داستان تحول من

شرایط سخت و طاقت فرسا، شروع تحول زندگی من بود. پس از سال‌ها زندگی در شرایط ناخواسته، مصمّم شدم تا زندگی دلخواهم را بسازم. به ندای قلبم اعتماد کردم و ذهنم را برای تغییر همه چیز باز گذاشتم:

  • تغییر شهری که سال‌ها در آن زندگی کرده بودم و همه جای آن را می‌شناختم؛
  • تغییر روابط و دوستانی که آن روزها مهم‌ترین سرگرمی زندگی‌ام بودند.
  • تغییر شغلی که تصور می‌کردم تنها کاری است که انجامش را بلدم.
  • و مهم‌تر از همه تغییر باورهای محدودکننده‌ای که، بعداً فهمیدم منشأ همه‌ی این ناخواسته‌ها بودند؛

زیرا “نشانه‌ها” به وضوح فریاد می‌زدند که زندگی به سبک اکثریت جامعه، مثل زنجیر، تو را در این شرایط نادلخواه نگه داشته و مرتباً همین ناخواسته‌ها را برایت تکرار می‌کند.

آن روزها با این وضوح که در دوره 12 قدم آموزش داده‌ام، بلد نبودم فکر خدا را بخوانم و قوانین بدون تغییر این نیرو را بفهمم. آن روزها با این وضوح، ارتباط بین باورهایم و شرایطی که تجربه می‌کنم را نمی‌دیدم. آن روزها به دقتِ تمرین ستاره قطبی، بلد نبودم فرکانس خواسته‌هایم را به جهان ارسال کنم. اما داستان تحوّل من با مشاهده زندگی افرادی شروع شد که در همان شهر و اوضاع اقتصادی همان کشور زندگی می‌کردند و با اینکه استعداد و توانایی بیشتری نسبت به من نداشتند، زندگی روی خوش و پربرکت خودش را به آن‌ها نشان می‌داد و باعث شک کردن من به پیش فرض‌های ذهنم می‌شد.
همه‌ی عمر رویای زندگی در آزادی مالی، زمانی و مکانی را داشتم تا بتوانم هر ایده‌ای که دارم را اجرا کنم؛ هرجای دنیا که خواستم زندگی کنم؛ هر وقت که خواستم مسافرت بروم، بی‌آنکه نگران هزینه‌های آخر ماه یا کمبود وقت و انرژی باشم.
یادم می‌آید برای سالهای متوالی، عید هر سال باز هم به جیب خالی‌ام نگاه می‌کردم و به خودم می‌گفتم:

  • “عید سال بعد، دیگر مشکلات مالی امسال را ندارم و می‌توانم برای عزیزانم هدایایی ارزشمند بخرم”

دیدن آدمهایی که آرزوهای من، واقعیت زندگی آن‌ها بود، این رویا را هر روز قوی‌تر می‌کرد. مشاهده‌ی زندگی آن‌ها، این ایمان را در دلم رشد می‌داد که شرایط کنونی را به عنوان واقعیت زندگی یا سرنوشت غیر قابل تغییر، نپذیرم.

همین ایمان بود که مرا به سمت کشف قوانین زندگی هدایت کرد. هرچه قوانین زندگی را بهتر می‌شناختم، رؤیای زندگی در آزادی مالی و زمانی و مکانی، امکان پذیرتر به نظر می‌رسید و رسیدن به آرزوهایم برای ذهنم منطق‌تر می‌شد.

رمز تغییر این است که در شروع کار، ثابت قدم بمانی و مسیر درست را ادامه دهی حتی اگر ظاهراً نتیجه خیلی عظیمی نمی‌بینی. آن روزها فقط یک راننده تاکسی بودم و ذهنم مملو از باورهای محدود کننده و فقر آلودی بود که اجازه دیدن فراوانی نعمت‌ها را به من نمی‌داد. ذهنم آنقدر با باورهای محدودکننده برنامه‌نویسی شده بود که نمی‌توانستم دلیل زندگی در شرایط ناخواسته را باورهای محدودکننده‌ام بدانم، نه پدرم! نه جامعه! و نه هر عامل دیگری بیرون از من.

اما می‌دانستم قدم اول از پذیرفتن این مسئولیت شروع می‌شود.

قدم اول این است که بپذیری شرایط سخت مالی زندگی‌ات را خودت با باورهایت ایجاد کرده‌ای و ربطی به شرایط اقتصادی مملکت ندارد؛ بپذیری این تحقیر شدن‌ها در رابطه، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به ویژگی های اخلاقی همسر یا اطرافیان‌ات ندارد؛ بپذیری شرایط زندگی‌ات، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به مکان جغرافیایی‌ای که در آن به دنیا آمده‌ای، ندارد؛
در ابتدای مسیر، وقتی هنوز نتیجه‌ی خیلی بزرگی در دست نداری که بتوانی حریف نجواهای ذهن بشوی، باید بتوانی ایمانت را حفظ کنی؛برای تغییر باورهایت مصمم بمانی و ادامه دهی؛
به جای واکنش نشان دادن به شرایط ناخواسته کنونی، “احساس خوب داشتن” را اصل بدانی و به شیوه محدودکننده قبلی برنگردی؛

من در مسیر تغییر باورهایم، جای خالیِ “همراهان مثبت و حمایت‌کننده” را به وضوح می‌دیدم. خصوصاً در ابتدای مسیر که ذهن تمام تلاش خود را می‌کند تا تو را به شیوه قبلی برگرداند. در چنین لحظاتی که کنترل ذهن سخت‌ترین کار دنیا می‌شود، حضور در یک محیط ایزوله مثل “خانواده صمیمی عباس‌منش”، برای تقویت ایمانم حیاتی می شد. برای همین مصمم شدم  تا “این محیط صمیمی” را بسازم و مسیر را برای اعضای این خانواده، هموار کنم.

  • زیرا حضور در این محیطِ سرشار از آگاهی‌های خالص، می‌توانست راهنمایی راستین باشد برای تقویت ایمانِ نوپایم در شروع مسیر؛
  • محیطی که هر بار به آن وارد می‌شوم، کلیدهای هدایتگر را در دستم بگذارد و باورهای نوپای مرا با ورودی‌های قدرتمند‌کننده تغذیه کند؛
  • محیطی که بودن در آن، مدام به یادم آورد: “ساختن باورهای قدرتمند کننده“، ارزشمندترین سرمایه‌گذاری در زندگی‌ام است؛
  • کنترل ورودی‌های ذهنم، مهمترین مسئولیت زندگی من است.

اگر در لحظات ناامیدی که ترسِ “اگر جواب ندهد چه” در من رخنه می‌کرد، محیطی مثل خانواده صمیمی عباس منش را داشتم، قانون احساس خوب = اتفاقات خوب را سریعتر به یاد می‌آوردم؛ ضرورت اجرای این قانون را بهتر درک می کردم و این یادآوری، قدم‌هایم را برای استمرار ورزیدن در این مسیر، استوارتر می کرد. در حقیقت، پیچ و خم‌هایی که من در مسیر درک قوانین زندگی و نحوه هماهنگ شدن با آنها تجربه کردم، باعث شد تا بخواهم این دانشگاه زندگی ساز را ایجاد کنم:

  • دانشگاهی که “توحید” را به عنوان اصل و اساس رسیدن به آزادی مالی و زمانی و مکانی، به من یاد بدهد؛
  • دانشگاهی که این اساس را به من بفهماند که: “تمام اتفاقات زندگی‌ام بدون استثناء نتیجه باورهای خودم است“؛
  • دانشگاهی که رابطه “توحید عملی” با “این اساس را به من نشان دهد تا بتوانم شرک‌های مخفی ذهنم را بشناسم؛
  • شرک‌هایی که تلاش می‌کنند عواملی مثل شانس، جبر جغرافیایی، وضعیت خانواده و… را عامل تعیین کننده‌ی شرایط زندگی‌ام بدانم و به این شکل مسئولیت تغییر زندگی‌ام را به عهده نگیرم؛
  • دانشگاهی که در صلح بودن با خودم را به من یاد بدهد؛

دانشگاهی که با آموزه‌هایی چون دوره جهان‌بینی توحیدی، توانایی کنترل ذهن را به من بیاموزد. به گونه‌ای که: آرامش را جایگزین نگرانی‌هایم کند؛ ایمان را جایگزین ترس‌هایم کند؛ توحید را جایگزین شرک‌های مخفی وجودم نماید؛

دانشگاهی که با آگاهی‌هایی اصل و خالص ” دوره روانشناسی ثروت ۱ “، منطق‌هایی قوی درباره‌ی امکان پذیربودنِ رسیدن به استقلال مالی در دستم بگذارد و به من کمک کند تا «ساختن استقلال مالی» را از همین جایی که هستم و همین شرایط و امکاناتی که دارم، شروع کنم. آگاهی‌هایی که در یک فرایند لذت‌بخش، باورهای قدرتمند کننده را جایگزین باورهای محدودکننده‌ای نماید که در تمام این سال‌ها ذهنم را برای فقر طراحی کرده بود؛

دانشگاهی که تا با آگاهی‌های خالص “دوره روانشناسی ثروت ۳ “، مرا به این اطمینان برساند که، برای راه اندازی کسب و کارم، نیاز به سرمایه اولیه هنگفت ندارم، بلکه نیاز به باورهای ثروت‌آفرین دارم؛ نیاز به تشخیص هدایت‌های خداوند و حساب کردن روی آنها دارم؛ نیاز به شناخت علایقم و ارزشمند دانستن آنها دارم؛

نیاز به پرورش توانایی حل مسئله دارم؛ نیاز دارم باور کنم همه ی شغل ها پتانسیل یکسانی برای ساختن ثروت دارند اما آنچه مرا به ثروت واقعی می‌رساند، رفتن در مسیر علایقم است؛ باورهای ثروت آفرین ساختن درباره علایقم است؛

به آگاهی هایی نیاز دارم که قدرت “تشخیص اصل از فرع” را به من بیاموزند تا به جای تلاش برای یک شبه پولدار شدن، قدم به قدم باورهایم را تقویت کنم؛ برای خلق ثروت بیشتر، با کسب و کارم ارزش بیشتری خلق کنم، مسائل بیشتری را در جامعه‌ام حل کنم و به این شکل ظرف وجودم را برای دریافت ثروتهای بیشتر، بزرگتر کنم.

آن روزها،به راهنمایی مثل ۱۲ قدم نیاز داشتم تا در یک فرایند تکاملی و لذت‌بخش، گاری سنگین و زهوار در رفته باورهای محدودکننده را از دوشم باز کند، مرا از مسیر سنگلاخی باورهای محدودکننده‌ام، به مسیر هموار و لذت‌بخش باورهای قدرتمند‌کننده هدایت کند. راهنمایی که به من یاد بدهد تا فکر خدا را بخوانم و آسان شوم برای آسانی‌ها.

چقدر خوب می‌شد اگر آن روزها می‌دانستم خداوند چگونه فکر می‌کند و چه قوانینی بر جهانش مقرر کرده‌است؟!

چگونه می‌توانم قوانین آفرینش را درک کنم؛ با این قوانین هماهنگ شوم و کنترل همه جانبه زندگی‌ام را در دست بگیرم.

چقدر خوب می‌شد اگر راهنمایی عملی در دستم بود که به من می‌فهماند مهم‌ترین اصل در رسیدن به خواسته‌ها، ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته است. راهنمایی عملی که باورهای هماهنگ با خواسته‌هایم را به من می‌شناساند و چگونگی ایجاد آن‌ها را در عمل با من تمرین می‌کرد.

آن روزها راهنمایی مثل دوره کشف قوانین زندگی می‌توانست آگاهی‌های فراموش شده‌ی قبل از تولد را به یادم آورد. همان آگاهی‌هایی که هر بار در قالب رؤیا و آرزو در دلم زنده می‌شد، ولی ترمزهای مخفی ذهنم و باورهای کهنه و محدود کننده‌ای که ذهنم را برنامه ریزی کرده بود، مجالی به بروز آن‌ها نمی‌دانند.

در حالیکه وجود راهنمای مثل دوره کشف قوانین زندگی، بدون نیاز به آزمون و خطا، چگونگی شناساییِ این ترمزها و حذف آن‌ها را به من یاد می‌داد تا بدون تقلا، خواسته‌هایم به صورت طبیعی وارد زندگی‌ام شوند.

آن روزها راهنمایی نیاز داشتم تا زندگی به سبک قانون سلامتی را به من بیاموزد و این خوشبختی را به من هدیه دهد که هم تناسب اندام داشته باشم، هم انرژی بالا برای حرکت در مسیر اهدافم و هم سلامتی کامل جسمانی.

به خاطر ثباتم در این مسیر، خداوند همانگونه که وعده داده بود، بیش از آنچه می خواستم به من نعمت بخشید و مرا به فراتر از آرزوهایم رسانید. نعمت هایی در قالب ثروت، روابطی عالی، دوستانی فوق العاده، سلامتی و.. به قول قرآن: چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویش است.
به عبارت بهتر، تضادهایی که در مسیر تغییر زندگی‌ام با آن‌ها مواجه شدم، خواسته‌های بسیاری را در دلم زنده کرد و پایداری من در این مسیر، تمام آن خواسته ها را وارد زندگی ام کرد. اما با اطمینان می گویم برای من با ارزش‌ترین پاداشِ استمرار در این مسیر، تولد خانواده صمیمی عباس منش و تجربه‌ی بودن در جمع صمیمی این خانواده است.

داستان تولد خانواده صمیمی عباس منش و تلاش ما برای بهبود همیشگیِ این خانواده این است که:

آگاهی های منتشر شده در این محیط، ردپاهایی باشند برای همه‌ی افرادی که آماده‌اند تا شرایط زندگی خود را به سمت دلخواه تغییر دهند.
من هرگز فراموش نکردم که وجود مأمنی مطمئن مثل خانواده صمیمی عباس‌منش، چقدر می‌توانست مسیر را برایم هموار و تغییر را برایم آسان و لذت بخش کند.
برای همین، مانند پدری که به خاطر گذراندن کودکی‌اش در فقر و کمبود،  به خاطر تمام آرزوهایی که بر دلش مانده، تمام اسباب بازی‌های که نخریده،  تمام کیک تولدهایی که نخورده ، تمام هدایایی که نگرفته و تمام بازی‌هایی که تجربه نکرده است، می‌خواهد بهترینِ همه‌ی اینها را برای فرزندش انجام دهد، تصمیم گرفتم تمام آنچه را برای شما بسازم که در مسیر این تغییر، با تمام وجودم جای خالی‌اش را احساس کرده ام.
خانواده صمیمی عباس‌منش متولد شده تا همراه و راهنمایی باشد برای شما که آماده‌ی تغییر شده ای و این جملات الهام بخش را می خوانی؛

بنیان خانواده صمیمی عباس منش بر پایه اشاعه توحید و یکتاپرستی است تا همه ما که اینجا جمع شده‌ایم، همواره به یاد داشته باشیم:
خداوند به عنوان سیستمی که این جهان را آفریده و هدایت می‌کند و تنها منبع قدرت و ثروت است،  مقرر کرده تا زندگی ما در دست باورها و فرکانس‌های خودمان باشد.
همه ما به یک اندازه به این منبع قدرت و هدایت وصل هستیم اما به اندازه‌ی ایمان به این نیرو و هماهنگی با قوانین این سیستم، به این منبع وصل می‌شویم و این اتصال را به شکل: آزادی مالی، آزادی زمانی، رابطه عاشقانه، سلامتی، شغل مورد علاقه، آرامش و در یک کلام خوشبختی تجربه می‌کنیم.
تنها کار زندگی ما این است که قوانین این نیرو را بهتر بشناسیم و در اجرای آن بهتر شویم.
این تنها راهی است که کنترل آگاهانه اتفاقات زندگی‌مان را در دست خودمان می‌گذارد. هیچ چیز بیشتر از این به شما احساس آرامش می‌دهد که احساس کنی کنترل زندگی‌ات در دست خودت است.

این جنس از آرامش، رمز جاری شدن همواره‌ی نعمت‌ها به زندگی است.

1194 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ساحل كهنسال گفته:
    مدت عضویت: 1760 روز

    امروز که مینویسم ١۴٠٣/۴/٨ روز جمعه هست

    و من در حال گذروندن دوره سوم از ١٢ قدم هستم

    چقدر حالم خوب تر شده چقدر از شر افکار منفی رها شدم و منی که بخاطر حال بدم و جنگ درونم از کار دست کشیده بودم و خودم رو به قناعت قانع کرده بودم که دیگه سر کار نرم و هیچ هدفی نداشتم

    حالا جرات خلق رویاهام رو پیدا کردم منی ارزوم بود برم اروپا و دنیا رو ببینم و امریکا برام جزو ناممکن ها بود و حتی به رفتنش هم فکر نمی کردم

    یهویی انگار بع

    هم این جرات داده شد که نترس و رویات رو دنبال کن

    بطور خیلی راحت و با شوق فرتوان شروع به نوشتن کردم و تحقیقم رو شروع کردم و خیلی اسون با اینکه پاسم اعتبار نداشت و زمان رو برای وقت سفارت رو برای یکسال اینده می دادن و من می خواستم امسال کریسمس اونجا باشم آژانس گفت باید فقط بری قطر اگر برای امسال می خوای و با زبان انگلیسی مصاحبه میشوی ، منم بدون استرس با اینمه اصلا حرف زدن انگلیسی رو نمی دونم ، قبول کردم برام وقت سفارت بگیرن، دیروز اژانس اطلاع داد که یوقت خالی سفارت داده برای ٢۶ شهریور ، بهمین راحتی در تایم عالی وقتمو گرفتم و الان شروع کردم به زبان خوندن برای مصاحبه و ایمان دارم کائنات در حال انجام خواسته ام هست و به بهترین شکل با مصاحبه عالی ، ویزای درجا رو حواهم گرفت و ارزوی همیشه ام که کریسمس رو در یک کشور خارجی باشم رو خلق خواهم کرد با خواست و اراده خداوند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      Mahdi Atharipour گفته:
      مدت عضویت: 2155 روز

      سلام دوست گرامی

      چه تحول عظیمی ایجاد کردی خداروشکر

      منم چون خیلی ب امریکا از بچگی فکر می‌کردم دارم رو خودم کار می‌کنم ک ب اون سطح از انرژی و آمادگی برسم ک اقدام کنم، وقتی دیدم شما اینطوری سریع اقدام کردی، و پا رو ترس‌هات گذاشتی برام خیلی جالب شد ک از نتیجه‌ی مصاحبه‌ات باخبر بشم ، مطمئنا خبرای خوبی برات درراهه.

      و اون نتیجه عالی شما برای من می‌تونه خیلی خیلی الگوی خوبی بشه تا منم پا رو ترس‌هام بذارم و برم اقدام کنم.

      خیلی عالی هدفگذاری کردی

      آرزوی موفقیت و شادی برات دارم

      ب امید خبرهای خوب

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        ساحل كهنسال گفته:
        مدت عضویت: 1760 روز

        سلام بر دوست عزیز

        ایمان داشته باش و اقدام کن و به نجواهای ذهنت گوش نکن

        من باور دارم و بدون ترس دارم به رسیدن فکر می کنم

        با اینکه هنوز نه پولش رو اکی کردم نه خیلی زبان انگلیسی یاد دارم

        اما فقط و فقط با ایمانم بدون ترس

        با همون شوقی که استاد گفت ،وقت سفارت رو از قطر گرفتم برای 4 ماهه دیگه و از صبح تا شب دارم زبان می خونم چون مصاحبه ام به انگلیسی هست

        یک فایل درست کردم داخلش عکس خونه ای که می خوام در امریکا اقامت کنم رو گذاشتم از خیابونها و فروشگاههاش فیلم گذاشتم

        تمام جملات روز مصاحبه رو تمرین کردم و شاید باورت نشه برای سفرم چمدون انلاینی سفارش دادم که مخصوص رفتنم به امریکا باشه

        چون باور کردم و خلق خواهم کرد

        و هروزه با تمرین ستاره قطبی دارم زندگیم رو بهتر خلق می کنم تا رسیدن به خلق اصلیم ، حتما اقدام کن

        و‌قصد داشتم اصلا دیگه کار نکنم و از زندگی لذت ببرم اما فقط بخاطر رفتنم به امریکا مجدد می خوام کارمو شروع کنم و دلار پس انداز کنم برای رفتن ، ان شالا از نتیجه مصاحبه ام در صفحه ام خواهم نوشت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          Zahra گفته:
          مدت عضویت: 1384 روز

          سلام ساحل جان

          خیلی خیلی خیلی خوشحالم از روندی کی طی کردی و از تک‌تک موفقیت‌های که تا همین امروز بدست آوردی

          مخصوصا با دیدن کامنتت توی قدم هشت که توی کانال تلگرام قرار دادن اصلا به وجد اومدم

          اگه بتونم تمام احساسم رو توی یک جمله خلاصه کنم اینه که شما انگار دقیقا خواسته هایی رو داشتی و درحال رسیدن بهشون هستی که عینا خواسته های خودم هست و اصلا از این حد از تشابه شگفت زده شدم

          صادقانه بخوام باهات حرف بزنم اولش وقتی که کامنتت رو توی تلگرام خوندم از یک طرف از نتایج شگفت زده شدم و با تمام وجودم تحسینت کردم و از طرف دیگه خیلی از خودم عصبی شدم

          بیشتر به خاطر اینکه منم از اول سال دوره دوازده قدم رو شروع کردم(اونم دقیقا با همین اهداف و خواسته ها ، مخصوصا آزادی زمانی و مکانی و مالی و شور و شوقی که سالهاست تو زندگیم به دنبالش هستم) ولی اون تعهدی که باید و از خودم انتظار داشتم رو نتونستم داشته باشم و بعد از این همه مدت تازه قدم سوم رو شروع کردم

          البته اینو هم بگم که بعد از مدتی الهامات شروع شد و به چندین و چند موردش عمل کردم ولی از یه جایی به بعد که تمرکزی روی کنترل ذهنم نداشتم ارتباطم کم و کمتر شد

          امروز بعد از مدت کوتاهی با خودم گفتم چرا بجای عصبی شدن از خودت و بیشتر خراب کردن حست نمیای از این زاویه بهش نگاه کنی که وقتی از بین این همه کامنتهای کانال تلگرام سایت اومدی این کامنت رو خوندی این قطعا اتفاقی نیست و خدا میخواد بهت مسیر رو نشون بده ، باید باورپذیری خواسته‌ات رو با این کامنت هزاران برابر کنی و بگی اگه برای ساحل شده(اونم اهدافی کاملا یکی) چرا برای من نشه

          چرا هی الانت رو میبینی و مهاجرتت به آمریکا که از اول سال براش اینهمه شور و شوق داشتی رو با عدم لیاقتت کاملا داری فراموش میکنی؟و…

          توی این زاویه دیدی که گفتم‌ ، قطعا از نگاه خداونده چون برام بجای عصبانیت از نحوه عملکرد خودم ، سراسر امید و انگیزه و اشتیاق بوده ، که می شود ، می شود ، می شود ، هنوز هم میتونی و این ساحل عزیز هم سندش

          از صمیم قلبم برات آرزوی سعادت و خوشبختی و گرفتن پاسپورت آمریکا در کمترین زمان ممکن رو دارم( آنقدر کم که رکورد بزنی)

          بی صبرانه منتظر شنیدن کلی اتفاقات خوب ازت هستم و خدا رو بیکران برای نشانه امروزم ، و برای بودنت ، برای خواسته‌هات که داری اینطور بدست میاری و هدایت شدن به کامنتت سپاسگزارم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    لیدا دارابی گفته:
    مدت عضویت: 2741 روز

    سال 96 سال بسیار به من سخت گذشت اتفاقا از بهار 96 اما نگرشم رو همون موقع عوض کردم و به عنوان یه فرصت برای رشدم نگاه کردم چون یاد گرفتم عیار آدما تو سختی ها معلوم می شه آخه من وابسته عاطفی در یک رابطه اشتباه بودم و در نتیجه به این رابطه غلط پایان دادم و از وابستگی بهش خودمو نجات دادم پس تجربه خوب و پیروزی برای من بود

    دومین اتفاق خوب کسی رو که بهم خیانت کرده بود و مدام اذیتم می کرد ازش متنفر شدم و خشمگین و خودمو سرزنش می کردم در نهایت با کلی تلاش وجودم رو از این احساس گناه نسبت به خودم و او پاک کردم و شروع کردم به بخشیدن من بخشیدمش نه به این خاطر که اون راضی باشه بلکه به این دلیل که خودم سزاور ارامش بودم چون بخشش آرامش میاره و اتفاقات خوب توی آرامش میوفته

    سومین تجربه خوبم این بود که توی کارم هدف گذاشته بودم شهریور ماه سمت خوبی بزنم و زدم با تمرکز به هدفم اخه من نتورکرم و توی سمینار 400 نفری به عنوان برنده شهر کرج معرفی شدم و هدفم رو فریاد زدم بهشون و گفتم من بزرگترین و ثروتمندترین و قویترین زن نتورک ایران در سال 1400 هستم با اکانت بالای 500 میلیون در ماه

    تجربه خوب بعدی من این بود که سازمان من دوباره ریزش کرد اما با توجه به انگیزه و اراده ای که هدفم رو پیش چشمام روشنتر کرد دوباره از صفر شروع کردم و شکست رو به عنوان یه پله پیروزی پذیرفتم تجربه عالی بود و حس خوب بهم داد

    و اینکه شروع کردم به شکرگزاری با تمام وجودم و همش نعمتهای خدا به زندگیم وارد میشن

    اما چیزهایی که دلم واقعا می خواد برام پیش بیاد اینه که سازمانی از راهبران فروش حداقل 100 نفر داشته باشم تا بتونم بچه های سازمانم رو به تک تک آرزوهاشون برسونم یا حداقل منشا خیر و اثر باشم و این برای من هم بسیار عالیه

    وزن من الان روی 90 کیلو هست و تا پایان سال 97 خودم رو روی وزن 65 کیلو گرم می بینم با اندامی سالم و جذاب و خوش تیپ و ورزیده

    در قدم بعدی کارشناس و متخصص حرفه ای تو کارم باشم و بتونم به دیگران یاد بدم نتورک مارکتینگ تو ایران علاوه بر دید منفی مردم بهترین کسب و کار در زمان حال هست و خیلی ها رو به آرزوهاشون می رسونه

    و واقعا تمام تلاشم رو می کنم حداقل درامد ماهیانه و پورسانتم در نتورک به مثبت 50 میلیون تومان برسه و همه سازمانم رو پورسانت بگیر کنم

    باور دارم که به همه اهدافم می رسم و با داشتن هدف به ویژگی های آدم های موفق می رسم و اونجاست که هر آنچه دست بزارم روش راحت می خرم

    اما در نهایت هدف اصلی من بزرگ شدن خودم تو کارم و اطرافیانم هست که فهمیدم جز خدمتگزاری و دهش بلاعوض ممکن نیست

    متشکرم از سایت عالیتون و استاد گرانقدر عباس منش چون فرصت پیشرفت و زمینه موفقیت رو برای ما فراهم کرده

    قدر این نعمت بزرگ رو می دونم و استفاده خوبی ازش می برم و بدون هیچ چشم داشتی تجربیاتم رو با دیگران به اشتراک می ذارم تا کمک کنم اونها هم موفق بشن

    لیدا دارابی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    علی طالبی گفته:
    مدت عضویت: 2916 روز

    واقعا باید گفت

    به راستی که چنین است و چنین خواهد ماند

    نمیدونم چقدر این مقاومت های درونم رو شکستن زمان میبره ولی ارامشی که یقین بهم میده که شدنیه رو مدیون این خونوادم

    خواب های راحت تو زمانی که استرس و ترس وکابوس شبها خورد میشن و طعم ایمان ناب هرچند کوتاه جاشون میگیرن رو جای دیگری پیدا نکردم

    حس قدرت, اطمینان صد در صد, رفقای واقعی, حرف نابی که پشت هر کلمه اش یه دنیایی پر از زیبایی وکلی چیز که تو دنیای باورای محدود وجود ندارن رو مدیون همین سایت و استاد همه چی تموم اینجام

    من اینجا یاد گرفتم که چطوری جهانو ببینم تا لحظه لحظه اش حس سپاسگزاری با تمام وجود رو بهم بده به نظرم ثروت یعنی همینطوری پیش رفتن

    همه تون رو دوست دارم و به خاطر وجودتون بینهایت خدارو شکر میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    آنیتا گفته:
    مدت عضویت: 2895 روز

    سلام به همه دوستان عزیزم

    من حدود یه سالی هست با استاد اشنا شدم و از این بابت خدا رو شاکرم.اول اشناییم اوضاع روحی بسیار بدی داشتم با فایلای رایگان شروع کردم روز به روز حالم بهتر میشد.بعد افرینش و خریدم البته چن جلسه.اوایل چون دانشجو بودم طول مسیر خونه به دانشگاه فایل هارو گوش میدادم.برام گنگ بود بارها و بارها گوش کردم تا درک کردم.

    از اینکه این دوره رو خریدم خیلی خوشحالم

    و تعهد کردم نکته به نکته با استاد جلو برم.چون از همسر و فرزندم جدا شده بودم و اونا خارج از کشور رفتن خیلی خیلی اوصاع روحی خرابی داشتم .از طرف دیگه شرایط اقتصادی هم تعریفی نداشت.مجبور شدم به خونه پدری برگردم .یه سال از دانشگام مونده بود .پاره وقت هم کار میکردم.هر روز که از گوش کردن فایل ها میگذشت انگار دوباره زندگیم و شروع کرده بودم.امیدم به زندگی بیشتر میشد.شاید باورتون نشه اعتماد به نفسم بهتر شد .فارغ التحصیل شدم.تو حرفه ای که پاره وقت مشغول بودم تونستم مهارت کافی پیدا کنم و خودم مستقل شروع به فعالیت کردم.واز همه مهمتر صاحب ملکی که کار میکنم هم شدم به لطف خدا و پدرم.الان هم اوضاع خوبه .خدا رو هزاران بار سپاس.خیلی به اینده به فردا و..امیدوارم

    تو حرفم خیلی خودم و موفق می بینم

    اینده ای روشن از ان من خواهد بود.مطمینم از این به بعد زندگی من خیلی متفاوت از قبل اشنایی با استاد خواهم داشت

    منی که با رفتن همسر و فرزندانم داغون شده بودم خوراک روز و شبم گریه و ناله بود الان زنی مستقل هستم روز به روز شاداب تر و خوشحالتر.

    از اقوام که من و تازه میبینن خیلی متعجب میشن میگم افرین خوب ایستادگی کردی در برابر مشکلات

    من از خدا ممنونم بابت یاریش به من.استاد عزیزم دستی بود از دستان خدای مهربون که تو ظلمات و تنهایی واسه من نوری از امید بود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    مهدی پورعباس گفته:
    مدت عضویت: 3310 روز

    درود بر استاد و دوست عزیزم

    من ، مهدی پورعباس به صورت کاملا تصادفی ، یکی از فایل های شما را در دی ماه سال 94 بدست آوردم. البته تا مدتی فکر میکردم تصادفی با شما آشنا شدم . اما بعد مدتی که روی فایلهای آموزشی تمرکز کردم ، فهمیدم اضلا تصادفی نبوده است. من در شرایطی زندگی می کردم که گاهی ثروت فراوان برایم می آمد و زمانی به نان شب محتاج می شدم . (البته بعد از تمرکز بر فایلها فهمیدم به دلیل وجود باورهای خودم بوده)تا اینکه در خلوت خودم از این شرایط گله مند شدم و با خودم فکر می کردم چرا من نمی توام درست زندگی کنم. شاید به مدت دو سه روز بعد اولین فایل به دستم رسید . یک فلش مموری از دوستم گرفته بودم که یه سری آهنگ جدید داشت ، لابلای اونها این در گرانبها بود. توی ماشین بودم و در حال حرکت . یادم میاد سه بار اونو گوش کردم . بعد زنگ زدم به دوستم و ازش اطلاعات راجع به این فایل خواستم . داستان آشنایی من با گروه عباس منش و رفتن ور مسیری که زندگی منو متحول کرد………

    بعد از اون سه ماه بیشتر فایل های رایگان و دوره روان شناسی ثروت یک رو گوش کردم و شروع کردم به تغییر باورها. حدس میزنید چی شد. هر چی داشتم از دستم رفت . یه شغل خوب ، دوستانی که چند سال باهاشون بودم ، برادرم که مدتها برام کار می کرد، اعتبارم بین فامیل و …….

    من مهندس معمار هستم ، البته تا سال 94 حتی دنبال مدرک کاردانی که سال 78 از دانشگاه دولتی گرفته بودم هم نرفته بودم ، بهش نیاز نداشتم ، داشتم کار می کردم و پول در میاوردم. در آخرین ساختمان که به حد نازک کاری رسیده بود با کارفرما که پزشک عمومی از یه شهر کویری به نام خور و بیابانک بود مشکل پیدا کردم ، تمام زندگیمو بالا کشید ، برای اینکه نتونم کاری کنم برام پرونده کیفری درست کرد ، حدس میزنید یکی از اتهامهای من چی بود ؟؟؟؟ مهندس بی مدرک ….. دیپلم ردی منو اغفال کرده است ….

    دقیقا یادم میاد 7 مهر 95 نزدیکای صیح بود که خواب دیدم با یه سری بچه سر کلاس نشستم و دارم درس میخونم. از خواب پریدم ، گفتم من باید ادامه تحصیل بدم ، سرچ کردم ، کارشناسی معماری ، دیدم دانشگاه آزاد پذیرش داره ، اون زمانها که کاردانیم تموم شده بود عاشق ادامه تحصیل در دانشگاه خوراسگان ( دانشگاه آزاد واحد اصفهان) بودم . اما به هر دلیل ادامه ندادم ، گفتم باید خوراسگان ادامه تحصیل بدم ، رفتم سایت سنجش، دیدم خوراسگان پذیرش داره ، خسته تون نکنم ، دو روز نگذشته بود که رفتم کرمان مدرک کاردانی مو گرفتم و در خوراسگان ثبت نام کردم و نشستم سر کلاسی که همه دانشجویانش 20 الی 22 ساله بودند و من 40 ساله.

    خوابم تعبیر شده بود ، اولین نشانه ها را داشتم میدیدم ، بماند که توی اون چند ماه خیلی نشانه دیگر بود که من به دلیل باورهای اشتباه و عدم آشنایی با قانون جذب ، اونا رو درک نمی کردم ، اما نیرویی منو به جلو می راند.

    الان دو سال از اون زمان گذشته و اتفاقاتی در زندگی من افتاده که وقتی بهشون فکر می کنم از شدت خوشحالی گریه ام می گیره . مثلا یکیش اینه که من با وجود اینکه یه دانشجوی معمولی بودم ، اعتبارم از اساتید هیئت علمی بالاتر رفته بود ، به جای یه دفتر ، دوتا دفتر در دانشگاه داشتم و مشغول پژوهش های علمی……و خیلی اتفاقات مهم دیگه که میدونم دلیلش فقط تغییر باور و ایمان به خدای واحد و یگانه است. و همچنین راهنمایی های استاد عزیزم آقای عباس منش دوست داشتنی

    این اولین دیدگاه من توی سایت هست ، با وجود اینکه دو سال دارم از اطلاعات سایت استفاده میکنم ، توی این مدت فکر می کردم باید تغییرات اساسی توی خودم ببینم تا بعد پیام بگذارم.الان احساس میکنم دیگه وقتشه ، چون آرامشی که الان دارم رو هیچ وقت از این 40 سال عمرم نداشتم. اینقدر ایده ناب برای کسب ثروت دارم که نمیدونم کدومشو انجام بدم ، خدارو شکر در ثروت و نعمت الهی به رویم باز است و اصلا احساس ترس و نا امنی ندارم ، الان دانشجوی ارشد تهران شمال هستم و برای آینده کلی برنامه دارم ، درآمدم نسبت به سال 95 که وارد دانشگاه شدم صدها برابر شده ، بدون اینکه به خودم زحمت بدم و کار فیزیکی سختی انجام بدم ، ثروت توسط افراد بیشمار ، خودش سراغم میاد ، مثلا دوهفته پیش پیشنهاد تالیف کتابی بهم شد که اصلا توش کاری انجام نداده بودم کسی دیگر مطالب را تهیه کرده بود و کسی دیگر قرار است ویراستاری کند ، اما به من پیشنهاد کرده اند که در چاپ کتاب همکاری کنم و یک سوم سود را ببرم. از این موارد اینقدر داره اتفاق میافته که نمیدونم کدومشو بگم ………………..

    باز هم از دوست عزیزم تشکر می کنم و شکر گذار خداوند مهربانم هستم موفق باشین و در پناه پروردگار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    ناشناس گفته:
    مدت عضویت: 0 روز

    استاد عزیز جناب عباس منش گرامی ، من حدود دو سال از شما بزرگتر هستم و قائدتا باید چنتا پیرهن بیشتر از شما پاره کرده باشم ، ولی امروز متوجه شدم این ضرب المثل اشکال اساسی دارد و هر چند من پیرهن بیشتری پاره کرده ام ولی هرگز مصداق ضرب المثل نیست و من در مقابل تجارب شما طفلی را میمانم و بس ‌.

    من امروز با شما آشنا شدم یعنی روز سه شنبه نهم بهمن ماه سال ۹۷ و در همین یک روز چهار فایل صوتی شما را گوش کردم ، عضو سایت شدم و سه فایل تصویری در سایت دیدم و احساس میکنم دوباره زاده شدم .

    میگن چهل سالگی یه تولد دوباره است و من دقیقا چهل سالمه اما تولد دوباره من آشنایی با شما و ورود به خونواده بزرگتون و همراهی با گروه فعالتونه .

    نمیدونید چه حالی دارم و چه انگیزه ای و چه اشتیاقی واسه شروع تغییر . و نمیدونید بارها با خودم فکر کردم و تصمیم و تصمیم واسه تغییر زندگی ، ولی افسوس و دریغ که نه راهش رو بلد بودم و نه ایمان و انگیزه کافی داشتم واسش .

    ولی امروز یه حس ویگه ای دارم و علت این تاریخی که بالاتر آوردم همین بود تا این تاریخ ثبت بشه و بتونم تغییرم رو وزن کنم و ببینم .

    خوشا به صفا و دل پاکتون و به همت والاتون که هر چی دارید خدا به دل پاکتون داده که دست گیری میکنید از هموطنانتون تا تو این شرایط سخت همت کنن و دست به زانوهاشون بزارن و بلند شن .

    سید جان ، حسین عزیزم ، عباس منش عباس صفت و عباس مرام ، دست خدا به همراهت و سلامتی و سعادت توشه ی راهت مرد که باعث بیداری و تولد دوباره انسانهای زیادی مثل من میشی .

    منم از همین لحظه اومدم تو راهتون و با دعای خیر شما و حمایتهاتون میمونم و تا آخرش میرم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      حسن خدایی گفته:
      مدت عضویت: 2426 روز

      به نام یکتا پادشاه هستی.

      چی بگم عزیزان که زبان قاصره از توصیف …

      بت های درونم یکی پس از دیگری در حال شکستن و نابود شدنه…

      سد ها شکسته .

      زلزله ایی عظیم، بنای من قدیم رو خراب کرد.

      چه حس و حالیه …

      بعد از انهدام و پاکسازی ،

      حالا، برای همیشه .

      کلمه مبارک

      لا اله الا الله در من نقش بست .

      نوری همیشگی و بی نهایت.

      هر روز در حال رشد .

      در اوج زیبایی، در جشنواره فضل الهی،

      ذالک الفوض العظیم.

      اقا زبان الکنه …

      من به بهترین اگاهی رسیدم که پدرانم و خیلی از ادمهای دیگه نرسیدن.

      وقتی کتاب مبارک قران رو چند بار دوره کردم منظور استاد رو تا اندازه ایی درک کردم .

      استاد عزیز من از صمیم قلبم برای شما بهترین حالت در بهترین حالت رو دعا و ارزومندم.

      داستان بیگ بنگ من از فایل رسالت من شروع شد. اونجایی که داستان همکاران روس و کتاب قران رو گفتید که میخواستین کتاب رو تو دریا بندازین بعد تصمیم گرفتین تا یک بار حداقل بخونیدش…

      چی بگم …

      و من خوندم و فکر کردم و انفجار شد اقا .تولد راستین من شکل گرفت. رضا و لبخند خدا گوارای وجودت استاد که از کلام شیرین شما ،خدا با من سخن گفت…

      و برای همه اعضای خانواده ارزوی بهترین حالت میکنم. انشالله هر کسی ارزویی داره زود بهش برسه. و در اخر اینکه انشالله تو راه بهشت ببینمتون.?????

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    رسول بامريان گفته:
    مدت عضویت: 3137 روز

    سلام علیکم

    الله تعالی را سپاسگزارم که این توفیق را به من داد تا با سایت آقای عباس منش و همچنین با شما عزیزان آشنا شوم . بنده در سال ۱۳۹۵ بعلت مشکلات مالی که داشتم البته با توجه به اینکه مهندس هستم و در یکی از کارخانجات کشور عزیزم مشغول بکار بودم با سایت آقای عباس منش آشنا شدم . طریقه آشنایی من به این شکل می باشد که از نظر مالی در تنگنا بودم و این هم لطف الله متعال بود اگر از نظر مالی‌ در تنگنا نبودم هیچ وقت به دنبال تحقیق وکسب وکار دیگر نمی پرداختم . من از صبح تا غروب در کارخانه کار می کردم لذا وقت اضافه جهت اینکه در جای دیگری کار فیزیکی کنم نداشتم لذا دنبال یک کسب و کار اینترنتی بودم که با اساتیدی در این زمینه آشنا‌شدم ‌ و دوره های آموزشی آنها از طریق اینترنت گوش می کردم یکی از اساتید دانشجویان این دوره را به گوش کردن آموزش های آقای عباس منش در زمینه اعتماد به نفس و عزت نفس تشویق می کرد و می گفت واقعا تاثیر گزار هستند من هم جهت کنجکاوی به سایت آقای عباس منش سر زدم و عضو شدم و آخرین فایل رایگان ایشان را که تازه گذاشته بود و موضوعش ما بی همتا هستیم بود را گوش کردم واقعا سخنانشان توحیدی بودند با توجه به اینکه من یک فرد موحد بودم سخنان ایشان به دلم نشست و علاقه مند شدم که بقیه فایل های رایگان ایشان را نگاه کنم من برای اولین بار با قانون جذب آشنا شدم با توجه به اینکه اهل نماز هستم و قرآن می خوانم ولی به قرآن از این زاویه نگاه نکرده بودم لذا به قرآن از قبل بیشتر علاقه مند شدم و به قرآن و احادیث و آموزه های دینی از این زاویه بیشتر توجه کردم دیدم که سراسر اموزه های دینی از نوع فرکانسی و ایمانی می‌باشند واقعا به دین اسلام افتخار می کنم والله متعال را سپاسگزارم که من یک فرد مسلمان هستم . واقعا وقتی تحقیق کردم متوجه شدم که نظر اسلام درباره ثروت مثبت است ولی متاسفانه باوره های ما درباره ثروت به علت آموزه های غلط خراب شده است و به ما آموزش های غلط داده اند. در صدر اسلام دو صحابی بزرگوار بنام های عثمان ذی النورین داماد پیامبر اکرم (ص) و عبدالرحمن بن عوف از ملیاردرهای آن زمان بودند که همیشه با ثروتشان به پیشرفت اسلام کمک می کردند هیچ وقت پیامیر اکرم (ص) نگفت که ثروت خوب نیست و ثروتمندان به جهنم می روند . در ضمن قابل ذکر است دو صحابه گرانقدر که نامشان برده شد از عشره مبشره هستند یعنی جزو ده نفری هستند که پیامبر اکرم به آنها بشارت بهشت داده است به خاطر اعمال صالح شان که در دنیا انجام داده اند.تازه متوجه شدم که وضیعت مالی من به خاطر باورهایم خراب می باشد و الی من تحصیلات دانشگاهی دارم واز صبح تا غروب کار می کنم و کار تخصصی هم انجام میدهم وقتی که این قضیه را متوجه شدم کم کم باورهای محدود کننده را پیدا کردم و آنها را اصلاح نمودم با تغییر باورهایم شرایط مالی ام یک کمی بهتر شد ولی بعضی از باورها غلط مثل گچ در ذهن ناخودآگاهم چسپیده است که برطرف شدن آنها نیاز به زمان دارد ولی چون من فرمول را پیدا کرده ام ان شاء الله به زودی باوره های درستی جایگزین خواهم کرد وبه لطف الله متعال یکی از ثروتمندان ایران خواهم شد و در همین سایت به شما گزارش خواهم داد . به لطف الله متعال فقط با فایل های رایگان این سایت و چند تا محصول ارزان قیمت استاد البته با تمرین زیاد خودم از احساس بسیار عالی و ایمان قوی نسبت به خداوند متعال برخوردار شدم ودر حال حاظر روابط بسیار عالی با خانواده و افراد جامعه دارم واز سلامتی خوبی برخوردارم به لطف الله مهربان و ارتباطم با الله متعال خیلی خوب شده است و از همه اتفاقات زندگی ام لذت می برم و راضی به رضای الله متعال هستم وقتی یک مشکلی در زندگی‌ام‌پیش بیاد فورا متوجه اعمال وافکارم می‌شوم و سریع شرایط عالی برای خودم بوجود می‌آورم از هر شرایطی به نفع خودم استفاده می کنم .

    برای همه شما عزیزان آرزوی موفقیت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    زهرا نظام الدینی گفته:
    مدت عضویت: 2466 روز

    استادِ جان

    ممنون از اینکه بهمون نشون می دی دنیای خدا جای بسیار زیبایی برای زندگی کردن هست

    نه به خاطر ماشین و خونه و ملک بلکه این فایل شما برای ما ثابت می کنه که می تونیم خالق زندگی خودمون باشیم

    یادآوری می کنه که قدرت خدای دوست داشتنی ما اینقدر بی نهایت هست که شرایط زمان و مکان نتونه ان را محدود کنه

    بهمون جرأت می ده که اصلا به شرایط کنونی ایران توجه نکنیم و فقط خدا و آرزوهامون رو باور کنیم

    خدای افرادی که مقهور شرایط ایران شدن و بالارفتن قیمت رب و پیاز نگرانشون می کنه خدای قدرتمندی نیست ولی شما نشون دادی که باید به خدای قدرتمند ایمان بیاوریم

    اینجاست که مهربون خدای من در گوشم زمزمه می کنه :

    یا ایها الذین آمنوا آمِنوا ….

    پارسال که ثانیه به ثانیه قیمت دلار تغییر می کرد من یه جمله تاکیدی داشتم که دائم تکرار می کردم

    ( خدای دلار ١۴ تومان با خدای دلار ١۵ تومان فرقی نداره )

    مشکلش این بود که دائم باید این عددها رو تغییر می دادم ????

    استادِ جان

    امیدوارم هرکجا هستی سالم و ثروتمند و شاد باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    ایمان اسدالهی گفته:
    مدت عضویت: 3323 روز

    سلام استاد

    من ایمان هستم به دیلی ورشکستگی پدرم در کار خودش که بساز بفروشی بود من از ۱۴ سالگی در حین درس خوندن کار هم میکردم تا خرجی خودم رو دربیارم به قول معروف دستم تو جیب خودم باشه و همان زمان هم اخلاقم جوری بود که چیزی می خواستم بهش میبایست برسم و به دلیل آگاهی نداشتن نا خداگاه این کارو می کردم مثلا می رفتم کارگری تا پول گوشی برای خودم جور کنم و به محضی که می خریدم دیگه نمی رفتم ٫ تا رسید به جایی که می خواستم ازدواج کنم حدود ۵ سال پیش و چون پدرم هیچ پولی نداشت تا خرج عروسی برای من بده مجبور شدم وام بگیرم برای عروسی و برای خرید ماشین و پول پیش خونه ای که اجاره کرده بودم ٫همین شد که من موقعی به سر زندگی رفتم با ۳۵ میلیون وام وارد زندگی مشترک شدم و اوایل سال های که ازدواج کردم خیلی با سختی زندگیم می گذشت با قسط و بدون کاری که بشه قسط داد ٫ خلاصه سال دوم بعد از ازدواجم با سایت شما آشنا شدم شروع به گوش دادن به حرف های شما و عمل کردن به آنها بودم تا به جایی رسید شروع کردم با درک از موضوع تغییر فرکانس و آگاهانه تغییر باورهام رو شروع کردم تا باورهام رو عوض کنم و شروع کردم آن چیزی که در آینده می خوام رو توی ذهنم ساختن و روی کاغذ نوشتن و خدارو شکر به یکی یکی اون چیزهای که می خوام دارم میرسم الان چون همه آگاهانه هستند الان که ۴ سال داره می گذره خدارو شکر یه خونه خوب یه ماشین خوب و یه زندگی خوبی دارم و تازه دارم یه کاری که خانمم روش تمرکز کرده بود و باور داشت رو براش راه اندازی می کنم از شما و سایت خوبتون بسیار سپاس گذارم تا به ما این فرصت رو داده اید تا آگاهانه باورهامون رو تغییر بدیم و درک کامل از این موضوع رو داشته باشیم ٫ (خداوندا هزاران بار شکرت) ٫ با تشکر از استاد سید حسین عباس منش و گروه بی نظیرشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    هادی حجت گفته:
    مدت عضویت: 2242 روز

    سلام خدمت استاد.خدا را شکر می کنم.که شما را توسط پسر خالم. در مسیر زندگیم قرار داد.شما را وقتی شناختم که فایل حزن در قرآن را گوش دادم.کلا مسیر زندگیمو تغییر داد.من یه مذهبی خشک بودم. باورهایی که تو ذهنم کرده بودن.باعث شده بود.بیشتر وقت ها غمگین باشم.

    ولی وقتی شما را شناختم.وبه همان فایل های رایگانتون گوش می دادم.

    معنی خوشبختی،دوست داشتن، زندگی کردن.بخصوص عبادت خدا را فهمیدم.

    ان شاءالله همیشه در سایه لطف الهی خوشهال و خوشبخت باشین.و از همه لحاظ ثروتمند.

    مرجع تقلیدم فقط شمایی تو یک سال زندگیمو با صحبت های شیرینت تغییر دادی.در حالی که 20سال مرجع تقلیدم کسان دیگری بودن که،هیچ سودی نداشتن.

    در پایان ازتون خیلی، خیلی ممنونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: