مفاهیمی که استاد عباس منش در این قسمت توضیح داده اند شامل:
- تحقق خواسته ها ترکیبی است از انجام اعمال هماهنگ با خواسته یا به قول قرآن (اعمال صالح) + ترک یک اعمال ناهماهنگ با خواسته؛
- رسیدن به خواسته ها معنوی ترین کار دنیاست؛
- وقتی به هر خواسته ای می رسی، جهان پیرامون خود را در ابعاد زیادی رشد می دهی؛
- تئوری مدارها
- رابطه مستقیم میان “تحقق یک خواسته” و ” معنویت”
- چگونه از مدار فعلی به مدار بالاتر صعود کنیم
- باورهایی برای امکان پذیر بودن خواسته ها
- امکان پذیری رسیدن به خواسته ات را با محدودیت های شرایط کنونی ات نسنج
- چگونه از مسیر تحقق خواسته هایم لذت ببرم؛
تمرین دانشجویان پروژه “مهاجرت به مدار بالاتر”:
با توجه به آگاهی های این قسمت، چه راهکاری شخصی را می توانید برای صعود از مدار فعلی به مدار، برای خود لیست کنید؟
منابع کامل درباره محتوای این قسمت: دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها
آگاهی های این دوره در یک کلام، ردّ پاهای استاد عباس منش در مسیر تغییر شرایط نادلخواه، خلق شرایط دلخواه و تحقق خواسته ها یکی پس از دیگری است.
اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری مصاحبه با استاد | چگونه وارد مدار خواسته ام شوم198MB20 دقیقه
- فایل صوتی مصاحبه با استاد | چگونه وارد مدار خواسته ام شوم18MB20 دقیقه
سلام به دو استاد عزیزم و به دوستان نازنین و دوست داشتنیم… امیدوارم حال دلتون عالی باشه… از اون روزایی که همینجوری قند تو دل آدم آب میشه بدون اینکه دلیل واضحی براش داشته باشه :))))
این تلگراف کوتاه فقط برای استمرار در کامنت گذاشتن و نگه داشتن اون سیم اتصاله که با نوشتن واقعا محکم تر و زیباتر میشه… خدا رو شکر می کنم برای یه روز فوق العاده ی دیگه… انقدر حالم خوبه و حسم عالیه که خدا می دونه. دیشب قبل خواب دیدم این فایل اومده ولی قرارم بود گام 16 رو باز گوش بدم… صبح که بیدار شدم بعد از رسیدگی به لیلی خانوم سایت رو باز کردم و کلی ذوق کردم با دوتا نقطه ی آبی پربرکت که داشتم… بعدم آماده شدم بیام شرکت و تو راه این فایل رو گوش دادم و لذت بردم… چقدر شیرینه این حس دست یافتن به آرزویی که مدتها داشتیش… خدا رو هزاران بار شکر برای این حسی که دستی از دستان خدا شدین و مادرتون به آرزوی دیرینه ش رسیده… چقدر ثروت خوبه…
ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست
هرچی ثروتمند تر بشیم به خدا نزدیکتریم
خداجونم خدای رزاق و وهاب من شکرت که دارم ذهنم رو در مورد فراوانی و باورهای مالی کنترل می کنم… دارم تمرکز می کنم بر زیبایی ها بر فراوانی و رزق و نعمت و برکت… و نتیجه ش رو هم دارم می بینم…
پریشب خیلی خسته بودم و قرار بود دیگه برم بخوابم… جمع و جورام رو کرده بودم و داشتم می رفتم یهو اومدم سوییچ رو بذارم تو کشو سرجاش، دیدم کشو خیلی بهم ریخته شده… شروع کردم رسیدهای اضافی رو برداشتم، سکه ها رو ریختم سرجاش و خلاصه خرت و پرتا رو جابجا کردم چشمم افتاد به دوتا کارت هدیه… قبلن هم دیده بودم اونا رو ولی از ذهنم رد شد که اینا رو احتمالا استفاده کردیم بی خودی نگهشون داشتیم… بعد با خودم گفتم حالا امتحانشون می کنم خیالم راحت شه… و اگه خالی بودن دیگه می ندازمشون دور… دیروز که اومدم شرکت رفتم یه قهوه گرفتم و کارت اول رو چک کردم نشد، کارت دوم رو که چک کردم تایید شد… و لبخندی رو لبم نشست که اینم رزق بی حساب امروزت… خلاصه اون قهوه خیلی بم چسبید… عصرش هم داشتم فکر می کردم برای شام چیکار کنم، سام خونه نبود و من شام لیلین رو داده بودم و وقت شام تینا داشت می شد… و همون موقع تلفنم زنگ خورد و آش پشت در بود… پرستار لیلین صبح گفته بود که آش درست کردم براتون گذاشته بودم یادم رفت بیارم، حالا عصری میارم… من بهش گفتم جاده ها برفیه نمی خواد زحمت بکشی حالا شاید سام فردا بیاد بگیره… و عصری هم اصلا یادم نبود اما خودش برداشته بود آورده بود دم در… خلاصه بازم یه قندی تو دلم آب شد که من خواستم و خدا فراهم کرد… گفتم خدایا شکرت… اینم یه رزق بی حساب دیگه :)))
امروز که داشتم فایل رو گوش می دادم گفتم خداجون می دونی که منم خواسته ی اینجوری دارم… و تصور کردم که نزدیک عید نوروزه و من به مامان اینا زنگ می زنم که می خوام امسال من براتون بلیط بگیرم بیاین پیشمون، چه روزی بگیرم (کلی چشمای قلبی)… این خواسته ایه که خیلی وقتا تجسمش می کنم… که برای پدر و مادری که یه عمر زحمت کشیدن و بزرگمون کردن تازه تو بزرگی هم هرجا لازم بوده ساپورت مالی و معنوی کردن با عشق یه چیز با ارزش بگیرم، می گم مثلا بلیط بگیرم راحت بیان پیشمون یا یه کادویی که خوشحالشون می کنه بگیرم… یعنی با خیال راحت بدون اینکه مبلغش برام مهم باشه، از حس آزادی مالی بیاد… بزودی می رسه اون روز به امید خدا :))))
تو راه که داشتم میومدم هوا خیلی برف و بوران بود و جاده ها و خیابونا هنوز تمیز نشده بود… گفتم می خوام امروز یه جای پارک خوشگل نزدیک در شرکت داشته باشم… بعدم تصورش کردم و به خودم یاداوری کردم که فقط درخواست کن از خدا و بعدش رهاش کن… پارکینگ لاتهای ما یکم از شرکت فاصله دارن و سمت در شرکت شاید ده دوازده تا جای پارک باشه، بقیه ش دیگه جای شارژ ماشینای برقیه… و خب هزار نفر شاید بیان تو این ساختمون… اتفاقا ذهن منم همیشه همین توجیه رو میاره که چجوری توقع داری جای پارک باشه ساعت 9 گذشته (ساعت کاری شرکت از 9 تا 5 هست ولی خیلیا مثلا 7 میان تا 3… امروز زود هم اومده بودم اینه که ذهنم یه کوچولو کمتر مقاومت داشت بعد که اومدم پیچیدم سمت همون ده دوازده تا پارکینگ دیدم دقیقا یه دونه جا خالی بود برای من… منم لبخند زدم و به ذهنم گفتم دیدی؟ دیدی قانون جواب می ده؟ خدایا شکرت…
خب قرار بود تلگراف کوتاه باشه و مختصر ولی نشد… خیلی هم خوب :))) خدایا شکرت برای این صلات پربرکت امروز… خدایا عاشقتم من… خداجونم شکرت که هستی و هوامو داری… شکرت که هرچی می گذره یه کوچولو بیشتر درکت می کنم بیشتر حست می کنم بیشتر عاشقت میشم…
درپناه خداوند مهربون شاد و سلامت باشین :)
سلام ریحانه ی عزیز… خیلی سپاسگزارم از این نقطه ی آبی پربرکت که برام فرستادی و چقدر انرژی مثبتش رو دریافت کردم… خوشحالم که حس خوبی از کامنتم گرفتی :) دقیقا همینه دیگه هرچقدر باورمون به اینکه خداوند قادر مطلقه و ما لیاقت تمام نعمتها و رزقهای خداوند رو داریم بیشتر باشه خب بیشتر ازش می خوایم… در مورد تمرین ستاره ی قطبی هم بنظرم تنها حسن انجام ستاره ی قطبی در اول صبح اینه که فرکانس صبحمون در ادامه ی فرکانس عالی سپاسگزاری شب قبلش هست و شاید با حس بهتری درخواست کنیم و الا دقیقا همین که شما گفتی درسته دیگه، مهم احساسمون هست… اگر اول صبح خیلی با حس فوق العاده و اتصالا بالا نمی نویسیم اما مثلا وسط روز اون حس رو داریم خب باید همون وسط روز انجام بدیم :) ممنونم از پاسخت و حس فوق العاده ای که بهم دادی… امیدوارم همگی در این مسیر ثابت قدم و استوار باشیم… به خدای مهربون می سپارمت :)