«قوانین ثابت خداوند» را بهتر بشناسیم

این فایل صوتی حاوی مکالمه ی استاد عباس منش با مدیر فنی سایت است. در این مکامله مدیر فنی سایت سوالاتی اساسی از استاد پرسیده است که گوش دادن به آن به ما کمک می کند تا:

قوانین بدون تغییر خداوند را بهتر بشناسیم و چگونگی به هماهنگی رسیدن با این قوانین در عمل را بهتر درک کنیم.

اصل را از فرع تشخیص دهیم

تمرکزمان از از روی حاشیه های به ظاهر قشنگ اما بی حاصل برداریم و بر اصل و اساسی بگذاریم که نتیجه اش شادی و رضایت بیشتر در زندگی مان است

تا اصلی ترین نشتی های فرکانسی مان را بشناسیم و برای بهبودشان تصمیمات اساسی بگیریم و قدم های عملی برداریم

زیرا در جهانی که سیستم آن فقط و فقط بازتاباندن فرکانس های ماست و برای موجود خالقی که تنها ابزارش برای خلق، فرکانس ها و باورهایش است، هیچ کاری اساسی تر از هماهنگ شدن با قوانین این سیستم و مهارت در ارسال فرکانس های هم-جهت با خواسته هایش نیست.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی «قوانین ثابت خداوند» را بهتر بشناسیم
    19MB
    110 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

606 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «یزدان نظری» در این صفحه: 1
  1. -
    یزدان نظری گفته:
    مدت عضویت: 2627 روز

    سعی میکنم طرز نشستنم پشت میز کامپیوتر رو تصحیح کنم و کمرم رو صاف کنم … دستامو روی کیبورد میبرم و از خداوند میخوام هدایتم کنه که … هدایتم کنه که از کجا شروع کنم و چه طوری بحث رو آغاز کنم! چون بدون شک این فایل، تحول عظیمی در من ایجاد کرد و میتونم به جرئت بگم انگار ذهنم از نو refresh شد و انگار تلنگری خورد!

    احساس من در این لحظه اصلا قابل بیان با کلمات نیست فقط سعی میکنم پاره از فرکانسم رو ابراز کنم.

    من، در اوج سکوت ذهنی هستم که انگار از خوابی طولانی بلند شده باشم. ذهنم ساکته چون خالیه! چون refresh شده و انگار خالیه خالیه! تنها چیزی که الان در ذهنم حس مکینم، انبوهی از آگاهی های ناب هست که با گوش دادن این فایل درون ذهنم تلنبار شده و لازمه که الان دسته بندیش کنم. دقیقا مثل اون قفسه هایی که استاد برای انبار پرادایس به کار بردن! لازمه تمام این آگاهی ها رو بچینم سر جای خودشون و هیچ کاری در این لحظه برای من واجب تر از این کار نیست!

    ( البته ناگفته نماند که ذهن نجواگر عزیزم بیکار ننشسته و داره پچ پچ میکنه که اینو بذار بعدا انجام بده و الان برو فلان کار رو که به ظاهر مهم تره انجام بده! دقت کردین؟! نمیگه انجامش نده چون خوب میدونه اگه بگه میفهمم صدای نجوای ذهنه و بهش توجه نمی کنم اما در لباس پیشنهادات خوبی ظاهر شده که حواسم رو از این کار برداره و پرت کنه سمت کارای دیگه! حتی اگه در ظاهر کار بدی نباشه! حتی اگه بگه برو قرآن بخون !! ولی من خوب میدونم با این کارش میخواد حواسمو پرت کنه و کار رو به تعویق بندازه! چون خوب میدونه که من میخوام برم سراغش تا مرتب و منظمش کنم و بهش نظم و ترتیب بدم! )

    وقتی که دید تشخیص دادم صداشو و بهش توجهی نکردم، این بار شکل عوض کرد!

    ( یعنی اینبار در لباس کمالگرایی حاضر شد و گفت …

    ببین؟ این فایل دوساعت آگاهی خالصه و تو با یک بار گوش دادن نمیتونی به اون درک مناسب برسی و بنویسی. پس بذار دوباره گوش کنی و دقیقا خط به خطش رو کامنت کنی! )

    ببینید این کمال گرایی پدرسوخته چه روباه مکاریه که همیشه در لباس بره میاد اما یک گرگ درنده ایه! چون در ظاهر قضیه، پیشنهاد بدی نیست و میشه آدم این طوری توجیهش کنه که آره … استاد همیشه میگه باید تکرار کنیم تا پیشرفت کنیم و باید چندین و چند بار این فایل رو گوش بدیم تا به درگ مناسبی برسیم. اصلا حتی ابراهیم هم در آخر فایل همینو گفت! اما …

    قلب من پاسخ داد که :

    قانون میگه همین لحظه با همین شرایط و همین امکانات شروع کن و استارت کار رو بزن، بعدش اگه خواستی بهترش کن! خب من میام این موضوع رو با قانون تطبیق میدم… آره … من میتونم همین الان با همین درک کرده هام هر آنچه که دریافت کردم رو کامنت کنم … بعدش اگه مایل بودم دوباره فایل رو گوش میدم و دوباره مینویسم!

    قلبم ادامه داد:

    سنگ بزرگ نشانه نزدنه! سنگ بزرگ یعنی کمالگرایی! سنگ بزرگ یعنی میخوام اولین قدم رو خیلی کامل و بی نقص و دقیق بردارم در صورتی که این یعنی نادیده گرفتن قانون تکامل!

    آره راست میگه قلب من! من اگه بخوام دوباره این فایل رو گوش کنم، قطعا ممکنه به تعویق بندازمش و این یعنی پشت گوش انداختن مرتب کردن ذهنم! یعنی بذارم این آگاهی ها همین جوری روی زمین ذهن تلنبار بشه و همین جوری بمونه ! نه نه ! تضاد های قبلی بهم این درس رو دادن که اجازه ندم ذهنم کوچکترین درگیری و آشفتگی داشته باشه چون اون موقع اتصالش با قلبم قطع میشه و نمیتونم صدای قلبم که صدای خداوند هست رو بشنوم و قطع صدای خداوند یعنی قطع زندگی !

    پس شروع میکنم کامنتم رو میذارم و بعدا هر موقع دلم خواست در بهترین زمان دوباره فایل رو گوش میدم. اینجوری دیگه پشت گوش ننداختمش و بلافاصله آگاهی ها رو دسته بندی کردم. انگار که یک مغازه بزرگ داشته باشی و یهو برات جنس بیاد. اون وقت بذاری جنسها همینطوری روی زمین بمونه خوبه یا بلافاصله از بسته بندی خارج کنی و بچینی داخل قفسه و … ؟!

    خب … میریم سراغ نظافت و مرتب کردن ذهنمون. از واجب ترین قسمت یعنی جایی که آگاهی های فراوان فایل امروز روی زمین مونده و باید به داخل قفسه ها منتقل بشه.

    از اول اول شروع میکنیم. یعنی اصلا چی شد که سمت این فایل اومدم. یه لحظه تلگرام رو باز کردم و داشتم پیاما رو چک میکردم که دیدم کانال استاد یه پیام جدید اومده که فایل جدید آپلود شد. با خودم فکر کردم قسمت جدید سریال زندگی در بهشته و یه جورایی برام عادی شده بود! صادقانه بگم 99 درصد حدس میزدم فایل زندگی در بهشت باشه اما … .

    خدای من! چی؟! فایل جدید با عنوان “قوانین ثابت خداوند را بهتر بشناسیم” از جام پریدم و خوشحال و خندان! همش یه حسی درونم میگفت آخه چه طور ممکنه یهو چنین فایل اساسی و پر مغزی آپلود بشه! نکنه فایل قدیمیه ! حسم گفت سیستم رو برخلاف همیشه روشن نکن و امروز استثنا فایل رو از گوشی ببین. منم بهش عمل کردم و وقتی صفحه فایل جدید رو باز کردم، متوجه شدم که این فایل خیلی متفاوت تر از اون چیزی بود که فکرشو میکردم و 120 دقیقه ی صوتی هست! بلافاصله گفتم خدایا شکرت که بهم الهام کردی این دو ساعت رو با گوشی گوش کنم نه با سیستم چون میخواستی راحت تر باشم. الحق که الهامت، راهگشای همه چیه و کسی که بی چون و چرا بهش عمل کننده برنده ست!

    چه جالب …. این فایل قراره مکالمه ی تلفنی استاد و مسئول فنی سایت ( یعنی آقا ابراهیم عزیز ) باشه! چه شود …

    فایل باز کردم دیدم واقعا جدیه! این فایل مکالمه ی تلفنی استاد عباس منش با ابراهیمه! تا چند دقیقه اول تو شوک بودم! با خودش با خودم ابراهیم رو تحسین کردم و گفتم ببین چه فرکانسهایی تحویل جهان داده که نه تنها وارد این مسیر مقدس شده، بلکه مسئول فنی این مسیر مقدس شده و بلکه میتونه با استاد تلفنی صحبت کنه! واقعا بهش تبریک گفتم

    با خودم گفتم سعی کنم هر سوالی که ابراهیم پرسید رو بلافاصله سعی کنم خودم جواب بدم و جوابم رو با جواب استاد تطبیق بدم ببینم چقدر خوب قانون در درک کردم.پ

    در جواب سوال ابراهیم با خودم گفتم که این موضوع از نظر من حاشیه محسوب میشه! من چرا بیام توان و تمرکزم رو بذارم بر روی موضوعی که به هیچ دردی نمیخوره! یعنی این بارو منه ها! به سوال ابراهیم بی احترامی نکرده باشم … ولی به نظر من چرا بیایم انرژی و زمان و توجه بذاریم بر روی مسائلی که واقعا جایی در زندگی نداره! یعنی با خودم گفتم استاد الان میاد و این موضوع رو مطرح میکنه اما دیدم در اوج متانت شروع کردن به جواب دادن به این سوال و انصافا جواب قشنگی هم دادن.

    از حق نگذریم ابراهیم خیلی قشنگ با اون دلایل ذهنش رو قانع کرده بود. آفرین! نمونه ی بارز منطقی کردن ذهن رو با این مثال ابراهیم دیدم.

    نکته ی بعدی سوال اقا ابراهیم در مورد دیدگاه استاد نسبت به تغییر دیگران شد. من بلافاصله جواب رو تو ذهنم آوردم و با خودم گفتم اگه من بودم حتما به آقا ابراهیم میگفتم اون 4 موردی که استاد در فایل مقدمه ی کشف قوانین زندگی ( که رایگان هم هست ) ببینن. استاد اونجا به وضوح میگن که لطفا همینجا متعهد بشید که در مورد این مسائل و این قوانین با کسی صحبت نکنید! حتی اگه دیدین عزیز ترین شخص زندگی تون داره دقیقا خلاف قانون عمل میکنه و مطمئن هستین که زمین میخوره، بذارین زمین بخوره! شما اگر صبح تا شب هم بخوایید قانعش کنید نمیتونید و اگه خودش در مدار دریافت این آگاهی ها باشه، قطعا هدایت میشه! همونطوری که همه ی ما هدایتم شدیم! همونطوری که همه ی ما یه روزی با کله زمین خوردیم و هدایت شدیم اینجا ! چون آماده ی شنیدن این آگاهی ها رو داشتیم.! پس گوش دیگران برای شنیدن این آگاهی ها نامحرمه و یهو جوگیر نشیم بخوایم کل فامیل و خانواده رو اصلاح کنیم و … . ما هیچ قدرتی برای تغییر دیگران و زندگی دیگران نداریم. و مطمئن باشیم که اگه کسی هدایت بخواد، هدایت میشه.

    و استاد هم به قشنگی این مطالب رو بیان کردن و ربط دادن به تبلیغات حتی … که صد البته خوب میدونم اتفاقی نیست! به خدا اتفاقی نیست که من جواب سوالاتم رو از مکالمه ی تلفنی شما دو بزرگوار بگیرم ! منطقی و اتفاقی نیست که بهتون الهام بشه این مکالمه روی سایت قرار بگیره و چون مبنای مکالمات الهام بوده، خیلیا جواب خیلی از سوالاتشون رو بگیرن.

    استاد تمام حرفا و نکات شما در مورد سوشال مدیا و سبک زندگی شخصی تون در این مورد، برای من بی نهایت آموزنده بود و من جواب سوالاتی رو گرفتم که همین ایام مشغول رویارویی باهاشون هستم.

    اونجا که گفتین تسلا ..

    آها تسلا! اصلا نمیدونم بحث از کجا به تسلا کشیده شد و کدوم الهام بودش که بهتون گفت اون همه مثال از تسلا بزنید اما میدونم هر کدوم از مثال های تسلا و الگو قراردادن تسلا، هرکدومشون، دونه به دونه شون نورافکن هدایتی بود برای ما! تازه با خودم درک کردم که استاد چرا اینقدر عاشق تسلاست و همیشه کلاهشو سر میکنه و یا اینقدر ازش صحبت میکنه! تازه فهمیدم استاد چه الگوهای بینظیر و نابی رو در زندگی دارن که واقعا واقعا …. واقعا حرفی برای گفتن باقی نمیمونه.

    وقتی گفتین باید هر آنچه تا الان شنیدیم و به ما گفتن فراموش کنیم، این جمله طوفانی عظیم در ذهن من ایجاد کرد. اصلا اگه بخوام مهم ترین نکته ی فایل رو بگم، همین نکته رو میگم. اصلا همه ی بحث از این جمله ی شما شروع شد که گفتین باید سعی کنیم هر آنچه که تا حالا به ما گفتن و شنیدیم و دیدم فراموش کنیم و از نو با دید قوانین به زندگی نگاه کنیم نه اینکه زندگی رو با هر آنچه از گذشته به ما رسیده تطبیق بدیم. قبلا شنیده بودم که اتفاقات گذشته رو که برات افتاده فراموش کن اما فکرشم نمیکردم یه روزی بفهمم نه تنها باید اتفاقات گذشته ی زندگیم رو فراموش کنم بلکه باید هر آنچه از گذشته در مورد تمام مسائل به ما گفتن رو فراموش کنم! این یعنی شروع مجدد! تولد دوباره! تولد دوباره هر موضوعی که قرار باشه از صفر شروعش کنیم. اما تفاوتش اینجاست که با توجه به رشد علم و تکنولوژی الان، این تولد دوباره خیلی سریع تر از اونچه که فکرشو بکنیم بزرگ میشه! بلافاصله یاد الهام خودم افتادم! زمانی که خواستم متعهدانه از نو این مسیر مقدس رو شروع کنم! زمانی که عزمم جزم بود برای اینکه زندگی خودم رو بهتر از قبل در این مسیر تغییر بدم و بهم گفته شد که از نو شروع کن! از صفر! یعنی بیا ببین قانون یعنی چی … فکرکانس و باور و ووو یعنی چی! پس بهم گفت از قدم اول ، یعنی کتاب رویاهایی که رویا نیستند شروع کن و وقتی به خودم و این پروسه نگاه میکنم، خیلی سریع تر از اونچه که فکرشو بکنم که روند تغییرات و تکامل من طی شد با این که ظاهرا از صفر شروع کرده بودم!

    بلافاصله تو ذهنم جرقه خورد! پس بیا ثروت بساز ! بیا برای پول هم همین کارو بکن! بیا بگو من کاری ندارم که تا قبل از این چقدر درامد داشتم و چه کارایی کردم وچه تجربیاتی داشتم … بیا از قدم اول شروع کن! پول یعنی چه؟! پول چیه؟! از کجا میاد؟! چه طوری میاد؟! چه طوری میره؟! اصلا حقیقت ثروت چیه؟! این ثروت چیه که این همه آدم صبح تا شب دنبالشن اما ثروت هم به همون اندازه ازشون فرار میکنه؟! این ثروت چیه که برای یه عده خیلی راحت میاد و برای یه عده خیلی کم در حد آب باریکه ای که فقط بخش کوچکی از نیازهاشون رو بده!

    آره … این جرقه ذهنم رو روشن کرد چون دقیقا پاسخ درخواست و هدایتم بود… . همونطور که تونستم با شروع مجدد و قدم اولم در زمینه قوانین، در مدت کوتاهی تکاملم رو خیلی سریع طی کنم و کلی نتایج ریز تا درشت در همه زمینه ها بسازم، این بار میخوام بحث ثروت رو از صفر موشکافی کنم ببینم چه تمرزهای مخفی و نامحسوسی دارم که حتی الان هیچ ایده ای در موردشون ندارم. و خوب میدونم با برداشتن این ترمزها کلی نعمات در راهه.

    دقیقا مثل مثال اون اختراع تسلا به اسم “لوپ” ! شما حرف قشنگی زدین! گفتین قانون میگه به همون اندازه که موانع رو برداریم، به همون اندازه سرعت حرکت رو بیشتر میکنیم بلکه با همون انرژی و یا حتی کمتر! بلافاصله تطبیق دادم این مثال رو تو ذهنم با بحث خواسته ها و ترمزها! زمانی سرعت تکامل و رسیدن ما به خواسته هامون بیشتر میشه که بتونیم ترمزهای سد راه اون خواسته رو شناسایی و برطرف کنیم. یعنی بتونیم موانع سد راه رو تشخیص و منطقی و برطرف کنیم. این یعنی با دید قوانین میتونیم خیلی راه حل های ساده تری برای حل مشکلات پیدا کنیم. مثلا بر اساس تجربیات قبلی بشر، هواپیما با فلان سرعت بیشترین سرعت رو داره و اگه بخوایم سرعت بیشتری رو تجربه کنیم، قاعدتا باید قدرت بیشتری تولید کنیم یا گاز بیشتری بدیم اما … کی میاد با خودش میگه این فرضیات و تجربه های گذشته رو فراموش کنیم و از دید قانون اصلی به موضوع نگاه کنیم؟! وقتی از دید قانون نگاه می کنیم، میفهمیم که به جای اینکه زور بیشتری بزنیم و گاز بیشتری بدیم، موانع سر راه رو برمیداریم و سرعت رو چندین برابر بیشتر میکنیم!

    و همین دید قانون مند باعث میشه که استاد بگه برای رسیدن به خواسته هامون به جای اینکه به هزار و یک روش گاز بدیم، موانع رو شناسایی و برطرف کنیم.

    اما یه وقتایی موانع به این راحتی قابل شناسایی نیست! یه جورایی یه سرباز خودیه! لباس بره پوشیده! دقیقا همونطور که کسی فکرشو نمیکرد کمالگرایی اینقدر ماهرانه و حرفه ای بخواد از پشت خنجر بزنه!

    همونطور که کمتر کسی میفهمه فداکاری و ایثار و از خودگذشتگی؛ بزرگترین عوامل شکست ما در تمام جوانب زندگیه!

    همونطور که کمتر کسی میغهمه سخت کار کردن و از صب تا شب کار کردن، خودش بززگترین مانع از کسب ثروت بیشتره! چون ذهن رو شرطی میکنه!

    همونطور که کمتر کسی میفهمه هر جا دیدی کاری داره سخت پیش میره، یعنی مسیر اشتباهه!!

    اینا رو کسی به ما نگفته و اتفاقا همیشه اینا رو تحسین میکردن برامون! یعنی …

    هربار از خودگذشتگی و ایثار و فداکاری کار کردیم، کلی تحسین مون کردن

    هر بار که از صب تا شب کار کردیم؛ کلی تشویق مون کردن

    هر بار که در قالب کمالگرایی سنگ بزرگ رو نشانه گرفتیم، کلی تمجیدمون کردن!

    ایناست! ایناست که در قالب سرباز خودی جزئی از سلولهای ذهن ما شده و به این راحتیا نمیشه پیداشون کردن و تشخیصشون داد. به همین خاطر استاد عباس منش میگن که پیدا کردن ترمز خودش نصف کاره! چون پیدا کردنش راحت نیست!

    به همین خاطر میخوام بیام بحث ثروت رو از قدم اول برای خودم باز کنم فارغ از چیزی که دیگران ب ما گفتن و شنیدیم و دیدیم و تجربه کردیم. میخوام مثل یک نوزاد تازه متولد شده از قدم اول شروع کنم و خداوند منو هدایت کنه به سمت قدم های بعدی! همونطور که سری قبل هدایتم کرد. چون وظیفش اینه! وظیفش هدایت کردنه! خیلی طبیعیه که هدایت کنه! هز لحظه ما رو نسبت به خواسته هامون هدایت میکنه! باید بگنه! منتهی باید ذهن ساکت باشه! باید خالی باشه از گذشته تا در سکوتش صدای قلب به گوش برسه. صدای اون !

    و اینکه فایل امروزتون بازم هدایت ها داشت! برای منی که میخواستم هر طور شده شروع کنم به تغییر مکان و تغییر … اما این قانون ساده رو که هزاران بار شنیده بودیم رو یادم ررفته بود! اینکه لازم نیست من کار خاصی انجام بدم و فقط کافیه از همین جا رو خودم کار کنم. من همینجحا در همین اتاق و همین خونه و همین شهر، باز هم بیشتر از پیش با تعهدی بیشتر و قوی تر روی خود کار میکنم و فرکانسم رو ارتقا میدم تا مدارم ارتقا پیدا کنه! اون موقع ببینم جهان چاره ای داره جز اینکه منو ببره سمت خواسته هام یا نه! اون موقست که طبق قانون لاجرم این اتفاق میفته! من فهمیدم که این قدر لازم نیست به اطرافم واکنش بدم و از همینجا بیش از پیش خودم و ذهنم رو بسازم.گچ

    راستی اینو بگم که خیلی لذت بردم از این که به این قشنگی ابراهیم رو تحسین کردین! خیلی لذت بردم! بلافاصله بهم الهام شد که چرا من خودم رو محیط کارم اینجوری ندیدم تا حالا!

    منی که هم درست کار و صادقم

    هم در کارم ماهر و ریز بین و دقیقم

    هم خیلی خوش برخورد و خوش اخلاقم

    هم به تمام مسائل اون محیط آشنایی دارم

    هم موحد و با ایمانم و با ذهنیتی باز به همه چی نگاه میکنم

    منی که اینقدر مسئولیت پذیرم و همیشه دقیق و منظم هستم

    خدایا چرا من تا حالا به این ویژگی هام دقت نکرده بودم؟! الان میفهمم چرا از اون محیط اذیت میشدم و الان میفهمم چرا استعفا دادم! با اینکه همه چی مهیا بود برای فعالیت کردنم در اون محیط اما استعفا دادم ! الان میفهمم! چون لیاقت من اینه جایی کار کنم که لیاقت اونجا رو داشته باشم! اون شخص لیاقت من و کار من و حضور من رو داشته باشه! چون من روی خودم کار کردم و از اون کار استعفا دادم. خدایا شکرت!

    وقتی داستان هدایت ابراهیم و خانم فرهادی رو شنیدم و از اینکه از کجاها به کجا رسیدن، خیلی حالم خوب شد و به خودم افتخار کردم که استعفا دادم و باند فرود رو خالی گذاشتم تا جهان بهترین فرصت رو برام بیاره.

    خدایا شکرت

    این فایل بی نظیر بود و دریایی از آگاهی بود که آکاهی های من، متناسب با خواسته های ذهن خودم بود. مسلما این اقیانوس عظیم این پتانسیل رو داره که بینهایت آگاهی مختلف در زمینه های مختلف رو ازش بیرون بکشیم.

    استاد عباس منش عزیزم و آقا ابراهیم گل بینهایت ممنونم که به الهامتون عمل کردین و این فایل رو آپلود کردین.

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای: