تشخیص کار مورد علاقه و رسالتم

سوال

استاد عباس‌منش تأکید دارد که موفقیت و ثروت حاصل فعالیت در کار مورد علاقه‌ات با باورهای قدرتمند کننده است. اما مسئله اصلی من این است که هنوز نتوانسته ام علاقه ام را پیدا کنم.

نمی دانم رسالتم چیست و چگونه می توانم عشق و علاقه ام را پیدا کنم و با انجام آن کار به موفقیت برسم؟

هر کاری که به انجامش فکر می کنم، می ترسم که علاقه ام نباشد و فقط وقتم را هدر داده باشم و حتی نکند مرا از هدفم هم دور سازد!

 


پاسخ گروه تحقیقاتی عباس منش

موضوع این است که ما به دنیا آمدیم تا جهان را تجربه کنیم،

ما به دنیا آمده ایم تا با مواجه شدن با تجارب گوناگون، وجودمان را در همه ابعاد رشد دهیم.

ما به دنیا آمده ایم تا با چالش ها مواجه شویم و با حل آنها، تجربه جدیدی از توانایی حل مسئله را زندگی کنیم.

ما به دنیا آمده ایم با با حل مسائل، خودمان و توانایی هامان را بیشتر کشف کنیم.

پس موضوعی بسیار عمیق تر از کشف علائق، وجود دارد و آن” حرکت برای امتحان ناشناخته ها” و ” مواجه شدن با چالش های جدید” است. زیرا تجربه هر کدام از این ناشناخته ها، موجب کشف بخشِ دیگری از توانمندی ها و علائق مان می شود که از آن بی خبر بودیم و تازه با اطلاع از آن است که درباره آنچه می‌خواهیم‌، به وضوح بیشتری می‌رسیم و قدم بعدی برایمان مشخص می‌شود و ما را به سمت تجربه‌ی بعدی‌ می‌برد که بخشی از مسیر رشد ظرف وجودمان است.

در واقع موضوع انجام دادن یک کار خاص‌، استثنایی و قابل توجه به عنوان رسالت نیست‌، موضوع رشد ظرف وجودت بوسیله‌ی تجربه‌ کردن است. آنهم نه یک تجربه خاص و دهان پر کن‌، بلکه فرایندی از تجربه کردن های قدم به قدم‌ در مسیر علاقه‌ات است که آرام آرام ظرف وجودت را رشد می‌دهد و آماده‌ی تجربه‌ی مرحله‌ای جدّی تر می‌نماید.

منظور از علاقه هم‌، همان موضوعاتی است که همین حالا و در این لحظه علاقه‌مند به تجربه شان هستی. فارغ از اینکه آن علائق چقدر در نگاه جامعه مهم است. زیرا مشکل اصلی افراد زیادی‌ در پیدا نکردن علائق‌شان‌، نداشتن عزت نفس است. آنها بیشتر از آنکه به دنبال شناخت علائق‌شان و تجربه‌ی آن باشند‌، بیشتر به دنبال پیدا کردن علائقی هستند که مورد تأیید آدمهای مهم زندگی‌شان است. پس هر فردی به راحتی قادر به شناسایی علائقش می‌شود وقتی به اندازه‌ای عزت نفس‌اش را بسازد که از حرف مردم رها شود و محتاج تأییدشدن توسط دیگران نباشد.

به عبارت دیگر‌، باورهای قدرتمندکننده ساختن درباره علائق‌ات‌، فقط از ساختن عزت نفس‌ات و نگاهی که به آن علائق داری شروع می‌شود و سپس قدم به قدم‌، هم به تو لذت می‌دهد و هم ثروت. به همین دلیل است که استاد عباس‌منش تا این حدّ بر ساختن عزت نفس تأکید دارد‌، آن را مهم‌ترین عامل موفقیت می‌داند. بارها شاهد این موضوع در زندگی شخصی ایشان بوده ام که قبل از پرداختن به هر هدفی‌، اول روی پرورش عزت نفس خود درباره‌ی آن موضوع را در اولویت قرار داده است.

برگردیم به موضوع رسالت:

این جهان مادی، فقط برای تجربه و امتحان توانایی مان  و به یاد آوردن و کشف آنها ساخته شده است. زیرا ما با توانایی های نامحدودی به دنیا آمده ایم که به خاطر تجربه کردن این جهان مادی‌، در وجودمان نهادینه شدن است. اما تک تک این توانایی ها وقتی به خدمت مان در می آید که در دل ناشناخته ها حرکت می کنیم. ماجراهای جدید را امتحان می کنیم و سپس قدم به قدم هدایت می شویم.

اساس جهان بر هدایت استوار است. وعده‌ی خداوند انا علینا للهدی است و هر فردی به محض آماده شدن برای قدم برداشتن‌، در آن مسیر هدایت می شود.

همانگونه که یک دانه به محض اینکه در معرض خاک و آب و نور مناسب قرار می گیرد، به سمت رشد، به سمت روشنایی و به سمت درخت شدن و به ثمر نشستن هدایت می شود، ما نیز به محض اینکه تصمیم می گیریم دامنه تجارب مان را وسیع تر نموده و ناشناخته هایی را تجربه کنیم که از حرکت به سمت شان ترس داریم، هدایت می شویم.

هرگز اینگونه نیست یک گوشه بنشینی و به وسیله فکر کردن، رسالت  یا علاقه ات را بیابی، بلکه در مسیر قدم هایی که بر می داری و تجاربی که کسب می کنی و مسائلی که با آنها برخورد و حل می کنی،  وضوح بیشتری از خودت و آنچه می خواهی و عاشقش هستی، پیدا می کنی.

اولین قدم این است که موضوع “هدایت” را درک کنی. جهان و همه ی آنچه در آن است، در حال هدایت است. همه آدمها در هر لحظه در حال هدایت اند اما سهم آنها از این هدایت، به اندازه باورهای شان است.  به اندازه هماهنگ شدن با سیستم هدایت گر جهان است.

به اندازه درک قوانین این سیستم و هماهنگ شدن با آن قوانین است تا بتوانند باورهایی را بسازند که سبب هدایت شان می شود.

در دنیایی که نه گذشته را می شناسد و نه آینده را و سیستم آن فقط زمان “اکنون”  را می شناسد و فقط “با فرکانس های غالب  لحظه اکنون” کار می کند، هرگز چنین چیزی با عنوان”یک ماموریت و رسالت از قبل مشخص شده برای شما” وجود ندارد که حالا بخواهی آن را پیدا و سپس به خوشبختی برسی.

رسالت ما در هر لحظه کشف و درک بیشتر جهان  و سیستمی مقرر بر آن است تا به کمک هماهنگی با آنها، از نعمت های بیشتری که به قول قرآن مسخر ما شده، بهره ببریم و این کار فقط با ورود به دل تجارب ناشناخته هایمان صورت می گیرد.

رسالت ما در هر لحظه کشف بیشتر خودمان است که آنهم فقط با تجربه موضوعات مورد علاقه‌مان-هرچقدر ریز و کوچک و از نظر دیگران بی اهمیت- صورت می‌گیرد.

رسالت ما دریافت هدایت و الهاماتی است که در هر لحظه به شکل نشانه های مشخص به سمت مان می آید. رسالت ما تشخیص این نشانه ها و جدیت در عمل به آنهاست تا قدم به قدم هدایت شویم.

همه ما به نیروی هدایت گری متصل هستیم که با آن به دنیا آمده ایم. حضور ما در این جهان، بخشی از آن هدایت است. ما برگی در باد نیستیم.

رسالت هر کدام از ما در هر لحظه برداشتن قدمی است که در لحظه اکنون پیش روی مان قرار دارد.

ممکن است پختن یک غذای جدید باشد، یا دوختن یک لباس به شیوه ای جدید یا کشیدن یک نقاشی یا تمرین شوت زدن به توپ به شیوه ای خاص یا کم کردن وزن یا تجربه یک شغل جدید یا ایجاد یک تغییر کوچک در کسب و کار کنونی یا داشتن سفری کوتاه، خواندن یک کتاب جدید، آموختن یک زبان جدید، مهاجرت به یک شهر یا کشور جدید،

یا حتی ممکن است رسالت شما در این لحظه انجام ندادن یک کار یا ترک عادت هایی باشد که تنها پس از ترک شان، به قدم بعدی هدایت می شوی.

و تنها پس از برداشتن آن قدم، خیلی چیزها درون ما تغییر می کند و در غیر اینصورت ما در همان قدم متوقف مانده و درون چرخه ای از اتفاقات تکراری و روزمره قرار می گیریم تا زمانی که آن قدم را برداریم برداشتن هر قدم ما را بیشتر رشد می دهد و آدم توانمند تری از ما می سازد که هیچ ربطی به نسخه قبلی اش ندارد. زیرا در هر قدم توانایی هایی را در وجودمان کشف می کنیم که از آن مطلع نبودیم.

زیرا برداشتن هر قدم اعتماد به نفس و ایمان مان را برای انجام کارهایی رشد می دهد که هیچ شناختی درباره شان نداریم

زیرا برداشتن هر قدم اعتماد به نفس و باور ما را برای حل هر مسئله ای رشد می دهد که ممکن است در قدم های بعدی با آن مواجه شویم.

برداشتن هر قدم ظرف وجودمان را برای دریافت قدم های بزرگتر و مهم تری آماده می سازد، توانایی حل مسائل را به ما می آموزد، ما را برای ورود به دل ترس ها و ناشناخته ها جسورتر می سازد و دامنه تجارب مان را گسترش می دهد.

رسالت همه ما تجربه نعمت های متنوعی است که در این جهان آفریده شده. زندگی یک مسیر زیباست که به وسیله همین قدم ها باید طی شود و هر قدم ما را رشد می دهد و از ما انسان بهتر و شادتری می سازد.

با برداشتن هر قدم در مسیر تجربه خودت و ناشناخته های زندگی ات، بخش تازه ای از توانایی های وجودت کشف می شود که تا قبل از آن هرگز فرصت ظهور نیافته بود. به همین دلیل، به محض برداشتن اولین قدم در مسیر تغییر، شخص دیگری با توانایی های دیگری می شوی، که متفاوت از آدم قبلی است.

رسالت و هدفی که مدام به دنبالش هستی، از مسیر تجربه موقعیت ها، شرایط و کارهایی می گذرد که هر بار با دیدن یک نشانه شروع و به وسیله حرکت برای عمل به آن نشانه، ادامه می یابد.

علاقه ای که به دنبالش هستی، در مسیر تجربه ناشناخته هایی کشف می شود که با آنها مواجه می شوی.

ممکن است ایده ای به ذهنت برسد و انجامش دهی که دوستش داشته باشی و آن را به عنوان هدفت انتخاب کنی.

یعنی ممکن است خیلی زود وارد کسب و کاری شوی که دوستش داری و آن را رسالت ات بدانی، یا ممکن است یک پله باشد برای هدایت تو به مسیر علائقت.

ممکن است هر کسب و کاری که واردش می شوی، هر هدفی که الان انتخاب نموده ای، انجام هر کار موقتی ای که اکنون در حال انجامش هستی، یک پله باشد و یک پل برای اینکه تو را به مسیر بعدی و مسیر بعدی وصل کند

پس راهش نشستن و منتظر ماندن نیست، بلکه راهش این است که شروع کنی و از دل تضادها، خواسته هایت را با وضوح بیشتری بشناسی.

تغییراتی که لازم است در رفتار، نحوه نگرش و شیوه زندگی ات ایجاد شود را ایجاد نمایی.

اگر انگیزاننده ای در این باره می خواهی، جلسه اول دوره جهان بینی توحیدی 1، بهترین انگیزاننده شما برای برداشتن قدم اول است. از این جلسه به عنوان غذای مورد نیاز برای تغذیه انگیزه ات کمک بگیر تا موفق به برداشتن مهم ترین قدم، یعنی قدم اولی شوی.

آموزش های این جلسه، قوانین مهمی را به یادت می آورد و شور و اشتیاق حرکت کردن و به استقبال ناشناخته های زندگی رفتن را در وجودت زنده می کند.

برداشتن قدم اول مثل حرکت دادن یک چرخ بزرگ است که نزدیک یک سراشیبی قرار دارد. اگر در شروع  کار تمام توان و قوای خود را صرف هُل دادن آن چرخ نمایی و او را تا سراشیبی حرکت دهی، آنوقت راه می افتد و به راحتی مسیرش را می پیماید.

جلسه اول دوره جهان بینی توحیدی 1، حکم همان نیروی اولیه ای را دارد که به چرخ اهداف و خواسته هایت وارد می کنی و سپس همه چیز خود به خود، هدیت وار پیش می رود و قدم به قدم تو را به مسیری هدایت می کند که الان هیچ ایده ای برایش نداری. فقط کافی است شروع کنی. فقط کافی است قدم اول را برداری.

زیرا همه اهداف خوب اند. فقط باید یک هدف داشته باشی. باید خود را مشغول انجام یک کار نمایی، باید دست روی دست نگذاری و بی کار نمانی. زیرا کمترین فایده ی انجام این کارها این است که درباره خواسته هایت به وضوح بیشتری می رسی.

پس نباید نگران باشی و بگویی می ترسم وارد این هدف شوم و بعد ببینم که این هدف و رسالتم نبوده است.

یعنی انجام هر کدام از این قدم ها را وقت تلف کردن ندان، بلکه آن را مانند حلقه های زنجیری ببین که با حذف هر کدام از آن حلقه ها، زنجیر پاره می شود. یعنی همه این قدم ها به اندازه آن قدم آخر که مقصد است، مهم است.

یادت باشد، اگر به ایده هایی که برای انجام داری با شک و تردید نگاه کنی، اگر به جای اقدام برای جدی گرفتن آن نشانه ها یا تجربه آن شغل یا حرفه ای خاص، مرتباً درگیر این شک و تردیدها باشی که:

آیا به این کار علاقه دارم یا نه؟

آیا این کار به صلاحم هست یا نه؟

آیا این کار مرا از هدفم دور می کند یا نه؟!

شیطان ذهنت، سریعتر از آنچه فکرش را بکنی، دست به کار شده و آنقدر آن نشانه ها یا ایده های الهام شده را غیر منطقی، غیر عاقلانه و غیر عملی جلوه می دهد که برای همیشه قید برداشتن همان قدم یا تجربه موضوعی  را می زنی که شروعی برای هدایت ات بوده تا جریانی از نعمت ها و برکت ها را وارد زندگی ات نماید.

اگر مدام خود را در شک و تردید یافتن رسالت ات قرار دهی، سالها به همین شکل می گذرد. سپس وقتی به خودت نگاه می کنی، می بینی هیچ کاری انجام نداده ای، هیچ راهی را نرفته ای، هیچ تصمیمی نگرفته ای و همچنان درگیر یافتن کار مورد علاقه ات هستی!

بنابراین، تنها کاری که باید انجام دهی، این است که همزمان که روی باورهایت، خصوصاً عزت نفس ات کار می کنی تا جسارت بیشتری برای حرکت ایجاد نمایی، اولین قدم ها را نیز برداری.

و همزمان که قدم کنونی ات را بر می داری، باید باورهای قدرتمند کننده تری بسازی تا بتوانی بیشتر از نیروی هدایت گر درونت بهره ببری و به مسیرهای بهتری هدایت شوی.

زیرا تو در هر لحظه نتیجه فرکانس های خود را دریافت می کنی. هرچه باورهای قدرتمند کننده تری بسازی، قطعا مسیری که به آن هدایت می شوی، ایده هایی که به تو الهام می شود، شرایطی که با آن مواجه می شوی، آدمهایی که با آنها در ارتباط خواهی بود، فرصت هایی که پیش رویت قرار داده می شود، با کیفیت تر خواهد بود.

بنابراین چند نکته اساسی را باید خیلی جدی کار کنی:

اولاً این نیرویی هدایت گر را یک سیستم ببین که قوانینی دارد و تنها به اندازه ای که با قوانین این سیستم هماهنگ می شوی، به همان اندازه نیز هدایت می شوی.

یعنی حتی خداوند هم نمی داند که دقیقاً انجام چه کاری برای شما جواب می دهد و چه کاری جواب نمی دهد یا کدام هدف برایت خوب است یا نیست، بلکه خداوند قوانینی دارد که می گوید اگر بر اساس این قوانین عمل کنی، قطعا این نتیجه مشخص را میگیری.

اگر این فرکانس مشخص را ارسال کنی، این هدایت مشخص را دریافت می کنی. حال می خواهی پیامبر خدا باشی یا یک فرد معمولی. در هر صورت سیستم برای همه به این شکل مشخص کار می کند.

اگر می خواهی قوانین این سیستم را بشناسی، باید بگویم، تمام آموزش های دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها ،مفصلا این قوانین را توضیح و آموزش داده است که می توانی از این دوره به عنوان مبانی شناخت قوانین خداوند و هماهنگ شدن با آن قوانین، کمک بگیری.

بنابراین مهم ترین چیزی که کیفیت مسیر تو را تعیین می کند، باورهایی است که داری و فرکانس هایی است که در هر لحظه ارسال می کنی.

بنابراین‌، مسئله‌ی «پیدا کردن رسالت من»‌، مسئله‌ی شناختن خودت‌، تشخیص ویژ‌‌گی‌های رفتاری‌ ات‌، نقاط قوت و ضعف‌ات و علائق‌ات است. کاری که با تصمیم گرفتن و سپس تجربه کردن به آن دست پیدا می‌کنی. منظورم گرفتن یک تصمیم خاص نیست‌، بلکه سلسله‌ای از تصمیمات که قدم به قدم تو را به خودت می‌شناساند‌ و با قطع شاخ و برگ‌های اضافی‌ از افکارت‌، تو را به مسیر سبک شخصی‌ات هدایت می‌کند. موضوع مهمی که جلسه هفتم از دوره عزت نفس‌، با جزئیات به آن پرداخته و راهکارها و تمریناتی دقیق و کاربردی دارد تا بتوانی اول از همه‌، قدرت تصمیم گیری را در وجودت پرورش دهی. زیرا لازمه‌ی رسیدن به شناخت درباره خودت‌، ایجاد توانایی تصمیم گیری و اجرای آن تصمیمات است.

بنابراین برای شناختن رسالت‌‌ات یا بهتر است بگویم‌، شناختن سبک شخصی‌ات‌، قدم اول را با پرورش عزت نفس‌ات آغاز کن. زیرا تنها عاملی که به تو قدرت می‌دهد تا علائق و سبک خودت را زندگی کنی‌‌، فارغ از اینکه دیگرانی که برایت مهم هستند چه علائقی دارند یا چه نگاهی به علائق تو دارند‌، عامل عرت نفس است.

  1. در قدم اول، تمرکز خود را بر پرورش عزت نفس ات بگذار. زیرا:

خیلی مهم است که چه نگاه و باورهایی درباره خودت داری

چقدر درباره داشتن ثروتها و نعمتهایی که خداوند مسخر ما نموده، احساس لیاقت داری.

چقدر قادر به گرفت تصمیم های اساسی و اجرای بلافاصله آنها  هستی.

همه اینها بسیار بسیار اساسی است و توانایی شما در این باره به اندازه عزت نفسی است که ساخته ای.

  1. قدم بعدی این است که به عنوان اقدامی عملی در این مسیر‌، با عزت نفس و اعتماد به خودت و توانایی‌‌هایت‌، خواسته‌ای را انتخاب کن و برایش قدم‌هایی عملی بردار. از خواسته‌ای کار را شروع کن که با امکانات آن لحظه‌ات قابل اجراست. و موضوع مهم‌تر این است که:
  2. موفقیت حاصل رسیدن به یک خواسته‌ی بسیار بزرگ و خاص نیست‌، بلکه موفقیت حاصل قدم‌های عملی و پیوسته است که در مسیر خواسته‌هایت برمی‌داری. زیرا با رسیدن به هر خواسته‌-هرچند کوچک- ظرف وجودت رشد می‌کند و تو را آماده‌ی داشتنِ خواسته‌ای کمی بزرگتر و قدم برداشتن برای تحقق‌اش می‌کند.

پیشنهاد می‌کنم‌، برای ماندن در این مسیر و زنده نگه داشتن انگیزه‌هایت برای ادامه دادن‌، قدم برداشتن و خواسته‌ها را یکی پس از دیگری محقق کردن‌، از آگاهی‌های جلسات دوره عزت نفس کمک بگیر. این دوره مثل یک قطب نما‌، مسیر همجهت با خواسته‌هایت را به تو نشان می‌دهد  و انگیزه‌هایت را برای پیمودن این مسیر‌، تقویت می‌کند.

151 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سمیه» در این صفحه: 2
  1. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 2035 روز

    به نام حضرت دوست که هر چه دارم از اوست

    سلام استاد عباس منش عزیز و سلام خانم شایسته عزیز

    سلام به همه ی دوستان در این سایت بی نظیر

    از جمعه هشتم اردیبهشت امسال، دارم احساسی رو تجربه می کنم که بسیاااااار بسیاااااار متفاوت با هر لذت دیگه ای هست که تا به اینجای عمرم تجربه کردم.

    کارهای زیادی هست که من بهشون علاقه مند هستم و یا علاقه مند بودم و تجربه شون کردم.گوش کردن به موسیقی از کارهایی بود که بسیار بهش علاقه داشتم و همینطور نواختنش. تجربه هم کردم حدود سه سال کلاس سه تار رفتم پیش یه استاد فوق العاده عالی و با صفا و با مهارت تدریس بالا . اما من تو این کار استعدادی نداشتم و هر چی زمان میذاشتم بی فایده بود، من از تمرین خسته نمی شدم اما پیشرفت خیلی کمی داشتم که حتی باعث شده بود از همکلاسی هام جا بمونم. بعد از تلاش زیاد و حتی هزینه های زیاد که البته با جون دل می پرداختم خداوند استاد بزرگی رو در مسیرم قرار داد و ایشون خیلی زود بهم گفتن که من ذاتاً مشکل ریتم دادم و نمی تونم ریتم رو درک کنم. برای همین هم پیشرفتی نداشتم با اینهمه تمرین. و بهم گفتن شاید ناراحت کننده باشه اما بر فرض سال ها تمرین شاید فقط کمی این توانایی رو بدست بیارید و بهم گفت که بهتره این انرژی و وقت و هزینه ی مالی رو روی کار دیگه ای صرف کنم! اونروزا برام سخت بود و اما بالاخره تصمیم گرفتم که نواختن رو بذارم کنار.

    طراحی و نقاشی هم همیشه برام یک رویا بود ولی چون خانواده ام اصلاً این رو تحصیل نمی دونستن حتی جرات این رو نداشتم که بگم من این رشته رو دوست دارم.از همون سال اول ابتدایی تا خود دبیرستان هر بار که برای امتحانات نقاشی می کشیدم معلم ها برگه ی من رو به عنوان یادگاری می گرفتن.گذشت و به نظرم حدود سال 84 وقتی که 23ساله بودم در فضایی دوستانه با استاد نقاشی بزرگی آشنا شدم ، و متاسفانه قدر ایشون رو ندونستم و اون زمان اینقدر ذهنم درگیر موسیقی و یه سری مسائل پوچ دیگه ای بود که حتی نفهمیدم که من به نقاشی و طراحی علاقه ی بیشتری دادم و هزاران برابر استعداد بیشتری دارم. یادمه که استادم بهم گبته بود که اگه همین مقدار تمرین رو دائم و بدون وقفه داشته باشی ده سال دیگه در سطحی خواهی بود که اصلاً برات قابل تصور نیست اما من حرفاش رو نمی فهمیدم و نقاشی رو هم رها کردم! تا اینکه چند وقت پیش تصمیم گرفتم خودم تمرین کنم که واقعاً همت بالایی میخواد و تنها و بدون استاد سخته برام،اما خیلی کار لذت بخشیه برام و گذر زمان رو حس نمی کنم وقتی حتی دارم یه طرح ساده کار می کنم. باورام تو این مورد خیلی ضعیفه و اگه بخوام به این کار ادامه بدم باید خیلی رو باورام کار کنم…

    یه علاقه ی دیگه ام یادگیری زبان انگلیسی بود و این که میگم یادگیری واقعاً خود یادگیری زبان انگلیسی برام بسیار لذت بخشه. من سالهاست که مدرس مکالمه زبانم و خیلی هم تدریسش رو دوست دادم اما واقعاً لحظاتی که دارم یاد میگیرم لذتی فرای تدریس برام داره…… خلاصه کنم که کارهای بیشتری هم بودن که من مدتی تجربه شون کردم و لذت بردم اما هنوز به این حس نرسیده بودم که استاد میگفتن کار مورد علاقه ات و عشقت کاریه که شب و روز نمی شناسی براش . کاریه که وقتی انجامش میدی عشق و لذّتی از درون جوشش میکنه و بی هیچ چشمداشتی از کسی تو حاضری تمام عمرت رو به این کار بپردازی و من دوست داشتم به این احساس هایی که استاد میگفتن برسم. تمام کارهایی که تا به اینجا گفتم برام لذت بخش بودن اما کاری نبودن که من حتی اگه نتیجه ای برام نداشته باشه بتونم وقت براش بذارم.موسیقی رو خیلی دوست داشتم اما علاقه ام در این حد نبود که نهایت بگم عیب نداره همینطوری بدون ریتم می نوازم !سه سال اول هر چی می نواختم لذت میبردم اما اون دو سه ماه آخر از بدون ریتم زدن خودم لذت نمیبردم! و همین هم کمک کرد که رهاش کنم…. شنا رو خیلی دوست دارم اما در حدی نیست که شبانه روز تو آب باشم خسته نشم! سه چهار ساعت که تو آب باشم و شنا کنم دیگه احساس میکنم راضی ام! و بیشتر توان ندارم!یادگیری زبان و طراحی رو حقیقتاً دوست دارم و ساعت ها و ساعت ها هم بی وقفه اگه وقت بذارم بازم برام لذته اما تو این دو زمینه باورهای بسیار ضعیفی دارم ، اینکه حالا حالا ها طول میکشه تا بخوای نقاش بشی ، و نمیدونم یه عالمه کلمه و اصطلاح هست که کلی طول میکشه یادبگیری و وقتی به این دو رشته فکر می ککنم ناخودآگاه یه نجوایی تو ذهنم میگه برات چندان پول هم نمیسازه این کارا! که البته دلم میخواد این نجواها رو ساکت کنم….. همه ی اینا رو گفتم که بگم:

    بیشتر از یک ساله که از خدا خواستم من رو به اون احساسی که استاد عباسمنش ازش میگه برسون! میخوام تجربه اش کنم! و اینکه بعد ازاین خواسته چه چیزایی رو تجربه کردم و چه مراحلی رو گذروندم خیلی مفصّله و من الان دوست وارم به اصل مطلب برسم تا به حاشیه ها! هر پند که اگه این حاشیه ها رو نرفته بودم امروز با این قلب پرشور اینها رو نمی نوشتم!خلاصه اینکه هدایت شدم از دل همون حاشیه ها به علاقه و عشقم! و به علاقه و عشقی که از درون بجوشه و سرمستم کنه! من از کودکی عاشق زنبورداری بودم و حقیقتاً قلبم رو پر از هیجان می کرد اما شاید عدم اعتماد بنفسم و این که من یه زنم و این کار مردانه است گویا من رو حتی از فکر کردن به این رویا بازداشته بود! الان یادم نیست که مثلاً این فکرا رو کرده باشم اما یقیناً در لایه های مخفی ذهنم بودن. فایلهای رایگان مربوط به عزت نفس استاد چنان من رو عوض کرد که من که 20سال بود که به همسر عزیزم میگفتم که ما فقط یه دونه کندو بگیریم و به دلایلی جور نمیشد تابستان پارسال گفتم اصلاً چرا من من خودم اینکار رو نمیکنم! من هشتم شهریور ماه 1401 محصول عزت نفس رو خریدم اما چند ماه قبلش به شدت روی فایلهای مقمدمه ای که رو صفحه ی معرفی محصول هست کار کرده بودم و همون تمرین ها باعث شده بود که من به این نقطه برسم که این علاقه ی منه و خودم پیگیرش میشم. البته اون موقع منظورم فقط این بود که من کندو رو بخرم و تو فکر کارهاش نبودم فقط دوست داشتم که داشته باشیم ! یعنی تا اون لحظه عطش داشتنش برام زیاد بود و به بقیه اش فکر نمی کردم. محصول عزت نفس رو گرفتم و اگه قرار باشه که از صد به خودم نمره بدم شاید پنج هم نگیرم اما همینقدر تحولی چندجانبه تو زندگیم داشت! خدا میدونه اگه جدی کار کنم به چه نتایجی میرسم! من که از یک سال قبلش بعد از کار رو بسته ثروت 1 که نمره ام تو اون 2 هم نیست هدایت شدم به شروع مجدد تدریس مکالمه بعد از سالها کناره گیری از تدریس، اونم تدریس آنلاین، با خودم گفتم از پول تدریسم کنار میذارم و یه دونه کندو میگیرم! طی دو ماه پنج میلیون پس انداز کردم و یه روزی که داستانش مفصله هدایت شدم به خرید کندو …. و بالاخره از جمعه هشتم اردیبهشت امسال، دارم احساسی رو تجربه می کنم که بسیاااااار بسیاااااار متفاوت با هر لذت دیگه ای هست که تا به اینجای عمرم تجربه کردم.من یه کندو خریدم و شروع کردم. و واااای خدای من خدای من چه حدی از عشق و لذت رو دارم تجربه میکنم که فقط و فقط خود خدا میدونه که حالی دارم. رنگ و بوی همه چی انگار برام تغییر کرده تو این مدت! همه چیزای اطرافم انگار زیبا تر شدن! جالبه پیشرفت من تو این کار اینقدر خوب بوده تا به اینجا که برادرم که چند ساله (البته بدون تمرکز)تو این کار هست دائماً من رو تحسین میکنه. هشتم کندو رو خریدم ، که در واقع مراحل خرید رو برادرم انجام داد و من و همسرم رفتیم قم و بعد از یک روز با یه کندوی هفت قاب پُر برگشتیم و من از روز دهم کارم رو شروع کردم. و هر کاری که برای زنبورام میکنم لذتی رو تجربه میکنم که در هیچ کار دیگه تجربه نکردم. کسانی که تو این کار هستن میدونن که مصنوعی کشی یعنی چی! من که تا دو ماه قبلش اصلاً نمیدونستم حالا خودم تاریخ20 اردیبهشت یعنی یازدهمین روز کارم با هدایت الله استارت اولین مصنوعی کشی رو زدم! و قدم به قدم خداوند من رو هدایت کرد و تو این مدت کارهایی کردم که شاید زنبورداران به این زودی انجامش نداده باشند.خیلی دوست دارم با تمام جزئیات بگم اما از حوصله دیگران شاید خارج باشه و به جاش میرم تو دفتر خاطرات زنبورداریم می نویسم. و دیروز ساعت بیست دقیقه به 6 بعدازظهر چشمانم به جمال زیبای دو ملکه زنبور عسل که خودم مصنوعی کشی کردم روشن شد و چه لحظه ای بود خدای من. خدای من خدای من شکرت هزاااااار هزااااار مرتبه شکرت.لحظه ای که ملکه اول اومد روی دستم و با اون مدل راه رفتنش دلم رو صد دل برد انگار این جهان بود که توی دستام گرفته بودم و من با تمام ذره ذره وجودم تمامیت عشق رو احساس میکردم ، استاد اشکم در اومد . استاد دستات رو می بوسم از راه دور. خانم شایسته صورت ماهت رو می بوسم از اینجا. مقاله این صفحه ، رفتم که اون جمله ای که از همیشه بیشتر روی من تاثیر گذاشت رو اینجا کپی کنم دیدم باید تمامش رو کپی کنم، کلمه به کلمه این مقاله برام هدایت بود. ….

    برای من که لنگ لنگان هم مسیر قانونمندی رو پیش میرم نمیدونم چقدر طول میکشه تا ثروتمند بشم و از دید دیگران موفق بشم ، اما از روز دهم اردیبهشت امسال من احساسی رو تجربه کردم که فرای پول و ثروت و این حرفاست ، گریه امانم نمیده استاد…. من اصلاً نمیدونستم که این رویای من تا این حد به درون من نزدیکه و با دلم عشق بازی میکنه! شاید برای دیگران عجیب باشه اما مهم نیست. مهم من هستم ،مهم احساس رصایتمندی من هست، مهم جوشش عشق در وجود من هست که داره هر لحظه من رو به معبودم نزدیک و نزدیک تر میکنه. باید تجربه کنید. دوستان این مقاله رو بارها و بارها بخونید به خودم هم میگم…. اگه الان نمیدونید که چی شما رو به اون احساس آرامش و عشق عظیم می رسونه اشکالی نداره، از علاقه های کوچک و دست یافتنی تون شروع کنید و قطعاً هدایت میشید. برنامه ای آزاد برای خودم طرح کردم و امیدوارم که بتونم باز هم روی فایل ها و دورها ی بینظیر واقعاً بینظیر استاد کار کنم و نمره ام رو بالاتر ببرم و عشق و لذتی که در حال تجربه اش هستم رو بیشتر و بیشتر و بیشتر تجربه کنم.

    از تمامی دستان خداوند که کمک من بودند در هر جایی و به نحوی که بوده خداوند هزاران برابرش رو بهشون خیر برسونه. و از برادرم که دست خداست و صبورانه این روزها تلفنی من رو یاری میکنه ممنونم. عزیز دلم مهدی عزیزم ممنونم داداش جان. و همسر عزیزم که خیلی کمک کرده و خیلی صبوره ممنونم. و از فرزندان گلم هم ممنونم که با ذوق چشمانشون بهم انرژی میدن ممنونم.و از خودم هم ممنونم که تونستم خودم رو به این روزهای شیرین برسونم.

    از شما عزیز که وقت گذاشتی و کامنتم رو خوندی هم بسیار متشکرم.

    و از خداوند و از عزیزترین دلم ، عزیزترینم الله جانم بینهایت سپااااااسگزارم که به من فرصت تجربه ی این حد از عشق و آرامش رو داد. تو را فراوان سپاس که مرا آفریدی…..

    اللّهم ثبّت اقدامنا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
  2. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 2035 روز

    بسم الله النّور

    سلام آقای دهستانی همکلاسی بزرگوار . اول تشکر می کنم از پاسخ پر شور شما به کامنت خودم. بارها پاسخ شما رو خوندم و چند بار هم شروع کردم به نوشتن جواب اما یه حسی می گفت هنوز وقت جواب نیست و همه رو پاک می کردم. و اما امروز میخام جواب بدم. من خیلی از این حسی که تو این مدت با داشتن همین سه چهار تا کندو تجربه کردم خوشحالم و خداوند رو شاکرم . این مدت درسهای زیادی گرفتم از روال کارشون میشه کتابها نوشت و درسها گرفت. در حد درک خودم ازشون درسهایی گرفتم که خیلی به دردم خورد و در آینده هم به این تجربه ها نیاز خواهم داشت. حقیقتش من هنوز بهره مالی ای از این کار نبردم. و برعکس براش خرج کردم و همچنان دارم خرج می کنم. من به این قضیه به دید مالی نگاه نمی کنم که اگه این باشه همین الان باید ردش کنم بره. من بی تجربه هستم و خطا زیاد داشتم با اینکه کتاب خوندم فیلم هم زیاد دیدم و از یکی دو نفر که سال ها مشغول این کار هستن راهنمایی گرفتم اما احساس می کنم یه کار شخصیه. انگار کندو به کندو فرق داره چه برسه مکان به مکان. من زنبورام ثابتن و امکان جابجایی ندارم و رسیدگی بهشون متفاوته با کسانی که جابجایی دارن. خلاصه کنم شروع این کار مستقیم من رو به درآمد نرسوند اما آرامشم رو خیلی بیشتر کرده و حتی سلامتی ام رو. و احساس می کنم وقتی میرم سراغشون حالم بهتره و خلاقیت هام بیشتر میشه . همون ماهی که من این کار رو شروع کردم تو کسب درآمدم از تدریس زبان پیشرفت داشتم . احساس می کنم پیگیر شدن این علاقه جرات من رو در رسیدن به بقیه رویاهام بیشتر کرده. نمی دونم آخرش این زنبورداری من به کجا میرسه. من فعلا قصد زنبورداری به این معنا که در سطح وسیع کار کنم ندارم . من به شدت دوست داشتم که این کار رو شخصاً تجربه کنم و این کار رو هم انجام دادم. رسیدن به این علاقه من رو سوق داد به پیگیری نقاشی که تو کامنت بالا هم بهش اشاره کردم. خیلی آروم به نقاشی هم دارم میرسم و بسیاااااااار از نقاشی لذت می برم.و حفظ قرآن همراه با درک مفاهیم آیه ها هم کاری بود که سالها دوست داشتم انجامش بدم و دو ماهه که شروع کردم. شاید در اصول موفقیتی انجام همزمان چند کار منطقی نباشه و همونطور که همیشه گفتن تمرکز خیلی اهمیت داشته باشه. اما یه مسئله دیگه هم داشتن آرامش درونیه . من چندین بار امتحان کردم که رو یه کار تمرکز کنم اما آرامشم بعد از مدتی بهم ریخته و احساس افسردگی داشتم. نمی دونم شاید افکار و باورهای محدود خودم آرامش رو ازم میگیره اما چیزی که من از خودم درک کردم اینه که وقتی به این چند کار مشغولم خییییلی آرامش دارم و نمی تونم مقایسه کنم که از کدام بیشتر لذت میبرم . وقتی میرم سر کندو لذت میبرم ، وقتی به حفظ و مرور حفظیات قرآن مشغولم لذت می برم و وقتی نقاشی می کنم لذت می برم وقتی به قصد یادگیری بیشتر زبان انگلیسی تلاش می کنم بازم لذت میبرم. شاید شناخت خودم از خودم ضعیف باشه اما حداقل برنامه ای که الان بهم آرامش بسیار زیادی داده اینه که این مسیر رو پیش برم. البته جدیداً تصمیم گرفتم که آروم آروم در یکی از این موارد تمرکز بیشتری داشته باشم و یواش یواش وقت بیشتری رو بهش اختصاص بدم . و حدود یک ماهه که این تصمیم رو دارم عملی می کنم و یواش یواش در حال افزایش تمرکز در یک زمینه هستم.‌ اما با همین میزان شناختی که فعلاً از خودم پیدا کردم نمی تونم هیچ کدام از مواردی که گفتم رو کنار بزنم . اما هدایت شدم به اینکه وقت بیشتری برای یکی از این موارد بذارم ، ضمن اینکه کمی هم به بقیه موارد مورد علاقه ام که الان برام مشخصند برسم. اینکه افزایش تمرکزم در کدام از اینهاست رو بعداً میگم. از وقتی این تصمیم رو گرفتم و شروع کردم به عملی کردن تصمیمم هم آرامشم خیلی بیشتر شده و هم در حد خودم ورودی مالی بیشتری رو تجربه کردم. به لحاظ قدرت روحی و آرامش درونی بسیار پیشرفت داشتم اما نمیدونم به لحاظ مالی تمرکزم در این زمینه کی ثمربخش میشه . امیدم به تجربه استقلال مالی از قبل خیلی بیشتر شده و هر بار که به مسائل مالی فکر می کنم یه احساس خوبی از درون بهم میگه همه چی همونجور میشه که تو میخوای.

    خلاصه مطلب اینکه به دنبال علائق بودن بهتر از یکجا نشستن و ترسیدن هست. چه بسا در همین پیگیر شدن ها و مشغول بودن به علائق متفاوت، علاقه ی اصلی و رسالت ما بروز پیدا می کنه. به نظر خودم اگه برعکس عمل می کردم و با این ترس که اگه نشه چی میشه سراغ هیچ کدوم از اینا نمی رفتم همین قدر پیشرفت رو هم نداشتم.در حال حاضر نظرم اینه که اگه برگردم و زمان دوباره ای به من بدن نه تنها پشیمون نیستم بلکه خیلی زودتر این تجربه ها رو شروع می کنم.

    امیدوارم که تونسته باشم با این پاسخ به شما کمک کنم.

    براتون بهترین ها رو از الله یکتا خواستارم.

    اللّهم ثبّت اقدامنا…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: