«قوانین ثابت خداوند» را بهتر بشناسیم

این فایل صوتی حاوی مکالمه ی استاد عباس منش با مدیر فنی سایت است. در این مکامله مدیر فنی سایت سوالاتی اساسی از استاد پرسیده است که گوش دادن به آن به ما کمک می کند تا:

قوانین بدون تغییر خداوند را بهتر بشناسیم و چگونگی به هماهنگی رسیدن با این قوانین در عمل را بهتر درک کنیم.

اصل را از فرع تشخیص دهیم

تمرکزمان از از روی حاشیه های به ظاهر قشنگ اما بی حاصل برداریم و بر اصل و اساسی بگذاریم که نتیجه اش شادی و رضایت بیشتر در زندگی مان است

تا اصلی ترین نشتی های فرکانسی مان را بشناسیم و برای بهبودشان تصمیمات اساسی بگیریم و قدم های عملی برداریم

زیرا در جهانی که سیستم آن فقط و فقط بازتاباندن فرکانس های ماست و برای موجود خالقی که تنها ابزارش برای خلق، فرکانس ها و باورهایش است، هیچ کاری اساسی تر از هماهنگ شدن با قوانین این سیستم و مهارت در ارسال فرکانس های هم-جهت با خواسته هایش نیست.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی «قوانین ثابت خداوند» را بهتر بشناسیم
    19MB
    110 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

606 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «الناز شهریور» در این صفحه: 5
  1. -
    الناز شهریور گفته:
    مدت عضویت: 2138 روز

    استاد،قلبم گفت بیام بنویسم

    استاد همین‌رو که میگین دارم تجربه میکنم،استاد آدم هم مدار میشه،وقتی روی خودت کار می‌کنی و در مسیر میری ،درکی که از قانون داری از خدا اصلا اون ،

    میدونین،وقتی هر باز از قانون استفاده می‌کنی و رشد و نتیجه رو میبینی،به این نتیجه می‌رسم که چه قدر خدا هست،چه قدر خدا درجریانه،چه قدر میبینم میفهمه،میشنوه،فقط من توجه نکردم،اما حالا دارم از قانون استفاده میکنم،چه قدر خدا میفهمه،داناست،چه قدر خدا کارش درسته،اصلا کار درسته،میدونه،میدونین

    وقتی قدرتش رو درک میکنی،عظمتش،دیگه هر چیزی می‌ره کنار،میشه حاشیه،وقتی قانون رو درک میکنی،مدار که در مسیر و رشد و عمله (این آگاهی)و طرز دیدگاه،خیلی درکت به زندگی،ارتباط من با اون،قدرتش،کار من چیه و کار اون چیه رشد می‌کنه

    استاد این جا یه پارک نزدیک هست به خونمون،اصلا چه قدر بزرگه،اگر بگم تقریبا ۴ ،۵ برار پارک کنار برجتون،چمن داره درخت کاری داره،اصلا یه وضعی،خود بهشت،بعد این قضیه بیماری که اومد دیگه میگفتن نمیشه بری پارک،اما من که حالیم نبود!

    مگه میشه این صدای پرنده و چهچه شون،و این نسیمی که پر از بوی گلِ

    اصلا آدم دیوانه میشه،بعد این درخت ها هم خوب بزرگ شدن سایه میدن،

    بعد من هر روز صبح میرفتم روی اون قسمت پر از چمنش روی تپه می نِشَستم و داخل دفترم می‌نوشتم و دیوانه میشدم،بار اولِ اول که اولین بار این اتفاق افتاد گفت نمیشه،بعد روی های بعد صبح میرفتم می‌دیدم بازه😃

    صبح میزارن مردم بیان پیاده روی،بعد من میرفتم مینشتم و اصلا کاری نداشتن(با این که میگفتن فقط راه رفتن و نه نشستن)اما خدا هماهنگ میکنه،اون افراد کاری نداشتن یا نمیدیدَمِشون،و من نیم ساعت خودم رو مینشستم،اصلا اون حس،حالا الآن رو بگم براتون،میشه گفت تو زمستون دیگه از این خبر نبود.

    اصلا استاد این حس،میگه الناز جای تو اینجاست،مدار تو فرق میکنه،اصلا خدا بیشتر از تو میخواد،راه بری،دست بکشی،طبیعت رو نفس بکشی،اصلا انگار خدا داره برای تو میکنه،تو در مدارشی،تو محرمی به این پارک،میدونین چه حسی،خود خدا بهت میگه اصلا الناز این برای توعه،این جای توعه،

    حالا من سه باره این بهار که دارم قدم میزنم،کاری نداره،من رو میبینه و رد میشه،بعد خودش جلوی ورودی پارک وایمیسه هر کی میاد میگه تعطیلیه،اصلت قلبم میگه داره برای تو میکنه.بعد قلبم میگه من همونم الناز،من همونم،بعد من اون نیم ساعت که راه میرم و درخت ها،سایه ها نور ها،نوری که به برگ ها میزنه و اصلا …

    اون چمن، بوی گل،بعد من میرم تشکر میکنم وقتی از پارک میرم بیرون و جوری جواب میده انگار اتفاقی نیفتاده و میگه وظیفه هست

    کی این کار رو میکنه؟

    و وقتی حسش رو میبینم(یعنی اون طرز حرف زدنش،که اصلا انگار من نبودم که اتفاقی افتاده)قلبم بهم میگه من دارم همه کار ها رو میکنم،این طبیعیه ،تو در مدارش قرار گرفتی،و من فقط سپاسگزاری میکنم و میگم خدا این ها همش تویی،ممنونم واضحی و هدایتم میکنی،این قدر طبیعی هستی،وقتی استاد آدم قانون رو،خدا رو،هدایت رو میفهمه،اصلا می‌فهمه هدایت یه چیز خواستنی یا درخواست یا آرزو نیست،قانونه،این قدر خدا همراهه ،هست میفهمه،

    بعد امروز که رفتم،حالا از خدا خواستم که خدا میخوام کل پارک رو بگردم،راه برم ببینم،خودت به این شخصیت و فکر و دیدگاه و مدار و ظرفی که باعث میشه این خواسته رو طبیعی تجربه کنم و هم مدار بشم هدایتم کن،

    میدونین استاد،میخوام بگم یاد گرفتم اما فکر که میکنم میبینم خدا داره یادم میده!😃

    یاد گرفتم و خدا داره یادم میده ،میدونین ،این که چه قدر الآن وضوحم بیشتر شده که خواسته هام رو شناسایی کنم که بابا این اتفاق داره خواسته ام رو بهم میگه،اصلا چه احساسی خدایا شکرت.

    ممنونم🌹💞❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    الناز شهریور گفته:
    مدت عضویت: 2138 روز

    ابراهیم جان،واقعا تحسینت میکنم.هر چه قدر من نعمت بیشتری رو دریافت کنم،یعنی ترمز کمتر و ترمز کمتر یعنی من قدرت خدا رو،ثروتمند بودنش رو و قدرتش رو که همون نعمت هست رو بیشتر باور کردم،این لپتاب نشون میده تو چه قدر خدا رو باور کردی،به درآمد ماهیانه یا دولت یا اوضاع یا …نگاه نکردی،تو به خدا نگاه کردی،قدرتش رو باور کردی و گفتی ربطی به این ها نداره،من روی ظرفم کار میکنم من هم خودم رو لایق تر میکنم من بیشتر خدا رو باور میکنم و تجربه میکنم.آفرین آفرین،این نشون از ایمانته،این که روی خودت کار کردی و خودت رو ارزشمند میدونی،هر چه قدر من خودم رو ارزشمند بدونم یعنی خدا رو دارم ارزشمند میدونم،من با خدا چه فرقی دارم من از خدام و هر چه قدر قدرت توجه ام رو بیشتر باور کنم،من قدرت خدا و قانون بی تغییرش و قدرتش رو باور کردم.این نعمتی که تجربه کردی برمیگرده به باورت نسبت به خودت و خدا،و این چه قدر مهمه که من هر چه قدر ثروتمند تر میشم،من داره ظرفم بزرگتر میشه،من داره ایمانم بیشتر میشه،چه قدر ثروتمند تر شدن و دریافت نعمت ها و تجربه شون ربط داره به ایمان و باوری که نسبت به این بودنش و فراوانیش و قدرتش داریم،قدرت خدا همون نعمته،هر چه قدر که من نعمت بیشتری میبینم بیشتر قدرتش رو باور میکنم.آفرین.چون نعمت داره قدرتش رو نشون میده دیگه،و هر چه قدر فراوانی بیشتری میبینم پی میبرم به قدرتی که داره.

    وقتی قدرتش رو باور میکنی،اون وقت دیگه چیزی به اسم زجر یا رنج رنگ میبازه،چون اون از عدم شناخت اصل میاد،چون اون از این آگاهی میاد که من با چاقو خودم رو زخمی کردم حالا میندازه گردن تقدیر و ….،یعنی این که فهمیدم هیچ کس جز من قدرتی نداره و من تمام قدرت زندگی ام،وقتی قدرت خدا رو باور می‌کنی یعنی این که می‌تونه از ساده ترین راه برام کار ها رو انجام بده،سادگی انجام شدن کار ها افتخاره،افتخار به باور کردن قدرت خدا و این که قشنگ برام انجام میده،همون ایمان به این که خدا اجابت میکنه،پس اگه من جایی دیدم دارم اذیت میشم یا …،این نشون از اینه که من قدرتش رو باور نکردم،من اجازه ندادم اون کارش رو انجام بده و من هم کارم رو،

    این چه قدر مهمه و نشون از درک قانون و پی بردن به اصل و باور کردن اون و در اصل قرار دادن اون میده،اون وقت من روی اصلی کار میکنم که باعث میشه من رشد کنم و نشونه اش هم احساس خوب و لذت بردنه،اگر من لذت میبرم یعنی احساسم خوبه و در مسیر هدایت و رشد هستم و دارم همون سمت خودم رو انجام میدم،اما رنج و سختی یعنی این که من از هدایت پیروی نمیکنم و این معنا نداره وقتی قدرت خدا هست این هم باشه،قدرت خدا و رنج و سختی در یک جا نمینشینن،چون هدایت یعنی شادی و لذت بردن،پس نشون از اینه که من جایی از کارم رو باید بهتر کنم و درست کنم.

    من فرمانروای زندگی ام و خدا گنج بینهایت هست و بینهایت در دسترس،فراوانی که هر چه قدر بیشتر دریافت می‌کنم به معنی بیشتر شدن نعمت هاست،به معنی بیشتر شدن قدرتشه،به معنی اینه که هر چه قدر به نعمت و قدرتش توجه میکنی،بیشتر و بیشتر میشه،این چه قدرت قشنگیه،خدا چه موجود شگفت انگیزیه،همه ی تنوع های جهان از اونه اما اون واحده ، بینظیر

    خیلی لذت بردم وقتی دیدم چه قدر قشنگ هدایت رو باور کدی و داری بیشتر باورش میکنی،آفرین تحسینت میکنم.

    من هر چه قدر ثروتمند تر بشم یعنی خدا رو درست تر درک کردم،ارزش خودم رو بیشتر درک کردم و قدرت خودم رو یقین تر باور دارم و فراوانی و قدرت خدا رو،که من بهش وصلم،که اون بی اندازه به من نزدیکه.

    من هر چه قدر ثروتمندتر بشم،ظرفم بزرگتر میشه،بزگتر شدن ظرف یعنی بیشتر هماهنگ شدن با قانون،یعنی شخصیت بهتر،آروم تر ،بیشتر لذت میبره،بیشتر اصل رو درک کرده و قبول داره،میدونی،در یک کلام بیشتر در مسیر درست بوده و همین طور با بزرگتر شدن ظرف یعنی من بیشتر دارم از قانون استفاده میکنم،همین بزرگتر شدن ظرف از استفاده از قانون هست دیگه،پس هر چه قدر من ثروتمند تر بشم دارم بهتر و دقیق تر و با شخصیت بهتر با قانون هماهنگ میشم و ازش استفاده میکنم.چه عالی

    آفرین ابراهیم جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    الناز شهریور گفته:
    مدت عضویت: 2138 روز

    میخوام از چیزی بنویسم که خیلی فکر کردن بهش بهم کمک کرد،که یکی از ریشه های عمیق وجودم رو درک کنم که چرا همیشه یک ترس خفیف اون عمیق های وجودم احساس میکردم،وقتی استاد گفت که من همه چیز رو با قانون میسنجم،من اومدم هر چی که از قبل شنیده بودم رو ریختم دور و اومدم از اول با قانونی که درکش کرده بودم،همه چی رو میسنجیدم،من با خودم میگم چه طوری؟؟؟

    چه کسی جرات این کار رو داره،یکم داخل ذهنم برام ترسناک میاومد،اگه همه چی اشتباه باشه چی؟؟اگه قانون رو حتی از قرآن اشتباه درک کرده باشم چی؟؟اون وقت چی میشه؟نکنه داخل یک خواب عمیق فرو برم و هیچ وقت بیدار نشم؟؟؟

    حالا این طوری باید چی کار کنم؟؟

    با خودم فکر میکردم که چه طور استاد واقعا به این جنبه ها از قانون رسید که این قدر با قدرت در موردش حرف میزنه و یقین داره،بعد یادم می‌افته به اون آزمون خطاهایی که میکردین،میگم ببین الناز،این آدم که هنوز به درک این قدر مشخص نرسیده بود،اجازه میداد به خودش و به هر حرف کتابی عمل می‌کرد و میزاشت نتیجه رو ببینه،نترس،این زندگی دو روزه هست،همه چی که برپایه این نیست،تنها چیزی که برپایه این دنیا هست که تو داخل این فرصت چند روزه چه قدر خواستی که حقیقت رو درک کنی و بهتر بفهمیش،من چه قدر دوست دارم این عملکردن استاد رو،چه خوب یا بد،خیلی از باور هایی که استاد داخل کتاب ها می خوند خیلی فرعی و حتی غلط هم بودن،اما استاد حتی به اون ها هم عمل می‌کرد و میفهمید که غلطن،به خودش اجازه تجربه میداد،به چیزی نمیچسبید،فقط به اصلی که درک کرده بود چسبید و با اون همه چی رو مقایسه میکرد،درسته شاید اولش درست نمیتونست بین خیلی چیز ها تشخیصی قائل بشه،الان واقعا چی شده که الآن می‌تونه تشخیص قائل بشه؟نه اشتباهاتش نبود،عملش بود،به خاطر عملش بود که این قدر به وضوح از قانون رسید

    الناز،نترس،هیچ اتفاقی نمیوفته،بهتر از اینه که تمام عمر با اون باوری باشی که حتی بهش عمل نکردی که حالا ببینی اصلا درست هست یا نه،فقط نشستی،نه نترس،حتی اگر هم اشتباه بود عمل کن،حتی اگر هم اشتباه بود عمل کن،جزئی از روند رشده،عمل کن،تو مگه به همین باور های اشتباه عمل نکردی که بعدش فهمیدی که اشتباهن،تو عمل کردی که فهمیدی اشتباهن دیگه،پس عمل کن،

    نترس،بزار بهت بگم،اگر عمل نکنی،همیشه داخل برزخش میمونی،اما اگر عمل کنی،با نتیجه میفهمی که درست بوده یا غلط،مگه خدا مرده دختر جون!!!نگرانی چیه؟!!!مگه قرار بر این نبوده که من تجربه کنم،خب تجربه میکنم،هیچ اشکالی نداره،هیچ اشکالی نداره،هر روز به خودم میگم،هر روز به خودم یا آور میشم

    ببین عباس منش رو،اون زمانی که باور های اشتباه مالی رو داشت،عمل کرد که فهمید که باور های اشتباه مالی رو داره،بعدش که باور هاش رو درست کرد،عمل کرد که داخل یک سال و بعد سال دوم این قدر موفقیت کسب کرد،الناز،توروخدا ببین،مگه همین آدم که قانون رو درک میکرد،اول نیومد و تبلیغ نکرد؟!!!!چرا کرد.بعد فهمید غلطه و روشش رو عوض کرد و زمانی که روش درست رو فهمید،مثل همون روش غلط که خیلی خوب و محکم اجراش کرد و رفت داخل بدهکاری،همین جوری هم این باور های درست رو محکم اجرا کرد و رفت داخل آزادی مالی،به این میگن عمل کردن و نتیجه گرفتن،پس عمل کن،توروخدا عمل کن و به چیز دیگه ای گوش نکن ،الناز نترس،فقط عمل کن،زندگی این جور نیست که بگی فقط یک فرصتهای اگر ازش درست استفاده نکم یا تموم میشه،نه به خدا هر روز فرصت ها داره بیشتر میشه،این نتیجه ای که ازش میگیری هزار برابر با ارزش تر از اینه که بخواد جواب نده یا بدتر از اون همیشه به عنوان برزخ بمونه.

    نترس،نترس،خدا با منه،هر بار یاد عباس منش میافتم،اون که فقط تازه اول راه بود،خودش که الآن میگه این قدر کتاب ها میتونن گمراه کننده باشن،مگه خودش با همین کتاب ها شروع نکرد؟!!!عمل کرد که اصلا فهمید جواب نمی‌ده و به راهی که جواب میداد هدایت شد،عمل کن،نترس.خدا که هست،تازه،با قدرت قدم بر دار و خوش حال باش که داری وجودت رو تجربه میکنی،اگر هم اشتباه بود فدای سرم،یعنی این که خودم رو این قدر ارزشمند میدونستم که قدم بردارم و عمل کنم،پس عمل کن،النازم،عمل کن،چه قدر الآن احساس خوبی دارم،هر روز به خودم میگم،خیلی خوش حالم که به این ترمز مخفی که خیلی وقت بود که بود.خدایا شکرت هدایتم کردی💞🌹 هر روز تکرارش میکنم،هر روز ایده هام رو اجرا میکنم و اجازه میدم نتایجش رو ببینم و بفهمم درسته یا نه و رشد کنم،خدایا شکرت💟🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    الناز شهریور گفته:
    مدت عضویت: 2138 روز

    میخوام اول چیزی که یاد گرفتم رو بنویسم،بنویسم تا ببینم چه قدر قانون رو درک کردم،اصل رو از فرع تشخیص دادم و تونستم بهتر از قانون نتیجه بگیرم و استفاده کنم

    یادم میاد داخل فایل اینستگرام استاد فایلی رو گذاشت و گفت که قبلاً هیچ کدوم از این ها نبود،من روزی تصمیم گرفتم تا توجه ام رو بدم به زیبایی ها و الآن این جا هستم،تو هم انتخاب کن که میخوای تصمیمات رو چی باشه

    من اولش ذهنم زنگ خورد،استاد اولش از قدرت و اهمیت توجه حرف زد،خوب بود،بعد گفت زیبایی ها

    من انگار که یکم شک کرده باشم گفتم یعنی چی؟،بزار بیشتر فکر کنم،با خودم گفتم چند نوع زیبایی داریم؟یادمه از وقتی به زیبایی ها توجه کردم این قدر زیاد شدن و بیشتر میشن که باید براشون زمان گذاشت و هدفمند انتخاب کرد که به کدومش میخواد بیشتر توجه کنه تا همون جنس رو تجربه کنه،وقتی استاد از کلمه زیبایی ها استفاده کرد،من ذهنم زنگ خورد و گفت نه،همه زیبایی ها نه،خود استاد هم از قانون تمرکز خیلی حرف میزنه و تاکید داره

    گذشت،پریروز دیدم انگار اونجوری که میخوام روی برنامه ام نیستم،یعنی اون نتیجهایی که میخوام بگیرم یا اون عملکردی که باید داشته باشم تا اون نتیجه رو بگیرم نیست،یکم فکر کردم ببینم چی شده،نگاهی به توجه هاتم داشتم،دیدم که اغلبش روی چیزهای مثبت بوده و سعی من روی همین تمرکز به چیز های بوده که احساسم بهتر بشه،اما بعدش دیدم اون طور هم جهت با برنامه ام نبوده و باعث شده اتفاق های پیش بیاد که یکم فاصله گرفته بشه،فکر کردم ببینم باید روی چی تمرکز بزارم و روی چی نزارم،چیز های مهم رو مشخص کنم و چیز های فرعی،پریروز حدودا نصف چیز های فرعی رو مشخص کرده بودم و داشتم تا دیروز انجام میدادم،اما دیدم نه،باز هم یک جای کار مونده تا بهتر بشه،تا دیروز خیلی وسیع تر پی بردم که چه اتفاقی داره میافته،اومدم نوشتم کل کارهای فرعی که تا اون زمان یادم میومد(کار های غیر مهم و ارزش چند دانی ندارن) و کار های ارزشمند،وقتی نوشتم کار های ارزشمند رو یکهو یادم اومد که من تمام تمرکزم رو روی این گذاشته بودم تا هم سرعتم رو داخل انجام برنامه ام و کیفیتش ببرم بالا و باهاش رشد کنم،هم اون کار های مهم رو همزمان باهاش بپردازم.اصلا تازه یادم اومد و دوهزاریم افتاد که تمرکز و هدف من چی بوده،و واقعا خدارو شکر کردم و از دیشب ادامه دادم،خیلی خداروشکر کردم که آگاهم کرد،قبلا انجام میدادم،اما الآن با آگاهی دارم انجام میدم

    به نظر من همیشه میشه از قانون بهتر و بهتر استفاده کرد،نگاه میکنم به زندگی عباس منش،با خودم میگم اگه من هم پول دار بودم،یا در چینین وضعیتی(در بهشت)زندگی میکردم،آیا باز هم هر روز صبح بیدار میشم که برنامه داشته باشم و کاری انجام بدم یا فقط مینشستم و کامنت میخوندم؟این سوال خیلی من رو هوشیار کرد،نشستم فکر کردم،بعد دیدم چه قدر استاد خوب قانون رو درک کرده،چه قدر خوب داره ازش استفاده می‌کنه و اجازه نداده مغزش هر چی بگه بگه چشم،استاد تعهد داد،تعهد داد به این برنامه اش که انرژیش رو ببره بالا،میتونست با این بهونه به خودش بگه نه،مهم نیست،چند نفر رو استخدام میکنم بیان این خونه چوبی رو نصب کنن،آب و برقش رو بکشن من هم یکجای خنک داخل قشنگ ترین منظره میشینم و کامنت میخونم و هم روی باور هام هم کار میکنم.اما میبینین استاد داره چی کار میکنه؟هر روز داره چی کار میکنه؟

    استاد تعهد داده برای این که انرژیش رو ببره بالا،برای این که هر روز کاری رو انجام بده و با حل یک مسئله هم اعتماد به نفسش بره بالا هم انرژیش،اصل رو از فرع خوب تشخیص داده،این که انجام این کار و اون اعتماد به نفسی که گرفته میشه که آره من توانایی انجام هر کاری دارم،اون استفاده از قانون در طی مرحله کار که هر بار از خودشون میپرسن چه طور بهتر از این،هر بار اجرای ایده ها و هر بار اهمیت ندادن به ترس ها و نگرانی ها و هر بار استفاده از یک جنبه دیگه از توانایی هامون،چه قد این رو خوب تشخیص دادن،میتونن داخل شب که دیگه نور نیست که بشه کار هارو انجام داد،کامنت بخونن کنار دریاچه

    این خیلی من رو به فکر فرو برد، اصل رو از فرع تشخیص دادن و بعد با استفاده از اهر رنج و لذت به کار بردنش،من خیلی تو دلم ایشون رو تحسین کردم،الآن هم میکنم

    قبلا تصور اشتباهم این بود که ثروتمند ها همیشه یک جا میشینن و لذت میبرن و انجام کار مال قبل از رسیدن به هدفه،ولی الآن میبینم که نه،دقیقا همین انجام هر بار کار،باعث رشد مداوم میشه،برین داخل اینترنت سرچ کنین،هر ثروتمندی که میبینین حتی همین الآن هم مشغول به انجام یک کاره،ریچار برانسن،با این سنش و این ثروتی که از خیلی وقت داره باز هم داره ایده هتل داخل فضاش رو اجرا میکنه!!

    آقای بیل گیتس که دیگه بدون هیچ کاری داره سود سهامش رو دریافت می‌کنه و نیاز نداره حتی تا چند صد سال بعد از خودش نوه نتیجه هاش کاری بکنن،باز هم داره کار انجام میده،میتونین داخل TED ببینین،ایلان ماسک رو هم که همه میدونیم،این داره چی به ما میگه؟

    داره قانون رو بهم میگه که این ها اصل از فرع رو تشخیص دادن،فهمیدن که زندگی فقط با هدف معنا پیدا میکنه،هدفی که اولش دوستش داری،و دوما چون دوستش داری،براش تعهد میزاری و بعد در مسیرش رشد میکنی،باور هات هر بار بهتر میشه،هر بار ایمانت بهتر میشه

    و خیلی خوش حالم که خدا هر بار داره من رو به درک بهتر قانون هدایت میکنه،خدایا شکرت💞🌹

    این چیزی بود که تا الآن یاد گرفته بودم،الآن برم گوش بدم،دوستتون دارم عاشقانه😘💞🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    الناز شهریور گفته:
    مدت عضویت: 2138 روز

    رضا جان واقعا ممنونم که این درس رو نوشتی،واقعا چه قدر لذت بردم از این عزت نفست ‌ خیلی برام درس داشت که نوشتی،واقعا ممنونم

    با ایمان به رب العالمین و روز افزون شدن آگاهی هات و ایمانت و رشدت،لذت ببری💞🌹❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: