، من تسلیمم

      خودت گفتی

      لایُکَلِّفُ الله نَفساََ اِلا وُسعَها

      من باری که در توانت نباشه به دوشت نمیزارم

      بهش گفتم خدایا الان فقط در توان من اینه که خودم و ببندم به این آموزه ها و بمباران کنم خودم رو با نشونه هات

      و

      چه به موقع بود این فایل بی‌نظیر استاد

      که اغلب ماها گرفتار صدها سیکل معیوب تکراری در زندگیمون هستیم چون اکثراً. یه باور عمیقی در ما نهادینه شده که تحمل کن صبرکن یه نفر میاد ومعجزه میکنه همه رو نجات میده

      شما 80 میلبون نفر و بلکه 7 میلیارد نفر انسان دست روی دست بزارید تا یک نفر بیاد و همه کارها رو روبراه کنه

      برای همین در مواجهه با تضادهای تکرار شونده معمولا ایثار و دلسوزی بیجا و …پیشه میکنیم

      و

      خودمون رو نادیده میگیریم

      که تا کی من باید به این نادلخواه ها تن بدم بخاطر دلسوزی و ترحم برای کسی که خودش دلش برای خودش نمیسوزه

      کسی که حتی راه رو هم بهش نشون میدی و میگی بیا اینجا مسیر درست. رو بهت نشون میدن میگه من از آدمهایی که حرف میزنن بدم میاد

      و حاضر نیست حتی یک بار امتحان کنه

      گوش کنه

      شاید یه نفر یه چیزی بهتر از خودش بلد بود

      شاید پیام خدا از زبون اون جاری شد براش

      اصلا

      اگر ما انسانها نیازمند هدایت و یه هادی نبودیم حکمت فرستادن 124000 رسول چی بود ؟؟

      فقط این جمله ها تون لایق هزار امتیاز مثبت بود :

      (( چه انتظاری داشتم کسی که به خود ظلم میکند با من بهتر عمل کند.

      یاد موسی می افتم زمانی که به یاری آن اهلش رفته تا از درگیری نجاتش دهد و خودش قتل کرده و خط قرمز رد کرد.

      یاد موسی افتادم و زمانی که سری بعد آن مرد از او کمک خواست دیگر به یاری اش نرفته و خود را از مدار بودن با جاهلین نجات داد.

      یاد خضر می افتم که حتی در مورد موسی نیز جهل هایش را کنار گذاشته و‌ وقتی دید او نمیتواند بر سر تعهدش برای سکوت کردن بماند از او کناره گرفت ))

      خدایا این درسها کجای داستان های قرآنی تو بود که به ما یاد ندادن؟؟

      و فقط بر تلفظ ولاالضّالّین تاکید کردن

      باز هم خدایا شکرت که انسانهای زیادی در جهل مردن ولی ما حتی تو این سن و سال قدم در راه آموختن این آگاهی‌ها گذاشتیم و جاهل به نزد تو نمیایم

      خدایا شکرت

      نفیسه جان به نویسندگی فکر کن

      شاید این الهام خدا باشه

      واقعا قلم جذاب و رسایی داری

      موفق باشی گلم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نیلوفر آبی گفته:
      مدت عضویت: 1053 روز

      سلام به نفیسه زیبا

      چقدر کامنتت پر از درس بود. ممنون بابت به اشتراک گذاشتن درس‌هایی که گرفتی.

      به خوندن این کامنت واقعا نیاز داشتم و کاملا به موقع و هدایتی اومدم اینجا و کامنت شمارو دیدم.

      چقدر خوب تونستی اینبار پای عهدت بمونی و زندگیتو‌ نجات بدی.

      منم اشتباهایی اخیرا تو زندگیم کردم که بخاطر زود اعتماد کردن بود. داشتم به این نتیجه میرسیدم که به کسی تو هیچ زمینه‌ای زود اعتماد نکنم.

      تا اینکه کامنت شما رو دیدم و کمک بزرگی بود برام.

      در پناه خدا شاد و پیروز باشی عزیز جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    اندیشه افشین گفته:
    مدت عضویت: 2943 روز

    سلام استاد عزیزم

    درمورد فایل قبلی با عنوان پیدا کردن الگوهای تکرار شونده باید بگم همینکه من به سؤال اون فایل جواب دادم انگار که یک باری از روی دوشم برداشته شد و احساس سبکی کردم و همینطور که در طول روز بهش فکر میکردم این احساس سبکی بیشتر و بیشتر می‌شد انگار به یک درک جدیدی از اینکه واقعیت من واقعیت دیگران نیست و واقعیت دیگران هم واقعیت من نیست رسیدم . حس میکنم اون واقعیت سیاهی که بعنوان حقیقت باورش کرده بودم دیگه نیستش . یک چیزی مثل احساس رها شدن . حتی توی این دو روز فکرم هم تغییراتی کرده و دیگه به اون موضوعاتی که مدام بهشون فکر میکردم و نگرانی هایی که مدام همراهم بودند فکر نمی‌کنم . حتی راحت تر و عمیق تر میخوابم . این دو شب اصلا از خواب نپریدم و تا خود صبح خوابیدم . خیلی بهم چسبید .

    در مورد فایل امروز شما یه جا گفتید ” نشستم ایرادهامو پیدا کردم ” و طبق صحبت‌هایی که کردید با دقت و تمرکز فراوان روی اون ایرادها کار کردید . ایراد هایی که موجب نتایج منفی تکراری می‌شدند. میخواستم بگم در مورد من اینطوریه که خیلی وقتها اصلا نمیدونم فلان باور یا فلان طرز فکر من خودش یک ایراده . میخواستم بدونم شما ایراد داشتن را با چی می سنجید که متوجه میشید فلان موضوع بخاطر ایراد شما پیش اومده . خب بیشتر وقتها کاملا مشخصه که ایرادی وجود داره یعنی از روی نتایج منفی تکرار شونده میشه به ایراد پی برد ولی گاهی خود من فکر میکردم فلان چیز در من یک ایراده ولی بعدها با صحبت های شما فهمیدم که نه اون اصلا ایراد نبوده . بعنوان مثال من خب از وقتی با قانون آشنا شدم خیلی زیاد هدیه دریافت میکنم . خیلی زیاد هزینه هام توسط دیگران با میل و رغبت خودشون پرداخت میشه . خودشون پیشنهاد می‌کنند که بچه هات را فلان مدرسه سطح بالا ثبت نام کن و هزینه ش با ما . طوریکه الان سه تا فرزند من مدارس عالی میرند بدون اینکه من ریالی پول بدم . کسانی هستند که هفته ای چند بار به من زنگ‌ میزنند و میگند کم و کسری نداری ؟ چیزی لازم نداری ؟ و کلا برام هزینه می‌کنند چه هزینه نقدی چه غیر نقدی با خریدن برنج و گوشت و میوه و لباس و …. خب تا قبل از گوش کردن به فایل قبلی یعنی تا همین دو روز پیش احساس من نسبت به اینهمه خیر و نیکی دیگران بد بود و مدام توی ذهنم یک سری افکار منفی حول و حوش این موضوع تکرار میشد طوریکه گاهی واقعا می بریدم . میگفتم چرا پیشرفت کاری من خیلی کمتر از هدایا و هزینه هاییه که دیگران برام می‌کنند و خیلی احساسم بد بود . همش احساس شرمندگی میکردم با وجود اینکه بارها به من گفته شده که ما وقتی کاری برای تو میکنیم حال خودمون خوب میشه یا میگند ما دوست داریم توی موفقیت تو و بچه هات سهیم باشیم و اینطوری حال خودمون خوب میشه و این موضوع و مقاومت های ذهنی من تا همین پریروز ادامه داشت . تا اینکه شما توی فایل قبل گفتید ممکنه شما خیلی زیاد هدیه دریافت کنید یا پول پیدا کنید….. واااااای استاد من تاااااازه فهمیدم که اون‌ چیزی که از نظر من ایراااااد بود اصلا ایراد نبودچقدررررر من خودمو اذیت کردم سر این موضوع چقدر فکر میکردم چقدر سعی می کردم به زعم خودم با کارهای فیزیکی یک چیزهایی را جبران کنم ولی بخدا قسم از دو روز پیش که فهمیدن کلا برعکس فکر میکردم انگار که یک لباس تنگی تنم بوده که نمیذاشته من حتی درست نفس بکشم نمیذاشته من راحت بخوابم راحت بنشینم راحت زندگی کنم و حالا من تونستم اونو از تنم دربیارم و راااااحت بشم . دقیقا همچین حسی دارم . یعنی استاد اگه شما مستقیم اون کلمات هدیه و پول را نمی گفتید من همچنان داغون‌ بودم و اما بگم این دو روز چه اتفاقات خوبی رخ داد . همینکه من راااحت شدم و تمام اون هدایایی که گرفته بود و تمام اون هزینه هایی که برام شده بود را قلبا پذیرفتم و حالم خوب شد سفارش کار گرفتم . حتی از کسی که هرگز فکرش را نمیکردم سفارش کار ثابت بهم پیامک شد که من هاج و واج مونده بودم و البته تماس هم گرفتم ولی خب شرایطش را نپسندیدم چون روزی ده ساعت کار عملا باعث میشد تمرکزم را نتونم روی حرفه شخصی خودم بذارم ولی یادم اومد که این یک نشونه س و طبق آموزش روانشناسی ثروت یک باید تأیید ش کنم و بابتش سپاسگزار باشم . حتی دو نفر منو به شدت تشویق کردند که با جدیت کار خودت را ادامه بده و پیشرفت مالی خوبی خواهی داشت و من با اون حرفها خیلی خوشحال شدم . ایده هایی که قبلا به ذهنم‌ میومد و میگفتم به چه درد میخوره این‌ ایده و حسابی روش نمیکردم الان انگار با قلب باز دلم می خواد انجامشون بدم . و بسیار بسیار از استاد عزیزم سپاسگزارم بخاطر مطالبی که میگه و من بهره میبرم . و مثل یک پدر راه را از چاه مشخص میکنه . البته یک روز قبل از اینکه شما اون فایل را روی سایت بگذارید من یک جورایی تسلیم شده بودم‌ و گفتم خدایا من که نمیدونم ولی شاید تو میخوای اینجوری و از این راه بمن نعمت بدی من تسلیمم و بعد فرداش شما اون فایل را گذاشتید که انقدر سبک شدم که تونستم بارها عمیقا تنفس کنم و ریه هام را از نعمت هوا پر و خالی کنم .

    در مورد موضوع این جلسه که بیان تجربیات از افرادی هست که ما را درگیر الگوهای تکرار شونده خودشون کردند و بقول قرآن باعث جهل ما و غلبه احساس ما بر منطقمون شدند خب در مورد من موضوع برمیگرده به زمانی که در شغل قبلی بودم . من همیییییشه توی قراردادهای مالی با طرف یا طرفهای مقابلم به مشکل برمی خوردم طوریکه همین الانی که از اون شغل خارج شدم یک عالمه پول از آدم ها طلب دارم که دیگه حتی بهشون فکرم نمی‌کنم چون‌گفتم‌من همه جوره باید از اون کار خارج بشم و اینکه میدونستم با یک تلفن و یک تذکر هم اونها بمن پولی نمیدند پس کلا بی خیالش شدم و گفتم تمام تمرکزم را روی کار جدیدم میذارم ولی از اونجا که بقول استاد ما خودمون را در شغل بعدی و شغل های بعدی با خودمون می‌بریم خب من با همون خصوصیات کار شخصی خودم که خیلی هم بهش علاقه دارم را شروع کردم . انرژی زیادی داشتم چون دوستش داشتم ولی هرجا که کار به فروش محصول به غریبه ها می‌رسید دقیقا خودم میشدم ترمز خودم . یعنی یک جورایی جلوی چشمم سیاه می‌شد و نمیتونستم از گسترش کارم خوشحال بشم . یعنی اون‌تجربه های قبلی تلخ و منفی به شدت شروع به فعالیت در ذهن من می‌کردند . اگه محصول را آماده کنی و طرف پول نده چی ؟ اگه از محصول ایراد بگیره و پول نده چی ؟ اگه آشنا باشه و روت نشه همون اول پولت را بگیری چی ؟ ( آخ این موضوع آشنا پاشنه آشیل خیلی هاست ) یا مثلا بارهاااااااا به این موضوع فکر کردم که اون قیمتی که من میگم را نمی‌خرند و قیمت پایین میگم و اتفاقا مشتری میره از کسی میخره که قیمت گرون تر گفته . مثلا توی شغل قبلیم طرف میومد میگفت فلانی گفته با ده میلیون کارتو انجام میدم من میگفتم باشه من 5 تومن میگیرم بعد مثلا دو تومن از 5 تومن را می‌داد و بقیه شم معمولا نمی دادند و اینکه اون متانتی که در مقابل اون کسی که بهشون گفته بود ده میلیون را در مقابل من نداشتند . من باررررها در طی ده سالی که کار کردم اینو تجربه کردم . الان چون کارم را خیلی دوست دارم و انگیزه م‌ فقط کسب ثروت نیست انگار کمتر از اون زمان که توی شغل قبلی بودم مورد اذیت قرار میگیرم ولی میدونم که اگر بخوام‌ این علاقه را گسترش بدم و ازش کسب و کار بسازم بازهم به اون الگوها برخورد میکنم مگر اینکه واقعا خودم را تغییر بدم .

    البته این مثالی که گفتم با سؤالی که استاد پرسیدند یه مقدار فرق داره ولی بی ربطم نبود . در واقع در مورد من اینطوری بود که اون آدم قبلیه برای بار دوم و سوم سراغم نمیومد که بخواد دوباره همون بلا را سرم بیاره ولی خودم آدمهایی همجنس همون آدم را سمت خودم میکشوندم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
    • -
      مریم انصاریان گفته:
      مدت عضویت: 1794 روز

      سلامی گرم به اندیشه عزیزم پر از مهر و حس سپاسگزاری که کامنتت برای من تایید نشانه ای هست که خداوند دوروز پیش بهم داده بود،برای بار دوم بعد از چند ماه و این کامنت امضای زیرشه.

      کامنتهای شما برام فعاله از وقتی که فهمیدم پا گذاشتی روی ترس ها و رفتی در مسیر عشقت ، وتحسینت میکنم آرزوی هدایت الهی دارم در لحظه به لحظه زندگیت دوست عزیزم، من قبلا خانه دار بودم ولی بعد آشنایی با قانون جذب رفتم سراغ یکی از کارهایی که دوست داشتم و امان از باورهای خراب که بدترینش اینه که میخوای برای خدا تعیین تکلیف کنی که به من از کاری که میکنم ثروت بده ،من اونوقتا تازه اومده بودم تو سایت بعد مدتها عضویت و حسابی از اینکه نتیجه نمیگیرم حالم بد بود که خداوند هدایتم کرد به کامنتی از دوست خوبمون یزدان عزیز که درباره رها بودنم نسبت به منبع ورود رزق و پول بود برام،و من که آسوده شدم رها شدم نعمتها شروع کرد به اومدن راحتتر و به مرور بیشتر.

      گذشت تا دوره ثروت 1رو گرفتم و تضادها بارید و بارید و من که از خدا هدایت میخواستم برای نشون دادن مسیرم رسیدم به تضادی از جنس کاری که مشغولش بودم و اتفاقاتی که مساوی بود با شک به خدا و هدایتهاش، سایتو از گوشیم پاک کردم و با خدا قهر کردمو باز با هدایتش رسیدم به جایی که گفتم خدایا یافتم هم تورو هم مسیرمو عشقمو رسالتمو،یکسال پیش پا گذاشتم روی ترسهام و مسیرمو با تمام هزینه ای که کردم 180درجه تغییر دادم و چه راحت حرف های همسرم پیام تایید خداوند بود برام. و باز رسیدم به نقطه ای که من چطور پول بسازم وقتی که باید تو این مسیر کلی زمان بذارم و البته مسائل مالی هم بیشتر باعث عجله من بود که خداوند هدایتم کرد چند ماه قبل به کامنت برگزیده شما در قسمت 10گفتگو با دوستان و باز من رها شدم ونعمتها بارید ،این روزها دارم بزرگترین پاشنه اشیلهای زندگیمو رفع میکنم از خدا هدایت خواستم برای رفع ترمزهام دوروز پیش باز به همون کامنت شماهدایت شدم از صفحه نشانه ها و امروز به این نوشته شما عزیز خداوند ودرست قبل نوشتن این کامنت برای شما با زبان و پرسش دخترم که خداوند 90درصد مواقع در وجودش بر من جاری میشه گفت مامان چرا بعضیا پول میخوان اما جذبش نمیکنن؟ یافتم پاسخمو و دوباره رسیدم به ترمزی بزرگ که میخوام تو کویر برنج بکارم، خدا داره امشب هدایتم میکنه به ریشه ها ،دو ماهه داره نشونه میفرسته و امروز پازلم رسیده به تکمیل شدن. دوست شجاع و الهی من ،من هم مثل شما اطرافم پر هست از فرشته هایی که خدا فرستاده بهم خدمت کنن و من هم چون احساس خوبی نداشتم تو دوتا کویر میخواستم برنج بکارم ولی دیگه این نشانه ها با کلی نشانه دیگه بهم میگه کویرهامو رها کنم ، میخوام رها باشم و دست خداوند رو باز بذارم که هر طور میخواد بهم روزی بده وقتش که برسه هم من هم شما با رفع ترمزهامون با ساختن باورهای درست و توحیدی از عشقمون هم ثروت میسازیم.

      دوست داشتم از صمیم قلبم از شما سپاسگزاری کنم برای اینکه نشانه خداوند شدی برای من ،آرزوی موفقیت و ثروتمندی و عزتمندی رو از درگاه خداوند برای شما اندیشه عزیزم دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        اندیشه افشین گفته:
        مدت عضویت: 2943 روز

        سلام به مریم عزیز

        بیشتر افرادیکه با قانون آشنا میشند این جمله را می‌شنوند و بعدها به زبون میارند که خداوند از بینهایت طریق به ما نعمت و ثروت میده اما قلبا این جمله را باور ندارند و به همین دلیل نعمتها را پس میزنند در حالیکه ما برای خیلی از نعمت ها مثل اکسیژن که حیاتی ترین ماده برای زنده موندن ماست ، پولی نمیدیم و خداوند در اختیار ما قرارش داده . در واقع ما فککککر میکنیم که پول درآوردن ماااا باعث ثروتمند شدن ماست و دست خدا را می بندیم ولی فارغ از اینکه از چه طریقی قراره ما به ثروت ها و نعمات خداوند دسترسی پیدا کنیم ، باید باور کنیم که خداوند از بینهایت طریق به ما روزی میده در حالیکه ما آگاهی به طریق های خداوند نداریم همونطور که استاد در جلسه 3 ثروت یک بطور کامل توضیح میدند و در اوایل جلسه 5 همون دوره هم میگند که اینکه چطور ما به ثروت میرسیم سم هست . ما باید کاری که دوستش داریم را آنجا بدیم و روی باورهامون کار کنیم و قلبمون را برای ورود نعمت از تمام کانال ها باز بگذاریم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: