داستان تحول من

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • به رؤیاهایت باور داشته باش 1
    377MB
    32 دقیقه

شرایط سخت و طاقت فرسا، شروع تحول زندگی من بود. پس از سال‌ها زندگی در شرایط ناخواسته، مصمّم شدم تا زندگی دلخواهم را بسازم. به ندای قلبم اعتماد کردم و ذهنم را برای تغییر همه چیز باز گذاشتم:

  • تغییر شهری که سال‌ها در آن زندگی کرده بودم و همه جای آن را می‌شناختم؛
  • تغییر روابط و دوستانی که آن روزها مهم‌ترین سرگرمی زندگی‌ام بودند.
  • تغییر شغلی که تصور می‌کردم تنها کاری است که انجامش را بلدم.
  • و مهم‌تر از همه تغییر باورهای محدودکننده‌ای که، بعداً فهمیدم منشأ همه‌ی این ناخواسته‌ها بودند؛

زیرا “نشانه‌ها” به وضوح فریاد می‌زدند که زندگی به سبک اکثریت جامعه، مثل زنجیر، تو را در این شرایط نادلخواه نگه داشته و مرتباً همین ناخواسته‌ها را برایت تکرار می‌کند.

آن روزها با این وضوح که در دوره 12 قدم آموزش داده‌ام، بلد نبودم فکر خدا را بخوانم و قوانین بدون تغییر این نیرو را بفهمم. آن روزها با این وضوح، ارتباط بین باورهایم و شرایطی که تجربه می‌کنم را نمی‌دیدم. آن روزها به دقتِ تمرین ستاره قطبی، بلد نبودم فرکانس خواسته‌هایم را به جهان ارسال کنم. اما داستان تحوّل من با مشاهده زندگی افرادی شروع شد که در همان شهر و اوضاع اقتصادی همان کشور زندگی می‌کردند و با اینکه استعداد و توانایی بیشتری نسبت به من نداشتند، زندگی روی خوش و پربرکت خودش را به آن‌ها نشان می‌داد و باعث شک کردن من به پیش فرض‌های ذهنم می‌شد.
همه‌ی عمر رویای زندگی در آزادی مالی، زمانی و مکانی را داشتم تا بتوانم هر ایده‌ای که دارم را اجرا کنم؛ هرجای دنیا که خواستم زندگی کنم؛ هر وقت که خواستم مسافرت بروم، بی‌آنکه نگران هزینه‌های آخر ماه یا کمبود وقت و انرژی باشم.
یادم می‌آید برای سالهای متوالی، عید هر سال باز هم به جیب خالی‌ام نگاه می‌کردم و به خودم می‌گفتم:

  • “عید سال بعد، دیگر مشکلات مالی امسال را ندارم و می‌توانم برای عزیزانم هدایایی ارزشمند بخرم”

دیدن آدمهایی که آرزوهای من، واقعیت زندگی آن‌ها بود، این رویا را هر روز قوی‌تر می‌کرد. مشاهده‌ی زندگی آن‌ها، این ایمان را در دلم رشد می‌داد که شرایط کنونی را به عنوان واقعیت زندگی یا سرنوشت غیر قابل تغییر، نپذیرم.

همین ایمان بود که مرا به سمت کشف قوانین زندگی هدایت کرد. هرچه قوانین زندگی را بهتر می‌شناختم، رؤیای زندگی در آزادی مالی و زمانی و مکانی، امکان پذیرتر به نظر می‌رسید و رسیدن به آرزوهایم برای ذهنم منطق‌تر می‌شد.

رمز تغییر این است که در شروع کار، ثابت قدم بمانی و مسیر درست را ادامه دهی حتی اگر ظاهراً نتیجه خیلی عظیمی نمی‌بینی. آن روزها فقط یک راننده تاکسی بودم و ذهنم مملو از باورهای محدود کننده و فقر آلودی بود که اجازه دیدن فراوانی نعمت‌ها را به من نمی‌داد. ذهنم آنقدر با باورهای محدودکننده برنامه‌نویسی شده بود که نمی‌توانستم دلیل زندگی در شرایط ناخواسته را باورهای محدودکننده‌ام بدانم، نه پدرم! نه جامعه! و نه هر عامل دیگری بیرون از من.

اما می‌دانستم قدم اول از پذیرفتن این مسئولیت شروع می‌شود.

قدم اول این است که بپذیری شرایط سخت مالی زندگی‌ات را خودت با باورهایت ایجاد کرده‌ای و ربطی به شرایط اقتصادی مملکت ندارد؛ بپذیری این تحقیر شدن‌ها در رابطه، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به ویژگی های اخلاقی همسر یا اطرافیان‌ات ندارد؛ بپذیری شرایط زندگی‌ات، نتیجه باورهای خودت است و ربطی به مکان جغرافیایی‌ای که در آن به دنیا آمده‌ای، ندارد؛
در ابتدای مسیر، وقتی هنوز نتیجه‌ی خیلی بزرگی در دست نداری که بتوانی حریف نجواهای ذهن بشوی، باید بتوانی ایمانت را حفظ کنی؛برای تغییر باورهایت مصمم بمانی و ادامه دهی؛
به جای واکنش نشان دادن به شرایط ناخواسته کنونی، “احساس خوب داشتن” را اصل بدانی و به شیوه محدودکننده قبلی برنگردی؛

من در مسیر تغییر باورهایم، جای خالیِ “همراهان مثبت و حمایت‌کننده” را به وضوح می‌دیدم. خصوصاً در ابتدای مسیر که ذهن تمام تلاش خود را می‌کند تا تو را به شیوه قبلی برگرداند. در چنین لحظاتی که کنترل ذهن سخت‌ترین کار دنیا می‌شود، حضور در یک محیط ایزوله مثل “خانواده صمیمی عباس‌منش”، برای تقویت ایمانم حیاتی می شد. برای همین مصمم شدم  تا “این محیط صمیمی” را بسازم و مسیر را برای اعضای این خانواده، هموار کنم.

  • زیرا حضور در این محیطِ سرشار از آگاهی‌های خالص، می‌توانست راهنمایی راستین باشد برای تقویت ایمانِ نوپایم در شروع مسیر؛
  • محیطی که هر بار به آن وارد می‌شوم، کلیدهای هدایتگر را در دستم بگذارد و باورهای نوپای مرا با ورودی‌های قدرتمند‌کننده تغذیه کند؛
  • محیطی که بودن در آن، مدام به یادم آورد: “ساختن باورهای قدرتمند کننده“، ارزشمندترین سرمایه‌گذاری در زندگی‌ام است؛
  • کنترل ورودی‌های ذهنم، مهمترین مسئولیت زندگی من است.

اگر در لحظات ناامیدی که ترسِ “اگر جواب ندهد چه” در من رخنه می‌کرد، محیطی مثل خانواده صمیمی عباس منش را داشتم، قانون احساس خوب = اتفاقات خوب را سریعتر به یاد می‌آوردم؛ ضرورت اجرای این قانون را بهتر درک می کردم و این یادآوری، قدم‌هایم را برای استمرار ورزیدن در این مسیر، استوارتر می کرد. در حقیقت، پیچ و خم‌هایی که من در مسیر درک قوانین زندگی و نحوه هماهنگ شدن با آنها تجربه کردم، باعث شد تا بخواهم این دانشگاه زندگی ساز را ایجاد کنم:

  • دانشگاهی که “توحید” را به عنوان اصل و اساس رسیدن به آزادی مالی و زمانی و مکانی، به من یاد بدهد؛
  • دانشگاهی که این اساس را به من بفهماند که: “تمام اتفاقات زندگی‌ام بدون استثناء نتیجه باورهای خودم است“؛
  • دانشگاهی که رابطه “توحید عملی” با “این اساس را به من نشان دهد تا بتوانم شرک‌های مخفی ذهنم را بشناسم؛
  • شرک‌هایی که تلاش می‌کنند عواملی مثل شانس، جبر جغرافیایی، وضعیت خانواده و… را عامل تعیین کننده‌ی شرایط زندگی‌ام بدانم و به این شکل مسئولیت تغییر زندگی‌ام را به عهده نگیرم؛
  • دانشگاهی که در صلح بودن با خودم را به من یاد بدهد؛

دانشگاهی که با آموزه‌هایی چون دوره جهان‌بینی توحیدی، توانایی کنترل ذهن را به من بیاموزد. به گونه‌ای که: آرامش را جایگزین نگرانی‌هایم کند؛ ایمان را جایگزین ترس‌هایم کند؛ توحید را جایگزین شرک‌های مخفی وجودم نماید؛

دانشگاهی که با آگاهی‌هایی اصل و خالص ” دوره روانشناسی ثروت ۱ “، منطق‌هایی قوی درباره‌ی امکان پذیربودنِ رسیدن به استقلال مالی در دستم بگذارد و به من کمک کند تا «ساختن استقلال مالی» را از همین جایی که هستم و همین شرایط و امکاناتی که دارم، شروع کنم. آگاهی‌هایی که در یک فرایند لذت‌بخش، باورهای قدرتمند کننده را جایگزین باورهای محدودکننده‌ای نماید که در تمام این سال‌ها ذهنم را برای فقر طراحی کرده بود؛

دانشگاهی که تا با آگاهی‌های خالص “دوره روانشناسی ثروت ۳ “، مرا به این اطمینان برساند که، برای راه اندازی کسب و کارم، نیاز به سرمایه اولیه هنگفت ندارم، بلکه نیاز به باورهای ثروت‌آفرین دارم؛ نیاز به تشخیص هدایت‌های خداوند و حساب کردن روی آنها دارم؛ نیاز به شناخت علایقم و ارزشمند دانستن آنها دارم؛

نیاز به پرورش توانایی حل مسئله دارم؛ نیاز دارم باور کنم همه ی شغل ها پتانسیل یکسانی برای ساختن ثروت دارند اما آنچه مرا به ثروت واقعی می‌رساند، رفتن در مسیر علایقم است؛ باورهای ثروت آفرین ساختن درباره علایقم است؛

به آگاهی هایی نیاز دارم که قدرت “تشخیص اصل از فرع” را به من بیاموزند تا به جای تلاش برای یک شبه پولدار شدن، قدم به قدم باورهایم را تقویت کنم؛ برای خلق ثروت بیشتر، با کسب و کارم ارزش بیشتری خلق کنم، مسائل بیشتری را در جامعه‌ام حل کنم و به این شکل ظرف وجودم را برای دریافت ثروتهای بیشتر، بزرگتر کنم.

آن روزها،به راهنمایی مثل ۱۲ قدم نیاز داشتم تا در یک فرایند تکاملی و لذت‌بخش، گاری سنگین و زهوار در رفته باورهای محدودکننده را از دوشم باز کند، مرا از مسیر سنگلاخی باورهای محدودکننده‌ام، به مسیر هموار و لذت‌بخش باورهای قدرتمند‌کننده هدایت کند. راهنمایی که به من یاد بدهد تا فکر خدا را بخوانم و آسان شوم برای آسانی‌ها.

چقدر خوب می‌شد اگر آن روزها می‌دانستم خداوند چگونه فکر می‌کند و چه قوانینی بر جهانش مقرر کرده‌است؟!

چگونه می‌توانم قوانین آفرینش را درک کنم؛ با این قوانین هماهنگ شوم و کنترل همه جانبه زندگی‌ام را در دست بگیرم.

چقدر خوب می‌شد اگر راهنمایی عملی در دستم بود که به من می‌فهماند مهم‌ترین اصل در رسیدن به خواسته‌ها، ساختن باورهای هماهنگ با آن خواسته است. راهنمایی عملی که باورهای هماهنگ با خواسته‌هایم را به من می‌شناساند و چگونگی ایجاد آن‌ها را در عمل با من تمرین می‌کرد.

آن روزها راهنمایی مثل دوره کشف قوانین زندگی می‌توانست آگاهی‌های فراموش شده‌ی قبل از تولد را به یادم آورد. همان آگاهی‌هایی که هر بار در قالب رؤیا و آرزو در دلم زنده می‌شد، ولی ترمزهای مخفی ذهنم و باورهای کهنه و محدود کننده‌ای که ذهنم را برنامه ریزی کرده بود، مجالی به بروز آن‌ها نمی‌دانند.

در حالیکه وجود راهنمای مثل دوره کشف قوانین زندگی، بدون نیاز به آزمون و خطا، چگونگی شناساییِ این ترمزها و حذف آن‌ها را به من یاد می‌داد تا بدون تقلا، خواسته‌هایم به صورت طبیعی وارد زندگی‌ام شوند.

آن روزها راهنمایی نیاز داشتم تا زندگی به سبک قانون سلامتی را به من بیاموزد و این خوشبختی را به من هدیه دهد که هم تناسب اندام داشته باشم، هم انرژی بالا برای حرکت در مسیر اهدافم و هم سلامتی کامل جسمانی.

به خاطر ثباتم در این مسیر، خداوند همانگونه که وعده داده بود، بیش از آنچه می خواستم به من نعمت بخشید و مرا به فراتر از آرزوهایم رسانید. نعمت هایی در قالب ثروت، روابطی عالی، دوستانی فوق العاده، سلامتی و.. به قول قرآن: چه کسی وفادارتر از خداوند به عهد خویش است.
به عبارت بهتر، تضادهایی که در مسیر تغییر زندگی‌ام با آن‌ها مواجه شدم، خواسته‌های بسیاری را در دلم زنده کرد و پایداری من در این مسیر، تمام آن خواسته ها را وارد زندگی ام کرد. اما با اطمینان می گویم برای من با ارزش‌ترین پاداشِ استمرار در این مسیر، تولد خانواده صمیمی عباس منش و تجربه‌ی بودن در جمع صمیمی این خانواده است.

داستان تولد خانواده صمیمی عباس منش و تلاش ما برای بهبود همیشگیِ این خانواده این است که:

آگاهی های منتشر شده در این محیط، ردپاهایی باشند برای همه‌ی افرادی که آماده‌اند تا شرایط زندگی خود را به سمت دلخواه تغییر دهند.
من هرگز فراموش نکردم که وجود مأمنی مطمئن مثل خانواده صمیمی عباس‌منش، چقدر می‌توانست مسیر را برایم هموار و تغییر را برایم آسان و لذت بخش کند.
برای همین، مانند پدری که به خاطر گذراندن کودکی‌اش در فقر و کمبود،  به خاطر تمام آرزوهایی که بر دلش مانده، تمام اسباب بازی‌های که نخریده،  تمام کیک تولدهایی که نخورده ، تمام هدایایی که نگرفته و تمام بازی‌هایی که تجربه نکرده است، می‌خواهد بهترینِ همه‌ی اینها را برای فرزندش انجام دهد، تصمیم گرفتم تمام آنچه را برای شما بسازم که در مسیر این تغییر، با تمام وجودم جای خالی‌اش را احساس کرده ام.
خانواده صمیمی عباس‌منش متولد شده تا همراه و راهنمایی باشد برای شما که آماده‌ی تغییر شده ای و این جملات الهام بخش را می خوانی؛

بنیان خانواده صمیمی عباس منش بر پایه اشاعه توحید و یکتاپرستی است تا همه ما که اینجا جمع شده‌ایم، همواره به یاد داشته باشیم:
خداوند به عنوان سیستمی که این جهان را آفریده و هدایت می‌کند و تنها منبع قدرت و ثروت است،  مقرر کرده تا زندگی ما در دست باورها و فرکانس‌های خودمان باشد.
همه ما به یک اندازه به این منبع قدرت و هدایت وصل هستیم اما به اندازه‌ی ایمان به این نیرو و هماهنگی با قوانین این سیستم، به این منبع وصل می‌شویم و این اتصال را به شکل: آزادی مالی، آزادی زمانی، رابطه عاشقانه، سلامتی، شغل مورد علاقه، آرامش و در یک کلام خوشبختی تجربه می‌کنیم.
تنها کار زندگی ما این است که قوانین این نیرو را بهتر بشناسیم و در اجرای آن بهتر شویم.
این تنها راهی است که کنترل آگاهانه اتفاقات زندگی‌مان را در دست خودمان می‌گذارد. هیچ چیز بیشتر از این به شما احساس آرامش می‌دهد که احساس کنی کنترل زندگی‌ات در دست خودت است.

این جنس از آرامش، رمز جاری شدن همواره‌ی نعمت‌ها به زندگی است.

1194 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهام ... گفته:
    مدت عضویت: 2463 روز

    سلام عزیزان

    من الهام هستم من وقتی چیزی رو از خداوند میخواستم همواره با زاری و گریه طلب میکردم اصلا از اینکه آرزویی داشته باشم میترسیدم چون واقعا دیگه حوصله مدتها ی طولانی در حسرت و اه وناله به در گاه خدا،رو نداشتم الان احساس قدرت میکنم ارزهای بیکران دارم وقتی در مقابل خداوند میاستم سینه سپر میکنم واول از اینکه بهم این هم احساس قدرت داده سپاسگزاری میکنم وبا صلابت ارزهای را بازگو میکنم وقتی طبق عادت قبلی اشکم سرازیر میشه سریع خودم را کنترل کرده و به خدایم میگویم خواسته های را در نهایت لذت و اقتدار از تو میخوام و مطمنم که خواسته هایم رو براورده میکنی .این اولین باور محسوس من است که ان را به وضوح در خود یافتم .در انتظار باورهای سازنده دیگر هستم .اولین خواسته من ثروت است . ثروتی پاک و بی انتها و لذتبخش .شاید منهم یکی از دستان خدابشم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 2298 روز

    خوشحالم و خدا را هزاران بار شکر میکنم که به من گفت فایلهای تصویری رو بیشتر ببین، چرا که فکر میکردم صوتی هر فایلی کافی است،

    نمیتونم بگم چقدر حس خوبِ هیجان و شیرینی رسیدن به خواسته هام در لحظه لحظه ی فایلها به دلم هجوم میاورد،

    هربار احساس کردم که قدم قدم به مزرعه ی فوق العاده وسیع و جذابم در اطراف شهر برن سوئیس نزدیک میشم،همان مزرعه ای که پر است از نعمت های فراوان،

    گیاهان مفید و روح بخش،هر قسمتش از محصولی سرشار است، پر است از صدای زیبای مرغ و خروس ها، صدای شیرین گوسفندان و گاوهایم که مرا به خود میخوانند، صدای مرغابی های دلبرم در برکه ی زیبای پشت خانه ام که لی لی کنان به سمتم می آیند و میخواهند کنار من بنشینند و ماهیگیری کنند، صدای شیهه ی اسبانم که با سرخوشی در حال یورتمه رفتنند٫

    با اینکه من در حال حاضر بیکارم و درآمدی ندارم اما میدانم در درست ترین زمانها و مکانها با هدایت خدایم قرار خواهم گرفت و بالاخره جواب تمام خواسته هایم را میدهد، و به همه ی چیزهایی که میخوام میرسم٫

    لحظات بسیاری هنگام تماشای فایل گفتم خدا حفظت کنه استاد، خدا بیشتر بهت بده که قلبم رو مالامال شادی و آرامش کردی،

    خدارا سپاس که همچون شما انسان شریف و متواضع را در برابر من قرار داد و هدایتش را از طریق دستان شما انجام داد و البته که خواهد داد٫

    ?سعادتمند و پر نشاط باشید?

    از گلهای آفتابگردان مزرعه ام تقدیم به شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    کوروش 66 گفته:
    مدت عضویت: 2441 روز

    سلام، سپاس برای حضور خداوند در زندگیم و ممنون از شما که اینهمه با عشقی،چه حس خوبیه آقای عباس منش عزیز که از طرف خداوند وسیله بشی برای هدایت دیگران ، ولی خودت ندونی که قلبا به دل کی نشستی و چه کسی ازت تأثیر گرفته، همواره پیش رو باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    ارمان مشایخی گفته:
    مدت عضویت: 3636 روز

    بهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است که اگر یک گل به او تقدیم کنید

    دسته گلی تقدیم تان می کند

    این روزها زندگی من پر شده از اتفاقات خوب و دستان خدا که همواره منو به مسیر صحیح هدایت می کنه

    فایل های سفرنامه دید منو نسبت زندگی تغییر داد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    Shirin گفته:
    مدت عضویت: 2295 روز

    باسلام

    یه روزی که خیلی داغون بودم به همه شک می کردم از دیوار پشت سرم هم می ترسیدم از همه نگاهها اینکه نکنه فلانی برای زندگی من نقشه کشیده باشه نکنه فلانی زندگیمو بهم بزنه نکنه تنها بشم و هزارتا از این نکنه ها یه جای که حساب پس اندازم بااینکه هر ماه یه پول نه چندان کمی توش می آمد ولی مبلغش اصلا افزایش پیدا نمی کرد و من باور کرده بودم فقط همینه همه دارای من و خجالت می کشیدم از اینکه بگم من چقدر پس انداز دارم بعد از این همه سال کار کردن یه روزی که خیلی چیزا دلم میخواست ولی مدام توی ذهنم چیزایی که میخواستم برام رویا شده بود و به بعدا موکول می شد و رابطه رابطه ای که هر روز برای حفظش باید می نشستم نقشه می کشیدم که آیا باید چیکار کنم خدا و هر روزم با اشک به شب می رسید و کم پیش می آمد من خوشحال باشم و راضی از داشته هام و شکر گذارمدام گله می کردم خلاصه داغون داغون بودم و خدا رو شکر الحمدالله فقط با صحبت با یه دوست خوب من رو به اینجا هدایت کرد که چقدر مشتاق شدم تا اینجا بیام جواب همه سوالامو اینجا گرفتم اینجا فهمیدم چقدر اشتباه کردم اینجا خیلی چیزا رو یادم انداخت خدایا شکرت

    من بدهی به کسی نداشتم تنها یه بدهی سنگین به خودم داشتم بدهی که تمام روزا و ساعت ها و لحظه های که بدون خدا گذشت با بی اعتمادی به خالقم گذشت بدهی که که در خودم بود خدایا شکرت ممنونم از ان لحظه که فهمیدم تمامی دردام پشت سر هم دوا شد گره ها خدا رو شکر دارن باز می شن نگاه به زندگیم تغییر کرد جز چندتا ترمز که می دونم باید روشون کار کنم مدام خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      کیمیا قاسم پور گفته:
      مدت عضویت: 3044 روز

      سلام عزیزم

      خداروبسیار شکر میکنم که همه چیز برای شما رنگ و بویی دیگه پیدا کرده و به این خانواده صمیمی هدایت شدی از طرف خداوند مهربان و هدایتگر و بخشنده

      واقعا فضل خداوند بی انتهاست

      خداروشکر میکنم هر روز فضل خداوند رو در زندگی خودم و آدمها بیشتر و بیشتر میبینم

      و بیشتر ذوق میکنم

      از این بخشندگی از این عظمت

      واقعا زبان کم میاره

      دلم میخاد در برابرش سجده کنم😊

      در پناه رب❤

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    Ali reza nasabi گفته:
    مدت عضویت: 2109 روز

    استاد مهربان، دوست داشتنی و سخاوتمند سلام. قبل از شروع به نوشتن، نظر دیگر دوستان و همراهان رو مطالعه کردم همه عالی بود، شما همیشه دم از خدا، توحید، یکتا پرستی و صفات خوب خدا میزنید، به حق ،خود شما معلومه که اول از همه در عشق به خالق ذوب شدید که حتی صفت خدا رو از کیلومترها دورتر میشه حس کرد که در وجود سید حسین عباسمنش موج میزنه،مثل عشق، دوست داشتن، سخاوت،راهنما بودن و… استاد عزیز اگر حضرت محمد صلی الله آخرین پیامبر نبود قطعا شما هم یکی از پیامبران خدا بودید اما مسئله فقط پیامبری نیست انسانهای بزرگی چون کوروش بزرگ،مهاتما گاندی ،ادیسون،انیشتین و…بودند که تلاش کردند دنیا جای بهتری برای زندگی باشه و قطعا نام سید حسین عباسمنش هم در زمره کسانی قرار گرفته که برای آبادانی زمین و رهایی مردم از شرک تلاش کردند.استاد فقط میتونم بگم ممنونم ممنونم ممنونم ممنونم همین .البته بهترین تشکر زمانی هست که ببینید ما با استفاده از آموزه های شما به دولت و حکمت رسیدیم ،هم خودمون رو از فقر و شرک نجات دادیم هم اطرافیان و نزدیکان خودمون رو.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    احمد دوست خدا گفته:
    مدت عضویت: 2087 روز

    سلام بر استاد عباس منش عزیز و همسر مهربانتون و پسر گلتون

    استاد من هم الان در شرایطی مشابه شرایط گذشته شما هستم وبا توکل بر خدا وکمک گرفتن از دستان قدرتمند خدا که شما یکی از اون دستان خداوند هستید من هم راه پیشرفت را انتخاب کردم و فعلا با خریدن فصلهای کتاب شما راهم را شروع کردم و انشالله با پیشرفت هایی که میکنم دوره های شما را یکی پس از دیگری خرید و عمل میکنم استاد عزیز من یزدی هستم و تقریبا با ایمان هیچ موقع از بچگی نمازم ترک نشده ولی واقعا از موقعی که با شما اشنا شدم میفهمم دارم چی میخونم و نماز را درک میکنم و میدونم خدا هم منا دوست داره چون چند بار منا از مرگ حتمی نجات داده یکیش همین امسال بود که من را از زیر زنجیر بیل مکانیکی نجات داد و کور و شرمنده خدام هستم و میخوام با توکل بر خدا و کمک شما رسالتم را پیدا کنم استاد یکی از اهداف من اینه که انشالله یه ویلا تو محله شما توی ایالت فلوریدا بگیرم من عاشق اون محله تون شدم به امید ان روز که انشالله زود میرسه استاد هر پولی که بابت هر محصول میگیرید از شیر مادر براتون حلال تر چون واقعا براش وقت گذاشید مخصوصا خانم محترمتون که خیلی زحمت نوشتاری و تدوین محصولا را میکشند دوستتون دارم موفق باشید وپسر گلتون را ببوسید خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      علی محممودی گفته:
      مدت عضویت: 2326 روز

      با نام یاد خداوند بخشنده مهربان و با عرض سلام و وقت بخیر خدمت استاد عباس منش بزگوار و خانواده عزیزم(خانواده عباس منش)من کاملا با فرمایشات استاد موافق هستم و تممومش حقیقت محض و غیر قابل انکار است من ۲۱سالمه و یک سال هست که عضو این خانواده قشنگ و پرانرژی و موفق شدم سینه من مالامال حس مثبت و حس خوشبختی است و هیچ وقت حس حال بهتر از این نداشتم و خلاصه که همتون فوق العاده هستین من میخوام یک مقدار در رابطه با گذشته خودم باهاتون صحبت کنم و الان که دارم به اون روز ها فکر میکنم خنده ام میاد و به خودم میگم که چقدر من ساده بودم و نمیدونم که تو این دنیا چه خبره اون روز ها من خیلی حالم بد بود و همش اطرافیان پدر و مادر و شرایط جامعه هر روز به نوعی عذابم میداد و خلاصه منبعی عظیم از انرژی منفی بودم و همیشه میگفتم چرا پدر من پولدار نیست تا برای من این و آن رو بخره چرا مادرم تحصیل کرده نیست و چرا محل زندگی من توی بالا شهر نیست و چرا دوستان من به در نخور هستن خلاصه که دلم خیلی خیلی از همه چی و همه افراد پر بود یک روزی با خودم گفتم که تا کی میخوام به این کار ادامه بدم و تا کی میخوام به این همه ناراحت کردن خودم بپردازم اولین قدمی که برداشتم خانواده خودم رو همونجوری هست قبولشون کردم و ازشون توقعی دیگه نداشتم دوستانی که روی من تاثیر بدی داشتن رو کنار گذشتم و تصمیم گرفتم که لبخند از لبام نیفته و تصمیم گرفتم که با خدا رفیق باشم دوتا رفیق خیلی صمیمی و عاشق هه، بابت همه چی ازش تشکر میکردم حتی بخاط تمیز بودن کفش هام و حتی بخاط خودکار و مداد و کلی چیز های ساده و خدا هم شروع کرد بهم جایزه دادن و یکی از اون جایزه ها معرفی سایت عباس منش بود و این خانواده زیبا همانند بمبی در درون من عمل کرد تازه فهمیده بودم که چه خبره و نسبت به خیلی چیز ها آگاه شدم و مهم ترین آنها یک کلمه ی جادویی بود “باور” شروع کردم یک به یک کار کردن رو باور هام و هر روز بهتر شدن و به اهدافم نزدیک تر و نشونه های خیلی واضحی توی زندگی میدیدم بچه ها حسی داشتم و دارم که انگار خدا همه جوره داره کمکم میکنه قبلا انقدر برام قابل لمس نبود مثلا اگر بخوام یکی رو بهتون بگم این هست که من به صورت حرفه ای دارم زبان انگلیسی کار میکنم و معمولا کلمات سخت رو یادداشت میکنم و خودم رو درگیرش میکنم تا یاد بگیرم قشنگ یادم هست که اون کلمه چی بود اون کلمه countdownبود به معنای شماره معکوس باور کنید,اصلا تا قبل اون این کلمه رو نشنیده بودم و روزی که شروع کردم این کلمه رو یاد گرفتن دقیقا توی همون روز توی مجله این کلمه رو دیدم توی تلوزیون و کلاس کامپیوتر و… انگار که خدا شده معلم زبانم و حسابی کمکم میکنه میشنوم که اسمم رو صدا میکنه و میگه که عاشقتم بچه ها خیلی هیجان زدم نمیدونم چطور توصیف کنم و در نتیجه حسابی موفق هستم هم از لحاظ درسی هم از لحاظ درسی همه چی عالیه و میدونم راه درازی در پیش دارم خیلی ازتون ممنونم عاشقتم استاد عاشقتونم بچه ها به امید موفقیت همتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    محمد امین افرا گفته:
    مدت عضویت: 2150 روز

    سلام سلام بنام خداوند عشق سلام استاد عشق عاشقانه مشتاق دیدار هستم من سال 91با انس گرفتن با ترجمه کتاب آسمانی با خیلی از قوانین الهی آشنا شدم و هنوز این ادامه دارد و زندگیم هزاران درجه بهتر شد تا اینکه با شما آشنا شدم و تنها ذهنی را که دیدم خیلی با افکار خودم نزدیکتر افکار موحدانه شما هست و خوشحالم که بیشتر از قبل میتونم باورهایم را تغییر بدم و هزاران بار شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    لیدا سراجی گفته:
    مدت عضویت: 1998 روز

    سلام به زیبامخلوق الهی من تنها چهار روز هست که با شما آشنا شدهام وبا اینکه هنوز صفرم ولی شاهد باز شدن باشکوه درهای زیبا نگارم به سوی زندگی خودم شدم البته با چرخیدن تو سایت و گوش دادن کمی فایل رایگان باور دارم من هم مثل شما میشم. باعشق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    حسین بابای گفته:
    مدت عضویت: 2432 روز

    باسلام خدمت استاد عزیزم وهم فرکانسی هایم من هروقت داستان تحول شما را مرور می‌کنیم برقدم برداشتن دراین راه مسمم تر وپیگیر تر میشوم خداوندا سپاس بخاطر هدایت و راهنمایی من وهم فرکانسی هایم به سایت استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: