داستان تحول من

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • به رؤیاهایت باور داشته باش 1
    377MB
    32 دقیقه

شرایط سخت و طاقت فرسا، شروع تحول زندگی من بود. پس از سال‌ها زندگی در شرایط ناخواسته، مصمّم شدم تا زندگی دلخواهم را بسازم. به ندای قلبم اعتماد کردم و ذهنم را برای تغییر همه چیز باز گذاشتم:

  • تغییر شهری که سال‌ها در آن زندگی کرده بودم و همه جای آن را می‌شناختم؛
  • تغییر روابط و دوستانی که آن روزها مهم‌ترین سرگرمی زندگی‌ام بودند.
  • تغییر شغلی که تصور می‌کردم تنها کاری است که انجامش را بلدم.
  • و مهم‌تر از همه تغییر باورهای محدودکننده‌ای که، بعداً فهمیدم منشأ همه‌ی این ناخواسته‌ها بودند؛

زیرا “نشانه‌ها” به وضوح فریاد می‌زدند که زندگی به سبک اکثریت جامعه، مثل زنجیر، تو را در این شرایط نادلخواه نگه داشته و مرتباً همین ناخواسته‌ها را برایت تکرار می‌کند.

آن روزها با این وضوح که در دوره 12 قدم آموزش داده‌ام، بلد نبودم فکر خدا را بخوانم و قوانین بدون تغییر این نیرو را بفهمم. آن روزها با این وضوح، ارتباط بین باورهایم و شرایطی که تجربه می‌کنم را نمی‌دیدم. آن روزها به دقتِ تمرین ستاره قطبی، بلد نبودم فرکانس خواسته‌هایم را به جهان ارسال کنم. اما داستان تحوّل من با مشاهده زندگی افرادی شروع شد که در همان شهر و اوضاع اقتصادی همان کشور زندگی می‌کردند و با اینکه استعداد و توانایی بیشتری نسبت به من نداشتند، زندگی روی خوش و پربرکت خودش را به آن‌ها نشان می‌داد و باعث شک کردن من به پیش فرض‌های ذهنم می‌شد.
همه‌ی عمر رویای زندگی در آزادی مالی، زمانی و مکانی را داشتم تا بتوانم هر ایده‌ای که دارم را اجرا کنم؛ هرجای دنیا که خواستم زندگی کنم؛ هر وقت که خواستم مسافرت بروم، بی‌آنکه نگران هزینه‌های آخر ماه یا کمبود وقت و انرژی باشم.
یادم می‌آید برای سالهای متوالی، عید هر سال باز هم به جیب خالی‌ام نگاه می‌کردم و به خودم می‌گفتم:

  • “عید سال بعد، دیگر مشکلات مالی امسال را ندارم و می‌توانم برای عزیزانم هدایایی ارزشمند بخرم”

دیدن آدمهایی که آرزوهای من، واقعیت زندگی آن‌ها بود، این رویا را هر روز قوی‌تر می‌کرد. مشاهده‌ی زندگی آن‌ها، این ایمان را در دلم رشد می‌داد که شرایط کنونی را به عنوان واقعیت زندگی یا سرنوشت غیر قابل تغییر، نپذیرم.

همین ایمان بود که مرا به سمت کشف قوانین زندگی هدایت کرد. هرچه قوانین زندگی را بهتر می‌شناختم، رؤیای زندگی در آزادی مالی و زمانی و مکانی، امکان پذیرتر به نظر می‌رسید و رسیدن به آرزوهایم برای ذهنم منطق‌تر می‌شد.

رمز تغییر این است که در شروع کار، ثابت قدم بمانی و مسیر درست را ادامه دهی حتی اگر ظاهراً نتیجه خیلی عظیمی نمی‌بینی. آن روزها فقط یک راننده تاکسی بودم و ذهنم مملو از باورهای محدود کننده و فقر آلودی بود که اجازه دیدن فراوانی نعمت‌ها را به من نمی‌داد. ذهنم آنقدر با باورهای محدودکننده برنامه‌نویسی شده بود که نمی‌توانستم دلیل زندگی در شرایط ناخواسته را باورهای محدودکننده‌ام بدانم، نه پدرم! نه جامعه! و نه هر عامل دیگری بیرون از من.

اما می‌دانستم قدم اول از پذیرفتن این مسئولیت شروع می‌شود.

قدم اول این است که بپذیری شرایط سخت مالی زندگی‌ات را خودت با باورهایت ایجاد کرده‌ای و ربطی به شرایط اقتصادی مملکت ندارد؛ بپذیری این تحقیر شدن‌ها در رابطه، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به ویژگی های اخلاقی همسر یا اطرافیان‌ات ندارد؛ بپذیری شرایط زندگی‌ات، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به مکان جغرافیایی‌ای که در آن به دنیا آمده‌ای، ندارد؛
در ابتدای مسیر، وقتی هنوز نتیجه‌ی خیلی بزرگی در دست نداری که بتوانی حریف نجواهای ذهن بشوی، باید بتوانی ایمانت را حفظ کنی؛برای تغییر باورهایت مصمم بمانی و ادامه دهی؛
به جای واکنش نشان دادن به شرایط ناخواسته کنونی، “احساس خوب داشتن” را اصل بدانی و به شیوه محدودکننده قبلی برنگردی؛

من در مسیر تغییر باورهایم، جای خالیِ “همراهان مثبت و حمایت‌کننده” را به وضوح می‌دیدم. خصوصاً در ابتدای مسیر که ذهن تمام تلاش خود را می‌کند تا تو را به شیوه قبلی برگرداند. در چنین لحظاتی که کنترل ذهن سخت‌ترین کار دنیا می‌شود، حضور در یک محیط ایزوله مثل “خانواده صمیمی عباس‌منش”، برای تقویت ایمانم حیاتی می شد. برای همین مصمم شدم  تا “این محیط صمیمی” را بسازم و مسیر را برای اعضای این خانواده، هموار کنم.

  • زیرا حضور در این محیطِ سرشار از آگاهی‌های خالص، می‌توانست راهنمایی راستین باشد برای تقویت ایمانِ نوپایم در شروع مسیر؛
  • محیطی که هر بار به آن وارد می‌شوم، کلیدهای هدایتگر را در دستم بگذارد و باورهای نوپای مرا با ورودی‌های قدرتمند‌کننده تغذیه کند؛
  • محیطی که بودن در آن، مدام به یادم آورد: “ساختن باورهای قدرتمند کننده“، ارزشمندترین سرمایه‌گذاری در زندگی‌ام است؛
  • کنترل ورودی‌های ذهنم، مهمترین مسئولیت زندگی من است.

اگر در لحظات ناامیدی که ترسِ “اگر جواب ندهد چه” در من رخنه می‌کرد، محیطی مثل خانواده صمیمی عباس منش را داشتم، قانون احساس خوب = اتفاقات خوب را سریعتر به یاد می‌آوردم؛ ضرورت اجرای این قانون را بهتر درک می کردم و این یادآوری، قدم‌هایم را برای استمرار ورزیدن در این مسیر، استوارتر می کرد. در حقیقت، پیچ و خم‌هایی که من در مسیر درک قوانین زندگی و نحوه هماهنگ شدن با آنها تجربه کردم، باعث شد تا بخواهم این دانشگاه زندگی ساز را ایجاد کنم:

  • دانشگاهی که “توحید” را به عنوان اصل و اساس رسیدن به آزادی مالی و زمانی و مکانی، به من یاد بدهد؛
  • دانشگاهی که این اساس را به من بفهماند که: “تمام اتفاقات زندگی‌ام بدون استثناء نتیجه باورهای خودم است“؛
  • دانشگاهی که رابطه “توحید عملی” با “این اساس را به من نشان دهد تا بتوانم شرک‌های مخفی ذهنم را بشناسم؛
  • شرک‌هایی که تلاش می‌کنند عواملی مثل شانس، جبر جغرافیایی، وضعیت خانواده و… را عامل تعیین کننده‌ی شرایط زندگی‌ام بدانم و به این شکل مسئولیت تغییر زندگی‌ام را به عهده نگیرم؛
  • دانشگاهی که در صلح بودن با خودم را به من یاد بدهد؛

دانشگاهی که با آموزه‌هایی چون دوره جهان‌بینی توحیدی، توانایی کنترل ذهن را به من بیاموزد. به گونه‌ای که: آرامش را جایگزین نگرانی‌هایم کند؛ ایمان را جایگزین ترس‌هایم کند؛ توحید را جایگزین شرک‌های مخفی وجودم نماید؛

دانشگاهی که با آگاهی‌هایی اصل و خالص ” دوره روانشناسی ثروت ۱ “، منطق‌هایی قوی درباره‌ی امکان پذیربودنِ رسیدن به استقلال مالی در دستم بگذارد و به من کمک کند تا «ساختن استقلال مالی» را از همین جایی که هستم و همین شرایط و امکاناتی که دارم، شروع کنم. آگاهی‌هایی که در یک فرایند لذت‌بخش، باورهای قدرتمند کننده را جایگزین باورهای محدودکننده‌ای نماید که در تمام این سال‌ها ذهنم را برای فقر طراحی کرده بود؛

دانشگاهی که تا با آگاهی‌های خالص “دوره روانشناسی ثروت ۳ “، مرا به این اطمینان برساند که، برای راه اندازی کسب و کارم، نیاز به سرمایه اولیه هنگفت ندارم، بلکه نیاز به باورهای ثروت‌آفرین دارم؛ نیاز به تشخیص هدایت‌های خداوند و حساب کردن روی آنها دارم؛ نیاز به شناخت علایقم و ارزشمند دانستن آنها دارم؛

نیاز به پرورش توانایی حل مسئله دارم؛ نیاز دارم باور کنم همه ی شغل ها پتانسیل یکسانی برای ساختن ثروت دارند اما آنچه مرا به ثروت واقعی می‌رساند، رفتن در مسیر علایقم است؛ باورهای ثروت آفرین ساختن درباره علایقم است؛

به آگاهی هایی نیاز دارم که قدرت “تشخیص اصل از فرع” را به من بیاموزند تا به جای تلاش برای یک شبه پولدار شدن، قدم به قدم باورهایم را تقویت کنم؛ برای خلق ثروت بیشتر، با کسب و کارم ارزش بیشتری خلق کنم، مسائل بیشتری را در جامعه‌ام حل کنم و به این شکل ظرف وجودم را برای دریافت ثروتهای بیشتر، بزرگتر کنم.

آن روزها،به راهنمایی مثل ۱۲ قدم نیاز داشتم تا در یک فرایند تکاملی و لذت‌بخش، گاری سنگین و زهوار در رفته باورهای محدودکننده را از دوشم باز کند، مرا از مسیر سنگلاخی باورهای محدودکننده‌ام، به مسیر هموار و لذت‌بخش باورهای قدرتمند‌کننده هدایت کند. راهنمایی که به من یاد بدهد تا فکر خدا را بخوانم و آسان شوم برای آسانی‌ها.

چقدر خوب می‌شد اگر آن روزها می‌دانستم خداوند چگونه فکر می‌کند و چه قوانینی بر جهانش مقرر کرده‌است؟!

چگونه می‌توانم قوانین آفرینش را درک کنم؛ با این قوانین هماهنگ شوم و کنترل همه جانبه زندگی‌ام را در دست بگیرم.

چقدر خوب می‌شد اگر راهنمایی عملی در دستم بود که به من می‌فهماند مهم‌ترین اصل در رسیدن به خواسته‌ها، ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته است. راهنمایی عملی که باورهای هماهنگ با خواسته‌هایم را به من می‌شناساند و چگونگی ایجاد آن‌ها را در عمل با من تمرین می‌کرد.

آن روزها راهنمایی مثل دوره کشف قوانین زندگی می‌توانست آگاهی‌های فراموش شده‌ی قبل از تولد را به یادم آورد. همان آگاهی‌هایی که هر بار در قالب رؤیا و آرزو در دلم زنده می‌شد، ولی ترمزهای مخفی ذهنم و باورهای کهنه و محدود کننده‌ای که ذهنم را برنامه ریزی کرده بود، مجالی به بروز آن‌ها نمی‌دانند.

در حالیکه وجود راهنمای مثل دوره کشف قوانین زندگی، بدون نیاز به آزمون و خطا، چگونگی شناساییِ این ترمزها و حذف آن‌ها را به من یاد می‌داد تا بدون تقلا، خواسته‌هایم به صورت طبیعی وارد زندگی‌ام شوند.

آن روزها راهنمایی نیاز داشتم تا زندگی به سبک قانون سلامتی را به من بیاموزد و این خوشبختی را به من هدیه دهد که هم تناسب اندام داشته باشم، هم انرژی بالا برای حرکت در مسیر اهدافم و هم سلامتی کامل جسمانی.

به خاطر ثباتم در این مسیر، خداوند همانگونه که وعده داده بود، بیش از آنچه می خواستم به من نعمت بخشید و مرا به فراتر از آرزوهایم رسانید. نعمت هایی در قالب ثروت، روابطی عالی، دوستانی فوق العاده، سلامتی و.. به قول قرآن: چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویش است.
به عبارت بهتر، تضادهایی که در مسیر تغییر زندگی‌ام با آن‌ها مواجه شدم، خواسته‌های بسیاری را در دلم زنده کرد و پایداری من در این مسیر، تمام آن خواسته ها را وارد زندگی ام کرد. اما با اطمینان می گویم برای من با ارزش‌ترین پاداشِ استمرار در این مسیر، تولد خانواده صمیمی عباس منش و تجربه‌ی بودن در جمع صمیمی این خانواده است.

داستان تولد خانواده صمیمی عباس منش و تلاش ما برای بهبود همیشگیِ این خانواده این است که:

آگاهی های منتشر شده در این محیط، ردپاهایی باشند برای همه‌ی افرادی که آماده‌اند تا شرایط زندگی خود را به سمت دلخواه تغییر دهند.
من هرگز فراموش نکردم که وجود مأمنی مطمئن مثل خانواده صمیمی عباس‌منش، چقدر می‌توانست مسیر را برایم هموار و تغییر را برایم آسان و لذت بخش کند.
برای همین، مانند پدری که به خاطر گذراندن کودکی‌اش در فقر و کمبود،  به خاطر تمام آرزوهایی که بر دلش مانده، تمام اسباب بازی‌های که نخریده،  تمام کیک تولدهایی که نخورده ، تمام هدایایی که نگرفته و تمام بازی‌هایی که تجربه نکرده است، می‌خواهد بهترینِ همه‌ی اینها را برای فرزندش انجام دهد، تصمیم گرفتم تمام آنچه را برای شما بسازم که در مسیر این تغییر، با تمام وجودم جای خالی‌اش را احساس کرده ام.
خانواده صمیمی عباس‌منش متولد شده تا همراه و راهنمایی باشد برای شما که آماده‌ی تغییر شده ای و این جملات الهام بخش را می خوانی؛

بنیان خانواده صمیمی عباس منش بر پایه اشاعه توحید و یکتاپرستی است تا همه ما که اینجا جمع شده‌ایم، همواره به یاد داشته باشیم:
خداوند به عنوان سیستمی که این جهان را آفریده و هدایت می‌کند و تنها منبع قدرت و ثروت است،  مقرر کرده تا زندگی ما در دست باورها و فرکانس‌های خودمان باشد.
همه ما به یک اندازه به این منبع قدرت و هدایت وصل هستیم اما به اندازه‌ی ایمان به این نیرو و هماهنگی با قوانین این سیستم، به این منبع وصل می‌شویم و این اتصال را به شکل: آزادی مالی، آزادی زمانی، رابطه عاشقانه، سلامتی، شغل مورد علاقه، آرامش و در یک کلام خوشبختی تجربه می‌کنیم.
تنها کار زندگی ما این است که قوانین این نیرو را بهتر بشناسیم و در اجرای آن بهتر شویم.
این تنها راهی است که کنترل آگاهانه اتفاقات زندگی‌مان را در دست خودمان می‌گذارد. هیچ چیز بیشتر از این به شما احساس آرامش می‌دهد که احساس کنی کنترل زندگی‌ات در دست خودت است.

این جنس از آرامش، رمز جاری شدن همواره‌ی نعمت‌ها به زندگی است.

1194 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «علی یعقوبی» در این صفحه: 3
  1. -
    علی یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 3825 روز

    با این بازی تیم ایران مقابل اسپانیا شاهد اتفاقات بسیار عالی در سالهای بعد باشید دوستان

    واقعا باورهای ما خیلی بالاتر رفته

    من با این بازی به صحبتهای استاد ایمانم قوی تر شد از اینکه همه چیز همه چیز همه چیز و میلیاردها بار میگم همه چیز باورهاست.

    بعد از گل خوردن ایران تیم ما یک گل زد واقعا در یک لحظه ما یک یک شدیم اون هم مقابل مدعی قهرمانی جهان

    خدای من بچه ها خیلی خوب بازی کردند و روند بازی روبه پیشرفت بود برای تیم ما

    واقعا ما هیچ چیز کم نداریم و الان میفهمم باورها تکنیک را زیر سایه خودش میکشه.

    بچه های تیم ایران دمتون گرم

    من با این بازی بیشتر از بازی با آرژانتین کیف کردم و این جام خیلی بهتر بودید و میدانم و باور دارم در جام بعدی به مرحله بعدی میروید نه اینکه افتخار کنیم به جام جهانی وارد میشیم بلکه به مرحله بعدی میریم

    خدایا شکرت خدایا شکرت

    این بازی داستان زندگی را یادم انداخت داستان باورها

    به امید پیروزی مقابل پرتقال

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    علی یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 3825 روز

    سلام به دوستان همیشگی خودم

    داشتم فایل هدفگذاری را دوباره بعد از دو سال مرور میکردم و دوباره تمریناتشو انجام میدادم که بعد از پیدا کردن هدف های اصلی خودم ، یک حرکت موشکافانه ای از خودم کردم که چرا من پس از دو سالی که گذشت اهداف اصلی خودمو دنبال نکردم و چرا این تعهد بوجود نمیاد . با خودم روراست شدم و هر آنچه که در ذهن و دلم بود در غالب 5 سوال از خودم پرسیدم و جوابشونو دادم که فکر میکنم سوالات خیلی از انسانهای هدفمند و با رسالتی باشه که هدفهای بزرگی برای گسترش جهان هستی دارند :

    1-فکر میکنم هدف من خیلی بزرگه و دست نیافتنی

    2-کسی بهایی به محصولات تولید شده من (ایده من) نمیده و نمیتونم بازاری برای اونها پیدا کنم و بفروش برسونم ، چون واقعا خیلی وقتها در فروش محصولات شرکتهای دیگه هم موندم

    3-ایده من سرمایه زیادی میخواد که نمیدونم چجوری جورش کنم

    4-برای این کار پایه میخوام ، تنهایی چیکار کنم؟

    5-این کار بلدی میخواد و تجربه و اطلاعات ، همینجوری که نمیشه…

    جوابهای من به این سوالات به ترتیب سوال :

    1-این یعنی اینکه خدا را درست باور نکردی و ایمان چندانی به قدرت خالق هستی نداری . یادمه استاد میگفت هر ایده ای که به ذهن انسان خطور کنه قابل تحققه . همینطور که خیلی از انسانها تغییراتی را در جهان ایجاد کردند که به دید مردم نشدنی بود.

    2-این یعنی داری فکر میکنی که میخوای یک ایده تکراری یا معمولی بدی در صورتی که باید باور داشته باشی ایده تو را انسانهای بسیار زیادی که نیاز اونها را رفع میکنه ، میخرند. پس نگرانی از فروش نداشته باش. در ضمن علت اینکه در فروش محصولات شرکتهای دیگه موندی بخاطر عملکرد و باورهای توست.

    3-تو باید پله و پله بری جلو و به نظرم باید اولین قدمها که حتی کوچک و با سرمایه کمی هستند شروع کنی یا حتی از خدمات بجای سرمایه. بعد از اینکه قدم اولو برداشتی قدم دوم بهت گفته میشه زیاد نگران نباش و بعد قدم سوم و بعد چهارم و … و ممکنه اینقدر ایده ات عالی باشه که برای اون تعداد کم هم مشتریهای زیادی داشته باشی و اونوقت اگر هم اینچنین نبود باز شروع میکنی به ادامه دادن و باز قدم بعدی. اگر نیاز به سرمایه بود خدا کمکت میکنه (ممکنه یک سرمایه گذار پیدا بشه و یا از جایی که فکرشو نمیکنی بهت داده بشه) . در روندت نگران سرمایه نباش. همین طور که الان به این مرحله رسیدی و سودهایی کردی که حتی سرمایه جابجا کردنشو نداشتی. الان هم میتونی و باید روی موضوع اصلی خودت تمرکز کنی.

    4-هر وقت در زندگی منتظر کسی بودی پیشرفتی نداشتی ولی وقتی با اراده و مصمم ، تصمیماتی گرفتی که روی کمک هیچ کس حساب باز نکردی جز خودت و خدا ، اونوقت پیشرفتهای زیادی داشتی. مثلا در دانشگاه وقتی خودت تنها شروع میکردی به مطالعه امتحان تا با جمع (چون یک پله از جمع عقب بودی و قبلش مطالعه نداشتی و دنبال پایه میگشتی) نمرات خیلی خوبی میگرفتی یا مثلا در شروع شغل آزاد خودت وقتی به تنهایی و بدون پایه و امید کسی با عزمی محکم شروع کردی، همون هفته های اول نتایج شاهکاری دیدی با وجود اینکه درست قبلش ضربه بزرگی از شریکت خورده بودی و برای پیشرفتت متکی به کمک اون بودی.

    تو برای اون هدفهات به تنهایی تصمیم میگیری نه با کس دیگه ای و به امید کس دیگه ای. این عزم و اراده را داری که اگر هیچ کس هم کمکت نکنه ، یکیو داری که از همه بهتر و بیشتر کمکت میکنه چه از نظر مالی-فکری-معنوی-رابطه و …

    که اگر همه مردم دنیا هم با هم متحد بشن به اندازه او نمیتونن بهت کمک کنن. فقط خدا را در ذهن داشته باش و در مسیرت فقط به او ایمان داشته باش(ایمان جاییه که ترس و نگرانی نباشه). او بخواد برات آدمهایی را میفرسته به کمکت که فکرش هم نمیکردی. لازم نیست دنبال پایه ای باشی.

    5-تجربه و بلدی کم کم بدست میاد وقتی که دنبالش باشی، وقتی متمرکز بشی به خواسته ات، وقتی کانون توجه تو در طول روز روی همون موضوع باشه. تو هر روز استانداردها و اطلاعات خودتو بالا میبری و به الهامات درونی خودت گوش میدی و سعی میکنی که سریع تصمیم گیری کنی و اقدام کنی. هیچ انسان موفقی اولش اینی که شده نبوده.

    تجربه ها و اطلاعات کم کم گیرت میاد به شرطی که کانون توجهت در طول روز روی این مدارها باشه و سعی کنی باورهاتو محکم تر و قوی تر کنی و تضاد ها تو را از اینهایی که گفته شد ، دور نکنه بلکه اونها را هم اهرم کنی برای پیشرفت بهتر خودت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    علی یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 3825 روز

    سلام استاد عزیزم

    صحبتهای پر معنایی از پس سالها تجربه های تو را که با مجاهدت از ایمان بدست آوردی را خوندم.

    راست میگی، سخت است تغییر باور، تو راست میگفتی

    حالا که نزدیک 700 روز از آشنایی من با سایتت میگذره اینو بیشتر درک کردم.

    اوایل کارو جدی تر میگرفتم و نتایج بهتری داشتم ولی به مرور در باورهای محدود کننده گم شدم گاهی خودمو بالا میکشیدم ولی بارها به اعماق تاریکی ایمان و باور میرسیدم ولی خدا را شکر راهم فرق کرد، دیدگاهم عوض شد و هنوزم دارم فایلهای روانشناسی ثروتتو توی ماشین گوش میکنم.

    تغییراتی روبه بهبود داشتم که جای بسی شکر داره ولی این راضی کننده نیست برای من

    ولی میدونم که این هم از لیاقت منه و هنوز نتونستم بیشتر از این کسب کنم ولی میکنم

    این راه تو تنها یک راه داره که من و امثال من میدونیم ولی گوش غفلت همیشه با ماست

    و اون هم در یک کلام تغییر باورهاست و نگه داشتن اون باورهای جدید در همه لحظات

    چه اون لحظاتی که غرق در خوشبختی هستیم و چه در لحظاتی که مشکلات فراوان دامنگیر ماست و مجالی برای لحظه ای مکث و برگشتن به خود و هدف خود به اکثر ماها نمیگذاره و مارو با خودش غرق میکه

    کار تو و هدف تو در تمام فایلهات(نظر شخصی)

    همین هست مجاهدت با نفسی که سالها با باورهای محدود کننده همراه بوده، اون هم نه در بعضی موارد خاص بلکه در تمام موارد و در تمام لحظات

    آره کار ما همینه همین. نه ایده خیلی بزرگ نه کتاب بالخصوصی. همه چیز در همین نزدیکیه در درون ما

    کار ما همینه. چقدر براش وقت میزاریم

    استاد خدا شاهده هر موقع به درون خودم بر میگردم کارهای خارق العاده میکنم و هر وقت به بیرون خودم سیر میکنم میشم همین آدم معمولی مثل بقیه

    اونقدر زمان ماندن در درونم کم هست که قابل تقسیم کردن در زمان طولانی یک سال نیست شاید دو یا سه ساعت در سال ولی این زمان کم حرکتهایی در من ایجاد کرد که مدیونشم . کاش این زمان برای من طولانی تر بود چرا که نتایج به مراتب تساعدی تری میگرفتم و چه بسا اینکه الان من جای استاد بودم و استاد در کنار من(این یک قانونه)

    حالا میفهمم چه مجاهدتهایی برای طولانی کردن این زمان کردی و چه عادتهایی ترک کردی

    تو بیخودی به اینجا نرسیدی تو یک رهبری هم برای خودت هم برای ما.

    راست میگفتی سخت است تغییر باور

    باورهای ریشه ای در درونمون که کشف نشده ماندن و ما باهاشون هر روز زندگی میکنیم، بدون اینکه بفهمیم هر روزمونو مثل روز قبل به پیش میبرن بدون اینکه متوجه بشیم

    و تو چه خوب(با ممارست و تمرین) از این پوست پوسیده در اومدی و کنکاش کردی و دوباره متولد شدی

    و مبارک باشه تولدت استاد که هنوزم در این لحظه هم با گذاشتن این فایلت تولدی دیگری از خودتو باید جشن بگیری

    و امیدوارم ما هم با تمام تغییرات چه بسا کوچک ولی روبه جلو هر روزمان را جشن بگیریم

    دنیا جای بهتری برای ماست. همینه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: