مصاحبه با استاد | چگونه وارد مدار خواسته ام شوم

مفاهیمی که استاد عباس منش در این قسمت توضیح داده اند شامل:

  • تحقق خواسته ها ترکیبی است از انجام اعمال هماهنگ با خواسته یا به قول قرآن (اعمال صالح) + ترک یک اعمال ناهماهنگ با خواسته؛
  • رسیدن به خواسته ها معنوی ترین کار دنیاست؛
  • وقتی به هر خواسته ای می رسی، جهان پیرامون خود را در ابعاد زیادی رشد می دهی؛
  • تئوری مدارها
  • رابطه مستقیم میان “تحقق یک خواسته” و ” معنویت”
  • چگونه از مدار فعلی به مدار بالاتر صعود کنیم
  • باورهایی برای امکان پذیر بودن خواسته ها
  • امکان پذیری رسیدن به خواسته ات را با محدودیت های شرایط کنونی ات نسنج
  • چگونه از مسیر تحقق خواسته هایم لذت ببرم؛

تمرین دانشجویان پروژه “مهاجرت به مدار بالاتر”:

با توجه به آگاهی های این قسمت، چه راهکاری شخصی را می توانید برای صعود از مدار فعلی به مدار، برای خود لیست کنید؟


منابع کامل درباره محتوای این قسمت: دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها

آگاهی های این دوره در یک کلام، ردّ پاهای استاد عباس منش در مسیر تغییر شرایط نادلخواه، خلق شرایط دلخواه و تحقق خواسته ها یکی پس از دیگری است.

اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری مصاحبه با استاد | چگونه وارد مدار خواسته ام شوم
    198MB
    20 دقیقه
  • فایل صوتی مصاحبه با استاد | چگونه وارد مدار خواسته ام شوم
    18MB
    20 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

323 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «م امیری» در این صفحه: 1
  1. -
    م امیری گفته:
    مدت عضویت: 2445 روز

    بنام خدا

    با سپاس از استادِ جان و مریم نازنین

    این کامنت رو در حالی می‌نویسم که رد پایی باشه بر مداری که هستم

    این فایل رو زمانی گوش دادم که دیشبش، شب سخت و خیلی سخت رو گذروندم

    دیروز بعد از بارها و بارها بالااورن سخت، سردرد بی وقفه

    ساعت 11 شب راهی بیمارستان شدم و دکتر گفت که میگرن هست و آمپول و…

    اما در تمام اون لحظاتی که درد داشتم بخدا میگفتم بهم بگو چرا این درد رو دارم تجربه میکنم

    بهم یه نشونه بده

    علت این درد رو بگو

    چون قهوه زیاد خوردم؟

    چون قانون سلامتی رو ناقص عمل میکنم؟

    چون بی خوابی زیاد دارم؟

    بگو چرا خدا….

    متوجه شدم من خواسته ای دارم که چون تو ذهنم بسیار دور از دسترس میبینمش

    خواسته ای دارم که خودم رو لایق نمیدونم

    باعث شد من هر چقدر در طول روز برای آزمون استخدامی میخونم ذهنم و وجودم نمیتونه بخودش حق بده که آقاجان کافیه

    تو لایقش هستی

    و شب رو کم می‌خوابم که باز بیشتر بخونم

    که بسا خودم رو لایق بدنم که بابا منم قبول میشم

    …..

    استاد تو فایلشون گفتن هیچ رویایی اونقدر بزرگ نیس که برآورده نشه

    البته این بسته به اون احساس لیاقت فرد داره

    کی اون حس رو میده به ما؟

    خودمون

    کی اون احساس رو‌نمیده و میگه تو لایق نیستی؟

    متاسفانه باز هم خودمون

    من این شب ها، اینگونه زجر کشیدن ها رو تجربه میکنم در حالیکه در کنار من افرادی هستن که در طی 1 ماه فقط ساعت بیکاری شون درس خوندن ولی به خواستشون رسیدن، چرا؟

    چون خودشون به خودشون حق میدن

    خودشون خودشون رو لایق می‌دونن

    همه بحث ها به خودِ ما برمیگرده

    هیچ کس اون بیرون نیس

    استاد گفت باید بیفتی تو مسیر درست خواسته ات

    با دویدن هیچیییییییی درست نمیشه

    و من این جمله دومی رو بارررررررها تو زندگی تو زمینه های مختلف تجربه کردم

    بارهای باررررررر

    ولی دویدنم همراه با باورهای غلط، ترس و استرس و نگرانی بود

    خیلی دویدم گاها بی هدف، گاهی چون ملت میدویدن منم میدویدم که عقب نمونم، گاهی چون اشاره میکردن که ضرر ندارد تو هم بدو…..

    اینها فقط 4 جمله اس و من سالها رو باختم بخاطر دویدن های بی هدف، بی مقصد، بدونِ چرایی و با احساس بد

    خیلی وقتا تو زندگی به بقچه ام نگاه کردم دیدم همی دارم و هیچی ندارم که صد البته دلایل اش تو دوره احساس لیاقت برام باز شد

    این داستان بقچه ام رو با یه مثال بازترش میکنم

    یادمه دبیرستانی که بودیم نزدیکای عید می‌رفتیم یه شهر تفریحی اطرافمان که خانما به قصد خرید میرفتن

    خواهرم و دختر خاله امم میرفتن

    یه بار خواهرم کلیییی خرید کرد و وقتی برگشت، داداشم بهش گفت چیزایی که خریدی رو بیار نگاه کنیم

    آورد: کارت پستال، چندتا زنجیر رنگارنگ، تی شرت راحتی و جا سورمه ای، کاسه قشنگ و….

    شبش بابام گفت بریم تولد فلانی

    خواهر گفت من که لباس ندارم

    پدرم گفت همین هفته کلی پول دادم

    برو ««هرچی با پولت خریدی رو بپوش»»»

    اینجا بود که بقچه خواهرم همه چی داشت ولی هیچی هم نداشت

    استاد میگه فاصله تو با خواسته هاتُ فقط احساس خوب پُر می‌کنه

    و من اون دفعاتی که فقط میدویدم خبری از احساس خوب نبود….

    استاد جان ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: