«قوانین ثابت خداوند» را بهتر بشناسیم

این فایل صوتی حاوی مکالمه ی استاد عباس منش با مدیر فنی سایت است. در این مکامله مدیر فنی سایت سوالاتی اساسی از استاد پرسیده است که گوش دادن به آن به ما کمک می کند تا:

قوانین بدون تغییر خداوند را بهتر بشناسیم و چگونگی به هماهنگی رسیدن با این قوانین در عمل را بهتر درک کنیم.

اصل را از فرع تشخیص دهیم

تمرکزمان از از روی حاشیه های به ظاهر قشنگ اما بی حاصل برداریم و بر اصل و اساسی بگذاریم که نتیجه اش شادی و رضایت بیشتر در زندگی مان است

تا اصلی ترین نشتی های فرکانسی مان را بشناسیم و برای بهبودشان تصمیمات اساسی بگیریم و قدم های عملی برداریم

زیرا در جهانی که سیستم آن فقط و فقط بازتاباندن فرکانس های ماست و برای موجود خالقی که تنها ابزارش برای خلق، فرکانس ها و باورهایش است، هیچ کاری اساسی تر از هماهنگ شدن با قوانین این سیستم و مهارت در ارسال فرکانس های هم-جهت با خواسته هایش نیست.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی «قوانین ثابت خداوند» را بهتر بشناسیم
    19MB
    110 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

606 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «روح اله عبداللهی» در این صفحه: 2
  1. -
    روح اله عبداللهی گفته:
    مدت عضویت: 4002 روز

    این فایل خیلی ارزشمند است و در حد یک محصول است. مثالهایی که استاد و آقا ابراهیم زدند بسیار زیبا و آموزنده است. در مورد هدایت خودم صحبت می کنم. سال ۹۳ شرکتی که در آن کار می کردم تعدیل نیرو کرد و من که سالها به آن شرکت تکیه کرده بودم را بیرون کرد. چون وضع مالی شرکت خوب نبود. اواخر کار در آن شرکت چون کار مورد علاقه ام را انجام نمی دادم به پوچی رسیده بودم و در کارم افت کرده بودم و رییسم خیلی از دستم ناراحت بود. آن موقع دنبال راهی برای بهتر کردن شرایطم بودم. به صورت هدایتی یک نرم افزار در مورد جملات تاکیدی به زبان انگیسی به اسم “Yes I can” را دیدم و تعدادی جمله تاکیدی نوشتم و هر روز خواندم. تاثیرش را هم پس از مدتی در احساسات، رفتار و کارم دیدم. فکر می کنم همین جملات باعث تغییر و خروج من از شرکت شد. من قبلا چند کتاب راجع به موفقیت خوانده بودم و فایل های استاد آزمندیان را از دوستانم گرفته و گوش داده بودم. اما تاثیری از آنها نگرفته بودم. البته آنها هم موضوع را درست متوجه نشده بودند یا نمی توانستد بیان کنند. بعد از خروج از شرکت به این نتیجه رسیدم که باید راهی برای تغییر زندگی ام پیدا کنم. چون درآمدم از کار طراحی نما خیلی کم بود. آن موقع هم افسرده بودم و البته افسردگی از کودکی با من بود و با بالا رفتن سنم و تقویت باورهای اشتباهم حالم هم سال به سال بدتر می شد. یک دفتر اجاره کردم و در آن نشستم و در اینترنت دنبال راهی برای تغییر زندگی ام بودم. سایت های مختلف موفقیت را می دیدم و مطالبشان را می خواندم. تا اینکه به سایت استاد عباسمنش وارد شدم. وقتی وارد شدم احساس کردم که اینجا فضای جدید و متفاوتی است. یک حس اطمینان و آرامش به من دست داد. عکس کوچکی از استاد را در صفحه اول دیدم. احساس کردم این آدم با بقیه متفاوت است. احساس دوستی و صمیمیت به ایشان داشتم. در لبخندی ملیحی که در صورتش داشت رنگ صداقت و درستی را دیدم. در سایت عضو شدم و گفتم بعدا می آیم بیشتر به این سایت نگاه می کنم. چند روز بعد یک پیامک از طرف سایت برایم آمد که اگر درست یادم باشد این بود: ” فایل فقط خدا را دانلود کن”. به سایت رفتم و فایل را دانلود کردم و گوش دادم. احساس کردم به یک گنجینه دست پیدا کرده ام و همه فایل ها را دانلود کردم و گوش دادم. یک محصول در مورد ثروت هم استاد گذاشته بود که به نسبت بسته ثروت ارزان بود را خریدم. بعدها حسرت می خوردم که چرا قبل از سرمایه گذاری اشتباه پس اندازم بسته ثروت را نخریدم. بعد از مدتی آنقدر خلاق شده بودم که در دفترم نشسته بودم و با اینکه کسی به من کار نداده بود ایده های مختلفی به ذهنم می رسید و با نرم افزار سه بعدی می کردم‌. حتی یک متریال برای نماسازی هم طراحی کردم که از نظر همه زیبا بود و با دوستم دنبال راهی برای تولید آن بودیم. یکی از دوستانم پیشم آمد و ایده هایم را نگاه کرد و از زیبایی طرح هایم مبهوت شده بود. گفت پسر تو اینجا چکار می کنی؟! اما متاسفانه بعد همان طور که آقا ابراهیم گفت خودم را در جایگاه یک ناجی، هدایتگر و مصلح دیگران دیدم و به جای تلاش برای تغییر خودم روی اطرافیانم کار کردم و سعی کردم آنها را تغییر دهم و از مسیر درست خارج شدم. البته آدم حسودی بودم و از موفقیت و خوشبختی دیگران خوشحال نمی شدم. بیشتر هدفم این بود که آنها احساس کنند که آدمهای گمراهی هستند و نیاز دارند که من هدایتشان کنم. بعد یک گروه تلگرام درست کردم و آنجا هم با این دید که من آدم آگاهی هستم و بقیه ناآگاه هستند شروع به نصیحت کردن افراد کردم. خانواده ام بعد از شنیدن صحبت های استاد با حرفهای ایشان به شدت مخالف بودند و من را مدام سرزنش می کردند که چرا به حرفهای ایشان گوش می دهم. تلاش برای تغییر دادن دیگران در کل کار وسوسه انگیزی است. دلیل اولش این است که آگاه بودن خودمان و ناآگاه بودن دیگران را به آنها ثابت می کنیم. دلیل دوم این است که نگران آینده دیگران هستیم و به خاطر شرایط بد افراد به آنها دلسوزی می کنیم. دلیل سوم این است که خودمان را موظف به تغییر زندگی دیگران می دانیم و فکر می کنیم که اگر من زندگی فلانی را تغییر ندهم پس چه کسی باید این کار را بکند؟ اگر این فرد را هدایت نکنم و در گمراهی از دنیا برود مقصر من هستم. دلیل چهارم این است که تغییر شرایط خودمان را وابسته به تغییر شرایط دیگران می دانیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای: