«قوانین ثابت خداوند» را بهتر بشناسیم

این فایل صوتی حاوی مکالمه ی استاد عباس منش با مدیر فنی سایت است. در این مکامله مدیر فنی سایت سوالاتی اساسی از استاد پرسیده است که گوش دادن به آن به ما کمک می کند تا:

قوانین بدون تغییر خداوند را بهتر بشناسیم و چگونگی به هماهنگی رسیدن با این قوانین در عمل را بهتر درک کنیم.

اصل را از فرع تشخیص دهیم

تمرکزمان از از روی حاشیه های به ظاهر قشنگ اما بی حاصل برداریم و بر اصل و اساسی بگذاریم که نتیجه اش شادی و رضایت بیشتر در زندگی مان است

تا اصلی ترین نشتی های فرکانسی مان را بشناسیم و برای بهبودشان تصمیمات اساسی بگیریم و قدم های عملی برداریم

زیرا در جهانی که سیستم آن فقط و فقط بازتاباندن فرکانس های ماست و برای موجود خالقی که تنها ابزارش برای خلق، فرکانس ها و باورهایش است، هیچ کاری اساسی تر از هماهنگ شدن با قوانین این سیستم و مهارت در ارسال فرکانس های هم-جهت با خواسته هایش نیست.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی «قوانین ثابت خداوند» را بهتر بشناسیم
    19MB
    110 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

606 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نگار» در این صفحه: 1
  1. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 1528 روز

    سلام به همگی

    امروز وقتی که بعد از مدتها دوباره به این فایل گوش دادم. جدای اینکه درک بهتری داشتم،با شنیدن داستان دریافت قلم ایشون، یاد تجربه ی خودم افتادم. دخترم هشت ماهه بود و شیرخشک میخورد، اما به یکباره انتخاب کرد که به جای شیر، آب بخوره و هیچ شیری رو نمیخورد. روز به روز وزنش کمتر میشد و زیر نمودار رشد شد. احوال خوبی نداشتیم و هر سری یک شیر خشک تازه و البته با قیمت نه چندان ارزان رو میخریدیم به امید اینکه دوستش داشته باشه. خودم شیری نداشتم. شنیده بودم خیلی از مادران شیر خودشون رو اهدا میکنند به بانک های شیر در مراکز بهداشتی بزرگ. سرچ کردم و دیدم نزدیکترین جا به ما در بیمارستانی در سن دیه گو بود. ما شهر کوچکی زندگی میکنیم و تا اونجا دو سه ساعت رانندگی بود، روزها و ساعت کاری همسرم طوری بود که نمیتونست بره اونجا مگر اینکه مرخصی بگیره. و از اونجایی که به تازگی از مرخصیه زایمان من برگشته بود سرکار، سخت بود که حتی یک روز رو مرخصی بگیره و ممکن بود کارش رو از دست بده ، خودم هم نمیتونستم این زمان طولانی رو با بچه ای که مدام توی صندلیش بیتابی میکنه و گریه میکنه برم. من در اون زمان توی دلم گفتم خدایا من میخوام به بچم ازین شیرهای مادر بدم که دونیت شده، دلم میخواد راهش نزدیک باشه و بتونیم بریم بگیریم و بیایم و دخترم هم دوستش داشته باشه. چند روز بعد توی اپلیکیشنی که کامیونیتی محله مون بود دیدم یک نفر نوشته «من کلی شیر دارم که توی فریزر مادرم در شهر… نگهداشتم و میخواستم اهدا کنم به بیمارستان سن دیه گو، اما اگر کسی از همسایه ها نیاز داره، میتونه بیاد و بگیره ازم»به چشم هام باور نداشتم! پیام دادم بهش و در کمال ناباوری دیدم درسته و ادرسی که داد بیشتر من رو شگفت زده کرد. دو سه تا خیابون بالاتر از خونه مون بود… با عجله و عشق رفتیم و یک پکیج بزرگ ازشون گرفتیم، همه در بگ های مخصوص این کار مرتب و منظم، به ترتیب تاریخ چیده شده بودند و روی هرکدوم نه تنها تاریخ داشت، بلکه ساعت هم نوشته شده بود. خدای من شکرت…

    شیر رو گرم کردم و دخترم بعد از ماهها، شیر مادر خورد… شیر مادر! شیر مادری خوشقلب که در همین امریکایی که خیلی ها هنوز تصورشون اینه که مردم اینجا احساس ندارند با عشق از عصاره ی جانش هدیه میده و بعد پیام میده پیگیری میکنه اگر باز هم خواستم، برام از شهر محل سکونتش بیاره سری بعد که میاد اینجا. ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: