مصاحبه با استاد | چگونه وارد مدار خواسته ام شوم

مفاهیمی که استاد عباس منش در این قسمت توضیح داده اند شامل:

  • تحقق خواسته ها ترکیبی است از انجام اعمال هماهنگ با خواسته یا به قول قرآن (اعمال صالح) + ترک یک اعمال ناهماهنگ با خواسته؛
  • رسیدن به خواسته ها معنوی ترین کار دنیاست؛
  • وقتی به هر خواسته ای می رسی، جهان پیرامون خود را در ابعاد زیادی رشد می دهی؛
  • تئوری مدارها
  • رابطه مستقیم میان “تحقق یک خواسته” و ” معنویت”
  • چگونه از مدار فعلی به مدار بالاتر صعود کنیم
  • باورهایی برای امکان پذیر بودن خواسته ها
  • امکان پذیری رسیدن به خواسته ات را با محدودیت های شرایط کنونی ات نسنج
  • چگونه از مسیر تحقق خواسته هایم لذت ببرم؛

تمرین دانشجویان پروژه “مهاجرت به مدار بالاتر”:

با توجه به آگاهی های این قسمت، چه راهکاری شخصی را می توانید برای صعود از مدار فعلی به مدار، برای خود لیست کنید؟


منابع کامل درباره محتوای این قسمت: دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها

آگاهی های این دوره در یک کلام، ردّ پاهای استاد عباس منش در مسیر تغییر شرایط نادلخواه، خلق شرایط دلخواه و تحقق خواسته ها یکی پس از دیگری است.

اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری مصاحبه با استاد | چگونه وارد مدار خواسته ام شوم
    198MB
    20 دقیقه
  • فایل صوتی مصاحبه با استاد | چگونه وارد مدار خواسته ام شوم
    18MB
    20 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

323 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه» در این صفحه: 1
  1. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 351 روز

    به نام رب مهربان

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم

    سلام به استاد شایسته ارزشمندم

    سلام به اعضای سایت

    خدایا ازت ممنونم بابت این آگاهی ها. ممنونم بابت هدایت مبین. ممنونم خدا.

    هر کدوم از ما اگر نگاهی به مسیری که تا الان اومده بندازه خیلی واضح حرکت روی مدارها رو متوجه میشه. چه آگاهانه و چه ناآگاهانه، همه ما مرتب و هر لحظه در حال جابجایی روی مدارها هستیم. فرقش اینه که وقتی آگاهانه حرکت می کنی، نتایجت شگفت انگیز تره.

    من بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه تصمیم گرفتم برم به یک موسسه زبان خوشنام و معروف برای تدریس. پیش فرض ذهنیم این بود که من خیلی عالی ام و از پس تدریس توی اون موسسه برمیام. (نا آگاهانه ذهنیت مثبت داشتم به خودم و ارزشمندیم). رفتم و آزمون دادم و با حداقل امتیاز پذیرفته شدم. این امتیاز حداقلی من رو تحت تاثیر قرار نداد و دائم توی ذهنم بود که حالا آزمون و شرایطش استاندارد نبوده و بالاخره قبول که شدم (نا آگاهانه توجه ام به وجه مثبت بود).

    بعد از ورود به جمع مدرسین به چند تا مورد پی بردم انم اینکه توی موسسه مدرسها سطح داشتن. یعنی اونی که سواد و تدریس و مهارت برتری داشت رو همون دفتر مرکزی جذب می کرد با حقوق بالاتر و مزایای جانبی و البته آزادی عمل داشت که توی نمایندگی ها و شعبات هم بره و تایمش رو پر کنه. بقیه مدرس ها هم به شعبات و نمایندگی ها معرفی می شدند که خوب معمولا امکانات خیلی خوبی نداشتند برای رفاه تدریس و ارج و قرب خاصی هم برای مدرسان قائل نبودند. من معرفی شدم به یکی از نمایندگی ها که یک مدرسه ابتدایی پسرانه مذهبی بود حوالی خیابان ایران. البته این یکی از جند مرکزی بود که من بهشون معرفی شدم. شرایطش ایجاب می کرد چادر سر کنم و حجاب کامل داشته باشم. خوب برام سنگین بود حمل چادر و کلا کار سختی بود. اما سر کردم. یعنی وارد خیابان اصلی که میشدم چادر رو سر می کردم و سعی میکردم به زیباترین شکل روی سرم بایسته و حس یه خانم چادری و راضی رو بگیرم (نا آگاهانه داشتم وجه مثبت اون قضیه رو برانگیخته می کردم).

    * خیلی کارم رو درست و دقیق انجام میدادم. علاقمندیم به تدریس روز به روز بیشتر می شد. و همین باعث میشد خلاقیت های زیادی در ارائه درس ها داشته باشم و جذابیت کلاسم بالا بره و نتیجه مثبت بگیرم از تدریسم. اصلا برام مهم نبود که الان که دفتر مرکزی نیستم که مدیر موسسه نمیبینه و هیچ وقت از کارم نزدم.

    * بچه ها رو دوست داشتم و بهشون عشق میدادم. خوب متقابلا اونها هم دوستم داشتن. هم لذت میبردن از کلاس هم خوشحال بودن و هم یادگیریشون عالی تر میشد. به طرز عجیبی زبان آموزانی که با من کلاس داشتن در مدت کوتاهی در همان سطوح ابتدایی زبان مکالمه شون پیشرفت می کرد. همه اولیا و زبان آموزان دنبال من بودن که با من کلاس بگیرن. مدیران مراکز هم سعی در ماندگار کردن من در مرکزشون برای ترم های آتی رو داشتن.

    * کارم رو خیلی ارزشمند میدونستم و خاص میدیدمش. خودم رو جزو بهترینها میدیدم/

    * نگاه مثبت به همکاران و محیط داشتم. در حالی که همکاران از شرایط مراکز مختلف شاکی بودن معمولا. از اینکه چرا فلان جا تخته وایت برد نداره، چرا فلان کلاس گرمه، چرا مدیر فلان جا بد اخلاقه، چرا بچه های فلان منطقه بی ادبن، چرا خانواده زبان آموزان فلان منطقه اینقدر طلبکاران و ……….

    نتیجه شد رشد عجیب غریب من و حرکت با سرعت روی مدارها. یک روز که برای کار اداری رفته بودم دفتر مرکزی متوجه شدم یکی از مدرسین دفتر مرکزی دچار مشکل ناگهانی شده و نیومده. بچه ها سر کلاس بودن و عوامل دفتر مرکزی مستاصل. مسوول دفتر من رو که دید خیلی خوشحال شد و خواهش کرد کلاس رو اداره کنم. من هم وارد کلاس شدم و به روش خودم کلاس داری کردم. وقتی اومدم بیرون که مدارکم رو بگیرم چهره عوامل دفتری بشاش بود. گفتند که مدیرعامل صدای تدریست و شوق و ذوق بچه ها رو شنید و خیلی خوشش اومد. درخواست کردن که برم و همونجا تدریس کنم. خوب دیگه درآمد بالاتر، بیمه (که اصلا شامل حال مدرسین دیگه نمی شد)، شرایط و پاداش ها و … رسید. هر ترم به عنوان مدرس برتر کل مجموعه معرفی میشدم و پاداش و تندیس و … سپاسگزاری من و سپاسگزاری من و سپاسگزاری من….

    جالبتر اینکه توی جلسات دوره ای که با حضور بقیه مدرسین برگزار میشد، مدرسین حرف از تکنیک هایی میزدن که من اسمشو نمیدونستم و علمش رو نداشتم اما می دیدم که دارم بهترش رو عملی توی کلاس هام اجرا می کنم. در واقع میدیدم که اونها بیشترشون خیلی باسوادترن و بعضی هاشون مدارک بالاتری دارن و حتی یکی دو مورد سابقه تحصیل خارج از کشور رو داشتن. اما همشون توی مراکز متفرقه با رتبه پایینتر از من بودن.

    بماند که من بعدها به دلیل رشد بیشتر اون موسسه رو ترک کردم و وارد سازمان فعلی شدم. اما این جمله مدیرعامل هنوز یادم هست که در جلسه جمعی سوپروایزرها که گفت: “فاطمه (فامیلیم رو گفت البته)” تاج سر موسسه ست”

    خوب الان که با قوانین آشنا شدم میفهمم که اون تکنیک ها به من الهام میشده چون مثبت بودم. چون در مسیر درست بودم. چون احساسم رو خوب نگه میداشتم. چون در مدار درستی بودی بودم. چون شاکر بودم.

    خدایا من و همه ما رو قدرت بده برای استمرار که خسته نشیم. که کم نیاریم. که نزاریم شرایط تسلیممون کنه. که مثل حضرت موسی در کنار دریای زندگیمون به تو توکل کنیم. هر کدوم از ما یه دریایی توی زندگیش داره مثل موسی. قدرت بده خدا که ردش کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: